بینشهاى ناب دخت آفتاب (8)
ادب فردى, آداب اجتماعى
((بخش نخست))احمد لقمانى
صحیفه سخن
از خدا جوییم توفیق ادب
بى ادب محروم ماند از لطف رب
بى ادب تنها نه خود را داشت بد
بلکه آتش بر همه آفاق زد
در میان قوم موسى چند کس
بى ادب گفتند کو سیر و عدس
منقطع شد خوان و نان از آسمان
ماند رنج زرع و بیل و داسشان
هر که بى باکى کند در راه دوست
رهزن مردان شد و نامرد اوست(1)
ادب, زینت زندگى, نشان شرافت انسان و نماد کمال عقل افراد(2) است; برترین صفت آسمانى که هر یک از ما را از اشتباه در گفتار و رفتار حفظ مى کند و موجب نگاه داشتن حد و اندازه هر چیز(3) مى شود. آثار بسیار ادب زمینه ساز نگرش اندیشمندانى است که قرآن را ((مإدبه الله)); کتاب ادب ساز الهى دانسته اند, ((دبستان)) را خلاصه ((ادبستان)) تفسیر کرده اند و ((آفرینش)) را مدرسه اى گسترده و بى کران براى ادبآفرینى و تربیتآموزى لقب داده اند.(4)
برترین معیار عقل گرایى و بهترین همراه و همنشین خردورزى در زندگى, ادبآمیزى و ادبآموزى افراد دانسته شده است.(5) کیمیایى که تیرگیها و تاریکى هاى قلب را مى زداید و نور و روشنایى در رواق وجود انسان مى افزاید به گونه اى که بهاى بى نظیر آدمى با سنجش مقدار دانش و ادب هر فردى قابل تشخیص خواهد بود.(6)
پروردگار حکیم تإثیر آسمانى ادب را در پیشروى رسالت رسولان بدانجا مى رساند که موسى و هارون ـ علیهماالسلام ـ را در دعوت فرعون به صراط هدایت به نرمش گفتار و سنجش رفتار فرا مى خواند و مى فرماید:
((فقولا له قولا لینا لعله یتذکر او یخشى(7);
با او سخن نرم ـ و مودبانه ـ بگویید, شاید بپذیرد یا بهراسد.))
و رسول گرامى اسلام, حضرت محمد(ص) را با محبت خویش ادب کرد, پس از آن به پیامبر خود فرمود:
((و انک لعلى خلق عظیم;(8)
همانا تو داراى ادب و اخلاق عظیمى هستى.))
از این رو آن حضرت در باره چنین لطف والایى فرمود:
((ادبنى ربى فاحسن تإدیبى ...(9);
پروردگارم مرا ادب نمود و چه زیبا ادب کرد.))
و: ((انا ادیب الله و على ادیبى;(10)
من ادب شده خداوندم و على ادب یافته من.))
فاطمه زهرا(ع) و جلوه هاى ادب فردى و اجتماعى در زندگى
زهراى مرضیه ـ سلام الله علیها ـ شخصیت شایسته اى بود که با آیات آسمانزاد وحى آشنایى دیرینه اى داشت, سیره و سخن رسول خدا(ص) را از اعماق وجود خود پذیرفته, در گفتار و رفتار صمیمى, مهربان, صادق و مودب بود به گونه اى که افراد بسیارى در نخستین برخورد, شیفته شیوه و مجذوب اخلاق روح پرور او مى شدند.
عظمت و عزت پدر در نگاه همگان, زمینه ساز شخصیت رویایى در نگرش آن بانوى بصیر, نشده بود تا خود را برتر و بهتر از دیگر زنان تصور کند و یا با سخنان خویش, اظهار افتخار و تفاخر نماید, بلکه از آن سو هر چه مقام و موقعیت خود را والا و بالا مى یافت, بر حفظ احترام دیگران, همدلى و همراهى با آنان و ادب در گفتار و رفتار خویش مى افزود, تا هرگز غبار غرور و خودپسندى از شیوه زندگى وى بر دلها و دیده هاى اطرافیان ننشیند و رسالت انسانى او در جلوه هاى مختلف زندگى فراموش نشود.
آنچه تعجب فراوان دوستان و آشنایان با خلق و خوى آن اسوه همیشه سعادت افروز را بیش از پیش مى نمود, وجود ادب و آراستگى اخلاقى از اوان طفولیت تا آخرین لحظات حیات آن حضرت بود, به گونه اى که چون با رحلت فاطمه بنت اسد, رسول خدا(ص) سرپرستى دخت دلبند خود را به عهده ام سلمه گذارد, روزى آن بانوى فروتن و علاقه مند زبان به سخن گشود و گفت:
((کنت إودب فامطه و هى إدإب منى(11);
من فاطمه را تربیت مى کردم, در حالى که او از من باادب تر بود)).
دانى که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوى او گدایى بر خسروى گزیدن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
وانجا به نیک نامى پیراهنى دریدن
فرصت شمار صحبت کز این دو راهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن(12)
اکنون که زمان زرینى از گفت و گو نسبت به جلوه هاى ماندگار ادب فردى و اجتماعى دخت آفتاب, فاطمه زهرا(ع) پدید آمده است, با هم شیرینى و دلنشینى هر یک از این ابعاد را نصیب خود مى سازیم:سلام, سنت نیکوى اسلامى
سلام, سنت پسندیده و تإثیرگذارى است که ابتکار آن از سوى رسول خدا(ص) و خاندان آن حضرت انجام شد و پس از سالهاى بسیار روانشناسان, این شیوه برخورد را از اصول سلامت بخش و آرامشآفرین زندگى تفسیر مى کنند.
سلام به معناى صلح و صفا و سلامت, پیوندى پایدار با آیین اسلام به معناى تسلیم در برابر حق و صلح و دوستى, دارد تا محفل خانواده و جامعه همیشه و هر حال لبریز از ایمنى و آسودگى خاطر نسبت به آسیبها و گزندهاى گوناگون باشد و این, ویژگى والا و اختصاصى آیین اسلام است.
پیشوایان پاک سرشت این آیین, همانند رسول اکرم(ص) با تإکید بسیار در گفتار و رفتار خویش بر این شیوه شایسته, در صدد فرهنگ سازى این سنت حسنه بوده اند تا خداجویان و دین باوران به جاى اخم و خشم و خشونت, هماره از رویى گشاده, برخوردى مهرپرور و لبانى لبریز از صفا و سلامت و صلح یعنى ((سلام)) بهره مند باشند.
گویى پیش از دیگران, خداوند خود چنین مشعل دلنشینى را روشن نمود, نام خود را ((سلام)) نهاد(13), شیوه بهشتیان را تهنیت و ((سلام)) به یکدیگر(14) معرفى کرد و پاکان و صالحان را که در سراى فردوس به سر مى برند صاحب چنین صفت برجسته اى دانست که هرگز سخن لغو و بیهوده بر زبان جارى نمى کنند, بلکه همه گفتارشان ((سلام)) است. (15) رسول اکرم(ص) نیز با اقتدا به چنین سیره قدسى مى فرمود:
((تا زنده هستم سلام بر کودکان و خردسالان را ترک نخواهم کرد تا پس از من رسم و عادت شود(16); دیدار خویشاوند نزدیک و سلام کردن بر او, دست کم صله رحم است(17), افشاى سلام و بلند گفتن آن تإمین کننده سلامت, امنیت و آسایش اجتماعى است(18), در بهشت قصرها و غرفه هایى است که درون آنها از بیرون پیدا و نماى خارجى و ظاهرى آنها از درون آشکار است و از امت من کسانى در آنها سکونت دارند که پاکیزه سخن باشند, افشاى سلام کنند و هرگز از بیان سلام به مسلمانان بخل نورزند.(19) مسلمانان باید به همدیگر سلام کنند و با هم دست بدهند و وقتى جدا مى شوند براى همدیگر طلب مغفرت و آمرزش کنند.))(20)
روزم خجسته بود که دیدم ز بامداد
آن ماه سروقامت بر من سلام داد
ماهى فکند سایه اقبال بر سرم
کز نور روى خویش به خورشید وام داد
جایى که دام و دانه شود خال و زلف او
آن مرغ زیرک است که خود را به دام داد(21)
زهراى اطهر ـ علیهاالسلام ـ با تبعیت از خدا و رسول خدا(ص) همواره در زندگى خویش این سنت آسمانى را پاس مى داشت و خود را از برکات و حسنات آن محروم نمى کرد.
در یکى از شبهاى جمعه, هنگام سحر, حضرت جبرئیل, و اسرافیل و میکائیل بر آن بانوى پاک و پرهیزکار نازل شدند و دخت رسول خدا را مشغول نماز دیدند. همه ایستادند تا نماز تمام شد. آن گاه به حضرت فاطمه علیهاالسلام سلام کردند و گفتند: ((خداوند بزرگ به شما سلام مى رساند.))
سپس صحیفه را در حجره آن بانو گذاشتند.
زهراى عزیز علیهاالسلام پاسخ داد: ((لله السلام و منه السلام و الیه السلام و علیکم یا رسل الله السلام(22);
سلام از آن خداست و اوست سلام و به سوى اوست سلام و بر شما اى فرستادگان خدا درود باد و سلام.))
روزى پیامبر اسلام(ص) همچون همیشه و همسو با سنت احمدى خویش چون در خانه فاطمه را کوبید, فرمود: ((السلام علیکم إدخل؟; سلام بر شما آیا داخل شوم؟
دخت عزیز آن حضرت نیز طبق سنت اسلامى که پاسخ سلام لازم است, بى درنگ, گفت: ((علیک السلام یا رسول الله ادخل یا رسول الله(23);
سلام بر تو اى فرستاده خدا, داخل شوید اى رسول خدا)).
افزون بر سلام فاطمه بر خدا و رسول خدا(ص), آن بانوى بصیر و بیدار, در آخرین لحظات حیات, پس از آنکه همسر بزرگوار خود را به خداوند بزرگ مى سپرد, مى فرمود:
((و اقرإ على ولدى السلام الى یوم القیامه(24);
بر فرزندانم تا روز قیامت درود و سلام مى فرستم.))
حضرت على(ع) مى فرمود:
در لحظه هاى وفات زهرا(ع), نگاهى به اطراف خود کرد و گفت: سلام بر شما اى ملائکه الله و جبرئیل امین!
اى پسرعمو! جبرئیل در حالى که بر من سلام مى کرد نازل شد و فرمود:
((خداوند بر تو سلام مى کند اى دوست دوست خدا و میوه قلب رسول الله, امروز شما به ملکوت الهى ملحق خواهى شد و در بهشت موعود جاى مى گیرى.))
سپس فاطمه از ما روى گرداند و باز به گروهى دیگر از ملائکه سلام داد و فرمود:
اى پسرعمو! سوگند به خدا که این حضرت میکائیل است و همانند جبرئیل بر من سلام کرد و بشارتهاى او را داد.
بار دیگر به گروه دیگر سلام کرد و گفت:
((اى پسرعمو! سوگند به خدا که این حق است این حضرت عزرائیل است, گویا بال و پر او مشرق و مغرب عالم را فرا گرفته است. پدرم چنین اوصافى را به من اطلاع داده بود. سلام بر تو اى گیرنده روح آدمى, در قبض روح من عجله کن و مرا آزار نده. ))(25)
خوش رویى و مهربانى با مردم
همان بهتر که دایم شاد باشیم
ز هر درد و غمى آزاد باشیم
به خوش رویى و خوش خویى در ایام
همى رو تا شوى خوشدل در انجام
اگر خوشدل شوى در شادمانى
بماند شادمانى جاودانى(26)
لقمان حکیم رو به فرزندش کرد و گفت:
((فرزندم! با یکصد تن رفیق و دوست باش و حتى با یک تن هم دشمن مباش. تو در دنیا دو چیز بیشتر ندارى: نصیب خدایى و خلق و خوى خودت. نصیب تو همان دین توست و خلق وخوى تو, شیوه برخورد و نشست و برخاست تو با مردم. پس با اطرافیان کینه توزانه برخورد مکن و به اخلاق خوب و پسندیده عادت نما.))(27)
در یک نگاه, خوش رویى و مهرورزى با دیگران ثروتى است بى پایان که برتر از معیار و مقدار دارایى مادى و ذخایر دنیوى است, بلکه گنجى است گرانقدر و بى کران که دست هیچ طمعکارى بدان نمى رسد و حسودان و سیه دلان اندکى براى آن یافت مى شود. این نعمت پیدا و ناپیداى الهى چونان نسیم سراسر لطف و رحمتى است که کدورت کینه ها را محو مى سازد و زشتى و پلشتى شیوه هاى شیطان را برطرف مى کند. باعث سهل گیرى در امور زندگى و رهایى از چنگال غمها و غصه هاى بى ارزش مى شود, به گونه اى که صحن و سراى زندگى با این ویژگى هماره پرنور و پرشور مى گردد و همگان بر بال عطوفت و مهربانى ما آرام و قرار مى یابند.
حساسیت و ظرافت این حالت روحى به گونه اى است که خداوند حکیم با نظاره بر کوچکترین اخم و در هم کشیدن چهره آیه اى نازل کرد و آیین مهرورزى خود را به تمامى مسلمانان ابلاغ نمود که:
((عبس و تولى ان جإه الاعمى و ما یدریک لعله یزکى او یذکر فتنفعه الذکرى(28);
قیافه اش را در هم کشید و روى گردانید از اینکه نابینایى نزد او آمد, تو چه مى دانى شاید او مرد پاک و وارسته اى شود یا پند پذیرد و اندرز به او سود دهد [ بهتر از این شخص شود].
به یقین آراستگى به این صفت والا یعنى خوش رویى و مهربانى نسبت به مردم با پى بردن این حقیقت میسر مى شود که بدانیم ظاهر زیبنده و زرق و برق زندگى هرگز معیار سنجش عیار خوبى و بدى شخصیت انسانها محسوب نمى شود بلکه توجه به این حقیقت قرآنى که ((لعله یزکى او یذکر)); شاید او بهتر از ما شود و آینده اى روشن و روشنگر یابد, موجب نگاه احترامآمیز هر یک از ما به یکایک افراد خواهد شد.
بدون تردید با یافتن این بینش و بصیرت چونان رسول خدا(ص) مى شویم که خداوند پرمهر خطاب به او فرمود: ((و اخفض جناحک للمومنین(29);
بال مهربانى و عطوفت خویش را براى دین باوران خداجو بگستران.))
دخت دلبند پیامبر اسلام(ص) که دل و دیده او با آیات قرآن آشنا و خرد و اندیشه وى با سیره و سخن پدر پر بها شده بود, به خوبى چنین شیوه اى را آموخته بود. مهربانى نسبت به خوبان و بدان امت رسول خدا(ص) در سرلوحه افکار او به چشم مى خورد و هماره با توده هاى مختلف جامعه نشست و برخاست داشت و براى آنان غمخوار و دلسوز بود.
پس از آگاهى نسبت به مقدار درهم و دینار مهریه خود, رو به پدر کرد و گفت:
((یا رسول الله ان بنات الناس یتزوجن بالدراهم فما الفرق بینى و بینهن اسإلک ان تردها و تدعوا الله ان یجعل مهرى الشفاعه فى عصاه امتک(30);
اى فرستاده خداوند! همانا دختران مردم در ازدواج خود درهم و دینار را مهریه خود قرار مى دهند پس فرق من با آنها چیست؟
از تو مى خواهم درهم و دینار مهریه من قرار ندهى, بلکه از خداوند بخواهى تا مهریه مرا, شفاعت گناهکاران از امت شما قرار دهد.))
در سخنى سراسر شور و عشق نسبت به ارزشهاى اخلاقى و احترام به مردم, ارزش خوش رویى و گشادگى چهره را به هنگام برخورد با دیگران, این چنین زیبا و دلربا ترسیم کرد و فرمود:
((بشر فى وجه المومن یوجب لصاحبه الجنه و بشر فى وجه المعاند المعادى یقى صاحبه عذاب النار;(31)
خوش رویى در برابر مومن, انسان را به بهشت مى برد و گشاده رویى در مقابل انسانهاى ستیزه جو و کینه توز, موجب دورى از آتش دوزخ مى گردد.))ادب اجتماعى نسبت به همسایگان
تا ندانى که کیست همسایه
به عمارت تلف مکن مایه
مردمى آزموده باید و راد
که به نزدیکشان نهى بنیاد
خانه در کوى بختیاران کن
دوستى با لطیف کاران کن
حق همسایگان بزرگ شمار
باطلى گر کنند یاد میار
خیر باید ز مرد زاینده
تا بود نام و خانه پاینده(32)
همسایه را ((هم سایه)) مى نامند زیرا بیش از دوستان و خویشان در نزدیکى ما قرار دارد و از بسیارى از حوادث زندگى انسان آگاهى مى یابد. در هنگامه هاى مختلف زندگى پاسخگوى نیازهاى ضرورى ماست و در پاره اى از صحنه ها, محرمى مهربان, رازدارى امین و دلسوزى علاقه مند به خانواده خواهد بود.
در یک نگاه ارزشهاى والا و پسندیده همسایه ـ به عنوان کسى که بیش از اقوام در طول شبانه روز با هر یک از ما نزدیک است ـ قابل سنجش و ارج گذارى نیست, همان گونه که نسبت به صفات ناپسند نیز چنین معادله اى به چشم مى خورد.
قرآن کریم با توجه به این حقیقت روح پرور مى فرماید:
((در باره همسایه نزدیک و همسایه دور و آن کس که در کنار توست, احسان و نیکى کن.))(33)
و رسول پرمهر اسلام, حضرت محمد(ص) سخنى بس جامع در باره همسایه ناصالح بیان کرد و فرمود: ((به خدا پناه مى برم از همسایه بد که همیشه چشم او به زندگى تو دوخته شده است و دمى تو را به حال خود وا نمى گذارد: اگر تو را در خوشى دید, اندوهگین مى شود و اگر در حال سختى و غصه مشاهده کرد, خوشحال و خرسند مى شود!!))(34)
مسوولیت همسایه نسبت به همسایه, کلام گهربارى از آن حضرت است که چون شخصى پرسید: آیا غیر از زکات, حق مالى دیگرى در دارایى و ثروت انسان وجود دارد؟ در پاسخ فرمود: ((آرى, صله و احسان نسبت به همسایه مسلمان! هر کس با شکم سیر بخوابد و همسایه او گرسنه باشد, ایمان کامل و درستى ندارد. همیشه جبرئیل سفارش همسایه را به من مى کرد که مى پنداشتم همسایه از انسان ارث مى برد.))(35)
هر کس همسایه اش را بیازارد بوى بهشت بر او حرام مى شود و جایگاهش در دوزخ خواهد بود که چه جایگاه بدى است.))(36)
امیر مومنان على(ع) با نگاه علوى خود شیرینى دین باورى و خدامحورى در زندگى را با بینش ناب خویش نسبت به حقوق همسایگان چنان ترسیم کرد که تعجب بسیارى را برانگیخت. آن حضرت ((حریم مسجد را چهل زراع اما حریم همسایه را چهل خانه از چهار سوى منزل))(37) معرفى کرد تا هر یک از ما در اثر رفت و آمدهاى روزمره و نشست و برخاستهاى گوناگون زندگى بى توجهى, یک سونگرى و یا رسیدن به خود و خانواده خویشتن را سرلوحه کارهاى اجتماعى یا خانوادگى خویش قرار ندهیم و از سختیها و تلخیهاى دیگران آگاهى یابیم تا انسانى شایسته و تمام عیار نسبت به جامعه خویش محسوب شویم. شیوه اى که دخت گرامى خاتم انبیا(ص) در لحظه هاى مختلف هستى و حیات خود پیش رو داشت و با جامع نگرى فاطمى, جلوه هاى مادى و معنوى فراوانى را براى همگان فراهم مى کرد.
وسعت نظر, سعه صدر, بینش بسیار و حوصله الهى او زمینه ساز توفیقاتى چشمگیر در دستگیرى بینوایان و تهیدستان بود, به گونه اى که شیوه همیشه آن بانو شاد ساختن سائل و نیازمند بود و سیره حسنه وى تشویق و ترغیب همسایگان و مراجعه کنندگان نسبت به ابراز نیازهاى گوناگون بود.
گاه که برخى از تکرار خواسته خود, شرمنده و خجل مى شدند, زهراى عزیز با توصیف حسنات بسیار در گنجینه ارزشهاى الهى نسبت به احترام و دلجویى افراد و توجه به خواسته هاى انسانها, غبار غم و اندوه از چهره آنان مى زدود تا هرگز احساس غربت و مزاحمت, مانع رفت و آمد آنان نشود. تشریح حکمتهاى بسیار احکام و آداب اجتماعى اسلام, روش روشنگر آن حضرت بود تا آگاهى و هوشیارى هر یک از افراد باعث فرهنگ سازى چنین ارزشهایى در جامعه مسلمانان شود. از سخنان سعادتآفرین آن حضرت است که:
((صله رحم و رسیدگى به خویشان باعث افزایش عمر انسان و فزونى برکات بسیار زندگى است.))(38) و یا:
((حفظ زبان ـ در گفت و گوهاى مختلف خانوادگى و اجتماعى ـ از تهمت, موجب ایمنى از لعنت خداوند است, چنان که حفظ اموال و دارایى دیگران زمینه ساز عفت و پاکدامنى ـ در جامعه ـ است و بخشش اموال به عنوان زکات به مستمندان و نیازمندان سبب پاکى نفس, طهارت وجود و رشد و رویش رزق انسان خواهد بود.))(39)
بى شک این بصیرت آسمانى آن گاه براى یکایک افراد فراهم مى شود که نخست رسالت انسانى خویش را نسبت به خود, خدا و خلق خدا به یاد داشته باشند خود را موجودى برتر در آفرینش بدانند که هرگز نباید زنجیر ذلت لذات مادى و یا دل سپردن به هیاهوهاى روزمره اما زودگذر زندگى آنان را از آرمانهاى آسمانى یعنى کمال و تکامل خود و دیگران باز دارد تا هر روز بیش از گذشته صاحب صفات پسندیده شوند, بندگان خدا را دوست بدارند و به آنان احترام گذارند. هرگز کسى را براى خود و خواسته هاى خود نخواهند, بلکه از خداوند درخواست نمایند که: ((واجعلنى مبارکا اینما کنت; پروردگارا مرا محل برکات بسیار و خدمات فراوان, در هر جایى که هستم قرار ده.))
و چون نعمتى پیدا و ناپیدا به دست آنان رسید چونان سلیمان نبى ((فضل الهى)) قلمداد کنند تا هرگز قارون وار ((از خود و براى خود))! نشمرند.
به یقین این بینش روشنى بخش موجب مى شود که هر یک از ما چونان دخت آفتاب, حضرت زهرا(ع) شویم که چون فرزند دلبند آن بانو, امام حسن(ع), مادر را دید که به هنگام مناجات با خدا, همواره براى همسایگان و دیگران دعا مى کند, پرسید:
مادرجان! چرا براى خود دعا نمى کنى؟
آن حضرت پاسخ داد: ((الجار ثم الدار;(40)
پسرم! اول همسایه, سپس خانه خود.))
ادامه دارد.پى نوشتها:
1ـ عرفان اسلامى, حسین انصاریان, ج1, ص130.
2ـ امام على(ع); نهج السعاده, ج2, ص;50 غررالحکم و دررالکلم.
3ـ مجمع البحرین, فخرالدین طریحى, مجلد اول, ص51 و ;52 فرهنگ بزرگ جامع نوین, احمد سیاح, ج1 و 2, ص15.
4ـ آیت الله حسن زاده آملى.
5ـ (امام على(ع)), غررالحکم و دررالکلم.
6ـ (امام على(ع)), مشکاه الانوار, ص135.
7ـ طه, 44, ر.ک: تفسیر: ابن کثیر, ج3, ص;153 اطیب البیان, ج4, ص;22 طبرى, ج6, ص91.
8ـ قلم, 4, ر.ک: تفسیر التبیان, ج10, ص;75 الدر المنثور, ج6, ص;250 مخزن العرفان, ج3, ص41.
9ـ نوادر راوندى, ج5, ص392.
10ـ بحارالانوار, ج16, ص231.
11ـ النقض, ص656, کشف الغمه, ج1, ص;347 ریاحین الشریعه, ج2, ص25 و 294.
12ـ دیوان حافظ, غزل 384.
13ـ ((السلام المومن المهیمن)); سوره حشر, آیه 23.
14ـ ((اذا حییتم بتحیه فحیوا باحسن منها او ردوها)); نسإ, 87. 15ـ ((فقل سلام علیکم)); نحل, 32, ((لا فیها لغوا و لا تإثیما الا قولا سلاما سلاما)); مریم, 62.
16ـ ((خمس لا ادعهن حتى الممات ... و التسلیم على الصبیان لتکون سنه بعدى)); بحارالانوار, ج76, ص10.
17ـ بحارالانوار, ج74, ص104.
18ـ همان, ج76, ص11.
19ـ همان, ج76, ص2.
20ـ همان, ص5.
21ـ اوحدى مراغه اى.
22ـ دلائل الامامه, ص;28 کتاب عوالم, ج11, ص190.
23ـ لئالى الاخبار, ج1, ص;83 نورالثقلین, ج3, ص;587 کوکب الدرى, ج1, ص;170 محجه البیضإ, ج6, ص103 و ج7, ص;324 مشکاه الانوار, ص;95 بحارالانوار, ج2, ص379.
24ـ دلائل الامامه, ص;44 کوکب الدرى, ج1, ص;266 احقاق الحق, ج10, ص;454 موده القربى, ص;131 کتاب عوالم, ج11, ص;514 مجالس السنیه, ج5, ص95.
25ـ دلائل النبوه, ص;43 بحارالانوار, ج43, ص;209 ریاحین الشریعه, ج2, ص75.
26ـ ناصرخسرو.
27ـ معانى الاخبار, ص253.
28ـ عبس, 1 ـ 4.
29ـ حجر, 88.
30ـ الجنه العاصمه, ص;179 اخبار الدول, ص;88 تجهیز الجیوش, ص102.
31ـ کتاب عوالم, ج11, ص;628 المستدرک, ج2, ص;375 بحارالانوار, ج72, ص401.
32ـ اوحدى مراغه اى.
33ـ نسإ, 36, ر.ک: تفسیر البرهان, ج1, ص;368 اطیب البیان, ج4, ص;76 المیزان, ج4, ص;353 کشف الاسرار, ج2, ص499.
34ـ اصول کافى, ج2, ص669.
35ـ امالى شیخ طوسى, ج2, ص134.
36ـ بحارالانوار, ج74, ص150.
37ـ همان, ص151.
38ـ کتاب الشافى, ص;231 کتاب طرائف, ص;263 معانى الاخبار, ص;354 کشف الغمه, ج1, ص492 و ج2, ص;52 مروج الذهب, ج2, ص;311 احتجاج, ج1, ص;147 بلاغات النسإ, ص19.
39ـ اعلام النسإ, ج4, ص;116 النص و الاجتهاد, ص106 و ;107 نهایه ابن اثیر, ج4, ص273.
40ـ مصباح الانوار, ص;226 لئالى الاخبار, ج4, ص;107 علل الشرایع, ج1, ص;183 بحارالانوار, ج43, ص;82 کشف الغمه, ج2, ص25.