شمیم یار


شمیم یار

نزهت بادى


((قلب حرم خداوند عز و جل است, در حرم خداوند, کسى را جز او ننشانید)).
اصول کافى
در میان عرفا مشهور است, آنگاه که خداوند خواست جلوه هاى الهى خویش را ببیند, انسان کامل را آفرید تا در آینه قلب او به تماشاى خود بنشیند! یعنى که بر در و دیوار صیقل خورده دل مى توان انعکاس غمزه یار را دید و تصویر کرشمه هاى جانان را به نظاره نشست. این چنین است که مى گویند از عمق دل راهى به آسمانها گشوده اند!
از این رو آیا سزاوار است که انسان, خانه قلب خویش را به کسى غیر از صاحبخانه آن بسپارد و جز او را سکنى دهد, و حضور غریبه اى را در حرم حق تعالى تاب آورد؟
آیا شایسته است که با بستن در و پنجره هاى خانه دل به روى نور حق, از آن ظلمتکده اى ساخت که آشیان شبانه بوف نفس اماره شود, که از نور ایمان مى گریزد و آواز شوم گناه را سر مى دهد؟
اما تا آن هنگام که جاى پاى غیر خداوند در خانه دل هست, حضور او غیر ممکن است و خواندن او به سراى دل آلوده, راه به اجابت ندارد! مگر مى توان نور و ظلمتى را که با هم سر ستیز دارند, در کنار هم جاى داد؟ کجا دیده اید که شب و روز در یک زمان جمع شود؟!
قلب آدمى حریم امن پروردگار است که جز با یاد او به سر و سامان نمى رسد و هیچ کس جز خداوند که خشت و گل این خانه را با اشک و عشق ساخته, نمى داند که خانه قلب انسان چه بهاى سنگینى دارد و چه عظمت و قداستى در بناى آن به کار رفته است! هیچ کس جز بنا و معمار این خانه, نمى داند چگونه باید پاى در آن گذاشت که شیشه نازک تنهایى آن نشکند و به لطافت آن لطمه اى نخورد!
خداوند در هر نیمه شب با عطوفت و مهربانى به قلب بندگانش نظر مى کند, بندگانى که با کلید توبه و استغفار, درهاى قلبشان را به روى حق مى گشایند و با زلالى اشکهاى پشیمانى و ندامتشان, زنگار گناه را از پنجره هاى آلوده دل برمى گیرند, تا دوباره خانه دل, آینه تمام نماى حسن و جمال حضرت دوست شود و بتوان در آن عکس رخ یار را دید!