ادب فردی، آداب اجتماعی بینشهاى ناب در نگاه دخت آفتاب 9

نویسنده


بینشهاى ناب در نگاه دخت آفتاب(9)
ادب فردى, آداب اجتماعى
((بخش دوم))

احمد لقمانى

اشاره

از ادب پرنور گشته این فلک
وز ادب معصوم و پاک آمد ملک
بدگمانى کردن و حرص آورى
کفر باشد نزد خوان مهترى
هر که گستاخى کند اندر طریق
گردد اندر وادى حیرت غریق(1)

ادب را زینت زندگى, نشان شرافت انسانى و نماد کمال عقل افراد دانستیم و در نگاهى گذرا موجب ((نگاه داشتن حد و اندازه هر چیزى)) تعریف کردیم. خداوند رسول گرامى اسلام(ص) را با محبت خود ادب کرد, سپس به وى خطاب کرد: ((انک لعلى خلق عظیم;(2) همانا تو داراى ادب و اخلاق عظیمى هستى)). از این رو آن حضرت فرمود: ((ادبنى ربى فاحسن تإدیبى;(3) پروردگارم مرا ادب نمود و چه نیکو ادب کرد.))
پس از این مقدمه جلوه هاى ادب فردى و اجتماعى دخت دلبند آن حضرت, فاطمه زهرا(ع) را مطرح کردیم و ((سلام)), ((خوشرویى و مهربانى با مردم)) و ((ادب اجتماعى نسبت به همسایگان)) را در سیره و سخن آن پاک بانوى آفرینش مورد توجه قرار دادیم.
... اینک ادامه بحث را پى مى گیریم:

ادب و احترام نسبت به پدر و مادر

نکوداشت پدر و مادر و احترام و ادب نسبت به آنان از فرایض بزرگ آیین اسلام است که در ردیف اطاعت و پرستش خداوند, قرار دارد.
قرآن کریم در این باره عالى ترین آموزش اخلاقى ـ تربیتى را مطرح مى کند:
O از بنى اسراییل پیمان و تعهد گرفتیم که جز خدا را نپرستید و به پدر و مادر نیکى و احسان کنید.(4)
O بیایید براى شما حریمهاى الهى را بیان کنم: براى خدا شریک قائل نشوید و به والدینتان احسان و خوبى کنید.(5)
O یحیاى پیامبر مردى بود مطیع پدر و مادر و خوشرفتار با آنها و هرگز نافرمان و متمرد نبوده است.(6)
O عیسى بن مریم گفت: خداوند مرا نسبت به مادرم خوشرفتار و فرمانبردار قرار داده و متمرد و بدبخت قرارم نداده است.(7)
سفارشهاى اینچنینى نسبت به پدر و مادر موجب شده است که نافرمانى از آنان ((گناه کبیره)) و ((عصیان عظیم)) محسوب شود و عاق والدین, شقى و بدبخت نامیده شود که فقر و ذلت و زیان در زندگى کیفر گناه او در دنیا خواهد بود.
حساسیت بسیار موضوع, به گونه اى است که در آموزه هاى اخلاقى آمده است که خوب است انسان, پدر خود را با نام صدا نکند, بلکه با کنیه و لقب و امثال آن او را خطاب قرار دهد.
رسول اکرم(ص) با بینش والاى نبوى خویش در سخنان کمالآفرین خود آثار نیکى به پدر و مادر را این گونه توصیف مى فرمود: ((هر کس دوست دارد عمرش افزون و روزیش فراوان شود, به پدر و مادر خود صله و احسان نماید.(8) هر کس دوست دارد لحظه مرگ و هنگامه کوچ از زندگى دنیا براى او آسان گردد, صله رحم کند و به پدر و مادر خویش خوبى و احسان نماید تا علاوه بر شیرینى لحظه مرگ, پیش از آن فقر و ندارى هم گریبانگیر او نشود.))(9)
دیگر پیشوایان ما نیز با سخنان سعادت گستر خود در باره مهرورزى و مهربانى نسبت به پدر و مادر گوهرهاى گرانبهاى معنوى فرا روى پیروان خود قرار داده اند:
هر کس چهار خصلت داشته باشد خداوند خود براى او در بهشت سرایى جاودان بنا مى کند:
... با پدر و مادر خود مهربان باشد, براى آنان اطعام و انفاق کند, با آنها مدارا نماید و هرگز اندوهگینشان نکند.(10)
احسان و خوبى به پدر و مادر هفتاد مرگ بد را دفع مى کند و بر عمر انسان مى افزاید.(11)
آنان که در موقع حیات پدر و مادر به آنها احسان نمى کنند اما پس از وفاتشان بدهى آنان را مى پردازند, از خداوند براى آنها طلب آمرزش مى کنند, این افراد نسبت به پدر و مادر خویش محسن و نیکوکار محسوب مى شوند.(12)
بر تو باد اطاعت از پدر و احسان و نیکى به او و خضوع و فروتنى در برابر او و بکوش در تکریم و بزرگداشت وى و همیشه صدایت را از صداى او پایین تر بیاور زیرا پدر اصل و ریشه توست و تو شاخه اى از آن تنى!
اگر پدر نبود خداوند ارجى براى فرزند قائل نمى شد, پس براى پدر, جان و مال و جاه را بذل کن و ببخش.(13)

پدر و مادر از دیدگاه دخت رسول الله(ص)

نگاه به نور نشسته زهراى عزیز چونان رسول خدا(ص) و امیر مومنان(ع) حقایق هستى و ارزشهاى آفرینش را بیش از دیگران نظاره مى کرد به گونه اى که در عبارتى بس کوتاه, معرفتى والا و گرانسنگ در باره نیکى به پدر و مادر فرمود: ((و بر الوالدین وقایه من السخط;(14)
رفتار شایسته و ارزشمند با پدر و مادر موجب حفظ و حراست انسان از عذاب الهى است.))
این باور آسمانى از اوان زندگى, در گفتار و رفتار آن بانو نمایان بود. روزى که على(ع) براى خواستگارى فاطمه(ع) به محضر رسول خدا(ص) رسید و سخن خود را با آن حضرت در میان گذارد, پیامبر اکرم(ص) با توجه به آنکه انسان کامل, آگاه به حوادث حال و آینده و صاحب برترین عقل و درایت بود, هرگز خود را بى نیاز از مشورت و نظرخواهى دخت دلبند خویش ندید تا افزون بر حفظ این اصل تربیتى ـ روانى, الگویى ماندگار براى امت خود براى همه عصرها و نسلها ارائه دهد تا بدون رضایت دختران خود, هرگز اقدام براى چنین پدیده مهم و سرنوشت ساز زندگى نکنند و علاوه بر آن, شیوه ناشایست دوره جاهلیت یعنى ظلم و ستم به دختران و زنان را در بى اعتنایى به آنان در امور زندگى آنها زشت و ناپسند معرفى کنند, از این رو, فاطمه عزیز را خواست و به او فرمود:
دخترم! پسرعمویت على از تو خواستگارى کرده است, پاسخ تو در این باره چیست؟ آن بانوى بصیر پیش از آنکه سخنى بیان کند و نظر خویش را مطرح نماید, پاسخ داد:
((یا رسول الله! انت اولى بماترى;
اى رسول خدا شما شایسته تر از من در نظر دادن هستید, نظر شما چیست؟))
پیامبر فرمود: ((اذن الله فیه من السمإ;
خداوند از آسمان اجازه فرمود.))
فاطمه[ در حالى که تبسم بر لب داشت] گفت:
((رضیت بما رضى الله لى و رسوله;(15)
خشنودم به آنچه که خدا و پیامبر او براى من رضایت دادند.))
این قداست و عظمت به گونه اى بود که ((سفارش)) و ((توصیه)) پیامبر در امور زندگى فاطمه(ع), چونان ((امر)) و ((دستور)) براى آن بانو ارزش داشت و آن حضرت خود را موظف به ارج گذارى توصیه پدر مى دید, تا مبادا کمترین بى احترامى به گفتار گرانبار او شود.
سلمان فارسى مى گوید: فاطمه زهرا(س) را دیدم که با دستان خود آسیاب دستى را مى چرخاند تا آرد تهیه کند. جلو رفتم و پس از سلام گفتم:
اى دختر رسول خدا خود را به زحمت و رنج مینداز! فضه, خدمتکار شما در کنارتان ایستاده است, کار منزل را به وى بسپارید!
فاطمه پاسخ داد: ((پدرم به من سفارش فرمود که کارهاى خانه را با فضه تقسیم کنم, یک روز او کار کند و روز دیگر من. دیروز نوبت او بود و امروز نوبت من است. ))(16)
برتر دانستن پدر به خاطر رعایت مصالح آن حضرت از سوى رسول خدا که با واژه ((اولى)); سزاوارتر در سخنان زهراى اطهر(ع) بیان شده است, نکته اى درسآموز است که در فرازهاى سخنان آن بانو نسبت به پدر عزیز خود, مطرح کرده است.
افزون بر نظرخواهى نسبت به ازدواج, در باره ارث فاطمه یعنى فدک نیز چنین نکوداشتى به چشم مى خورد. وقتى آیه ((و آت ذا القربى حقه;(17) اى رسول ما حق خویشاوندان را به او بده!)) پیامبر مصداق این آیه را سوال کرد. جبرئیل از سوى خداوند پاسخ داد:
((اعط فاطمه فدکا; فدک را به فاطمه ببخش.))
رسول خدا با نگاه نبوى خویش رو به دخت دلبند خود کرد و فرمود:
((دخترم! فدک مال توست, در آن تصرف نما, گرچه مى دانم پس از من آن را غصب مى کنند و از دست تو مى گیرند.))
بار دیگر چون همیشه ادب و احترام غیر قابل توصیفى در برخورد ظاهرى و باطنى زهراى اطهر پدیدار شد و آن بانوى بزرگ رو به پدر کرد و گفت:
((لست احدث فیها حدثا و انت حى انت اولى بى من نفسى و مالى لک ...;(18)
پدرجان! تا زنده اى من هرگز در باغهاى فدک تصرف نخواهم کرد. تو بر من سزاوارترى و اموال من مال توست.))
احترام و ارادت حضرت نسبت به پدر باعث شده بود که هر گاه پدر بر او وارد مى شد, تمام قد مى ایستاد و مشتاقانه به استقبال پدر مى شتافت, بر دست او بوسه مى زد, عبا از دوش وى مى گرفت و کفش پدر را به کنارى مى گذارد, آنگاه وى را در جاى خود مى نشاند و خود پیش روى او مودب مى نشست. هر گاه پدر او را مى خواند, نداى وى را با ((لبیک, لبیک));(19) بفرمایید, بفرمایید, پاسخ مى داد.
فاطمه(ع) پیامبر را پدرجان (یا ابه) مى خواند(20) و بسیار تصدیق کننده(21) او بود. هرگز دانش اندوزى از رسول خدا(ص) و فراگیرى علوم نهفته در وجود او را فراموش نمى کرد و سعى بسیارى در حفظ احادیث پدر مى نمود.(22)
زهراى عزیز, همواره رضاى رسول خدا و خشنودى آن حضرت را بر رضا و خشنودى خود مقدم مى داشت و بارها براى کسب این مهم, از غذا, لباس, پرده, گردن بند و حتى دستبند بچه هاى خود و هر آنچه که داشت به راحتى مى گذشت و آنها را ایثار مى کرد. (23)
بى دلیل نبود که هیچ زنى در دل و دیده رسول خدا(ص) همچون زهراى مرضیه جاى نداشت و بارها و بارها گوهر گرانبهاى سخن آن حضرت وجود اطرافیان را روشن مى کرد که مى فرمود:
((فداها ابوها;(24)
فداى فاطمه, پدر فاطمه.))
و بى جهت نبود که پیامبر اسلام(ص), هنگام رفتن به جنگ, آخرین خانه اى که از آن خارج مى شد خانه زهرا(س) بود و پس از بازگشت به نخستین خانه اى که وارد مى شد, خانه زهرا(س) بود و با فرط خستگى در منزل او زیاد توقف مى کرد.(25)
حقیقت و عمق رابطه بین آن پدر و این دختر را مى توان در آینه عبارت درسآموز ((ام ابیها)) نظاره کرد و در دفتر معرفت ((فاطمه بضعه منى و هى نور عینى و ثمره فوادى و روحى التى بین جنبى و هى الحورإ الانسیه;(26) فاطمه پاره وجود و نور دو چشم و میوه قلب من است. او روح و جان من است که در میان دو پهلویم قرار گرفته است. او حوریه اى است در سیماى انسان.))
این ارادت و احترام در سخن و سیره فاطمه زهرا(س) نسبت به مادر بزرگوار او, حضرت خدیجه(س) نیز وجود داشت; ارادتى کم نظیر و یا بى نظیر که حیرت و تعجب بسیارى را برمى انگیخت. آن هنگام که فاطمه(ع) هنوز در شکم مادر وجود داشت با وى مإنوس و همزبان بود. هنگامى که زنان ساده لوح و ظاهربین مکه خدیجه را به سبب ازدواج با یتیم عبدالله, محمد تنها گذارده بودند, زهرا(س) با مادر سخن مى گفت و او را به صبر و بردبارى دعوت مى کرد.(27) و روزى که در اوان کودکى, مادر دلبند و ایثارگر خود را از دست داد, دامان پدر را گرفته بود. به دور او مى چرخید و مى پرسید: پدرجان! مادرم کجاست؟
رسول خدا حیران از بیان پاسخ بود که فرشته وحى نازل شد و گفت:
((یا محمد! سلام خدایت را به فاطمه برسان و به او بگو مادرش در قصرى از قصرهاى بهشتى است که پایه هایش از طلا و ستونهایش از یاقوت سرخ است. او در آن قصر بین آسیه و مریم نشسته است!))
زهراى مرضیه(ع) با شنیدن پیام پرنور جبرئیل امین, آرام گرفت و قرار یافت و بر خداوند درود و سلام فرستاد.(28)

ارزش و احترام نسبت به فرزندان

به به از پیوند یاس و نسترن
هم حسین اینجا شکوفد هم حسن
چارده آیینه پاک و صیقلى
یازده آیینه از نسل على(29)

نخستین سخن از این فراز گفت و گو با یکدیگر را گفتار گرانبار حضرت امام خمینى قرار مى دهیم که در باره مادر خود, فاطمه زهرا(س), خانه کوچک و خانواده بزرگ او فرمود:
((این خانه کوچک فاطمه(س) و این افرادى که در آن خانه تربیت شدند که به حسب عدد چهار ـ پنج نفر بودند و به حسب واقع, تمام قدرت حق تعالى را تجلى دادند, خدمتهایى کردند که ما را و شما را و همه بشر را به اعجاب در آوردند.
صلوات و سلام خداوند تعالى بر این حجره محقرى که جلوه گاه نور عظمت الهى و پرورشگاه زبدگان اولاد آدم است. زنى که در حجره اى کوچک و خانه اى محقر, انسانهایى تربیت کرد که نورشان از بسیط خاک تا آن سوى افلاک و از عالم ملک تا آن سوى ملکوت اعلا مى درخشد.))(30)
بنیادىترین عامل رشد شخصیت فرزندان دامان پاک و آغوش سرشار از مهر و محبت مادران و پدران است. عاملى که گرچه ((مکمل شخصیت)) و ارزش فرزندان محسوب نمى شود اما ((بسیار موثر در حالات روحى روانى)) آنان براى دوران نوجوانى و جوانى و حضور پرثمر در جامعه دانسته مى شود.
در یک نگاه این جلوه شخصیت ساز که ((وراثت)) یا ((زمینه ساز انتقال کرامتها, ارزشها و صفات برجسته)) نام گذارى شده است در زندگى مشترک امیر مومنان(ع) و فاطمه زهرا(س) براى فرزندان آنان بسیار تإثیرگذار بوده است.
گستره تإثیر این عامل در زندگى امروز و فردا به گونه اى است که پیشوایان پاک اندیش اسلام نخستین حق فرزند بر پدر را انتخاب مادرى شایسته, عفیف و پاکدامن بیان کرده اند! به این سخن رسول خدا بنگریم که فرمود: ((حق پسر بر پدر آن است که براى او مادرى نجیب, اصیل و بزرگوار در نظر بگیرد, نام نیکو بر او نهد, کتاب خدا را به وى آموزش دهد, او را پاکیزه نگاه دارد و شنا کردن به او بیاموزد و حق دختر بر پدر همین است که زنى به عنوان مادر او انتخاب کند که داراى اصالت, نجابت و کرامت باشد, نام نیکو بر او بگذارد, سوره نور (دربردارنده آداب حجاب, عفاف و پاکدامنى) به او تعلیم دهد و سوره یوسف (و داستانهاى آنچنانى که براى سنین نوجوانى او وسوسه انگیز و پرخطر است) به او یاد ندهد. هرچه زودتر و به موقع او را به خانه شوهر بفرستد.))(31)
پیامبر عظیم الشإن در گفتارى دیگر به طور کوتاه و مختصر, بلنداى برکات ((عامل وراثت)) را در پرورش معنوى فرزندان اینچنین ترسیم مى کند:
((... و تضعه موضعا حسنا;(32)
(حق فرزند بر تو آن است که) ... او را در محلى نیکو و شایسته قرار دهى.))
سلسله توصیه هاى پیشوایان روشن اندیش در این باره و تإکید بسیار آنان, نشانگر آثار بى شمار این ویژگى در اعماق وجود فرزندان است. به این توصیه ها بنگریم تا بیش از پیش آشنا شویم:
با زن احمق و نابخرد ازدواج نکنید که مصاحبتش گرفتارى است و فرزندى که از او به وجود مىآید, تباه و ضایع است.(33)
با زن کم خرد و بى عقل ازدواج نکنید زیرا فرزندى که از او به وجود مىآید, نجیب و شایسته نیست.(34)
هرگز با زن دیوانه زناشویى نکنید و اگر ناگزیر شدید, سعى کنید صاحب فرزند نشوید.(35)
به سالهاى پس از ازدواج امیر مومنان و فاطمه زهرا(ع) که مى نگریم, ((حسن انتخاب)) على(ع) را مى ستاییم و ((گزینش گرانبار)) فاطمه(ع) را تحسین مى کنیم زیرا بهترین و برترین احترام و ادب این دو نسبت به فرزندان خود در این مرحله تجلى کرده است. از این رو در زیارت وارث خطاب به امام حسین(ع) چنین مى خوانیم:
((اشهد انک کنت نورا فى الاصلاب الشامخه و الارحام المطهره لم تنجسک الجاهلیه بانجاسها;(36)
شهادت مى دهم که تو ـ اى سید الشهدإ(ع) ـ نورى در صلبهاى پاک و ارزشمند و ارحام مطهر و پیراسته بودى و هیچ غبارى از جاهلیت و شرک بر وجودتان ننشست.))
پنجاه و هفت سال پس از تولد حضرت و در هنگامه بلا و اندوه در سرزمین سرخ کربلا, وقتى دشمن, حسین(ع) را به ذلت و زندگى در کنار طاغوت فرا خواند, آن حضرت پیش از هر سخنى به این شرافت و شخصیت خود اشاره کرد و فرمود:
((یإبى الله ذلک لنا و رسوله و المومنون و حجور طابت و طهرت و انوف حمیه و نفوس ابیه;(37)
اجازه نمى دهد خداوند به ما و رسول او و مومنان و دامن پاکى که ما را پروریده و مردمى که زیر بار ستم نمى روند و افرادى که تن به ذلت نمى دهند که ما از یتیمان و ستم پیشگان اطاعت کنیم.))
و از آن سو ابن زیاد را فاقد این امتیاز ارزشمند دانست و فرمود:
((الا و ان الدعى ابن الدعى قد رکز بین اثنین: بین السله و الذله و هیهات منا الذله;(38)
آگاه باشید! همانا این ناپاک پسر ناپاک, مرا بین دو چیز مخیر کرده است: بین مرگ و ذلت[ در زندگى و حیات] هیهات که ما زیر بار ذلت رویم.))
و فاطمه زهرا(ع) طوباى برکات چنین ویژگى والا را در سخنى سعادتآفرین این گونه ترسیم فرمود:
((سبطاى و تسعه من سلب الحسین ائمه ابرار;(39)
دو فرزندم حسن و حسین و نه فرزند از فرزندان حسین, پیشوایان پاک و امامان نیک اند.))
در کنار این عامل بنیادین ((توجه فاطمه(ع) به نیازهاى عاطفى فرزندان)), جلوه اى دیگر از بینشهاى ناب آن حضرت است. او به خوبى از دیدگاه آیین اسلام نسبت به برخورد با کودکان آگاهى داشت و مى دانست که پس از عصر عسرت و سیاه جاهلیت دانستن این منطق پیامبر(ص) که: نگاه پدر به روى فرزند ثواب آزاد کردن یک انسان را دارد, گرچه این نگاه در هر روز سیصد و شصت بار اتفاق افتد!(40) تحولى بنیادین در نگرش مردم آن زمان بود. همان گونه که آگاهى از این گفتار رسول خدا(ص) چنین تإثیرى را داشت که مى فرمود: ((فرزندانتان را زیاد ببوسید, زیرا خداوند در برابر هر بوسه, جایگاهى در بهشت به گستردگى مسافت پانصد ساله به شما عطا مى کند, فرزند صالح گلى از گلهاى بهشت است. خداوند پدر و مادرى را مورد لطف و رحمت خویش قرار مى دهد که فرزندشان را در انجام کارهاى نیکو یارى رسانند, عملى که او در حد توان خود انجام مى دهد, بپذیرند, با وى تندى نکنند و او را به حماقت و بى خردى متهم نسازند.))(41)
از این رو آن حضرت دقیق ترین نکات روانشناسى را در باره فرزندان خود مورد توجه قرار مى داد:
از مهرورزیدن, نوازش و برخوردهاى عاطفى نسبت به آنان کوتاهى نمى کرد, نامهاى درسآموز و پرمعنایى براى هر یک از آنها برمى گزید, عقیقه (قربانى براى بیمه کردن سلامتى طفل), صدقه (به خاطر استمرار سلامت و بقاى کودک), اذان در گوش راست و اقامه در گوش چپ (براى آشنایى نوزاد با آواى توحید, نغمه نبوت و سرود ولایت از آغازین ساعات زندگى خود) را که از سنتهاى مورد تإکید رسول الله(ص) بود, مورد توجه قرار مى داد و همیشه و هر حال هیچ محفل و دامانى را جایگزین آغوش پرمهر و عطوفت مادرى خود نمى کرد تا وجود فرزندان سرشار از عشق و اشتیاق و محبت و مهربانى باشد و کوچکترین نقصان روحى و کمبود عاطفى به چشم نخورد.
نمونه اى از این برخوردها, داستان مسابقه خطاطى بین حسن و حسین ـ علیهماالسلام ـ و قضاوت فاطمه زهرا(ع) در این باره است. ماجرا از آنجا آغاز شد که رسول اکرم(ص) براى ایجاد رقابت و روحیه سلحشورى در بین دو دلبند خویش حسن و حسین ـ علیهماالسلام ـ فرمود: ((هر کس خط او زیباتر است قدرت او نیز بیشتر است.))
فرزندان حضرت هر کدام خطى نوشتند و براى قضاوت نزد جد عزیز خود آوردند, اما رسول خدا داورى نکرد و آن دو را نزد مادرشان هدایت کرد تا اگر در اثر قضاوت نگرانى پدید آمد, با عاطفه مادرى جبران شود.
فاطمه(ع) با نگاهى به دو خط دانست که هر دو زیباست و قضاوت بسیار مشکل. رو به خود کرد و گفت:
من چه مى توانم بکنم و چگونه میان دو کودکم داورى نمایم؟
سرانجام به فکر حضرت رسید که قضاوت نهایى را به تلاش آنان واگذار کند, از این رو فرمود:
((اى نور دیدگانم! من دانه هاى این گردنبند را با پاره کردن رشته آن بر سر شما مى ریزم و میان شما دانه ها را پخش مى کنم, هر کدام از شما دو نفر دانه هاى بیشترى بردارد, خط او بهتر و قدرت او بیشتر است.))(42)
استفاده از جلوه هاى هنرى همچون شعر براى پرورش کودکان, فرازى دیگر از عشق, علاقه و احترام زهراى مرضیه نسبت به فرزندان است.
آن بانوى بابصیرت, زمانى که با کودکان خود بازى مى کرد و به تربیت روحى و پرورش جسمى آنان مى پرداخت در قالب زیباى اشعار ادیبانه مى فرمود:
((اشبه اباک یا حسن
و اخلع عن الحق الرسن
و اعبد الها ذا المنن
و لا توال ذا الاحن;(43)
حسن جان! مانند پدرت, على باش و ریسمان از گردن حق بردار
خداى احسان کننده را پرستش کن و با افراد دشمن کینه توز, دوستى مکن.))
هنگامى که دیگر فرزند خود, حسین را بر روى دست قرار مى داد و نوازش مى کرد, مى گفت:
((انت شبیه بابى
لست شبیها بعلى;(44)
حسین جان! تو به پدرم رسول خدا شباهت دارى و به پدرت على شبیه نیستى.))
و امام على(ع), سخنان همسر مهربان و پرنشاط خود را مى شنید و چهره پرشوق او با تبسمى شیرین زیباتر مى شد. مهربانى زهراى اطهر نسبت به فرزندان به گونه اى بود که گاه در مریضى آنان سه روز روزه نذر مى کرد تا به شکر سلامت آنان انجام دهد و حتى پیش از وفات, سفارش مهرورزى به کودکان خویش را به همسر مظلوم خود على(ع) مى کرد و مى فرمود:
((اوصیک فى ولدى خیرا ...;(45)
على جان! در باره فرزندانم به تو سفارش مهربانى و خوشرفتارى مى کنم.))
و برتر از آن نسبت به ازدواج آن حضرت و گزینش همسر دلسوز نسبت به کودکان خود توصیه مى نمود:
((اوصیک اولا ان تزوج بعدى بابنه اختى امامه فانها تکون لولدى مثلى;(46)
سفارش مى کنم که اولا پس از من با دختر خواهرم امامه ازدواج کنى, زیرا او همانند من به فرزندانم مهربان و دلسوز است.
در کنار ((مهرورزیهاى مادرانه)), شاهد ((برخوردهاى خردمندانه)) زهراى مرضیه نسبت به آینده فرزندان هستیم تا همیشه و هر حال رایحه صفا و معنویت در خانه و خانواده او مشام جان عزیزان او را نوازش کند, از این رو هنگام غروب آفتاب یا شبهاى قدر ماه رمضان اجازه خواب به کودکان خود نمى داد, بلکه اگر هر یک خواب بودند, آنها را بیدار مى کرد و یا با خوراندن غذاى سبک سعى در بیدار نگهدارشان در شبهاى عبادى قدر مى نمود.(47) افزون بر جلوه هاى عبادى در مسایل معرفتى نیز عزیزان خود را به محضر رسول خدا(ص) مى فرستاد تا قرآن بیاموزند و نسبت به احکام و آموزه هاى دینى آگاهى افزون ترى کسب کنند.(48)
در یک نگاه, فاطمه(ع) در جلوه هاى مهر و عاطفه, بسیار عطوف و پرمهر بود اما هرگز ((عاطفه)) را بر ((وظیفه)) ترجیح نمى داد, بدین خاطر چون سرنوشت عزیز دلبند خود, حسین(ع) در کربلا را از پیامبر(ص) شنید, بسیار گریست اما براى یارى آیین اسلام و آبیارى نهال دین این مصیبت بس سنگین را پذیرفت و عرض کرد:

((یا ابه سلمت و رضیت و توکلت على الله;(49)
پدرجان! در برابر خواسته خداوند تسلیم و راضى ام و بر خدا توکل کرده ام.))
و یا روزى که به فرمان رسول خدا(ص) بلال شلاق روزهاى جنگ را از زهرا(س) طلب کرد تا یکى از اصحاب را قصاص کند آن بانو اندوهگین و مضطرب رو به بلال کرد و فرمود:
((یا بلال فقل للحسن و الحسین یقومان الى هذا الرجل فیتقص منهما و لا یدعانه یقتص من رسول الله;(50)
اى بلال! به فرزندانم حسن و حسین بگو نزد آن مرد بروند تا او از آن دو قصاص کند و نگذارند پیامبر را قصاص نماید.))

پى نوشتها:
1ـ عرفان اسلامى, ج1, ص130.
2ـ سوره قلم, آیه 4.
3ـ نوادر راوندى, ج5, ص392.
4ـ سوره بقره, آیه ;83 ر.ک: تفسیر بیان السعاده, ج1, ص;108 منهج الصادقین, ج1, ص;307 المراغى, ج1, ص390.
5ـ سوره انعام, آیه ;151 ر.ک: تفسیر التبیان, ج4, ص;314 الجدید, ج7, ص;130 اثنى عشرى, ج3, ص402.
6ـ سوره مریم, آیه ;14 ر.ک: تفسیر کشف الاسرار, ج6, ص;14 المراغى, ج16, ص;39 منهج الصادقین, ج5, ص402.
7ـ همان, 23.
8ـ بحارالانوار, ج74, ص75.
9ـ روضه الواعظین, ج2, ص429.
10ـ محاسن برقى, ج1, ص8.
11ـ بحارالانوار, ج74, ص81.
12ـ اصول کافى, ج2, ص163.
13ـ بحارالانوار, ج74, ص76.
14ـ کشف الغمه, ج1, ص;494 معانى الاخبار, ص;354 الشافى, ج;231 مروج الذهب, ج2, ص;311 احتجاج, ج1, ص147.
15ـ مختصر تاریخ دمشق, ج17, ص;133 ملحقات احقاق الحق, ج23, ص;477 مناقب ابن شهر آشوب, ج3, ص;344 احقاق الحق, ج5, ص;273 در بحر المناقب, ص5.
16ـ احقاق الحق, ج10, ص;276 ینابیع الموده, ص;200 تاریخ دمشق, ج10, ص;316 ذخائر العقبى, ص;51 مجموعه ورام, ج2, ص;230 کتاب عوالم, ج11, ص175.
17ـ سوره اسرإ, آیه 26. ر.ک: تفسیر: اطیب البیان, ج8, ص;240 المیزان, ج13, ص;81 نمونه, ج12, ص86.
18ـ مناقب ابن شهر آشوب, ج1, ص142.
19ـ بحارالانوار, ج43, ص93.
20ـ همان, ص33.
21ـ مرآه العقول, ج5, ص315.
22ـ سفینه البحار, ج1, ص231.
23ـ بحارالانوار, ج43, ص81 و ;86 مناقب, ج3, ص343.
24ـ بحارالانوار, ج43, ص20 و 86 و ج73, ص86.
25ـ همان, ج43, ص20 و 40.
26ـ همان, ص172.
27ـ نزهه المجالس, ج2, ص;227 روض الفائق, ص;214 احقاق الحق, ج10, ص;12 بحارالانوار, ج43, ص2.
28ـ ریاحین الشریعه, ج2, ص203.
29ـ کفشهاى مکاشفه, ص493 و 494.
30ـ صحیفه نور, ج16, ص67 و 135.
31ـ محجه البیضإ, ج3, ص443.
32ـ بحارالانوار, ج74, ص85.
33ـ وسائل الشیعه, ج14, ص56.
34ـ همان, ص57.
35ـ همان.
36ـ اللهوف, ص97 و 98.
37ـ همان, ص97.
38ـ ر.ک: تحف العقول, ص274 ـ ;275 تاریخ دمشق, ترجمه الامام الحسین(ع), ص216 ـ ;218 مقتل الحسین(ع), خوارزمى, ج2, ص6.
39ـ کوکب الدرى, ج1, ص;235 احقاق الحق, ج21, ص26 و ;27 عوالم المعارف, ج11, ص225.
40ـ روضه الواعظین, ص431.
41ـ مکارم الاخلاق, ص218 و ;219 محجه البیضإ, ج3, ص;443 روضه الواعظین, ص431.
42ـ احقاق الحق, ج10, ص;654 موده القربى, ص;127 بحارالانوار, ج45, ص190.
43ـ فتح البارى, ج8, ص;97 فضائل الخمسه, ج3, ص;21 مناقب ابن شهر آشوب, ج3, ص389.
44ـ کشف الغمه, ص;49 ینابیع الموده, ص;93 فضائل الخمسه, ج1, ص;256 تفسیر فرات کوفى, ص196.
45ـ بحارالانوار, ج82, ص27.
46ـ احتجاج طبرسى, ص;59 وسائل الشیعه, ج1, ص321.
47ـ دعائم الاسلام, ج1, ص282.
48ـ مسند احمد حنبل, ج1, ص236 و ج5, ص;230 الذریه الطاهره, ص149.
49ـ تظلم الزهرإ, ص;95 تفسیر فرات کوفى, ص55.
50ـ امالى صدوق, ص;376 محجه البیضإ, ج8, ص;276 مناقب ابن شهر آشوب, ج1, ص;235 المعجم الکبیر, ص;135 روضه الاحباب, ص;602 احقاق الحق, ج9, ص403.