حُسنیّه، کنیز مدافع حریم امامت
غلامرضا گلىزواره
مأخذ ماجرا
شیخ جمالالدین ابوالفتوح حسین بنعلى، فرزند محمد فرزند احمد فرزند حسین بناحمد خزاعى رازى از علماى نامدار شیعه در علوم دینى، در نیمه نخست قرن ششم هجرى است. نسبش چنانچه خود اشاره کرده، به نافع بنبدیل ورقاء خزاعى از صحابه رسول اکرم(ص) مىرسد. بدیل و هفت فرزندش همگى از یاران رسول اکرم(ص) بودهاند و بعضى از ایشان نسبت به امیر مؤمنان(ع) ارادت مىورزیدهاند چنان که عبداللَّه و محمد عبدالرحمن، پسران بدیل، در جنگ صفین در رکاب امام على(ع) با معاویه به نبرد پرداختهاند.
نیاکان ابوالفتوح رازى سالیان متمادى در ایران مىزیستهاند و طایفهاى از آنان در نیشابور و بیهق و گروهى در رى روزگار مىگذرانیدهاند. ابوالفتوح استاد ابنشهر آشوب مازندرانى و شیخ منتجبالدین مىباشد. ابوالفتوح در فقه، تفسیر، کلام و ادب مهارت داشت و واعظ و مذکِّر بود و به عرفان اظهار تمایل مىنمود. از اطلاعات تاریخى نیز بىنصیب نبود؛ مشهورترین اثرش «روض الجنان و روح الجنان» مىباشد که از تفاسیر مهم و مشهور شیعه در قرن ششم هجرى به شمار مىرود. یکى از آثار این دانشمند بزرگ، رسالهاى است به نام مکالمات حُسنیه در مسئله امامت که به زبان عربى نگاشته شده است. در این رساله، کنیزى در دربار هارونالرشید خلیفه عباسى در باب درستى مذهب شیعه و ابطال مذاهب دیگر، بحث و مناظره کرده که مضامین آن را در اعتقادات عقلى و عبارات شرعى، سودمند و آموزنده مىباشد.(1) برخى در انتساب این رساله به ابوالفتوح رازى تردید کردهاند و گفتهاند چون مستند به تاریخ خاصى مىباشد، پس وى آن را از کجا نقل کرده است؛ اما علامه مجلسى بر آن اعتماد کرده و این رساله را به زبان فارسى برگردانیده و در آخر کتاب «حلیةالمتقین» خود آن را درج کرده است. وى مىنویسد: شیخ ابوالفتوح رازى روایت مىکند که تاجرى در زمان هارونالرشید دچار فاقه [= تنگدستى] شد و هیچ چیز او را نماند الا کنیزى که در پنج سالگى وى را خریده بود و به مکتب داده بود و مدت ده سال در حرم محترم امام جعفر صادق(ع) تردد نمودى. در حسن و ملاحت نیز نظیر نداشت. تاجر ناچار شد کنیزک را بفروشد. یحیى بنخالد برمکى او را دید و پسندید. حسنیه در مجلس هارون بُرقع برداشت، هارون چون روى وى را بدید، بىاختیار برخاست و گفت بهاى کنیز چند است، خواجه گفت: صد هزار دینار! هارون نخست برآشفت، اما بعد وقتى کمال وى را بدید او را خلعتهاى فاخر داد و به صاحبش بخشید.(2)
میرزا عبداللَّه افندى اصفهانى متوفا به سال 1130ه.ق که در عصر صفویه مىزیسته، اصل این رساله را از ابوالفتوح رازى دانسته است. البته وى خاطرنشان مىسازد بعضى گفتهاند که نویسنده اصل عربى رساله مذکور، شیخ حسین بن محمد بنالحسن صاحب «نزهةالنواظر و تنبیهالخواطر» است ولى خود این قول را رد مىکند و مىافزاید: به گمان من این نسبت به صاحب نزهةالنواظر سهو است، شاید اشتباه از آنجا به وجود آمده که نام ابوالفتوح رازى هم، حسین بنعلى بنمحمد بوده است.(3) شیخ آقابزرگ تهرانى ذیل حسنیه مىنویسد: رسالهاى است در امامت منسوب به یکى از کنیزان شیعه که در آن مناظره او با مخالفین در عصر هارونالرشید تدوین گردیده است و صاحب ریاض آن را از ابوالفتوح رازى مىداند.(4)
شیخ ذبیحاللَّه محلاتى نگارش رسالهاى با عنوان حسنیه را توسط ابوالفتوح رازى تأیید مىنماید و مىافزاید صاحب ریاضالعلماء در شرح حال کنیز مزبور تصدیق دارد که چنین جاریهاى بوده و اشاره به مناظره او نموده است.(5)
سعید نفیسى هم مىنویسد: متشرّعین شیعه، اصولى را براى اثبات حقانیت دین شیعه به کار برده و رسالتى به زبان تازى نوشتهاند که در احوال کنیزى به نام حسنیه است و به همین جهت به «رساله حسنیه» معروف مىباشد. این واقعه را به زمان هارونالرشید خلیفه عباسى نسبت مىدهند و اصل داستان را از جمالالدین ابوالفتوح رازى، مفسر معروف قرن ششم، مىدانند و دو ترجمه فارسى از آن در دسترس است.(6) علامه قزوینى دلیلى جز نوشته ریاضالعلماء ارائه نمىدهد که اصل رساله حسنیه از ابوالفتوح رازى باشد.
در مقابل مواردى که ذکر کردیم گروهى دیگر نپذیرفتهاند. صاحب ریاضالعلماء شخصاً این مطلب را با قید تردید نوشته و گفته است انتساب رساله حسنیه به ابوالفتوح ثابت نیست و احتمال دادهاند خود ابوالفتوح این رساله را تنظیم کرده و به نام آن کنیز انتشار داده است و این شیوه براى اثبات حقانیت، مطلبى بسیار مؤثر بوده است، زیرا وقتى یک کنیزى بر اثر بصیرت و قدرت بحث و توانایى علمى بر گروهى از عالمان نامدار آن هم در حضور خلیفهاى مقتدر فائق گردد، خود به خود مطلب در خواننده جاذبه ایجاد مىکند و او را براى پذیرش مضامین آن مهیا و مخالفان و معاندان نیز زودتر تسلیم مىشوند(7) و اصولاً این رسم در بین علماى شیعه متداول بوده است چنانچه سید جمالالدین بنطاووس هم در کتاب «عین العبرة فى غبن العترة» از باب تقیه، خود را عبداللَّه بناسماعیل مکاتب نامیده است.(8)
سیدرضىالدین بنطاووس (متوفا به سال 664ه.ق) نیز کتاب طرائف را در همین مایه نگاشته و از زبان عبدالحمید ذمى، حقانیت تشیع را اثبات کرده است، به نحوى که برخى از علما به اشتباه این نام مستعار را واقعى تلقى کردهاند.(9)
آقاى دکتر علیرضا ذکاوتى قراگزلو انتساب این رساله را به ابوالفتوح رازى نفى مىکند و مىافزاید: دلیل قاطع در این ادعا آن است که منتجبالدین (شاگرد ابوالفتوح) در فهرست خود و عبدالجلیل رازى در کتاب «النقض»، با وجود کمال مناسبت، به این رساله اشارهاى نکردهاند.(10)
سیدمحسن امین نیز نقل مىکند: این مناظره به اسم حسنیه از اختراعات صاحب تفسیر است و اصل آن به عربى بوده که ابراهیم استرآبادى ملقب به گرگین آن را ترجمه کرده و نظیر آن طرائف ابنطاووس است که به نام عبدالمحمود ذمى نوشته و مانند رساله دیگر این مفسر است که به اسم یوحناى ذمى نصرانى نوشته که در جستجوى مذهب بوده و نظایرش فراوان است.(11) محقق محترم محمدتقى دانشپژوه نیز، به دلایل تاریخى وقوع داستان، این رساله را بسیار نامحتمل دانسته و احتمال قوى داده که در همان حدود سال 958ه.ق از روى داستان کنیز ناطفى با هارون در قرةالعین قاضى اوس ساخته شده باشد.(12)نگارش مناظره به زبان پارسى
با روى کار آمدن صفویه و رسمى شدن تشیع در ایران، گروهى از علماى شیعه احساس نمودند لازم است برخى منابع اعتقادى، کلامى، روایى و ... از زبان عربى به فارسى برگردانیده شود و به دنبال این برنامه، نهضت پارسىنویسى و ترجمه و تألیف متون دینى به زبان عموم مردم ایران با هیجان و التهاب خاصى به وقوع پیوست، در همان حال که شرحنویسى و حاشیهپردازى در باره علم کلام میان عالمان دین رواج داشت، برخى از آنان به نوشتن کتابهایى در اثبات پایههاى مذهب اثنىعشرى روى آوردند.(13)
ذبیحاللَّه صفا مىنویسد: از جمله کتابهایى که به زبان فارسى در جستارهاى گوناگون کلام و اعتقادات در این دوره تألیف شده، به ذکر چند نمونه بسنده مىشود؛ رساله حسنیه از عزالدین بنجعفر آملى از عالمان قرن دهم هجرى، معاصر شاه طهماسب صفوى و ملازم تاجالدین حسن وزیر مازندران. وى کتاب خود را با دیباچه و دو باب «در بیان اعتقادات قلبیه و ذکر عبادات شرعیه» به نام تاجالدین حسن یاد شده نوشته و گذشته از این کتاب، نهجالبلاغه را هم به سال 944ه.ق به نام آن وزیر به پارسى در آورده است. رساله حسنیه در اثبات امامت على بنابىطالب(ع) و جانشینانش تألیف ابراهیم بنولىاللَّه حسینى استرآبادى که آن را از اصل عربى، که نسخه آن را هنگام بازگشت از سفر حج در دمشق یافته بود، به سال 958ه.ق به نام شاه طهماسب ترجمه کرد. رساله یاد شده در سال 1284ه.ق در ایران به طبع رسید.(14)
شیخ آقابزرگ تهرانى ذیل «ترجمة الحسنیه» به معرفى آن پرداخته و خاطرنشان ساخته است همراه با کتاب حلیةالمتقین علامه مجلسى در سال 1287ه.ق به طبع رسیده است.(15)
سعید نفیسى نیز مىنویسد: از متن عربى آن دو ترجمه صورت گرفته، یکى را ابراهیم بنولىاللَّه استرآبادى از مؤلفان قرن دهم انجام داده و خود مىگوید به نام شاه طهماسب (984 - 930ه.ق) ترجمه کرده، ترجمه دیگرى هم از ملا محمدباقر مجلسى در دسترس مىباشد که کراراً در تهران و دیگر نقاط ایران به طبع رسیده است.(16)
نویسنده متن فارسى رساله حسنیه یعنى مولى ابراهیم بنولىاللَّه استرآبادى در مقدمه این اثر متذکر گردیده است، در بازگشت از سفر حج (در سال 958ه.ق) اصل داستان را نزد یکى از سادات که مذهب تشیع داشت و به زهد و ودع مشهور بود در شهر دمشق مشاهده کرده است. در آنجا ضمن ملاقات با جمعى از محبان آل رسول، نسخه عربى را از همان فرد شیعى گرفته و تا آخر مورد مطالعه قرار مىدهد و سپس با التماس و اصرار فراوان از صاحب کتاب اجازه مىخواهد مدتى کتاب فوق را در همان دمشق در اختیار وى قرار دهد، او هم مىپذیرد و مرحوم استرآبادى در مدتى که رساله حسنیه نزدش امانت بوده، از تمام مطالبش نسخهاى به خط خویش تهیه مىکند و آن را به ایران مىآورد؛ او مىگوید: نوشتار مورد اشاره مباحثه کنیزى به نام حسنیه را با علماى اهل سنت به آگاهى دوستان خاندان عترت رسانیده و چون به زبان عربى بود و کنیزى از محبان ایرانى از آن بهرهاى نمىگرفتند، بنا به اصرار عزیزى از دوستان، رساله حسنیه را به زبان پارسى برگردانیدم. کوشیدم در عبارتپردازى از تکلف پرهیز کنم تا همه افراد اعم از خواص و عوام از خواندن، نوشتن و شنیدن آن محفوظ گردند و به برکت امیر مؤمنان(ع) رساله مذکور در اندک زمانى اشتهار یافت و مقبول و مطبوع موافق و مخالف گردید.(17)
علیرضا ذکاوتى قراگزلو مىنویسد: باید بگوییم آنچه از مقبولیت و شهرت رساله حسنیه و شیوایى و سادگى عبارات آن نوشته عین حقیقت است و نثر حسنیه نمونهاى است از فارسىنویسى خوب به قلم علماى آن عصر چنان که اگر (رساله) حسنیه را با رساله مجمعالمعارف و مخزنالعوارف به قلم محمد شفیع بنمحمد صالح از علماى عصر صفوى و حتى با حلیةالمتقین علامه مجلسى که هر سه کتاب در یک مجلد طبع شده، مقایسه کنیم، نثر مولى ابراهیم استرآبادى در قیاس با نثر محمدباقر مجلسى بهتر است و نثر محمد شفیع را بعضى اوقات نمىتوان فارسى شمرد، چه در ترتیب کلمات و ترکیب جمله هم از زبان عربى تبعیت مىکند.(18)حکایت کنیز بىنظیر
برخى، ضمن آنکه انتساب رساله حسنیه را به مفسر قرن ششم یعنى ابوالفتح رازى مردود دانستهاند، متذکر گردیدهاند: استرآبادى این داستان را از کتاب هزار و یک شب اقتباس نموده و با اصلاحات و اضافات و پیرایش فراوان، به تدوین و بازنویسى آن پرداخته است. در مجموعه هزار و یک شب از جمله در شب چهار صد و سى و سوم تا شب چهارصد و پنجاه و هشتم، شهرزاد حکایت کنیزى کم نظیر را براى هارونالرشید مىگوید که شرح حالش با حسنیه خیلى شباهت دارد. ابوالحسن نامى که تنها فرزند تاجرى ثروتمند است با وجود هنرمندى و مهارت در برخى مشاغل با مرگ پدر به دلیل ارتباط با افراد نااهل به اسرافکارى و هرزهگرى و عیاشى مىپردازد و آنچه دارد از دست مىدهد جز یک کنیز. آن کنیز وقتى آشفتگى و پریشانحالى فرزند بازرگان را مشاهده مىکند، به او مىگوید مرا نزد خلیفه عباسى (هارونالرشید) ببر و به او بگو او را به ده هزار دینار زر سرخ مىفروشم و چون گوید خیلى گران است! بگو او نمونه ندارد و در همه فنون و هنرها مهارت دارد و جز خلیفه کسى شایستگى تملک او را ندارد! خواجه (مرد مالباخته)، کنیز را نزد هارون مىبرد و موضوع مذکور را مطرح مىکند. خلیفه از کنیز مىپرسد: از علوم و معارف چه مىدانى؟ او پاسخ مىدهد: اى خلیفه! نحو، شعر، فقه، تفسیر، لغت، موسیقى، علم ستاره و قسمت و مساحت مىدانم، قرآن را با هفت قرائت خواندهام و تعداد سور، آیات، جزءها، ربعها، عشرها و سجدههایش را مىدانم، ناسخ و منسوخ و سبب نزول آیهها را نیز مىشناسم، از احادیث شریف اعم از مُسند، مُرسل و موثق آگاه هستم. به علوم ریاضى، هندسه، فلسفه، حکمت، منطق و معانى نظر کردهام و غالب معارف این دانشها در حافظهام ضبط مىباشد، کنیز اضافه مىکند که شعر هم مىخواند، تار زدن و نغمه پرداختن را هم خوب مىشناسد! هارون دستور مىدهد گروهى از عالمان، قاریان، طبیبان، منجمان، حکیمان و فلاسفه که در میان آنان ابراهیم سیّار دیده مىشد، حاضر گردند و در باره صحت ادعاهاى کنیز با وى به بحث بپردازند. کنیز همه را مغلوب مىسازد، حتى ابراهیم سیّار حریف او نمىشود، خلیفه کنیز را تحسین مىکند و از وى مىخواهد آنچه مورد نظرش است از وى تمنا کند، کنیزک گفت: مرا به خواجهام برگردان، خلیفه چنین کرد و پنج هزار دینار به آن کنیز جایزه داد و یکصد هزار دینار به خواجهاش و خواجهاش را به منصب ندیمى بنواخت.(19)
در داستانهاى هزار و یک شب، هارونالرشید خلیفه منفورى نمىباشد و حتى به اهلبیت تمایل دارد و در باطن شیعه است. در ماجراى حسنیه هم این خصوصیت قابل مشاهده است و از این خلیفه ضد تشیع، سیماى محبوبى ترسیم گردیده است. البته هارون در آغاز ماجرا مخالف شیعه مىباشد و بر اثر بحثهاى آن کنیز تحول روحى پیدا مىکند. بدین گونه از افسانهاى که در کتاب هزار و یک شب آمده، عالمى شیعى با زبردستى، موضوعى کلامى را به شکل یک مناظره در مىآورد و حکایتى مذهبى و هدفدار را سامان مىدهد که در چندین قرن متوالى مورد توجه خاص و عام بوده است.(20)اما اصل مباحثه
ابراهیم استرآبادى حکایت را این گونه نقل مىنماید: ابوالفتوح رازى روایت مىکند: در زمان هارونالرشید بازرگانى زندگى مىکرد که غرق ناز و نعمتهاى فراوان بود. وى که از مشهورترین و معروفترین بغداد و از دوستداران اهلبیت رسول اکرم(ص) به شمار مىرفت، پیوسته ملازم امام صادق(ع) بود و به عنوان خدمتگزار آن حضرت انجام وظیفه مىنمود. هنگامى که امام صادق(ع) توسط عباسیان به شهادت رسید، اموال این مرد به دلیل ستم دشمنان از دستش رفت و به قدرى فقیر شد که به جز کنیزک زرخریدى به نام حسنیه چیزى نداشت، این زن مدت بیست سال مشغول مطالعات دینى بود و از لحاظ زیبایى نیز نظیر نداشت. موقعى که تهیدستى، خواجه را در فشار و نگرانى فرو برد، موضوع تنگدستى خود را با کنیزک در میان نهاد و به وى گفت: من جز تو کسى را ندارم؛ خیلى رنج کشیدهام تا به این درجه از فهم و کمال رسیدهاى اکنون براى روزگار متلاشى من فکرى کن. حسنیه گفت: صلاح مىدانم که مرا براى فروش نزد هارونالرشید ببرى و به قیمتى گزاف (صد هزار اشرفى سلطنتى) بفروشى و اگر خلیفه از این بهاى بالا تعجب کند و اعتراض نماید، بگو هنرش این است که اگر تمام علما و مشاهیر حاضر شوند و با او مباحثه نمایند، مغلوب و محکوم نمىشود و بر تمامى آنان فائق مىگردد!
خواجه وقتى این سخنان را از کنیزک شنید، گفت: من هرگز چنین کارى را انجام نخواهم داد زیرا بیم آن دارم، هارون ستمگر پس از اینکه بر فضایل تو آگاه گردد، به هر وسیله که بتواند تو را از من بگیرد و من طاقت چنین فراقى را ندارم. حسنیه در پاسخ گفت: اى مولایم، خوفناک مباش که تا جان در بدن دارم به محبت اهلبیت حضرت محمد(ص) هیچ کس نمىتواند مرا از دست تو به در آورد. سپس با اصرار تمام به خواجه گفت: برخیز و به خدا توکل نماى که هر چه تقدیر است همان خواهد شد. خواجه بر حسب پافشارى کنیز متوجه یحیى بنخالد، که نخست وزیر هارون بود، شد و ماجراى تهیدستى و کنیز را برایش شرح داد. یحیى گفت: مانعى ندارد برخیز و کنیز را حاضر نما. خواجه با وجود هراسى که داشت چنین کرد و حسنیه را نزد وى آورد. همین که یحیى صورت و سیرت و بلاغت کنیز را مشاهده کرد، متحیر و شگفتزده شد و متوجه هارونالرشید گردید و ماجرا را توضیح داد. هارون فرمان داد تا حسنیه را احضار نمایند.
چون حسنیه نزد هارون آمد، بُرقعى بر صورت خویش انداخته بود، در این حال دعا و ثناى خلیفه را به جاى آورد و اشعارى برایش سرود. هارون از حسنیه و ادبش مسرور گشت و دستور داد تا بُرقع را از صورت خویش بردارد. همین که چشم هارون بر سیماى کنیز افتاد، از جاى خویش برخاست و امر کرد که خواجهاش را حاضر کنند، موقعى که بازرگان ورشکسته آمد، هارون وى را مورد خطاب قرار داد و گفت: نامش چیست و بهایش چقدر است؟ خواجه پس از معرفى نام حسنیه، قیمتش را یکصد هزار اشرفى سلطنتى تعیین نمود. هارون از این بهاى گزاف برآشفت و گفت: دلیل چنین قیمت زیاد چیست؟ خواجه گفت: اگر تمامى علماى فعلى جمع شوند و در باره علوم دینى و مسائل شرعى با وى مباحثه نمایند، قادر نخواهند بود حسنیه را محکوم کنند. هارون گفت: چنانچه این کنیز مغلوب شود فرمان مىدهم تو را به قتل برسانند و کنیز را نیز متصاحب مىگردم. خواجه گفت: اگر علماء نتوانستند او را در بحثها محکوم نمایند چه مىکنى؟ هارون پاسخ داد: مبلغ مورد نظر را به تو مسترد مىنمایم و کنیز هم از آن تو خواهد بود.
خواجه پس از اندکى تأمل گفت: اجازه بده تا بار دیگر با کنیزم مشورت کنم. هارون پذیرفت و او نزدیکتر آمد و ماجرا را شرح داد. کنیز با آرامش خاطر به خواجه اطمینان داد از این بابت نگرانى به دل راه ندهد زیرا به برکت مقام معنوى و مقدس خاندان عصمت و طهارت(ع) ما مغلوب نخواهیم شد. خواجه نزد خلیفه بازگشت و هارون دستور احضار حسنیه را داد و چون نزدش آمد، به وى گفت: چه مذهبى دارى و با آداب چه دینى زندگى مىکنى؟ حسنیه گفت: متدین به آئین حضرت محمد(ص) و آل اطهرش هستم. هارون گفت: وصى رسول اکرم(ص) کیست؟ کنیز پاسخ داد: اى خلیفه، فرمان بده علماء را حاضر کنند تا آنچه باید گفته شود بگویم و چنانچه آنان راجع به باورهاى من اعتراضى داشته باشند، ایشان را با بحثهاى مستدل قانع مىکنم. هارون از سخن او دریافت که مذهب شیعه دارد و بر طریق اهلبیت(ع) مىباشد. پس یحیى را احضار کرد و به او گفت: گرایش دینى این کنیز با اعتقادات ما در تضاد است و باید او را کُشت. وزیر پاسخ داد: ادعاى بزرگى که کنیز نموده تا کنون در جهان بشریت سابقه نداشته است، دستور دهید علما را احضار کنند. اگر دانشمندان او را محکوم ساختند و حقانیت مذهب خود را به اثبات رسانیدند، باید او را به بدترین وجه به قتل رسانید و اگر حسنیه در بحثهاى کلامى و اعتقادى بر علماء فائق آمد، در این صورت کنیزى که بر عدهاى دانشور غلبه یابد نه تنها سزاوار کشتن نیست بلکه شایسته احترام و تقدیر و انعام خواهد بود.
هارون نظر یحیى را تأیید کرد و دستور داد علماى بغداد را احضار نمایند. در آن ایام در رأس علماى این شهر ابویوسف قرار داشت و شافعى نیز در بغداد اقامت داشت و اتفاقاً میان این دو عداوت بسیار بود، به هر حال همگى احضار گردیدند. حسنیه نقاب بر چهره افکند و در برابر علماى بغداد نشست. چون از مذهبش پرسیدند، بدون هیچ گونه هراسى اظهار داشت: بر طریق مذهب اهلبیت پیامبر اکرم(ص) هستم و به دوستى این خاندان مباهات مىنمایم و سپس با شهامت به گفتگو و بحث ادامه داد و به گونهاى به استدلال مىپرداخت که هیچ کدام را یاراى پاسخ و مقابله نبود و در توضیح، تفسیر و تأویل آیات قرآنى آن چنان با توانایى وارد مىگردید و احادیث نبوى را یکى پس از دیگرى آن گونه بیان مىکرد که هارون را در هالهاى از نگرانى فرو برد و رنگ از رخسار خلیفه پرید و چون حسنیه را اهل معرفت و داراى فصاحت و بلاغتى بىنظیر دید، مناظره وى را با مشاهیر بغداد متوقف ساخت، پیکى را احضار کرد و در همان حال فرمانى به علماى بصره نوشت و قاصدى را روانه کرد. به محض رسیدن قاصد هارون، والى بصره علماى شهر را در محل امارت احضار کرد تا از بین آنان فرد قوىترى را گزینش نموده و به مرکز خلافت اعزام دارد. در آن ایام برترین دانشمندان بصره ابراهیم بنخالد عونى نام داشت که در بصره چهارصد عالِم از محضرش استفاده مىکردند. والى بصره او را بر مرکبى چابک سوار نمود و روانه بغداد ساخت، به محض رسیدن ابراهیم به مقرّ خلافت، هارون مجلس بحث و مناظره با حسنیه را بار دیگر ترتیب داد، این بار ارکان دولت، رجال کشورى و نمایندگان کشورهاى جهان که در بغداد حضور داشتند در این مجلس بحث شرکت کردند.
به دستور هارون براى ابراهیم بنخالد کرسى زرینى در صدر مجلس و نزدیکى تخت هارون قرار دادند و هارون قبل از شروع بحث، با ابراهیم وارد گفتگو شد و به او هشدار داد اگر چه طرف مناظره کنیزکى بیش نمىباشد اما در بحث قوى است و باید مراقب باشد و بعد از آن فرمان داد تا حسنیه را حاضر نموده و به جایگاه غلامان و خدمتگزاران راهنمایى کنند. همین که او وارد شد بعد از اداى سلام و مراتب ادب و احترام نسبت به هارون، با بىاعتنایى به راهنمایى خدمه، جلو رفت و در برابر ابراهیم بنخالد قرار گرفت. هارون نگاهى به حسنیه افکند و با گوشه چشم اشاره به شروع مناظره نمود، کنیزک با فراست نظر خلیفه را فهمید و رو به ابراهیم بنخالد کرد و گفت: آیا کسى که یکصد جلد کتابش در میان علما مشهور است به عداوت با حضرت على(ع) افتخار مىکند! ابراهیم برآشفت و گفت: بحث کردن با کنیزکى، موجب اهانت به دانش و معرفت مىباشد. یحیى برمکى وزیر هارون رو به وى نمود و گفت: اى استاد بزرگ، از گذشته بزرگان گفتهاند: در گفتهها نظر افکنید و به گوینده ننگرید؛ از دانشمندى چون تو انتظار این سخن نبود. حسنیه گفت: اى ابراهیم، به یارى خداوند متعال در بحثها بر تو غالب مىگردم و آن گاه شروع به بحث کرد. ابراهیم گفت: من از راه دور آمدهام از اینرو حق دارم در بحث سبقت گیرم و من از تو سؤال مىکنم. البته وى متوجه شده بود که حسنیه مىخواهد حقانیت مذهب اهلبیت(ع) را براى هارون روشن کند. حسنیه گفت: هر سؤالى دارى بگو. ابراهیم مىپرسید و او هم با روشى جالب و منطقى و با استناد به آیات قرآن و روایات معتبر جوابش را مىداد و بدین گونه به هشتاد سؤال آن دانشمند پاسخ داد.
او چنان متین و مستدل وارد بحث مىگردید و اعتراضات و ایرادهاى ابراهیم را چنان جالب برطرف مىکرد که بىاختیار صداى آفرینآفرین هارون و ارکان دولت عباسى و علما و بزرگان حاضر در مجلس مناظره و همگان از منطق شگفتانگیز کنیزکى، انگشت تحیر به دندان گرفته و طرفدار و حامى حسنیه گردیدند.
در برخى منابع طرف بحث حسنیه غالباً ابراهیم نظام (متکلم معروف: ابواسحاق ابراهیم بنسیار بعدى معروف به نظام صاحب معرفت کلام) معرفى شده(21) و گاه ابراهیم بنخالد عونى است، قاضى ابویوسف و شافعى هم در صحنه چهرهاى کمرنگ دارند و گاهى در بحثها غایب مىشوند. حسنیه، ابراهیم نظام را مغلوب و مجاب مىنماید و در آخر بحث مىگوید شکر خدا که این شکسته ناتوان از فضل و مناقب اهلبیت آنچه در خاطر داشتم علنى و بدون خوف و اضطراب بیان کردم و وظیفه شرعى خود را با حجت و دلیل توضیح دادم و به توفیقى دست یافتم که هیچ کس از محبان خاندان عصمت(ع) تا کنون به آن نائل نگردیده بود و این روش من در دفاع از تشیع و عترت رسولاللَّه(ص) ادامه دارد و چندان اقامه دلیل مىنمایم و از حقیقت مذهب اهلبیت(ع) سخن مىگویم و فضایل و مناقب ائمه(ع) را برمىشمارم که شنوندگان را قدرت احصاء نباشد.
یحیى بنخالد برمکى رو به حسنیه کرد و گفت: شما هیچ کوتاهى ننمودید و حقیقت مذهب خود را به اثبات رسانیدید. آن گاه او و تمامى حاضران برایش دعا کردند. در نتیجه این مناظرات و گفتگوها همان روز چهارصد نفر تغییر مذهب دادند و طریق اهلبیت(ع) را انتخاب کردند، هارون نیز از آن پس از کشتن سادات و شیعیان دست برداشت و براى پیروان اهلبیت(ع) مزاحمت فراهم نساخت و دستور داد براى حسنیه خلعتهاى گرانبها آوردند و طبق شرطى که با خواجهاش کرده بود، صد هزار مثقال زر خلیفهاى (سلطنتى) و هدایاى فاخرى به او دادند و حسنیه و آن بازرگانِ مالباخته، مورد نوازش و احترام قرار گرفتند.
ابراهیم نظام شرمنده از کرسى زرنگار خود به زیر آمد و همراه با گروهى دیگر از مدعیان علم و کمال از آن مجلس تاریخى بیرون رفتند. حسنیه و خواجهاش همراه جمعى از هدایتیافتگان از بغداد رهسپار مدینةالنبى شدند و در آنجا خدمت حضرت امام رضا(ع) و دیگر سادات و فرزندان پیامبر اکرم(ص) رحل اقامت افکندند.(22)نکتهاى مورد تأمل
در صورتى که بخواهیم کنیزى به نام حسنیه را ساخته ذهن ابوالفتوح رازى یا شیخ ابراهیم استرآبادى تلقى کنیم و در این زمینه از نظر برخى پیروى کنیم، این سؤال مطرح مىشود که پس چرا در اغلب کتب تراجم و شرح حال چنین شخصى را درج کردهاند و او را به عنوان زنى اهل فضل، عالم، بصیر در آثار دینى، داراى برهان قاطع و متکلم قلمداد نمودهاند.(23) مهمتر از همه اینها در شهرستان تربت حیدریه واقع در جنوب مشهد مقدس، مزار بىبىحسنیه (به عنوان همان کنیز دانشمند) زیارتگاه مردمان آن دیار و توابع است. این مرکز زیارتى تا حدود شصت سال قبل داراى بنایى از خشت خام و ضریحى چوبى بود که به مرور ایام آثار خرابى در ساختمان آن آشکار گردید که مرحوم حاج محمدحسن هادىزاده به مرمت و بازسازى آن همت گماشت. بعد از وى متولیان کنونى در احیاء و حفاظت این بقعه کوشیدند و از سال 1352ه.ش در جهت گسترش مزار بىبى حسنیه اقدامات ارزشمندى صورت گرفته است به نحوى که از طریق خیرات و نذورات مردم، علاوه بر بازسازى ساختمان اصلى، سه سالن بر مجموعه اضافه کردهاند و از سال 1369ه.ش امور اجرایى، خدماتى و تأسیساتى مزار بىبى حسنیه زیر نظر هیئت امناء در حال انجام است. بناى مزار در حال حاضر از خیابان مشرف به آن با پنج پله به صحن راه یافته است. صحن کوچک توسط سه درب چوبى نفیس به حرم راه مىیابد. ضریح زیبایى توسط حاج مصطفى روزگاریان در اصفهان ساخته شده که در خردادماه سال 1374ه.ش نصب شده است. آئینه کارى آن توسط استاد على ملکى (هنرمند آستان قدس رضوى) انجام گرفته و نماى خارجى حرم تعمیر اساسى شده است.(24)
پىنوشتها:
1) در این باره بنگرید به: لسانالمیزان، ابنحجر عقلانى، ج2، ص205؛ مجالسالمؤمنین، قاضى نوراللَّه شوشترى، ص489؛ روضات الجنات، خوانسارى، ص184؛ اسدالغابه، ج5، ص7؛ هزار سال تفسیر فارسى، دکتر سیدحسن سادات ناصرى و منوچهر دانشپژوه، ص402 - 401؛ گنجینه سخن، ذبیحاللَّه صفا، ج2، ص221؛ طبقات مفسرین شیعه، عبدالرحیم عقیقى بخشایشى، ج2، ص162.
2) رساله ضمیمه حلیةالمتقین، علامه مجلسى، چاپ جاویدان (تهران)، ص2 و 62.
3) ریاضالعلماء و حیاضالفضلاء، میرزا عبداللَّه افندى اصفهانى، ج2، ص89 - 88.
4) الذریعه الى تصانیف الشیعه، شیخ آقابزرگ تهرانى، ج7، ص20.
5) ریاحینالشریعه، ذبیحاللَّه محلاتى، ج4، ص149.
6) سرچشمه تصوف در ایران، سعید نفیسى، ص15؛ تاریخ و نظم در ایران، همان، ج1، ص127؛ ج2، ص814.
7) نک: ریاضالعلماء، ج5، ص407 - 406؛ الذریعه، ج15، ص154.
8) ریاضالعلماء، ج1، ص75.
9) همان، ج2، ص159.
10) مجله نشر دانش، سال پنجم، شماره دوم، بهمن و اسفند 1363، ص8 و 9.
11) اعیانالشیعه، سیدمحسن امین، چاپ بیروت، ج24، ص337.
12) فهرست نسخههاى خطى کتابخانه دانشکده ادبیات، محمدتقى دانشپژوه، ج1، تهران، 1339، ص210 - 208.
13) تاریخ ادبیات در ایران، دکتر ذبیحاللَّه صفا، ج5، قسمت اول، ص274.
14) همان، ج5، قسمت سوم، ص1474.
15) الذریعه، ج4، ص97.
16) سرچشمه تصوف در ایران، ص16 - 15.
17) رساله حسنیه، مندرج در خاتمه کتاب حلیةالمتقین، ص2 - 1.
18) مجله نشر دانش، همان، ص8.
19) نک: هزار و یک شب، ترجمه عبداللطیف ملسوجى، (چاپ تهران، علىاکبر علمى)، ص330 - 317.
20) نشر دانش، همان، ص11.
21) روضات الجنات فى احوال العلماء و السادات، میرزا محمدباقر خوانسارى، جزء اول، ص153.
22) علاقهمندان براى مطالعه مباحث مورد مناظره مىتوانند به منابع ذیل مراجعه کنند: رساله حسنیه، ضمیمه حلیةالمتقین؛ مناظرات حسنیه با پیشوایان اهل سنت، بازنویسى على کاظمى، (تهران، مؤسسه امام صادق(ع))، ستارگان درخشان، محمدجواد نجفى، ج13، ص228 - 110.
23) نک: اعلامالنساء، عمررضا کحاله، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1404ه.ق، ج1، ص264؛ اعلامالنساء المؤمنات، محمد الحسون و امّعلى مشکور، تهران، اسوه، 1411ه.ق، ص302 - 300؛ ریحانةالادب، محمدعلى مدرس تبریزى، ج2، ص45؛ ریاحین الشریعه، ذبیحاللَّه محلاتى، ج4، ص149؛ زنان سخنور، علىاکبر مشیر سلیمى، تهران، مؤسسه مطبوعات، علىاکبر علمى، ج1، ص114؛ مشاهیر زنان ایرانى و پارسىگوى از آغاز تا مشروطه، دکتر محمدحسن رجبى، ص75.
24) روزنامه کیهان، ویژهنامه استان خراسان، سوم شهریور 1379، شماره 16884.