ارزش هاى جاودان زندگى 2 بینشهاى ناب در نگاه دخت آفتاب 11

نویسنده


 

بینش‏هاى ناب در نگاه دخت آفتاب (11)
ارزش‏هاى جاودان زندگى (ارزش‏هاى اجتماعى)

احمد لقمانى‏

اشاره:

حیات و هستى انسان را داراى دو جلوه «پیدا» و «ناپیدا» دانستیم که در اولى، همه موجودات ویژگى‏هاى مشترک از نظر خوردن و خوابیدن و پوشیدن و نوشیدن دارند، اما در جلوه ناپیدا، انسان با دیگر آفریده‏ها تفاوت مى‏یابد؛ با بینش‏ها و ارزش‏هاى الهى به رشد و بالندگى و پایندگى جاودان دست مى‏یابد و برتر از سایر موجودات مى‏شود.
اما در این مسیر سعادت‏آفرین، «جهالت» و «غفلت»، چونان راهزنانى هستند که آدمى را از صعود به قله «قداست» و «عظمت»، به «زبونى» و «ذلّت» سقوط مى‏دهند و او را به پدیده‏هاى ناپایدار ظاهرى زندگى سرگرم مى‏سازند.
«ارزش‏هاى جاودان زندگى»، دفتر معرفتى است که آشنایى دل و دیده با یکایک آموزه‏هاى آن، هر یک از ما را از «منیّت و مادیّت» به «معنویت و ابدیت» راهنمایى مى‏کند و فردایى پرنور، نوید مى‏دهد. بخش گذشته این نوشتار به «ارزش‏هاى عبادى» در نگاه زهراى مرضیه(ع) اختصاص یافت. در این قسمت «ارزش‏هاى اجتماعى» در بینش‏هاى ناب آن پاک‏بانوى آفرینش را پى مى‏گیریم.

ب) ارزش‏هاى اجتماعى‏

سراى دهر که در تخت این نُه ایوان است‏
هزار گنج در او هست، اگر چه ویران است‏
بسیط خاک که در چشم، مشت گِلى است‏
هزار صُنع در او آشکار و پنهان است‏
بساط دهر که اجناس کم بهاست در آن‏
گران‏تر است ز صد جان هر آنچه ارزان است(1)
بینش‏ها و باورهاى تابناک صالحان و معصومان(ع) یادآور این ارزش است که انسان کامل باید «در مردم»، «با مردم» و «براى مردم» باشد و حضور جدى در جامعه خویش و در کنار توده‏هاى مختلف، از خود نشان دهد. از این‏رو، «انزوا از دنیا» درست و بجاست اما «انزوا از جامعه» نادرست و غلط است؛ زیرا «سیر الى الحق» همیشه و هر حال از «خلق به حق» است و تنظیم هندسه فکرى و حضور زنده و شاداب در بین مثلث «خود»، «خلق» و «خدا» کارى شایسته، بلکه بایسته است.
زهراى مرضیه(ع) در ارائه سیره و سخن خویش در باره «ارزش‏هاى اجتماعى»، «انفاق» را در گفتار و رفتار خویش نمایان مى‏ساخت و «بخل» را ناپسند مى‏شمرد. او به شیعیان و پیروان خویش مى‏آموخت که براى رسیدن به «خوبى‏ها» باید از «خوشى‏ها» گذشت که:
«لن تنالوا البرّ حتّى تنفقوا ممّا تحبّون و ما تنفقوا من شى‏ء فان اللَّه به علیم؛(2)
هرگز به نیکوکارى نمى‏رسید تا از آنچه دوست دارید انفاق کنید و از هر چه انفاق کنید، خدا بدان داناست.»
او در شیوه خود، این حقیقت را براى همه شکوفا ساخت که ملاک انفاق، «دارایى‏ها» نیست بلکه «توانایى‏ها»ست و با انفاق، اموال انسان «از دست نمى‏رود»، بلکه «به دست مى‏آید»؛ از این‏رو هیچ خوف و ترسى در کیفیت و کمیّت انفاق وجود نخواهد داشت. چنانکه خداوند به دورماندگان از روشناى آموزه‏هاى آسمانى مى‏فرماید:
«اگر شما تمامى گنجینه‏هاى آسمان و زمین را هم داشتید، باز هم بخل مى‏ورزیدید، نه به این خاطر که ندارید - که دارید - بلکه از انفاق هراس دارید.»(3)
دخت رسول خدا(ص) به انسان‏ها آموخت که با دارایى اندک، باز هم مى‏توان با گذشتن از پیراهن عروسى(4) و یا بخشش گلوبند(5) و یا طعام و قرص نان مورد نیاز، دل‏ها و دیده‏هایى را به سوى آئین خود هدایت کرد و با معارف الهى پیوند زد. از این‏رو، روزى آنچه از غنایم سهم على(ع) شده بود، براى رسول خدا(ص) فرستاد و پیام داد:
«تقرأ علیک ابنتک السّلام و تقول اجعل هذا فى سبیل اللَّه؛
دخترت به تو سلام مى‏رساند و مى‏گوید اینها را در راه خدا انفاق کن.»
و پیامبر(ص) با مشاهده این بخشش کریمانه، سه بار فرمود:
«فداها، ابوها؛(6) فداى فاطمه، پدر فاطمه!»

شیوه عرشى زهراى عزیز با وصیت آن حضرت تا پس از حیات او نیز ادامه یافت، زیرا در وصیت خود به امام على(ع) از او خواست تا اموالى از وى را بین افراد عبدالمطلب و بنى‏هاشم تقسیم کند(7) و آن حضرت مقدارى افزون‏تر از دارایى همسر عزیز خویش با سخاوت خود و دارایى شخصى خویش، به مستمندان بخشید.
بى‏شک آنان که اهل «کوثر» باشند، شیوه‏اى چنین مى‏یابند و کسانى که هماره اهل «تکاثر»، فزون‏خواهى و زیاده‏طلبى‏اند، تنها به اندوخته‏سازى و ذخیره کردن و افزایش ارقام دارایى دلخوش مى‏شوند و گویى بر شاخه‏اى از درخت دوزخ، خود را در دنیا آویزان کرده‏اند، چنانکه فاطمه اطهر(س) به حسین خود مى‏فرمود:
««بخل»، ننگى است که در انسان بزرگوار و کریم وجود ندارد، درختى است که در آتش است و شاخه‏هاى آن در دنیا وجود دارد، هر کس به شاخه‏اى از شاخه‏هاى آن خود را بیاویزد او را در آتش مى‏افکند و «سخاوت»، درختى از درختان بهشت است که شاخه‏هاى آن به زمین سرازیر گشته و هر کس شاخه‏اى از آن را بگیرد، همان شاخه، او را به بهشت مى‏کشاند.»(8) آرى، آزادگان از اسارت‏هاى زندگى و پاکان و صالحان در بندگى:
در کوى ملکشان نبود راه، بخل را
اینجا ز دست خشکِ سبو، آب مى‏چکد(9)

افزون بر «سخاوت»، «ایثار» که ترجیح دیگران بر خود در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى، شیوه همیشه دخت آفتاب بود، از این‏رو آیاتى چون:
«و یؤثرون على انفسهم و لو کان بهم خصاصة؛(10)
هر چند خود به چیزى نیازمند باشند، دیگران را بر خویش ترجیح مى‏دهند.»
و «و یطعمون الطعام على حُبّه مسکیناً و یتیماً و اسیراً؛(11)
براى رضاى خدا [و هر چند خود نیاز شدیدى به خوراک دارند] طعام خویش را به نادار و بى‏سرپرست و دربند مى‏دهند.»
در شأن شخصیت و عظمت آنان نازل گردید. این در حالى بود که چون از آن بانو سؤال مى‏شد: آیا غذایى در منزل دارید؟ پاسخ مى‏داد:
«ما عندنا الّا قوت الصّبیة و لکنّا نؤثر به ضیفنا؛(12)
در خانه ما غذایى نیست مگر به اندازه خوراک دختربچه، اما امشب آن را ایثار مى‏کنیم و گرسنگى را تحمل مى‏نماییم و همین غذا را هم به میهمان مى‏بخشیم.»
بینش والاى فاطمه(ع) چنان بود که دست نیاز و صداى احتیاج مستمند را «نیکى و نیکوکارى» مى‏نامید و براى آنکه این توفیق خداداد را از خود دور نکند، با آنکه سه روز خود، شوهر و حسن و حسین او گرسنه بودند و کودکان وى از شدت ضعف بى‏قرارى مى‏کردند و خسته و مانده به خواب مى‏رفتند، پیراهن خود را به سلمان داد تا در مغازه شمعون یهودى گرو گذاشته، مقدارى جو و خرما قرض گیرد.

وقتى سلمان، چون هر یک از ما این سخن یا پیشنهاد را که مقدارى از این غذاها را براى فرزندان گرسنه‏ات بردار، مطرح کرد، آن بانوى بصیر و ایثارگر پاسخ داد:
«یا سلمان! هذا شى‏ءٌ امضیناه للَّه عزّ و جلّ لسنا نأخذ منه شیئاً؛(13)
اى سلمان! این کار را فقط براى خداى بزرگ انجام دادیم و هرگز چیزى از آن برنخواهیم داشت.»
داستان ایثار گردنبند اهدایى دخترعموى حضرت، ماجرایى درس‏آموز براى همه دوستداران فاطمه(ع) است و تا هستى هست، پرفروغ و روشن در افق تاریخ انسانیت، روشنگرى مى‏کند؛ روزى که پیرى فرتوت با لباسى ژنده به مسجد آمد، پیامبر(ص) با شنیدن گرسنگى، فقر و برهنگى او، توان کمک به وى نداشت، اما با اشاره خود، بلال را راهنماى وى نمود تا او را به درِ خانه فاطمه هدایت کند.
دخت دلبند رسول خدا(ص) تکه پوستى که فرش حسن(ع) و حسین(ع) بود به پیرمرد داد. اما او این مقدار کمک را ناکافى دانست، زهراى مرضیه(ع)، بى‏هیچ معطلى، گردن‏بندى که دختر حمزه به او هدیده داده بود به وى داد و فرمود: اى مرد! آن را بفروش تا ان شاءاللَّه امور زندگى‏ات سامان یابد.

او برگشت و داستان ایثار فاطمه(ع) را براى رسول اکرم(ص) بیان کرد. هنوز سخن وى پایان نیافته بود که دیدگان پیامبر(ص) به اشک نشست و فرمود:
آن را بفروش تا خداوند به برکت فاطمه به تو گشایشى دهد.
عمار یاسر که گردن‏بند زهرا(س) را سند بهشت و خرسندى او را برتر از تمامى هستى مى‏دانست، تمام دارایى خود را با پیر مستمند به معامله گذارد، آنگاه گردن‏بند را معطر کرد و در پارچه‏اى یمنى پیچید و با غلام خود، هر دو را به رسول‏اللَّه(ص) بخشید، آن حضرت نیز هر دو را به فاطمه(ع) بخشید.
زهراى اطهر(ع) با ابتکارى آسمانى، نخست بنده را آزاد کرد تا دل او را شاد و رضایت خداوند را به دست آورد. سپس گردن‏بند را براى گره‏گشایى دیگرى و استمرار خوبى‏ها و خیرات بعدى نگاه داشت. غلامِ آزادشده، لبخندى معنادار زد و رو به بانوى ایثارگر و سخاوتمند، زهراى مرضیه(ع) کرد و گفت: «چه گلوبند بابرکتى!! گرسنه‏اى را سیر، برهنه‏اى را پوشیده، فقیرى را بى نیاز و بنده‏اى را آزاد کرد و آخر هم به دست صاحب خود رسید!!».(14)
این بینش و شیوه‏ها برگرفته از نوع نگاه آن بانوى بزرگ به جهان هستى است. هرگز با محور قرار دادن خود، زیاده‏طلبى براى خانواده خویش و فزون‏خواهى براى اطرافیان سازگار نبود، از این‏رو روش روشن آن حضرت با منطق دنیاطلبان ناسازگار بود که «خوردن را براى دویدن و دویدن را براى خوردن» مى‏بینند بلکه سخن همیشه فاطمه(ع)، گفتار گرانسنگ پدر او بود که فرمود:
«برترین امّت من کسانى هستند که از نعمت‏هاى فراوان، تغذیه مى‏کنند، غذاهاى رنگارنگ مى‏خورند، جامه‏هاى رنگارنگ مى‏پوشند و بى‏پروا و بى‏تعهد سخن مى‏گویند.»(15)
هر که روزش به فربهى باشد
چون شکم شد تهى، تهى باشد
تن چو از خون ثقیل، سنگ آید
دل ز بارِ بدن به تنگ آید
تو شکم بوده‏اى از آنى سُست‏
جان و دل باش تا که باشى چُست(16)

در نگاه به نورنشسته آن نگار خداوندى، «حجاب» و «عفاف»، دو ارزش اجتماعىِ برگرفته از باورهاى پاک الهى است که یکى «پوشش ظاهرى» است و دیگرى «کوشش باطنى»؛ یکى «نماد بیرونى» در دیدگان افراد جامعه دارد و چون شعارى روشنگر، همگان را به پاکى و تابناکى فرا مى‏خواند و دیگرى «نمود درونى» در مدیریت اعضا و سازماندهى چشم و گوش و دل و دیده دارد تا هر یک را در عرصه صحیح خود به کار گیرد و در مرزهاى ممنوع الهى، متوقف سازد.
در بینش ناب فاطمى(س) افزون بر «حقُ‏الناس»بودن، این دو ارزش اجتماعى، «حقُ‏اللَّه» نیز محسوب مى‏شود و فرد، خانواده و جامعه را از گزند نگاههاى مسموم و هدفدار و حوادث تلخ و دهشتناک مصون مى‏سازد،(17) بدین خاطر پروردگار حکیم حکمت حجاب و پوشش را «محدودیت» ندانسته، بلکه «مصونیّت» مى‏داند که در پرتو آن زنان از اذیت و آزار نااهلان و خطرات گوناگون هر دوره و زمان ایمن خواهند بود. (ذلک ادنى ان یعرفن فلا یؤذین)(18)
از این‏رو همین بانوى عفیف و دقیق در امور ارزشى فردى و خانوادگى، در هنگامه‏هاى مختلف که طبقه مسلمانان، حضور فعال، مؤثر و مفید زنان را مى‏طلبد، نه تنها در عرصه خدمات ساده اجتماعى، بلکه در جبهه جنگ و جهاد حضور مى‏یابد، به درمان زخمیان مى‏پردازد و براى پشتیبانى رزمندگان به پخت نان و بردن نزد آنان مشغول مى‏شود.(19) ارزنده‏تر از آن، روحیه‏اى رشادت‏آفرین در وجود اوست که با نگرشى بیرون از احساس و عاطفه و سرشار از خرد و اندیشه، جهاد در راه خدا را چنین توصیف مى‏فرماید:
«... و الجهاد عزّاً للاسلام؛(20)
خداوند جهاد را باعث عزّت و عظمت اسلام قرار داد.»
امامت و اطاعت از پیشواى راستین جامعه یعنى معصومان(ع) را باعث نظام، یکپارچگى(21) و برکات بى‏پایان جامعه مى‏نامید؛ امامِ معرفى شده از سوى پیامبر اسلام(ص) را «بهترین انسان‏ها»،(22) «پدر امت اسلامى»(23) و «جانشین شایسته رسول خدا(ص)»(24) مى‏دانست و همگان را به یادآورى حماسه غدیر خم و پاسدارى از ارزش‏هاى الهى آن روز(25) دعوت مى‏کرد. سیر ارتجاعى و هلاکت‏بار مردم را به سوى ضلالت و گمراهى(26) تحلیل مى‏کرد و علل غصب خلافت(27) را بازگو مى‏نمود.
آنجا که حضور در جمع مسلمانان را به مصلحت جامعه مى‏دید به خطبه و خطابه مى‏پرداخت و گاه در مسجد، زمانى در کوچه و بازار و موقعى در جمع زنان مهاجر و انصار، مهاجمان، غاصبان و بیعت‏شکنان را نکوهش مى‏کرد و عوامل رویگردانى از حق و ستم بى‏حدّ آنان را بیان مى‏نمود.(28)
آنجا که صراحت و شفافیت در سخن را ضرورى مى‏شمرد، دست به افشاى خط نفاق و شرک مى‏زد و در گفتار و رفتار خویش، شیوه‏هایى شایسته براى پیکار با منحرفان از خط ولایت و امامت را ترسیم مى‏نمود تا امروز و فرداى جامعه خود را هوشیار و بیدار سازد.
فاطمه(س) یکى از عوامل دستیابى به بهشت الهى را در عرصه‏هاى اجتماعى، «حُسن خُلق»، «خوشرویى» و «برخورد شیرین و دلنشین» مى‏دانست و بر این باور بود که:
«پاداش خوشرویى در برابر مؤمن، بهشت است و حُسن خُلق و گشاده‏رویى با انسان‏هاى ستیزه‏جو و کینه‏توز، انسان را از عذاب آتش باز مى‏دارد.»(29)

از این‏رو هرگز نسبت به مراجعه‏کنندگان، ترشرویى نمى‏کرد و گاه که آنان از زیادى زحمت خویش شرمنده مى‏شدند، مى‏فرمود:
«باز هم بیا و آنچه سؤال دارى بپرس. آیا اگر کسى را اجیر کنند که بار سنگینى را به بالاى بام ببرد و در مقابل، یکصد هزار دینار طلا مزد بگیرد، چنین کارى بر او دشوار است؟!»(30)
این شیوه ارزشمند اخلاقى - اجتماعى، ام‏سلمه را وادار به اعتراف حقیقتى چشمگیر کرد و آن این سخن وى بود که:
«پس از ازدواج با رسول خدا(ص)، من عهده‏دار امور دختر آن حضرت شدم، اما به خدا سوگند! فاطمه(ع) در آداب اجتماعى، شیوه‏هاى اخلاقى و آگاهى‏هاى زندگانى، آگاه‏تر از من به همه مسائل بود.»(31)
توجه به آداب بهداشتى - اجتماعى از سوى فاطمه زهرا(ع)، جلوه‏اى دیگر از کتاب کامل شخصیت آن حضرت است. اهمیت این نکات در نگاه دخت رسول خدا(ص) از آن‏رو بود که مؤمنان و شیعیان، خواسته یا ناخواسته هماره در نشست و برخاست‏هاى اجتماعى، مورد توجه دیگران هستند و بى‏توجهى به کمترین اصول و آداب رفتارى - بویژه در مجامع مختلف - به شخصیت عموم خداجویان ضربه وارد مى‏کند که خاطره تلخ آن تا زمان‏هاى زیادى باقى خواهد بود! سخن نخست آن بانوى بصیر که در باره بهداشت دست است، چنین است:
«اَلا لا یَلُومَنَّ إمرؤ اِلّا نفسه یبیتُ و فى یده ریحُ غَمَزٍ؛(32)
کسى که پس از خوردن غذا با دستى آلوده و چرب به خواب رود، [و مبتلا به آثار سوئى شود ]هیچ کس جز خود را سرزنش ننماید.»
در گفتارى دیگر، آداب غذا خوردن و بهداشت عمومى و اجتماعى در نگاه آن بزرگ‏بانوى بصیر ترسیم شده است.
در سر سفره دوازده دستورالعمل ارزشمند وجود دارد که سزاوار است هر مسلمانى آنها را بشناسد.
چهار تاى آن لازم؛ چهار تاى آن مستحب و چهار تاى آن نشانه ادب و بزرگوارى است. اما چهار دستورالعمل لازم عبارت است از:
1- شناخت پروردگار و معرفت نسبت به آفریننده نعمت‏ها،
2- راضى بودن به نعمت‏هاى الهى،
3- گفتن «بسم‏اللَّه الرحمن الرحیم» در آغاز غذا،
4- شکر و سپاسگزارى خداوند در آغاز و پایان غذا.
و چهار دستورالعمل مستحب عبارتند از:
1- وضو گرفتن قبل از غذا،
2- نشستن به طرف چپ،
3- در حال نشسته غذا خوردن،
4- خوردن غذا با سه انگشت.
و چهار دستورالعملى که نشانه ادب و بزرگوارى است عبارت است از:
1- از آنچه پیش روى شماست، غذا بخورید،
2- لقمه‏ها را کوچک بردارید،
3- غذا را بجوید و با شدت نرم کنید،
4- کمتر به صورت دیگران به هنگام غذا خوردن نگاه کنید.(33)
«ارزش غذایى خرما»، سخن دیگرى از آن حضرت است که نشان آگاهى دخت رسول خدا(ص) نسبت به نعمت‏هاى خدادادى به بندگان، جهت تأمین نیروى مورد نیاز در زندگى است. آن حضرت در باره خرما فرمود:
«نعم تحفةُ المؤمن التّمر؛(34)
براى مؤمن، خرما هدیه خوبى است.»
ادامه دارد.

پى‏نوشتها: -
1) محتشم کاشانى.
2) آل‏عمران، 92؛ ر.ک: تفسیر ابن‏کثیر، ج‏2، ص‏583 و ج‏4، ص‏15 و 477؛ احسن‏الحدیث، ج‏1، ص‏517؛ تفسیر البیان، ج‏2، ص‏96.
3) اسراء، 100؛ ر.ک: تفسیر التحریر، ج‏3، ص‏44 و 45 و ج‏4، ص‏7؛ تفسیر جامع‏البیان، ج‏2، ص‏364.
4) اهل‏البیت، توفیق ابوعلم، ص‏138؛ نزهةالمجالس، ص‏576.
5) بحارالانوار، ج‏43، ص‏20 و 22؛ اهل‏البیت، ص‏139؛ ر.ک: بحارالانوار، ج‏43، ص‏26، 81، 83 و 86؛ الجعفریات، ص‏182؛ مکارم‏الاخلاق، ص‏95.
6) بحارالانوار، ج‏43، ص‏20 و 86.
7) بحارالانوار، ج‏43، ص‏218 (اِنَّ فاطمة تصدّقت بمالها على بنى‏هاشم و بنى‏عبدالمطلب ...).
8) اهل‏البیت، ص‏131 - 130.
9) صائب تبریزى.
10) حشر، 9؛ ر.ک: تفسیر نمونه، ج‏23، ص‏519؛ تفسیر مجمع‏البیان، ج‏10، ص‏611؛ تفسیر المنیر، ج‏28، ص‏78.
11) دهر، 8؛ ر.ک: تفسیر ابن‏کثیر، ج‏2، ص‏143؛ تفسیر احسن‏الحدیث، ج‏12، ص‏236؛ تفسیر نمونه، ج‏25، ص‏357.
12) بحارالانوار، ج‏36، ص‏59 و ج‏41، ص‏38.
13) همان، ج‏43، ص‏73.
14) همان، ص‏56.
15) اهل‏البیت(ع)، ص‏131.
16) اوحدى مراغه‏اى.
17) زن در آینه جلال و جمال، آیت‏اللَّه جوادى آملى، ص‏425.
18) احزاب، 59؛ ر.ک: همسران، زندگى، الگوى بالندگى (صفات همسران در خانواده فاطمه زهرا(ع) و امیر مؤمنان(ع))، به همین قلم.
19) طبقات‏الکبرى، ج‏1، ص‏400؛ ذخائرالعقبى، ص‏47؛ احقاق‏الحق، ج‏10، ص‏285؛ ینابیع‏الموده، ص‏199.
20) کتاب الشافى، ص‏231؛ کتاب طرائف، ص‏263؛ مروج‏الذهب، ج‏2، ص‏311؛ کتاب القدس، ص‏393.
21) کتاب مناقب، ج‏2، ص‏206؛ دلائل‏الامامه، ص‏40 و 41؛ نهایه ابن‏اثیر، ج‏4، ص‏273.
22) فتح‏البارى، ج‏8، ص‏97؛ فضائل‏الخمسه، ج‏3، ص‏21.
23) تفسیر البرهان، ج‏3، ص‏245؛ تفسیر الامام العسکرى، ص‏330.
24) کفایةالاثر، ص‏26؛ عوالم‏المعارف، ج‏11، ص‏228؛ احقاق‏الحق، ج‏21، ص‏26 و 27.
25) دلائل‏الامامه، ص‏38؛ احتجاج طبرسى، ج‏1، ص‏146؛ معانى‏الاخبار، ص‏354.
26) احقاق‏الحق، ج‏217 ص‏26 و 27؛ البدرالطالع، ج‏2، ص‏297.
27) مناقب، ج‏2، ص‏205؛ کتاب عوالم، ج‏11، ص‏478 و 605؛ ریاحین‏الشریعه، ج‏2، ص‏40.
28) اعیان‏الشیعه، ج‏1، ص‏317؛ ریاحین‏الشریعه، ج‏1، ص‏337؛ احتجاج طبرسى، ص‏106.
29) کتاب عوالم، ج‏11، ص‏628؛ بحارالانوار، ج‏72، ص‏401.
30) بحارالانوار، ج‏2، ص‏3.
31) بحارالانوار، ج‏43، ص‏10.
32) مسند فاطمه(ع)، ص‏100؛ کتاب عوالم‏العلوم، ج‏11، ص‏628؛ کنزالعمال، ج‏15، ص‏242، ح‏40759.
33) کتاب عوالم، ج‏11، ص‏629؛ نقاشى‏اللباب، ج‏3، ص‏124.
34) کنزالعمال، ج‏12، ص‏339، ح‏35305.