آیا «زدن» مىتواند راهى براى حل اختلافات زناشویى باشد؟
«دیدگاهى روششناسانه براى پى بردن به فلسفه و هدف»
قسمت دومنوشته: عبدالحمید ابوسلیمان(1)
ترجمه: عبداللَّه امینىاین مقاله، تفسیرى از آیه ضرب (زدن) است. نویسنده که در پى فهم معناى ضرب است، به این مطلب اهتمام دارد که آیا براى دستیابى به اهداف و مقاصد تربیتى، مىتوان از «زدن» به عنوان راهکار بهره جست؟! ایشان تلاش کرده است معناى دیگرى از «ضرب» را در آیه مربوط به روابط زناشویى ارائه کند. طرح نگاه ایشان به معناى پذیرش قطعى این دیدگاه نیست ولى مىتواند در رشد این بحث مفید باشد. طبعاً وقتى با نگرشى شیعى به موضوعات پرداخته شود باید به منابع تفسیرى و حدیثى و فقهى شیعى نیز مراجعه و استناد کرد، نه آن گونه که در این مقاله آمده است.
مقاله برگرفته از مجله «اسلامیة المعرفة» سال ششم، شماره 24 منتشره در 1422 - لبنان است.
این مقاله، تفسیرى از آیه ضرب (زدن) است. نویسنده که در پى فهم معناى ضرب است، به این مطلب اهتمام دارد که آیا براى دستیابى به اهداف و مقاصد تربیتى، مىتوان از «زدن» به عنوان راهکار بهره جست؟! ایشان تلاش کرده است معناى دیگرى از «ضرب» را در آیه مربوط به روابط زناشویى ارائه کند. طرح نگاه ایشان به معناى پذیرش قطعى این دیدگاه نیست ولى مىتواند در رشد این بحث مفید باشد. طبعاً وقتى با نگرشى شیعى به موضوعات پرداخته شود باید به منابع تفسیرى و حدیثى و فقهى شیعى نیز مراجعه و استناد کرد، نه آن گونه که در این مقاله آمده است.
مقاله برگرفته از مجله «اسلامیة المعرفة» سال ششم، شماره 24 منتشره در 1422 - لبنان است.
این مقاله، تفسیرى از آیه ضرب (زدن) است. نویسنده که در پى فهم معناى ضرب است، به این مطلب اهتمام دارد که آیا براى دستیابى به اهداف و مقاصد تربیتى، مىتوان از «زدن» به عنوان راهکار بهره جست؟! ایشان تلاش کرده است معناى دیگرى از «ضرب» را در آیه مربوط به روابط زناشویى ارائه کند. طرح نگاه ایشان به معناى پذیرش قطعى این دیدگاه نیست ولى مىتواند در رشد این بحث مفید باشد. طبعاً وقتى با نگرشى شیعى به موضوعات پرداخته شود باید به منابع تفسیرى و حدیثى و فقهى شیعى نیز مراجعه و استناد کرد، نه آن گونه که در این مقاله آمده است.
مقاله برگرفته از مجله «اسلامیة المعرفة» سال ششم، شماره 24 منتشره در 1422 - لبنان است.زدن به شرط ... و براى ...
اگر به ترتیب و اولویت بندى که در آیه سوره نساء آمد بنگریم، در خواهیم یافت هدف از آن اصلاح ذات بین و آشتى دادن زن و شوهر است. این دستور و راه علاج هنگامى است که زن نافرمان بوده، سرپیچى و عصیان نماید و زندگى زناشویى را برنتابد. ترتیب در آیه و راه چاره دو گونه است:
نخست: حل نافرمانى زن و چاره اندیشى براى رفع اختلاف زن و شوهر، بى آن که شخص ثالثى دخالت کند. این گونه سه گام (مرحله) دارد: پند و اندرز، جدا کردن بستر و ضرب.داوران
دوم: اگر شوهر در خانه و با همسر به نتیجه نرسید (بى آن که شخص دیگرى براى حل اختلاف اقدام کند) و بفهمد نمىتواند روح دوستى و علاقه را بیافریند و همسر را زیر پوشش و پشتیبانى خود در آورد و زن به روابط زناشویى تن ندهد، زن و شوهر مىبایست به افراد خاصى میان فامیل مراجعه کنند، تا در مورد اختلاف این دو نظر دهند و علت را بیابند و اینان را نصیحت و راهنمایى کنند و کمک نمایند دوباره گِرد هم آیند و میانشان آشتى برقرار کنند:
«و اگر از جدایى و شکاف میان آن دو (همسران) بیم داشته باشید، یک داور از خانواده شوهر، و یک داور از خانواده زن انتخاب کنید (تا به کار آنان رسیدگى کنند). اگر داوران، تصمیم به اصلاح داشته باشند، خداوند به توافق آنها کمک مىکند؛ زیرا خداوند، دانا و آگاه است (و از نیّات همه، باخبر است).»(2)گام نخست: گفت و گوى سازنده
روشن است ترتیببندى و اولویتها براى اصلاح روابط زن و شوهر بر اساس راهکارهاى مثبت است. قرآن به شوهر دستور مىدهد: هنگامى که زن ناخشنودى و سرپیچى نشان مىدهد، کنار وى بنشیند، مسائل را برایش روشن کند و پند یا هشدارش دهد. این کار نشانه علاقه شوهر و اشتیاق وى به ادامه روابط زناشویى و آشتى میان زوجین است.
باید مسائل را شفاف و روشن مطرح کرد و آنچه را درون دل و ذهن مىگذرد، به زبان آورد، زیرا اختلاف نظر طبیعى است. باید زن و مرد حقوقى را که بر گردن هم دارند، بیان کنند، شاید دیگرى نداند و حدّ و گستره آن را نشناسد.
گام نخست، گفت و گو و تذکّر است تا آنچه باعث اختلافات و بگو مگو میان زن و شوهر است، برطرف شود. در اختلاف، گاه زن خوش نمىدارد حربه و شگردهاى زنانگىاش را به کار گیرد و ناتوانى جسمانىاش را نشان دهد.دومین گام: جدا کردن بستر
اگر زن به سخن شوهرش گوش ندهد و به سبب نادانى یا لجاجت، هشدار و پند شویش را به کار نبندد، مىبایست شوهر گام و مرحلهاى دیگر را بیازماید و حال که پند و نصیحت سود نداده، بسترش را جدا کند. زن مىداند مرد در برابر جنس زن ضعیف بوده، به وى نیازمند است و نمىتواند خیلى از همسرش جدا شود. از اینرو وقتى زن ببیند مرد بسترش را جدا کرده، از همسرش دورى مىگزیند، طبیعى است بفهمد چقدر وضع خطیر و ناپسند بوده که مرد همخوابگى نمىکند و در تصمیمش جدّى است. در این صورت، در بسیارى از اوقات، زن از بازى و رُلِ ناخشنودى و نافرمانبردارى دست کشیده، خواهد فهمید روابط وى با همسرش در خطر جدّى است و عصبانیت و لجبازى زیانبخش است. از اینرو تغییر روش داده، به راه خیر و صلاح بر مىگردد و میان زن و شوهر روابط دوستانه و محبتآمیز برقرار مىشود. اگر زن از شوهر رویگردان بوده، متنفر باشد، کار به جاى باریک و خطرناک خواهد کشید، که گاه روابط زناشویى را از بین مىبَرَد و به جدایى مىانجامد، چه مرد و زن بخواهند، چه نخواهند. ادامه زندگى زناشویى در چنین وضعى ممکن نیست. اما هر دو مىبایست عواقب کار را در نظر گرفته، بدانند زندگى زناشویى منجر به شکست و ناکامى خواهد شد.
سومین گام: ضرب
گاه پرسیده مىشود: چکار مىتوان کرد تا زوجین پى به وضع خطیر و عواقب ناگوار قطع روابط و متارکه ببرند، و اختلافشان در حضور شخص ثالثى (حکماً مِن أهله و حکماً مِن أهلها) مطرح نشود؟ تا وى در باره اختلاف میان زن و شوهر نظر داده، آن دو را نصیحت و توصیه کند رو به آشتى و اصلاح آرند یا اگر نمىتوانند، به خیر و خوشى از هم جدا شوند؟
پاسخ: آخرین گام در داخل خانه براى حل نزاع و اختلاف، ضرب است:
«مردان، سرپرست و نگهبان زنانند، به خاطر برترىهایى که خداوند (از نظر نظام اجتماع) براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است، و به خاطر انفاقهایى که از اموالشان (در مورد زنان) مىکنند. و زنان صالح، زنانى هستند که متواضعند، و در غیاب (همسر خود،) اسرار و حقوق او را، در مقابل حقوقى که خدا براى آنان قرار داده، حفظ مىکنند. و (اما) آن دسته از زنان را که از سرکشى و مخالفتشان بیم دارید، پند و اندرز دهید! و (اگر مؤثر واقع نشد،) در بستر از آنها دورى نمایید! و (اگر هیچ راهى جز شدّت عمل، براى وادار کردن آنها به انجام وظایفشان نبود،) آنها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروى کردند، راهى براى تعدّى بر آنها نجویید! (بدانید) خداوند، بلند مرتبه و بزرگ است. (و قدرت او، بالاترین قدرتهاست.)»(3)معناى ضرب
ما در پى فهم معناى «ضرب» و تأثیر آن در حل اختلاف و ایجاد آشتى میان زوجین هستیم. همان گونه که گفتیم ضرب و زدن پس از مراحل ذیل است:
میان زن و شوهر اختلاف پیش آمده، زن زندگى با شوهر را خوش نداشته، پند و اندرز، سپس اظهار ناخشنودى شوهر و جدا کردن بستر خواب، سودى نبخشد.
ضرب یعنى چه؟ آیا به صورت یا بدن زدن یا هر نوع زدن است که به آزار و اذیت جسمى و تحقیر روحى زن بینجامد، تا شاید بر وى فائق و چیره آمده، به رغم خواستش، زن را مجبور به ادامه زندگى کرد؟ اگر از این قرار است، کوتاه آمدن زن چه فایده و ثمرى دارد [وقتى ناراضى است]؟! آیا این گونه جبر و زور با اذیت و آزار روحى و جسمى، کمک خواهد کرد که محبت و گذشت میان زن و شوهر به وجود آید و دوستى و همبستگى را استوار خواهد نمود، یا انگیزه و عامل عفت و درستکارى در غیاب همسر خواهد شد و کیان خانواده را از فروپاشى و جدایى نجات خواهد داد؟! اگر ضرب به معناى کتک زدن و آزار و اذیت جسمى و روحى باشد، کمک خواهد کرد زن رغبت و تمایل داشته باشد در خانه بماند و از خانواده نگهدارى کند؟ آیا راهکار زدن بر زن مسلمانى که حقوقش را مىداند و کرامت و بزرگوارى انسانىاش را درک مىکند، چنان که با فرهنگ زمانهاش آشناست، کارساز خواهد شد؟
آیا کتک زدن، وى را متمایل مىکند در خانه شوهر مانده، تندروىهاى وى را تحمل کرده، با ناخشنودى زندگى کند، در حالى که مردى ابایى از زدن و توهین نداشته باشد؟! یا زن مىتواند با طلاق خُلع و متارکه، جان خود را از این مخمصه به در بَرَد؟سوء استفاده از وابستگى روحى و جسمى زن
اگر بگوییم اشاره لفظى قرآن به ضرب بهانهاى براى برخى مردان است که بر ضد زن شدت عمل به خرج دهند، سوء رفتار با وى غنیمت شمردن فرصتى است که به سبب نیاز و وابستگى مادى زن پیش آمده و وى را مجبور مىکند مدارا کند و شکیبایى ورزد یا به خاطر فرزندانش، چنین وضع ظالمانهاى را تحمل کند. اما اگر بپذیریم ضرب به معناى اذیت و آزار جسمى و روحى نیست، برداشت مثبتى است که با آموزههاى قرآنى هماهنگى دارد، زیرا دین مىخواهد خانوادهاى را بنیان سازد که روابطش بر اساس درست و صحیحى استوار باشد و زن مایل بوده و عشق و علاقه خواهد داشت میان خانواده بماند و روابط و پیوند خانوادگى را نگسلد. در این صورت آیا معنا و مقصود از واژه «ضرب» در قرآن، زدن و آزار جسمى و روحى زن خواهد بود، براى آن که حتى اگر تمایل نداشته باشد، تن به خواسته مرد دهد؟(4)
حق طلاق براى زن
اگر زن حق خُلع داشته باشد، بىتردید براى ضرب و آزار و اهانت، جایى در روابط زناشویى و زندگى نخواهد بود، زیرا ضرب، روابط و پیوند خانواده را ضعیف کرده، به طرف جدایى و ناکامى خواهد بُرد. از اینرو مىبایست دقت بیشترى کرد و پیش از این که بگوییم ضرب به معناى آزار جسمى و روحى است، معنا و جنبههاى حقیقى را در نظر گرفت.
اگر به ترتیب و درجه بندى قرآن به هنگام بیان «ضرب» نگاه کنیم، درمىیابیم هدف از آن کوشش و گامى دیگر براى آشتى دادن و نزدیک کردن زن و شوهر است، تا اختلاف میان آن دو، حل شده، از این راه روابط محبتآمیز و دوستانه و پیوند صمیمانه بین زن و شوهر بر قرار گردد و مجبور نشوند کسى دیگر (حَکَم و داور) را از اختلاف خود باخبر کرده، به واسطه او بخواهند اصلاح ذات بین کنند و نزاع را حل نمایند، حال با جدایى یا با آشتى و گذشت.معانى حقیقى و مجازى ضرب
مقصود از «ضرب» (زدن) در عبارت قرآنى به منظور برطرف کردن اختلاف زناشویى چیست؟ آیا به رغم آنچه گفتیم، معناى ظاهرى و مستقیم آن (زدن) مقصود است یا معناى مجازى دارد؟
معناى مجازى «ضرب» را در آیاتى که به خودى خود متعدى مىشود (مفعول مىپذیرد) شاهدیم، مانند:
«ضرب اللَّه مثلاً؛ خداوند مثالى مىزند»(5) و چه در آیاتى که متعدّى به حرف جرّ است، مثلاً: «و إذا ضربتم فى الأرض؛(6) هنگامى که سفر مىکنید».زدن با مسواک
تأویل ابنعباس مىگوید: «مقصود از ضرب که آسیب نزند، زدن با چوب مسواک است.» در این صورت ضرب به معناى حقیقى (مجازات و آزار بدنى و روحى) نخواهد بود، بلکه به معناى نشان دادنِ عملىِ جدّیت و نارضایتى به صورت خشمگیرى و دورى از همسر یا با جدا کردن بستر خواب است، که خلاف نوازش است که محبت و مِهر را مىفهماند.
تأویل و توجیه ابنعباس اشکالى ندارد و پیوند کرامتآمیز و روابط محترمانهاى را که مىبایست میان زن و شوهر باشد، مخدوش نمىکند، چون روابط و اُنس و ارتباط، زن و شوهر را به هم پیوند مىدهد.زدن به اندازهاى که آسیب جسمى نرسد
در تأویل ابنعباس، ضرب به معناى آزار و اهانت و قهر نیست، اما برخى فقیهان [عامّه ]گفتهاند: ضرب بدان معناست که کمتر از بیست یا چهل ضربه به زن بزنند!
اینان جزئیات این مطلب را نگفتهاند، مثلاً یک جا بزند یا چند جا، زن زخمى بشود یا نشود، استخوانش بشکند یا نشکند، زن زیر کتک بمیرد یا نمیرد!(7)ایراد به تأویل
به رغم لطافت و پسندیدگى تأویل ابنعباس، هنوز ابهامات و اشکالاتى وجود دارد که موجب بدفهمى شده، بهانهاى براى اذیت و آزار به اسم دین است و باعث مىشود برخى فتوا دهند: زدن و سیلى و دیگر راههاى آزار دهنده و تحقیر کننده رواست و این شیوه (زدن) به کار گرفته شده، باز مىتوان از آن استفاده کرد. از اینرو باید طورى مسئله و معناى «ضرب» را روشن و شفاف کرد که فرصتى براى اقدامى به ناحق و ناشایست به جا نگذارد و راهى براى بدرفتارى وجود نداشته باشد. این طریقه نزدیکتر به اهداف دین بوده، بهتر مىتواند خانواده را بر پایه مودت و رحمت و کرامت، بنیان نهد. از اینرو دقت نظر بسیار داشته و مسئله را دنبال کرده؛ معتقدم رسالت و شریعت، ازلى و جاودان بوده، با رعایت وضع و شرایط زمان و مکان مىبایست سنتهاى الهى را درک و فهم کرد و دیدى همهجانبهنگر داشت و تجزیه و تحلیل فراگیر نمود.(8)
شانزده معناى ضرب
در این باره به معانى واژه «ضرب» و مشتقات آن در قرآن نگریستم و در پى فهم «ضرب» از آیات بر آمدم، زیرا بهترین شیوه، تفسیرِ آیه به آیه است. پس از این، اهداف و مبانى کلى شریعت را در نظر گرفتهام.
ضرب و مشتقات آن در قرآن به شانزده معنا آمده است:
[آوردن ]
1. و ضرب اللَّه مثلاً؛(9)
خداوند مثالى (دیگر) زده است.
[هجرت و سفر]
2. و إذا ضربتم فی الأرض فلیس علیکم جناح أن تقصروا من الصلاة؛(10)
هنگامى که سفر مىکنید، گناهى بر شما نیست که نماز را کوتاه کنید.
[آویختن]
3. فضربنا على آذانهم فی الکهف سنین عددا؛(11)
ما (پرده خواب را) در غار بر گوششان آویختیم، و سالها در خواب فرو رفتند.
[بازستاندن]
4. أفنضرب عنکم الذکر صفحاً أن کنتم قوماً مسرفین؛(12)
آیا این ذکر [= قرآن] را از شما بازگیریم به خاطر این که قومى اسرافکارید؟!
[تعیین]
5. و کذلک یضرب اللَّه الحق و الباطل؛(13)
خداوند، حق و باطل را چنین مشخص و تعیین مىکند (مَثَل مىزند)!
[انداختن]
6. ولْیضربن بخُمُرهِنّ على جیوبهِنّ؛(14)
و باید سینه و بَر و دوش خود را با مقنعه بپوشانند.
[باز کردن]
7. أن أسر بعبادی فأضرب لهم طریقاً فی البحر یبساً؛(15)
به موسى وحى فرستادیم که: شبانه بندگانم را (از مصر) با خود ببر؛ و براى آنها راهى خشک در دریا بگشا.
[مُهر کردن]
8. و ضربتْ علیهم الذلة و المسکنة و باءوا بغضب من اللَّه؛(16)
و (مُهر) ذلّت و نیاز، بر پیشانى آنها زده شد؛ و باز گرفتار خشم خدایى شدند.
[قطع کردن]
9. فأضربوا فوق الأعناق و اضربوا منهم کل بنان؛(17)
ضربهها را بالاتر از گردن (بر سر دشمنان) فرود آرید! و همه انگشتانشان را قطع کنید!
[زدن]
10. وخذ بیدک ضعثاً فأضرب به ولا تحنث؛(18)
(و به او گفتیم:) بستهاى از ساقههاى گندم (یا مانند آن) را بر گیر و با آن (همسرت را) بزن و سوگند خود را مشکن!
[جدا کردن]
11. فإذا لقیتم الذین کفروا فضرب الرقاب؛(19)
و هنگامى که با کافران (جنایت پیشه) در میدان جنگ روبهرو شدید گردنهایشان را قطع کنید.
[ساختن]
12. فضرب بینهم بسور له باب باطنه فیه الرحمة و ظاهره من قبله العذاب؛(20)
در این هنگام دیوارى میان آنها زده و ساخته مىشود که درى دارد، درونش رحمت است. برونش عذاب!
[کوبیدن]
13. ولا یضربنّ بأرجلهِنّ لیعلم ما یخفین مِن زینتهِنّ؛(21)
هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمین نکوبند تا زینتِ پنهانىشان دانسته شود (و صداى خلخال که برپا دارند به گوش رسد).
[گرفتن]
14. فکیف إذا توفّتْهُمُ الملائکةُ یضربون وجوههم و أدبارهم(22)
حال آنها چگونه خواهد بود هنگامى که فرشتگان (مرگ) بر صورت و پشت آنان مىزنند و جانشان را مىگیرند؟!
[فرود آوردن]
15. فقلنا اضْرب بعصاک الحجر؛(23)
به موسى گفتیم عصاى خود را بر سنگ فرود آر.
[ضربه زدن ]
16. فراغ علیهم ضرباً بالیمین؛(24)
ابراهیم محکم با دست راست بر بتان کوبید.
اگر در آیات پیشین دقت کنیم، مىفهمیم فعل «ضرب» چه متعدى و چه غیر متعدى، معانى مجازى دارد؛ یعنى جدایى و دورى و ترک و... .
اگر بگویند: «یُضرَب الشىء» یعنى از پیرایه و شائبهها پاک شده، آن اندازه روشن و آشکار شود که بدان مثال زنند. «ضرب فى الأرض» سفر و جدایى است. «ضرب بر آذان» بر گوشها پرده زدن و منع از شنیدن است. «ضرب صَفْح از ذکر» دور کردن و باز پسگیرى است و «ضرب حق و باطل» تشخیص و جدا کردن این دو است. «ضرب خُمُر بر جیوب» پوشاندن سر و سینه است تا دیگران نبینند و «ضرب طریق بَحْر» راهى میان آب باز کردن و آب را به کنارى راندن است. «ضرب سور» میان مردم، جدایى افکندن است تا یکدیگر را نبینند و «ضرب ذلت و مسکنت» مُهر ذلّت زدن بر مردمان است، چنان که میان دیگران مانند گاو پیشانى سفید، معلوم و مشخص باشند. «ضرب اعناق و بنان» بُریدن و جدا کردن گردن و انگشت از بدن است.
بقیه مشتقات ضرب که گذشت، یعنى «ضرب اَرجُل و وجوه و حَجَر و ضغث و اصنام» به معناى راندن و دور کردن و کوبیدن و شکستن با شدت و قوّت است، چه کوبیدن بر زمین باشد یا مُهر زدن یا شکستن سنگ و یا بت، تا با دستور دادن، اتفاقى رخ دهد یا کسى و چیزى تحقیر شود، یا براى بیرون آمدن آب، سنگ دو نیم شود و یا بتها از بین بروند.
بنابراین معناى ضرب در عبارات قرآنى، جدایى و دور کردن و راندن است.(25)معناى حقیقى ضرب
در این صورت معناى متناسب واژه «ضرب» براى حل اختلاف زوجین و برگرداندن روح مودت و پیوند زن و شوهر در آیه چیست؟
عبارت آیه و هدف ترتیب و اولویتبندى را اصلاح و موفقیت زندگى زناشویى مىدانیم و معتقدیم: ارزشهایى اسلام براى بزرگداشت و احترام به انسان و حفظ بزرگوارى و کرامت وى دارد، نیز معتقد مىباشیم انسان حق دارد سرنوشت خود را تعیین کند و روابط زناشویى، اختیارى و آزاد است.
اگر زن و شوهر، حقوق یکدیگر را رعایت نکنند، مىتوانند به پیوندشان خاتمه دهند و لزومى به مجبور کردن هیچ کدام براى ادامه زندگى نیست. در این صورت خواهیم فهمید معناى ضرب نمىتواند آزار و اهانت باشد، پس شایسته است معنایى دیگر داشته باشد که با دیگر معانى آن در قرآن همخوان و هماهنگ باشد. در این صورت به معناى دورى و ترک و جدایى است. دورى شوهر از همسر و نیامدن به خانه [براى مدتى محدود ]یکى از راههاى مطلوب براى اصلاح و سر و سامان دادن به روابط زناشویى است. این راه فراتر از جدا کردن بستر است، زیرا جدایى شوهر و ترک خانه و دورى از زن و خانه، زن را رو در رو با پیامدهاى سرپیچى و نافرمانى از شوهر قرار مىدهد. از جمله این پیامدها، طلاق و جدایى است.
دور شدن مرد، به زن فرصت مىدهد آثار نشوز و نافرمانى را مشاهده کرده، نتیجه رفتار و عصیان خود را ببیند که چیزى جز طلاق و متارکه نمىتواند باشد. وى فرصت خواهد یافت از خود بپرسد: آیا با رفتار و نافرمانى خود، در پى طلاق و جدایى است؟ آیا پیامدها و نتیجه کار خود را کاملاً در نظر گرفته، یا فقط نادانى و لجبازى کرده و مىبایست به راه درست و مطابق با مصلحت خود برگردد و پیش از آن که وقت بگذرد، سرِ عقل آید و از خانه و زندگىاش راضى باشد؟!
براى آن که زن در طریق درست (ادامه پیوند زناشویى) قرار گیرد و به سبب مسئولیتى که دارد، تمام جوانب را در نظر گیرد و به راه جدایى و اختلافِ بىنتیجه نرود، مىبایست «ضرب» به معناى ترک و مفارقت و دورى گزیدن باشد؛ یعنى ترک خانه و دورى از زن، که درسى بالاتر و بهتر براى همسر است، بلکه آخرین گام ممکن در کوشش و تلاش براى پیوند دادن زن و شوهر است، تا رخنه و شکاف میان آن دو اصلاح شده و حال نابسامانشان سامان یابد، تا دو طرف، آثار خطیر عصیان و تمرد و جدایى را بفهمند و بدانند در صورت لجاجت، پیوند خانوادگى از هم گسسته و به ناکامى خواهد انجامید.
پس از ترک خانه توسط شوهر، اگر پیوند و محبت برقرار نشود، وقت داورى و کمک شخص ثالث از میان فامیل است که گفت و گو را امتحان کنند و سبب نفرت و اختلاف را بیابند و راه حل پیشنهاد دهند، نیز دو طرف را ارشاد نمایند و گستره و دامنه اختلاف را کوتاه کنند، تا کار به درگیرى و جدایى و ناعدالتى نینجامد و امر با اصلاح یا جدایى و طلاق پایان پذیرد:
«فإمساک بمعروف أو تسریح بإحسان؛(26)
باید به طور شایسته همسر خود را نگاهدارى کند (و آشتى نماید)، یا با نیکى او را رها سازد (و از او جدا شود).»معناى ضرب، از نظر سنت
ضرب به معناى مفارقت و ترک و دورى گزیدن در سنت نبوى آمده است. وقتى میان پیامبر و همسرانش اختلاف پیش آمد و اینان به نصیحت رسول خدا عمل نکردند و همچنان به نافرمانى ادامه دادند، به خیال این که به خواسته خود دست مىیابند، پیامبر براى یک ماه به مکانى به نام «مشربه» رفت و از زن و خانه دورى گزید.
پیامبر زنان را مخیّر کرد: از ایشان پیروى کنند و آن گونه که پیامبر مىپسندید، تن به زندگى دهند، یا اینکه از ایشان روى گردان شده، به نیکى و خوبى، طلاقشان دهد:
«عسى ربّه ان طلّقکنّ أنّ یبدله أزواجاً خیراً منکنّ؛(27)
امید است اگر پیامبر شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد!»
پیامبر هیچ گونه آزار جسمانى بدانان نرسانده، کتکشان نزد یا تحقیرشان ننمود.
اگر زدن و آزار جسمى و روحى خواسته خدا و راه حلى سودمند بود، پیامبر نخستین کسى بود که به دستور خدا عمل مىنمود، اما ایشان کسى را نزد و به زدن اجازه یا دستور نداد.
ابوبکر و عمر خواستند دختران خود را بزنند، زیرا پیامبر را به خشم آورده، با ایشان مخالف کرده بودند، اما رسول خدا اجازه نداد.
مىدانیم رفتار و سلوک رسول خدا و سنت ایشان، بیان مراد و مقصود شارع بوده، موجب فهم درست قرآن است. رفتار و سلوک نبوى اثر خود را در روشن کردن آثار مترتب بر ادامه اختلاف نشان داده است.
وقتى همسران پى به جدى بودن تصمیم پیامبر و نارضایتى خانوادههاىشان بُردند و دانستند زندگى با پیامبر را در صورت ادامه لجاجت از دست مىدهند، به راه درست برگشتند و دست از نافرمانى برداشته و از پیامبر پیروى کردند و آن گونه که رسول خدا مىپسندید تن به زندگى دادند.
چنان که دیدیم رسول خدا(ص) به مدت یک ماه از زن و خانه دورى گزید، زیرا همسرانش بر نافرمانى و سرپیچى از خواسته ایشان پا مىفشردند. پیامبر با کار خود به اینان فهماند پیامد و نتیجه سرپیچى و تمرد چیست، اما دست به آزار و اهانت نزد. ایشان به مدت یک ماه از خانه همسرانش دورى گزید، بى آنکه اینان از تصمیم نهایى پیامبر آگاه باشند. رسول خدا اینان را آزاد گذاشت حرفشنوى داشته باشند یا متارکه کنند. زنان دیدند تصمیم پیامبر جدى است و پى به نتایج جدایى بُردند. از اینرو راه درست را برگزیدند.
بنابراین «ضرب» در سنت رسول خدا(ص) به معناى جدایى و ترک کردن و دورى گزیدن است. این معنا هماهنگ با روح طبیعت و استعمال مجازى واژه ضرب و مشتقات آن در قرآن است، که با تأویل ابنعباس مخالف نیست، مبنى بر این که اگر شوهر بخواهد ناخشنودى و نارضایتى خود را نشان دهد، حق ندارد با چیزى بیشتر از چوب مسواک یا مشابه آن، زن را بزند. البته روشن نیست زدن با چوب مسواک - به هنگام اختلاف زن و شوهر - چگونه مىتواند براى نشان دادن جدّیت و ناخشنودى مرد و پیامدهاى خطرناک طلاق بسنده باشد. چنان که در مرحله بعد براى تأثیر بیشتر از پند و اندرز، مىبایست بستر خواب را جدا کرد، تا به راه حل وفاق یا فراق دست یابیم.
از اینرو نظرم این است که معناى مقصود از ضرب در قرآن و درجهبندى مراحل اصلاحِ روابط زناشویى به هنگام تنفر و سرپیچى زوجین، جدایى از همسر و ترک خانه و دورى است، و این آخرین راه براى همسر است که سرانجام رفتار ناپسند خود را فهمیده، بداند نافرمانى و کوتاهى در بر آوردن حقوق زناشویى چه فرجامى دارد و ناچار به جدایى و متارکه مىانجامد، که با وجود فرزندان، پیامدهاى تلخ و خطرناکترى دارد.ضرب یعنى دورى
ضرب به معناى ترک و دورى موقت مىباشد، نه آزار و اذیت جسمى و تحقیر روحى، زیرا شیوه و معناى دوم، هماهنگ با روابط بزرگوارانه زناشویى نیست و با روابط انسانهاى بزرگوار نمىخواند. چنان که ضرب، راه پذیرفتهشدهاى براى دستیابى به مودت و رحمت میان زن و شوهر نیست، به ویژه با فرهنگ و بینش جوانان این زمانه نمىخواند، چنان که سنت نبوى همین نگرش را تأیید مىکند، تا راه و شیوهاى مؤثر براى دستیابى به اهداف و مقاصد اسلام براى ساخت خانواده بر پایه مودت و رحمت و عفت و امنیت باشد. نیز دژى مستحکم براى تربیت مذهبى و وجدان جوانان به بهترین وجه براى تحقیق سعادت و به عهده گرفتن مسئولیت و رسالت اسلامى.
ناهمخوانى عرف با سنت
اگر فهم و درک زمان کنونى با فهم و سنت نبوى در تفسیر «ضرب» ناهماهنگ است، تنها در این مورد نیست که فهم بشر به سبب وضع زمان و مکان، نیز سنتها و آیینهاى به جا مانده از گذشتگان و تلاشهاى سازمان داده شده غرضورزان، به کجراهه رفته است، چنان که دیگر علل بیراهه رفتن عبارت مىباشد از: کج فهمى امت اسلام پس از سقوط خلافت راستین و به حق [امامان] و اختلافات و درگیرىهاى پس از آن که باعث سوء تفاهم در بسیارى از مفاهیم گشت و خونهاى بسیار ریخته شد و اندیشه امت دچار بلبشو و هرج و مرج گردید.
در چنین وضعى بسیارى از دریافتها و برداشتهاى نادرست از تمدنهاى دیگر، وارد فکر و فرهنگ امت اسلامى شد و نسلى پس از نسلى دیگر به ارث رسید. تأثیر خواسته یا ناخواسته فرهنگهاى دیگر بر اسلام، قابل انکار نیست. چنین برداشتهاى به جا مانده از گذشتگان، به اضافه دیگر عوامل سستى و ناتوانى، امت را دچار وضع کنونى و ناتوانى و چند دستگى کرده است.
بر اربابان دانش و معرفت واجب است نگرشى نقادانه بر وضع و درک کنونى امت داشته باشند، تا اهداف و مقاصد شریعت محقق شود و به خواست خدا، امت در راهى قرار گیرد که با عزت و افتخار باشد و در پرتو واقعیات اجتماعى و امکانات و داشتهها، نیز مفاهیم و ابزارهاى معرفتى و تربیتى، بتواند بیش از پیش اجتهاد و تدبّر و اندیشه کند. از خدا درخواست دارم به آنچه خیر و صلاح است، راهنما باشد و ما را هدایت کند. آخرین گفته ما سپاس و شکرگزارى به درگاه خداوند است.پىنوشتها: -
1) رئیس کانون جهانى اندیشه اسلامى، رئیس مؤسسه رشد جوان در ایالات متحده.
2) نساء، آیه 35.
3) نساء، آیه 34.
4) ابنکثیر در تفسیر آیه «الرجال قوّامون...» از حسن بصرى روایت مىکند: سبب نزول آیه آن بود که زنى خدمت پیامبر(ص) آمد و شکایت کرد: شوهرش به وى سیلى زده است. پیامبر حکم به قصاص (زدن مرد توسط زن) کرد. خدواند وحى فرستاد: «الرجال قوّامون على النساء». از اینرو بىآنکه مرد قصاص شود، قضیه خاتمه یافت. در روایتى است که پیامبر پس از نزول آیه فرمود: «چیزى خواستم اما خدا چیز دیگر خواست و آنچه خدا بخواهد، بهتر است». این حدیث ضعیف است و در کتابهاى سنن نسایى و معاجم و مسانید یافت نشده، و به معناى مشروعیت کتک زدن نیست، بلکه بدان معناست که اگر در خانواده و میان زن و شوهر، آزار جسمى به کار گرفتهشد، راه علاج قصاص نیست، زیرا در صورت قصاص، آنچه رخ داده، رواج و شهرت یافته، اهانت به زن آشکار مىشود (اشاعه کار نادرست مىشود) که راهکار اصلاح روابط زن و شوهر و رعایت حق فرزندان نیست. زدن در بسیارى مواقع به جدایى و طلاق مىانجامد.
به هر روى آیه به کتک زدن و اذیت و آزار و اهانت، مشروعیت نمىبخشد. از اینرو رأى پیامبر(ص) به روشنى معلوم است که براى ناپسند شمردن و محکوم کردن زدن بود. آنچه از آیه فهمیده مىشود این است که هر گاه شوهر با زدن همسر، به وى ظلم کند، آشتى دادن آن دو به قصاص نیست، زیرا قصاص شوهر سبب جدایى مىشود نه پیوند. تا وقتى ضرر و زیان به اندازه جُرم نرسیده، اگر ادامه زندگى ناممکن شد و با دخالت داوران یا بدون آن، کار به جدایى انجامید، بهتر است متارکه با خوبى و خوشى باشد و محبت و رابطه ادامه یابد و مصالح آینده به ویژه خیر و مصلحت فرزندان در نظر گرفته شود.
5) نمل (16) آیه 76.
6) نساء (4) آیه 101.
7) محمد بن جریر طبرى، جامع البیان فى تفسیر القرآن؛ نظام الدین حسن بن محمد بن حسین قمى نیشابورى، غرائب القرآن و رغائب الفرقان، مجلد 4، جزء 5، حاشیه ص 40 - 44. حقیقت آن است که تعبیر «زدنى که آسیب نرساند؛ ضرب غیر المبرح» در جایى نیامده، چنان که در عبارت تفسیر طبرى، به شرط بروز نشوز و اختلاف زوجین بیان شده، گرچه در مورد «فاحشه» آمده، که مقصود از آن اجازه تجاوز به ناموس است. اما این موضوع دیگرى، و در ارتباط با حفظ ناموس و روابط سالم زناشویى است، زیرا در صورت فاحشگى و داشتن روابط نامشروع، روابط زن و شوهر به نابودى مىانجامد. زدن زن مرتکب فحشا به اندازهاى که به وى آسیب نرسد، توسط مردان و پدران و فرزندانى که نمىخواهند رسوایى به بار آید و آثار ویرانگر اجتماعى رخ دهد، خاص شوهران نیست، بلکه پدران و فرزندان و خانواده نیز دست بدین اقدام مىزنند. سزاوار است این امر توسط جامعهشناسان شرعدان، بررسى و مطالعه شده، وجوه شرعى براى برخورد با مرتکبان فحشا در حالات گوناگون شناسایى شود، نیز جنبههاى مختلف و از همه سو (نزدیکان، نظارت عمومى و آزاد بودن زن به اندازهاى که روابط مقدس و پاک خانواده را تضمین کند و ارزشها و عفت و شرف و مصلحت را تأمین نماید) در نظر گرفته شود و مقاصد و اهداف با سخن نرم یا شیوههاى تأدیب به روشنى گفته شده، از حال و روز زن در اوضاع مختلف مراقبت به عمل آید. مىبایست بدانیم بیان «ضرب غیر مبرح» در احادیث حجة الوداع آمده، منظور پیامبر از این عبارت، کامل کردن روایات وارده درباره ضرب است که مىبایست در پرتو قرآن فهمیده شود، زیرا ممکن است روایات افتادگى یا اشکال داشته، راوى دچار گمان و وَهْم شده، غافل شده باشد. مهم آن است بدانیم تمامى این احادیث که در صحیح مسلم و ترمذى و ابنماجه و احمد [کتابهاى اهل سنت ]آمده و از «ضرب غیر مبرح» سخن گفته، به صراحت یا کنایه در باره زنانى است که کار زشت انجام دهند و به روش و شیوهاى ناپسند رابطه جنسى داشته باشند، و شاید مقصود هر دو حالت (فاحشه و ناشزه) است.
اگر تمامى این روایات را گرد آوریم، به آسانى مىتوان فهمید برخى اضافات در بعضى روایات، اضافات توضیحى توسط راویان مىباشد که با اصل روایت مخلوط شده یا جاى آن نشسته است. این گونه موارد و روایات سماعى (شنیدنى) را مىبایست مشخص کرد، زیرا قراینى وجود دارد که اصل حدیث با شرح و توضیح مخلوط شده است. آشکارترین این گونه روایات، روایت امام احمد (به شماره 19774 مسند) است که الفاظ و جملاتى زیادى داشته و مانند روایت دیگر راویان نیست. ظاهراً شرح و ربطى به واژههاى قرآنى که در این روایت موجود مىباشد، به ویژه عبارت «فإنْ خفتم نشوزهن»، به ذهن یکى از راویان سلسله حدیث رسیده است، زیرا بسیار بعید است مانند این واژهها و جملهها در بیانات پیامبر وجود داشته باشد. [شیوه بیان قرآن با گفتار و نوشتار پیامبر متفاوت است و هر یک قابل تشخیص است] این واژه و جمله در هیچ یک از روایات دیگر وجود ندارد، اما مىبایست دانست این روایت مانند بقیه روایات که همگى از «وَطْى در بستر و فراش» سخن مىگوید، ترتیب بندى و گامهاى قرآن را براى حل اختلاف مرد و زن و سرپیچى همسر بازگو مىکند، که در آیه «الرجال قوّامون...» بیان شده است، یعنى به ترتیب: نصیحت، جدا کردن بستر، آن گاه زدن. افزون بر این، روایات از موضوعى دیگر در «تأدیب» سخن مىگوید که با عبارت «الفاحشة المبّینه» آمده است، یعنى رابطه نامشروع جنسى داشتن. ما فقط به جنبه تأدیب (زدن) پرداختیم که وصف و حدّ آن در حدیث در مورد فاحشه آمده و تمامى روایات گفتهاند: ضرب غیر مبرح (آسیب نرساندن) است.
8) هر چه جامعه پیشرفت کند، عرفیات و آیینهاى جامعه نیز متناسب با تغییر اجتماع، دگرگون خواهد شد. مقتضیات و نیازهایى در هر دوره، بر هر زمان و مکان حاکم است. از اینرو در برداشتها و استنباطهاى فقهى به شرایط زمان و مکان و عرف باید نظر داشت.
9) نحل (16) آیه 76 این تعبیر در آیات بسیارى آمده است.
10) نساء (4) آیه 101.
11) کهف (18) آیه 11.
12) زخرف (43) آیه 5.
13) رعد (13) آیه 17.
14) نور (24) آیه 31.
15) طه (20) آیه 77.
16) بقره (2) آیه 61.
17) انفال 8) آیه 12.
18) ص (38) آیه 44. «ضغث» به معناى یک بسته و دسته است. مفسران مىگویند: مقصود شاخه نازک نخل است.
خداوند بنى آدم را بزرگ داشت و به پیامبرش، ایوب که از زنش خشمناک بود (زیرا به هنگام بیمارى ایوب، ناسپاسى کرده بود) یاد داد براى آن که به قَسَم خود مبنى بر زدن صد ضربه به همسرش عمل کرده باشد وى را با شاخه نازک خرما بزند. بدین طریق سوگند ایوب عملى شد، بى آن که وى خطا یا جُرمى با زدن زنش مرتکب شده باشد. زدن همسر به سبب کار ناپسندى بود که انجام داد. البته به سبب زدن، اذیت و آزارى ندید و تحقیر نشد. مانند این داستان، نجات حضرت اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم از ذبح و قربانى شدن است. ابراهیم به رؤیاى خود عمل کرد، بى آن که فرزندش را قربانى کند و قربانى بزرگ (قوچ) را به عوض اسماعیل سر بُرید (صافات، 107).
19) محمد (47) آیه 4.
20) حدید (57) آیه 13.
21) نور (24) آیه 31.
22) محمد (47) آیه 27.
23) بقره (2) آیه 60.
24) صافات (37) آیه 93.
25) ملاحظه مىشود اگر مقصود، ضرب به معناى آزار جسمى به منظور مجازات و ادب کردن باشد، قرآن کریم تعبیر به «ضرب» نکرده، «جَلد» آورده است مثلاً: «الزانیة و الزانى فاجْلدوا کلَّ واحد ...» (نور، 2).
26) بقره(2) آیه 229.
27) تحریم(66) آیه 5.