دو زن در «زن دوم»
مریم بصیرى
«زن دوم»، کتابى است که توسط «فرشته طائرپور» و «مینو کریمزاده» نگاشته شده و در «نشر گندم» به چاپ رسیده است.
داستان این کتاب 394 صفحهاى به زندگى مردى به نام «بهرام» مىپردازد. «کتایون» همسر اول این مرد همراه دختر کوچکش به خارج از کشور رفته است؛ به این امید که شوهر نیز روزى به او بپیوندد. اما «بهرام» ترجیح داده که در ایران بماند. حال پس از 5 سال، با وجود اینکه «کتایون» حاضر به بازگشت به ایران نبوده، به شوهرش خبر مىدهد که همراه دخترشان «رؤیا» عازم ایران است.
خانواده «بهرام» از بازگشت عروسشان بسیار خوشحال هستند و اصلاً کارى به این کار ندارند که چرا زن در طول این مدت بدون هیچ خبرى در آنجا مانده است و حال به راحتى مىخواهد دوباره به خانهاش بازگردد. «بهرام» نیز کارى به این قضیه ندارد، اما بسیار آشفته است چرا که وى سه سال قبل ازدواج موقتى کرده و همسر دومش «مهتاب»، زمان جدایى و فسخ عقد را زمان بازگشت «کتایون» به ایران اعلام کرده است.
«بهرام» که مىانگاشته همسرش هرگز به ایران باز نخواهد گشت، با «مهتاب» زندگى عاشقانهاى دارد و ناگهان با ورود زن اول، زندگى شیرین او و «مهتاب» به هم مىخورد. مادر و بستگان «بهرام» به خواسته «مهتاب» از ازدواج او کاملاً بىاطلاع هستند، چرا که «مهتاب» معتقد بوده اگر «کتایون» مطلع شود که همسرش ازدواج کرده است دیگر هرگز به ایران باز نمىگردد؛ اما اگر این امر مسکوت بماند احتمال دارد که روزى همسر اول «بهرام» به ایران برگردد و زندگىاش را از سر بگیرد.
او قبول مىکند که فقط همسر موقت «بهرام» است و با آمدن «کتایون» و توافق و خواست خود او، عقد آنان خود به خود فسخ شده و وى از «بهرام» جدا مىشود.
با بازگشت «کتایون» بر خلاف دیگر فیلمهاى سینماى ایران که مادرشوهرها افرادى پلید و خانهخرابکن هستند، مادر «بهرام» به روى گذشته «کتایون» قلم عفو مىکشد و بسیار گرم، او را پذیرا مىشود. اما «کتایون» از رفتار سرد و بىروح «بهرام» در مىیابد که احتمالاً شوهرش از آمدن او خوشحال نیست و کاسهاى زیر نیمهکاسه است. از سویى دیگر که «مهتاب» بر خلاف خواسته «بهرام» مبنى بر ماندن او، خواستار سعادت «بهرام» و خانوادهاش است، بر خلاف خواست واقعى خود، فداکارى کرده و از دید «بهرام» پنهان مىشود و به مشهد مىرود؛ غافل از اینکه در آنجا و در حرم حضرت امام رضا(ع) شوهر سابقش را مىبیند.
«امیر» که معلول جنگى بوده به خاطر اینکه مبادا «مهتاب» به او ترحم کند وى را طلاق داده تا آزاد باشد و حال گویا خود را گناهکار مىداند و باید به نحوى به همسر سابقش اداى دِین کند؛ لذا کارى براى «مهتاب» در جزیره قشم مىیابد. «مهتاب» در جزیره مطلع مىشود که از «بهرام» حامله شده است. وى در گیر و دار عنوان کردن و نکردن این مطلب به «بهرام»، با وجود اینکه مىداند او علاقه بسیارى به بچهشان خواهد داشت، تصمیم مىگیرد همچنان دور از چشم مرد، پسرش را در قشم، بزرگ کند.
«امیر» که هنوز همچنان فداکارى مىکند و دایم براى دیدن «مهتاب» از مشهد به قشم مىرود، و سپس با یک ازدواج صورى و شناسنامهاى با «مهتاب»، باز فداکارىاش گل مىکند و به این طریق براى پسر «مهتاب» که نامش را نیز «بهرام» گذاشته است شناسنامه مىگیرد و به این شکل به قول خودش بهرامى واقعى و با هویت و شناسنامه به «مهتاب» مىبخشد که دیگر هیچ کسى نتواند او را از وى بگیرد.
پسر، بزرگ شده و در المپیاد جهانى شیمى رتبه برتر شناخته مىشود و تصویرش همراه «مهتاب» از تلویزیون پخش مىشود. در همین هنگام «بهرام» که علاوه بر «رؤیا» صاحب دختر دیگرى نیز از «کتایون» شده است، تصویر «مهتاب» و پسر او را از تلویزیون مىبیند و با توجه به قراینى که در نشریات در این باره ذکر شده است، در مىیابد که آن پسر، پسرِ خودِ وى و «مهتاب» مىباشد و او در تمام این سالها که دست از جستجوى «مهتاب» کشیده، از این امر غافل مانده است.
ظاهراً تمام تلاش نویسندگان، نشان دادن فداکارى «مهتاب» با توجه به عشق و علاقه بسیار او به «بهرام» بوده است. او نمىخواسته که با وجودش باعث از هم پاشیدن خانوادهاى شود که «بهرام» قبلاً داشته است.
«کتایون» نیز از دید نویسندگان کتاب، زنى منفعل ترسیم شده است که گویا حدس نمىزده در طول غیبت او امکان دارد همسرش ازدواج کرده و یا نسبت به او بىتفاوت شده باشد. با وجود برخى دیالوگها هنوز هم رفتن و آمدن «کتایون» به ایران بىمنطق است و او تازه پس از کشف جسته و گریخته وقایع، حاضر به ترک همسرش نیست و حتى مىخواهد بدون اینکه به روى خودش بیاورد، به توصیه مادر «بهرام» به وسیله «رؤیا»، مرد را براى خود نگاه دارد.
اما «بهرام» که بدتر از همه است در طول پنج سال گذشته با وجود ازدواج مجدد، نه همسرش را طلاق داده و نه از او خواسته است به ایران باز گردد. وى به عمد، وضعیت خود را معلق نگاه داشته و با ازدواج پنهانىاش ماجرا را پیچیدهتر کرده است. وى به راحتى مىتوانست با ذکر حقیقت، فقط یکى از دو زن را به عنوان تنها همسر خود نگاه دارد؛ ولى به دلیل توجیهات بىاساسى، دایم با خودش کلنجار مىرود.
«بهرام» با رفتن ناگهانى «کتایون» زندگىاش از هم پاشیده و تا مدتها در بیمارستان بوده است و حال با آمدن او، دوباره زندگىاى که با فراموش کردن وى ساخته بود؛ از هم پاشیده شده است.
او چون فردى بدون قدرت اراده و اندیشه، با وجود اینکه در خانه «کتایون» زندگى مىکند، هنوز هم به دنبال «مهتاب» مىگردد. او که مردى احساساتى و رمانتیک است خانه «مهتاب» را همراه با اثاثیه آن توسط واسطهاى خریده و همچنان پس از گذشت سالها حفظ کرده است و گهگدارى به آنجا سر مىکشد و خاطرات خوش گذشتهاش را با «مهتاب» مرور مىکند.
هر چند این جستجوى «بهرام» و وجود دوست «مهتاب» با نام «فرزانه»، که گویا کارى جز رسیدگى به مشکلات «مهتاب» ندارد، باعث کشمکش و تعلیقهاى به ظاهر جذاب مىشود، اما ادامه این درگیرىها و کش دادن آنها، اثر را خستهکننده کرده و بارها به خط پایان مىرساند؛ ولى دوباره حادثهاى دیگر موجب شروع مجدد اثر مىشود.
«زن دوم» که تا اواخر اثر با ذکر جزئیات از نظر زمانى، ساعت به ساعت و روز به روز پیش مىرود، ناگهان با پرشى چند ماهه و چند ساله و باز چند ماه دیگر، روال داستانى اثر را به هم مىزند. چیزى که اگر قرار بود روزى به عنوان فیلم سینمایى اکران شود، هرگز براى مخاطب سینمایىاش قابل قبول نبود و براى مخاطب تلویزیونى نیز در حکم یک سریال طولانى و اشکانگیز بود و بس.
اما مهمترین چیزى که نمىتوان از آن گذشت، پرداختن به قالب نامعلوم کار است. به طور حتم، هر خوانندهاى هنگام انتخاب و خرید کتاب با توجه به علایق خود در زمینه ادبیات امکان دارد که به سراغ کتابهایى چون مجموعه داستان کوتاه، رمان، نمایشنامه، فیلمنامه، شعر، قطعات ادبى، پژوهشهاى ادبى، نقد و ... برود و با علم به اینکه مىداند با چه نوع کتابى سر و کار دارد،
شروع به خواندن آن اثر کند. اما «زن دوم»، تکلیف خواننده را روشن نمىکند و بالاخره مشخص نمىشود که در تقسیمات فرم، این کتاب چه جایگاهى دارد.
«طائرپور» در مقدمه «زن دوم» عنوان کرده است که این اثر برخاسته از فیلمنامهاى است که براى ساخت فیلم سینمایى و سریال تلویزیونى نگاشته شده و حال با وجود حذف اطلاعات سینمایى براى کسانى که در حادثه عشق، ایستاده مىسوزند، چاپ شده است.
ذکر این توضیح از سوى کسى که سالها در سینماى ایران فعالیت مىکند و تهیهکنندهاى شناختهشده است، پذیرفته نشده و هیچ گرهاى را از این مشکل باز نمىکند و خواننده همچنان درگیر قالب گمشده کار است. اگر قرار باشد که این اثر فیلمنامه باشد - که در حال حاضر نیز به این قالب نزدیکتر است - باید نویسنده علاوه بر نگارش تصویر و دیالوگهاى مجزا، این تصاویر را به کمک شرح فصل و یا سکانس و گاه توضیح عملکرد شخصیتها و حتى دوربین فیلمبردارى، به هم متصل مىکرد. وقتى نگارندگان اثر، شرح سکانسها را حذف مىکنند، وظیفه اصلى این شرح و توضیح را که ذکر زمان و مکان دقیق فیلمبردارى است، نادیده مىانگارند. خواننده نیز با وجود تعدد زمانى و مکانى و لوکشینهاى بسیار اثر، سردرگم مىماند که هر اتفاق دقیقاً در چه زمان و مکانى حادث شده است.
تصاویر فقط به کمک یک علامت ستاره از هم جدا مىشوند و خواننده غیر حرفهاى فیلمنامه باید به مدد همین ستاره دریابد که بدون توصیفات داستانى، زمان و مکان در حال تغییر است و در واقع سکانس دیگرى در حال تدوین به اصل اثر مىباشد.
اگر هم نویسندگان قصدشان این بوده که با حذف توضیحات سینمایى، رمانى ارائه دهند کار مشکلتر مىشود. در این صورت هر چند وجود تصاویر سینمایى مشکلساز نیست ولى نبود توصیف و فضاسازى و ... مشکلبرانگیز است. مهمتر از همه، ذکر دیالوگها با آوردن نام شخصیتها، فقط خاص آثار نمایشى است و در رمان جایى ندارد.
البته کاملاً مشخص است که نویسندگان قصد داشتند اثرشان به عنوان فیلمنامه چاپ شود، ولى معلوم نیست چرا با حذف اطلاعات لازم فیلمنامه، آن را به صورت اثرى ناقص و مبهم براى خواننده عام، به دست چاپ و نشر سپردهاند!
از آنجایى که رمان، خود یک اثر ادبى کامل است و خواننده مستقیماً پس از نگارنده، آن را مطالعه مىکند، لذا مخاطب باید به طور دقیق در جریان امور قرار گیرد و دیگر کسى نیست که مطالب را براى وى توضیح دهد. اما فیلمنامه پیش از آنکه یک اثر ادبى و کاملاً مجزا باشد، اثرى فنى است که براى کارگردان و دیگر عوامل سازنده فیلم نوشته شده است. گروه ساخت فیلم در حکم واسطهاى مطالب نویسنده را بازسازى کرده و در قالبى دیگر به مخاطب ارائه مىدهند. حال باید قضاوت کرد که خواننده «زن دوم» با وجود ساخته شدن این اثر و حذف توضیحات لازم، چه تکلیفى خواهد داشت!
جداى از مسئله قالب، در مورد نحوه ارتباط شخصیتهاى زن و مرد نیز باید گفت که این رفتار و نه گفتار، مناسب رمان مىباشد و در سینماى ایران جایى ندارد و حتماً شامل سانسور مىشود. گاه همین موارد جزئى و بىاهمیت از نظر نویسنده، خواننده را از پذیرش اثر به عنوان سناریو باز مىدارد.
نگارندگان مىتوانستند با حذف برخى صحنههاى کشدار و خستهکننده و همچنین الحاق توضیحات لازم به اثر، نام «زن دوم» را در میان دیگر سناریوهاى ماندگار سینماى ایران به یادگار بگذارند.
با توجه به زحمات بسیارى که هنگام نگارش هر کتاب، بویژه این کتاب، بر دوش نویسندگان آن بوده، چاپ چنین اثرى درخور تقدیر و توجه است. هر چند مخاطب خاص به دنبال تکنیک در آن مىگردد، ولى مخاطب عام کاملاً با آن ارتباط برقرار مىکند و دلش مهتابى مىشود و بر سرنوشت «مهتاب» افسوس مىخورد.
به امید روزى که این اثر، پس از حک و اصلاح در پرده سینماى ایران بدرخشد و ما شاهد کارهاى بعدى این دو نویسنده گرامى باشیم.