بحران، بیمارى، بلوغ
شهلا زرلکى
بسیار گفتهاند که نوجوانى مرحلهاى میان کودکى و بزرگسالى است. نوجوان، همواره در برزخى از بلاتکلیفى است تا از این مرحله عبور کند. اما پایان این مرحله نیز همیشه با آرامش و بىدردسر فرا نمىرسد. نوجوان باید از مرزهاى نوجوانى عبور کند و وارد جهانى دیگر شود. عبور از این گذرگاه براى دختران دشوارتر از پسران است. نخستین تحول این مرحله، تحولى جسمانى است؛ و طبیعى است که جسم و ویژگىهاى ظاهرى آن براى دختر اهمیتى حیاتى دارد. پسرها بسیار سریعتر از دخترهاى همسن و سال خود با تغییرات ناخوشایند صورت و اندام خویش، کنار مىآیند. آنها مجذوب نشانههاى قدرت و قوت مردانهاى هستند که اندام نحیف کودکىشان را به مردى و مردانگى نزدیک مىکند. غدههاى چرکى کوچکى که پهنه صورت پسرِ نوجوان را مىپوشاند، با وجود همه نازیبایى و آزاردهندگى و دردناکى، نویدبخشِ لذتهاى ناشناختهاى است که به زودى از راه مىرسند. پس «غرورِ جوانى» نامیدن این برجستگىهاى متورمِ دردناک بىدلیل نیست. و اما همان نشانههایى که پسر را مغرور و امیدوار مىکند، براى دختربچهاى که هنوز هم ظرافت و زیبایى عروسکِ پارچهاىاش را دوست دارد، یک زنگ خطر است. بزرگ شدن بىتناسب بینى و ظاهر شدن جوشهاى موسوم به غرورِ جوانى، براى دخترکى که تازه با قواعد و رسوم جلوهگرى آشنا شده، مصیبت تازهاى است که باید هر چه زودتر از آن رهایى یافت. برجستگىهاى رو به رشد اندام نیز عذاب دیگرى است. نگاه سرزنشآمیز و عیبجوىِ مادر همه جا همراه دختر است. سرِ سفره، در مهمانىهاى خانوادگى، در خیابان و خلاصه همه جا، دختر باید مواظب شکل نشستن و شیوه صحبت کردن و خندیدن خود باشد. مادر لباسهاى بلند و گشاد را براى دختر بیشتر مىپسندد. دامن چیندارِ بلند به یک ضرورت اخلاقى تبدیل مىشود چه در جمع خانواده و چه در مهمانىهاى رسمى.
نخستین خونریزى ماهیانه (قاعدگى)، نیز ضربه دیگرى است. مادر آن را یک «بیمارى طبیعى» مىنامد. دختر، چه از پیش با این بیمارى طبیعى آشنا شده باشد و چه در اوج بىخبرى و ناآگاهى با آن روبهرو شود، دچار اضطراب و نگرانى خواهد شد. بسیارى از دختران از آگاهىهاى لازم در این زمینه بىبهرهاند. این ناآگاهى در روزگار ما به سرعت رو به کاهش است. پیشرفتهاى جهان معاصر و گسترش رسانههاى جمعى و کمرنگ شدن باورهاى خرافىِ متعصبانه، دختر را بیش از گذشته با اخبار متفاوت و گوناگون علمى و فرهنگى آشنا مىسازد. اما با این همه، بسیارند دخترانى که نخستین تجربه قاعدگى را اتفاقى نگرانکننده و حتى شرمآور مىدانند. معمولاً تیزبینى و کنجکاوى دختر و دلسوزى و راهنمایى مادر، کمى دیرتر از زمان لازم، به یارى دخترِ مضطرب و وحشتزده مىآید. به هر حال آگاهىهاى کافى و آشنایى با جزئیاتِ نه چندان خوشایند زنانگى، سبب نمىشود دختر با آغوشى باز از این تحولات جسمانى استقبال کند.
عدم تطابق تحولات جسمانى و نیازهاى روحى و عاطفى و غیر منتظره بودن اتفاقهایى که در جسم روى مىدهد و دختر را با محدودیتها و محرومیتهاى جهانِ زنانگى آشنا مىکند، ریشه بسیارى از اضطرابها و افسردگىهاى دختران در سنین دبیرستان است. البته نباید این نکته را فراموش کرد که آن دسته از دخترانى که با پیشآگاهى و اطلاعات کافى وارد این مرحله مىشوند نیز از پیامدهاى ناگزیر این تغییر و تحول در امان نیستند. هیجان شیرین بلوغ و ورود به عالم جوانى و بالندگى، گروهى از دخترها را براى رسیدن به چهرهاى زنانه در روابط عاطفى و اجتماعى، شتابزده مىکند. این شتاب و هیجان در انتخاب نوع لباس، افراط در آراستن صورت و رفتارهاى زنانه شکلنگرفته و تصنعى، به روشنى آشکار مىشود.
دختران بسیارى از «تنها ماندن» در هیجان و اضطراب تب بلوغ، شِکوه مىکنند. و از آن سو دختران بسیارى هستند که انگار از مادران و معلمان خود بیشتر «مىدانند». نه آن ندانستن و تنها ماندن و نه این «دانستنِ زودهنگامِ» خطرآفرین، هیچ کدام کمکى به سرگردانى دختران نسل نو نمىکند. شاید تنها یک چاره پیش روى دختران نوجوان و بزرگترهایشان باشد و آن آگاهى دادن بجا و متناسب با سن و سال و شرایط زمانى است. وظیفه واجبِ آگاهسازى، همزمان، بر عهده مادرها و مربىهاست. وقت آن فرا رسیده است که دخترها شرمزدگىِ تاریخى خود را فراموش کنند و مادرها دوستانهتر، صمیمانهتر و همدلانهتر با دختران خود به گفتگو بنشینند. با ایجاد چنین رابطهاى، محیط بیرون از خانه براى دختران خطرناک و ناامن نخواهد بود.
... همه چیز از خانه آغاز مىشود.