ارزش هاى جاودان زندگى بینشهاى ناب در نگاه دخت آفتاب 13

نویسنده


 

بینش‏هاى ناب در نگاه دخت آفتاب (13)
«آخرین قسمت»
ارزش‏هاى جاودان زندگى‏ «ارزش‏هاى اخلاقى»

احمد لقمانى‏

طلیعه‏

مهم‏ترین گام در تحقق خواسته‏هاى حقیقى زندگى، آن است که نخست بدانیم: «چه» مى‏خواهیم؟ و «چرا» مى‏خواهیم؟ این بینش موجب مى‏شود که هرگز به جزئیات زندگى نپردازیم و عمر خود را تباه نکنیم و یا نیمه اول زندگى را صرف انتظار کشیدن براى نیمه دوم و نیمه دوم را صرف حسرت خوردن براى نیمه نخست نکنیم! هزاران آفرین بر کسانى که بیش از دیگران «خود» را «کشف» مى‏کنند و در پى آن هستند که با تغییر نگاه و نگرش به «خود»، «خلقت» و «خداوند»، تمامى زندگى و دنیاى اطراف خویش را با چشمانى سرشار از شناخت و روشنایى بنگرند؛ اینان هیچ گاه در کوچه پس‏کوچه‏هاى سرگردانى، حیرت و پشیمانى دیده نمى‏شوند و زندگى خویش را دقایق و لحظه‏هایى مى‏دانند که در آن به سر مى‏برند، از این‏رو همیشه و هر حال شادمان و خرسند به امروز مى‏نگرند و پرامید و پرنوید، فردا را انتظار مى‏کشند.
ارائه سلسله بحث‏هاى «ارزش‏هاى جاودان زندگى» در بینش‏هاى ناب فاطمى(ع)، گامى در شروع و استمرار این مسیر سعادت است که تاکنون سه بخش آن را مطرح کردیم. «ارزش‏هاى اخلاقى» فراز دیگرى از بحث است که با هم به آن مى‏پردازیم و این نوشتار را به پایان مى‏بریم.

ارزش‏هاى اخلاقى‏

گر تو آدم‏زاده هستى «علّم‏الاسماء» چه شد
«قاب قوسین»ت کجا رفته است، «او ادنى» چه شد
بر فراز دار، فریاد «اناالحق» مى‏زنى‏
مُدّعى حق‏طلب «انیّت» و «اِنّا» چه شد
صوفى صافى اگر هستى بِکَنْ این خرقه را
دم زدن از خویشتن با بوق و با کرنا چه شد
مرشد، از دعوت به سوى خویشتن بردار دست‏
«لا» الهت را شنیدستم ولى «الّا» چه شد(1)

صاحب‏نظران و اندیشمندان امور اخلاقى - معنوى، صفات روحى و نفسانى انسان‏ها را دو گونه دانسته‏اند:
1- فطرى و طبیعى؛
2- اکتسابى و اختیارى.
صفات فطرى، ویژگى‏هایى است که در نهاد انسان به شکل «غریزه»، «احساس» و «استعداد» از سوى پروردگار حکیم نهاده شده است و انتخاب و اراده ما هیچ دخالتى در وجود، مقدار و تعداد آنها نداشته است. حس خداجویى و حق‏طلبى، دانایى و کمال‏یابى، آزادگى و سربلندى، استقلال و عدالتخواهى، بقاء و جاودانگى، از جمله صفات فطرى انسان‏ها هستند که همراه با «عقل»، «غضب»، «شهوت» و قوه «وهمیه» در وجود هر یک از ما قرار دارند.
این صفات، مرز و معیار امتیازات انسان نسبت به حیوانات و دیگر جانداران است که بسته به نوع و مقدار استفاده از هر یک، رهاوردى خاص به همراه دارد. از این‏رو اگر به حالت «تعدیل» درآیند و استفاده‏اى «بهینه» و «بهنگام» از هر یک شود، ما را به «تعالى، ترقى و صعود» مى‏رسانند، اما «افراط» و «تفریط» و یا استفاده نادرست و ناشایست، رهاوردى جز «خوارى، تنزل و سقوط» نخواهد داشت.
صفات اکتسابى و اختیارى که در طبیعت انسان وجود ندارند، ویژگى‏هایى است که هر یک از ما با اراده و انتخاب خویش آنها را گزینش مى‏کنیم و در عرصه‏هاى مختلف براى ما ایجاد مى‏شود و آنها را به کار مى‏گیریم. رابطه این صفات با صفات فطرى و طبیعى، ارتباطى دقیق و عمیق است، به گونه‏اى که استفاده به اندازه و بموقع از آن ویژگى‏ها، باعث پدید آمدن صفات حسنه اکتسابى و اختیارى مى‏شود و «فضایل، محاسن و مکارم اخلاق» براى هر یک از ما ایجاد مى‏شود و آن هنگام که درست و بجا عمل نکنیم، «رذایل اخلاقى، سیئات و صفات شیطانى» پدید مى‏آیند.
به طور مثال همه انسان‏ها شیفته و فریفته جاودانگى و عظمت، غنا و ثروت، عزّت و بلندآوازگى و دانش و دانایى هستند تا در خانواده و جامعه، جایگاهى برتر یابند و همیشه و هر جا، مورد توجه و احترام قرار گیرند، این ویژگى والا که «سعادت، نیکبختى و خوشبختى» نام دارد، گاه با استفاده بسیار از عقل و اندیشه و به کارگیرى دقیق غضب و شهوت انجام مى‏شود، در این هنگام آرمان انسان براى جاودانگى، ثروتمندى، عزّت و آبرومندى و دانش و دانایى متفاوت مى‏شود؛ هرگز در پى جلوه‏هاى ظاهرى این صفات قرار نمى‏گیرد، بلکه حیاتى ابدى و ثروتى ماندگار مى‏جوید که با مرگ پایان نمى‏یابد و آبرویى پایدار و دانشى همیشه همراه مى‏طلبد که افزون بر زمین، در آسمان نیز ارزشمند باشد.(2)
بى‏گمان در این حال محور تمامى خواست‏هاى او «منْ» نمى‏شود، بلکه «ما» به عنوان جامعه و خواست و مصلحت دیگران از یک سو و رسالت وى نسبت به پروردگار مهربان و بایدها و نبایدهاى خداوندى از آغاز تا پایان زندگى، مورد توجه جدّى قرار مى‏گیرد و با این تحول و تکامل، هماره خود را در مثلثى با سه ضلعِ «خود و خود» نسبت به خودسازى و تهذیب نفس، «خود و خلق»؛ براى خدمت به جامعه مسلمانان و «خود و خدا» نسبت به وظایف عبودیت و بندگى مى‏نگرد، در این هنگام «سعادت»، «نیکبختى» و «جاودانگى حقیقى» در لحظه لحظه حیات و هستى انسان موج مى‏زند و او را به آن سوى آسمان‏ها اوج و عزّت مى‏بخشد.

فاطمه زهرا(ع)؛ اخلاق و ارزش‏هاى پایدار الهى‏

دخت آفتاب، حضرت زهرا(ع)، نمادى جامع و کامل از «فرهنگ فلاح» و رستگارى در قرآن بود و به خوبى ارزش‏هاى اخلاقى، معنوى و معرفتى را در پندار، گفتار و رفتار خویش جلوه‏گر مى‏ساخت. او به خوبى مى‏دانست که «فلاح» یعنى رستگارى، سعادت و خیر تمام‏عیار در زندگى، آنگاه دائم و ثابت خواهد بود که آرمانى ماندگار داشته باشد و هرگز وابسته به امورى ظاهرى، زودگذر و یا کوتاه‏مدت نگردد؛ حقیقتى چشمگیر و روشنگر که آیات قرآن، همگان را به عبرت‏آموزى آن فرا مى‏خواند و به طور پى در پى هشدارى حیات‏بخش مى‏دهد؛ گاه که از جلوه‏هاى جارى و ظاهرى زندگى، سخن مى‏گوید، به سطحى‏نگرى زراندوزان و پول‏پرستان اشاره مى‏کند که منطق و گمان یکایک آنان چنین است:
«یَحْسَبُ أَنَّ مالَهُ أَخْلَدَهُ؛(3)
گمان مى‏کند مال و دارایى، او را جاودان و ابدى مى‏سازد.»
از این‏رو بسیارى سر به شورش و طغیان در برابر احکام پروردگار سبحان برمى‏دارند، چون خود را در رفاه و بى‏نیازى مى‏نگرند: «إِنَّ الإِنسانَ لَیَطْغى‏ أَنْ رَّءَاهُ اسْتَغْنى‏؛(4) همانا انسان سرکشى مى‏کند، آن زمان که خود را بى‏نیاز پندارد.»
و یا آنان که «شخصیت» و «هویت» خود را در «قدرت» مى‏نگرند، داراى این شعار مى‏داند که:
«قَدْ أَفْلَحَ الْیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلى‏؛(5)
در حقیقت امروز هر که فایق آید و برتر شود، خوشبخت مى‏شود.»
این بینش قرآنى و آسمانى موجب گردیده بود که زهراى عزیز(ع)، فلاح و رستگارى را تنها و تنها در بهره‏گیرى از ارزش‏هاى الهى بداند و با تمام وجود به این باور دست یابد که:
«قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَکَّى‏ ...(6) قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها ...؛(7) قَدْ أَفْلَحَ المؤمنون ...؛(8)
رستگار کسى است که خود را [از پلیدى‏ها ]پاک گردانید ... هر کس نفس خود را طاهر و پاکیزه ساخت سعادتمند شد ... همانا مؤمنان رستگارند.»
در نگاه پرنور زهراى مرضیه(ع)، بهترین و برجسته‏ترین مقام، «مقام امین» و «مقام کریم» بود، چنان که قرآن با اشاره بدان مى‏فرماید:
«اِنَّ الْمُتَّقیِنَ فى مَقَامٍ أَمِینٍ ...(9) و کنوزٍ و مَقامٍ کریم؛(10)
به راستى که پرهیزگاران در جایگاهى آسوده‏اند ... [که در بردارنده‏] گنجینه‏ها و محل‏هاى پرناز و نعمت است.»
از این‏رو هیچ گاه «عزّت و عظمت» و «حقیقت و شخصیت» خویش را در زینت‏هاى زندگى که بقایى بى‏مقدار و فنایى فراوان دارد، نمى‏نگریست و با نگاه عمیق خود «خیرها» یعنى بهترین‏ها و برترین‏ها را - آن هم نزد پروردگار بزرگ و مهربان که همیشگى و ابدى است - جستجو مى‏کرد تا هماره همراه او باشند و تا ابدیت از یکایک آنها بهره ببرد. بدین خاطر نگاه او نگاه آسمانى بود و چون آیات قرآن بر این باور بود که:
«الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیوةِ الْدُّنْیا وَ الْباقیاتُ الصّالحاتُ خَیْرٌ عِندَ رَبِّکَ ثَواباً وَ خَیْرٌ أَمَلاً؛(11)
مال و پسران زینت زندگى دنیایند و نیکى‏هاى ماندگار از نظر پاداش نزد پروردگارت بهتر و از نظر امید برتر است.»
و چنین بود که در لحظه لحظه‏هاى حیات خویش به «روز نیاز» توجه شایانى داشت و از ژرفاى دل و اندیشه، اندوخته‏هایى براى آن روز فراهم مى‏ساخت، روزى که:
«لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ اِلّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبِ سَلِیمٍ؛(12)
هیچ مال و فرزندى سود نمى‏دهد، مگر کسى که دلى پاک [از تیرگى‏ها و تاریکى‏ها ]به سوى خدا بیاورد.»
زندگى جز نفسى نیست، غنیمت شمرش‏
نیست امید که همواره نفس برگردد
نه هر آن را که لقب بوذر و سلمان باشد
راست کردار چون سلمان و چو بوذر گردد
هر نفس کز تو برآید، چو نکو در نگرى‏
آز تو بیشتر و عمر تو کمتر گردد
پاکى‏آموز به چشم و دل خود، گر خواهى‏
که سراپاى وجود تو مُطهَّر گردد
هر که شاگردى سوداگر گیتى نکند
هرگز آگاه نه از نفع و نه از ضرّ گردد(13)

جلوه‏هاى اخلاق در بینش‏ها و روش‏هاى حضرت زهرا(ع)

الف) اخلاص، انفاق، ایثار
سخنان نخست فاطمه(ع) در مسجد مدینه، سیناى صلابت و خطبه خدایى آن حضرت بود که تا روز رستاخیز همگان را از گنجینه معارف و حقایق بهره‏مند ساخت و دایرةالمعارفى از ناب‏ترین آموزه‏هاى آسمانى را ارائه نمود.
پیوند احکام الهى، عقاید دینى و اخلاق پاک معنوى و ملکوتى، ذخایر زرینى است که در فرازهاى فروزانى از این سخنان مى‏یابیم که آن بانوى بصیر در باره آنها مى‏فرماید:
«فجعل اللَّهُ الایمان تطهیراً لکم من الشّرک و الصلاة تنزیهاً لکم عن الکبر و الزکاة تزکیةً للنفس و نماءً فى الرزق و الصّیام تثبیتاً للاخلاص و الحج تشییداً للدّین و العدل تنسیقاً للقلوب؛(14)
همانا خداوند «ایمان» را مایه «طهارت» و پاکى شما از شرک، «نماز» را سبب پیراستگى شما از «کبر»، «زکات» را باعث «پاکى نفس» و افزایش رزق و روزى و «روزه» را مایه حفظ و پایدارى «اخلاص» و حج را آزماینده دین و عدالت را نمودار مرتبه یقین و تقویت قلوب قرار داد.»
زهراى اطهر(ع) حقیقت اخلاص را یعنى تنها و تنها خدا را در نظر داشتن و فقط براى او کار کردن داشت، بدین خاطر آزادى از وابستگى به مدح و ستایش دیگران و آزادگى از هواى نفس و فریب شیطان را نصیب خود کرده بود. تو همیشه و هر حال ظاهر و باطنى یکسان و درون و برونى همسو داشت و هر آنچه «مى‏گفت»، نخست «مى‏یافت» و پیش از یافتن، «مى‏دید» و دیدن و یافتن و گفتن او همه با روشناى نور اخلاص و یقین همراه بود.
او به این باور رسیده بود که «اخلاص» در زندگى، زیربناى «مصلحت بندگى» است، از این‏رو مى‏فرمود:
«مَنْ اَصْعَد اِلىَ اللَّه خالِصَ عِبادَتِه اَهْبَطَ اللَّهُ اِلَیه اَفْضَلَ مَصْلِحَتِه؛(15)
کسى که عبادت خالصانه خود را به سوى خدا فرستد، پروردگار بزرگ برترین مصلحت او را به سوى وى روانه مى‏کند.»
و با این مشعل بینش بود که زهراى بتول(ع)، هرگز افکار و افعال خود را بیرون از نگاه و نگرش پروردگار نمى‏دید، بلکه «حاکم و شاهد» را در عرصه‏هاى مختلف زندگى خداوند بصیر و حکیمى مى‏دانست، روزى باید در محضر او قرار گیرد و به یکایک انتخاب‏ها و انجام‏هاى خود پاسخگو باشد.
از این‏رو «انفاق» در بینش فاطمه «خرج» نبود، بلکه «دخل» محسوب مى‏شد و یا «ایثار» و چشم‏پوشى از خواست و نیاز خود، «از دست‏رفته» به حساب نمى‏آمد، بلکه «به دست‏آمده» دیده مى‏شد. همان گونه که در فرازهاى پیشین این نوشتار، به هنگام پرداختن به ارزش‏هاى عبادى آن بانوى بزرگ به جلوه‏هایى از آنها اشاره کردیم و دانستیم این ویژگى‏ها جزء صفات نفسانى و ارزش‏هاى ذاتى فاطمه(ع) گردیده بود، بدین خاطر بى‏هیچ کُندى و کدورتى، نسبت به انجام این اعمال، استقبال مى‏کرد و اشتیاق مى‏ورزید:
مزرع تسلیم را حاصل بتول‏
مادران را اسوه کامل بتول‏
بهر محتاجى دلش آن گونه سوخت‏
با یهودى چادر خود را فروخت‏
نورى و هم آتشى فرمان‏برش‏
گم رضایش در رضاى شوهرش‏
آن ادب‏پرورده صبر و رضا
آسیاگردان و لب قرآن‏سرا(16)

ب) صداقت، رضایت، خشیت‏

«صداقت و راستگویى»، صفتى ساده و زیبا اما ادعایى سخت و مشکل است که در هنگامه‏هاى گفتار و رفتار، چگونگى آن آشکار مى‏شود؛ آنجا که منافع انسان با سخنى کوتاه اما غیر راست پیوند خورده است، افراد صالح و وابسته‏اى توان بیان حقایق را دارند و با صداقت تمام‏عیار با حوادث روبه‏رو مى‏شوند.
زندگى زهراى مرضیه(ع)، بهترین گواه بر صداقت و راستگویى اوست. دوستان و دشمنان آن حضرت بر این باور بودند که آن بانو، انسانى است که گفتار و رفتارش با هم تطابق دارد و همسو است.
روزى عایشه با صراحت بسیار لب به سخن گشود و گفت:
«ما رأیت احداً اصدق لهجه منها الا ان یکون الّذى ولّدها؛(17)
هیچ کس را راستگوتر از زهرا نیافتم مگر تنها پدرش - رسول خدا - را.»
و روز دیگر که ماجرایى بین عایشه و فاطمه(س) پیش آمده بود، عایشه خود رو به پیامبر(ص) کرد و گفت:
«اى رسول خدا! از فاطمه بپرس که او هرگز دروغ نمى‏گوید.»(18)
گفت پیوسته به دست او راستگو
راستگویى من ندیدستم چو او
راستگویى در نهادش خلقتى‏ست‏
هر چه گوید من نگویم آن تهى‏ست(19)

آرى از جمله از همین‏روست که آن بانوى بى‏نظیر را «صدّیقه» نامیدند، یعنى کسى که بسیار راستگوست و هرگز دروغ نگفته است.
علاوه بر دیگران، خاتم پیامبران، رسول خدا(ص) نیز به على(ع) فرمود:
على‏جان! سه چیز به تو داده شده است که به هیچ کس، حتى به من نیز داده نشده است:
1- پدرزنى همچون من‏
2- همسرى صدّیقه و بسیار راستگو
3- فرزندانى چون حسن و حسین(20)
امام صادق(ع) نیز گاه که از مادر عزیز خود سخن به میان مى‏آورد، او را «صدّیقةُ الکُبرى‏» یاد مى‏کرد و مى‏فرمود: «هى الصدّیقة الکبرى و على معرفتها دارت قرون الاولى؛(21)
فاطمه راستگویى بزرگ و عظیم است که بنا بر عظمت و معرفت او قرن‏هاى پیشین استوار و پابرجا بوده است.»
روزى مفضل بن‏عمر از آن حضرت سؤال کرد: فاطمه را چه کسى غسل داد؟
امام پاسخ داد: امیر مؤمنان.
گویا این مطلب بر مفضل سنگین و دشوار آمده بود، حضرت متوجه شدند و فرمودند: «لا تضیقنّ فانها صدیقة لم یکن یغسلها الا صدّیق، اما علمت ان مریم لم‏یغسلها الّا عیسى؛(22)
بر تو سنگین نیاید، زیرا مادرم زهرا، «صدّیقه» بود و صدّیقه را جز صدّیق غسل نمى‏دهد، آیا نمى‏دانى که مریم را کسى جز عیسى غسل نداد.»
امام کاظم(ع) هم آن حضرت را با عنوان «صدّیقه شهیده»(23) یاد مى‏کرد، همان گونه که رسول خدا(ص) «صادقه و صدوقه»(24) از دختر خود نام مى‏برد و پروردگار پرمهر که این ویژگى والاى فاطمه را دوست داشت، آنجا که زهراى اطهر براى لباس عید به حسنین علیهماالسلام وعده‏اى مى‏دهد و ان شاءاللَّه مى‏گوید تا آنها را آرام کند، به وعده او عمل مى‏کند و براى حسن(ع) و حسین(ع) لباسى از بهشت مى‏فرستد تا فاطمه همیشه و هر جا «صدّیقه» باشد.(25)
بى‏شک اگر شناخت و معرفتى اندک نسبت به این صفت قدسى فاطمه(ع) وجود داشت و پس از رحلت رسول خدا(ص) سخن او را در باره «امامت» و «وصیت رسول خدا(ص)» در باره فدک مى‏پذیرفتند و چون پاک‏سیرتان، فاطمه(ع) را «راستگو»، «صدّیقه»، «صادقه» و «صدوقه» مى‏دانستند، خطا و خلافى اینچنین فجیع در تاریخ اسلام و بشریت رخ نمى‏داد و هرگز شهادت شخصیت‏هایى چون على(ع)، حسن و حسین علیهماالسلام و ام‏ایمن، بانوى بهشتى و راستگو رد نمى‏شد و شیعه شیفته و تمامى انسان‏هاى خردپیشه، غمى سخت و سنگین و اندوهى تلخ و تاریک در اندیشه و احساس خویش نسبت به آن حادثه بى‏جبران تحمل نمى‏کردند.
فرازى دیگر از بینش‏ها و روش‏هاى اخلاقى فاطمه(ع)، «رضایت» زهراى مرضیه(ع) است، فضیلتى بس والا که خشنودى و پذیرش قلبى انسان را نسبت به داده‏ها و نداده‏هاى الهى در پى دارد و به دنبال رضایت فرد از پروردگار، رضایت خداوند از انسان پدید مى‏آید که به آن «رضوان الهى» گویند؛ نعمتى معنوى و ابدى که «حیات طیّبه» و «بهشت حضور» را به دنبال دارد و انسان شایسته را که داراى «نفس مطمئن» است، داخل بندگان خاص خدا و بهشت برین و فردوس ویژه الهى مى‏کند:
«یا أَیَّتُها النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارجِعى إِلى‏ رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیّةً فَادْخُلى فِى عِبادِى وَ ادْخُلى جَنّتى؛(26)
اى نفس مطمئنه، خشنود و خداپسند به سوى پروردگارت باز گرد و در میان بندگان من در آى و در بهشت من داخل شو.»
این مقام عظیم و آن برکات بى‏نظیر در سراى جاودان، راز درخواست بسیار پیشوایان از خداوند سبحان است که:
«و اجعل الرضا بقضائک و قدرک اقصى عزمى و نهایتى و ابعد همى و غایتى؛(27)
پروردگارا! رضا به قضا و قدر خود را بلندمرتبه‏ترین اراده و خواست من و نقطه بى‏انتها و دورِ همّت و مقصدم قرار ده.»
چنین است که زهراى اطهر(ع) با شناختى بسیار و بى‏کران مى‏فرمود:
«رضیتُ بمارضى اللَّهُ و رسولهُ؛(28)
راضى هستم به آنچه که خداوند و رسول او برایم پسندیده‏اند.»
«رضیت باللَّه ربّاً و بک یا ابتاه نبیّاً و بابن عمى بعلاً و ولیّاً؛(29)
رضایت دارم از خداوند، پروردگارم و از شما اى پدرم، رسول او و از پسرعم‏ام شوهر و ولى‏ام.»
«یا ابه سلّمتُ و رضیتُ و توکلتُ باللَّه؛(30)
پدرجان! پذیرفتم و قبول کردم و رضایت دادم و توکل به خداى متعال مى‏کنم.»
گویى ترجمان این بینش ناب فاطمى، این سروده سبز و قدوسى است که:
ما از ازل رضا به قضاى خدا شدیم‏
زان تا ابد رضاى قضا در رضاى ماست‏
عهدى نبسته‏ایم که در هم توان شکست‏
سختى که هیچ سست نگردد وفاى ماست‏
یک شب قدم ز چاه طبیعت برون گذار

تا بنگرى صفاى فلک از صفاى ماست گفتم که عیسى از چه کند زنده مرده را
گفتا نتیجه نفس جانفزاى ماست(31)
«خشیت» و خوف آن بانوى عابد و زاهد در زندگى، برگى دیگر از دفتر معرفت‏آفرین آن حضرت است که بلنداى عظمت و شخصیت معنوى فاطمه(ع) را ترسیم مى‏کند و یادآور «باور قلبى» و «یقین تمام‏عیار و تمام جهات» آن حضرت است.
آنگاه که آیه: «وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمَوْعِدُهُمْ أَجْمَعِینَ لَهَا سَبْعَةُ أَبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَّقْسُومٌ؛(32)
و قطعاً وعده‏گاه همه آنان دوزخ است. [دوزخى‏] که براى آن هفت در است و از هر درى بخشى معین از آنان [وارد مى‏شوند.]»
بر رسول خدا(ص) نازل شد، پیامبر اکرم(ص) با شدت بسیار گریست و اصحاب هم از شدت گریه او گریستند، اما نمى‏دانستند چه چیزى باعث شده است که آن حضرت این گونه مى‏گرید و از هیبت رسول خدا(ص) کسى هم جرئت پرسش نداشت. اصحاب مى‏دانستند که آن حضرت با دیدن زهراى اطهر(ع) شادمان مى‏شود، از این‏رو سراغ فاطمه(ع) رفتند تا با آوردن وى، پیامبر را شادمان و خرسند سازند و از گریه آرام شود. چون دخت عزیز رسول خدا(ص) آمد، رو به پدر کرد و گفت: فدایتان شوم چه شده است؟
پیامبر(ص) لب به سخن گشود و آیات نازل‏شده را همراه با جریان نزول آیات بیان کرد. به یک باره رنگ از رخسار فاطمه(ع) پرید و به روى خود زد و ناله برآورد و گفت:
«اَلْوَیْل ثمَّ اَلْوَیْل لِمَنْ دَخَلَ النّار؛
اى واى، اى واى بر کسى که داخل آتش شود.»
على(ع) هم دست بر سر خود گذارد و با گریه مى‏گفت:
«واعبد سَفَراه وا قِلّة زاداه فى سَفَرِ الْقیامَه؛(33)
آه از راه طولانى و آه از توشه کم در سفر قیامت.»

در روایتى دیگر است که روزى رسول خدا(ص) نزد فاطمه(ع) آمد و او را گریان دید، فرمود:
اى نور چشم من، چه چیزى باعث گریه تو شده است؟
پاسخ داد: «وَ حَشَرْناهُمْ فَلَمْ نُغَادِرْ مِنْهُمْ أَحَداً؛(34)
و آنان را گرد مى‏آوریم و هیچ یک را فروگذار نمى‏کنیم.»(35)
آرى، این باور و بینش سبب گردید که آن بانوى جوان با سن و سالى اندک به هنگام نماز و راز و نیاز، از خوف خداوند، نفس‏هایش به شماره افتد و هر لحظه و هر مکان از زندگى خویش را در محضر پروردگار خویش احساس کند؛ شیوه‏اى عرشى که تمامى رسولان، پاکان، معصومان و صالحان علیهم‏السلام از آغاز تا فرجام آفرینش داشته‏اند و خواهند داشت. و به راستى که ثمره دانش و دانایى واقعى و معرفت و بینایى حقیقى جز این مائده معنوى و مشعل همیشه روشن الهى نیست، که با آمدن این روشنى، تمامى تاریکى‏هاى عصیان‏ها و نسیان‏ها از سراى دل و رواق اندیشه رخت مى‏بندد و وجود انسان را حسنیه‏اى نورانى و ملکوتى مى‏سازد:
علم چه بود؟ از همه پرداختن‏
جمله را در گام اول باختن‏
این هوس‏ها از سرت بیرون کند
خوف و خشیت در دلت افزون کند
«خشیةُ اللَّه» را نشان علم دان‏
«اِنّما یخشى» تو در قرآن بخوان(36)

از دیگر بینش‏هاى ناب فاطمى(ع)، «نرم‏خویى نسبت به همگان» و «احترام در باره زنان» است که آن حضرت به طور کوتاه و گویا فرمود:
«بهترین شما کسى است که بیش از همه نرم‏خوتر است و بهتر از بقیه به زنِ خود احترام مى‏گذارد.»(37)
«خوشرویى» به هنگام برخورد با انسانى‏هاى خداجو و دین‏باور، جلوه‏اى جلابخش در جلوه‏هاى اخلاقى است که آن بانوى بزرگ در باره آن مى‏فرمود:
«خوشرویى در چهره مؤمن سبب رفتن او به بهشت مى‏شود و در چهره دشمن معاند موجب نجات او از عذاب آتش جهنم مى‏گردد.»(38)
«سنجیده‏گویى» و پرهیزگارى در گفتار و نشست و برخاست، فرازى دیگر از تعالیم اخلاقى دخت آفتاب است؛ آموزه‏اى که هر گاه به طور جدّى به آن نگریسته شود و به گونه‏اى جدّى به آن عمل شود، تحولى بنیادین در شیوه هر یک از ما مى‏آفریند و آرمانگرایى، برجسته‏سازى مرزهاى اخلاقى و توجه به بایدها و نبایدهاى الهى را در زندگى‏مان، رسالتى همیشگى مى‏سازد. به سخن زهراى بصیر و عزیز(ع) بنگریم که فرمود:
«پدرم رسول خدا به من فرمود: بدترین امت من کسانى هستند که از نعمت‏هاى فراوان تغذیه مى‏کنند، غذاهاى رنگارنگ مى‏خورند، جامه‏هاى رنگارنگ مى‏پوشند و بى‏پروا سخن مى‏گویند.»(39)
شناختى چنین والا نسبت به وظایف و تکالیف انسان‏هاى ارزش‏مدار سبب گردیده بود که فاطمه(ع) در سراسر زندگى خود داراى «ادب» نسبت به خدا و خلق خدا باشد و حدّ هر چیزى را حفظ کند. بى‏جهت نبود که ام‏سلمه همسر رسول خدا(ص) مى‏گفت: «پس از ازدواج با پیامبر(ص)، من عهده‏دار امور دختر آن حضرت شدم اما به خدا قسم او باادب‏تر و آگاه‏تر از من به همه مسائل بود.»(40)
نمادهاى گویاى این صفت برجسته آن بود که زهراى عزیز(ع) همیشه میهمان را بر خود و خانواده‏اش(41) ترجیح مى‏داد و از گرفتارى و دربند بودن انسان‏ها به عنوان «بنده»، «غلام» و «کنیز» رنج مى‏برد و از قول پدر خویش مى‏فرمود:
«من اعتق رقبة مؤمنة، کان بکل عضو منها فکاک عضو منه من النّار؛(42)
هر کس بنده مؤمنى را آزاد کند، در مقابل هر عضوى از اعضاى او، براى وى آزادى عضوى از آتش به بار خواهد آمد.»
حساسیت زهراى اطهر(ع) به گونه‏اى بود که احتیاطها و پرهیزهاى دقیق و عمیقى از خود نشان مى‏داد. از این‏رو جمله آن حضرت که «تنها خداوند مى‏داند که چقدر خوشحالم»، براى هیچ لذت مادى و ظاهرى زندگى بیان نشد و فقط در جلوه عفاف و پاکدامنى و ورع و پرهیزگارى آن بانوى والا مطرح شد، آن زمانى که بنا به پیشنهاد على و فاطمه علیهماالسلام، رسول خدا(ص) امور منزل را تقسیم کرد و کارهاى بیرون را به عهده امیر مؤمنان(ع) گذارد و امور داخل خانه را براى فاطمه زهرا(ع) مشخص کرد، فاطمه(ع) فرمود:
«تنها خداوند مى‏داند که چقدر خوشحالم از اینکه رسول خدا مرا عهده‏دار مسئولیت‏هاى خانه فرمود و همین را براى من کافى دانست.»(43)
گرچه شخصیتى چون زهراى مرضیه(ع) در رفت و آمد اجتماعى و گفتگوهاى فردى و خانوادگى، نمونه و الگوى شایسته‏اى محسوب مى‏شود، اما در نگاه او - در صورت امکان باید از کمترین ارتباطات با بیگانگان و نامحرمان پرهیز کرد تا سراى وجود انسان از هر غبار گناه و خار و خاشاک معاصى دور ماند و چون آینه‏اى صاف و شفاف باشد.
آرى با چنین شناختى باید بگوییم:
به حُسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد
تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حُسن‏فروشان به جلوه آمده‏اند
کسى به حُسن و ملاحت به یار ما نرسد(44)

پى‏نوشتها:
1) رهبر کبیر انقلاب، حضرت امام خمینى(ره).
2) نقطه‏هاى آغاز در اخلاق عملى، ص‏15 و 16؛ ر.ک: علم اخلاق اسلامى، ص‏21، 94، 103 و 411؛ چهل حدیث، ص‏175 و 385؛ معراج‏السعاده، ج‏1، ص‏294 و 633؛ جهاد اکبر، ص‏45.
3) همزه، آیه 3؛ ر.ک: تفسیر التحریر، ج‏2، ص‏188؛ تفسیر الجدید، ج‏3، ص‏347؛ تفسیر الکاشف، ج‏1، ص‏48.
4) علق، آیه 6 و 7؛ ر.ک: عبس، آیه 5؛ اللیل، آیه 8.
5) طه، آیه 64؛ ر.ک: تفسیر الکاشف، ج‏2، ص‏20؛ تفسیر الکبیر فخر، ج‏5، ص‏205 و ج‏10، ص‏80؛ تفسیر کشف‏الاسرار، ج‏2، ص‏87.
6) الاعلى، آیه 14؛ ر.ک: تفسیر المراغى، ج‏5، ص‏166؛ تفسیر ملاصدرا، ج‏5، ص‏54؛ تفسیر المنیر، ج‏9، ص‏98.
7) الشمس، آیه 9؛ ر.ک: الکافى، ج‏1، ص‏401 و ج‏2، ص‏101، 107 و 232؛ وسائل‏الشیعه، ج‏2، ص‏13، 107 و 142.
8) مؤمنون، آیه 1؛ ر.ک: بحارالانوار، ج‏1، ص‏168 و ج‏9، ص‏95 و ج‏40، ص‏89.
9) دخان، آیه 51؛ ر.ک: اعلام‏الدّین، ص‏117 و 136؛ بصائرالدرجات، ص‏25؛ تحف‏المؤمن، ص‏207 و 297.
10) شعراء، آیه 58؛ ر.ک: دخان، آیه 36.
11) کهف، آیه 46؛ ر.ک: بحارالانوار، ج‏106، ص‏108؛ الاحتجاج، ج‏1، ص‏207؛ ارشادالقلوب، ج‏1، ص‏133.
12) شعراء، آیه 88 و 89؛ ر.ک: تفسیر المیزان، ج‏7، ص‏73؛ تفسیر کشف‏الاسرار، ج‏9، ص‏345.
13) پروین اعتصامى.
14) کتاب من لا یحضره‏الفقیه، ج‏3، ص‏567؛ وسائل‏الشیعه، ج‏1، ص‏22؛ الاحتجاج، ج‏1، ص‏97؛ بلاغات‏النساء، ص‏28؛ دلائل‏الامامه، ص‏32؛ علل‏الشرائع، ج‏1، ص‏348؛ المناقب، ج‏2، ص‏377.
15) تفسیر الامام، ص‏327؛ عدةالداعى، ص‏223؛ مجموعه ورام، ج‏2، ص‏108؛ بحارالانوار، ج‏67، ص‏349 و ج‏68، ص‏184.
16) اقبال لاهورى.
17) بحارالانوار، ج‏43، ص‏68؛ ر.ک: اعیان‏الشیعه، ج‏1، ص‏308؛ حلیةالاولیاء، ج‏2، ص‏41.
18) بحارالانوار، ج‏43، ص‏84؛ ر.ک: المناقب، ج‏3، ص‏341.
19) مولوى.
20) بحارالانوار، ج‏39، ص‏89؛ امالى شیخ طوسى، ص‏344؛ ر.ک: الاحتجاج، ج‏1، ص‏657؛ دلائل‏الامامه، ص‏12؛ المناقب، ج‏3، ص‏220.
21) الامالى شیخ طوسى، ص‏668؛ بحارالانوار، ج‏43، ص‏105.
22) الکافى، ج‏1، ص‏459؛ التهذیب، ج‏1، ص‏440؛ الاستبصار، ج‏1، ص‏199؛ وسائل‏الشیعه، ج‏2، ص‏530؛ الدعوات، ص‏254؛ علل‏الشرائع، ج‏1، ص‏184.
23) الکافى، ج‏1، ص‏458؛ مسائل على بن‏جعفر(ع)، ص‏325.
24) الصراطالمستقیم، ج‏2، ص‏92؛ بحارالانوار، ج‏22، ص‏490.
25) بحارالانوار، ج‏43، ص‏75.
26) الفجر، آیه 27، 28، 29 و 30.
27) مفاتیح‏الجنان، ص‏528؛ ر.ک: البلدالامین، ج‏1، ص‏110، 161 و 191؛ الصحیفةالسجادیه، ج‏1، ص‏154 و 178؛ جنةالامان، ج‏1، ص‏394؛ ریاض‏السالکین، ج‏5، ص‏145.
28) بحارالانوار، ج‏43، ص‏149.
29) همان، ج‏43، ص‏151؛ ر.ک: الاقبال، ص‏384؛ البلدالامین، ص‏51 و 284؛ الدعوات، ص‏231؛ مصباح کعبى، ص‏7.
30) بحارالانوار، ج‏44، ص‏264 و 221؛ ر.ک: تفسیر فرات کوفى، ص‏671؛ مصباح‏المتهجد، ص‏208 (با اندکى تفاوت).
31) فروغى بسطامى.
32) حجر، آیه 43 و 44.
33) بحارالانوار، ج‏43، ص‏87؛ عوالم‏المعلوم، ج‏11، ص‏130.
34) کهف، آیه 47.
35) احقاق‏الحق، ج‏25، ص‏527.
36) شیخ بهایى.
37) دلائل الامامه، ص‏7.
38) تفسیر الامام، ص‏354.
39) اهل‏البیت(ع)، ص‏131؛ مسند فاطمه(ع)، ص‏70.
40) بحارالانوار، ج‏43، ص‏9 و 10؛ دلائل‏الامامه، ص‏11.
41) همان، ج‏41، ص‏26.
42) الامالى شیخ طوسى، ص‏390؛ الکافى، ج‏1، ص‏453؛ التهذیب، ج‏8، ص‏216؛ ثواب‏الاعمال، ص‏138.
43) بحارالانوار، ج‏43، ص‏81.
44) حافظ.