مىخواهم باز تجربه کنم
به دنبال اعلام فراخوان «پرسش مهر» - 3، از طرف رئیسجمهورى، پیرامون سه موضوع «دلایل انحطاط تمدن اسلامى»، «نقش انقلاب اسلامى» و «راهکارهاى برونرفت از این وضعیت»، 3 میلیون نفر با آثار هنرى خود، به این پرسشها، پاسخ گفتند.
هدف از این پژوهش و سیاست آقاى خاتمى در برگزارى آن، مخاطب قراردادن توأم معلم و متعلم و ایجاد همدلى بین دانشآموزان و فرهنگیان کشور بود.
پرسش مهر در رشتههاى ادبى و هنرهاى تجسمى، نمایشى و تصویرى برگزار شد. میهمان این شماره ما یکى از پرسشمهرىهاست.
«صوفیا خداداده» 17 سال دارد و دیپلم ریاضى و فیزیک است ولى کتابهاى درسى رشته هنر را مىخواند. «مبانى هنر» و «تاریخ هنر» همدم او هستند تا پیشدانشگاهى هنر را تمام کند و با اطمینانى که به خود دارد، در رشته «گرافیک» ادامه تحصیل بدهد و در نهایت به آرزویش که انیمیشنسازى در مقطع کارشناسى ارشد است، جامه عمل بپوشاند. «صوفیا» معتقد است انیمیشن، کاملترین هنر است چون نقاشى، گرافیک، کاریکاتور، تصویرسازى، موسیقى، عکاسى، فیلمنامهنویسى و کارگردانى و ... همه در آن جمع شدهاند.
صوفیاجان، اول از همه بگو که در فراخوان پرسش مهر، در چه رشتهاى شرکت کردى و چه رتبهاى آوردى؟
در رشته کاریکاتور، رتبه دوم را آوردم. کارم هم سه بخش بود. در گام اول، گوهر اندیشه انسان شرقى دزدیده مىشود. در گام بعدى قلم و کتابش را مىدزدند و در مرحله آخر هیولاى سلطهگر از گوهر اندیشه او براى خودشان تاجى مىسازد و سوار انسان مىشود.
شنیدهایم که امسال در جشنواره خوارزمى هم شرکت کردهاى، در مورد آن هم برایمان توضیح بده.
در رشته هنرهاى تجسمى کار کردم. طومارى به تکنیک رنگ و روغن و در ابعاد 170*170 سانتىمتر، با همکارى دوستانم سارا پارسایى و صدیقه وزینى کار کردم. وقتى این طومار، مثل نامههاى قدیمى باز مىشود، نشان مىدهد که چگونه در بستر زمان گل لوتوس تبدیل به گل شاهعباسى در قالى ایران شده است. این کار به تازگى در مرحله استانى جشنواره خوارزمى برگزیده شد و آن را به مرحله کشورى ارسال کردیم.
صوفیاخانم، مثل اینکه در هر هنرى دستى دارى؟ دوست داریم بدانیم تا به حال در چه کلاسهایى حضور داشتهاى و در چه مسابقاتى شرکت کردهاى.
از کودکى شروع کردم به رفتن به کلاس طراحى و نقاشى کودکان و سپس با کلاس طراحى فیگور، رنگ روغن و کاریکاتور کارم را کاملتر کردم. کلاس داستاننویسى هم رفتم. در حال حاضر هم توسط CDهاى آموزشى، برنامه «فتوشاپ» و «اتوکد» را در خانه آموزش مىبینم.
اما در مورد مسابقه باید بگویم چند بار در رشته آبرنگ، آب مرکب در مرحله منطقهاى و استانى، قم رتبه آوردهام. همچنین در رشته داستان در جشنواره ادبى دانشآموزان و همچنین مسابقات فرهنگى هنرى «یادواره عزت و افتخار حسینى»، رتبههایى کسب کردهام.
یک اثر کاریکاتورم هم در جشنواره انتفاضه فلسطین که توسط برنامه تلویزیونى «نیمرخ» برگزار شده بود، برگزیده شد.
در مسابقه قصهنویسى هفته جهانى فضا هم نفر اول شدم؛ همچنین در مسابقه کاریکاتور، گفتگوى تمدنها با اثرى که در مورد صلح بود، در استان قم رتبه اول را آوردم.
مثل اینکه به کاریکاتور بیشتر از بقیه رشتهها علاقهمندى؟
بله. با توجه به طراحىهایى که از کودکى مىکردم، این توانایى را در خود مىدیدم که بروم سراغ کاریکاتور. کاریکاتور پر از هیجان است. آدم هر کارى را که خودش نمىتواند انجام بدهد در کاریکاتورهایش ترسیم مىکند.
صوفیاجان، پیداست که سرشار از انرژى و هیجانى؟ با این همه انرژى چه مىکنى؟
درست است که نوجوانها باید محدودیتهایى داشته باشند ولى نه این طور که همهاش مثل یک فرشته پاک به دخترها نگاه کنند که نباید پایشان را از گلیمشان درازتر کنند. کنجکاوى و هیجان، ذات نوجوانى است. یک دختر جوان هم مثل پسرها احتیاج به شر و شور دارد. با محدودکردن دخترها نمىتوان به اجبار آنها را آرام کرد.
مثلاً من خودم دوست دارم انجام برخى کارها و بودن در بعضى محیطها را تجربه کنم، اما والدینم آن افراد و مکانها را خطرزا معرفى مىکنند و از من مىخواهند که کنار آنها نروم ولى کنجکاوى من هنوز سر جاى خودش هست و دوست دارم از مسائل مختلف سر در بیاورم. به فرض دوست دارم در یک محیط امن، موتورسوارى کنم اما به من مىگویند خطر دارد و یک دختر نباید این کارها را بکند.
فکر نمىکنى اگر خودت هم مادر بودى، محدودیتهاى دیگرى را هم براى بچههایت مىگذاشتى و دلت دائم براى آنها شور مىزد؟
به نظر من ارزش تجربه خیلى زیاد است. به فرض، بزرگترها خودشان چیزى را دیدهاند و یا تجربه کردهاند و مىدانند به دردنخور است، ولى روح کنجکاو نوجوانان این بکن و نکن را قبول نمىکند. دوست دارد خودش آن چیز را تجربه کند.
حالا به فرض اگر مىآمدى و سوار موتور مىشدى و تکچرخ مىزدى و ناگهان اتفاقى مىافتاد و مثلاً پایت صدمه مىدید، آن وقت به مادرت نمىگفتى که تقصیر شماست، شما که مىدانستید، چرا نگفتید و چرا مانع نشدهاید و از این حرفها.
هرگز! من فکر مىکنم نوجوانان و همسن و سالهاى من آنقدر منطق دارند که خودشان عواقب کارهایى را که انتخاب مىکنند به عهده بگیرند. در ضمن اگر این تجربهاندوزى زیر نظر خانواده باشد مشکلى پیش نخواهد آمد. متأسفانه امروزه والدین بیشتر به فکر تهیه زندگى مادى بچهها و آرامش در خانه هستند اما نوجوانان به فکر هیجان و تجربهاند و از این آرامش ظاهرى و سکوت خانه فرار مىکنند.
اگر خودت همین الان یک دختر داشتى، چطور مىگذاشتى در دنیاى تجربه غرق شود؟
من همراه او شروع به تجربه مىکردم. اغلب جوانان اعتماد به نفس زیادى دارند؛ حالا اگر پدر و مادرها با توجه به آن اعتماد به نفس و اطمینانى که به فرزندشان دارند، طورى وانمود کنند که آنها هم علاقهمند به تجربهکردن هستند و دوست دارند چیزهاى جدیدى یاد بگیرند، آن وقت نوجوانان هم با پشتوانه محکمى دست به تجربه مىزنند.
در ضمن در هر کارى ممکن است مشکل پیش بیاید، چه زیر نظر خانواده باشد و چه نباشد؛ پس حادثه همیشه هست ولى نوع نتیجهگیرى و اثرى که از یک تجربه مفید در ذهن نوجوان ماندگار مىشود، مهم است. در زندگى نوجوانان یک سرى هیجاناتى هست که اگر به طور درست به آنها میدان داده نشود، حسرتش براى همیشه در ذهن مىماند و ممکن است عواقب خطرناکترى داشته باشد. بیشتر جوانان ما در حال حاضر هیچ هدفى براى زندگىشان ندارند. چون در هنگام نوجوانى به جاى اینکه در زمان حال زندگى کنند و از نوجوانىشان لذت ببرند، دائم در چهاردیوارى محدودیت بودهاند و به آنها امر شده که به فکر آینده باشند و دست از بچگى بکشند، نتیجهاش هم این مىشود که جوانان همیشه افسرده و نگران هستند و جرئت دستزدن به کارى را ندارند، چون همیشه از تجربهکردن منع شدهاند؛ لذا شجاعت ورود به یک زندگى پرمخاطره را ندارند.
خوب، صوفیاجان، هیچ فکر کردهاى که هر چیزى هم ارزش تجربه ندارد و چه بسا یک بار تجربهکردن آن، به معناى افتادن در چاه تباهى است.
بله. مثلاً من قبلاً نسبت به مواد مخدر خیلى کنجکاو بودم. برایم عجیب بود که استفاده از این مواد چه هیجانى دارد و چرا جوانان به دنبال آن مىروند و چطور از آن استفاده مىکنند. یک روز پدرم به کمکم آمد و کاملاً برایم توضیح داد که مواد مخدر چیست و چگونه تهیه مىشود و مصرفکننده آن دچار چه حالاتى مىشود و چه عواقبى در انتظار اوست.
با حرفهاى پدرم کنجکاوىام برطرف شد. حال فکر کنید اگر نوجوانان دیگرى این کنجکاوىهاى خطرناکشان به همین راحتى برطرف نشود، خودشان دست به تجربه مىزنند و ... .
اگر خانوادهها در تربیت بچههایشان دقت کنند و کنجکاوى منطقى آنها را برطرف کنند، دیگر کمتر نوجوانى در پى تجربه و هیجان به خلافکارى روى مىآورد. نوجوانان استقلال مىخواهند، مىخواهند خودشان تصمیم بگیرند هر چند تصمیمشان اشتباه باشد.
براى خودت پیش آمده که بخواهى از این تصمیمها بگیرى؟
هنگام انتخاب رشته براى دبیرستان، من از همان اول دلم مىخواست هنر بخوانم ولى خانواده و اساتیدى که به کلاسشان مىرفتم گفتند برو ریاضى بخوان تا پایهات قوى شود. من هم حرفشان را گوش کردم ولى امسال تابستان تصمیمم را گرفتم و امتحان تغییر رشته دادم و براى رشته هنر در پیشدانشگاهى ثبتنام کردم. دلم نمىخواهد مثل کسانى باشم که در میانسالى همهاش مىگویند مىخواستیم در جوانى فلان کار را بکنیم ولى نشد و یا نگذاشتند و ... تمام زندگى آینده انسان از همان نوجوانى و تفکراتى که در آن هنگام دارد، شکل مىگیرد.
دوستانت را چطور انتخاب مىکنى؟ فکر مىکنى چرا برخى دختران نوجوان تمایل بسیارى به برقرارى دوستىهایى نادرست دارند؟
من نسبت به دیگر دوستان همسن خودم آزادىهاى بسیارى دارم ولى باز هم دلم مىخواهد خانواده امکاناتى برایم فراهم کند تا بتوانم بیشتر تجربه کنم. همین تجربه باعث شده است من دوستان بسیارى داشته باشم که حتى برخى از آنها 60 یا 70 سال سن دارند. البته آنها دوستان پدرم هم هستند و من در مورد فلسفه و یا تناسخ و روح با آنها بحث و جدل مىکنم؛ چون به راحتى هر چیزى را قبول نمىکنم و همیشه ناشناختهها برایم عجیب و هیجانآور است، پس مطالعه مىکنم و از آنها سؤال مىکنم که فلسفه حیات چیست و آیا مىشود بنا به نوشته برخى کتابها روح انسان بعد از مرگ به یک پرنده منتقل شود یا نه و ... .
اما در مورد برخى از دختران نوجوان باید بگویم بعضى از آنها به راحتى با پسران دوست مىشوند بدون اینکه به فکر نتیجه آن باشند. به نظر من این افراد در کودکى با محدودیتها و عقدههاى زیادى روبهرو بودند لذا منتظر کسى یا جایى هستند تا انرژى خود را آزاد کنند و معمولاً این وقتِ باارزش خودشان را براى دوستىهاى پنهانى با یک غیر همجنس مىگذارند.
من خودم آنقدر سرم شلوغ است و تشنه آموختن مسائل جدید هستم که اصلاً فرصت فکرکردن به جنس مخالف را ندارم و نیازى نیز به دوستى با یک پسر در خود احساس نمىکنم. من در خانواده، آب گواراى دوستى را مىخورم لذا دیگر احتیاج به آبهاى گلآلود توى خیابان ندارم.
خوب، حالا مىخواهیم برویم سر یک تجربه دیگرت. یکى از نوشتهها و کاریکاتورهایت را در ضمیمه «دوچرخه» روزنامه همشهرى دیدیم. حالا از تجربه همکارى با نشریات برایمان بگو.
وقتى براى اولین بار «دوچرخه» را دیدم از آن خوشم آمد. مرتب مىخواندمش و عکسهایش را قیچى مىکردم و در آرشیو عکسم نگاه مىداشتم تا اینکه اطلاعیه خبرنگاران افتخارى را خواندم. مطلبى برایشان فرستادم و آنها هم فرمى براى من ارسال کردند و بعد از مدتى به عنوان خبرنگار افتخارى «دوچرخه» پذیرفته شدم و چند گزارش برایشان فرستادم. البته قبلاً یک داستان و قطعه ادبىام هم در «سلام بچهها» چاپ شده بود.
جالبترین خاطرهات در تجربه همکارى با «دوچرخه» چه بود؟
سال گذشته به مناسبت روز نوجوان، شوراى سردبیرى «دوچرخه» از بین نوجوانان انتخاب شد که من هم جزو آنها بودم. دو هفته در دفتر نشریه بودیم. همه مطالب را مىخواندیم و براى چاپشان تصمیم مىگرفتیم و براى آنها عکس انتخاب مىکردیم و طرح مىکشیدیم. همه کارهاى آن ویژهنامه را بچهها زیر نظر مسئولین نشریه انجام دادند. در آن دو هفته، هم از نزدیک با کار روزنامهنگارى آشنا شدم و هم با نوجوانان دیگرى دوست شدم که هر کدام در رشتهاى خاص مهارت داشتند.
صوفیاجان، حالا از مطالعاتت بگو، با توجه به اینکه داستان مىنویسى، حتماً میانهات با کتاب خوب است.
بله، سعى مىکنم کتابهاى نویسندگان ایرانى و خارجى را بخوانم.
تازگى با دو نفر از دوستانم جلسات کتابخوانى برگزار کردهایم و با خواندن «ایلیاد» و «کمدى الهى»، در باره آنها حرف مىزنیم و هر کدام نقش یکى از شخصیتهاى کتاب را مىگیریم.
البته خواندن این کتابها و نقشپذیرى شخصیتها کمک بزرگى به خلاقیت شما مىکند، اما برایمان جالب است که چرا بر خلاف دیگر نوجوانان که معمولاً در بحران دوران بلوغ به دنبال خواندن رمانهاى عاشقانه و مبتذل بازارى هستند، رفتهاى سراغ کتابهایى که در باره فرهنگ و اساطیر یونان و فلسفه مرگ و زندگى است.
خوب البته من هم وقتى کلاس چهارم ابتدایى بودم یکى از همین رمانهاى عشق و عاشقى را خواندم، بعد یکى از خواهرهایم کتابى از «نادر ابراهیمى» به من داد تا آن را بخوانم و پرسید کدام کتاب بهتر بود. واقعاً کتابى که خواهرم معرفى کرده بود، بهتر بود و من وقتى نظرم را به خواهرم گفتم، جواب داد بعد از این، دیگر خودت مىدانى که باید چه کتابهایى را مطالعه کنى.
خبر داریم که دو سال قبل یک تجربه جالب دیگر هم داشتهاى و جزو داوران بینالمللى انتخاب بهترین کتاب کودک و نوجوان سال 79، از نگاه نوجوانان بودهاى.
همراه دیگر دوستان و داوران نوجوان، دو جلد از کتابهاى «هرىپاتر» را انتخاب کردیم و جایزه دوچرخه طلایى را به نماینده خانم «رولینگ» که به ایران آمده بود، اهدا کردیم.
نظرت در مورد این تجربه هیجانانگیز چه بود؟
اولش در روزنامهاى خواندم که براى انتخاب بهترین کتاب سال داور مىخواهند. فرم فراخوانى داده بودند و سؤالاتى در مورد کتابهایى که خوانده بودیم، پرسیده و خلاصهاى از آنها را خواسته بودند. بعد از نوشتن و پر کردن فرمها، نامهاى برایم آمد که به عنوان یکى از داوران پذیرفته شدهام. بعد هم چند کتاب برایم فرستادند تا آنها را بخوانم و نظرم را بدهم. خیلى برایم جالب بود که خودِ بچهها به نویسنده بچهها جایزه بدهند.. ادامهدادن این کار خیلى خوب است. در این روش راههاى تازهاى براى کشف جهان پیدا مىکنیم و به رشد فکرى بهترى مىرسیم.
چه چیزى در «هرىپاتر» بود که شما و دیگر داوران را تحت تأثیر قرار داده بود؟
کتابهاى «هرىپاتر» پر از خلاقیت است. همیشه جادوگران، پیرزنهایى وحشتناک هستند با قیافههاى عجیب و غریب، ولى در این کتابها یک کودک معمولى نیروى جادویى دارد و مىتواند کارهایى خارقالعاده بکند.
خوب، حالا بگو بدانیم براى انجام این همه تجربه از کجا انرژى مىآورى؟
ورزش مىکنم. بدمینتون، تنیس روى میز، شطرنج و کاراته، ورزشهاى مورد علاقهام هستند.
فوتبال چى؟ اکثر دختران نوجوان عاشق فوتبال هستند.
نه، به نظرم فوتبال خستهکننده است و تماشایش کسلم مىکند. اما بدمینتون را دوست دارم چون حرکت و فرم ورزشش جالب است. در ضمن در این رشته هم در شهر قم مقام اول را آوردهام.
به امید اینکه تجربههاى درخشانترى را پیش رو داشته باشى، برایت آرزوى موفقیت مىکنیم.