نویسنده

 

خانواده، جوان؛ بینش‏ها و شیوه‏ها (1)

احمد لقمانى‏

صباى سخن‏

رونق عهد شباب است دگر بستان را
مى‏رسد مژده گل بلبل خوش‏الحان را
اى صبا، گر به جوانان چمن باز رسى‏
خدمت ما برسان سرو و گل و ریحان را
یار مردان خدا باش که در کشتى نوح‏
هست خاکى که به آبى نخرد توفان را(1)

سخن از «جوان» و ارائه بینش‏ها و شیوه‏هاى ارتباط با نسل نو، نیازمند بازشناسى روحیات و رفتار جوانان است و در جهانى که سرعت تغییر مبادلات و معادلات فکرى - فرهنگى در چهار سوى آن به گونه‏اى است که ثانیه‏ها، نقشى تأثیرگذار در رفتار و مناسبات اخلاقى - اجتماعى نسل جوان دارد، این وظیفه، کارى دشوار و پیچیده است، زیرا آنان هر نوع ارتباطى را پاسخ نمى‏دهند و تنها به کنش‏هایى، واکنش نشان مى‏دهند که به خوبى اثبات کند موفق به درک جلوه‏هاى شخصیتى و ابعاد روحى و جسمى آنان شده است.

جلوه‏هاى شخصى و شخصیتى جوان‏

جوان بسان دایرةالمعارفى زیبا، گوناگون و دلرباست که از پنج جلوه تشکیل شده است:

1- جلوه جسمانى‏

توجه به انرژى متراکم در بدن، شور و نشاط جسمانى، چابکى در حرکات، پرداختن به وضع ظاهرى و قیافه، جلوه‏گرى با تمام وجود در صحنه‏هاى رقابت ورزشى، هنرى و علمى، دقت در مقدار سن، چگونگى اندام، زیبایى و زشتى چهره و پوست و دستیابى به فضایى مناسب جهت ارائه شخصیت خود و جلب توجه همگان در صحنه‏هاى مختلف، نمادهاى این جلوه در دوران جوانى است.(2)

2- جلوه روحى - عاطفى‏

امید و آرزو، یأس و ناکامى، شور و اشتیاق چشمگیر، سستى و بى‏تفاوتى، آرمان‏خواهى و عدالت‏طلبى، سردرگمى روحى و سرخوردگى روانى، نمونه‏هاى متفاوت یا متناقص روحى - عاطفى در ایام جوانى است.
در این فصل از کتاب وجود جوان، پدیده‏اى به نام «ارزش»، بایدها و نبایدهاى زندگى را ترسیم مى‏کند و نوعى «بیدارى دینى» راه ارتباط با آموزه‏هاى آسمانى را هموار مى‏سازد؛(3) هر گاه پدران و مادران، نزدیکان و اطرافیان، این راه را هموار، زیبا و دلنشین جلوه‏گر سازند و پایه‏هاى باور و بینش جوان خویش را اصولى بنا نهند، گامى بس بزرگ در نزدیک کردن آسمان به زندگى زمینى عزیز خویش برداشته‏اند و افزون بر چنین اثر معنوى، هرگز او را یکّه و تنها در غوغاى حوادث رها نکرده‏اند، بلکه جوان خویش را انسانى به وسعت هستى و به عظمت ابدیت تفسیر کرده‏اند. آثار این جلوه وجودى جوان، پرسش‏هاى بى‏پایان او نسبت به آفریدگار جهان، فلسفه زندگى، هدف آفرینش و ... است که در پى این سؤالات، جایگاه حقیقى و واقعى جوان در بى‏کران هستى نمایان مى‏شود و او خود، سالیان بسیار آینده خویش را مى‏پیماید.
افزون بر این پدیده‏ها، ابعاد گوناگون عاطفى به گونه‏اى پیدا و ناپیدا؛ آشنا و ناآشنا جلوه‏گر مى‏شود که از آن میان به حساسیت‏ها، به خود گرفتن‏ها، زودرنجى‏ها و نازک‏دلى‏ها از یک سو و خواهش‏هاى متضاد و سرعت تأثیرپذیرى فراوان مى‏توان اشاره کرد.(4)

3- جلوه اجتماعى‏

نسل نو در گفتار و رفتار اجتماعى خویش، دوستدار تعلّقات اجتماعى، شیفته حضور در گروههاى خارج از خانواده و مدرسه و علاقه‏مند به عضویت در سازمان‏هاى گوناگون براى ابراز وجود و کسب هویت و شخصیت است تا بدین صورت آرزوهاى خود را ترسیم‏یافته دیده و آرمان‏هاى خویش را دست‏یافتنى احساس کند. از این‏رو همیشه و همه جا در پى یافتن جایگاهى در جامعه و تثبیت شخصیت مستقل - به دور از وابستگى‏هاى گوناگون به پدر و مادر و نزدیکان و اقوام - است؛ او دستیابى به شهرت و مقام و موقعیت چشمگیرى در محله، شهر، کشور و در گامى فراتر، جهان را یگانه راه دستیابى به خوشبختى و شادکامى ماندگار مى‏داند. بدین خاطر نقطه آغاز را «تأثیرپذیرى فراوان از دیگران» قرار مى‏دهد و با «دیگرخواهى»، «الگویابى»، «قهرمان‏دوستى» و حتى «قهرمان‏پرستى»، این احساس خویش را جلوه‏گر مى‏سازد تا شخصیتى پرگستر، براى خود پدید آورد.

4- جلوه تحصیلى‏

میزان هوش و استعداد، انگیزه تحصیل، همّت والا براى فرداى علمى زندگى، فراهم بودن محیط مناسب تحصیلى، امکانات لازم مالى خانواده براى ادامه تحصیل، پى‏آمدهاى اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و روانى خانواده، در زمینه پیشرفت علمى، تأثیر برخورد مربیان، به کارگیرى استعدادهاى نهفته و دستیابى به ظرفیت لازم در راه تکامل، از جمله جلوه‏هاى تحصیلى در نسل جوان است.
در این میان، افتخارات گوناگون نسبت به موقعیت‏هاى علمى و عنوان‏هاى تحصیلى در پدر، مادر، برادران، خواهران و تمامى اطرافیان تأثیرى بسیار در این جلوه از زندگانى یک جوان دارد و هر یک از جوانان را به سوى آرمان‏هایى والا هدایت مى‏کند.

5- جلوه خانوادگى‏

تأثیر ژرف و بنیادین این بُعد از زندگانى در شخصیت انسان، به گونه‏اى است که در دیگر جلوه‏ها دگرگونى ایجاد مى‏کند و جوان را به هنگام ناکامى در دیگر ابعاد جسمى، روحى - عاطفى، اجتماعى و تحصیلى مدد مى‏رساند.
در این جلوه، خُلق و خوى پدر و مادر، شناخت و بینش آنان نسبت به جامعه و جوان، باورهاى دینى و پاى‏بندى مذهبى هر یک به آموزه‏هاى آسمانى در عرصه‏هاى مختلف فردى و اجتماعى، تأثیرى بسزا و سرنوشت‏ساز در روحیه و رفتار جوان خواهد داشت.
بى‏گمان ارزش‏هاى خویشاوندى و خانوادگى همچون افتخارات پدران و اجداد، آبروى اجتماعى آنان و عظمت شخصیت آنها در خدمات شایسته به مردم، زمینه‏ساز احترام فرد در بین همکلاسان، معلمان، مربیان و افراد کوچه و بازار مى‏شود و به طور ناخودآگاه عامل مؤثر تربیتى در انتخاب همراه و همدل، گرایش، پوشش و گویش مناسب خواهد بود.
همان گونه که محیط جغرافیایى و وابستگى فرهنگى نسبت به منطقه‏اى خاص به طور محسوس و نامحسوس در ایجاد عزّت یا ذلّت در دیدگان اطرافیان نسبت به شخصیت یک جوان مؤثر است و گاه مى‏تواند حرکت‏آفرین و تأثیرگذار باشد.(5)

بنیان‏هاى تأثیرگذار در شخصیت جوان‏

مجموع عوامل، نیروها و جریان‏هایى که به صورت بنیادین نقشى جهت‏ساز و هدایت‏آفرین در شخصیت جوان ایفا مى‏کند (به گونه‏اى که:
اولاً، آشنایى با هر یک، پاسخ بسیارى از ابهامات و پرسش‏هاى پیدا و ناپیداى هر یک از ماست.
ثانیاً، جوان و اطرافیان او را به تفکر و تدبّرى اساسى نسبت به گذشته، حال و آینده فرا مى‏خواند.
ثالثاً، همگان را به نوسازى و بازسازى شیوه‏ها و روش‏هاى ناموفق دعوت مى‏کند.
رابعاً، یکایک کاستى‏هاى جلوه‏هاى شخصى و شخصیتى جوان را در ناکامى نسبت به دستیابى به نقطه آرمانى اصلاح و ترمیم مى‏نماید)، عبارتند از:

1- فطرت (سرشت خدایى و تمایلات ذاتى)

«فطرت»، گنجینه‏اى از ذخایر زرّین خداوندى در وجود انسان است که به گونه‏اى خودجوش و ذاتى، بر روند زندگى و نوع انتخاب انسان اثر مى‏گذارد؛ «جهت‏دهى» خاصى مى‏آفریند و فرد را بى‏هیچ آموزش ظاهرى به سرچشمه نیکى‏ها و خوبى‏ها رهنمون مى‏سازد.
گرایش به خیر اخلاقى، حقیقت‏جویى، کمال‏یابى، زیبایى‏گرایى، ابتکار و خلاقیت و نیز عشق و پرستش از جلوه‏هاى ناب فطرت است که در عرصه‏هاى مختلف زندگى نمود و بروز مى‏یابد.(6)
پروردگار حکیم، سرشت پاک و فطرت تابناک انسان را باعث و بنیان رویکرد او به «دین حنیف» یعنى دین خالصِ توحیدى - به دور از غبارهاى جاهلیت و عصبیت - مى‏داند و این آفرینش جهت‏آفرین را تغییرناپذیر معرفى مى‏کند که ثابت و راسخ خواهد بود.(7)
روزى از امام صادق(ع) در باره نهاد الهى و ملکوتى یعنى فطرت مطرح‏شده در سخن خداوند:
«فطرة اللَّه الّتى فطر الناس علیها؛
همان فطرتى که خداوند مردم را با آن سرشته است.» سؤال شد، حضرت فرمود:
«هى الاسلام فَطَرَهُمْ حینَ اَخَذَ میثاقَهم على التوحید قال الستُ بربّکم و فیه المؤمن و الکافر؛(8)
آن [فطرت‏] اسلام [یعنى تسلیم در برابر حق ]است که [پروردگار ]انسان‏ها را به هنگام گرفتن میثاق بر توحید [بر قلب و نهاد وجودى آنان ]قرار داد، گفت: آیا من پروردگار شما نیستم. در حالى که در آن [عالم ]مؤمن و کافر [هر دو بودند و اقرار به ربوبیت خداوند کردند].»
چنین شناخت روشنگرى سبب گردیده که رسول گرامى اسلام(ص) رسالت سنگین و دشوار پدران و مادران را در حفظ چنین سرشت عرشى و فطرت الهى کرده و چنین هشدار مى‏دهد:
«کل مولود یولد على الفطرة حتّى یکون ابواه یهوّدانه و ینصّرانه؛(9)
هر طفلى که متولد مى‏شود بر فطرت [اسلام و خداخواهى به خداجویى است‏] مگر آنکه پدر و مادر او وى را یهودى و نصرانى نمایند.»

2- خانواده (جلوه‏هاى ژنتیکى و موروثى)

خانواده به منزله دومین نیروى تأثیرگذار، نقشى بس بنیادین در پى‏ریزى شخصیت انسان دارد و از دو جهت آثار خود را نمایان مى‏سازد؛
الف - جنبه‏ها و جلوه‏هاى ژنتیکى (موروثى)
ب - اجراى طرح‏ها، رویکردها و رفتارهایى که اولین محیط تربیتى فرد را معنا مى‏بخشد.
در نگاه پیشوایان معصوم علیهم‏السلام - گستره تأثیر عِرْق یا ژِن به گونه‏اى است که زمان تکوین و تربیت وجود فرزند، از پیش از ازدواج یعنى به هنگام انتخاب همسر ترسیم شده است که آثار خَلقى (در جلوه‏هاى ظاهرى و جسمانى) و خُلقى (در ابعاد روحى و معنوى و اخلاقى) خاصى ایجاد مى‏کند.
امام امیرالمؤمنین(ع) رو به پیروان پاک‏سرشت خود کرد و فرمود:
«تزوّجوا فى الحَجَزِ الصَّالِح فانَّ العرقَ دَسّاسٌ؛(10)
همسر انتخاب کنید در خانه‏هاى صالح و نیکوکار که همانا ژن و عرِق [همسر که حاصل خصوصیات گوناگون اوست‏] به طور قهرى و با توان بسیار منتقل مى‏شود.»

3- جامعه (تعلیم و تربیت رسمى و غیر رسمى)

محیط زندگى والدین، بازتاب روشنى از باورها و بینش‏هاى فرهنگى نسل بالغ است و قلمروهاى اجتماعى نیز به نوبه خود، رویکردها و بینش‏هاى برگرفته از پشتوانه فرهنگ و تمدن را منعکس مى‏کنند.
جامعه در معناى وسیع آن شامل دو نوع تربیت رسمى، یعنى نظام تعلیم و تربیت موجود در مدارس و دانشگاهها و تربیت غیر رسمى، شامل نهادها، مراکز اجتماعى - فرهنگى و رسانه‏هاى گروهى است.
به یقین نهاد جامعه در مواردى به تقویت نهاد خانواده مى‏پردازد و در پاره‏اى موارد به معارضه با آن برمى‏خیزد؛ زمانى که میان ارزش‏هاى جامعه و خانواده همسویى باشد، تحقق آرمان‏ها و اهداف تربیتى به راحتى انجام مى‏پذیرد، اما آن هنگام که جدایى و تضاد میان ارزش‏هاى حاکم بین جامعه و خانواده به عنوان دو مؤلّفه تربیتى مشاهده شود، افق‏هاى روشنى در عرصه تربیت و پرورش ارزش‏آفرین دیده نمى‏شود و یکایک شیوه‏هاى تعلیم و تربیت با سنگلاخ‏ها یا بن‏بست‏هاى متفاوت روبه‏رو مى‏شود.(11)

خانواده، جوان؛ بینش‏ها و شیوه‏هاى ارتباط

آشنایى با خانواده‏ها و آگاهى از سخنان پدران و مادران در باره چگونگى ارتباط آنان با نوجوانان و جوانان خود، بیانگر حقیقتى تلخ است که بخش وسیعى از والدین نسبت به همدلى، همراهى و یگانگى با فرزند خویش احساس ناتوانى و سردرگمى مى‏کنند؛ پدران و مادرانى هم که خود از تحصیل‏کردگان و انسان‏هاى برجسته و فرهیخته اجتماع محسوب مى‏شوند، در این وادى شیوه‏هاى خود را ناکارآمد و بى‏جواب مى‏یابند و گاه احساس خستگى و افسردگى مى‏نمایند!!
... نوشتارى که در دست دارید ره‏آورد نشست‏ها و گفتگوهاى بسیار با خواسته‏ها و انتظارات پدران و مادران از جوانان و مطالبات جوانان از خانواده‏هاى خود است که به موضوعات نو، بروز و ضرورى همچون جوانان و آزادى، خودشناسى، سلامت روان، کنکور، مشاوره، مدیریت زمان، موفقیت و کامیابى، ارتباطات اجتماعى، حیات جنسى، مقبولیت اجتماعى، هویت، هدف زندگى و ... مى‏پردازد.
در سلسله مقالات آینده، نخست موضوعِ مورد بحث تشریح و تبیین مى‏شود، سپس شیوه‏ها و راهکارهاى دستیابى به آن مطرح مى‏گردد، آنگاه رسالت خانواده‏ها در ایجاد بسترها و زمینه‏هاى تحقق این موضوعات به گونه‏اى جامع و کامل و به دور از افراط و تفریط و آثار سوء اجتماعى و فرهنگى بیان مى‏شود.
بى‏گمان اظهار نظرها، بیان پیشنهادها و انتقادات، ارائه تجربیات ارزشمند و راهکارهاى انتخابى از سوى شما، گامى مهم در بارور ساختن این مجموعه خواهد بود و ما را در دستیابى بهتر و کامل‏تر به خواسته‏ها و برطرف کردن ابهام‏هاى مخاطبان، راهنمایى شایانى خواهد کرد.

پى‏نوشتها: -
1) حافظ.
2) ر.ک: مراحل تربیت، موریس دبس، مترجم دکتر کاردان؛ روانشناسى و دانش آموزش و پرورش، ژان پیاژه، مترجم دکتر کاردان.
3) عدل الهى، استاد شهید مطهرى، ص‏7.
4) سیرى در بلوغ، اردلوم، ص‏144.
5) روانشناسى نوجوانان و جوانان، دکتر سیداحمد احمدى، ص‏5؛ مراحل تربیت، ص‏25 - 15.
6) جوان و نیروى چهارم زندگى، دکتر محمدرضا شرفى، ص‏2 و 1.
7) فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة اللَّه التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق اللَّه»؛ روم، آیه 30.
8) الکافى، مرحوم کلینى، ج‏2، ص‏13.
9) بحارالانوار، علامه مجلسى، ج‏3، ص‏281.
10) مکارم‏الاخلاق، علامه طبرسى، ص‏197.
11) جوان و نیروى چهارم زندگى، ص‏3 و 2.