عروسکهاى کاغذى

نویسنده


 

عروسک‏هاى کاغذى‏

شهلا زرلکى‏

فاصله گرفتن از خانواده و نزدیک شدن به اجتماعِ غریبه دوستان و همکلاسى‏ها، پیامدهاى بسیارى دارد. انکار قانونمندى‏ها و اصول سنتى خانواده یعنى قبول و پذیرش الگوهاى جدید اجتماع بیرون از خانواده، دختران دبیرستانى بیشتر و زودتر از پسران هم‏سن و سال خود شیفته مظاهر دل‏فریب جهان بیرون مى‏شوند. حس غریزى زیبانمایى، دختر را بسیار زودتر از پسر به تلاش وا مى‏دارد؛ تلاشى که بتواند چهره او را بهتر و کامل‏تر از آنچه هست، نشان دهد. معمولاً خواسته‏ها و سلیقه دختر با آنچه پدر و مادر از او مى‏خواهند، هماهنگ نیست. چرا که دختر از همان سال‏هاى آغازین نوجوانى، دوستان و نزدیکان دیگرى براى خود دست و پا کرده است. بنابراین ریشه تفاوت‏ها و تضادهاى او را با خانواده‏اش باید در همان الگوهاى تازه‏یافته، جستجو کرد. دوستى‏هاى عاشقانه میان هم‏شاگردى‏ها سبب مى‏شود آنها به دقت رفتار و گفتار یکدیگر را مورد ارزیابى قرار دهند. البته این ارزیابى نه به معناى انتقاد از رفتارهاى غلط همدیگر، که به معناى «تقلید» از هم است. دوستان صمیمى که گاه پیمان خواهرى با یکدیگر مى‏بندند، مقلّدِ خُرده رفتارهاى هم مى‏شوند. هر چند ممکن است در بسیارى موارد این تقلید، یکطرفه و یک‏جانبه باشد.
بى‏تردید دختران در سنین نوجوانى و آغاز جوانى به شدت تحت تأثیر جلوه‏هاى بیرونى هستند. جهان بیرون، آنها را فریفته و شیداى خود مى‏کند. آنها مبهوت زیبایى‏هاى تازه جهانى مى‏شوند که هیچ شباهتى به توصیه‏هاى والدین ندارد. ممنوعیت و محدودیت اِعمال شده از سوى پدر و سختگیرى‏هاى خیرخواهانه مادر، اشتیاق دختر را براى یکى شدن با جلوه‏هاى رنگارنگ و تازه به تازه دنیاى پیرامون، بیشتر مى‏کند.
«مُد» یکى از همان الگوهاى بیرونى است که به آسانى و بى‏هیچ زحمتى به خانه‏ها راه مى‏یابد. فرزندان جلوه‏هاى تازه مد را از کوچه و خیابان و مدرسه به خانه مى‏آورند. رسانه‏ها نیز در این میان نقش مؤثر خود را به خوبى بازى مى‏کنند. اما پدر و مادر به راحتى در برابر هجوم بى‏امان مدزدگى تسلیم نمى‏شوند. بحث‏هاى خانوادگى که معمولاً پرتنش و تشنج‏آمیز هم هست، بیشتر در باره مدل مو و رخت و لباس بچه‏هاست. والدین همه مسیرها و همه راهها را امتحان مى‏کنند تا الگوهاى آشناى سنتى را تحمیل کنند. ترغیب و تشویق به استفاده از الگوهاى خودىِ خانواده و تحقیر مدهاى عجیب و غریب و خنده‏دار، یکى از آن راههاست. چاره بعدى، تهدید و تنبیه است که تجربه و علم ثابت کرده‏اند همیشه بى‏حاصل است.
دخترهاى خانواده‏هاى متوسط - چه از نظر فرهنگى و چه از نظر اقتصادى - معمولاً ویژگى‏هاى زندگى طبقه اجتماعى خود را نمى‏پذیرند. شاید بهتر است بگوییم آنها شیوه زندگى را برازنده شخصیت اجتماعى خود نمى‏دانند. طبقه اجتماعى خانواده یک دختر را نمى‏توان با ارزیابى شیوه‏هاى رفتارى، گفتارى و نوع پوشش دختر در اجتماع (دبیرستان، دانشگاه، خیابان و ...) معین کرد. «تیپ» اجتماعى دختر در بیشتر موارد با طبقه فرهنگى و حتى اقتصادى خانواده‏اش متفاوت است. این تفاوت در میان دختران اقشار متوسط و پایین‏تر از متوسط به خوبى قابل مشاهده است.
رسانه‏هایى چون تلویزیون، سینما و نشریات مختلف، زمینه‏هاى آماده و جذابى براى دختر است. امروزه، تلویزیون و مجموعه‏هاى داستانى رنگارنگش دم‏دستى‏ترین الگو براى نوع لباس‏پوشیدن، مدل اتومبیل و مبلمان و آداب معاشرت است. بى‏میلى دختر نسبت به آداب سنتى و بیزارى از الگوى تحمیلى مادر و پدر، تأثیرپذیرى او را از الگوهاى بیرونى دوچندان مى‏کند.
عاملى که تأثیرپذیرى دختر را از جهان بیرون، نسبت به برادرش شدت مى‏بخشد، ویژگى‏هاى شخصیتى و ذاتى است. مهارت‏هاى کلامى دختربچه‏ها از همان دوران کودکى، سبب مى‏شود آنها زودتر از پسرها با دنیاى اطراف ارتباط برقرار کنند. توانایى‏هاى اجتماعى زودهنگام و میل مهارناپذیر دختر به دیده‏شدن و البته زیبا به نظر رسیدن، مهم‏ترین عاملى است که دختر را بسیار زودتر از پسر به سوى اجتماع و هیاهوى پرزرق و برق آن مى‏کشاند. بنابراین بسیار طبیعى است که دخترها زودتر از پسرها به دنبال شکل‏هاى جدید و مدهاى تازه راه بیفتند.
در واقع مى‏توان گفت مدگرایى افراطى دختران نوجوان ریشه در طبیعتِ متفاوت آنها دارد. تنها مسئله‏اى که باید بدان پرداخت، مسئله مسخ تدریجى دختر نوجوان و یکى شدن با جلوه‏هاى ظاهرىِ متنوع است. آنچه خانواده‏ها را نگران سر و وضع دخترشان در کوچه و خیابان مى‏کند، پیروى موقتى دختر از جریان گذراى مد نیست. اشتیاق هرازگاه به آنچه جریان مداوم مد عرضه مى‏کند، شوقى طبیعى و بى‏خطر است. آنچه هم خانواده‏ها و هم صاحب‏نظران جامعه‏شناسى را نگران مى‏کند، فرو رفتن در این جریان است. «تابع» مد شدن و چشم به راه تازه‏هاى مد ماندن به اعتیادى بدل مى‏شود که فرصت اندیشیدن را از انسان مدزده مى‏گیرد. مد یک سرگرمى ظاهرى است که پرداختن بیش از حد به آن، سبب مى‏شود «روح» به عنوان جنبه بنیادین و برتر هستى آدمى به فراموشى سپرده شود. آرایه‏هاى ظاهر، زیبایى‏هاى دست‏نخورده باطن را پنهان مى‏کند و رفته رفته آدمى را به یک صورتک زیبا مبدل مى‏کند؛ صورتکى که پشت آن یک تهى بزرگ نهفته است.
دخترک نوجوانى که به مد روز بودن لباس و آرایش صورت خود به عنوان یک ضرورت نگاه مى‏کند، ضرورت حیاتى آراستگى‏هاى جان و روح را فراموش مى‏کند. او در گذر زمان به یک دست لباس مضحک و یک صورتک رنگ‏آمیزى شده تبدیل مى‏شود. از او به عنوان یک انسان همین رنگ‏ها و همین رخت‏ها باقى مى‏ماند.
نیرنگِ رنگ، عاقبت سیرت را مغلوب صورت مى‏کند؛ و چه حماقت بزرگى است و چه ضرر و زیان بزرگ‏ترى است که آدمى اسیرِ نیرنگ «رنگ» شود!