خانه ام ابرى است


 

خانه‏ام ابرى است‏

نیما یوشیج‏

خانه‏ام ابرى است‏
یکسره روى زمین ابرى‏ست با آن‏
از فراز گردنه خرد و خراب و مست‏
باد مى‏پیچد
یکسره دنیا خراب از اوست‏
و حواس من!
آى نى‏زن که ترا آواى نى برده‏ست دور از ره کجایى؟
خانه‏ام ابرى است اما
ابر بارانش گرفته‏ست‏
در خیال روزهاى روشنم کز دست رفتندم‏
من به روى آفتابم‏
مى‏برم در ساحت دریا نظاره‏
و همه دنیا خراب و خرد از باد است‏
و به ره، نى‏زن که دایم مى‏نوازد نى، در این دنیاى ابراندود
راه خود را دارد اندر پیش‏

یکى را نبودى‏

رزیتا نعمتى‏

دلم را گرفته خیالات دودى‏
و من مرده بودم، کمى تا حدودى‏
به دود غلیظ و سیاه خیابان‏
قدم مى‏گذارم چو ابر عمودى‏
ز یاران همره فقط سایه مانده‏
که آن هم رهایم نماید بزودى‏
به سطح خیابان، دلم منعکس شد
صداى خیال مرا مى‏شنودى‏
مؤذن صدا زد به مهمانى تو
به صرف آبى و گفت و شنودى‏
به تنگ غروب گدایان نشستم‏
به دل مى‏نشستى و پر مى‏گشودى‏
خیابان چو پر شد پر از غفلت من‏
تو مى‏آمدى و مرا مى‏ربودى‏
از آغاز قصه، دلم با تو بود و
یکى را تو بودى، یکى را نبودى‏
به تلخان روحم، بخوان حرف شیرین‏
دل من گرفته، کمى تا حدودى‏