سرمقاله

یکم.

آنجا «مهرآباد» بود، اینجا «بم» است‏

بهار انقلاب و آزادى در پیش است. با فرا رسیدن 22 بهمن امسال، درست 25 سال از سالروز فرخنده پیروزى انقلاب اسلامى به رهبرى مرجع والامقام، فقیه مجاهد و رادمرد آزادى، حضرت امام خمینى «سلام‏اللَّه علیه» مى‏گذرد و براستى که یک ربع قرن، از بهمن 57، با آن همه حوادث تلخ و شیرین، چه زود گذشت. گویا دیروز بود که «شاه رفت» و دریایى از انسان‏ها به انتظار «پرواز انقلاب» و آمدن امام‏شان به وطن، کیلومترها چشم به سوى «مهرآباد» دوخته بودند و تهران شده بود ایران. اینجا مهرآباد است و میدان آزادى. قلب ایران اینجا مى‏تپد و فرشى از گل و اشک، خیابان «آزادى» را به گلزار شهیدان «بهشت زهرا» پیوند مى‏دهد. و این چنین بود که «امام آمد». آمد تا دولت اسلامى را برپا کند. «من دولت تعیین مى‏کنم، من تو دهن این دولت مى‏زنم. من دولت تعیین مى‏کنم. من به پشتیبانى این ملت دولت تعیین مى‏کنم.» - 12/11/57 - و چنین بود که حتى پیش از 22 بهمن، دولت اسلامى پا گرفت و به فاصله فقط ده روز، طومار رژیم بى‏ریشه و متکى بر سرنیزه پهلوى در هم پیچید و بهار پیروزى و استقلال و آزادى شکفت.
و گویا همین دیروز بود که صدها هزار نفر از فرزندان اسلام و انقلاب و امام در دفاع از انقلاب و نظام و استقلال و شرف و آزادى، و در یک کلمه، در دفاع از اسلام، در جنگى نابرابر، چهره در خاک غرب و جنوب و جاى جاى سرزمین اسلامى ایران شستند و مرزهاى ایمان و تمامیت ارضى کشور خویش را با خون خود نگاشتند. و اینک که مردمان همین خاک به سرنوشت ذلت‏بار و ننگین، ولى عبرت‏آموز حاکم خونخوار و جنایتکار بغداد مى‏نگرند «سلامتِ» ایمان و استقلال و «غنیمتِ» شرف و تمامیت ارضى کشور خویش را دستاورد آن همه خون به ناحق ریخته شده و حُسن تدبیر امام و مردانگى مردان انقلاب و نظام و فرزندان اسلام مى‏بینند. «الّلهم اشْغل الظّالمینَ بالظّالمینَ و اجْعلنا بَیْنَهم سالمینَ غانمین».
و همین دیروز بود که مردمان باایمان و پرعاطفه ولى داغدار این سرزمین، زورق جسد پاک و ملکوتى امام را در دریاى اشک خویش روان ساخته و تا بهشت شهیدان جارى ساختند تا از آن پس چنان که خود نوشته بود «با دلى آرام و قلبى مطمئن و روحى شاد و ضمیرى امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخّص و به سوى جایگاه ابدى» سفر کند.
و امروز، در پى فاجعه ملّى زلزله، یک بار دیگر قلب ایران در «بم» تپید؛ اینجا «بم» است، پایتخت ایران. و براستى که براى ملّت‏ها، کمتر چنین زمینه‏اى فراهم مى‏شود که «اشک غم» و مصیبت و «اشک شوق» و محبت، یکجا و همزمان بر گونه‏هایشان جارى شود. اما «بم» با همه تلخى‏ها و اندوه‏ها و داغ‏هاى سنگین و ماندگارش چنین هنرى داشت. و چنین بود که زلزله بم، به همان سان که زمین را زیر پاى مردم مسلمان آن سامان به شدّت لرزاند و دیوارهاى شهر را فرو ریخت، سرزمینِ دلِ صدها میلیون انسان را در این کشور و دهها کشور دیگر لرزاند و ده‏ها دولت را به فریاد خویش خواند و تا امروز - 10/10/82 - نزدیک به 150 هواپیما کمک فقط از دیگر کشورها بر زمین نشسته است. و چنین شد که گویا یک چشم، بر چهره‏هاى پریشان‏خاطر و ناله‏هاى داغدیدگان خرابه‏هاى بم با اندوه و غم مى‏گریست، و چشم دیگر بر این همه مهربانى و انسانیت و یکدلى و عشق به ارزش‏هاى انسانى و اسلامى که در مردمان این سرزمین وجود دارد، اشک اشتیاق و محبت جارى مى‏ساخت.
درود بر این مردم که «دیروز» شعر انقلاب و جهاد و شهادت را سرودند و «امروز» در پى 25 سال، خاطره روزها و ماههاى نخست پیروزى و سال‏هاى جنگ تحمیلى را در «بم» و تهران و مشهد و کرمان و یزد و قم و شیراز و هر شهر و دیار این سرزمین زنده کردند

و سرود یکدلى و نوع‏دوستى و ایمان به ارزش‏هاى انسانى و اسلامى را دسته‏جمعى زمزمه نمودند، درود بر حوزه‏هاى علمیه و روحانیون، دانشگاهیان، هنرمندان و ورزشکاران، و همه زنان و مردان، پیران و جوانان و کودکان که حماسه حضورشان در همراهى و همدلى با مردم بم، مرهمى شد بر زخمهاى دل بم، و درود بر مدیران عالى‏مقام نظام و مسئولان خدمتگزارى که از هر قوم و قبیله سیاسى، نشان دادند مى‏توانند براى جامعه، مدیرانى دلسوز و فداکار و براى مردمان خویش، چهره‏هایى دوست‏داشتنى و ماندگار باشند؛ صد البته اگر بخواهند و هزار البته اگر خطر تلاطم‏هاى اجتماعى و فرهنگى را از پیش ببینند و پى‏آمدهاى لرزه‏هاى گریز مردم و فرو ریختن دیوارهاى امید در جامعه را به واقع بشنوند.
از سویى، بیست و پنجمین سالگشت فرخنده انقلاب اسلامى ایران را به افتخار تمام تبریک مى‏گوییم. و از سوى دیگر، مصیبت درگذشت یکباره بیش از 30 هزار نفر از هموطنان مسلمان در شهرستان بم را به ساحت مقدس و پرمهر حضرت ولى عصر «عجّل اللَّه تعالى فرجه» و همه کسانى که اندوه این فاجعه بر دلشان نشست؛ مراجع و آیات عظام، رهبرى معظم انقلاب، حوزه‏هاى علمیه، دانشگاهها و دانشگاهیان ارجمند، هنرمندان گرامى و ورزشکاران عزیز و هر کس که براى بم گریست به ویژه زنان و دختران داغدیده این فاجعه که در غم فقدان عزیزان‏شان در عزا نشسته‏اند تسلیت مى‏گوییم و براى مجروحان و بازماندگان حادثه، شفاى تن و آرامش دل را آرزو مى‏کنیم. بى‏شک، به توفیق خداوند و با همت این دولت و مردم و با همراهى مردمان خیرخواه در دیگر کشورها و دولت‏هایى که اعلام آمادگى براى کمک کردند، دوباره بم جان خواهد گرفت و شهرى آباد و نمونه بر ویرانه‏هاى آن ساخته خواهد شد و دل ریش ریش بازماندگان حادثه آرامش و قرار خواهد گرفت. ان شاءاللَّه.

دوم.

امام«قده»، چارچوب هویت اسلامى انقلاب و نظام‏

آنچه در این فرصت و به مناسبت سالگرد انقلاب اسلامى، یادآور مى‏شویم و بر آن پاى مى‏فشاریم، این نکته اساسى و حیاتى براى انقلاب و نظام است که این انقلاب و نظام بر اساس اندیشه‏ها و رهبرى حضرت امام خمینى «سلام الله علیه» شکل گرفته است و بقا و ادامه آن نیز تنها در همین چارچوب و بر همین مدار معنا مى‏یابد و باید جریان یابد. همه صاحب‏نظران به ویژه در حوزه دین و علوم اسلامى آزادند دیدگاههاى خود را مطرح کنند و حتى دیگران را به آن فرا خوانند اما آنچه این نظام اسلامى و دولتمردان محترم آن باید به آن ملتزم بمانند و مسیر درست نظام و تدبیر جامعه از جمله در مسائل زنان و خانواده را در آن ببینند و بجویند اندیشه‏ها و مبانى اجتهادى و فقهى و حکومتى حضرت امام خمینى«قدس سره» است و نه غیر آن. به روشنى پیداست که مبارزه و انقلاب بر اساس محوریت نگاه امام «قدس سره» به دین و شریعت و حکومت و تلاش و جهاد یاران روشن‏بین ایشان شکل گرفت و نظام اسلامى نیز بر همین اساس تشکیل شده است و به عنوان مثال، زنان به فرمان و فتواى امام به صورت گسترده و حتى مؤثرتر از مردان، در میدان مبارزه و انقلاب حاضر شدند و از فرداى پیروزى در مسئولیت‏هاى رسمى نظام مشارکت کردند!
توجه به این مهم آنگاه اهمیت دو چندان مى‏یابد که برخى کسان در حوزه‏ها و دانشگاه‏ها که در سال‏هاى مبارزه و خون و شهادت و سرمایه‏گذارى براى انقلاب و برپایى نظامى اسلامى، اگر در کار مبارزه و مبارزان کارشکنى نمى‏کرده‏اند، لااقل این بوده است که از کنار مبارزه بى‏تفاوت گذشته‏اند، اینک فرصت حضور و حتى داعیه‏دارى انقلاب و کنار زدن اندیشه‏ها و دیدگاههاى حضرت امام را فراهم ببینند و فرزندان انقلاب و امام را از هر گروه و قبیله کنار بزنند و خداى ناکرده مسیر جامعه و دیندارى مردم را به سویى که خود مى‏پسندند جهت دهند. این خطرى است که حضرت امام بارها به ویژه در پیام مهم به روحانیت و حوزه‏ها در تاریخ 3/12/67 به آن گوشزد کردند. امام «قدس سره» همان گونه که از تفکرات لیبرالیستى و اندیشه‏هاى وابسته وارداتى بیزار بودند و از آن سخت پرهیز مى‏دادند، از تحجر و واپس‏گرایى مقدس‏نماهاى دروغین و ولایتى‏هایى که به تعبیر امام «عنوان ولایت برایشان جز تکسّب و تعیّش نبوده است» و «در عمل، پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‏اند» نیز دلى پرخون داشتند و خطر بازگشت آنان را گوشزد مى‏کردند. همان کسانى که در همین حوزه‏ها به تعبیر ایشان «در مرگ‏آباد تحجر و مقدس‏مآبى» خویش، در سال‏هاى شروع مبارزه، آن همه ستم بر عده‏اى روحانى پاکباخته روا داشتند. کسانى که حضرت امام به طلاب جوان هشدار مى‏دهند «پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس‏مآبى و دین‏فروشى عوض شده است.» سپس به نمونه‏هایى از این جریان، از جمله حجتیه‏اى‏ها اشاره مى‏کنند که مبارزه را حرام کرده بودند و «در بحبوحه مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند» ولى «امروز انقلابى‏تر از انقلابیون شده‏اند.» - 3/12/67
مجله پیام زن نیز به سهم بسیار کوچک و ناچیز خود، در مسائل فقهى، فرهنگى، اجتماعى، سیاسى و هر آنچه در حوزه کار آن است، خود را تنها وامدار و متعهد به دیدگاههاى حضرت امام خمینى«قدس سره» و فرزندان فکرى و معنوى راستین وى که در کوران مبارزه و پس از آن، امام و راه روشن او را پیمودهاند مى‏داند؛ همان امامى که حکم ارتداد و اعدام سلمان رشدى را به خاطر اهانت مسلّم به مقدسات مسلمانان، رسماً و علناً صادر فرمود، و البته همان امامى که فرمان داد بلافاصله و شبانه، دیوارهایى که به اسم دفاع از ارزش‏ها و حفظ حریم شرعى، براى جدا کردن دختران و پسران دانشجو، در کلاس‏هاى درس برپا شده بود! جمع‏آورى کنند.

سوم.

از دهکده نوفل‏لوشاتو تا منع پوشش اسلامى‏

اقدام دولت جمهورى فرانسه در اعلام ممنوعیت استفاده از نمادهاى مذهبى به ویژه پوشش زنان در مراکز دولتى از جمله مدارس و محیطهاى آموزشى با واکنش گسترده، سریع و بحق محافل دینى و مراکز فرهنگى داخل و خارج کشور و نیز برخى نهادها و شخصیت‏هاى غیر مسلمان مواجه شد. طبیعى است که این واکنش از سوى مسلمانان بخصوص زنان و دختران مسلمان فرانسوى شدیدتر و گسترده‏تر باشد چرا که پوشش اسلامى، پیش از آنکه یک نماد اسلامى باشد یک تکلیف دینى و وظیفه شرعى براى زنان مسلمان است و آنان به «حجاب اسلامى»، تنها به عنوان یک نشانه دینى نمى‏نگرند. اگر «صلیب» به عنوان نمادى در جهان مسیحیت و یا ستاره داوود در میان یهودیان، تنها نشانه‏اى دینى به شمار مى‏رود و براى آنان مقدس است اما پوشش اسلامى، افزون بر این، همانند نماز و روزه و حج است که یک وظیفه شرعى و دستورالعمل دینى براى مسلمانان است؛ همانند «غسل تعمید» براى پیروان کلیسا و به «کنیسه» رفتن یهودیان. آیا دولت فرانسه یا هر دولت دیگر، چنین اجازه‏اى به خود مى‏دهد و یا در نگاه جهانیان قابل پذیرش است که درهاى مساجد، کلیساها و کنیسه‏ها را به روى مسلمانان، مسیحیان و یهودیان ببندد. و آیا دولت فرانسه، به عنوان مثال، حق دارد مسلمانان را از به جا آوردن فریضه حج به بهانه دینى بودن مسافرت، باز دارد؟ حجاب اسلامى براى زنان و دختران مسلمان نیز همین گونه است.
همه مى‏دانند پوشش اسلامى براى زنان مسلمان، نه تنها یک حق بلکه یک تکلیف دینى است؛ آن وقت دولتى که خود را مهد آزادى مى‏داند، چگونه و با چه توجیه پذیرفته شده‏اى به خود اجازه مى‏دهد آزادى متدینان به ادیان توحیدى به ویژه زنان مسلمان را در انجام فرایض دینى محدود کند. و مایه بسى شگفتى و تاسف است که رئیس «الازهر» مصر، در جایگاه برجسته‏ترین روحانى آن کشور، به جاى محکوم ساختن دولت فرانسه و دعوت مسلمانان به ایستادگى در برابر محدودیت حجاب، از آنان مى‏خواهد که به این خواست دولت سکولار فرانسه تن دهند!
ممکن است گفته شود به همان دلیل که جمهورى اسلامى ایران به خود حق مى‏دهد غیر مسلمانان را از بى‏حجابى کامل منع کند، جمهورى فرانسه نیز خود را مجاز به محدود ساختن مسلمانان در استفاده از پوشش اسلامى مى‏شمارد! ولى روشن است در این میان، لااقل دو تفاوت عمده وجود دارد؛
اوّلاً، جمهورى اسلامى ایران با قید «اسلامى» بودن از روز نخست شکل‏گیرى، تعهدى به عدم محدودیت آزادى‏هاى فردى و اجتماعى نسپرده است بلکه با رأى مستقیم اکثریت قاطع جامعه اسلامى خویش، تعهد کرده جامعه را بر اساس احکام و شؤون اسلامى اداره کند؛ به عنوان مثال شرابخوارى و قماربازى را هر چند در دیگر نظام‏هاى سیاسى و اجتماعى آزاد باشد ممنوع کرده است. لزوم حفظ شؤون اجتماعى مسلمانان نیز یکى از همین مقررات است که آحاد جامعه، چه مسلمان و چه غیر مسلمان، حتى اگر در سلوک فردى و روابط درون خانوادگى خود، التزامى به آن نداشته باشند، باید در جامعه به آن پاى‏بند باشند. همان گونه که در ماه رمضان از مسلمانان معذور مانند بیماران مى‏خواهد که تظاهر به روزه‏خوارى نکنند، به خود اجازه مى‏دهد از غیر مسلمانان نیز بخواهد حتى اگر اعتقادى به پوشش از نوع اسلامى ندارند، وقتى در میان مسلمانان حضور مى‏یابند، به پاس حرمت هموطنان خویش، آن را رعایت کنند. اما دولت‏هایى همانند دولت فرانسه که بیش از همه مدّعى آزادى و حقوق آحاد جامعه هستند و در کنار پیشرفت علمى و صنعتى و رفاه نسبى که به همت خود یا به بهاى بیچارگى دیگر ملّت‏ها، براى مردم خویش فراهم ساخته، با ایجاد زمینه‏هاى نسبى آزادزیستى، میلیون‏ها نفر را در سراسر جهان از جمله کشورهاى اسلامى به سوى خود جذب کرده‏اند، چگونه محدود ساختن صدها هزار نفر مسلمان در پاى‏بندى به یکى از بدیهى‏ترین وظایف دینى یعنى پوشش اسلامى را در تعارض با ادّعاهاى خویش نمى‏شمارند!
آیا این همان فرانسه‏اى است که روزگارى، حضرت امام خمینى«قدس سره»، از دهکده «نوفل لوشاتو»ى آن، با آزادى لازم، بزرگ‏ترین انقلاب و جنبش سیاسى را رهبرى مى‏کرد و از کوچه‏هاى آن، پیام اسلام و انقلاب و مبارزه را به کشورى دیگر صادر مى‏نمود ولى امروز، آزادى شهروندان خودش را در استفاده از حجاب اسلامى محدود مى‏سازد و دختران باحجاب را میان پاى‏بندى به معتقدات خویش و کسب علم مخیّر مى‏سازد؟!
اگر اقدام دولتمردان فرانسه را به مثابه صدور فعل از جانب یک «حکیم»! و برخاسته از مصلحت‏اندیشى در چارچوب مصالح مورد ادّعا در نظام سیاسى آن کشور بشماریم، آن وقت به گزافه نیست این نتیجه مهم را بگیریم که پیام و نقش نمادین حجاب اسلامى بانوان در نگاه دولتمردان فرانسه و براى سیاست‏هاى آنان از حضور فعال و مبارزه سیاسى حضرت امام خمینى«سلام‏اللَّه علیه» بر ضد رژیم وابسته شاه که در حمایت غرب از جمله فرانسه بود، بیشتر و تحمل آن دشوارتر است و این خود، جایگاه و نقش سازنده و مستقیم و غیر مستقیم حجاب اسلامى را مى‏رساند و براى ما و همه معتقدان به حجاب اسلامى جاى افتخار است. و اگر این اقدام، ناشى از ندانم‏کارى و عکس‏العمل خام فرانسه در مقابل رشد اسلام و احساس هویت مستقل مسلمانان باشد، باز مایه تأسف است که برخى ارزش‏هاى بشرى از جمله آزادى نسبى که مسلمانان فرانسه سال‏ها از آن برخوردار بوده‏اند، دستخوش نااهلى مسئولان کنونى فرانسه گردد.
ثانیاً، چنان که اشاره شد پوشش اسلامى، علاوه بر حقى انسانى، یک وظیفه شرعى براى زنان مسلمان است، همان گونه که خوددارى مردان مسلمان از چشم‏چرانى نیز یک وظیفه شرعى است؛ اما بى‏حجابى اگر در نگاه دولت‏هایى چون دولت یا جامعه فرانسه یک حق انسانى و از مصادیق آزادى به شمار مى‏رود ولى قطعاً یک وظیفه شرعى و مسئولیت دینى از سوى کلیسا و آئین مسیحیت نیست. لذا غیر مسلمانان اگر در جامعه اسلامى به خاطر حفظ و احترام شؤون جامعه، از بى‏حجابى منع مى‏شوند، با این منع، محدودیتى در عمل به وظیفه شرعى آنان در انتخاب نوع پوشش ایجاد نشده است، مگر اینکه کسى مدّعى شود بى‏حجابى، یکى از وظایف دینى آنان است!

چهارم.

از کاخ کرملین تا کاخ الیزه‏

در همین فرصت و به همین مناسبت، بار دیگر تأسف شدید خود را از اقدام زشت و خلاف شرع و خلاف شأن اسلامى خانم «شیرین عبادى»، برنده محترم جایزه صلح نوبل، که بدون حجاب اسلامى در کاخ الیزه حاضر شده و با مقامات دولت فرانسه دیدار کرد ابراز مى‏داریم. ابراز مخالفت خانم عبادى با ممانعت فرانسه از حجاب اسلامى در مدارس، مایه خوشحالى است ولى آیا مایه تأسف و تأثر نیست کسى که به عنوان یک زن مسلمان و از کشورى اسلامى، جایزه نوبل را دریافت کرده و با محدودیت حجاب در فرانسه مخالفت مى‏کند، این واجب مسلّم شرعى و دینى را خود، فقط به احترام یا زور قانون محترم بشمارد و در خارج از مرزهاى جغرافیایى کشور، از مرز قطعىّ شرع در امر حجاب، پاى بیرون بگذارد؟! با کدام توجیه و یا احتمالاً با چه بهانه‏اى؟
اگر خانم عبادى خود را فقط حامى و یا نماینده بخشى کوچک از زنان جامعه ما مى‏داند که چه بسا مانند وى، حجاب را در داخل مرزها و به حرمت یا زور قانون، الزامى مى‏دانند و در خارج از آن غیر الزامى، مناسب است ایشان این واقعیت را اعلام کند، و اگر خود را در مقابل همه یا اکثریت زنان و دختران این جامعه، مسئول مى‏شمارد و در حمایت از حقوق آنان تلاش مى‏کند و با دریافت جایزه نوبل، به هر دلیل و انگیزه، این مسئولیت را دوچندان مى‏بیند، آیا اکثریت قاطع زنان و دختران جامعه ما معتقد به حجاب شرعى نیستند و فقط آن را به امر قانون مراعات مى‏کنند؟ و اگر ایشان این تناسب را حفظ کند و در مجامع عمومى، چه داخلى و چه به ویژه خارجى، با پوشش لازم حاضر شود، براى زنان و دختران مسلمان در جامعه اسلامى ما و دیگر جوامع اسلامى، آیا براستى خوشایندتر نیست؟
همین جا و به همین مناسبت، باید از بانوى مبارز و مجاهدى یاد کنم که پیش از پیروزى انقلاب اسلامى، با مجاهدات و فداکارى‏هاى خویش و با آن همه شکنجه و زندان و شلاقى که بر بدن و زندگى خویش خرید، آن همه نقش ایفا کرد، از جمله در همین فرانسه، در «نوفل لوشاتو»، کنار امام؛ و از فرداى پیروزى، نخست در مسئولیت فرماندهى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى همدان و سپس در مسئولیت‏هاى دیگر به ویژه چند دوره نمایندگى مجلس شوراى اسلامى، به این مردم از جمله زنان مسلمان خدمت کرد و در واپسین ماههاى حیات سراسر افتخار امام خمینى«قدس سره»، این افتخار را یافت که به عنوان عضوى از هیئت ویژه سه نفره امام، در کنار حضرت آیت‏اللَّه جوادى آملى، در کاخ کرملین، همچون همیشه در هیئت یک زن مسلمان انقلابى و مبارز ولى با «چادر» و حجاب کامل و با برازندگى تمام، پیام اسلام ناب را به گوش سران شوروى برساند و هنگامى که «میخائیل گورباچف»، رهبر وقت ابرقدرت شرق، طبق عرف جهانى دستش را به سوى وى دراز مى‏کند تا با این بانوى مسلمان که بحق نماینده زنان مسلمان ایران بود دست بدهد، ایشان با ابهت و وقار تمام، از دست دادن خوددارى مى‏کند.
آرى؛ خانم «مرضیه حدیدچى دبّاغ» که خدایش به سلامت بدارد، نشان داد همان گونه که در زیر تازیانه‏هاى مأموران شکنجه‏گر شاه، پاى‏بند به اسلام و رسالت انقلابى رهبر و مرجع تقلید خویش، حضرت امام خمینى«قدس سره» بوده است، در خارج از مرزها، در کاخ کرملین و کنار سایه‏هاى سنگین دیوارهاى قطب کمونیسم، در برابر رئیس یک کشور ابرقدرت، با آن همه شوکت و عظمتى که براى خود دست و پا کرده بودند، کاملاً پاى‏بند ضوابط شرع و جایگاه و مسئولیت خویش است و نه تنها دستى به سوى نامحرم نمى‏گشاید بلکه به دست دراز شده گورباچف نیز دست رد مى‏زند و با بى‏اعتنایى پاسخ مى‏دهد.*
«پیام زن»، بناى تاختن به این و آن را ندارد و الّا باید از مسائلى بس «مهم‏تر» و از افراد و محافلى بسیار «نزدیک‏تر» آغاز کند و این براى بسیارى افراد خوشایند و قابل تحمّل نخواهد بود، ولى در خصوص موضوع مورد اشاره، تنها مقایسه آنچه آن زمان در دى‏ماه 1367 در کاخ کرملین گذشت با آنچه در آذرماه امسال در کاخ الیزه گذشت، خود، نشان مى‏دهد که تفاوت ره از کجاست تا به کجا!
درود بر خانم دبّاغ و همه بانوانى که شؤون اسلامى خود را در هر کجا که باشند حفظ مى‏کنند. آرزو مى‏کنیم و از خداوند مى‏طلبیم زنان و دختران این سرزمین، همواره بانوان ارجمند و آزموده‏اى چون خانم دبّاغ را که بحمداللَّه در جامعه اسلامى ما کم نیستند، الگوى خویش قرار دهند. ان شاءاللَّه. «سردبیر»

* پیام زن در سال 71 و 72 گفتگوى مبسوطى را با سرکار خانم دباغ در شماره‏هاى 11، 14، و 15 داشته و سرگذشت ایشان را منتشر کرده است.