شوکران طلاق 3 گزارشى مبسوط از طلاق و پیامدهاى اجتماعى آن


 

شوکران طلاق (3)
گزارشى مبسوط از طلاق و پیامدهاى اجتماعى آن‏

مریم بصیرى‏
با همکارى زهره دهخدا، نفیسه محمدى، شهلا بهرامى‏

«مرد بنده شهوت است و زن اسیر محبت. آنچه مرد را مى‏لغزاند و از پا در مى‏آورد شهوت است، و زن به اعتراف روانشناسان، صبر و استقامتش در مقابل شهوت، از مرد بیشتر است. اما آن چیزى که زن را از پاى در مى‏آورد و اسیر مى‏کند این است که نغمه محبت و صفا و وفا و عشق از دهان مردى بشنود. خوش‏باورى زن در همین جاست. زن مادامى که دوشیزه است و هنوز صابون مردان به جامه‏اش نخورده است، زمزمه‏هاى محبت مردان را به سهولت باور مى‏کند.»
از این سخنان ارزشمند استاد شهید مرتضى مطهرى که در کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» آمده است، چنین بر مى‏آید که زنان نباید آینده خود را فقط بر اساس کلام سرشار از عشق و محبت مرد بنا نهند و چنین گمان کنند که فقط با دوست داشتن، همه مشکلات پس از ازدواج حل خواهد شد. آشنایى کامل زن به حقوق متقابل خود و همسرش و همچنین حقوقى که والدین بر گردن کودکان خود دارند، حد کمترین میزان آشنایى یک زن با حقوق مدنى و خاصه حقوق خانواده مى‏باشد.
لذا قصد داریم در این شماره به چند عنوان حقوقى که به ازدواج و طلاق مربوط مى‏شود، اشاره‏اى داشته باشیم.

نفقه چیست؟

ازدواج، یک رابطه حقوقى است که با وقوع عقد نکاح آغاز مى‏شود، عقدى که بر اساس رضاى طرفین و با شرایط قانونى و با ایجاب و قبول زوجین منعقد مى‏شود. طبق ماده 1102 قانون مدنى همین که نکاح واقع شود، زن مستحق دریافت «نفقه» مى‏باشد. در اسلام مرد وظیفه دارد اسباب آسایش زن و فرزندانش را تأمین کند حتى اگر زن ثروتمند و شاغل باشد، دلیلى ندارد که بخواهد خرج زندگى خود، همسر و فرزندانش را بدهد. هر چند امروزه گاه عکس این ماجرا صادق است و زنان مجبورند خرج زندگى همسران بیکار و معتادشان را بدهند!
نفقه در لغت به معنى صرف و خرج کردن، آمده و در اصطلاح فقهاى اسلامى به تأمین مخارج ضرورى همسر و افراد واجب‏النفقه اطلاق مى‏شود.
به نقلى امام صادق(ع) در مورد نفقه مى‏فرمایند: «ملعون است آن کسى که حقوق خانواده خود را ضایع کند.»
ماده 1107 قانون مدنى در مورد نفقه اعلام کرده است: «نفقه عبارت است از مسکن و البسه و غذا و اثاث‏البیت که به طور متعارف با وضعیت زن متناسب باشد و خادم در صورت عادت زن به داشتن خادم و یا احتیاج او به واسطه مرض یا نقصان اعضا.»
این ماده قانونى در دل خود چندین سؤال به همراه دارد؛ اول اینکه نفقه‏اى که در شأن زن باشد و متناسب با احوالات او، مربوط به شأن خانوادگى زن در منزل پدرى است و یا شأن خانوادگى او در منزل شوهر؟
فقها در این زمینه معتقد هستند که منظور از شأن زن، شأن اجتماعى و مستقل خود زن است و شأن خانواده کنونى وى. لذا مرد نمى‏تواند به این دلیل که زنش در خانواده فقیرى زندگى مى‏کرده، نفقه کمى به او پرداخت کند. البته نفقه در عین اینکه باید مناسب شأن زن باشد، باید با توان مالى مرد نیز تناسب داشته باشد که برخى معتقدند میزان نفقه، شامل 13 حقوق مرد است.
سؤال بعدى این است که آیا زن مالک نفقه است و یا اینکه فقط مى‏تواند از آن استفاده کند. در این باره هم باید گفت نفقه به دو دسته تقسیم مى‏شود؛ یعنى یکى نفقه خوراکى و پوشاکى که زن مى‏تواند کاملاً مالک آن باشد چرا که بعد از مدتى از بین مى‏رود و قابل برگرداندن به مرد نیست و دیگرى شامل مواردى چون مسکن و وسایل منزل مى‏شود. معمولاً در مورد خانه و لوازم آن مرد فقط اجازه استفاده از آنها را به زن مى‏دهد مگر اینکه به صراحت، منزل و وسایل آن را به مالکیت همسرش در آورد.
با این حساب آن چیزى که امروزه در عرف به نام جهیزیه مطرح مى‏شود، همان نفقه است و تهیه آن بر عهده مرد مى‏باشد. اما اکثر خانواده‏ها خودشان وسایل منزل خریدارى کرده و به عنوان جهیزیه به خانه مرد مى‏فرستند و گاه حتى خانه‏اى را که دخترشان پس از ازدواج مى‏خواهد در آن زندگى کند را برایش تهیه مى‏کنند و در اختیار آنان قرار مى‏دهند.
مسئله سوم اشاره نکردن قانونگذار به سایر هزینه‏هاى زن در منزل شوهر مى‏باشد مانند هزینه دارو و درمان و سفر و ...
برخى اندیشمندان معتقدند در گذشته به دلیل ناشناخته بودن بیمارى‏ها و رایج نبودن پرداخت هزینه درمان به شیوه امروزى، هزینه درمان در کلام فقها و در نتیجه در قانون لحاظ نشده است.
عده‏اى نیز اعتقاد دارند که هزینه لوازم بهداشتى و درمان بر عهده شوهر است، همان طور که خرج غذا و مسکن او بر عهده مرد مى‏باشد. اما برخى مى‏گویند هزینه «سنگین» درمان بر عهده خودِ زن مى‏باشد و مرد مجبور نیست مثلاً خرج عمل جراحى قلب همسرش را بپردازد.
علاوه بر هزینه درمان، هزینه تحصیل و سفر زن در این میان مطرح مى‏شود. با توجه به نظرات مختلفى که در این مورد وجود دارد، برخى کاملاً معتقدند که نفقه فقط شامل خوراک، پوشاک و مسکن زن مى‏شود و زن مى‏تواند با فعالیت اقتصادى خود سایر نیازمندى‏هایش را از جمله هزینه درمان، سفر و ... را خود بپردازد.
اما در نهایت با توجه به مصوبه جدید مجلس پس از این، نفقه عبارت است از نیازهاى متعارف و متناسب با وضعیت زن از قبیل: مسکن، البسه، غذا، اثاث منزل و هزینه‏هاى بهداشتى و درمانى.
مسئله بعدى این است که زن در چه شرایطى واجب‏النفقه است. بنا بر ماده 1106 قانون مدنى «در عقد دائم، نفقه زن بر عهده شوهر است.» و بر اساس ماده 1110 همین قانون، زن در عقد غیر دائم و عِده وفات، نفقه ندارد.
عده‏اى از فقها بر این باورند که زن پس از مرگ شوهر در دوران عده باید نفقه داشته باشد و عده‏اى معتقدند فقط در صورت باردار بودن، زن مستحق دریافت نفقه است.
قانون نیز در این زمینه اعلام کرده است که زن در دوران عده وفات، چه باردار باشد چه نباشد نفقه ندارد. البته مخارج زندگى زن در مدت ایام عده در صورت نیاز از سهم‏الارث اقاربى که پرداخت نفقه بر عهده آنان است، تأمین خواهد شد.

لزوم نفقه و عدم پرداخت آن از سوى مرد

اسلام علاوه بر مهریه، هزینه زندگى زن و فرزندان را بر عهده مرد گذاشته است.
اما وقتى مردى پاى‏بند به قانون و شرع نباشد با تمهیدات مختلفى از پرداختن نفقه سر باز مى‏زند. در ماده 1108 قانون مدنى چنین مقرر شده است: «هر گاه زن بدون مانع مشروع از اداى وظایف زوجیت امتناع کند مستحق نفقه نخواهد بود.» برخى مردان با توجه به این قانون اعلام مى‏کنند که همسرشان از آنها تمکین نمى‏کند و ناشزه مى‏باشد و با همین شیوه آنها را طلاق داده و نفقه‏اى به زن پرداخت نمى‏کنند.
تکلیف زن در فقه، تمکین از شوهر است و تمکین، انجام وظیفه زوجیت زوجه در مقابل زوج در حدود عرف و قانون مى‏باشد. حال اگر زنى نسبت به همسرش تمکین نکند، ناشزه شمرده مى‏شود و حق نفقه ندارد.
اما اگر مردى بدون دلیل حاضر به پرداخت نفقه همسر خود نباشد، زن مى‏تواند به دلیل ترک انفاق، علاوه بر مطالبه نفقه، به جهت ترک انفاق از زوج شکایتى را تسلیم دادگاه نماید. در این صورت زن باید اموال شوهرش را معرفى کند و اجراى احکام، مال مرد را نسبت به میزان نفقه زن، به تصرف در مى‏آورد.
به موجب ماده 642 قانون مجازات اسلامى «هر کس با داشتن استطاعت مالى، نفقه زن خود را در صورت تمکین ندهد یا از تأدیه نفقه سایر اشخاص واجب‏النفقه امتناع نماید، دادگاه او را از سه ماه و یک روز تا پنج ماه حبس، محکوم مى‏نماید.»
ماده 105 قانون تعزیرات اسلامى نیز مقرر داشته است «هر کس با داشتن استطاعت مالى نفقه زن خود را در صورت تمکین ندهد، دادگاه مى‏تواند او را به شلاق تا 74 ضربه محکوم نماید.»
در صورتى که مرد حاضر به پرداخت نفقه نباشد، قانون مى‏تواند از دارایى مرد، نفقه زن را بپردازد و حتى در صورت تمایل زن، وى را مطلّقه سازد.
ماده 1111 قانون مدنى در این باره اعلام مى‏کند: «زن مى‏تواند در صورت استنکاف شوهر از دادن نفقه به محکمه رجوع کند. در این صورت محکمه، میزان نفقه را معین و شوهر را به دادن آن محکوم خواهد کرد.»
زن در این صورت مى‏تواند به دو صورت «کیفرى» و «حقوقى» حق خود را از طریق دادگاه از همسرش بگیرد. در صورت «کیفرى» زن، نفقه ماهى را که در آن اعلام شکایت کرده است مطالبه مى‏کند و در صورتى که مرد از پرداخت آن شانه خالى کرد تا پنج ماه به حبس محکوم مى‏شود. در صورت «حقوقى» نیز زن مى‏تواند نفقه ماهها یا سال‏هاى قبل خود را مطالبه کند.
در ضمن طبق ماده 1129 قانون مدنى، دادگاه مى‏تواند مردى را که نفقه نمى‏دهد، مجبور به طلاق دادن همسرش کند و اگر مرد حاضر به طلاق همسرش نباشد، زن مى‏تواند چنانچه در شرایط ضمن عقد در سند ازدواج، بند اول توسط طرفین امضا شده باشد، خود براى طلاق اقدام کند.
هر چند برخى فقها بر این نظرند که تمامى این موارد شامل مردانى است که با وجود دارایى نمى‏خواهند نفقه همسرشان را پرداخت کنند و اگر مردى تنگدست و گرفتار باشد، دادگاه حق طلاق دادن همسر او را ندارد و زن باید صبر پیشه کند تا همسرش داراى مال و مکنت شود.
در صورتى که مردى مالى نداشته باشد باید اعسار و تنگدستى خود را ثابت کند تا بتواند از پرداخت نفقه خوددارى کند.

علاج واقعه بعد از وقوع است!
ظهر/ داخلى/ دادگاه خانواده‏

جوان است و کلافه. دخترک هم سه سالى بیشتر ندارد؛ او هم بى‏تاب و خسته است. زن با وعده شکلات بچه را آرام مى‏کند اما دخترک همچنان نق مى‏زند. وقتى با زن شروع به صحبت مى‏کنیم، مى‏گوید در یکى از روستاهاى اراک زندگى مى‏کرده و چهار سال پیش ازدواج کرده است. وى با نفرت، گذشته‏ها را به خاطر مى‏آورد و از زندگى‏اش مى‏گوید.
- بعد از ازدواج آمدیم شهر. شوهرم مغازه خیاطى راه انداخت و به علت کار بیشتر شاگرد گرفت. خیاطى‏اش زنانه بود به همین علت یک شاگرد خانم هم گرفت. الان یک سال است که شوهرم با این دختر ارتباط دارد. اوایل، حساسیت نشان نمى‏دادم تا اینکه یک روز شوهرم به خانه آمد و بى‏مقدمه گفت دیگر حاضر نیست با من زندگى کند و باید به خانه پدرم در روستا برگردم. البته نمى‏خواست طلاقم بدهد فقط مى‏گفت برو در خانه پدرت بمان. هر چه التماس کردم تا دلیلش را بگوید و بگذارد من در آنجا بمانم فایده‏اى نداشت. آخرش هم وقتى دید من به روستا نمى‏روم روزى جهازم را جمع کرد و رفت. بعد فهمیدم خانه‏اى براى خودش اجاره کرده و آن دختر را به عقد موقتش در آورده است.

حالا در مورد تشکیل پرونده با کسى مشورت کرده‏اید؟

- با چند نفر حرف زدم تا چطور بیایم اینجا، ولى آدم تا خودش به دادگاه نیاید، متوجه مراحل و مشکلات و دردسرهاى تشکیل پرونده نمى‏شود. حالا هم دادخواست ترک نفقه داده‏ام و مهریه‏ام را به اجرا گذاشته‏ام.

پیداست هیچ اطلاعى از قوانین خانواده ندارید؛ چه کسى در نوشتن دادخواست به شما کمک کرد؟

- تا سوم راهنمایى بیشتر درس نخوانده‏ام. قبل از آمدن به دادگاه هم چیزى نمى‏دانستم. یکى از همین آقایانى که بیرون دادگاه نشسته‏اند برایم برگه دادخواست نوشت و هزار و پانصد تومان پول گرفت. براى تشکیل پرونده هم با کلى مشکل روبه‏رو شدم. انگار مسئولین دادگاه از مشکلات یک زن تنها بى‏خبرند. به من گفتند براى به اجرا گذاشتن مهریه‏ام باید صد هزار تومان تمبر باطل کنم. گفتم اگر این پول را داشتم که اینجا نمى‏آمدم. گفتند باید تقاضاى اعسار از پرداخت هزینه دادرسى بدهى. حالا هم تقاضا داده‏ام و منتظرم چند نفر بیایند و شهادت بدهند که وضع مالى‏ام خوب نیست.
فعلاً که دستم به چیزى بند نیست. هر روز صبح مى‏آیم اینجا، ظهر با اعصابى خسته و به هم ریخته با این بچه به خانه برمى‏گردم. اجاره خانه‏ام سه ماه عقب افتاده است و هر بار که صاحبخانه را مى‏بینم از خجالت آب مى‏شوم.

به نظر شما چرا خانواده‏ها به فکر آگاهى از قوانین حقوقى مربوط به خانواده نیستند؟

- به خاطر اینکه فکر مى‏کنند هیچ وقت با چنین مشکلاتى درگیر نمى‏شوند. از طرف دیگر نمى‏دانند به کجا مراجعه کنند تا قوانین را یاد بگیرند. وکیل و مشاوره هم پول زیاد مى‏خواهد. بالاخره باید علاج واقعه را قبل از وقوع کرد ولى انگار رسم شده که حالا علاج واقعه بعد از وقوع است.

اصول اخلاقى بر زندگى حاکم نیست‏
صبح/داخلى/مجتمع قضایى شهید بهشتى قم‏

وجود زنانى که از لحاظ حقوقى نسبت به مشکلات زنان در دادگاههاى خانواده آشنایى و اشراف علمى و عملى داشته باشند، جزو ضروریات به نظر مى‏رسد. «فخرى ملک‏محمدى» مسئول امور مشاور زنان در مورد مسائل حقوقى است. وى لیسانس حقوق قضایى است و مدتى نیز قاضى تحقیق بوده است. در حال حاضر او مشاور قضایى محاکم خانواده مى‏باشد.

خانم ملک‏محمدى در ابتدا از نقش ضرورى وجود زن در دستگاههاى قضایى و رسیدگى به مشکلات زنان مى‏گوید:

از آنجایى که مسائل خانواده بسیار ظریف و نیازمند صبر و حوصله خاصى مى‏باشد، معمولاً خانم‏ها مستمعین بهترى براى شنیدن درد و دل اصحاب دعوا مى‏باشند. بیشتر از هشتاد درصد مراجعان به محاکم، زنان هستند، پس لازم است که آنان لااقل در قسمت‏هاى مشاوره دادگاههاى خانواده نقش بیشترى داشته باشند. حتى تا جایى که من مطلع هستم در برخى از دادگاهها خانم‏هاى مشاور، بعضى از آرا را مى‏نویسند و قضات زیر آن را امضا مى‏کنند؛ یعنى نظر آنها مهم است.
همچنین بسیارى از مسائل خانوادگى که براى بانوان پیش مى‏آید بیانش توأم با حجب و حیاى خاصى است که نمى‏توان آن را با هر کس و مخصوصاً با آقایان در میان گذاشت. بعضى از زنان حتى نمى‏توانند این مسائل را بنویسند ولى آن را به راحتى براى مشاور زن تعریف مى‏کنند. برخى مسائل آمیخته با عاطفه و احساس است و لازم مى‏باشد مشاور، خودش در آن موقعیت باشد و مشکل فرد مربوطه را بهتر درک کند. مشاور زن هر چند احساس دارد ولى با داشتن عقل در کنار احساس، باید درک درستى از مسائل داشته باشد و با صبر و حوصله و شعور لازم مصادیق را منطبق بر مواد قانونى کند و مصلحت خانواده را در نظر داشته باشد.

علت عدم پرداخت نفقه و مهریه از سوى مردان پس از طلاق چیست؟

- بستگى به نوع طلاق دارد. اگر طلاق توافقى باشد و از نوع عسر و حرج هم نباشد، با زن توافق مى‏شود که چقدر از مهریه‏اش پرداخت شود و یا اینکه کلاً مهریه و نفقه بخشیده شود و یا اینکه حتى چیزى هم به مرد بدهد تا اینکه توافق به طلاق کند.
گاهى هم زن مجبور است تا مهریه و نفقه را ببخشد تا اینکه در مقابل، حضانت فرزندانش را بگیرد یا اینکه بتواند طلاق خلع داشته باشد.

به نظر شما چه مواردى باعث ایجاد مشکلات زناشویى مى‏شود؟

- با توجه به بررسى پرونده‏هاى متعددى که تا به حال داشته‏ام، دو عامل عمده در از هم پاشیدگى کانون گرم زندگى مؤثر است. فرهنگ سازش و گذشت در خانواده‏هاى ایرانى مخصوصاً در مورد خانم‏ها با توجه به یک سرى از ارزش‏ها، بسیار زیاد است؛ اما معضل اعتیاد حتى سازگارترین افراد را از پا در مى‏آورد. متأسفانه اولین و عمده‏ترین عامل براى اختلافات خانوادگى همین اعتیاد است. بسیارى از دعاوى از جمله نفقه، حضانت فرزند و دادخواست طلاق و ... به خاطر اعتیاد مردان است.
دومین عامل نیز عدم تفاهم زوجین مى‏باشد. یعنى اینکه زوجین همدیگر را درک نمى‏کنند و حرف یکدیگر را نمى‏فهمند و اینها به خاطر عدم آگاهى نسبت به حقوق یکدیگر و عدم رعایت اصول اخلاقى در خانواده است. اگر زن‏ها و مردها به حقوق متقابل هم آشنا باشند مشکلات، بسیار کمتر مى‏شود. اگر اصول اخلاقى بر زندگى حاکم باشد، مشاجرات خانوادگى کمتر مى‏شود و دادخواست طلاق هم کمتر.
در دعاوى خانوادگى همیشه یک طرف فکر مى‏کند چون حق بیشترى دارد، حتماً پیروز جنگ است ولى فکر نمى‏کند وقتى جنگ شعله‏ور شود، طرف مقابل هم از سلاح و مهمات خود استفاده خواهد کرد و درگیرى بدتر خواهد شد.

با اشاره‏اى که در مورد مواد مخدر و اعتیاد داشتید بهتر است نظرتان را در مورد سلب حضانت پدر در اثر اعتیاد بگویید. در ماده 1173 قانون مدنى در مور اعتیاد زیان‏آور صحبت شده است؛ منظور از این اعتیاد چیست؟

- به راستى باید از قانونگذار پرسید که اعتیاد مضر چیست؟ آیا مصرف مواد مخدر مى‏تواند غیر مضر باشد. البته شاید استنباط قانونگذار این بوده که اگر از لحاظ مادى و مالى، وضع پدر خوب باشد و بتواند فرزندان خود را تأمین کند اعتیاد او غیر مضر باشد. اما سؤال این است که جنبه‏هاى روحى و روانى مسئله را چطور مى‏توان توجیه کرد. وقتى که پدرِ معتادى هیچ مسئولیتى در قبال بچه‏هایش ندارد و برایش مهم نیست آنها چه مى‏کنند و به کجا مى‏روند، آیا این وضعیت مضر نیست و لو اینکه از لحاظ مادى فرزندانش را تأمین کند!
اعتیاد هر چند از روى تفریح باشد باز هم مضر است و براى خانواده‏ها مشکل ایجاد مى‏کند. بنابراین اشخاص معتاد، نه صلاحیت نگهدارى از بچه را دارند و نه طبق بند هفت عقدنامه، صلاحیت زندگى مشترک.
پس با این حساب اگر فرزندى به پدرش سپرده شود زن چه ضمانت اجرایى دارد تا بتواند طفلش را ببیند.
- طبق ماده 1174 قانون مدنى در صورتى که به علت طلاق و یا هر علت دیگرى والدین در یک منزل سکونت نداشته باشند، هر یک از ابوین که طفل تحت حضانت او نیست حق ملاقات طفل خود را دارد. تعیین زمان و مکان ملاقات و سایر جزئیات مربوط به آن هم در صورت اختلاف زوجین با محکمه است.
ماده 14 قانون حمایت خانواده نیز مقرر مى‏دارد که اگر یکى از ابوین به طور مکرر از ملاقات طرف دیگر با فرزند ممانعت کند، ریاست دادگاه مى‏تواند علاوه بر اینکه ممتنع را جریمه کند، حضانت وى را ساقط نماید. ماده 632 قانون تعزیرات هم بیان مى‏کند که اگر کسى از دادن طفلى که به او سپرده شده است در موقع مطالبه اشخاصى که قانوناً حق مطالبه دارند، امتناع کند به مجازات از سه ماه تا شش ماه حبس یا به جزاى نقدى از یک میلیون و پانصد هزار ریال تا سه میلیون ریال محکوم خواهد شد.

کمى هم در مورد شیوه ارشاد قضایى مراجعان برایمان توضیح دهید.

- معاضدت یا ارشاد قضایى به این صورت است که توسط رئیس کل دادگسترى، از افرادى که داراى پایه قضایى هستند چند نفرى انتخاب مى‏شوند تا به مسائل حقوقى مراجعه کنندگان رسیدگى کنند. بیشتر ارباب رجوع‏ها نه از قانون و نه از نحوه عملى و شکل رسیدگى دادگاهها به پرونده‏ها هیچ اطلاعى ندارند. از سویى دیگر از جهت مالى نیز توانایى مراجعه به وکیل و یا مشاور حقوقى را ندارند. معاضدت قضایى تا حدودى این مشکل را بر طرف مى‏کند. لذا دیگر لازم نیست تا فرد تشکیل پرونده دهد و مراحل ادارى کار را پشت سر بگذارد. افرادى که کارشان احتیاج به تشکیل پرونده ندارد ولى سرگردان هستند و به دلیل ناآشنایى با مسائل حقوقى نمى‏دانند چه کارى باید بکنند، به این واحد در دادگسترى راهنمایى مى‏شوند. در اکثر دادگسترى‏هاى شهرهاى مختلف به معاضدت قضایى بها داده مى‏شود و برخى از قضات، مدیر دفتران قضات و یا کارشناسان و مشاوران حقوقى و وکلا به ارباب رجوع مشاوره حقوقى مى‏دهند.

آیا مشاوران معاضدت قضایى، توانایى آن را دارند که بتوانند به قاضى نظر بدهند تا پرونده تشکیل‏شده در جهت لازم پیش برود؟

- خیر. اینجا ما فقط به افراد، مشاوره مى‏دهیم و بعد دیگر پیگیر قضایا نیستیم که پرونده فرد به کجا منتهى شد. اما در واحد مشاوره دادگاه خانواده از طریق مددکاران، پرونده‏ها پیگیرى مى‏شود. حتى برخى مواقع لایحه تجدید نظر براى دیوان عالى کشور مى‏فرستیم.
به عنوان آخرین سؤال، از خانم ملک‏محمدى مى‏خواهیم که در باره طولانى شدن دادرسى پرونده‏هاى خانوادگى توضیح بدهد؛ وى مى‏گوید:
مهم‏ترین علت، کمبود نیروى انسانى است. مقامات قضایى در حال حاضر باید هیجده هزار نفر در کل کشور باشد در صورتى که تنها چهار هزار نفر بیشتر نیستند. این عدم تعادل بین نیروها و پرونده‏هاى بیشمار، موجب مى‏شود تا سیر رسیدگى به پرونده‏ها طولانى‏تر شود و همچنین کیفیت کار قضات پایین بیاید.
البته برخى مشکلات به خود اصحاب دعوا برمى‏گردد چرا که از مسائل حقوقى بى‏اطلاع هستند و به درستى نمى‏توانند مدارک معین و لازم را تهیه کنند. معمولاً مردم در هنگام وجود مشکلى حقوقى به جاى مراجعه به وکیل و مشاور، خودشان پیگیر پرونده‏شان مى‏شوند و با سردرگمى در مباحث حقوقى، کار خودشان و ما را سخت مى‏کنند. اگر این مشکلات نبود اکثر پرونده‏ها در چند جلسه کوتاه قابل حل و فصل بود.

با اجرت‏المثل آشنا شویم‏

«نِحله» و «اجرت‏المثل» ایام زناشویى، براى اولین بار توسط قانون اصلاح مقررات طلاق در حقوق ایران ابداع شد. در سال 1373 این قانون به تصویب مجمع تشخیص مصلحت نظام رسید و مقررات مربوط به طلاق، اصلاح شد؛ به این ترتیب قانونگذار قدمى در جهت احقاق حق زنان برداشت و مرد را مکلف کرد تا هنگام طلاق، علاوه بر پرداخت حقوق دیگر زوجه، اجرت‏المثل کارهاى زن در دوران زندگى مشترک را نیز بپردازد.
«اجرت» به معناى دستمزد است و «اجرت‏المثل» در لغت به معناى دستمزد مرسوم و متعارف، اما در حقوق چنین تعریفى دارد: «اگر کسى از مال دیگرى منتفع گردد و عین مال باقى باشد و براى مدتى که منتفع شده بین طرفین، مال‏الاجاره‏اى معین نشده باشد آنچه که بابت اجرت منافع استیفاء شده باید به صاحب مال مزبور بدهد، اجرت‏المثل نامیده مى‏شود.»
لذا وقتى مرد در ایام زناشویى از نیروى کار زن در خانه بهره‏مند مى‏شود در واقع از نوعى مال استفاده مى‏برد. خدمات و کار زن در خانه‏دارى، ارزش مالى است و قابل مبادله با پول است؛ پس زن مستحق دریافت اجرت‏المثل است.
«نِحله» نیر مرادف عطیه، هبه، بخشش و عطاى رایگان است. قرآن کریم در آیه 4 از سوره مبارکه نساء، «نحله» را در کنار صدقات به کار برده و از آن به پرداخت مهر زنان با طیب خاطر و رضایت تعبیر شده است.
پس در صورتى که زن مبلغى بابت انجام کار در خانه از شوهرش دریافت نکرده باشد، هنگام طلاق، دادگاه مى‏تواند مبلغى را به عنوان اجرت‏المثل تعیین کند.
هر چند امروزه کار زن در خانه شوهر عرف جامعه به حساب مى‏آید و چه بسا زنان بسیارى، از قانون اجرت‏المثل بى‏اطلاع باشند و یا اینکه به خاطر ایجاد ترس و تشنج در روابط زناشویى‏شان از مطالبه اجرت‏المثل خانه‏دارى خود خوددارى کنند ولى مرد شرعاً مکلف است که در صورت درخواست مزد از طرف زن و عدم داوطلبگى وى در انجام کارها، دستمزد وى را به او بدهد چرا که هیچ کارى بدون اجرت نمى‏شود.

شرایط پرداخت اجرت‏المثل‏

تعیین اجرت‏المثل و پرداخت آن به زن شرایطى دارد که با توجه به تبصره 6 ماده واحده قانون اصلاح مقررات طلاق مشخص مى‏شود.
اول اینکه، اجرت‏المثل تنها در صورتى به زن تعلق مى‏گیرد که او متقاضى طلاق نباشد و یا اینکه موافق طلاق نباشد. پس در طلاق به درخواست زن و طلاق توافقى تعیین اجرت‏المثل فاقد وجهه قانونى است.
اگر زنى خواستار طلاق باشد و از سویى دیگر بخواهد اجرت‏المثل دریافت کند، تنها در صورتى که همسرش موافق پرداخت حق‏الزحمه دوران زناشویى وى باشد، مى‏تواند مبلغى تحت این عنوان از مرد دریافت کند، اما دادگاه اختیارى براى تعیین اجرت‏المثل ندارد.
از سویى دیگر، اگر زن در هنگام عقد، شرط کرده باشد که در خصوص کارش در خانه از مرد حقوق دریافت کند، در این صورت حتى اگر زن موافق طلاق باشد، دادگاه طبق توافق اولیه مجبور به تعیین اجرت‏المثل ایام زناشویى است.
دومین شرط براى پرداخت اجرت‏المثل این است که اگر وقوع طلاق ناشى از تخلف زن از وظایف همسرى یا سوء اخلاق و رفتار وى باشد، به زن پولى تعلق نگیرد.
در اینجا براى روشن‏تر شدن بحث تخلف از وظایف همسرى، دو مثال ذکر مى‏کنیم. به فرض اگر زنى براى شیر دادن به نوزادش از مرد دستمزد بخواهد، هر چند این امر در عرف جامعه شایسته نیست، ولى مرتکب خلافى نشده و خواستار حقش شده است. از لحاظ شرع و قانون، زن وظیفه ندارد به کودکش شیر بدهد، لذا مرد نمى‏تواند به خاطر این امر ادعا کند که همسرش از وظایف خودش سرپیچى مى‏کند.
در مثالى دیگر، اگر زنى به شغلى اشتغال داشته باشد که با توجه به شئونات خانوادگى منافى حیثیت باشد، مرد مى‏تواند در این مورد زن را محکوم به تخلف از انجام وظایف همسرى کند و اجرت‏المثل وى را نپردازد.
سومین شرطى که موجب مى‏شود تا زن بتواند اجرت‏المثل خود را دریافت کند این است که پس از صدور گواهى عدم امکان سازش، مرد اجرت‏المثل وى را پرداخت کند چرا که هنگام اجراى صیغه طلاق باید تمام حقوق شرعى و قانونى زن اعم از مهریه، نفقه، جهیزیه و ... پرداخت شده باشد. اما اگر زنى بخواهد بعد از اجراى حکم طلاق، تقاضاى اجرت‏المثل کند باید مانند هر دعوى حقوقى دیگر، دادخواستى تقدیم دادگاه کند و همچنین براى هزینه دادرسى تمبر باطل نماید و سپس دیگر تشریفات جهت صدور حکم انجام شود. البته در برخى دادگاهها دادخواست اجرت‏المثل در کنار طلاق بررسى مى‏شود اما در برخى مراکز و شهرها، کاملاً دادخواست اجرت‏المثل را از طلاق جدا مى‏کنند.
حال اگر زنى نتوانست به سه دلیل ذکر شده اجرت‏المثل خود را دریافت کند، با توجه به سنوات زندگى مشترک و نوع کارهایى که در خانه شوهر انجام داده است و همچنین وضع مالى مرد، دادگاه مبلغى را به عنوان بخشش و یا نحله براى زن تعیین مى‏کند و مرد مکلف به پرداخت آن است.
کاملاً آشکار است که پرداختن تمام حقوق شرعى و قانونى زن قبل از طلاق از جمله موانعى است که موجب به تأخیر انداختن طلاق و گشودن باب آشتى دوباره مى‏شود، اما اگر زوجین مصرّ به طلاق باشند، مرد با استفاده از حکم اعسار و نداشتن تمکن مالى، بدون پرداخت حقوق زن، همسرش را طلاق مى‏دهد.
از سویى دیگر، برخى مردان براى نپرداختن مهریه و اجرت‏المثل و نفقه زن، با فشارهاى جسمى و روحى او را مجبور مى‏کنند تا خودش دادخواست طلاق دهد و یا اینکه با طلاق توافقى از حق و حقوق خود بگذرد.
اما در مورد فلسفه پرداخت اجرت‏المثل، چنین مى‏توان گفت که وقتى زنى سال‏هاى جوانى عمر خود را در خانه مردى مى‏گذراند و در انجام وظایفش کوتاهى نمى‏کند، حق دارد در صورتى که مرد و یا حتى خودش مایل به ادامه زندگى نباشد، به خاطر فرسایش‏هاى روحى و معنوى و همچنین جبران خسارت مادى به دلیل از دست دادن پشتوانه مالى مرد در زندگى سابق، بتواند اجرت‏المثل دریافت کند خصوصاً در مورد زنانى که فاقد درآمد مستقل براى امرار معاش مى‏باشند.
هر چند جا دارد که اجرت‏المثل چون مهریه از جمله دیون مرد محسوب شود تا حتى در صورت فوت او، زن بتواند از میراث وى حق خود را دریافت کند. البته باید مد نظر داشت که برخى قضات معتقد هستند تنها در صورتى اجرت‏المثل به زن تعلق مى‏گیرد که وى قصد مجانى کار کردن نداشته باشد و دیگر اینکه به امر مرد کار بکند. پس اگر زن کارى در منزل شوهر انجام نداد و مرد هم شکایتى نکرد ولى خود زن داوطلبانه انجام داد، نمى‏تواند اجرت بگیرد مگر اینکه مرد با اعتراض خود، نشان دهد که زن را مجبور به کار کرده است.

خودکرده را تدبیر نیست‏
ظهر/داخلى/دادگاه خانواده‏

بچه‏ها امان مرد را بریده‏اند. دخترک خود را روى زانوهاى مرد تکان مى‏دهد تا او را نزد مادرش ببرد و پسرک مى‏خواهد که به شهربازى برود و سوار چرخ‏فلک شود.
مرد 45 سال بیشتر ندارد و وقتى مى‏فهمد در پى منعکس کردن مشکلات خانواده‏ها هستیم مى‏گوید: «قصه تلخ زندگى من طولانى است. من، هم خودم قربانى شدم و هم دیگران را قربانى کردم. با همسر اولم زندگى خوب و آرامى داشتم تا اینکه در سال 59 صاحب پسرى شدم و بعد به جبهه رفتم. همسرم از دورى من دلتنگ بود و مادرش پیش او مى‏ماند. تا اینکه جنگ تمام شد و رفت و آمد ما با یکى از آوارگان جنگ شروع شد. پسر دوست‏مان دو ساله بود و پسر ما سوم ابتدایى مى‏خواند. از آنجایى که شیمیایى شده بودم، دیگر قادر به بچه‏دار شدن نبودم.»
پس این بچه‏ها؟
- بله این دوقلوها به وسیله لقاح مصنوعى بعد از ازدواج دومم به دنیا آمدند، ازدواجى که بزرگ‏ترین اشتباه زندگى‏ام بود. رابطه ما با این دوستان جنوبى خیلى خوب شده بود و دائم با هم به مسافرت مى‏رفتیم تا اینکه متوجه رفتار غیر عادى دوستم و همسرش شدم. آنها دائم با هم بگو مگو مى‏کردند و حتى بارها من از آنها مى‏خواستم که کوتاه بیایند. در یکى از همین مسافرت‏ها حس کردم که همسر دوستم توجه خاصى به من دارد و نگاهش بسیار گرم و پرحرارت است تا اینکه روزى بى‏مقدمه و پنهانى به من گفت قصد دارد از همسرش جدا شود. اگر چه از طلاق وحشت داشتم ولى نمى‏دانم چرا به او قول دادم که کمکش کنم. بعد از یک سال آن زن از دوستم جدا شد و پسرش نزد پدر ماند. دوستم هم به شهرشان در خوزستان برگشت.
پس از پایان دوره عِده آن زن (که در این گزارش به نام لیلا از او نام مى‏بریم)، او را به عقد دائم خودم در آوردم. او در یک خانه استیجارى زندگى مى‏کرد و من مى‏خواستم به این وسیله به او کمک کنم! همسر اولم چیزى از این موضوع نمى‏دانست و مى‏گفت چرا دیگر از دوستت و خانواده‏اش خبرى نیست. البته شب‏هایى هم که به خانه نمى‏آمدم به او مى‏گفتم مشغله کارى دارم.

پس همسر اول‏تان چطور متوجه قضایا شد؟

- دوستم که همسر سابق لیلا بود بعد از چهار ماه از ازدواج ما با چشمى گریان به خانه‏مان آمده و زنم بى‏خبر از همه جا پرسیده بود که آنها کجا رفته‏اند و آن مرد گفته بوده مگر ما چه بدى به شما کردیم که زنم به زور از من طلاق گرفت و زن شوهر شما شد.
وقتى من به خانه رسیدم همسر اولم تب داشت و هذیان مى‏گفت. او را به بیمارستان بردم و زنم گفت: «تو بى‏غیرتى ولى من غیرت و تعصب دارم تا پسرت بزرگ نشود و ازدواج نکند از تو جدا نمى‏شوم، چون نمى‏خواهم پسرم بدبخت شود و یا مردان مزاحمم شوند ولى از زندگى‏ام بیرون برو که دیگر نمى‏خواهم اصلاً قیافه‏ات را ببینم. برو در کنار مه‏رویان، خوش باش.» آخر لیلا زیبا بود و من هم بى‏خیالِ زن اولم شدم ولى گاهى به مادرم پول مى‏دادم تا به پسرم بدهد. مادرم مى‏گفت همسر اولم از خیاطى کردن خرج خودش را در مى‏آورد. در ضمن مادرم دائم به من نیش مى‏زد که لیاقت زن خوب و نجیبم را نداشتم.
بعدها به خواست لیلا با آزمایش‏هاى فراوان و لقاح مصنوعى، صاحب این دو بچه شدم. با آمدن آنها لیلا کم طاقت شد و مدام سر هر چیزى بهانه مى‏گرفت. بعضى وقت‏ها مى‏گفت تو مرا بدبخت کردى و زندگى‏ام را از هم پاشیدى، بعضى وقت‏ها هم مى‏گفت خانه را به اسم او بکنم تا به زندگى‏مان امیدوار شود. مى‏گفت بالاخره مرا طلاق مى‏دهى و مى‏روى سراغ زن اولت. عاقبت آنقدر امانم را برید تا اینکه خانه را به نام او کردم؛ ولى باز هم غرغر مى‏کرد و بچه‏ها را کتک مى‏زد و ناسزا مى‏گفت. گاه مى‏گفت مى‏خواهم بروم خوزستان، دارم از دورى پسرم دق مى‏کنم و گاه مى‏گفت مى‏خواهم بروم تهران پیش فامیل‏هایم. بعضى اوقات هم مى‏گفت اصلاً در همین اصفهان مى‏مانم. تا اینکه یک روز آمدم خانه دیدم لیلا به خاطر اینکه این دوقلوها به لوازم آرایشش دست زده بودند، پشت دست آنها را با قاشق داغ کرده بود. دیگر طاقتم تمام شد و او را کتک زدم و گفتم که او مادر نیست بلکه یک مار خوش خط و خال است که باید از خانه من بیرون برود. اما لیلا سرم داد کشید که کدام خانه و آنجا خانه اوست.
تازه متوجه اشتباهاتم شدم. غرورم اجازه نمى‏داد که دیگر در آنجا بمانم. بچه‏ها را برداشتم و رفتم پیش مادرم. پیرزن شروع کرد به نصیحت کردن و سرکوفت زدن به من، که گفتم من جوان بیست ساله نیستم و حالا وقت سرزنش کردن نیست.

به فکرتان نرسید که بروید سراغ همسر اول‏تان؟

- چرا همان روز مى‏خواستم بروم سراغ او که مادرم گفت پسرم یک ماه قبل ازدواج کرده و حتى نخواسته من در مراسمش باشم چرا که مرا مرد نمى‏داند و فکر مى‏کند اصلاً پدر ندارد. پسرم دانشجوى سال سوم رشته عمران است و با یکى از همکلاسى‏هایش ازدواج کرده بود. اما بدتر از همه این بود که مادرم گفت، زنم پس از ازدواج پسرمان وقتى خیالش از بابت او راحت شده، رفته و تقاضاى طلاق کرده است.

حالا براى چه اینجا هستید؟

- آمده‏ام لیلا را طلاق بدهم. اصلاً نمى‏دانم در تهران است یا اصفهان. شاید هم رفته خوزستان. اصلاً سراغ بچه‏هایش هم نیامده است فقط مهریه‏اش را که 300 سکه طرح قدیم است خواسته. از آن طرف، زن اولم مهریه‏اش را بخشیده و فقط طلاق مى‏خواهد ولى من رضایت نداده‏ام. الان شش ماه است که درگیر دادگاه هستم و هنوز به نتیجه نرسیده‏ام. مادرم هم حوصله بچه‏ها را ندارد و من باید هر روز این دو بچه را از اینجا به آنجا ببرم. خودم مى‏دانم که با ازدواج دومم، هم همسر خوب اولم را از دست دادم و هم پسرم را و هم زندگى آرام و خوشى که داشتم و هم موقعیت اجتماعى و شغلى‏ام را. همه به خاطر این است که دل آن زن را شکستم. شاید هم به خاطر این است که روى ویرانه‏هاى زندگى دوستم، خوشىِ تازه‏اى براى خودم درست کردم.

شرایط ضمن عقد کدامند؟

سند ازدواج مانند دیگر سندهاى رسمى کشور توسط سازمان ثبت اسناد و املاک کشور، در 24 صفحه تهیه و تنظیم مى‏شود. در این سند علاوه بر مشخصات دفتر ثبت ازدواج و تاریخ و نوع عقد و مشخصات کامل زوجین، میزان مهریه و ... شرایط ضمن عقد نیز ذکر شده است. این شرایط بر خلاف نظر بسیارى از کسانى که براى ازدواج به دفترخانه مراجعه مى‏کنند بسیار مهم است. حتى در سند ازدواج ذکر شده است که سردفتر مکلف است شرایط مذکور در قباله را مورد به مورد به زوجین تفهیم کند و آنها را با حقوق خود آشنا سازد. زوجین نیز موظف هستند در صورت توافق طرفین، هر دو مقابل شرط مذکور را امضا کنند تا آن شرط بعدها قابلیت اجرایى داشته باشد.
اما متأسفانه زوجین در شروع زندگى به دلیل بى‏اطلاعى و یا بى‏توجهى و همچنین تعارف و پیش‏بینى نکردن حوادث آینده، یا جلوى تمامى موارد را بدون تفکر امضا مى‏کنند و یا اینکه از امضاى موارد سر باز مى‏زنند. حتى گاه دیده شده است که سردفتران بدون آگاهى دادن لازم به زوجین از آنها مى‏خواهند که جلوى تمامى موارد را امضا کنند، که در این صورت برخى از مردان شاکى مى‏شوند بدون اطلاع و آگاهى کامل، مواردى را که به ضررشان بوده است، امضا کرده‏اند. چرا که تنها در صورتى که امضاى مرد در کنار امضاى زن باشد، زن مى‏تواند صاحب حقوقى شود و در صورت بروز اختلاف بر اساس آن شروط، اقامه دعوا کند و متقاضى طلاق شود.

شرایط ضمن عقد:

الف - ضمن خارج لازم‏عقد نکاح زوجه شرط نمود هر گاه طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد و طبق تشخیص دادگاه تقاضاى طلاق ناشى از تخلف زن از وظایف همسرى یا سوء اخلاق و رفتار وى نبوده، زوج موظف است تا نصف دارایى موجود خود را که در ایام زناشویى با او به دست آورده یا معادل آن را طبق نظر دادگاه بلاعوض به زوجه منتقل نماید.
ب - ضمن خارج لازم‏عقد نکاح زوج به زوجه وکالت بلاعزل با حق توکیل غیر داد که در موارد مشروحه زیر با رجوع به دادگاه و اخذ مجوز از دادگاه پس از انتخاب نوع طلاق، خود را مطلّقه نماید و نیز به زوجه وکالت بلاعزل با حق توکیل غیر داد تا در صورت بذل از طرف او قبول نماید.
مواردى که زن مى‏تواند حسب مورد از دادگاه تقاضاى صدور اجازه طلاق نماید به شرح زیر است:

1- استنکاف شوهر از دادن نفقه به مدت 6 ماه به هر عنوان و عدم امکان الزام او به تأدیه نفقه و همچنین در موردى که شوهر سایر حقوق واجبه زن را به مدت 6 ماه وفا نکند و اجباراً به ایفا هم ممکن نباشد.
2- سوء رفتار یا سوء معاشرت زوج به حدى که ادامه زندگى را براى زوجه قابل تحمل نماید.
3- ابتلاى زوج به امراض صعب‏العلاج به نحوى که دوام زناشویى براى زوجه مخاطره‏آمیز باشد.
4- جنون زوج در مواردى که فسخ نکاح، شرعاً ممکن نباشد.
5- عدم رعایت دستور دادگاه در مورد منع اشتغال زوج به شغلى که طبق نظر دادگاه صالح منافى با مصالح خانوادگى و حیثیت زوجه باشد.
6- محکومیت شوهر به حکم قطعى به مجازات 5 سال حبس یا بیشتر یا به جزاى نقدى که بر اثر عجز از پرداخت، منجر به 5 سال بازداشت شود یا به حبس و جزاى نقدى که مجموعاً منتهى به 5 سال یا بیشتر بازداشت شود و حکم مجازات در حال اجرا باشد.
7- ابتلاى زوج به هر گونه اعتیاد مضرى که به تشخیص دادگاه به اساس زندگى خانوادگى خلل آورد و ادامه زندگى براى زوجه دشوار باشد.
8- زوج زندگى خانوادگى را بدون عذر موجه ترک کند. تشخیص ترک زندگى خانوادگى و تشخیص عذر موجه با دادگاه است و یا 6 ماه متوالى بدون عذر موجه از نظر دادگاه غیبت نماید.
9- محکومیت قطعى زوج در اثر ارتکاب جرم و اجراى هر گونه مجازات اعم از حد و تعزیر در اثر ارتکاب جرمى که مغایر با حیثیت خانوادگى و شئون زوجه باشد. تشخیص اینکه مجازات مغایر با حیثیت و شئون خانوادگى است با توجه به وضع و موقعیت زوجه و عرف و موازین دیگر با دادگاه است.
10- در صورتى که پس از گذشت 5 سال زوجه از شوهر خود به جهت عقیم بودن و یا عوارض جسمى دیگر زوج صاحب فرزند نشود.
11- در صورتى که زوج مفقودالاثر شود و ظرف 6 ماه پس از مراجعه زوجه به دادگاه پیدا نشود.
12- زوج همسر دیگرى بدون رضایت زوجه اختیار کند یا به تشخیص دادگاه نسبت به همسران خود اجراى عدالت ننماید.

جداى از این دو بند و 12 شرط ماده 1119 قانون مدنى مقرر کرده است: «طرفین عقد ازدواج مى‏توانند هر شرطى را که مخالف با مقتضاى عقد مزبور نباشد در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگر بنمایند.» یعنى زن مى‏تواند علاوه بر این دوازده شرط، هر شرط دیگرى نیز به این شروط اضافه کند. مثلاً شرط کند که مرد دیگر هرگز ازدواج نکند و یا اینکه بتواند به تحصیلش ادامه دهد و کار کند و یا در کدام شهر زندگى کند و ... در کل، زن مى‏تواند هر شرطى را که عقلاً و منطقاً و قانوناً به ضرر مرد نباشد به نفع خود ثبت کند. البته همان طور که عنوان شد آن شرط نباید غیر معقول باشد و مثلاً زنى شرط کند که اگر همسرش معتاد شد بتواند او را بکشد!
ماده 232 قانون مدنى نیز مقرر کرده است: «شروط مفصله ذیل باطل است ولى مفسد عقد نیست: 1- شرطى که انجام آن غیر مقدور باشد؛ 2- شرطى که در آن نفع و فایده نباشد؛ 3- شرطى که نامشروع باشد.»

مهریه ضامن خوشبختى نیست‏
عصر/داخلى/دفترخانه رسمى ازدواج شماره 29 قم‏

با جناب آقاى سیدقنبر طباطبایى، سردفتر دفترخانه رسمى ازدواج با 13 سال سابقه کار در مورد چگونگى ثبت ازدواج و شروط ضمن عقد به گفتگو مى‏نشینیم.
آقاى طباطبایى، مسئول یک دفترخانه قبل از اجراى صیغه ازدواج، در مورد نحوه اجراى صیغه، از لحاظ قانونى چه مواردى را باید رعایت کند؟
- سردفتران ازدواج کلاً مکلفند که قبل از وقوع ازدواج، گواهى پزشک را که دلیل نداشتن امراض مسرى مهم که نوع آنها از طرف دادگسترى معین و اعلام شده است، مطالبه کنند و پس از بایگانى آن به عقد و ثبت آن با قید موجود بودن گواهى پزشک بر تندرستى نامزدها، اقدام کنند.
در حال حاضر ما براى ثبت ازدواج، گواهى آزمایش تالاسمى، عدم اعتیاد و گواهى آزمایش ژنتیکى در صورت فامیل بودن نامزدها، مى‏خواهیم. علاوه بر این مدارک، زن باید گواهى شرکت در کلاس‏هاى مشاوره را جهت خواندن خطبه عقد داشته باشد.
اگر سردفترى بدون دریافت گواهینامه‏هاى مذکور به ثبت ازدواج مبادرت بورزد، چه مجازاتى براى وى پیش‏بینى شده است؟
- سردفترها مکلف به دریافت گواهینامه قبل از ثبت ازدواج مى‏باشند و چنانچه سردفترى بدون دریافت گواهینامه‏هاى مذکور به عقد و ثبت ازدواج مبادرت نماید به حبس تأدیبى از دو ماه الى یک سال محکوم خواهد شد. البته اگر پزشکى بر خلاف واقع، گواهى تندرستى به کسى بدهد و سردفتر این قضیه را نداند، مسئولیتى متوجه وى نیست و تمام مسئولیت این کار با پزشک است که به حبس تأدیبى از 6 ماه تا دو سال محکوم مى‏گردد.
با توجه به اینکه در ابتداى سند ازدواج و ابتداى شروط ضمن عقد، نوشته شده که سردفتر مکلف است شروط ضمن عقد را به زوجین تفهیم کند، اما بسیارى از سردفترها این موارد را به صورت کامل به زوجین تفهیم نمى‏کنند و فقط به آنها مى‏گویند جلوى شروط را امضا کنند؛ حال اگر طرفین ازدواج نابینا یا ناشنوا باشند و اصلاً ندانند که در عقدنامه چه نوشته شده است، سردفتر چگونه شروط ضمن عقد را به آنها تفهیم مى‏کند؟
- در این گونه موارد سعى مى‏کنیم از یکى از بستگان معتمد و درجه یک آنها کمک بگیریم که با ایما و اشاره مطلب را به آنها تفهیم کنند و پس از تفهیم، از آنها امضا و یا اثر انگشت مى‏گیریم. ماده دوازدهم آئین‏نامه‏هاى مربوط به قانون ازدواج و طلاق در چنین مواردى مقرر مى‏دارد: «هر گاه زوجین یا یک طرف از آنها کر یا گنگ یا کور باشند علاوه بر معرفین، هر یک باید در معیت خود یک نفر از معتمدین خود را حاضر نمایند. شخص معتمد مزبور در مورد اشخاص کر و گنگ باید از اشخاصى باشند که بتواند به آنها با اشاره مطلب را بفهماند و این نکته صراحتاً باید در متن دفتر و در ستون ملاحظات قید و به امضا صاحب دفتر برسد.»
آیا تا به حال به مشکل خاصى و یا مورد مشکوکى برخورد کرده‏اید؟
- از لحاظ ادارى و ثبت ازدواج مشکلى به آن صورت نداریم، اما در مورد شروط ضمن عقد با توجه به اینکه این شروط را به طرفین کاملاً تفهیم مى‏کنیم، گاهى اوقات دچار مشکل مى‏شویم. به این صورت که برخى دامادها اصولاً بند «الف» از شرایط ضمن عقد را که مقرر مى‏دارد هر گاه زوج، زوجه را بدون دلیل طلاق بدهد، موظف است تا نصف دارایى خود را بلاعوض به زوجه بدهد، قبول ندارند و امضا نمى‏کنند. بعضى دامادها هم شماره 12 و 10 از بند «ب» را قبول نمى‏کنند. البته برخى خانم‏ها هم بعضى شروط را به نفع مرد امضا نمى‏کنند مثل وکالت زن در طلاق به علت عقیم بودن مرد.
مورد مشکوک هم فقط یک بار بود که آقایى با شناسنامه المثنى براى ازدواج آمده بود. من به ایشان مشکوک شدم و در مورد المثنى بودن شناسنامه سؤال کردم و جواب این بود که شناسنامه اصلى گم شده است. من هم حرفش را قبول کردم.
شما هیچ تحقیقى روى صحت یا سقم گفتار آن فرد نکردید؟
- با توجه به اینکه وى ادعا کرد شناسنامه‏اش گم شده است، من هم با توجه به اصل برائت، حرفش را قبول کردم و در این مورد هیچ مسئولیتى متوجه ما در دفترمان نیست. البته اگر خانواده عروس از ما درخواست کنند، ما از اداره ثبت استعلام مى‏کنیم تا ببینیم فرد مورد نظر آیا قبلاً ازدواج کرده و یا زنش را طلاق داده و ... .
عدم ثبت ازدواج یا طلاق از سوى سردفتران چه مجازات‏هایى دارد؟
- طبق ماده 1 مصوب مردادماه 1310 در نقاطى که وزارت عدلیه معین و اعلام کرده است باید هر ازدواج، طلاق و رجوعى در یکى از دفترخانه‏ها مطابق نظامنامه وزارت عدلیه تنظیم شود و به ثبت برسد. اگر مردى در جایى غیر از دفاتر رسمى ازدواج و طلاق مبادرت به ازدواج و طلاق و رجوع نماید به یک تا شش ماه حبس تأدیبى محکوم مى‏شود و همین مجازات در باره عاقدى مقرر است که بدون داشتن دفتر رسمى به اجراى صیغه ازدواج یا طلاق یا رجوع مبادرت نماید.
در حال گفتگو بودیم که عروس و دامادى همراه پدران‏شان و دو شاهد براى اجراى صیغه عقد به دفتر آمدند. از آنجایى که پدر عروس عجله دارد، آقاى طباطبایى از ما مى‏خواهد که ابتدا به کار آن جوانان بپردازد. عروس نوجوان است و بسیار خجالتى و آقاى طباطبایى هر بار سعى مى‏کند با عنوان عروس‏خانم، دختر نوجوان را به حرف بگیرد تا جواب سؤالاتش را بدهد ولى هر بار به جاى عروس، داماد با وجود آنکه سردفتر، عروس‏خانم را مورد خطاب قرار داده است، جواب مى‏دهد. بیست دقیقه‏اى بیشتر طول نمى‏کشد که جوان‏ها همه شروط ضمن عقد را امضا کرده و همراه دیگران مى‏روند.
آقاى طباطبایى وقتى تعجب ما را از این همه سرعت و امضاى فورى شروط ضمن عقد مى‏بیند با همان لحن صمیمانه‏اى که از ابتداى صحبت داشت، مى‏گوید: «اینها بار دوم‏شان بود. دفعه اول تمام موارد را برایشان توضیح داده بودم ولى مدارک‏شان کامل نبود و امروز آمدند.»
خوب حالا در مورد مجموع ازدواج‏هایى که در این دفتر به ثبت رسانده‏اید، بگویید.
- در این سیزده سال، 8 هزار ازدواج ثبت کرده‏ام که از مجموعه آنها فقط صد موردش را خبر دارم که به طلاق منجر شده است. از این 100 مورد، 80 فقره آن مربوط به مواد مخدر بوده است.

اگر خاطره و یا توصیه‏اى براى جوانان دارید، ذکر کنید.

- کار ما کلاً خاطره است و چون مربوط به ازدواج است، بیشتر خاطره‏ها شیرین هستند، اما خاطره تلخ هم داریم. یک بار در عروسى مفصلى پدر عروس مبلغ مهریه را 50 هزار تومان بیشتر از آنچه پدر داماد مى‏گفت، تعیین کرد و همین 50 هزار تومان کار را به چوب و چماق کشاند. در آن اوضاع من دیدم وضعیت خیلى بد است لذا وساطت کردیم و با عروس خانم صحبت شد و مهریه، همان 50 هزار تومان کمتر شد.
یک خاطره بسیار شیرین هم در مورد تعیین مهریه دارم. دامادى مى‏گفت 250 سکه و عروس مى‏گفت 14 سکه. من واقعاً خوشحال شده بودم که چنین خانم‏هایى هم وجود دارند که ارزش زندگى را بیشتر از سکه و مادیات مى‏دانند. لذا من هم به عنوان تشویق عروس خانم هزینه یک سفر حج را از آقاداماد تقاضا کردم که ضمیمه 14 سکه کند و وى هم قبول کرد.
اما خانواده‏ها باید بدانند که سختگیرى بیش از مورد در باره مهریه، هیچ وقت ضامن خوشبختى و بقاى فرزندان‏شان نیست. چندى پیش ازدواجى ثبت کردم که پدر عروس مهریه را معادل سال تولد دخترش، 1356 عدد قرار داده بود. این جور مهریه‏ها نه جنبه شرعى دارد و نه جنبه قانونى و مى‏توان گفت فقط چشم و هم‏چشمى است.
خانواده‏ها باید کارى کنند تا زمینه ازدواج جوانان فراهم شود تا زمینه فحشا کم شود. از طرفى دامادها باید توجه کنند در عشق و عاشقى دستپاچه نشوند و هر میزان مهریه‏اى را قبول نکنند. نباید فکر کنند که مهریه را چه کسى داده و گرفته است. مهریه یک دین جدى است و تا آخر عمر بر گردن آنها مى‏باشد پس با توجه به وضع مالى خودشان و قدرت پرداختى که دارند باید مهر را تعیین کنند و هر وقت که عروس خواست به وى بدهند.

مهریه، چک بدون تاریخ است‏
روز/داخلى/دفتر مشاوره حقوقى‏

بارى دیگر به سراغ پروفسور محمدحسین فرجاد مى‏رویم و از ایشان در مورد اجرت‏المثل و ضمانت اجرایى آن سؤال مى‏کنیم.
- زن در برابر خدماتى چون نگهدارى بچه، کارهاى خانه و غیره مى‏تواند تقاضاى حقوق از شوهرش را بکند. البته این کار باید با توافق طرفین باشد و زن نمى‏تواند بدون هیچ گونه صحبتى در گذشته به دادگاه برود و تقاضاى اجرت‏المثل بنماید. البته این حق، ضمانت اجرایى ندارد و معلوم نیست در عمل، اگر مرد اجرت‏المثل همسرش را پرداخت نکرد چه مجازاتى را باید متحمل شود. بعضى از قوانین، ضمانت اجرایى ندارد مثلاً وقتى زن عقد مى‏کند مى‏تواند حقوقى را از شوهرش بگیرد مثل حق طلاق، تساوى مالکیت، حق مسکن و اقامت در شهرى که زن مى‏خواهد، حق اشتغال و حق تحصیل و حتى حق نگهدارى از بچه‏ها و ... که در شرایط ضمن عقد نیز برخى از آنها ذکر شده است، ولى باید دید در عمل، این حقوق چگونه به زن داده مى‏شود.

پس به واقع هنوز اشکالاتى در قانون در مورد حقوق زنان وجود دارد؟

- اشکالات که زیاد است. ما تحقیقات زیادى در مورد زنان به نام «بازنگرى حقوق بین‏المللى زن» در خانواده انجام داده‏ایم. مواردى بوده که حق زن واقعاً ضایع مى‏شده ولى الان برخى ماده‏ها را تغییر داده‏اند. در گذشته زن‏ها پس از جدایى از شوهر و یا فوت او نمى‏توانستند بچه‏هایشان را نگاه دارند ولى ما در این تحقیقات گفتیم زن بیشتر از پدربزرگ و عمو مى‏تواند در تربیت فرزندش نقش داشته باشد و اکنون در صورت نداشتن فساد اخلاقى ولایت قهرى به زن هم مى‏رسد. ما محققان آن موقع 26 ماده دادیم که 4 مورد آن به نفع زنان تغییر کرد.
جناب آقاى فرجاد، برگردیم به سر موضوع اصلى خودمان یعنى همان بحث نفقه و اجرت‏المثل و پشتوانه مالى زن پس از طلاق.
- نفقه یک پشتوانه مالى براى زن از سوى همسرش است، ولى نه نفقه و نه مهریه هیچ کدام نمى‏توانند پشتوانه‏اى واقعى براى زندگى باشند و یا اینکه پس از طلاق به کار زن بیایند، چون اگر مرد نخواهد که مهریه و یا نفقه را بدهد به هر لطایف‏الحیلى از زیرش در مى‏رود. هر چند دخترها پس از جدایى چون یک پشتوانه مالى ندارند و در ضمن کمتر از پسرها شاغلند لذا اجرت‏المثل و مهریه مى‏تواند به صورت یک منبع مالى کوچک کمکى به آنها بکند. البته به نظر من براى دخترى که شاغل نیست باید حتماً مهریه تعیین کرد، طورى که پسر هم بتواند آن را پرداخت کند. مهریه، چک بدون تاریخ است و زن مى‏تواند هر وقت که خواست آن را از شوهرش بگیرد.
با وجود اینکه مهریه عندالمطالبه است ولى اگر زن آن را طلب کند، معمولاً مرد از روز اول تصمیم به طلاق مى‏گیرد. برخى از مردها هم وقتى مى‏خواهند همسرشان را به سفر زیارتى و یا سیاحتى ببرند خرجش را به حساب مهریه زن مى‏گذارند.
در نهایت باید گفت اگر مردى اجرت‏المثل و مهریه و نفقه ندهد با زندان رفتن او هم دردى از زن دوا نمى‏شود و بهتر است زن یک سازگارى عمیق داشته باشد، سازگارى که از روى شناخت دقیق همسرش باشد.

آمار چه مى‏گویند؟

وقتى عاقد خطبه عقد را مى‏خواند زن فکر مى‏کند خوشبخت‏ترین زنِ روى زمین است. عروس و داماد جوان در آن هنگام در آسمان‏ها سیر مى‏کنند و به طلاق احتمالى و راههاى بستن آن نمى‏اندیشند؛ تا اینکه ناگهان سایه چتر سیاه طلاق روى سرشان مى‏افتد.
علل و عوامل مختلف طلاق از جمله مباحثى است که در شماره‏هاى آتى به آن خواهیم پرداخت. در این قسمت قصد داریم با توجه به اینکه آمار دقیقى از طلاق در دست نیست و هر سازمان آمار مربوط به خود را ارائه مى‏دهد، نگاهى به آمارهاى ارائه شده طلاق در کشور بیندازیم.
شهرنشینى و مهم‏تر از آن پدیده پایتخت‏نشینى خود، مشکلات خاص جوامع پیشرفته را در پى دارد. هر چه مشکلات خانوادگى، اجتماعى، فرهنگى و ... در شهرها افزایش یابد، خواه ناخواه مسائل زنان هم دچار اوج و فرودهایى خواهد شد. افزایش طلاق در جوامع شهرى معمولاً با تحصیلات بیشتر زنان و آشنایى آنان با مراکز قانونى همراه است. حتى گاه این آشنایى به شکایت از مرد و دستگیرى و بازداشت او منتهى مى‏شود. اما زنان کم‏سواد و یا بى‏سواد در شهرهاى کوچک و روستاها معمولاً به دلیل ترس از شوهر و یا واکنش اطرافیان، نداشتن استقلال مالى و پشتوانه اقتصادى و عاطفى پس از طلاق، گاه با وجود داشتن مشکلات غیر قابل حل خانوادگى، به ساختن و سوختن تن مى‏دهند و اصلاً نمى‏دانند چگونه باید اقدام به طلاق کنند. این در حالى است که امکان دارد برخى زنان در شهرهاى بزرگ به کوچک‏ترین بهانه‏اى با آشنایى با قانون بتوانند خود را مطلّقه کنند. البته شاید بتوان به صورت کلى و نه قطعى چنین نتیجه‏گیرى کرد که در ایران طلاق در نقاط شهرى علاوه بر مشکلات اجتماعى چون بیکارى و اعتیاد، محصول تنوع‏طلبى در زن و مرد است و در روستاها نشانه فشار حاکم بر زن و سنت‏هاى غلط اجتماعى.
طبق آخرین آمار ازدواج و طلاق و بر اساس مرکز آمار ایران در سایت شوراى فرهنگى اجتماعى زنان، در سال 1380، 640170 مورد ازدواج و 60559 مورد طلاق در کل کشور ثبت شده است که 495629 مورد ازدواج و 54603 مورد طلاق مختص نقاط شهرى بوده و باقى ارقام مربوط به نقاط روستایى کشور است.
این آمار نشان مى‏دهد که با رشد طلاق در شهرها، روستاها نیز به دلایلى چون مهاجرت، مشکلات اقتصادى، فرهنگى و حتى گاه بحران هویت از این معضل بى‏بهره نمانده‏اند، حتى روستاهایى که آمار طلاق قبلاً در آنها صفر بوده است، اسم طلاق را بارها و بارها شنیده‏اند.
«محبوبه فرحزادى»، در پایان‏نامه کارشناسى مددکارى اجتماعى خود از دانشگاه علامه طباطبایى با عنوان «بررسى وضعیت اجتماعى اقتصادى زنان تحصیلکرده شهر تهران» از درخواست‏هایى که زنان براى طلاق به دادگاه ارائه کرده‏اند، نتیجه گرفته است در نمونه‏هاى مورد بررسى وى، 78 درصد زنان داراى تحصیلات فوق دیپلم و لیسانس، 10 درصد داراى تحصیلات فوق لیسانس و 20 درصد داراى دکترا و مدرک بالاتر بوده‏اند.
به گفته مدیر کل دفتر امور آسیب‏دیدگان اجتماعى بهزیستى، در سال گذشته آمار طلاق به بالاترین حد خود نسبت به سال‏هاى گذشته رسیده است و بر عکس، آمار ازدواج نیز در حد بى‏سابقه‏اى کاهش یافته است. آمار طلاق در سال 81 نسبت به سال 80، با 73/13 درصد رشد روبه‏رو بوده است. وى مدعى است بر اساس آخرین آمارهاى جهانى ایران با 10 طلاق در 100 ازدواج، رتبه 44 جهان را در مورد طلاق داراست. کشور اکراین با 60 طلاق از 100 ازدواج، رتبه اول جهان را دارد و در آمریکا از هر 100 ازدواج، 40 مورد به طلاق منجر مى‏شود.
رئیس سازمان ملى جوانان هم اعلام کرد در سال 81 آمار طلاق در کشور بى‏سابقه بوده و به 13/4 درصد رسیده است. به گفته وى 5/1 درصد جوانان کشور مطلّقه هستند.
بر اساس تحقیقات مرکز امور مشارکت زنان، رشد طلاق نسبت به سال 76، 45/9 درصد افزایش داشته است. همچنین در سال 81 نسبت به سال‏هاى گذشته، طلاق 976/45 درصد رشد کرده در حالى که رشد ازدواج، فقط 26 درصد بوده است.
از سویى دیگر برخى آمارها حکایت از آن دارند که در سال گذشته طلاق، 3/11 درصد و ازدواج 4/1 درصد افزایش داشته است.
یک خبر دیگر نیز حاکى از آن است که طى سه سال اخیر طلاق 14 درصد و ازدواج 4 درصد رشد داشته و بیشترین طلاق‏ها در سنین 18 تا 24 سال بوده است.
طبق آمار سازمان ثبت اسناد و املاک کشور در شش ماهه نخست سال جارى نسبت به مدت مشابه در سال گذشته، ازدواج تنها 7 درصد رشد داشته است. در شش ماه اول سال 82 در کل کشور، 34 هزار و 431 فقره طلاق ثبت شده است. در این مدت استان تهران با 19 هزار و 941 طلاق و استان خراسان با 3 هزار و 816 فقره، بیشترین طلاق‏هاى کشور و استان‏هاى ایلام و کهکیلویه و بویراحمد به ترتیب با 90 و 163 طلاق، کمترین میزان را در آمار طلاق کشور داشتند.
بر اساس این آمار در شش ماهه نخست سال 82 از هر 9 ازدواج، یکى به طلاق منجر شده است. در حالى که آمار غیر رسمى حکایت از یک طلاق در 6 ازدواج در سال گذشته خبر مى‏داد و در سال 80 از هر 5/10 ازدواج یکى به طلاق منجر شده است.
تنها در شهر تهران در نیمه نخست سال جارى از هر 5/5 ازدواج، یکى به طلاق منتهى شده است.
به گفته رئیس سازمان بهزیستى سالانه 60 هزار طلاق در کشور رخ مى‏دهد یعنى از هر 13 ازدواج یکى با طلاق مواجه مى‏شود. به نظر وى براى کاهش طلاق، دادگاهها نباید بدون صدور گواهى سازمان بهزیستى دال بر نبود امکان سازش بین زوجین، اقدام به تشکیل پرونده طلاق در محاکم کنند.
طبق آمار کارشناسان فقط در فروردین‏ماه سال 82 نسبت به فروردین سال گذشته، طلاق 20 درصد در کشور افزایش داشته است.
در استان مرکزى، طلاق در سال 81 نسبت به سال ماقبل آن، بیش از 27 درصد رشد داشته و میزان ازدواج نیز نسبت به سال 80، 45/6 درصد کاهش داشته است.
در استان لرستان نیز آمار ازدواج 9/1 درصد نسبت به سال قبل افزایش داشته است.
اداره کل ثبت احوال استان اصفهان نیز از افزایش 50 درصدى طلاق نسبت به ده سال قبل خبر داد و اعلام کرد در حال حاضر یک فقره طلاق در برابر 10 ازدواج در این استان رخ مى‏دهد ولى در گذشته این میزان یک به 20 بوده است.
در استان ایلام به ازاى هر 30 ازدواج، یکى به طلاق منجر مى‏شود. در استان سیستان و بلوچستان از هر 26 ازدواج، پایانِ یکى با طلاق همراه است.
اداره ثبت احوال استان بوشهر نیز از رشد 5/10 درصدى طلاق نسبت به سال قبل خبر داد.
طلاق در شهر قم در سال 81 نسبت به سال 80، 30 درصد افزایش داشته و در همین مدت در شهر گیلان، طلاق 7/15 درصد و در آبادان 20 درصد افزایش داشته است.
در دشتستان، طلاق با رشد 100 درصدى و در شهر کنگان با رشد 2/138 درصدى نسبت به سال‏هاى قبل، روبه‏رو بوده است.
در عوض به گفته مدیر کل ثبت اسناد و املاک شهر یزد، در سه ماهه اول سال جارى، میزان ازدواج در این شهر نسبت به سال گذشته 5/11 درصد افزایش و طلاق 5/21 درصد کاهش یافته است.
از دیگرسو، آمار جهانى هم نشان مى‏دهد اداره آمار اتحادیه اروپا میزان طلاق نسبت به دو دهه قبل را 42 درصد افزایش اعلام کرده است. تنها در اتریش بیش از 44 درصد ازدواج‏ها به طلاق مى‏انجامد و در پایتخت این کشور، طلاق بیش از 50 درصد است.
در چین نرخ طلاق از 3 درصد به 13 درصد رسیده و در برخى شهرهاى بزرگ، این میزان به 25 درصد رسیده است. تنها در سال گذشته میلادى 2 میلیون طلاق در چین ثبت شده است. این در حالى است که در این کشور زن و شوهر مى‏توانند تنها در ظرف 30 دقیقه با ارائه سند ازدواج و کارت هویت، برگه‏اى را به طور مشترک امضا کرده و طلاق بگیرند.
البته طلاق در آمریکا راحت‏تر است و دیگر حتى احتیاج به مراجعه به دادگاه و وکیل و دفتر ثبت نیست، بلکه هر فرد مى‏تواند از طریق اینترنت به صورت «آن‏لاین» در خانه‏اش طلاق بگیرد.
بر اساس جدیدترین گزارش آمارى «اداره ملى آمار انگلیس»، 70 درصد از مجموع طلاق‏هاى صادرشده در سال 2002 میلادى به درخواست زنان بوده و 52 درصد کل طلاق‏ها به دلیل بدرفتارى مردان بوده است. ادامه دارد.