نویسنده

 

دست بر زانو نهیم و برخیزیم‏
گفتگویى با دکتر سیده فاطمه شبیرى زنجانى‏

گفتگو و عکس: نفیسه محمدى‏

اشاره:

استاد محترم، حضرت آیت‏اللَّه حاج سیدموسى شبیرى زنجانى، فرزند مکرّم حضرت آیت‏اللَّه مرحوم حاج سیداحمد زنجانى رحمةاللَّه علیه، از فقهاى برجسته و شناخته شده حوزه علمیه قم‏اند که مراتب علمى و پرهیزکارى ایشان مورد اذعان همگان و زبانزد بسیارى از محافل اخلاقى و علمى به ویژه رجالىّ حوزه است. گفتگو با خانم دکتر سیده فاطمه شبیرى، فرزند معظم‏له، براى ما ارزشى دوچندان داشت؛ هم جایگاه تخصصى و تعهد و هم نقش خانواده محترم خانم شبیرى در موفقیت‏هاى ایشان مى‏توانست نقطه عزمى براى خوانندگان ارجمند به ویژه خانواده‏هایى باشد که سخت و بحق، بر رشد و پیشرفت فرزندان خود بر مدار پرهیزکارى و ارزش‏هاى دینى و پاى‏بندى به ضوابط شرعى و از جمله پذیرش مسئولیت‏هاى زناشویى، تأکید دارند ولى چه بسا فراهم ساختن زمینه‏هاى رشد علمى و تحصیلات و حضور سازنده در جامعه را به خاطر برخى ذهنیت‏ها از جمله تجربه‏هاى ناخوشایندى که در برخى خانواده‏ها و جامعه مشاهده کرده‏اند، در تعارض با آن مى‏بینند.
از این‏رو به رغم خوددارى خانم شبیرى از سخن گفتن در باره خاندان خویش به ویژه پدر ارجمندشان، خود را ناگزیر از این اشاره دانستیم. البته مایه خوشوقتى است که در جامعه اسلامى ما از قم تا تهران و از تهران تا سراسر کشور، بانوان فرهیخته و وارسته فراوانى در زمینه‏هاى مختلف از جمله پزشکى وجود دارند که مایه افتخار و سرمایه بزرگى براى کشور به شمار مى‏روند و دکتر شبیرى تنها یک نمونه از آنان است.
در این فرصت باید بر آن مادر آفرین گفت که همزمان با انجام مسئولیت‏هاى خود در برابر همسر تا وصول به مقام مرجعیت، در نقش مادرى خویش نیز علاوه بر خانم دکتر شبیرى، یازده فرزند تحصیلکرده دیگر را تحویل جامعه داده است (شش فرزند دختر و شش فرزند پسر) که برخى از آنان از فاضلان صاحب‏نظر در حوزه علمیه قم مى‏باشند. و این هنر بزرگى است که نشان‏دهنده آگاهى و تعهد این مادر به جایگاه و مسئولیت‏هاى یک زن در نقش همسر و مادر و حُسن تدبیر و تلاش طاقت‏فرسا و فداکارى وى است. براستى باید بر این فداکارى و هنر بزرگ، درود فرستاد و مایه تأسف است که بر اثر تبلیغات نادرست، اساساً این هنر بى‏بدیل، در نگاه فرهنگى جامعه، خلاف ارزش و به عنوان یک امر منفى تلقى گردد.
مجله به خانم دکتر شبیرى به خاطر موفقیت خودشان و به خاطر داشتن چنین مادر هنرمند و فداکار و پدر عالى‏مقامى، تبریک مى‏گوید.
«سردبیر»

¸ از راهرو بیمارستان به طرف سالن اتاق عمل مى‏رویم. جلوى درِ سالن، کفش‏ها را در مى‏آوریم و دمپایى مخصوص اتاق عمل را مى‏پوشیم. وارد اتاق دیگرى مى‏شویم. چند پرستار سبزپوش با خوشرویى با ما احوالپرسى مى‏کنند؛ همه مشغولند تا خود را براى عمل آماده کنند. ما هم لباس سبز تیره‏رنگ مخصوص را مى‏پوشیم تا براى ورود به اتاق آماده باشیم. به همراه «دکتر» و سه پرستار وارد اتاق عمل مى‏شویم. اتاق عمل بزرگ و تمیز است. دستگاههاى مربوط به عمل، تنفس مصنوعى و کنترل ضربان قلب در انتهاى اتاق، تعبیه شده و تخت متحرکى جلوى آنها قرار دارد. چند چراغ به طورى که موضع عمل را روشن کند، بالاى تخت قرار گرفته و دستگاه ساکشن که براى مکیدن خون در هنگام عمل است، براى سهولت استفاده، در پایین تخت گذاشته شده است.
دکتر بعد از شستن کامل دست‏ها، دستکش را به دست و روپوش مخصوص عمل را به تن مى‏کند. بیمار، خانمى حدوداً بیست و شش ساله است که با واهمه روى تخت دراز کشیده و به حرکات پرستارها و دکتر، با دلهره نگاه مى‏کند. او هم لباس سبزى پوشیده است. متخصص بیهوشى که مرد جوانى است، بیمار را براى عمل آماده مى‏کند. قرار نیست که بیهوشى کامل صورت بگیرد، فقط بى‏حسى در قسمت عمل انجام مى‏شود.
بیمار دراز مى‏کشد و دستگاه تنفس و کنترل ضربان قلب به او وصل مى‏شود. پرستار، پارچه‏هاى سبزى را در موضع عمل پهن مى‏کند و وسایل عمل را مرتب مى‏سازد. محل عمل قبلاً با مواد ضد عفونى شستشو داده شده، دکتر چاقوى مخصوص عمل را در دست مى‏گیرد و با نام خدا، کارش را شروع مى‏کند. در قسمت پایین شکم برشى افقى مى‏دهد، خون از روزنه‏هاى پوست بیرون مى‏آید، اما دستیار دکتر با دقت آنها را پاک مى‏کند و به وسیله ساکشن خون را به درون بطرى شیشه‏اى مى‏کشد. دکتر همچنان با دقت لایه‏هاى پوست را برش مى‏دهد و آنها را از هم مى‏شکافد. پرستارى که کنار دکتر ایستاده به همراه حرکات دست دکتر به او کمک مى‏کند تا راحت‏تر بتواند کارش را انجام بدهد. در حین انجام عمل، دکتر با بیمار صحبت مى‏کند تا از ترس و استرس او بکاهد. براى ما هم توضیحاتى راجع به عمل و مرحله‏هاى آن مى‏دهد. بالاخره بعد از دقایقى لایه آخر هم شکافته مى‏شود. قسمتى از سرِ نوزاد مشخص مى‏شود؛ دکتر با چهره‏اى شاد، دست زیر سر نوزاد مى‏برد و او را از تونل تنگ و تاریکى که مى‏گوید، بیرون مى‏کشد. صداى اذان و اقامه‏گفتن دکتر، در گوش نوزاد با گریه کودک در هم مى‏آمیزد و همه چیز یک آن در اتاقِ عمل رنگ شادى و خنده به خود مى‏گیرد. همه در اتاق عمل لبخند به لب دارند اما نوزاد مى‏گرید. مادر آرام مى‏شود، گویى تمامى نگرانى‏اش با شنیدن صداى کودک از وجودش بیرون مى‏رود. کودکى که چند لحظه از تولدش بیشتر نگذشته و هنوز هم با صداى گریه‏اش حضور خودش را اعلام مى‏کند.
پرستار دیگرى با سرعت، نوزاد را از دست دکتر مى‏گیرد. بند ناف بریده مى‏شود و کودک در میان لایه‏هاى پارچه پیچیده مى‏شود. دکتر با سرعت، محل عمل را تمیز مى‏کند و لایه‏ها را بخیه مى‏زند. در همین حال براى اینکه به مادر اعلام کند که عمل با موفقیت و شادى تمام شده، شروع به صحبت مى‏کند. نوزاد پسر است و دکتر با هیجان از مادر مى‏پرسد که نام کودکش را انتخاب کرده یا نه؟ مادر که دیگر آرام شده و خوشحال به نظر مى‏رسد، بعد از اینکه کودکش را مى‏بیند، به دکتر مى‏گوید که دوست دارد نام کودکش را «محمدامین» بگذارد. همه براى مادر آرزوى شادى و بهبودى دارند و عمل با بخیه لایه آخر پایان مى‏پذیرد. ·
* *
اتاق عمل را بعد از یک عمل بیست دقیقه‏اى و با تحسین تلاشِ خستگى‏ناپذیر دکتر ترک مى‏کنیم، خانم دکتر شبیرى به ما مى‏گوید:
«زیباترین عملى که انجام مى‏دهم به دنیا آوردن کودکى کوچک و دوست‏داشتنى است.»
در جامعه ما کم نیستند افرادى که از نهایت تلاش و سعى‏شان براى رسیدن به اهدافى والا و انسانى استفاده مى‏کنند. کسانى که على‏رغم مشکلات و مسائل سخت زندگى، باز هم دست بر زانو مى‏نهند و برمى‏خیزند و تا به مقصد نرسند آن را رها نمى‏کنند.
براى دیدار با خانم دکتر «سیده فاطمه شبیرى زنجانى» و گفتگو با این پزشک و جراح زنان و زایمان، وارد بیمارستان ولى‏عصر(عج) استان قم مى‏شویم. محیط بیمارستان ساکت و آرام است و چند نفر به انتظار رسیدن خبرى از بیمارستان در سالن بیمارستان نشسته‏اند. از اطلاعات، سراغ دکتر را مى‏گیریم و پاسخ مى‏شنویم که دکتر در حال عمل جراحى است. و ما به خاطر مى‏آوریم که در اولین دیدارمان با اجازه دکتر شبیرى، به همراه ایشان به اتاق عمل رفتیم و شاهد عمل رستمانه (سزارین) بودیم. منتظر مى‏نشینیم تا دکتر با چهره‏اى شاد، اما خسته از راه مى‏رسد و ما را به اتاقش راهنمایى مى‏کند. استقبال دکتر ما را براى انجام مصاحبه ترغیب مى‏کند و باعث مى‏شود، در محیطى گرم و صمیمانه مصاحبه انجام شود.
هنوز عرق تلاش و کوشش را روى پیشانى دکتر مى‏بینیم و او را به خاطر خستگى‏ناپذیربودنش در کمک به بیماران و نجات جان‏شان تحسین مى‏کنیم.
خانم شبیرى با چهره‏اى خندان روبه‏روى ما مى‏نشیند و آماده مى‏شود تا به سؤالات ما پاسخ دهد. در ابتدا از او مى‏خواهیم تا خودش را براى خوانندگان معرفى کند و دکتر به اختصار پاسخ مى‏دهد:
«فارغ‏التحصیل پزشکى عمومى و تخصصى از دانشگاه شهید بهشتى تهران هستم. هفت سال است که جراح و متخصص زنان هستم و در این سِمَت به مردم خدمت مى‏کنم. البته چند وقتى هم استاد دانشگاه بودم، ولى به طور کلى به طبابت، تدریس و جراحى در رشته زنان مشغولم.»
خانم دکتر شبیرى، با توجه به مشکلات ادامه تحصیل و طولانى شدن سال‏هاى تحصیلى، چطور شد که به این رشته روى آوردید؟
چون محیط اجتماع در زمانى که من در مقطع راهنمایى درس مى‏خواندم، مناسب حضور زنان در اجتماع نبود، بر حسب علاقه‏ام، تصمیم گرفتم که بعد از گرفتن سیکل در حوزه علمیه مشغول به تحصیل شوم. بعد از اتمام سوم راهنمایى دو سال در حوزه مشغول به تحصیل علوم دینى بودم. اما اتفاقى افتاد که به خاطر آن تصمیم گرفتم حوزه را رها کنم و به پزشکى روى بیاورم. در آن سال‏ها مادرم دچار بیمارى شد و وقتى که ما به بیمارستان رفتیم، دیدیم که بیماران خیلى زیاد هستند و در بیمارستان فقط یک دکتر زن هندى هست و آنقدر خسته است که نمى‏تواند به بیماران رسیدگى کند. من به خاطر اینکه از قبل، خیلى زیاد تشویق به خواندن درس پزشکى مى‏شدم و اکثر معلم‏هایم بر این نکته تأکید مى‏کردند، تصمیم گرفتم براى خواندن علوم پزشکى درسم را ادامه بدهم.
در ادامه، از خانم شبیرى مى‏پرسیم:

آیا با توجه به اینکه دو سال فاصله افتاده بود و مشغول درس حوزه بودند، مشکلى براى ادامه تحصیل و خواندن دروس دبیرستان نداشته‏اند؟

مشکل خاصى به نظرم نمى‏رسد، چون من این توان و ظرفیت را که بتوانم پزشک شوم، در خود مى‏دیدم؛ به همین خاطر در همان موقع با تصمیم جدى‏اى که داشتم شروع به خواندن درس‏هاى دبیرستان کردم و سال اول دبیرستان را ثبت نام کردم. دو ماه هم سر کلاس حاضر شدم، اما چون دوست داشتم درس حوزه را هم بخوانم، تصمیم گرفتم به طور متفرقه درسم را ادامه بدهم. کلاً درس‏هاى دبیرستان را بدون حضور در کلاس و به صورت متفرقه خواندم و یادم هست با اینکه معلم نداشتم، باز هم توانستم معدل بالایى در این زمینه کسب کنم. سال چهارم دبیرستان در کنکور شرکت کردم، ولى به خاطر اینکه اطلاع دقیقى نداشتم، در تعیین رشته‏ام، رشته مامایى را انتخاب کردم و در دانشگاه علوم پزشکى مشهد قبول شدم. یک ماه هم در آنجا مشغول به تحصیل شدم، اما بعد از مدتى فهمیدم که این رشته، آن رشته مورد علاقه من نبوده است، به خاطر همین انصراف دادم و به قم برگشتم و دوباره خودم را براى امتحان کنکور آماده کردم که بعد از دو سال در دانشگاه علوم پزشکى همدان در رشته پزشکى پذیرفته و مشغول به تحصیل شدم.

خانم شبیرى، در آن زمان خانواده شما چقدر براى موفقیت شما تلاش کردند و چقدر در این زمینه نقش داشته‏اند؟

پدر و مادرم همیشه سعى مى‏کردند که در این راه مرا تشویق کنند. مادرم مى‏گفت که من نتوانستم درس بخوانم، اما شما از موقعیت‏تان استفاده کنید و درس بخوانید و در این راه با تلاش و کوشش قدم بگذارید. همچنین سعى مى‏کرد ما را ترغیب کند تا دست از درس نکشیم.
صحبت دکتر را با این سؤال قطع مى‏کنیم که:

آیا شما در آن موقع ازدواج کرده بودید؟

دکتر شبیرى لبخندى مى‏زند و ادامه مى‏دهد:
بله! من در آن موقع ازدواج کرده بودم و همسرم بسیار بسیار مشوق من بودند. بارها به من مى‏گفتند که تو باید پزشک شوى. او با تلاش و سعى، راه را با اشتیاق فراوان برایم هموار کرد و خدا را شکر مى‏کنم که مشکل خاصى در این زمینه نداشتیم.»

با توجه به مشکلات تحصیلى چه عاملى به عنوان الگو به شما در این راه ثبات قدم مى‏داد؟

خانم شبیرى کمى فکر مى‏کند و بعد با لبخند پاسخ‏مان را مى‏دهد.
همیشه مادرم براى من الگوى کاملى بود. در واقع هیچ وقت به یاد ندارم که مادرم در خانه ساعتى را به استراحت بپردازد. ایشان همیشه در تکاپو بود و از همان ساعات اولیه روز به فعالیت مشغول مى‏شد. او تقریباً خانه را تبدیل به یک مرکز پویا کرده بود، هیچ کدام از ما در خانه یاد نگرفته بودیم که گوشه‏اى بنشینیم و بدون فعالیت، وقت‏مان را بگذرانیم. مادرم همیشه ما را به فعالیت و تلاش وا مى‏داشت و همین تلاش‏ها و تشویق‏ها بود که باعث شد همه خواهرها و برادرهایم تحصیلکرده باشند. مادرم همیشه مى‏گفت که زندگى میدان جنگ است. باید با تلاش و درایت مشکلات را تحمل کنید، تا بتوانید سالم بیرون بیایید. وقتى ایشان زندگى را براى ما این گونه ترسیم مى‏کرد، طبعاً مشکلات چهره نامحسوس‏ترى به خود مى‏گرفت.
خانم شبیرى زمانى که شما تحصیل مى‏کردید، اوایل انقلاب اسلامى بود؛ آیا در آن زمان در دانشگاه با اساتید یا دانشجویان مشکلى نداشتید؟
البته تحصیل در دانشگاه که بدون مشکل نبود، اما در کنار اساتیدى که با ما همکارى نداشتند، اساتید محترم دیگرى بودند که با ما همراه و همدل بودند و سعى مى‏کردند که به اعتقاد ما احترام بگذارند و ما را هم در این امر تشویق مى‏کردند. گرچه افرادى هم بودند که حجاب ما را مانع تحصیل و پیشرفت مى‏دانستند و بارها ما را به خاطر حجاب نکوهش مى‏کردند، اما اینها هیچ کدام باعث نشد که ما از تحصیل و رسیدن به موفقیت دست بکشیم.
از خانم شبیرى مى‏خواهیم که کمى در مورد شخصیت پدرشان برایمان توضیح بدهند و همچنین از نقش ایشان در مورد تحصیلات‏شان بگویند. دکتر ضمن امتناع از این کار، بالاخره به ما مى‏گوید:
«من در مورد پدرم چیزى نمى‏توانم بگویم، ایشان را همه مى‏شناسند، پدرم حضرت آیت‏اللَّه حاج‏آقا سیدموسى شبیرى زنجانى هستند که یکى از مراجع معظم تقلید مى‏باشند. اما من در این مورد حرفى براى گفتن ندارم. در مورد تحصیلم ایشان بسیار مرا تشویق مى‏کردند، حتى اوائل کارم که پزشک زن به حد کافى نبود، یک بار به یاد دارم که به من گفتند این کار یک وظیفه شرعى است و باید مثل وظایف دینى به آن عمل کرد و با این حرف، مرا ترغیب به ادامه تحصیل مى‏کردند.»

تحصیلات همسرتان تا چه اندازه‏اى است و ایشان در مورد تحصیل شما در رشته پزشکى چه نظرى داشتند؟

همسرم روحانى است و درس خارج فقه خوانده است و اکنون هم در مسائل تبلیغى مشغول به کار است. از همان ابتداى درس خواندنم، ایشان به من امیدوارى مى‏داد که موفق مى‏شوى و نباید ناامید بود، حالا هم همین طور است و در هر زمینه یار و یاور من مى‏باشد.

به نظر شما آیا بین مسائل فقهى و حضور زن در اجتماع مى‏توان ارتباطى برقرار کرد؟

مسائل فقهى و حضور زن در اجتماع هیچ منافاتى با هم ندارند چون اسلام دینى پویا است. اسلام دینى است که همیشه راه درست را در شرایط مختلف و سخت پیش پاى انسان‏ها قرار مى‏دهد. مثلاً در مورد حضور پزشک مُماثل براى معاینه یا حتى انجام عمل جراحى براى پزشک غیر مماثل اقدام به معاینه و درمان حرام و براى بیمار نیز مراجعه حرام است ولى در صورت نبودن پزشک مماثل و یا ضرورت معاینه و عمل جراحى براى حفظ جان بیمار، همین حرام، واجب شرعى مى‏شود؛ یعنى براى بیمار واجب است به خاطر حفظ جان خودش به پزشک غیر مماثل مراجعه کند، هم به پزشک واجب است که اقدامات درمانى را انجام دهد.
وقتى ما یک چنین دینى داریم که تا این حد به ما آزادى عمل همراه با مشروعیت مى‏دهد و تمامى جوانب را هم در نظر مى‏گیرد، پس چه منافاتى بین حضور زن در اجتماع براى شغل‏هاى ضرورى و دین و مسائل فقهى وجود خواهد داشت؟ من معتقدم تمامى زنان مى‏توانند با شغل‏هاى مورد نیاز جامعه که در مورد زنان است در اجتماع حاضر شوند و دین خود را هم حفظ کنند، بدون اینکه ذره‏اى به دین و اعتقادشان لطمه وارد شود و آنها را از واجبات دین‏شان دور کند.
صحبت بین ما و خانم دکتر در فضایى صمیمى ادامه مى‏یابد و ما سؤال بعدى را با این مضمون از ایشان مى‏پرسیم: «تحصیل شما در رشته تخصصى زنان چند سال طول کشید و روزهاى اولى که به طور رسمى وارد این کار شدید چه احساسى داشتید؟»
در سال 71 پزشکى عمومى را پس از هفت سال پشت سر گذاشتم که همان سال هم تخصصى را قبول شدم و چهار سال هم پزشکى تخصصى را تمام کردم و مشغول کار شدم. اتفاقاً روزى را که براى اولین بار وارد مطب شدم، خوب به یاد دارم. آن روز بیست و دو مریض داشتم، ولى تقریباً برایم عادى بود، چون هفت ماه بود که در بیمارستان و دانشگاه مشغول به کار بودم. البته خوشحال بودم که پس از گذراندن مشکلات زیاد توانستم به مقصد برسم؛ ولى در کنار این شادى کمى هم احساس ترس داشتم. چون از اینجا به بعد مسئله کاملاً شخصى بود و من مى‏بایست بدون همراهى پزشک دیگرى به کار بپردازم که کمى واهمه داشتم. به هر حال در کار گروهى اضطراب و نگرانى کمترى وجود دارد.
تلفن زنگ مى‏زند و خانم شبیرى مشغول صحبت مى‏شود و در مورد بیمارى که وضعیت اورژانسى دارد، دستوراتى مى‏دهد. با اینکه به گفته خود دکتر، حدود چهل و هشت ساعت است نتوانسته استراحت کند، اما باز بدون اینکه خم به ابرو بیاورد، لبخند مى‏زند و صحبت با تلفن را تمام مى‏کند و براى ما این لبخند، دنیایى از تلاش و کوشش پیاپى است. از دکتر مى‏خواهیم که کمى در باره خاطرات دوران دانشگاه و مدت تحصیلش بگوید. او هم به فکر فرو مى‏رود گویى در ذهنش خاطرات آن سال‏ها جان مى‏گیرد. دوباره لبخندى مى‏زند و ضمن گفتن اینکه: «تمامى آن سال‏ها خاطره بود!» ادامه مى‏دهد:
من هر چه به گذشته فکر مى‏کنم، احساس مى‏کنم سال‏هاى پرخاطره‏اى را پشت سر گذاشته‏ام اما خاطره‏اى از دوران دانشجویى دارم که شنیدن آن خالى از لطف نیست. یادم مى‏آید که دو سال اولى که در همدان درس مى‏خواندم و هنوز به دانشگاه تهران منتقل نشده بودم، تقریباً ظهر که مى‏شد کلاسم تمام مى‏شد. من ساعت یک بعدازظهر از آنجا راه مى‏افتادم و حدوداً ساعت پنج بعدازظهر به قم مى‏رسیدم. یک روز بعد از اینکه کلاسم تمام شد، سوار اتوبوس شدم و به سمت قم راه افتادم. برف شدیدى هم در همان موقع شروع به باریدن کرد. برف اینقدر شدید بود که جاده به خوبى دیده نمى‏شد. همچنین از سقف اتوبوس، روى سر مسافرین آب مى‏ریخت. به همین خاطر همه، هر چه وسایل و کیف و لباس همراهشان بود، روى سرشان گرفته بودند، تا خیس نشوند. اتوبوس هم به خاطر وضع موجود خیلى آرام آرام حرکت مى‏کرد و با این اوصاف هر چند دقیقه یک بار توقف مى‏کرد و شاگرد راننده پیاده مى‏شد و مقدارى برف از جاده برمى‏داشت. ما معنى کار او را نمى‏فهمیدیم، اما بعداً فهمیدیم که در آن وضعیت ماشین هم جوش آورده بود. بالاخره اتوبوس به راهش ادامه داد تا اینکه در نزدیک‏ترین شهر به قم نگه داشت و گفت که من از اینجا به بعد نمى‏روم.
هوا خیلى سرد بود. از شدت بارش برف هم کم نشده بود. مسئولین بین راه هم وارد ماجرا شدند و گفتند که امشب در اینجا بمانید، تا فردا هوا مساعد شود و بعد حرکت کنید. من به همراه چند نفر دیگر سوار تاکسى شدیم و به خارج از شهر رفتیم، به امید اینکه اتوبوسى پیدا بشود تا ما را به قم برساند. اما هیچ اتوبوسى حاضر به سوار کردن آن همه مسافر نبود. تا اینکه یک تریلى آمد و همه ما را سوار کرد. جاى خیلى بدى داشتیم به حدى که پاهایمان بى‏حس شده بود. به هر حال در پلیس‏راه پیاده شدیم و منتظر ماشین شدیم. مسئولین آنجا هم که وضعیت ما را این گونه دیدند، اتوبوسى را نگه داشتند و ما را سوار کردند. در اتوبوس هم جا نبود و همه ما مجبور شدیم که وسط اتوبوس بنشینیم. بالاخره به قم رسیدیم، اما با این تفاوت که راهى را که در چهار ساعت طى مى‏کردم در فاصله ساعت یک بعدازظهر تا یازده شب پشت سر گذاشتم. حالا که به آن سختى‏ها فکر مى‏کنم، مى‏بینم که خیلى زود گذشته و همه شیرینى کارم در همین تلخى‏هاست.

خانم دکتر، آیا اولین بارى را که سر عمل جراحى حضور یافتید به خاطر دارید؟ در آن لحظه چه احساسى داشتید؟

اولین بار سر عمل جراحى قلبِ باز بود و یادم هست که اصلاً نترسیدم. از اینکه مى‏دیدم چند پزشک ماهر به خاطر نجات یک انسان اینقدر تلاش مى‏کنند و بسیار هماهنگ و منظم و دقیق هستند، لذت بردم. اما سر عمل زایمان، احساسم کاملاً متفاوت بود. هنوز هم سر عملِ زایمان همین احساس زیبا را دارم. در واقع وقتى کودکى در عمل سزارین به دنیا مى‏آید، بلافاصله خونریزى و وضعیت مادر را کنترل مى‏کنیم. به محض اینکه وضعیت خونریزى مادر خوب اعلام مى‏شود و مشکل خاصى هم پیش نمى‏آید، دقایق کوتاهى شاید حدود یک الى دو دقیقه فضاى اتاق عمل را شادى پر مى‏کند. در همین فاصله هم، صداى نوزاد بلند مى‏شود که به نظر من هیچ صدایى زیباتر از این صدا نیست. هر کس شروع به ابراز احساسات مى‏کند. در واقع یک نفر مى‏گرید و همه خوشحال و خندانند! من خودم سعى مى‏کنم که همیشه در آن لحظه براى کودک اذان و اقامه بگویم. به هر حال این اتفاق هر چقدر هم که تکرار شود، باز هم براى من شیرین و جذاب است.
از صحبت خانم دکتر شبیرى لبخند بر لبان‏مان مى‏نشیند و همه ما او را به خاطر کار زیبا و احساس زیباترش تحسین مى‏کنیم. از او مى‏خواهیم که خاطره‏اى شیرین از شغلش برایمان بگوید. او با اندکى تأمّل پاسخ‏مان را مى‏دهد.
البته خاطره خاصى که به ذهنم نمى‏رسد. اما اتفاقاتى در شغل ما هست که هر روز و هر زمان در حال تکرار است. اتفاقاتى که گاهى اوقات خودمان هم از وقوع آن تعجب مى‏کنیم. مثلاً بیمارى در بیمارستان بسترى مى‏شود و نظر ما در مورد او انجام عمل است و وقت مشخصى را هم براى انجام عمل او در نظر مى‏گیریم، اما ناگهان بدون هیچ دلیلى، وقت عمل را تغییر مى‏دهیم و تصمیم به عمل فورى او مى‏گیریم. البته خودمان هم نمى‏دانیم چه نیرویى ما را به این کار وادار مى‏کند. اما بعد از اینکه عمل را شروع کردیم، مى‏بینیم که وضعیت بیمار بسیار بحرانى بوده و اگر در موقع پیش‏بینى شده قبلى، عمل انجام مى‏شد، چه بسا بیمار یا نوزاد از بین مى‏رفت. همه اینها لطف‏هاى خداوند است که به ما کمک مى‏کند تا جان بیماران را نجات بدهیم.

آیا مورد خاصى هم به یاد دارید تا براى ما بازگو کنید.

بله! مثلاً همین چند روز پیش بیمارى را به بیمارستان آوردند که حال بدى داشت و هر کجا که براى عمل رفته بود، پزشک به خاطر ناراحتى قلبى بیمار، عمل را ریسک پرخطرى اعلام کرده بود. من هم که بیمار را معاینه کردم، دیدم واقعاً بیمار بى‏حال است. طورى که احساس کردم سایه مرگ بالاى سر اوست؛ کم‏خونى شدید به همراه بیمارى قلبى پیشرفته، من وقتى این بیمار را دیدم، دستور بسترى دادم و گفتم به هر حال یک نفر باید این ریسک را قبول کند. البته اطلاع نداشتم که گروه خونى او منفى است چون خون با فاکتور منفى خیلى کم است. گرچه من مى‏دانستم که امکان دارد این شخص زیر عمل از بین برود و زنده نماند چون حال او خیلى وخیم بود و با توجه به این نکته که هیچ پزشکى دوست ندارد که عمل سخت و بدى انجام بدهد که احتمال زنده نماندن بیمار زیاد باشد؛ با این حال من با توکل به خدا دستور عمل را دادم. وقتى که متوجه شدم که گروه خونى بیمار منفى است، با خودم فکر کردم با این پرونده پزشکى که اکثر پزشکان نظر به خطرناک بودن عمل دارند، او را به تهران منتقل کنم. اما بعد منصرف شدم چون مى‏دانستم که مریض در تهران به سادگى پذیرفته نخواهد شد و احیاناً نمى‏تواند از عهده هزینه‏هاى بالاى آنجا بربیاید. پس مصمم شدم که عمل را خودم انجام بدهم. با اینکه به درستى دلیلش را نمى‏دانستم. نیمه‏هاى شب که در خانه بودم، تلفن زنگ زد و به من اطلاع دادند که بیمار حال بدى دارد و خون هم تمام شده و شرایط بیمار براى عمل مهیا نیست و درخواست منتفى شدن عمل را داشتند. من چون وضعیت بیمار را مى‏دانستم عمل را به تأخیر نینداختم و براى بررسى حال بیمار به بیمارستان رفتم. از بیمارستان هم خواستم که از تهران تقاضاى خون A منفى کنند. سازمان انتقال خون هم به ما گفت که تا رسیدن خون از تهران به ما چند کیسه خون O منفى مى‏دهد.
من وقتى با پزشک بیهوشى صحبت کردم، ایشان با شجاعت کار را قبول کردند و گفتند در صورتى که خون به ما برسد، این عمل را انجام خواهیم داد. من هم مقدمات قبل از عمل را انجام دادم و از خانواده بیمار درخواست کردم که در بیمارستان حضور پیدا کنند و شرایط بیمار را برایشان توضیح دادم. آنها هم قبول کردند و ما عمل را شروع کردیم. وقتى که وضعیت بیمار را در آن شرایط دیدم، واقعاً تعجب کردم. چون بیمار خونریزى داخلى داشت و به همین دلیل بود که هر چه خون به او مى‏زدیم فایده‏اى نداشت. حال بیمار هم به حدى وخیم بود که نمى‏توانست به ما شرایط خودش را اعلام کند.
به هر حال، خواست خدا بود که ما عمل را انجام دهیم و عمل بدون هیچ گونه خونریزى و خطر انجام شد. گرچه در اواخر عمل به حدى خسته بودم که احساس کردم کوهى را جابه‏جا کرده‏ام. خوب خدا را شکر چند روز پیش هم که به بیمار سر زدم، حال او را رضایت‏بخش دیدم.
ضمن تشکر از خانم دکتر مى‏خواهیم که کمى در مورد کار تخصصى‏اشان صحبت کند؛

اولین سؤال‏مان این است که نظر شما راجع به زایمان طبیعى و سزارین چیست و به بیماران خود چه راهى را پیشنهاد مى‏کنید؟

به نظر من راهى را که خداوند به صورت طبیعى قرار داده است، بهترین راه براى وضع حمل است؛ گرچه اوایل وضع حمل با درد بسیار زیادى همراه است، اما این راه بهتر از سزارین است و بیمار مى‏تواند بعد از چند روز استراحت به کارهاى طبیعى خودش بپردازد، اما سزارین براى حس نکردن درد زایمان است، گرچه بیمار بعد از عمل درد زیادى دارد و مدتى طول مى‏کشد تا حال طبیعى خودش را پیدا کند.

در باره زایمان بدون درد که به تازگى در بیمارستان‏ها رایج شده است، چه نظرى دارید؟

زایمان بدون درد، روش خوبى است ولى بعلت همکارى نامناسب بیمار و طولانى شدن زمان زایمان، هنوز جاى مناسبى در روش‏هاى زایمانى پیدا نکرده است که امیدواریم پس از حل هر چه زودتر مشکلات فوق بتوان این نوع زایمان را رایج کرد. چون در این نوع زایمان، مادر درد نمى‏کشد و به همین دلیل همکارى خود را براى به دنیا آوردن فرزند از دست مى‏دهد و کار براى ما با مشکلات زیادى همراه مى‏شود. اما در زایمان‏هاى طبیعى مادر خودش هم کمک مى‏کند تا وضع حمل زودتر پایان یابد. البته زایمان داخل آب هم داریم که در کشورهاى خارجى انجام مى‏شود، آن هم به طور محدود.

آیا شما مشکلاتى هم در کار خود دارید؟

بله! مشکلات کار ما زیاد است. اصولاً علم پزشکى مشکلات فراوانى دارد. یکى از مسائل، عدم آگاهى مردم از مسائل پزشکى، علوم پزشکى و مشکلات آن است. کلاً فاصله زیادى بین مردم ما و گروه درمانى وجود دارد. مثلاً اگر کسى به بیمارستان مراجعه کند و حال بیمارش اورژانسى باشد، در این مواقع ما مهم‏ترین و مشکل‏ترین اقدامات را با تمام سعى و تلاش انجام مى‏دهیم. گاهى اینقدر حال بیمار دگرگون و وخیم است که امکان دارد تا چند لحظه دیگر جان خود را از دست بدهد. وقتى پزشکان ما بررسى مى‏کنند، مى‏بینند که براى زنده ماندن بیمار لازم است
که شخص عضوى را از دست بدهد و به علت اورژانسى بودن کار و فرصت کم این کار را در کمترین فرصت انجام مى‏دهند تا بیمار زنده بماند. وقتى که بیمار حال عمومى خوبى پیدا کرد، به علت عضو از دست رفته شاکى مى‏شود و هیچ به این مسئله توجه نمى‏کند که در قبال از دست دادن این عضو، زنده مانده است.
گاهى اوقات واقعاً برخورد ناپسندى با پزشک مى‏شود، به همین خاطر است که گاهى بهترین پزشکان ما که مى‏توانند با یک عمل، جان بیمارى را نجات بدهند و او را بهبودى ببخشند، خود را کنار مى‏کشند و مسئولیت قبول نمى‏کنند.

از خانم دکتر مى‏خواهیم که در این مورد توضیح بیشترى بدهند.

مثلاً ما در آموزش نجات‏غریق داریم که براى نجات یک شناگر که در حال غرق شدن است باید موهاى او را بکشیم یا او را به شدت به طرف ساحل پرتاب کنیم. حالا شما تصور کنید که یک نجات‏غریق با کمک ضربه پا او را به طرف ساحل پرتاب کرد و جانش را نجات داد. ولى با این کار یکى از دنده‏هاى شناگر بشکند و او بعد از نجات از مرگ حتمى برود و از غریق‏نجات شکایت کند که چرا مرا مجروح کرده و تقاضاى گرفتن دیه کند و دادگاه هم او را محکوم کند. خوب در اینجا واقعاً چه کارى مى‏شود انجام داد، جز اینکه نجات‏غریق از کارى که انجام داده پشیمان شود. اینها مشکلاتى است که دست و پاى ما را براى راحت عمل کردن مى‏بندد، ولى چاره‏اى نیست.

خانم شبیرى، آیا شما نمونه‏اى از این مشکلات را به یاد دارید؟

بله! نمونه‏ها که زیادند. مثلاً مواردى هست که بیمار بسیار بدحال تصادفى را به اورژانس آورده و پزشک در آن لحظه با توجه به شرایط بیمار جهت درمان وى تصمیم گرفته بود ولى موفق به نجات وى نشده بود. همراهان بیمار هم شکایت کرده و مسئولین قضایى با این پزشک بعنوان قاتل برخورد کرده و در جلسه دادگاه او را «متهم به قتل» خطاب مى‏کردند. در نهایت دکتر محکوم به پرداخت دیه شد.
آیا در این حالت، پزشک با کسى که چاقو به دست گرفته و کسى را کشته، یکى است! متأسفانه مراجع قانونى عدم توانایى در نجات جان افراد را مساوى با قتل مى‏دانند. از پزشکى که با مشکلات درس خوانده و تصمیم داشته تا به هموطنانش کمک کند چگونه مى‏شود با این شرایط دعوت به همکارى و کمک کرد؟ این نمونه‏ها باعث مى‏شود که دیگر وقتى براى یک مورد اورژانسى با پزشکى تماس مى‏گیریم، او از انجام کار سر باز بزند.

خانم دکتر، حتماً خبر دارید که امسال شصت و یک درصد از پذیرفته‏شدگان رشته پزشکى خانم‏ها هستند؛ نظر شما در این رابطه چیست؟

البته اینکه بانوان جامعه ما توانسته‏اند به مدارج علمى بالا دست یابند، خیلى خوب است. اما باید بدانیم که در هر موردى باید روال عادى آن باشد. چون هر چه بانوان ما در بیرون مشغول به کار شوند، فرصت کمترى براى تربیت فرزندان و مسائل خانوادگى خواهند داشت. ما به بانوان دانا و هوشمند نیاز داریم اما اگر آنها بخواهند تمام فرصت خود را در مورد مسائل خارج از خانه صرف کنند، ما در آینده جوانان تربیت‏شده و پیشرفته نخواهیم داشت و همچنین باید قبول کنیم که نمى‏توانیم به طور کلى کار مردهاى جامعه را به عهده بگیریم. به هر حال، آنها در قبال خانواده و تربیت فرزندان و همچنین حضور در خانه مسئولیت کمترى نسبت به زنان دارند و از قدرت بدنى و روحى بهترى نسبت به بانوان برخوردارند. مثلاً من به یاد دارم اولین بیمارستان مخصوص زنان که در حال تأسیس بود، مدیر مسئول آنجا به من گفت که مجبور است به جاى هر دو نفر مرد، سه نفر زن را به کار بگیرد تا کارهاى بیمارستان به طور طبیعى پیش برود. کار بیرون از خانه، انرژى خانم‏ها را کم مى‏کند و فرصت کمى براى کار در خانه و تربیت و رسیدگى به اصول زندگى باقى مى‏گذارد. البته شغل‏هایى را که لازم است، بانوان حتماً به عهده داشته باشند، نمى‏شود انکار کرد. همچنین تحصیل خانم‏ها در هر شرایطى لازمه تربیت صحیح است.
با توجه به مسائلى که مطرح کردید، آیا تحصیل و شغل شما در زندگى شما تأثیر داشته و چطور سعى کردید این خلاء را در خانه از بین ببرید؟
شغل و درس من در زندگى‏ام تأثیر زیادى گذاشته، یعنى امکان ندارد که خانمى در بیرون از خانه تحصیل کند و یا شغلى داشته باشد و این نبودن او در خانه هیچ تأثیر نداشته باشد. من همیشه سعى کرده‏ام که وقت‏هایى که در منزل هستم، نبودنم را به نوعى جبران کنم. چون معتقدم یک خانم در درجه اول باید خانه‏دار خوبى باشد، ولى در کنار این مسائل و مشکلات، همسرم همیشه، هم مشوقم بوده و هم یارى‏گرم و اکثر کاستى‏ها را جبران کرده است. دخترم هم با اینکه کوچک است و حدوداً شش سال دارد با برنامه‏ام هماهنگ شده و به شغلم علاقه دارد. اما به هر حال از تأثیرات دیگر عدم حضورم در خانه، نمى‏شود به راحتى گذشت.

خانم دکتر، نظر شما در باره روابط خانوادگى و الگودهى به فرزندان چیست و به بانوان شاغل چه توصیه‏اى در این زمینه دارید؟

هر رفتار کوچکى در خانه باعث مى‏شود که فرزند، چه کوچک و چه بزرگ در زندگى روند تربیتى خاصى پیدا کند. کودکان در این مورد انعطاف‏پذیرترند. ما در مقابل کودکان باید بسیار مراقب رفتار و اعمال خودمان باشیم. اگر دوست داریم کودک‏مان طورى پرورش پیدا کند که در جامعه عضو مفیدى باشد، باید راه و روش رفتار و تربیت صحیح را بدانیم. شعرى در این مورد هست که به کودکان کودکستانى مى‏آموزند و بسیار شعر جالبى است: «اى پدر! اى مادر! من نه آن گونه شوم که شما خواهید، آنى مى‏شوم که شما هستید.» این شعر نوى کوتاه همه اصول تربیتى را در خود دارد. همه پدرها و مادرها آرزومند این هستند که فرزندان‏شان صالح و مفید باشند. اما این فقط در گرو رفتار نیک پدر و مادر حاصل مى‏شود.
همه کودکان از ما که والدین‏شان هستیم، الگو مى‏گیرند. اگر به کودکى مى‏گوییم وقتى وارد حیاط مى‏شود، باید دمپایى بپوشد، کودک آن را مى‏پذیرد ولى اگر ما در شرایط خاصى، وقتى کار خاصى داریم با عجله بدون اینکه کفشى به پا کنیم به طرف حیاط بدویم و بعد براى فرزندمان توجیه کنیم که مثلاً عجله داشتم، کودک با خود مى‏اندیشد که پس مى‏شود این کار را کرد و توجیهى برایش تراشید و خیلى مهم نیست. یا مثلاً اگر به کودک مى‏گوییم پفک و سایر تنقلات غیر ضرورى را نخورد، خودمان هم باید به آن عمل کنیم. این یکى از مسائل کوچکى است که کودک الگو مى‏پذیرد، اما همه موارد به این سادگى هم نیست. مورد دیگر اینکه نباید رفتار پدر و مادر ساختگى باشد، طورى که کودک احساس کند یک فیلم را تماشا مى‏کند. ملکات اخلاقى باید جزء وجود والدین شده باشد تا کودک آن را به طور زیبایى بیاموزد.
به عنوان آخرین سؤال از خانم شبیرى مى‏پرسیم:

چه توصیه‏اى در مورد دختران و بانوان جامعه دارند؟

به نظر من اولین موفقیت براى یک زن، خانه‏دار بودن اوست که بتواند از عهده آن به خوبى بربیاید. اگر یک زن مسائل خانه‏دارى، تربیت فرزند و غیره را خوب انجام دهد و در کنار اینها شغل دائمى خارج از منزل یا در خود منزل داشته باشد، یک فرد کاملاً موفق است، چون به هر حال یک زن، رئیس خانه است. تربیت کودکان مستقیماً به عهده زن است. هر زنى که زندگى کاملى در خانه نداشته باشد، در جامعه هم فرد مؤثرى نیست. این افراد معمولاً در گلوگاه زندگى مى‏مانند و همیشه سعى در فرار از مسئولیت‏ها دارند. به همین دلیل اولین اصل براى یک زن در کنار مسائل اجتماعى، خانه‏دار بودن اوست.

از خانم دکتر شبیرى به خاطر فرصتى که در اختیار پیام زن گذاشتند صمیمانه تشکر مى‏کنیم و برایشان آرزوى دوام موفقیت و سربلندى داریم.