سخن اهل دل‏
نمونه‏هایى از شعر دهه اول انقلاب اسلامى‏
(در استقبال از دهه فجر)

تظاهرات‏

محمدرضا عبدالملکیان‏

شک را شکسته خشم تو -
- در بازوان من‏
انگار قد کشیده‏ام‏
انگار طعمِ حادثه‏اى را چشیده‏ام‏
بازو گشاده‏ام که زمین‏
آغاز بر شکفتن و گفتن را
با انتظار خاک بگوید
بازو گشاده‏ام که سرودى از آسمان‏
آغاز آفرینش باران را
با خاک سینه‏چاک بگوید
من با توام‏
در هر کجاى عشق که هستى‏
من نیز سنگِ شعرى خود را
تا شیشه‏هاى پنجره بسته سکون‏
پرتاب مى‏کنم‏
باید که سدِ شیشه فرو ریزد
وقتى پرنده کلام رسولم‏
اندیشناکِ بال گشودن‏هاست‏
شک را شکسته خشم تو
در بازوان شهر
شهرِ سکوت را
در سر هوا، هواى سرودن‏هاست‏

پاییز 57 - نهاوند

دشت شهیدان‏

على موسوى گرمارودى‏

گل در بهاران مى‏رسد، گل با بهاران مى‏رسد
باغ مرا بار دگر، خورشید و باران مى‏رسد
پا بِفْشُر اى همراه من، رو برمتاب از راه من‏
کان سوى این شام سفر، خورشید تابان مى‏رسد
هان، همّتى، گامى دگر! آن سوى این کوه و کمر
باغ شقایق مى‏دمد، دشت شهیدان مى‏رسد
تابان فروغِ «مى» شود، دور خمارى طى شود
وز خمِّ این «مى» ساغرى، با هوشیاران مى‏رسد
چون لاله گر کوته بود دست تمنّاى وصال‏
اما بُلنداىِ نظر، تا قلّه‏ساران، مى‏رسد
مرغ غریب عشق ما، چندى به حسرت ناله زد
آنک هَراىِ شیر او، از بیشه‏زاران مى‏رسد
* * *
دل گفت آن سردار هر پیر و امیر دهر، کو
خورشید عالمگیر، کى، از کوهساران مى‏رسد؟
گفتم: نه او آیا گل باغ وجود ما سواست؟
گل در بهاران مى‏رسد، گل با بهاران مى‏رسد

مسافر ناپیدا

طاهره صفّارزاده‏

در جمع این درختان‏
در پاى نهرهاى روان‏
با پرندگان‏
حتى‏
میان بویناکى این شهر تفرقه‏
فرود عطرى سرد
در بطن سینه‏ام‏
وقتى که انتظار ندارم‏
حتمى است‏
سرماى تب‏شکن یخ‏
همراه ناشناس‏ترین عطر
از راه مى‏رسد
از پشت شیشه‏
از پشت پنجره ممهور
در کوچه‏
در خیابان‏
از راه مى‏رسد
خنک شدن گرما
با نقش دایره‏گون‏
یا مستطیل‏
که شکل انجماد عطر و یخ است‏
بر بطن سینه‏ام ترسیم مى‏شود

تو اى مسافر ناپیدا
وقتى قرار نیست مى‏رسى از راه‏
و مى‏نشینى در من‏
مرزگذار تو
لبان و دهانم نیست‏
چندان که مى‏رسى‏
دلم در آن خنکا
به جاى بستن در یخ‏
به جاى بسته شدن‏
باز مى‏شود

روستا

قیصر امین‏پور

من‏
یک روستاى ساده کوچک‏
در سینه دارم‏
دیوارهاى زخمى آن‏
در چار گنج سینه من قد کشیده‏اند
با سایه‏هاى کاهگلى‏
کوتاه‏
چندى است‏
در کوچه‏هاى خاکى این روستا
تصویر یک نجابت شرقى را
با میخ‏هاى خاطره کوبیده‏اند
هر چند
دیوار روستاى دل من‏
از میخ‏هاى خاطره زخمى است‏
اما
جاى هزار تصویر
جاى هزار زخم دگر دارد