شوکران طلاق5 گزارشى مبسوط از طلاق و پیامدهاى اجتماعى آن‏

نویسنده


 

شوکران طلاق (قسمت پنجم‏)
گزارشى مبسوط از طلاق و پیامدهاى اجتماعى آن‏

مریم بصیرى‏
با همکارى زهره دهخدا، نفیسه محمدى، رخساره اکبرى‏

پیامبر اکرم(ص) مى‏فرمایند: دشمن‏ترین چیزى که خداوند از چیزهاى حلال دارد، طلاق است. با توجه به فرمایش ارزشمند پیامبر اسلام(ص)، به نظر مى‏رسد که در کشور اسلامى ما باید آمار طلاق بسیار کم باشد و هر روز نیز رو به کاهش بگذارد. اما متأسفانه ازدواج‏هاى غلط و ناآگاهانه، روزانه به آمار طلاق مى‏افزاید و هر روز عده‏اى بیشتر از روز قبل، شوکران تلخ طلاق را مى‏نوشند.
البته با یک آمارگیرى کوچک این طور به نظر مى‏رسد که بیشترین مشکلات منجر به طلاق پس از ازدواج ایجاد نشده‏اند و اگر پیش از عقد ازدواج به درستى به آنها پرداخته مى‏شد، شاید مشکل به گونه‏اى در همان زمان حل مى‏شد و زوجین احتمالى، یا قید ازدواج با همدیگر را مى‏زدند و یا اینکه دیگر بهانه‏اى براى هموار کردن راه طلاق پس از پیوند زناشویى با همدیگر نداشتند.
با این وجود در صورتى که زوجین نتوانند به هر علتى به زندگى سابق خود ادامه دهند، باید با اطلاع دقیق از شرایط طلاق و با آگاهى کامل از تبعات آن، اقدام به جدایى کنند.

شرایط اساسى طلاق‏

مُطلّق یا طلاق‏دهنده، مُطلّقه یا طلاق داده شده، صیغه طلاق و استشهاد و گواه گرفتن بر صیغه طلاق، چهار رکنى هستند که در صورت نبودن یکى از آنها طلاق واقع نمى‏شود.
جداى از وجود این چهار رکن، طلاق شرایطى دارد که به ماهیت آن و نحوه بیان اراده شخص مربوط مى‏شود.
اراده و قصد و رضاى شوهر، اولین شرط اساسى طلاق است. پس مرد باید با هوشیارى کامل و اراده قطعى مایل به طلاق همسرش باشد. لذا تردید در مورد طلاق قابل قبول نیست. ماده 1135 قانون مدنى صریحاً اعلام مى‏کند که «طلاق باید منجّز باشد و طلاق معلّق به شرط، باطل است.» از آنجایى که رابطه زناشویى نباید در حالت تعلیق و تزلزل باشد و ثبات خانواده از نظر اجتماعى نیز بسیار حائز اهمیت است، از این‏رو کسى نمى‏تواند شرط کند که در فلان صورت و فلان جا دیگر به طور قطع همسر خود را طلاق خواهد داد. همچنین طلاق دادن زن با شوخى و مزاح مرد نیز، باطل است.
دومین شرط اساسى طلاق این است که طبق ماده 1136، مرد عاقل و بالغ باشد و کلاً اهلیّت قانونى داشته باشد. پس مردان سفیه و صغیر نمى‏توانند به تنهایى اقدام به طلاق همسران‏شان بکنند و لازم است با پیشنهاد رئیس دادگسترى و تصویب دادگاه، در حضور قیّم خود، همسرشان را طلاق دهند.
سومین شرط، معین بودن موضوع طلاق است؛ یعنى باید مشخص شود که چه فردى طلاق داده مى‏شود و موضوع، واقعاً طلاق و جدایى مطلق طرفین است.
شرایط لازم در زن، چهارمین شرط از شرایط اساسى طلاق است. به موجب ماده 1140 قانون مدنى، شرط اساسى براى زن در هنگام طلاق این است که زن در عادت زنانگى و یا در حال نفاس نباشد. علاوه بر پاک بودن زن در هنگام طلاق، طلاق وقتى صحیح است که از زمان پاک شدن زن تا زمان اجراى صیغه طلاق بین زوجین نزدیکى روى نداده باشد؛ یعنى زن اصطلاحاً در «طُهر غیر مواقعه» باشد. ماده 1141، صریحاً در این مورد اعلام مى‏کند: «طلاق زن در طُهر مواقعه صحیح نیست مگر اینکه یائسه یا حامل باشد.» البته طلاق زن یائسه نیز در طُهر مواقعه، یعنى نزدیکى کردن پس از دوران پاکى، به شرطى صحیح است که زن به طور طبیعى یائسه شده باشد، نه اینکه به دلایل دیگرى چون بیمارى، دیگر عادت ماهانه نداشته باشد.
این دو شرط براى زن موجب مى‏شود که زمان طلاق اندکى به عقب‏تر بیفتد و احتمالاً باعث آشتى مجدد طرفین شود.

شرایط صورى و تشریفاتى طلاق‏

تشریفات طلاق را مى‏توان در چهار مرحله داورى، صدور گواهى عدم امکان سازش، تشریفات اجراى صیغه طلاق و ثبت طلاق، خلاصه کرد.
پس هر گاه کسى بخواهد طلاق بدهد و یا طلاق بگیرد باید به دادگاه مراجعه کند و پس از تعیین داور، در صورتى که داور نتواند بین آنها آشتى دهد، وارد مرحله دوم شود. پس از مرحله داورى و ارائه نظر داوران به دادگاه، چنانچه اختلاف زوجین حل نشود، دادگاه با صدور گواهى عدم امکان سازش، مبادرت به فرستادن زوجین به دفترخانه رسمى طلاق مى‏کند. با تصویب قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق در سال 1370، صدور گواهى عدم امکان سازش حتى در صورت طلاق توافقى لازم است. این کار براى آن است که دفترخانه‏ها نتوانند به طور سرخود و بدون داشتن مجوز قانونى، طرفین دعوا را طلاق دهند. لذا ماده 10 قانون حمایت خانواده در این باره مقرر کرده است: «هر یک از طرفین عقد که بدون تحصیل گواهى عدم امکان سازش مبادرت به طلاق نماید به حبس جنحه‏اى (تعزیرى) از شش ماه تا یک سال محکوم خواهد شد، همچنین همین مجازات براى سردفترى که طلاق را ثبت نماید، مقرر است.»
در مورد تشریفات اجراى صیغه طلاق نیز، ماده 1134 قانون مدنى متذکر شده است: «طلاق باید به صیغه طلاق و در حضور لااقل دو نفر مرد عادل که طلاق را بشنوند، جارى شود.» این دو مرد عادل باید همزمان با هم صیغه طلاق را بشنوند. پس تنها امضا کردن سند طلاق و یا شنیدن صیغه به طور مجزا کافى نیست.
و اما ثبت طلاق، آخرین مورد از شرایط صورى طلاق است. دفترداران پس از رعایت تمامى تشریفات مربوط به اجراى صیغه طلاق، باید حتماً طلاق مذکور را در دفتر رسمى طلاق به ثبت برسانند و مراتب را در شناسنامه طرفین قید کنند. البته ثبت نشدن طلاق در دفتر رسمى دلیل بر باطل بودن آن نیست، ولى به نوبه خود، جرم محسوب مى‏شود و لذا باید براى اثبات طلاق و محاسبات آمارى حتماً واقعه طلاق در دفترخانه ثبت شود.
قانون مجازات اسلامى مصوب 1375 در ماده 645 خود، در این باره مقرر کرده است: «به منظور حفظ کیان خانواده ثبت واقعه ازدواج دائم، طلاق و رجوع، طبق مقررات الزامى است. چنانچه مردى بدون ثبت در دفاتر رسمى مبادرت به ازدواج دائم، طلاق و رجوع نماید به مجازات حبس تعزیرى تا یک سال محکوم مى‏گردد.»

من هم حق و حقوقى دارم؟
ظهر/داخلى/دادگاه خانواده‏

روبه‏روى اتاق مشاوره نشسته است و سرش را پایین انداخته و ساکت به زمین خیره شده است. وقتى مى‏پرسیم چرا به واحد مشاوره آمده است، قدرى نگاهمان مى‏کند و بعد مى‏گوید: «همه‏اش از روزى شروع شد که با خواستگارم بر سر همه چیز به توافق رسیدیم و میزان مهریه را هم مشخص کردیم که ناگهان زن عمویم پیدایش شد و همان جا مرا براى پسرش خواستگارى کرد. وقتى پدرم اصرار عمو و زن عمویم را دید همان جا خواستگار اولم را رد کرد. والدینم گفتند از هر جهت پسر عمویم را مى‏شناسند و کاملاً مورد تأیید آنهاست. همین طورى شد که من زندگى‏ام را با پسر عمویم شروع کردم.»

مشکل‏تان سر چه چیزى است؟

- از اولش نگران مسائل ژنتیکى و بچه‏دار شدن‏مان بودم. سه مورد عقب مانده ذهنى در خانواده‏هایمان داشتیم که ازدواج فامیلى داشتند. من هم مى‏ترسیدم که بچه‏ام عقب‏مانده شود.

مگر آزمایش ژنتیکى پیش از ازدواج انجام نداده بودید؟

- اصل بحث و جدل ما بر سر همین موضوع است دیگر. شوهرم در آزمایشگاه کار مى‏کند. روزى که قرار بود آزمایش بدهم، او گفت لزومى ندارد به آزمایشگاه بروم. در خانه مقدارى از من خون گرفت و خودش برد آزمایشگاه. بعد از مدتى هم گفت جواب آزمایش خوب است و ازدواج ما با هیچ مشکلى مواجه نیست و از لحاظ ژنتیکى خطرى بچه‏هایمان را تهدید نمى‏کند. همه با این حرف راضى شدیم، ولى من همیشه ترسى در وجودم بود و با اینکه شوهرم دائماً به من اطمینان مى‏داد که خطرى نیست ولى مى‏ترسیدم. عاقبت باردار شدم و دخترم هفت ماهه به دنیا آمد. دکترها گفتند بچه‏ام صد در صد عقب‏مانده است و اگر بتواند در ایده‏آل‏ترین شرایط رشد کند شاید فقط در آینده قادر به نشستن باشد.

خوب عکس‏العمل شوهرتان در این مورد چه بود؟

- فوراً مرا مقصر جلوه داد و گفت مراقبت‏هاى دوران باردارى را خوب انجام نداده‏ام. هر چه دکترها گفتند هر دوى ما مشکل ژنتیکى داریم و نباید بچه‏دار مى‏شدیم، شوهرم گوش نکرد. دکترها حتى قبول نکردند که ما براى ازدواج آزمایش داده باشیم و بعدها معلوم شد واقعاً همین طور بوده و شوهرم اصلاً خون مرا براى آزمایش نبرده و گواهى آزمایشگاه را براى ازدواج‏مان جعل کرده است. آخرش هم هیچ طور این مرد زیر بار نرفت و در نهایت گفت طلاقت مى‏دهم.
وقتى از او مى‏پرسیم که آیا براى مداواى فرزندشان، کارى کرده‏اند یا نه؟ زن در حالى که بغض مى‏کند، مى‏گوید: «شوهرم دائم از خانه بیرون مى‏رفت تا صداى بچه را نشنود. همیشه مى‏گفت اصلاً فایده این بچه چیست که هى او را ببریم دکتر، او که چیزى نمى‏فهمد. حتى چندین بار گفت بچه را بگذاریم سر راه. یک شب دخترم تب شدیدى کرد. مادرشوهرم هم خانه ما بود، او هم مثل پسرش گفت بچه را ول کنید، بگذارید به همان حال بماند تا بمیرد، هم خودش راحت مى‏شود و هم شما!»

و شما چه کردید؟

- نیمه‏شب بود. چاره‏اى نداشتم که تا صبح صبر کنم. هر چه مى‏توانستم براى دخترم کردم اما فایده‏اى نداشت و صبح نشده او مرد. وقتى صبح شوهرم از خواب بیدار شد و دید دخترمان مرده زود او را دفن کرد و مثل هر روز به کارهاى معمولش رسید. بعد هم مادرشوهرم گفت زندگى شما فایده ندارد و باید طلاق بگیرید.

شما به این طلاق راضى بودید؟

- شوهرم مرا راضى کرد با بخشیدن نیمى از مهریه‏ام از او طلاق بگیرم. من به مادرشوهرم گفتم چرا با وجود بودن مشکلات ژنتیکى در فامیل به سراغ من آمدند و او به راحتى همه مشکلات را به گردن من انداخت و گفت تو بیمار بودى و ما نمى‏دانستیم.

مشکلى در برنامه طلاق‏تان نداشتید؟

- نه، خیلى راحت یک روز رفتیم دادگاه و فردایش شوهرم طلاقم داد. به همین سادگى! بعد هم پرداخت مهریه‏ام را هى عقب و جلو انداخت. یک سال است که طلاق گرفتم ولى از مهریه خبرى نیست. عوضش شوهرم با فرد دیگرى ازدواج کرده است. حالا مانده‏ام که آیا من هم انسانم که نه در ازدواج و نه در طلاق و نه حتى در مراقبت از دخترم هیچ گونه اختیارى نداشتم؟ حالا آمده‏ام اینجا ببینم آیا واقعاً من هم حق و حقوقى دارم!
* *

این مال من است!

معمولاً پس از طلاق علاوه بر گرفتن حقوق مادى و معنوى دوران زناشویى، زن جهیزیه خود را نیز از خانه مرد مى‏برد. بد ندیدیم در همین بخش اشاره کوتاهى هم به این بحث، پس از ثبت طلاق، داشته باشیم.
از نظر حقوقى و قانونى هیچ خانواده‏اى الزامى قضایى به دادن جهیزیه به دختران خود ندارد؛ مگر اینکه دادن جهیزیه در ضمن عقد نکاح یا حتى خارج از آن شرط شده باشد.
با این وجود در اکثر خانواده‏هاى ایرانى رسم جهیزیه رایج است. آوردن جهیزیه توسط زن به خانه شوهر، از نظر اخلاقى نشانه صمیمیت و مظهرى از روح تعاون بین خانواده زن و مرد است؛ اما از نظر حقوقى، زن داراى استقلال مالى کامل است و شوهر حق مالکیت جهیزیه او را ندارد. مرد فقط مى‏تواند به طور متعارف از اموال همسرش استفاده کند.
بهتر است براى اینکه در زمینه مالکیت جهیزیه، اختلافاتى ایجاد نشود و خداى نکرده در هنگام طلاق احتمالى، مشکلى پیش نیاید، در زمان عقد ازدواج از اقلام جهیزیه رونوشتى تهیه کرده و به طور دقیق به نوع، مدل، قیمت و سایر مشخصات جنس مورد نظر اشاره کرد؛ سپس سیاهه اموال توسط شاهدان مشاهده شده و در یکى از دفاتر اسناد رسمى به ثبت برسد.
در صورت طلاق، املاک و اموالى که ثبت شده‏اند و یا اموالى که داراى یک مدرک کتبى گواهى شده توسط چندین نفر هستند، با حکم دادرسان محاکم به زن برگردانده مى‏شود، ولى اموال منقول و اثاثى که فاقد سند رسمى یا هر گونه سند دیگرى باشند، باید به استناد عرف و عادت و اوضاع و احوال موجود، تقسیم شوند.
به عنوان مثال در برخى مناطق مرسوم است که زن تمام اجناس لازم در زندگى را همراه خود به خانه شوهر ببرد. در این گونه مناطق براساس اقتضاى عرف، تعلق مالکیت به نفع زن است، به ویژه وقتى مدت زیادى از عقد نکاح نگذشته باشد، مگر اینکه قرینه یا دلیل خلاف آن موجود باشد.
جداى از این، برخى اموال اختصاصاً متعلق به زن و برخى مختص مرد است. در این گونه موارد در صورت نبودن دلیل مخالف، باید اموال مختص زنان در مالکیت زن و اموال خاص مردان در مالکیت مرد قرار بگیرد.
ماده 79 آئین‏نامه اجرایى مفاد اسناد رسمى لازم‏الاجرا، در قانون ثبت اسناد و املاک، در این مورد چنین مقرر مى‏دارد: «هرگاه متعهد یکى از زوجین باشند که در یک خانه زندگى مى‏کنند از اثاث، آنچه که عادتاً مورد استعمال زنانه است ملک زن و آنچه که عادتاً مورد استعمال مردانه است ملک شوهر و مابقى مشترک بین زوجین محسوب خواهد شد مگر اینکه خلاف ترتیب فوق ثابت شود.»
همچنین در ماده 63 قانون اجراى احکام مدنى مصوب 1356 نیز آمده است: «در اموال منقول موجود در محل سکونت زوجین آنچه معمولاً و عادتاً مورد استفاده اختصاصى زن باشد متعلق به زن و آنچه مورد استفاده اختصاصى مرد باشد، متعلق به شوهر و بقیه از نظر مقررات این قانون مشترک بین آنان محسوب مى‏شود مگر اینکه خلاف آن ثابت گردد.»
از آن جایى که از جهیزیه زن، تمام اعضاى خانواده استفاده مى‏کنند، به همین جهت برخى از اموال به مرور زمان بر اثر حوادث مختلف داخل خانه از بین مى‏روند؛ اما برخى اموال به دلیل استحکام خاص خویش، دوام خود را تا چند سال حفظ مى‏کنند.
در مورد اموالى که پس از زمان کوتاهى از بین مى‏روند، مطالبه، مشکل به نظر مى‏رسد ولى در صورتى که بتوان تقصیر مرد را در تلف شدن آن جنس ثابت کرد، زن مى‏تواند عین، مثل یا قیمت آن مال را مطالبه کند. اما در مورد اموالى که داراى دوام و استحکام نسبى هستند باید در صورت تلف عین یا ایجاد نقص عمومى در آن، شوهر را مسئول دانست.
در هر صورت قانون در مورد کهنه شدن و یا عیب‏ناک شدن یک وسیله بر اثر گذشت زمان، حقى براى زن قائل نمى‏شود مگر اینکه آن وسیله فقط توسط مرد استفاده شده باشد.
به طور کلى در مطالبه جهیزیه بهتر است اصل را بر بقاى اموال و جهیزیه گذاشت مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. ملاک در مطالبه جهیزیه عین جنس، یا مثل یا قیمت آن در زمان پرداخت است.
بدیهى است در صورت موجود بودن عین جهیزیه، زن حق توقیف و تملک اختصاصى آنها را ندارد؛ حال بگذریم که گاه برخى مردان در هنگام طلاق تمام و یا بخشى از جهیزیه زن را به دلیل نداشتن رونوشت و سیاهه وسایل، به نفع خود ضبط مى‏کنند و زن نمى‏تواند هیچ ادعایى در این مورد داشته باشد.

کودکان طلاق از جامعه طرد مى‏شوند
عصر/ داخلى / کتابخانه عمومى‏

قرار گفتگو با «بهاره فرزانه» کارشناس ارشد رشته حقوق خصوصى را در کتابخانه گذاشته بودیم. حضورمان را به گرمى مى‏پذیرد ولى خیلى کوتاه نظرش را پیرامون مسئله طلاق عنوان مى‏کند. از نظر وى مشکلات اقتصادى، عدم تفاهم فکرى و رفتارى، ناهنجارى‏هاى اجتماعى و عدم تطابق فرهنگى خانواده‏ها از جمله مسایلى هستند که اگر پیش از ازدواج به آن توجه نشود، زندگى زناشویى را به طلاق مى‏کشاند.

راههاى پیشگیرى از طلاق را چه مى‏دانید؟

- تفهیم کلیه حقوق زوجین به یکدیگر از جمله حقوق قانونى، اخلاقى و رفتارى، کنترل روان‏شناسى افراد، تماس با مراکز مشاوره روان‏شناختى و جلوگیرى از دخالت والدین زوجین در زندگى آنها.

به نظر شما مشکلاتى که زنان پس از طلاق با آن درگیر هستند، چه مواردى مى‏باشند؟

- از نظر اقتصادى نداشتن شغل مناسب واقعاً براى این زن‏ها دردسرساز است.
همچنین خانواده برخى زنان مطلّقه، آنها را زیر حمایت مادى خود نمى‏گیرند. برخى زنان هم به حق و حقوق خود دسترسى ندارند و همین مشکل، بزرگ‏ترین مشکل زنان مطلّقه است که گاه موجب ازدواج موقت و یا فساد و فحشا مى‏شود.
اما از نظر روانى، این زنان دچار مشکلات روانى مى‏شوند که حداقل آنها افسردگى است. در صورتى که میزان افسردگى بیشتر شود، فرد دچار یأس و ناامیدى مى‏شود و دست به جنایت و یا خودکشى مى‏زند. حتى برخى زن‏ها فرزندان خود را مى‏کشند. برخى به اعتیاد روى مى‏آورند تا خودشان و مشکلات‏شان را فراموش کنند.
وقتى نظر خانم «فرزانه» را در مورد مشکلات کودکان طلاق مى‏پرسیم، وى مى‏گوید: «مشکلات این کودکان قابل شمارش نیست، چون وضع زندگى آنها به درستى معلوم نیست و در بلاتکلیفى بسر مى‏برند. کودکان طلاق هیچ حق انتخابى در مورد تمایل به زندگى با یکى از والدین ندارند. کسى به خواسته‏هاى آنان توجهى نمى‏کند. کودکان طلاق کم کم به انزوا کشیده مى‏شوند. این انزوا در اثر طرد آنها از اجتماع و یا کناره‏گیرى آنان از مسائل اجتماعى است که در نهایت، هر دو شکل قضیه موجب ایجاد انگیزه‏هاى بزهکارى در این کودکان مى‏شود.»

وضعیت ماده‏هاى قانونى در مورد حضانت کودکان چیست؟

- هرچند به تازگى یکى از ماده‏هاى حضانت اصلاح شده، ولى با این وجود اولویت حضانت با پدر است. اگر مادرى تمکّن مالى داشته باشد چرا نمى‏تواند فرزندانش را خودش تربیت کند؟ مادر به علت زمان باردارى و شیردهى، ارتباط بیشترى با کودک دارد و در خانه هم مدت زمان بیشترى را در اختیار کودک و تربیت و خواسته‏هاى او مى‏گذارد، پس این حق مادر است که در حق حضانت، اولویت داشته باشد و پدر، نفقه فرزندانش را بدهد.

حضانت چیست؟

«حضانت» از ریشه «حَضَن» به معناى در دامن پروردن، گرفته شده است.
حضانت، کنایه از نگهدارى و پرورش فرزند در دامان مادر است و در اصطلاح به معناى اقتدارى است که قانون به منظور نگهدارى و تربیت کودکان به والدین اعطا کرده است.
در اسلام نیز حضانت، نگهدارى و تربیت طفل تا قبل از رسیدن به سن رشد است.
لذا پدر و مادر مکلف هستند که از کودک نگهدارى و او را تربیت کنند و نمى‏توانند از این کار سر باز زنند. بنا به ماده 1168 قانون مدنى نیز «نگاهدارى طفل هم حق و هم تکلیف ابوین است.»
نگهدارى هم شامل تمامى کارهایى است که براى سرپرستى و مواظبت از کودک لازم است؛ چون تأمین نیازهاى مادى و معنوى او، تأمین غذا، لباس، مسکن و ...؛ تربیت که شامل تأمین وسیله تحصیل و آموزش‏هاى لازم در زندگى، به وى است.
حقوق کودک پس از تولد تا دوران بلوغ؛ نَسَب، رِضاع، حِضانت، ولایت و نفقه از سوى والدین است. قابل توجه است که نباید «ولایت» و «حضانت» را یکى دانست. حضانت مربوط به تربیت بدنى و روحى کودک است؛ یعنى رشد بدنى و روحى بچه به کسى سپرده مى‏شود و آن فرد مراقب محیط تربیتى کودک است و از او در مقابل حوادث، حمایت و حفاظت مى‏کند.
اما ولایت، حق تصرف در اموال کودک و نظارت بر فعالیت‏ها و کارهاى اوست.
البته نباید ولایت را نیز با «قیمومیت» اشتباه گرفت. قیمومیت به معناى آن است که در اموال و حقوق کودک با رعایت مصلحت او تصرف شود یا اگر قرار است کودک به کارى گمارده شده، قیّم به وى اجازه کار بدهد.
قابل ذکر است شیر دادن مادر به کودک جزو حقوق کودک نیست و مادر مى‏تواند در صورت تمایل به شیردهى به فرزندش، براى کار خود مطالبه اجرت نماید.
حضانت کودک خود شامل سه بخش است: تربیت درست طفل، تنبیه طفل فقط در محدوده تأدیب وى و اطاعت فعل. کودک در مقابل حقى که بر والدینش دارد، مجبور به اطاعت از آنان است.
* *

طلاق دشمنى نیست‏
عصر / داخلى / مرکز مشاوره عارف‏

بارى دیگر به مرکز مشاوره عارف مى‏رویم تا با آقاى «غلامرضا افشارى» در مورد حضانت کودکان و مشکلات مربوط به زنان مطلّقه صحبت کنیم. وى معتقد است جداى از اینکه زنان مطلّقه همیشه از پیشنهادهاى غیر متعارف براى ازدواج مجدد، گله‏مند هستند؛ حضانت کودکان و دورى از فرزندان‏شان نیز یکى از مشکلات بزرگ آنهاست.

تک‏والد بودن کودک چه اثرات تخریبى در بازسازى هویت و شخصیت او دارد؟

- وقتى فرزند تک‏والد مى‏شود، فردى که مسئول نگهدارى کودک مى‏شود مجبور است هم نقش پدر و هم مادر را ایفا کند که در عمل، چنین چیزى امکان‏پذیر نیست. بچه‏ها وقتى پدر و یا مادر خوب بالاى سرشان نباشد به انحرافات روى مى‏آورند و مشکلات اجتماعى بسیارى گریبانگیر آنها مى‏شود.
تحقیقات نشان داده که اگر یکى از والدین کودک فوت کرده باشند به نسبت اثر تخریبى آن کمتر از وقتى است که والدین از هم جدا شده باشند.
اگر حضانت با مادر باشد، حضور پدربزرگ، دایى و یا یک دوست فامیلى مى‏تواند جاى پدر را تا حدى براى فرزند پر کند. باید توجه داشت که مادر فقط مى‏تواند در جایگاه خود و به جاى مادر به کودک توجه داشته باشد. اگر زنى نقش پدر را هم براى کودکش بازى کند، بچه دچار اختلال شخصیتى مى‏شود. باید کودک را با واقعیات آشنا کرد و به او گفت که مثلاً ما با هم مشکل داشتیم و اگر پیش هم زندگى مى‏کردیم مشکل‏مان بیشتر مى‏شد. والدین نباید نقش والد دیگر را در ذهن کودک تخریب کنند. ازدواج نوعى پیوند و قرارداد است، طلاق هم قطع قرارداد است که به واسطه محقق نبودن شرایط عقد پیش مى‏آید. پس طلاق، دشمنى نیست و نباید بچه‏ها ارتباطشان را با والد دیگرشان قطع و یا خصمانه کنند.
اگر یکى از والدین دچار بیمارى روانى بودند و یا مشکلاتى داشتند که ملاقات آنها با فرزند، اثرات نامطلوبى بر کودک داشت، آن وقت چاره چیست؟
- در این گونه موارد مى‏توان با توجه به درجه بیمارى و یا مشکل، از روان‏شناسى خواست تا در مورد آن بیمارى با فرزندان صبحت کند و به آنان متذکر شود که چگونه با والد خود برخورد کنند. پس این مشاوره مى‏تواند در ادامه، رابطه بین این والد مشکل‏دار و فرزندش را بهتر و مطلوب‏تر از قبل کند. پس در واقع اگر این دیدارها زیر نظر فرد آگاهى باشد، مشکل عمده‏اى پیش نمى‏آید.

ارتباط ازدواج زودرس و طلاق را چگونه مى‏بینید؟

- نمى‏توان گفت که هر ازدواج زودرسى منجر به طلاق مى‏شود، اما اگر چنین ازدواج‏هایى توسط والدین حمایت نشوند، مشکل پیش خواهد آمد. از آن جایى که یک نوجوان بلوغ و شناخت کافى را براى ازدواج ندارد، و از سویى دیگر درگیر هیجانات خاص این دوران است، لذا فقط حواسش به ظواهر است. در این مواقع پدر و مادر باید توجهات و حمایت‏هاى لازم را داشته باشند و فرزندن‏شان را در گذر از این بحران یارى دهند تا احتمال طلاق پایین‏تر بیاید.
وقتى از آقاى افشارى مى‏خواهیم که یکى از تجربیات خود را در مورد عدم درک صحیح زوجین کم‏سن و سال از یکدیگر، بیان کند، او مى‏گوید: «موارد زیاد هستند ولى موردى به خاطر دارم که دخترى به علت عدم تربیت صحیح، در سن کم با پسرى در خیابان آشنا شده و با وى ازدواج کرده بود. مادر این دختر اصلاً پختگى لازم را در ایجاد ارتباط و تربیت فرزندانش نداشت؛ از طرفى دیگر پسرى هم که با این دختر نوجوان ازدواج کرده بود، تعهد لازم را براى زندگى نداشت و هیچ مسئولیتى قبول نمى‏کرد. به همین علت دختر دچار روان‏تنى شده بود و هر روز مى‏گفت یک جاى بدنم درد مى‏کند. آخرش هم گفت مى‏خواهم طلاق بگیرم. با شناختى که من از این دختر و شوهرش پیدا کردم، آنها دچار نوعى گم‏گشتگى در انتخاب و ازدواج شده بودند. دچار عدم شناخت خود بودند و مثل کسانى که بخواهند به علت بدى آب و هوا، خانه‏شان را عوض کنند، مى‏خواستند طلاق بگیرند.»

پیشنهاد شما به عنوان یک مشاور براى جلوگیرى از چنین ازدواج‏هاى ناآگاهانه چیست؟

- بهترین روش این است که روى فرهنگ مردم کار شود. ما اگر بخواهیم تغییر کنیم در درجه اول باید روى متولى فرهنگ آموزش و پرورش کار کنیم. وقتى کودکان بیشترین عمر و فکر خود را در کودکى، نوجوانى و جوانى در مدارس مى‏گذرانند، طبیعتاً تاثیرات زیادى از آنجا خواهند گرفت. پس اولین جایى که فرهنگ درست و رفتار صحیح به کودکان یاد مى‏دهند، آموزش و پرورش است.
هنوز راه حل‏هایى که مى‏تواند در مشکلات به ما کمک کند، به عنوان فرهنگ در جامعه جا نیفتاده است. توضیح بیشتر را با یک مثال همراه مى‏کنم. چندى پیش، خانم دانشجویى را به دفتر من آوردند که عاشق خدمه دانشگاه‏شان شده بود. آن پسر مدرک تحصیلى‏اش سیکل بود و اصلاً اهل ایران نبود؛ در عوض دختر، دانشجوى ممتاز بود و بهترین درجات علمى را داشت. وقتى این دختر را براى مشاوره نزد من آوردند، تمام آزمایش و خطاها را دیگران در مورد او انجام داده بودند. چند متخصص مغز و اعصاب هم او را معاینه کرده و تلاش‏هایشان براى بهبود این دختر مثمرثمر واقع نشده بود؛ در صورتى که چاره کار وى در مراجعه به یک روانشناس بود. اگر این دختر و یا دیگر جوانان مثل وى آموخته بودند که در زمان خود به راحتى با هر قشرى ارتباط گفتارى برقرار کنند و در مقابل آنها کنش و واکنش نشان دهند و همچنین بتوانند در مواقع لزوم به راحتى حرف بزنند و یا گریه کنند و حتى هنگام بروز مشکلى، احساسات خود را بیرون بریزند، دچار تنش و مشکلات بعدى آن نمى‏شوند اما وقتى در جامعه این آگاهى‏ها نسبت به امور مشاوره نباشد، فرد تمام مشکلاتش را در مورد ازدواج در دل خودش نگاه مى‏دارد، در صورتى که نمى‏داند باید چطور آنها را حل کند و بعد کم کم در ادامه کار به طلاق مى‏کشد.

حضانت با کیست؟

روانشناسان و جامعه‏شناسان معتقدند اولین نهاد اجتماعى که فرد با آن آشنا مى‏شود و از آن تأثیر مى‏پذیرد، خانواده است. پس هر کودک از بدو تولد از سلول خانواده، فعالیت اجتماعى خود را آغاز مى‏کند، لذا سلامت و آرامش خانواده در تربیت نسل آینده و موفقیت‏هاى هر جامعه بسیار کم است.
زوج‏هاى جوان باید یاد بگیرند که چگونه براى حل اختلافات خانوادگى و ایجاد آرامش و شادى در خانواده گام بردارند؛ چگونه یک الگوى تربیتى صحیح را براى پرورش فرزندان‏شان انتخاب کنند؛ و چگونه بتوانند موانع خوشبختى را از سر راه بردارند و به بچه‏هاى خود درست صحبت کردن و محبت دیدن را بشناسانند.
وقتى زوجى نتواند راههاى خوشبختى و مبارزه با مشکلات را بیاموزد و به کار ببندد، خواه ناخواه طلاق در زندگى ریشه مى‏دواند و کودکان در این میان، اولین قربانیان طلاق هستند. برخى کودکان پس از جدایى والدین‏شان وسیله‏اى براى حل و فصل اختلافات مى‏شوند و گاه بعضى از زوجین مطلّقه کودکان‏شان را در برابر دریافت پول به هم مى‏بخشند! گاه هر دو طرف فرزندشان را مى‏خواهند و گاه هیچ کدام مسئولیت نگهدارى کودک را قبول نمى‏کند. در بهترین شرایط، وقتى فرزند در نزد پدر و یا مادرى باشد که سخت به او علاقه‏مند است، باز هم مشکلاتى گریبانگیر اوست.
گاه پدر و مادر، کودک را براى آزار و اذیت دیگرى، از دیدار والد دوم خود محروم مى‏کند و گاه کودک در نزد افراد فامیل و دوستان به حال خود رها مى‏شود و هیچ کس به فکر او نیست.
در مورد نگهدارى کودک پس از طلاق، ماده 12 قانون حمایت خانواده، چنین مقرر کرده است: «در کلیه مواردى که اختلاف زناشویى منجر به صدور گواهى عدم امکان سازش مى‏شود، دادگاه چگونکى نگهدارى اطفال و میزان نفقه ایام عده را با توجه به وضع اخلاقى و مالى طرفین و مصلحت اطفال معین مى‏کند. دادگاه مکلف است ضمن صدور گواهى عدم امکان سازش، تکلیف نگهدارى فرزندان را پس از طلاق تعیین کند و اگر قرار باشد فرزندان نزد مادر یا شخص دیگرى بمانند ترتیب نگاهدارى و میزان هزینه آنان را مشخص سازد.
نفقه زوجه از عواید و دارایى مرد و نفقه اولاد از دارایى مرد یا زن و یا هردو، حتى از حقوق بازنشستگى استیفا خواهد گردید.
دادگاه مبلغى را که باید از عواید یا دارایى مرد یا زن یا هر دو، براى فرزند استیفا گردد تعیین و طریقه اطمینان‏بخشى براى پرداخت آن مقرر مى‏کند. دادگاه همچنین ترتیب ملاقات اطفال را براى طرفین معین مى‏کند. حق ملاقات با طفل در صورت غیبت یا فوت پدر یا مادر به اقرباى طبقه اول غایب یا متوفى منتقل خواهد شد. اطفالى که والدین آنها قبل از تصویب این قانون از یکدیگر جدا شده‏اند در صورتى که به طریق اطمینان‏بخشى ترتیب هزینه نگهدارى و حضانت آنان داده نشده باشد، مشمول مقررات این قانون خواهند بود.»
همان طور که گفته شد در این قانون نفقه کودک از عواید مرد یا زن پرداخته مى‏شود و این امر با ماده 1199 قانون مدنى در تضاد است چرا که آن ماده، مقرر کرده است که نفقه اولاد بر عهده پدر است و پس از فوت او بر عهده مادر.
با این حساب تکلیف زن مطلّقه حتى در صورتى که کودک به او سپرده شده باشد از جهت دریافت نفقه فرزند کاملاً روشن و مشخص نیست. گاه زن مطلّقه با وجود کوهى از مشکلات عاطفى، اقتصادى و اجتماعى بدون حمایت مالى مرد نمى‏تواند به نحو احسن به کودکش رسیدگى کند. برخى از محاکم نیز در صورت تعیین نفقه براى کودک، مبلغى بین 30 تا 50 هزار تومان در ماه را براى هزینه‏هاى شخصى کودک تعیین مى‏کنند؛ اما آیا مادر مى‏تواند با این پول در ماه هزینه مسکن، خوراک، پوشاک، درمان و تحصیل کودک را بپردازد؟
همچنین قانون حمایت از خانواده اعلام کرده است کسى که حضانت طفل را برعهده مى‏گیرد نمى‏تواند مانع دیدار او با پدر و یا مادرش شود؛ نمى‏تواند کودک را به شهرستانى غیر از محل اقامت مقرر بین طرفین و یا خارج از کشور ببرد، مگر با کسب اجازه از دادگاه؛ اما در عمل مشاهده مى‏شود که چنین قوانینى رعایت نمى‏شود و زن چه در صورت داشتن و یا نداشتن حضانت کودک، در نهایت باید پس از هفت سالگى تا سن رشد فرزندش، با ازجان‏گذشتگى موفق به دیدار کودکش شود، چرا که هیچ تضمینى حتى با وجود حکم دادگاه براى دیدار مرتب فرزندش ندارد.
به موجب ماده 1169 قانون مدنى، حضانت پسر تا دو سالگى و دختر تا هفت سالگى با مادر است. حتى در صورتى که زوجین ناسازگار بدون انحلال عقد نکاح در محل‏هاى جداگانه‏اى زندگى مى‏کنند، طفل نزد کسى مى‏ماند که حضانتش طبق این ماده با اوست.
یک زن در صورتى که بدون طلاق دور از همسر و فرزندش زندگى کند، مى‏تواند در صورت ممانعت مرد براى دیدار با کودکش، دادخواستى به دادگاه خانواده بدهد و خواستار تعیین زمان و مکان ملاقات با طفل شود.
ماده 1170 نیز در ادامه ماده پیشین، به طرق مختلف، سقوط حق حضانت در والدین مى‏پردازد. جنون، ازدواج مجدد مادر در زمان حضانت فرزندان توسط وى، کافر شدن والد مسلمان، و یا دچار شدن یکى از والدین به فساد اخلاقى باعث مى‏شود که حق حضانت از وى سلب شود.
ماده 1171 هم مقرر کرده است که در صورت فوت یکى از والدین، حضانت فرزندان با والد زنده است مگر اینکه پدر و مادر، هردو بمیرند که در این صورت حق حضانت با جدّ پدرى است. البته برخى فقها معتقدند که زن در صورتى حق حضانت فرزندش را دارد که ازدواج مجدد نکرده باشد، و در غیر این صورت با ازدواج، دیگر حق نگهدارى از کودکانش را ندارد. از سوى دیگر ماده 1173 تأکید مى‏کند: «هرگاه در اثر عدم مواظبت یا انحطاط اخلاقى پدر یا مادرى که طفل تحت حضانت اوست، صحت جسمانى و یا تربیت اخلاقى طفل در معرض خطر باشد، محکمه مى‏تواند به تقاضاى اقرباى طفل به تقاضاى قیم او یا به تقاضاى رئیس حوزه قضایى، هر تصمیمى را که براى حضانت طفل مقتضى بداند، اتخاذ کند. موارد ذیل از مصادیق عدم مواظبت و یا انحطاط اخلاقى هر یک از والدین است:
1- اعتیاد زیان‏آور به الکل، مواد مخدر و قمار؛
2- اشتهار به فساد اخلاقى و فحشا؛
3- ابتلا به بیمارى‏هاى روانى با تشخیص پزشک قانونى؛
4- سوء استفاده از طفل یا اجبار او به ورود به مشاغل ضد اخلاقى مانند فساد و فحشا، تکدى‏گرى و قاچاق؛
5- تکرار ضرب و جرح خارج از حد متعارف.»

پس از مرور این قوانین، این طور به نظر مى‏رسد که در مورد حق حضانت کودک، شاید قانون‏گذاران و عالمان با عواطف و ویژگى‏هاى جسمى و روحى زن آشنا نیستند که بتوانند برخى از مشکلات مربوط به زنان را برطرف کنند.
از آنجایى که مادر به طرز نگهدارى از طفل بیشتر آشناست و کودکان وابستگى‏هاى روحى و روانى و عاطفى بیشتر به مادران خود دارند و از آنجایى که معمولاً مردان پس از جدایى، زودتر از زنان در مواجهه با مشکلات، کودکان را در معرض بى‏توجهى قرار مى‏دهند و به ازدواج مجدد روى مى‏آورند؛ به نظر مى‏رسد که زن، جداى از مسائل مالى نگهدارى از فرزند، شایستگى بیشترى نسبت به مرد در نگهدارى از فرزندش دارد.
همین زمزمه‏ها و مشکلات موجود در حق حضانت و ملاقات زنان با فرزندان‏شان در نهایت موجب شد، مجمع تشخیص مصلحت نظام در تاریخ 8/9/82، طرح حضانت کودک پسر تا هفت سالگى توسط مادر را که قبلاً در مجلس شوراى اسلامى بررسى شده ولى شوراى نگهبان آن را رد کرده بود، به تصویب برساند؛ و به این طریق ماده 1169 قانون مدنى اصلاح شود.
این طرح که به گونه‏اى یک پیروزى براى زنان مطلّقه است تا بتوانند تا هفت سالگى چه کودک دختر و چه کودک پسرشان را نزد خود نگاه دارند، در ابتدا پس از مطرح شدن از سوى نمایندگان مجلس، دو بار توسط شوراى نگهبان، به دلیل مغایرت با شرع رد شد و در نهایت با اصلاحاتى در قالب یک تبصره مورد تصویب قرار گرفت.
جالب این است که در اکثر کشورهاى اسلامى نیز حق حضانت فرزند براى مادر بیشتر از ماده 1169 در ایران است. مثلاً در اردن، حق حضانت دختر و پسر تا سن بلوغ با مادر است. در پاکستان تا 7 سالگى حضانت پسر با مادر است و دختر تا سن بلوغ. در عراق، دختر و پسر تا 10 سالگى نزد مادر مى‏مانند. در الجزایر پسر تا 16 و دختر تا 18 سالگى حضانتش بر عهده مادر است. در کشور هند نیز حضانت پسر تا 7 سالگى و دختر تا سن بلوغ با مادرش است.
نتایج یک پایان‏نامه کارشناسى از دانشگاه علامه طباطبایى با عنوان «بررسى سیاست‏هاى اجتماعى پیرامون حقوق زنان مطلّقه سرپرست خانوار»، نشان مى‏دهد که 71 درصد از زنان جامعه بابت نگهدارى فرزندان خود نفقه‏اى دریافت نمى‏کنند، در حالى که 3/33 درصد آنها فاقد شغل هستند. 8/45 درصد زنان مورد بررسى نیز هیچ کدام تحت پوشش خدمات هیچ سازمان و مؤسسه اجتماعى نیستند.
همچنین تحقیقات این پایان‏نامه نشان داده است که 75 درصد زنان مطلّقه حقوق خود را پس از طلاق دریافت نمى‏کنند.
با وجود آنکه دادگاهها بر پایه عسروحرج و براى جلوگیرى از نابسامانى وضع زنان در مواردى که شوهر توانگر و زن نیازمند است، مرد را به پرداخت حقوقى مکلف کرده است و با وجود آنکه برخى قوانین به نفع زنان و در جهت حمایت از آنان است، اما هیچ ضمانت اجرایى براى گرفتن این حق مسلم وجود ندارد.

عاشقم نیست‏
عصر / داخلى / اتاق‏

رفته‏ایم خانه خانم «ف». شنیده‏ایم که از زندگى‏اش بیزار است و قبلاً دست به خودکشى زده است ولى به خاطر بچه‏هایش همه چیز را تحمل مى‏کند و طلاق نمى‏گیرد. شنیده‏ایم یک بار تقاضاى طلاق داده ولى چون در دادگاه به او گفته‏اند بچه‏ها به پدر مى‏رسند، به سرش زده است و دیگر تحمل هیچ چیز را ندارد؛ چون نمى‏تواند طلاق بگیرد و از جهتى پس از طلاق هم نمى‏تواند بچه‏هایش را نزد خودش نگه دارد، لذا به گفته خودش دیوانه شده است.
سؤالات ما زیاد است و او فقط در فکر بچه‏هایش است و بلاهایى که به سرش آمده.
«ف» مى‏گوید 26 سال دارد و با آنکه عاشق درس و مدرسه بوده ولى در فامیل‏شان رسم بوده دخترها زود ازدواج کنند. در آن هنگام تصورات او از عشق و عاشقى فقط دفتر خاطرات بچه‏هاى مدرسه بوده و رمان‏هاى احساساتى که در مدرسه دست به دست مى‏گشت. خودش مى‏گوید که با دیدن چند فیلم هندى، حسابى احساساتى شده و دچار نوعى سادگى و بلاهت در رفتار و گفتار شده بود.

حالا دوست داریم بدانیم مشکل اصلى شما از کى شروع شد؟

- ماجرا از همان ازدواجم شروع شد. مدت‏ها بود که عمه‏ام با سوغاتى‏هایش به شهرمان مى‏آمد تا اینکه مرا براى پسرش خواستگارى کرد. پسر عمه‏ام نمازخوان و مؤمن بود. وقتى از سربازى برمى‏گشت من چادر سفید گلدارى سر مى‏کردم و فکر مى‏کردم زیباترین دختر روى زمینم. آن همه علاقه به درس و مدرسه دیگر اهمیتش را برایم از دست داده بود. مجذوب حرف‏ها و نگاههاى پسر عمه‏ام شده بودم. در عالم بچگى وقتى فکر مى‏کردم مثل دخترهاى فامیل، لباس زیباى عروسى مى‏پوشم و همه به من توجه مى‏کنند و مادرم برایم جهیزیه مى‏خرد از خوشحالى دیوانه مى‏شدم.
بعد از تمام شدن سربازى پسر عمه‏ام، عروسى ما سر گرفت. او راننده آژانس شده بود و من دربست تمام حرفهایش را قبول داشتم و مثل بت مى‏پرستیدمش. بعد از یک سال صاحب پسرى شدم و دو سال بعد، دو دختر دوقلو به دنیا آوردم. شوهرم مرا غرق در محبت و طلا کرد. بعد از گذشت شش سال زندگى‏ام هنوز مثل روزهاى اول بود.

پس چه چیزى باعث شد که شما دست به خودکشى بزنید.

- یک شب براى اولین بار شوهرم دیر به خانه آمد. بچه‏ها خوابیدند و شام یخ کرد. وقتى به خانه آمد رفتارش با همیشه فرق داشت. دوش گرفت و شام نخورده خوابید. شب‏هاى بعد هم دیر مى‏آمد، غذا نمى‏خورد، قیافه‏اش گرفته بود و گاه بچه‏ها را بغل مى‏کرد و مى‏رفت تو فکر.
اصلاً دیگر مرا نمى‏دید. پنهانى جیب‏هایش را گشتم، چیزى نبود. شوهرم حتى سیگار هم نمى‏کشید. فکر کردم لابد به علت کم‏خونى و ضعفى که پس از زایمان سخت دوقلوها داشتم، خیالاتى شده‏ام.
آرایشگرم گفت از بس به فکر بچه‏ها هستى اینطور شده، کمى هم به خودت برس. مى‏دانستم مشکل شوهرم این چیزها نیست اما شروع کردم به آرایش‏هاى عجیب و غریب و لباس‏هاى رنگ و وارنگ، اما هیچ فایده‏اى نداشت. او اصلاً توجهى به من نمى‏کرد و فقط گاهى با ترحم نگاهى به من مى‏انداخت.
بعد از مدتى عمه‏ام سعى مى‏کرد دل مرا به دست آورد و بچه هایم را مثل یتیم‏ها نوازش کند. والدینم هم چیزى نمى‏گفتند، از پنهان کارى همه و نگاه ترحم‏آمیزشان نسبت به خودم و بچه‏ها دیوانه شده بودم. یک سالى با این دلشوره و اضطراب سر کردم و هر وقت از شوهرم علت را پرسیدم گفت من تغییر نکرده‏ام و تو عوض شده‏اى. مى‏گفت خیالاتى شده‏ام و من حسابى شک و تردید به جانم افتاده بود تا اینکه یک روز با زنى قد بلند در خیابان دیدمش.
پشت ویترین مغازه‏اى ایستاده بودند و نگاه مى‏کردند. پاهایم قدرت حرکت نداشت. خودم را دلدارى دادم و گفتم حتماً مشترى آژانس است.
فکرهاى زیادى به ذهنم هجوم آورده بود و بغض گلویم را مى‏فشرد. به خانه که برگشتم پس از کلى گریه کردن پشت پنجره آنقدر پرپر زدم تا آمد.

پس از اطمینان از رفتار ناپسند شوهرتان، برخوردتان با او چطور بود؟

- تا آن شب، حیا مانع آن بود که صریح و راحت با شوهرم حرف بزنم ولى دیگر تحملم تمام شده بود. همه چیز را گفتم و او رنگش پرید و دوباره شروع به انکار کرد. توى چشم‏هایم نگاه مى‏کرد و دروغ مى‏گفت. چند شب بعد دوباره بحث‏مان شد و او با فریاد گفت در سى سالگى عاشق شده و زن دیگرى گرفته است.
دیوانه شده بودم و بى‏اختیار فریاد مى‏زدم. پدرم از او خواست که آن زن را طلاق دهد ولى آنها درست همان زمان صاحب یک دختر شده بودند. خودم تقاضاى طلاق دادم ولى وقتى فهمیدم بچه‏ها را به من نمى‏دهند و شوهرم مى‏خواهد مرا با پول راضى کند تا آنها را رها کنم، مثل یک ماهى که از آب بیرون افتاده، داشتم خفه مى‏شدم. دچار کابوس شده بودم. آلبوم عکس‏ها و فیلم عروسى‏مان را توى حیاط آتش زدم و یک مشت قرص اعصاب خوردم و دست به خودکشى زدم. بعداً که به خودم آمدم پشیمان شدم و دلم براى بچه‏هایم سوخت. حالا فقط به خاطر بچه‏ها زندگى با او را تحمل مى‏کنم. دائم تشنج دارم و سرم درد مى‏کند. احساس خفگى دارم و فکر مى‏کنم همیشه بین زمین و آسمان آویزان هستم. شوهرم هم مى‏گوید مرا فقط به عنوان مادر بچه‏ها دوست دارد و عاشقم نیست، ولى عاشق آن زن دیگرش است.

زن مطلّقه جنایت نکرده است‏
ظهر / داخلى / دفتر وکالت‏

دوباره به سراغ خانم «مریم‏السادات محقق» آمده‏ایم تا گفتگویى دیگر با او داشته باشیم. وى تا به حال چندین مقاله در مورد فسخ نکاح و حضانت کودکان در مطبوعات درج کرده است. این وکیل در مورد حضانت کودکان و ضمانت اجرایى آن مى‏گوید. «ماده 1174 قانون مدنى، حق ملاقات طفل را براى هر یک از ابوین که طفل تحت حضانت او نمى‏باشد، در نظر گرفته است؛ ولى هیچ ضمانتى براى قانون وجود ندارد. اگر پدر و یا مادرى از ملاقات طفلش براى دیگرى، ممانعت به عمل آورد، صلاحیت نگهدارى از کودک از او سلب نمى‏شود و قانون مدنى هم در این مورد ماده‏اى ندارد؛ اما قانون حمایت از خانواده تدبیرى براى این موضوع اندیشیده است که به نظر عده‏اى از قضات لازم‏الاجرا است.»
در تبصره ماده 14 حمایت از خانواده آمده است: «هر گاه دادگاه خانواده تشخیص دهد کسى که طفل به او محول شده از انجام تکلیف مربوط به حضانت، شانه خالى کرده و یا مانع ملاقات طفل با اشخاص ذى‏حق شود، او را براى هر بار تخلف به پرداخت مبلغى از هزار ریال تا ده هزار ریال و در صورت تکرار به حداکثر مبلغ مذکور محکوم خواهد کرد. دادگاه در صورت اقتضا مى‏تواند علاوه بر محکومیت مزبور، حضانت طفل را به شخص دیگرى واگذار کند. در هر صورت حکم این ماده مانع از تعقیب متهم چنانچه عمل او را طبق قوانین جزایى جرم شناخته شده باشد، نخواهد بود.»
دقت در این ماده قانونى، نقاط مثبت این ماده را روشن مى‏کند، زیرا علاوه بر مجازات کیفرى، صلاحیت حضانت کسى که به کرّات طرف مقابل را از دیدن فرزند محروم مى‏کند، سلب کرده و آن را به کس دیگرى واگذار مى‏کند. به نظر من با کمک قانون مجازات اسلامى مى‏توان علیه کسى که از اجراى حکم ملاقات ممانعت کرده، شکایت کرد اما متقاعد کردن قضات محترم بسیار مشکل است؛ لذا چشمان هزاران مادر به انتظار قوانین حمایتى است.»
به عنوان یک خانم وکیل، بگویید زنان پس از طلاق با چه مشکلاتى روبه‏رو هستند؟ چه مشکلات مربوط به حضانت و چه مشکلات حقوقى دیگر.
- مشکلات زنان پس از طلاق با توجه به موقعیت خانوادگى و فرهنگى خانواده و وضعیت خود آنان با یکدیگر متفاوت است. مشکلاتى که مربوط به اعمال و استفاده از حقوق‏شان مى‏گردد؛ مثلاً یک زن حقوق مالى‏اش را بذل نکرده و کارش به قسطبندى کشیده است. این زن براى دریافت ماهیانه این حقوق خود، آن هم زمانى که معمولاً همسر سابق، محل کار و سکونت ثابتى ندارد، مجبور است هر ماه به کوى و برزن‏هاى متعددى سر بکشد تا شوهرش را بیابد و مثلاً مهریه قسطى‏اش را بگیرد. همچنین اگر فرزند آنها نزد مرد باشد زن باید کلیه مخارج ملاقات با طفل را به جان بخرد و هر بار در جایى به دنبال بچه‏اش بگردد. این مشکل براى قشر کم‏درآمد واقعاً بزرگ است و آنها گاه مجبورند براى دیدن فرزندشان حتى به شهر دیگرى بروند و هزینه اقامت در آن شهر را هم بپردازند. اگر هم فرزند در حضانت مادر باشد، زن براى دریافت نفقه بچه‏اش از مرد، با سختى روبه‏روست. جداى آنکه حتى نفقه‏اى هم که دادگاه براساس نظر کارشناسان معین مى‏کند، بسیار ناچیز است و کفاف زندگى فرزند را نمى‏دهد.
عمده‏ترین مشکل زنان مطلّقه در پرده ابهام بودن سرنوشت مالى آنان و عدم حمایت اقتصادى است؛ در صورتى که اگر زنان ایرانى در حد قوانین موافق شرع قانون حمایت خانواده، حمایت مى‏شدند، مشکلى نبود.
مشکل دیگر زنان مطلّقه این است که همه به چشم یک انسان شکست‏خورده به آنها نگاه مى‏کنند. گویى زن مطلّقه جنایتکار است و این نگاه آنان را مى‏آزارد. نگاهى که از تخصیص دو لباس با یک رنگ براى زنان برمى‏خیزد، لباس عروسى و لباس کفن.

جدیدترین موارد حقوقى در دعاوى خانوادگى چیست؟ آیا این موارد به دفاتر وکالت و مشاوران حقوقى ابلاغ مى‏شود؟

- علاوه بر اصلاح ماده 1041 قانون مدنى، عقد و نکاح دختر قبل از رسیدن به سن 13 سال تمام شمسى و پسر قبل از رسیدن به 15 سال تمام شمسى منوط است به اذن ولىّ، به شرط رعایت مصلحت با تشخیص دادگاه صالح.
در ارتباط با ارتقاى حق حضانت مادران نسبت به اولاد ذکور تا سن 7 سالگى نیز مجلس شوراى اسلامى قانونى تصویب کرد. در خصوص اجرت‏المثل خانه‏دارى زنان نیز، مجلس مبادرت به تصویب تبصره ماده 947 قانون مدنى کرد. اما این قوانین جدید به دفاتر ابلاغ نمى‏شود و فقط در روزنامه‏هاى رسمى درج مى‏شود.
طرح بیمه طلاق نیز براى کاهش مشکلات مالى زنان مطلّقه به میدان آمده است و به صورت آزمایشى در چند شهر استان خراسان اجرا مى‏شود. یک گروه تخصصى در شرکت بیمه ایران در خراسان نحوه اجراى این طرح را تنظیم کرده و در چند شهر به آزمایش گذاشته‏اند.
براساس این طرح، هنگام ازدواج، مبلغى به عنوان پایه و نیز درصدى از مهریه به حساب بیمه طلاق ریخته مى‏شود و در صورت طلاق، زن تحت پوشش این بیمه قرار گرفته و مستمرى دریافت مى‏کند.

آخرِ عمر بى‏آبرو شدم‏
ظهر / داخلى / دادگاه خانواده‏

55 ساله است و اهل یزد. در حالى که توان ایستادن را ندارد، به آرامى، جاى خالى روى نیمکت راهروى دادگاه را پر مى‏کند و در جواب سؤال ما که آنجا چکار مى‏کند، مى‏گوید: «نمى‏دانم خودم هم آخر عمرى اینجا چکار مى‏کنم. خدا از سر تقصیرات مادرم نگذرد که هر چه در جوانى به او گفتم مادر، این مرد، مرد زندگى نیست؛ گفت برو زندگى کن، طلاق بین یزدى‏ها ننگ است. حالا مادرم کجاست ببیند. با این سن و سال آمدن به دادگاه ننگ نیست!»
سپس اشک در چشمانش حلقه مى‏زند و در حالى که خودش را به سختى کنترل مى‏کند، ادامه مى‏دهد: «شوهرم مرا ترک کرده و دائم به دنبال دختران و زنان جوان است. حالا آنها را اصلاً صیغه مى‏کند یا نمى‏کند، نمى‏دانم. از اول زندگى‏ام بسیار سختى و بدبختى کشیدم. آنقدر در جوانى‏ام کار کردم و قالى بافتم که الان تمام استخوان‏هایم پوک شده است. فکر مى‏کردم به خاطر آینده بچه‏هایم و آینده خودم و شوهرم ارزش دارد که اینقدر زحمت بکشم. نمى‏دانستم شوهرم سر پیرى عیاش و خوشگذران‏تر مى‏شود و مرا و بچه‏ها را به امان خدا رها مى‏کند.»

فکر مى‏کنید شوهرتان براساس چه کمبودى به سراغ زنان دیگر مى‏رود؟

- شوهرم از اول زندگى برخلاف سنت خانواده ما و خودش خیلى راحت با زنان نامحرم ارتباط برقرار مى‏کرد. وقتى سر این موضوع با او بحث مى‏کردم، مى‏گفت تو چشم ندارى ببینى من با دو تا زن حسابى حرف مى‏زنم و از این حرف‏ها. هر وقت مى‏خواستم دست از این کارهایش بردارد و به زندگى و خانواده‏اش سرگرم باشد، فایده‏اى نداشت. حتى چند بار خودم به او پیشنهاد کردم که اگر زن دیگرى مى‏خواهد به طور دائم برایش عقد کنیم تا حداقل آبرومندانه‏تر باشد.
...
او با اینکه 65 سال سن دارد، فیلم‏هاى مبتذل به خانه مى‏آورد و مى‏خواهد من هم آنها را با او تماشا کنم. فکر مى‏کند هنوز جوان است و هوا و هوس‏هاى جوانى دارد.

واکنش فرزندان‏تان نسبت به رفتار پدرشان چیست.

- 9 تا بچه دارم. یکى از پسرانم فوق لیسانس است دیگرى هم بازارى است و هر دو ازدواج کرده‏اند. دو تا از دخترانم هم دیپلم هستند و ازدواج کرده‏اند. سه دختر و دو پسر هم در خانه دارم که درس مى‏خوانند. بچه‏ها از این کارهاى پدرشان خجالت مى‏کشند. پسرانم از ترس آبرو اجازه نمى‏دهند همسر و بچه‏هایشان به خانه من بیایند. مى‏گویند پدرشان از صد نامحرم هم بدتر است.
به من هم مى‏گویند اگر دلت براى ما تنگ شد، ما خودمان مى‏آییم و تو را مى‏بریم خانه‏مان. خودم هم دیگر به این مرد بسیار بدبین شده‏ام. مى‏ترسم حتى یک ساعت او را با دخترها و یا نوه‏هایم در خانه تنها بگذارم.
الان شش ماه است که این مرد یک ریال به من و بچه‏ها خرجى نداده است. تازگى‏ها هم گفته که مى‏خواهد خانه‏مان را بفروشد. اگر این کار را بکند من و پنج بچه دیگر آواره و دربه‏در مى‏شویم.

الان براى عرضه چه دادخواستى به دادگاه آمده‏اید؟

- فعلاً آمده‏ام با مشاور اینجا صحبت کنم و از او راهنمایى بخواهم. من نمى‏توانم اسرار زندگى‏ام و رفتار بد شوهرم را به همین راحتى به دیگران بگویم. مى‏ترسم بچه‏هایم از عکس‏العمل دیگران ضربه ببینند. حالا مى‏خواهم ببینم مى‏توانم حکم حجر شوهرم را بگیرم تا نتواند خانه را بفروشد و من ادعا کنم او توانایى رسیدگى به امور مالى را ندارد. واقعاً نمى‏دانم سر پیرى با این پیرمرد هوسران چکار کنم. خدا به دادم برسد.
ادامه دارد.