شوکران طلاق (قسمت پنجم)
گزارشى مبسوط از طلاق و پیامدهاى اجتماعى آنمریم بصیرى
با همکارى زهره دهخدا، نفیسه محمدى، رخساره اکبرىپیامبر اکرم(ص) مىفرمایند: دشمنترین چیزى که خداوند از چیزهاى حلال دارد، طلاق است. با توجه به فرمایش ارزشمند پیامبر اسلام(ص)، به نظر مىرسد که در کشور اسلامى ما باید آمار طلاق بسیار کم باشد و هر روز نیز رو به کاهش بگذارد. اما متأسفانه ازدواجهاى غلط و ناآگاهانه، روزانه به آمار طلاق مىافزاید و هر روز عدهاى بیشتر از روز قبل، شوکران تلخ طلاق را مىنوشند.
البته با یک آمارگیرى کوچک این طور به نظر مىرسد که بیشترین مشکلات منجر به طلاق پس از ازدواج ایجاد نشدهاند و اگر پیش از عقد ازدواج به درستى به آنها پرداخته مىشد، شاید مشکل به گونهاى در همان زمان حل مىشد و زوجین احتمالى، یا قید ازدواج با همدیگر را مىزدند و یا اینکه دیگر بهانهاى براى هموار کردن راه طلاق پس از پیوند زناشویى با همدیگر نداشتند.
با این وجود در صورتى که زوجین نتوانند به هر علتى به زندگى سابق خود ادامه دهند، باید با اطلاع دقیق از شرایط طلاق و با آگاهى کامل از تبعات آن، اقدام به جدایى کنند.شرایط اساسى طلاق
مُطلّق یا طلاقدهنده، مُطلّقه یا طلاق داده شده، صیغه طلاق و استشهاد و گواه گرفتن بر صیغه طلاق، چهار رکنى هستند که در صورت نبودن یکى از آنها طلاق واقع نمىشود.
جداى از وجود این چهار رکن، طلاق شرایطى دارد که به ماهیت آن و نحوه بیان اراده شخص مربوط مىشود.
اراده و قصد و رضاى شوهر، اولین شرط اساسى طلاق است. پس مرد باید با هوشیارى کامل و اراده قطعى مایل به طلاق همسرش باشد. لذا تردید در مورد طلاق قابل قبول نیست. ماده 1135 قانون مدنى صریحاً اعلام مىکند که «طلاق باید منجّز باشد و طلاق معلّق به شرط، باطل است.» از آنجایى که رابطه زناشویى نباید در حالت تعلیق و تزلزل باشد و ثبات خانواده از نظر اجتماعى نیز بسیار حائز اهمیت است، از اینرو کسى نمىتواند شرط کند که در فلان صورت و فلان جا دیگر به طور قطع همسر خود را طلاق خواهد داد. همچنین طلاق دادن زن با شوخى و مزاح مرد نیز، باطل است.
دومین شرط اساسى طلاق این است که طبق ماده 1136، مرد عاقل و بالغ باشد و کلاً اهلیّت قانونى داشته باشد. پس مردان سفیه و صغیر نمىتوانند به تنهایى اقدام به طلاق همسرانشان بکنند و لازم است با پیشنهاد رئیس دادگسترى و تصویب دادگاه، در حضور قیّم خود، همسرشان را طلاق دهند.
سومین شرط، معین بودن موضوع طلاق است؛ یعنى باید مشخص شود که چه فردى طلاق داده مىشود و موضوع، واقعاً طلاق و جدایى مطلق طرفین است.
شرایط لازم در زن، چهارمین شرط از شرایط اساسى طلاق است. به موجب ماده 1140 قانون مدنى، شرط اساسى براى زن در هنگام طلاق این است که زن در عادت زنانگى و یا در حال نفاس نباشد. علاوه بر پاک بودن زن در هنگام طلاق، طلاق وقتى صحیح است که از زمان پاک شدن زن تا زمان اجراى صیغه طلاق بین زوجین نزدیکى روى نداده باشد؛ یعنى زن اصطلاحاً در «طُهر غیر مواقعه» باشد. ماده 1141، صریحاً در این مورد اعلام مىکند: «طلاق زن در طُهر مواقعه صحیح نیست مگر اینکه یائسه یا حامل باشد.» البته طلاق زن یائسه نیز در طُهر مواقعه، یعنى نزدیکى کردن پس از دوران پاکى، به شرطى صحیح است که زن به طور طبیعى یائسه شده باشد، نه اینکه به دلایل دیگرى چون بیمارى، دیگر عادت ماهانه نداشته باشد.
این دو شرط براى زن موجب مىشود که زمان طلاق اندکى به عقبتر بیفتد و احتمالاً باعث آشتى مجدد طرفین شود.شرایط صورى و تشریفاتى طلاق
تشریفات طلاق را مىتوان در چهار مرحله داورى، صدور گواهى عدم امکان سازش، تشریفات اجراى صیغه طلاق و ثبت طلاق، خلاصه کرد.
پس هر گاه کسى بخواهد طلاق بدهد و یا طلاق بگیرد باید به دادگاه مراجعه کند و پس از تعیین داور، در صورتى که داور نتواند بین آنها آشتى دهد، وارد مرحله دوم شود. پس از مرحله داورى و ارائه نظر داوران به دادگاه، چنانچه اختلاف زوجین حل نشود، دادگاه با صدور گواهى عدم امکان سازش، مبادرت به فرستادن زوجین به دفترخانه رسمى طلاق مىکند. با تصویب قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق در سال 1370، صدور گواهى عدم امکان سازش حتى در صورت طلاق توافقى لازم است. این کار براى آن است که دفترخانهها نتوانند به طور سرخود و بدون داشتن مجوز قانونى، طرفین دعوا را طلاق دهند. لذا ماده 10 قانون حمایت خانواده در این باره مقرر کرده است: «هر یک از طرفین عقد که بدون تحصیل گواهى عدم امکان سازش مبادرت به طلاق نماید به حبس جنحهاى (تعزیرى) از شش ماه تا یک سال محکوم خواهد شد، همچنین همین مجازات براى سردفترى که طلاق را ثبت نماید، مقرر است.»
در مورد تشریفات اجراى صیغه طلاق نیز، ماده 1134 قانون مدنى متذکر شده است: «طلاق باید به صیغه طلاق و در حضور لااقل دو نفر مرد عادل که طلاق را بشنوند، جارى شود.» این دو مرد عادل باید همزمان با هم صیغه طلاق را بشنوند. پس تنها امضا کردن سند طلاق و یا شنیدن صیغه به طور مجزا کافى نیست.
و اما ثبت طلاق، آخرین مورد از شرایط صورى طلاق است. دفترداران پس از رعایت تمامى تشریفات مربوط به اجراى صیغه طلاق، باید حتماً طلاق مذکور را در دفتر رسمى طلاق به ثبت برسانند و مراتب را در شناسنامه طرفین قید کنند. البته ثبت نشدن طلاق در دفتر رسمى دلیل بر باطل بودن آن نیست، ولى به نوبه خود، جرم محسوب مىشود و لذا باید براى اثبات طلاق و محاسبات آمارى حتماً واقعه طلاق در دفترخانه ثبت شود.
قانون مجازات اسلامى مصوب 1375 در ماده 645 خود، در این باره مقرر کرده است: «به منظور حفظ کیان خانواده ثبت واقعه ازدواج دائم، طلاق و رجوع، طبق مقررات الزامى است. چنانچه مردى بدون ثبت در دفاتر رسمى مبادرت به ازدواج دائم، طلاق و رجوع نماید به مجازات حبس تعزیرى تا یک سال محکوم مىگردد.»من هم حق و حقوقى دارم؟
ظهر/داخلى/دادگاه خانوادهروبهروى اتاق مشاوره نشسته است و سرش را پایین انداخته و ساکت به زمین خیره شده است. وقتى مىپرسیم چرا به واحد مشاوره آمده است، قدرى نگاهمان مىکند و بعد مىگوید: «همهاش از روزى شروع شد که با خواستگارم بر سر همه چیز به توافق رسیدیم و میزان مهریه را هم مشخص کردیم که ناگهان زن عمویم پیدایش شد و همان جا مرا براى پسرش خواستگارى کرد. وقتى پدرم اصرار عمو و زن عمویم را دید همان جا خواستگار اولم را رد کرد. والدینم گفتند از هر جهت پسر عمویم را مىشناسند و کاملاً مورد تأیید آنهاست. همین طورى شد که من زندگىام را با پسر عمویم شروع کردم.»
مشکلتان سر چه چیزى است؟
- از اولش نگران مسائل ژنتیکى و بچهدار شدنمان بودم. سه مورد عقب مانده ذهنى در خانوادههایمان داشتیم که ازدواج فامیلى داشتند. من هم مىترسیدم که بچهام عقبمانده شود.
مگر آزمایش ژنتیکى پیش از ازدواج انجام نداده بودید؟
- اصل بحث و جدل ما بر سر همین موضوع است دیگر. شوهرم در آزمایشگاه کار مىکند. روزى که قرار بود آزمایش بدهم، او گفت لزومى ندارد به آزمایشگاه بروم. در خانه مقدارى از من خون گرفت و خودش برد آزمایشگاه. بعد از مدتى هم گفت جواب آزمایش خوب است و ازدواج ما با هیچ مشکلى مواجه نیست و از لحاظ ژنتیکى خطرى بچههایمان را تهدید نمىکند. همه با این حرف راضى شدیم، ولى من همیشه ترسى در وجودم بود و با اینکه شوهرم دائماً به من اطمینان مىداد که خطرى نیست ولى مىترسیدم. عاقبت باردار شدم و دخترم هفت ماهه به دنیا آمد. دکترها گفتند بچهام صد در صد عقبمانده است و اگر بتواند در ایدهآلترین شرایط رشد کند شاید فقط در آینده قادر به نشستن باشد.
خوب عکسالعمل شوهرتان در این مورد چه بود؟
- فوراً مرا مقصر جلوه داد و گفت مراقبتهاى دوران باردارى را خوب انجام ندادهام. هر چه دکترها گفتند هر دوى ما مشکل ژنتیکى داریم و نباید بچهدار مىشدیم، شوهرم گوش نکرد. دکترها حتى قبول نکردند که ما براى ازدواج آزمایش داده باشیم و بعدها معلوم شد واقعاً همین طور بوده و شوهرم اصلاً خون مرا براى آزمایش نبرده و گواهى آزمایشگاه را براى ازدواجمان جعل کرده است. آخرش هم هیچ طور این مرد زیر بار نرفت و در نهایت گفت طلاقت مىدهم.
وقتى از او مىپرسیم که آیا براى مداواى فرزندشان، کارى کردهاند یا نه؟ زن در حالى که بغض مىکند، مىگوید: «شوهرم دائم از خانه بیرون مىرفت تا صداى بچه را نشنود. همیشه مىگفت اصلاً فایده این بچه چیست که هى او را ببریم دکتر، او که چیزى نمىفهمد. حتى چندین بار گفت بچه را بگذاریم سر راه. یک شب دخترم تب شدیدى کرد. مادرشوهرم هم خانه ما بود، او هم مثل پسرش گفت بچه را ول کنید، بگذارید به همان حال بماند تا بمیرد، هم خودش راحت مىشود و هم شما!»و شما چه کردید؟
- نیمهشب بود. چارهاى نداشتم که تا صبح صبر کنم. هر چه مىتوانستم براى دخترم کردم اما فایدهاى نداشت و صبح نشده او مرد. وقتى صبح شوهرم از خواب بیدار شد و دید دخترمان مرده زود او را دفن کرد و مثل هر روز به کارهاى معمولش رسید. بعد هم مادرشوهرم گفت زندگى شما فایده ندارد و باید طلاق بگیرید.
شما به این طلاق راضى بودید؟
- شوهرم مرا راضى کرد با بخشیدن نیمى از مهریهام از او طلاق بگیرم. من به مادرشوهرم گفتم چرا با وجود بودن مشکلات ژنتیکى در فامیل به سراغ من آمدند و او به راحتى همه مشکلات را به گردن من انداخت و گفت تو بیمار بودى و ما نمىدانستیم.
مشکلى در برنامه طلاقتان نداشتید؟
- نه، خیلى راحت یک روز رفتیم دادگاه و فردایش شوهرم طلاقم داد. به همین سادگى! بعد هم پرداخت مهریهام را هى عقب و جلو انداخت. یک سال است که طلاق گرفتم ولى از مهریه خبرى نیست. عوضش شوهرم با فرد دیگرى ازدواج کرده است. حالا ماندهام که آیا من هم انسانم که نه در ازدواج و نه در طلاق و نه حتى در مراقبت از دخترم هیچ گونه اختیارى نداشتم؟ حالا آمدهام اینجا ببینم آیا واقعاً من هم حق و حقوقى دارم!
* *این مال من است!
معمولاً پس از طلاق علاوه بر گرفتن حقوق مادى و معنوى دوران زناشویى، زن جهیزیه خود را نیز از خانه مرد مىبرد. بد ندیدیم در همین بخش اشاره کوتاهى هم به این بحث، پس از ثبت طلاق، داشته باشیم.
از نظر حقوقى و قانونى هیچ خانوادهاى الزامى قضایى به دادن جهیزیه به دختران خود ندارد؛ مگر اینکه دادن جهیزیه در ضمن عقد نکاح یا حتى خارج از آن شرط شده باشد.
با این وجود در اکثر خانوادههاى ایرانى رسم جهیزیه رایج است. آوردن جهیزیه توسط زن به خانه شوهر، از نظر اخلاقى نشانه صمیمیت و مظهرى از روح تعاون بین خانواده زن و مرد است؛ اما از نظر حقوقى، زن داراى استقلال مالى کامل است و شوهر حق مالکیت جهیزیه او را ندارد. مرد فقط مىتواند به طور متعارف از اموال همسرش استفاده کند.
بهتر است براى اینکه در زمینه مالکیت جهیزیه، اختلافاتى ایجاد نشود و خداى نکرده در هنگام طلاق احتمالى، مشکلى پیش نیاید، در زمان عقد ازدواج از اقلام جهیزیه رونوشتى تهیه کرده و به طور دقیق به نوع، مدل، قیمت و سایر مشخصات جنس مورد نظر اشاره کرد؛ سپس سیاهه اموال توسط شاهدان مشاهده شده و در یکى از دفاتر اسناد رسمى به ثبت برسد.
در صورت طلاق، املاک و اموالى که ثبت شدهاند و یا اموالى که داراى یک مدرک کتبى گواهى شده توسط چندین نفر هستند، با حکم دادرسان محاکم به زن برگردانده مىشود، ولى اموال منقول و اثاثى که فاقد سند رسمى یا هر گونه سند دیگرى باشند، باید به استناد عرف و عادت و اوضاع و احوال موجود، تقسیم شوند.
به عنوان مثال در برخى مناطق مرسوم است که زن تمام اجناس لازم در زندگى را همراه خود به خانه شوهر ببرد. در این گونه مناطق براساس اقتضاى عرف، تعلق مالکیت به نفع زن است، به ویژه وقتى مدت زیادى از عقد نکاح نگذشته باشد، مگر اینکه قرینه یا دلیل خلاف آن موجود باشد.
جداى از این، برخى اموال اختصاصاً متعلق به زن و برخى مختص مرد است. در این گونه موارد در صورت نبودن دلیل مخالف، باید اموال مختص زنان در مالکیت زن و اموال خاص مردان در مالکیت مرد قرار بگیرد.
ماده 79 آئیننامه اجرایى مفاد اسناد رسمى لازمالاجرا، در قانون ثبت اسناد و املاک، در این مورد چنین مقرر مىدارد: «هرگاه متعهد یکى از زوجین باشند که در یک خانه زندگى مىکنند از اثاث، آنچه که عادتاً مورد استعمال زنانه است ملک زن و آنچه که عادتاً مورد استعمال مردانه است ملک شوهر و مابقى مشترک بین زوجین محسوب خواهد شد مگر اینکه خلاف ترتیب فوق ثابت شود.»
همچنین در ماده 63 قانون اجراى احکام مدنى مصوب 1356 نیز آمده است: «در اموال منقول موجود در محل سکونت زوجین آنچه معمولاً و عادتاً مورد استفاده اختصاصى زن باشد متعلق به زن و آنچه مورد استفاده اختصاصى مرد باشد، متعلق به شوهر و بقیه از نظر مقررات این قانون مشترک بین آنان محسوب مىشود مگر اینکه خلاف آن ثابت گردد.»
از آن جایى که از جهیزیه زن، تمام اعضاى خانواده استفاده مىکنند، به همین جهت برخى از اموال به مرور زمان بر اثر حوادث مختلف داخل خانه از بین مىروند؛ اما برخى اموال به دلیل استحکام خاص خویش، دوام خود را تا چند سال حفظ مىکنند.
در مورد اموالى که پس از زمان کوتاهى از بین مىروند، مطالبه، مشکل به نظر مىرسد ولى در صورتى که بتوان تقصیر مرد را در تلف شدن آن جنس ثابت کرد، زن مىتواند عین، مثل یا قیمت آن مال را مطالبه کند. اما در مورد اموالى که داراى دوام و استحکام نسبى هستند باید در صورت تلف عین یا ایجاد نقص عمومى در آن، شوهر را مسئول دانست.
در هر صورت قانون در مورد کهنه شدن و یا عیبناک شدن یک وسیله بر اثر گذشت زمان، حقى براى زن قائل نمىشود مگر اینکه آن وسیله فقط توسط مرد استفاده شده باشد.
به طور کلى در مطالبه جهیزیه بهتر است اصل را بر بقاى اموال و جهیزیه گذاشت مگر اینکه خلاف آن ثابت شود. ملاک در مطالبه جهیزیه عین جنس، یا مثل یا قیمت آن در زمان پرداخت است.
بدیهى است در صورت موجود بودن عین جهیزیه، زن حق توقیف و تملک اختصاصى آنها را ندارد؛ حال بگذریم که گاه برخى مردان در هنگام طلاق تمام و یا بخشى از جهیزیه زن را به دلیل نداشتن رونوشت و سیاهه وسایل، به نفع خود ضبط مىکنند و زن نمىتواند هیچ ادعایى در این مورد داشته باشد.کودکان طلاق از جامعه طرد مىشوند
عصر/ داخلى / کتابخانه عمومىقرار گفتگو با «بهاره فرزانه» کارشناس ارشد رشته حقوق خصوصى را در کتابخانه گذاشته بودیم. حضورمان را به گرمى مىپذیرد ولى خیلى کوتاه نظرش را پیرامون مسئله طلاق عنوان مىکند. از نظر وى مشکلات اقتصادى، عدم تفاهم فکرى و رفتارى، ناهنجارىهاى اجتماعى و عدم تطابق فرهنگى خانوادهها از جمله مسایلى هستند که اگر پیش از ازدواج به آن توجه نشود، زندگى زناشویى را به طلاق مىکشاند.
راههاى پیشگیرى از طلاق را چه مىدانید؟
- تفهیم کلیه حقوق زوجین به یکدیگر از جمله حقوق قانونى، اخلاقى و رفتارى، کنترل روانشناسى افراد، تماس با مراکز مشاوره روانشناختى و جلوگیرى از دخالت والدین زوجین در زندگى آنها.
به نظر شما مشکلاتى که زنان پس از طلاق با آن درگیر هستند، چه مواردى مىباشند؟
- از نظر اقتصادى نداشتن شغل مناسب واقعاً براى این زنها دردسرساز است.
همچنین خانواده برخى زنان مطلّقه، آنها را زیر حمایت مادى خود نمىگیرند. برخى زنان هم به حق و حقوق خود دسترسى ندارند و همین مشکل، بزرگترین مشکل زنان مطلّقه است که گاه موجب ازدواج موقت و یا فساد و فحشا مىشود.
اما از نظر روانى، این زنان دچار مشکلات روانى مىشوند که حداقل آنها افسردگى است. در صورتى که میزان افسردگى بیشتر شود، فرد دچار یأس و ناامیدى مىشود و دست به جنایت و یا خودکشى مىزند. حتى برخى زنها فرزندان خود را مىکشند. برخى به اعتیاد روى مىآورند تا خودشان و مشکلاتشان را فراموش کنند.
وقتى نظر خانم «فرزانه» را در مورد مشکلات کودکان طلاق مىپرسیم، وى مىگوید: «مشکلات این کودکان قابل شمارش نیست، چون وضع زندگى آنها به درستى معلوم نیست و در بلاتکلیفى بسر مىبرند. کودکان طلاق هیچ حق انتخابى در مورد تمایل به زندگى با یکى از والدین ندارند. کسى به خواستههاى آنان توجهى نمىکند. کودکان طلاق کم کم به انزوا کشیده مىشوند. این انزوا در اثر طرد آنها از اجتماع و یا کنارهگیرى آنان از مسائل اجتماعى است که در نهایت، هر دو شکل قضیه موجب ایجاد انگیزههاى بزهکارى در این کودکان مىشود.»وضعیت مادههاى قانونى در مورد حضانت کودکان چیست؟
- هرچند به تازگى یکى از مادههاى حضانت اصلاح شده، ولى با این وجود اولویت حضانت با پدر است. اگر مادرى تمکّن مالى داشته باشد چرا نمىتواند فرزندانش را خودش تربیت کند؟ مادر به علت زمان باردارى و شیردهى، ارتباط بیشترى با کودک دارد و در خانه هم مدت زمان بیشترى را در اختیار کودک و تربیت و خواستههاى او مىگذارد، پس این حق مادر است که در حق حضانت، اولویت داشته باشد و پدر، نفقه فرزندانش را بدهد.
حضانت چیست؟
«حضانت» از ریشه «حَضَن» به معناى در دامن پروردن، گرفته شده است.
حضانت، کنایه از نگهدارى و پرورش فرزند در دامان مادر است و در اصطلاح به معناى اقتدارى است که قانون به منظور نگهدارى و تربیت کودکان به والدین اعطا کرده است.
در اسلام نیز حضانت، نگهدارى و تربیت طفل تا قبل از رسیدن به سن رشد است.
لذا پدر و مادر مکلف هستند که از کودک نگهدارى و او را تربیت کنند و نمىتوانند از این کار سر باز زنند. بنا به ماده 1168 قانون مدنى نیز «نگاهدارى طفل هم حق و هم تکلیف ابوین است.»
نگهدارى هم شامل تمامى کارهایى است که براى سرپرستى و مواظبت از کودک لازم است؛ چون تأمین نیازهاى مادى و معنوى او، تأمین غذا، لباس، مسکن و ...؛ تربیت که شامل تأمین وسیله تحصیل و آموزشهاى لازم در زندگى، به وى است.
حقوق کودک پس از تولد تا دوران بلوغ؛ نَسَب، رِضاع، حِضانت، ولایت و نفقه از سوى والدین است. قابل توجه است که نباید «ولایت» و «حضانت» را یکى دانست. حضانت مربوط به تربیت بدنى و روحى کودک است؛ یعنى رشد بدنى و روحى بچه به کسى سپرده مىشود و آن فرد مراقب محیط تربیتى کودک است و از او در مقابل حوادث، حمایت و حفاظت مىکند.
اما ولایت، حق تصرف در اموال کودک و نظارت بر فعالیتها و کارهاى اوست.
البته نباید ولایت را نیز با «قیمومیت» اشتباه گرفت. قیمومیت به معناى آن است که در اموال و حقوق کودک با رعایت مصلحت او تصرف شود یا اگر قرار است کودک به کارى گمارده شده، قیّم به وى اجازه کار بدهد.
قابل ذکر است شیر دادن مادر به کودک جزو حقوق کودک نیست و مادر مىتواند در صورت تمایل به شیردهى به فرزندش، براى کار خود مطالبه اجرت نماید.
حضانت کودک خود شامل سه بخش است: تربیت درست طفل، تنبیه طفل فقط در محدوده تأدیب وى و اطاعت فعل. کودک در مقابل حقى که بر والدینش دارد، مجبور به اطاعت از آنان است.
* *طلاق دشمنى نیست
عصر / داخلى / مرکز مشاوره عارفبارى دیگر به مرکز مشاوره عارف مىرویم تا با آقاى «غلامرضا افشارى» در مورد حضانت کودکان و مشکلات مربوط به زنان مطلّقه صحبت کنیم. وى معتقد است جداى از اینکه زنان مطلّقه همیشه از پیشنهادهاى غیر متعارف براى ازدواج مجدد، گلهمند هستند؛ حضانت کودکان و دورى از فرزندانشان نیز یکى از مشکلات بزرگ آنهاست.
تکوالد بودن کودک چه اثرات تخریبى در بازسازى هویت و شخصیت او دارد؟
- وقتى فرزند تکوالد مىشود، فردى که مسئول نگهدارى کودک مىشود مجبور است هم نقش پدر و هم مادر را ایفا کند که در عمل، چنین چیزى امکانپذیر نیست. بچهها وقتى پدر و یا مادر خوب بالاى سرشان نباشد به انحرافات روى مىآورند و مشکلات اجتماعى بسیارى گریبانگیر آنها مىشود.
تحقیقات نشان داده که اگر یکى از والدین کودک فوت کرده باشند به نسبت اثر تخریبى آن کمتر از وقتى است که والدین از هم جدا شده باشند.
اگر حضانت با مادر باشد، حضور پدربزرگ، دایى و یا یک دوست فامیلى مىتواند جاى پدر را تا حدى براى فرزند پر کند. باید توجه داشت که مادر فقط مىتواند در جایگاه خود و به جاى مادر به کودک توجه داشته باشد. اگر زنى نقش پدر را هم براى کودکش بازى کند، بچه دچار اختلال شخصیتى مىشود. باید کودک را با واقعیات آشنا کرد و به او گفت که مثلاً ما با هم مشکل داشتیم و اگر پیش هم زندگى مىکردیم مشکلمان بیشتر مىشد. والدین نباید نقش والد دیگر را در ذهن کودک تخریب کنند. ازدواج نوعى پیوند و قرارداد است، طلاق هم قطع قرارداد است که به واسطه محقق نبودن شرایط عقد پیش مىآید. پس طلاق، دشمنى نیست و نباید بچهها ارتباطشان را با والد دیگرشان قطع و یا خصمانه کنند.
اگر یکى از والدین دچار بیمارى روانى بودند و یا مشکلاتى داشتند که ملاقات آنها با فرزند، اثرات نامطلوبى بر کودک داشت، آن وقت چاره چیست؟
- در این گونه موارد مىتوان با توجه به درجه بیمارى و یا مشکل، از روانشناسى خواست تا در مورد آن بیمارى با فرزندان صبحت کند و به آنان متذکر شود که چگونه با والد خود برخورد کنند. پس این مشاوره مىتواند در ادامه، رابطه بین این والد مشکلدار و فرزندش را بهتر و مطلوبتر از قبل کند. پس در واقع اگر این دیدارها زیر نظر فرد آگاهى باشد، مشکل عمدهاى پیش نمىآید.ارتباط ازدواج زودرس و طلاق را چگونه مىبینید؟
- نمىتوان گفت که هر ازدواج زودرسى منجر به طلاق مىشود، اما اگر چنین ازدواجهایى توسط والدین حمایت نشوند، مشکل پیش خواهد آمد. از آن جایى که یک نوجوان بلوغ و شناخت کافى را براى ازدواج ندارد، و از سویى دیگر درگیر هیجانات خاص این دوران است، لذا فقط حواسش به ظواهر است. در این مواقع پدر و مادر باید توجهات و حمایتهاى لازم را داشته باشند و فرزندنشان را در گذر از این بحران یارى دهند تا احتمال طلاق پایینتر بیاید.
وقتى از آقاى افشارى مىخواهیم که یکى از تجربیات خود را در مورد عدم درک صحیح زوجین کمسن و سال از یکدیگر، بیان کند، او مىگوید: «موارد زیاد هستند ولى موردى به خاطر دارم که دخترى به علت عدم تربیت صحیح، در سن کم با پسرى در خیابان آشنا شده و با وى ازدواج کرده بود. مادر این دختر اصلاً پختگى لازم را در ایجاد ارتباط و تربیت فرزندانش نداشت؛ از طرفى دیگر پسرى هم که با این دختر نوجوان ازدواج کرده بود، تعهد لازم را براى زندگى نداشت و هیچ مسئولیتى قبول نمىکرد. به همین علت دختر دچار روانتنى شده بود و هر روز مىگفت یک جاى بدنم درد مىکند. آخرش هم گفت مىخواهم طلاق بگیرم. با شناختى که من از این دختر و شوهرش پیدا کردم، آنها دچار نوعى گمگشتگى در انتخاب و ازدواج شده بودند. دچار عدم شناخت خود بودند و مثل کسانى که بخواهند به علت بدى آب و هوا، خانهشان را عوض کنند، مىخواستند طلاق بگیرند.»پیشنهاد شما به عنوان یک مشاور براى جلوگیرى از چنین ازدواجهاى ناآگاهانه چیست؟
- بهترین روش این است که روى فرهنگ مردم کار شود. ما اگر بخواهیم تغییر کنیم در درجه اول باید روى متولى فرهنگ آموزش و پرورش کار کنیم. وقتى کودکان بیشترین عمر و فکر خود را در کودکى، نوجوانى و جوانى در مدارس مىگذرانند، طبیعتاً تاثیرات زیادى از آنجا خواهند گرفت. پس اولین جایى که فرهنگ درست و رفتار صحیح به کودکان یاد مىدهند، آموزش و پرورش است.
هنوز راه حلهایى که مىتواند در مشکلات به ما کمک کند، به عنوان فرهنگ در جامعه جا نیفتاده است. توضیح بیشتر را با یک مثال همراه مىکنم. چندى پیش، خانم دانشجویى را به دفتر من آوردند که عاشق خدمه دانشگاهشان شده بود. آن پسر مدرک تحصیلىاش سیکل بود و اصلاً اهل ایران نبود؛ در عوض دختر، دانشجوى ممتاز بود و بهترین درجات علمى را داشت. وقتى این دختر را براى مشاوره نزد من آوردند، تمام آزمایش و خطاها را دیگران در مورد او انجام داده بودند. چند متخصص مغز و اعصاب هم او را معاینه کرده و تلاشهایشان براى بهبود این دختر مثمرثمر واقع نشده بود؛ در صورتى که چاره کار وى در مراجعه به یک روانشناس بود. اگر این دختر و یا دیگر جوانان مثل وى آموخته بودند که در زمان خود به راحتى با هر قشرى ارتباط گفتارى برقرار کنند و در مقابل آنها کنش و واکنش نشان دهند و همچنین بتوانند در مواقع لزوم به راحتى حرف بزنند و یا گریه کنند و حتى هنگام بروز مشکلى، احساسات خود را بیرون بریزند، دچار تنش و مشکلات بعدى آن نمىشوند اما وقتى در جامعه این آگاهىها نسبت به امور مشاوره نباشد، فرد تمام مشکلاتش را در مورد ازدواج در دل خودش نگاه مىدارد، در صورتى که نمىداند باید چطور آنها را حل کند و بعد کم کم در ادامه کار به طلاق مىکشد.حضانت با کیست؟
روانشناسان و جامعهشناسان معتقدند اولین نهاد اجتماعى که فرد با آن آشنا مىشود و از آن تأثیر مىپذیرد، خانواده است. پس هر کودک از بدو تولد از سلول خانواده، فعالیت اجتماعى خود را آغاز مىکند، لذا سلامت و آرامش خانواده در تربیت نسل آینده و موفقیتهاى هر جامعه بسیار کم است.
زوجهاى جوان باید یاد بگیرند که چگونه براى حل اختلافات خانوادگى و ایجاد آرامش و شادى در خانواده گام بردارند؛ چگونه یک الگوى تربیتى صحیح را براى پرورش فرزندانشان انتخاب کنند؛ و چگونه بتوانند موانع خوشبختى را از سر راه بردارند و به بچههاى خود درست صحبت کردن و محبت دیدن را بشناسانند.
وقتى زوجى نتواند راههاى خوشبختى و مبارزه با مشکلات را بیاموزد و به کار ببندد، خواه ناخواه طلاق در زندگى ریشه مىدواند و کودکان در این میان، اولین قربانیان طلاق هستند. برخى کودکان پس از جدایى والدینشان وسیلهاى براى حل و فصل اختلافات مىشوند و گاه بعضى از زوجین مطلّقه کودکانشان را در برابر دریافت پول به هم مىبخشند! گاه هر دو طرف فرزندشان را مىخواهند و گاه هیچ کدام مسئولیت نگهدارى کودک را قبول نمىکند. در بهترین شرایط، وقتى فرزند در نزد پدر و یا مادرى باشد که سخت به او علاقهمند است، باز هم مشکلاتى گریبانگیر اوست.
گاه پدر و مادر، کودک را براى آزار و اذیت دیگرى، از دیدار والد دوم خود محروم مىکند و گاه کودک در نزد افراد فامیل و دوستان به حال خود رها مىشود و هیچ کس به فکر او نیست.
در مورد نگهدارى کودک پس از طلاق، ماده 12 قانون حمایت خانواده، چنین مقرر کرده است: «در کلیه مواردى که اختلاف زناشویى منجر به صدور گواهى عدم امکان سازش مىشود، دادگاه چگونکى نگهدارى اطفال و میزان نفقه ایام عده را با توجه به وضع اخلاقى و مالى طرفین و مصلحت اطفال معین مىکند. دادگاه مکلف است ضمن صدور گواهى عدم امکان سازش، تکلیف نگهدارى فرزندان را پس از طلاق تعیین کند و اگر قرار باشد فرزندان نزد مادر یا شخص دیگرى بمانند ترتیب نگاهدارى و میزان هزینه آنان را مشخص سازد.
نفقه زوجه از عواید و دارایى مرد و نفقه اولاد از دارایى مرد یا زن و یا هردو، حتى از حقوق بازنشستگى استیفا خواهد گردید.
دادگاه مبلغى را که باید از عواید یا دارایى مرد یا زن یا هر دو، براى فرزند استیفا گردد تعیین و طریقه اطمینانبخشى براى پرداخت آن مقرر مىکند. دادگاه همچنین ترتیب ملاقات اطفال را براى طرفین معین مىکند. حق ملاقات با طفل در صورت غیبت یا فوت پدر یا مادر به اقرباى طبقه اول غایب یا متوفى منتقل خواهد شد. اطفالى که والدین آنها قبل از تصویب این قانون از یکدیگر جدا شدهاند در صورتى که به طریق اطمینانبخشى ترتیب هزینه نگهدارى و حضانت آنان داده نشده باشد، مشمول مقررات این قانون خواهند بود.»
همان طور که گفته شد در این قانون نفقه کودک از عواید مرد یا زن پرداخته مىشود و این امر با ماده 1199 قانون مدنى در تضاد است چرا که آن ماده، مقرر کرده است که نفقه اولاد بر عهده پدر است و پس از فوت او بر عهده مادر.
با این حساب تکلیف زن مطلّقه حتى در صورتى که کودک به او سپرده شده باشد از جهت دریافت نفقه فرزند کاملاً روشن و مشخص نیست. گاه زن مطلّقه با وجود کوهى از مشکلات عاطفى، اقتصادى و اجتماعى بدون حمایت مالى مرد نمىتواند به نحو احسن به کودکش رسیدگى کند. برخى از محاکم نیز در صورت تعیین نفقه براى کودک، مبلغى بین 30 تا 50 هزار تومان در ماه را براى هزینههاى شخصى کودک تعیین مىکنند؛ اما آیا مادر مىتواند با این پول در ماه هزینه مسکن، خوراک، پوشاک، درمان و تحصیل کودک را بپردازد؟
همچنین قانون حمایت از خانواده اعلام کرده است کسى که حضانت طفل را برعهده مىگیرد نمىتواند مانع دیدار او با پدر و یا مادرش شود؛ نمىتواند کودک را به شهرستانى غیر از محل اقامت مقرر بین طرفین و یا خارج از کشور ببرد، مگر با کسب اجازه از دادگاه؛ اما در عمل مشاهده مىشود که چنین قوانینى رعایت نمىشود و زن چه در صورت داشتن و یا نداشتن حضانت کودک، در نهایت باید پس از هفت سالگى تا سن رشد فرزندش، با ازجانگذشتگى موفق به دیدار کودکش شود، چرا که هیچ تضمینى حتى با وجود حکم دادگاه براى دیدار مرتب فرزندش ندارد.
به موجب ماده 1169 قانون مدنى، حضانت پسر تا دو سالگى و دختر تا هفت سالگى با مادر است. حتى در صورتى که زوجین ناسازگار بدون انحلال عقد نکاح در محلهاى جداگانهاى زندگى مىکنند، طفل نزد کسى مىماند که حضانتش طبق این ماده با اوست.
یک زن در صورتى که بدون طلاق دور از همسر و فرزندش زندگى کند، مىتواند در صورت ممانعت مرد براى دیدار با کودکش، دادخواستى به دادگاه خانواده بدهد و خواستار تعیین زمان و مکان ملاقات با طفل شود.
ماده 1170 نیز در ادامه ماده پیشین، به طرق مختلف، سقوط حق حضانت در والدین مىپردازد. جنون، ازدواج مجدد مادر در زمان حضانت فرزندان توسط وى، کافر شدن والد مسلمان، و یا دچار شدن یکى از والدین به فساد اخلاقى باعث مىشود که حق حضانت از وى سلب شود.
ماده 1171 هم مقرر کرده است که در صورت فوت یکى از والدین، حضانت فرزندان با والد زنده است مگر اینکه پدر و مادر، هردو بمیرند که در این صورت حق حضانت با جدّ پدرى است. البته برخى فقها معتقدند که زن در صورتى حق حضانت فرزندش را دارد که ازدواج مجدد نکرده باشد، و در غیر این صورت با ازدواج، دیگر حق نگهدارى از کودکانش را ندارد. از سوى دیگر ماده 1173 تأکید مىکند: «هرگاه در اثر عدم مواظبت یا انحطاط اخلاقى پدر یا مادرى که طفل تحت حضانت اوست، صحت جسمانى و یا تربیت اخلاقى طفل در معرض خطر باشد، محکمه مىتواند به تقاضاى اقرباى طفل به تقاضاى قیم او یا به تقاضاى رئیس حوزه قضایى، هر تصمیمى را که براى حضانت طفل مقتضى بداند، اتخاذ کند. موارد ذیل از مصادیق عدم مواظبت و یا انحطاط اخلاقى هر یک از والدین است:
1- اعتیاد زیانآور به الکل، مواد مخدر و قمار؛
2- اشتهار به فساد اخلاقى و فحشا؛
3- ابتلا به بیمارىهاى روانى با تشخیص پزشک قانونى؛
4- سوء استفاده از طفل یا اجبار او به ورود به مشاغل ضد اخلاقى مانند فساد و فحشا، تکدىگرى و قاچاق؛
5- تکرار ضرب و جرح خارج از حد متعارف.»
پس از مرور این قوانین، این طور به نظر مىرسد که در مورد حق حضانت کودک، شاید قانونگذاران و عالمان با عواطف و ویژگىهاى جسمى و روحى زن آشنا نیستند که بتوانند برخى از مشکلات مربوط به زنان را برطرف کنند.
از آنجایى که مادر به طرز نگهدارى از طفل بیشتر آشناست و کودکان وابستگىهاى روحى و روانى و عاطفى بیشتر به مادران خود دارند و از آنجایى که معمولاً مردان پس از جدایى، زودتر از زنان در مواجهه با مشکلات، کودکان را در معرض بىتوجهى قرار مىدهند و به ازدواج مجدد روى مىآورند؛ به نظر مىرسد که زن، جداى از مسائل مالى نگهدارى از فرزند، شایستگى بیشترى نسبت به مرد در نگهدارى از فرزندش دارد.
همین زمزمهها و مشکلات موجود در حق حضانت و ملاقات زنان با فرزندانشان در نهایت موجب شد، مجمع تشخیص مصلحت نظام در تاریخ 8/9/82، طرح حضانت کودک پسر تا هفت سالگى توسط مادر را که قبلاً در مجلس شوراى اسلامى بررسى شده ولى شوراى نگهبان آن را رد کرده بود، به تصویب برساند؛ و به این طریق ماده 1169 قانون مدنى اصلاح شود.
این طرح که به گونهاى یک پیروزى براى زنان مطلّقه است تا بتوانند تا هفت سالگى چه کودک دختر و چه کودک پسرشان را نزد خود نگاه دارند، در ابتدا پس از مطرح شدن از سوى نمایندگان مجلس، دو بار توسط شوراى نگهبان، به دلیل مغایرت با شرع رد شد و در نهایت با اصلاحاتى در قالب یک تبصره مورد تصویب قرار گرفت.
جالب این است که در اکثر کشورهاى اسلامى نیز حق حضانت فرزند براى مادر بیشتر از ماده 1169 در ایران است. مثلاً در اردن، حق حضانت دختر و پسر تا سن بلوغ با مادر است. در پاکستان تا 7 سالگى حضانت پسر با مادر است و دختر تا سن بلوغ. در عراق، دختر و پسر تا 10 سالگى نزد مادر مىمانند. در الجزایر پسر تا 16 و دختر تا 18 سالگى حضانتش بر عهده مادر است. در کشور هند نیز حضانت پسر تا 7 سالگى و دختر تا سن بلوغ با مادرش است.
نتایج یک پایاننامه کارشناسى از دانشگاه علامه طباطبایى با عنوان «بررسى سیاستهاى اجتماعى پیرامون حقوق زنان مطلّقه سرپرست خانوار»، نشان مىدهد که 71 درصد از زنان جامعه بابت نگهدارى فرزندان خود نفقهاى دریافت نمىکنند، در حالى که 3/33 درصد آنها فاقد شغل هستند. 8/45 درصد زنان مورد بررسى نیز هیچ کدام تحت پوشش خدمات هیچ سازمان و مؤسسه اجتماعى نیستند.
همچنین تحقیقات این پایاننامه نشان داده است که 75 درصد زنان مطلّقه حقوق خود را پس از طلاق دریافت نمىکنند.
با وجود آنکه دادگاهها بر پایه عسروحرج و براى جلوگیرى از نابسامانى وضع زنان در مواردى که شوهر توانگر و زن نیازمند است، مرد را به پرداخت حقوقى مکلف کرده است و با وجود آنکه برخى قوانین به نفع زنان و در جهت حمایت از آنان است، اما هیچ ضمانت اجرایى براى گرفتن این حق مسلم وجود ندارد.عاشقم نیست
عصر / داخلى / اتاقرفتهایم خانه خانم «ف». شنیدهایم که از زندگىاش بیزار است و قبلاً دست به خودکشى زده است ولى به خاطر بچههایش همه چیز را تحمل مىکند و طلاق نمىگیرد. شنیدهایم یک بار تقاضاى طلاق داده ولى چون در دادگاه به او گفتهاند بچهها به پدر مىرسند، به سرش زده است و دیگر تحمل هیچ چیز را ندارد؛ چون نمىتواند طلاق بگیرد و از جهتى پس از طلاق هم نمىتواند بچههایش را نزد خودش نگه دارد، لذا به گفته خودش دیوانه شده است.
سؤالات ما زیاد است و او فقط در فکر بچههایش است و بلاهایى که به سرش آمده.
«ف» مىگوید 26 سال دارد و با آنکه عاشق درس و مدرسه بوده ولى در فامیلشان رسم بوده دخترها زود ازدواج کنند. در آن هنگام تصورات او از عشق و عاشقى فقط دفتر خاطرات بچههاى مدرسه بوده و رمانهاى احساساتى که در مدرسه دست به دست مىگشت. خودش مىگوید که با دیدن چند فیلم هندى، حسابى احساساتى شده و دچار نوعى سادگى و بلاهت در رفتار و گفتار شده بود.حالا دوست داریم بدانیم مشکل اصلى شما از کى شروع شد؟
- ماجرا از همان ازدواجم شروع شد. مدتها بود که عمهام با سوغاتىهایش به شهرمان مىآمد تا اینکه مرا براى پسرش خواستگارى کرد. پسر عمهام نمازخوان و مؤمن بود. وقتى از سربازى برمىگشت من چادر سفید گلدارى سر مىکردم و فکر مىکردم زیباترین دختر روى زمینم. آن همه علاقه به درس و مدرسه دیگر اهمیتش را برایم از دست داده بود. مجذوب حرفها و نگاههاى پسر عمهام شده بودم. در عالم بچگى وقتى فکر مىکردم مثل دخترهاى فامیل، لباس زیباى عروسى مىپوشم و همه به من توجه مىکنند و مادرم برایم جهیزیه مىخرد از خوشحالى دیوانه مىشدم.
بعد از تمام شدن سربازى پسر عمهام، عروسى ما سر گرفت. او راننده آژانس شده بود و من دربست تمام حرفهایش را قبول داشتم و مثل بت مىپرستیدمش. بعد از یک سال صاحب پسرى شدم و دو سال بعد، دو دختر دوقلو به دنیا آوردم. شوهرم مرا غرق در محبت و طلا کرد. بعد از گذشت شش سال زندگىام هنوز مثل روزهاى اول بود.پس چه چیزى باعث شد که شما دست به خودکشى بزنید.
- یک شب براى اولین بار شوهرم دیر به خانه آمد. بچهها خوابیدند و شام یخ کرد. وقتى به خانه آمد رفتارش با همیشه فرق داشت. دوش گرفت و شام نخورده خوابید. شبهاى بعد هم دیر مىآمد، غذا نمىخورد، قیافهاش گرفته بود و گاه بچهها را بغل مىکرد و مىرفت تو فکر.
اصلاً دیگر مرا نمىدید. پنهانى جیبهایش را گشتم، چیزى نبود. شوهرم حتى سیگار هم نمىکشید. فکر کردم لابد به علت کمخونى و ضعفى که پس از زایمان سخت دوقلوها داشتم، خیالاتى شدهام.
آرایشگرم گفت از بس به فکر بچهها هستى اینطور شده، کمى هم به خودت برس. مىدانستم مشکل شوهرم این چیزها نیست اما شروع کردم به آرایشهاى عجیب و غریب و لباسهاى رنگ و وارنگ، اما هیچ فایدهاى نداشت. او اصلاً توجهى به من نمىکرد و فقط گاهى با ترحم نگاهى به من مىانداخت.
بعد از مدتى عمهام سعى مىکرد دل مرا به دست آورد و بچه هایم را مثل یتیمها نوازش کند. والدینم هم چیزى نمىگفتند، از پنهان کارى همه و نگاه ترحمآمیزشان نسبت به خودم و بچهها دیوانه شده بودم. یک سالى با این دلشوره و اضطراب سر کردم و هر وقت از شوهرم علت را پرسیدم گفت من تغییر نکردهام و تو عوض شدهاى. مىگفت خیالاتى شدهام و من حسابى شک و تردید به جانم افتاده بود تا اینکه یک روز با زنى قد بلند در خیابان دیدمش.
پشت ویترین مغازهاى ایستاده بودند و نگاه مىکردند. پاهایم قدرت حرکت نداشت. خودم را دلدارى دادم و گفتم حتماً مشترى آژانس است.
فکرهاى زیادى به ذهنم هجوم آورده بود و بغض گلویم را مىفشرد. به خانه که برگشتم پس از کلى گریه کردن پشت پنجره آنقدر پرپر زدم تا آمد.پس از اطمینان از رفتار ناپسند شوهرتان، برخوردتان با او چطور بود؟
- تا آن شب، حیا مانع آن بود که صریح و راحت با شوهرم حرف بزنم ولى دیگر تحملم تمام شده بود. همه چیز را گفتم و او رنگش پرید و دوباره شروع به انکار کرد. توى چشمهایم نگاه مىکرد و دروغ مىگفت. چند شب بعد دوباره بحثمان شد و او با فریاد گفت در سى سالگى عاشق شده و زن دیگرى گرفته است.
دیوانه شده بودم و بىاختیار فریاد مىزدم. پدرم از او خواست که آن زن را طلاق دهد ولى آنها درست همان زمان صاحب یک دختر شده بودند. خودم تقاضاى طلاق دادم ولى وقتى فهمیدم بچهها را به من نمىدهند و شوهرم مىخواهد مرا با پول راضى کند تا آنها را رها کنم، مثل یک ماهى که از آب بیرون افتاده، داشتم خفه مىشدم. دچار کابوس شده بودم. آلبوم عکسها و فیلم عروسىمان را توى حیاط آتش زدم و یک مشت قرص اعصاب خوردم و دست به خودکشى زدم. بعداً که به خودم آمدم پشیمان شدم و دلم براى بچههایم سوخت. حالا فقط به خاطر بچهها زندگى با او را تحمل مىکنم. دائم تشنج دارم و سرم درد مىکند. احساس خفگى دارم و فکر مىکنم همیشه بین زمین و آسمان آویزان هستم. شوهرم هم مىگوید مرا فقط به عنوان مادر بچهها دوست دارد و عاشقم نیست، ولى عاشق آن زن دیگرش است.زن مطلّقه جنایت نکرده است
ظهر / داخلى / دفتر وکالتدوباره به سراغ خانم «مریمالسادات محقق» آمدهایم تا گفتگویى دیگر با او داشته باشیم. وى تا به حال چندین مقاله در مورد فسخ نکاح و حضانت کودکان در مطبوعات درج کرده است. این وکیل در مورد حضانت کودکان و ضمانت اجرایى آن مىگوید. «ماده 1174 قانون مدنى، حق ملاقات طفل را براى هر یک از ابوین که طفل تحت حضانت او نمىباشد، در نظر گرفته است؛ ولى هیچ ضمانتى براى قانون وجود ندارد. اگر پدر و یا مادرى از ملاقات طفلش براى دیگرى، ممانعت به عمل آورد، صلاحیت نگهدارى از کودک از او سلب نمىشود و قانون مدنى هم در این مورد مادهاى ندارد؛ اما قانون حمایت از خانواده تدبیرى براى این موضوع اندیشیده است که به نظر عدهاى از قضات لازمالاجرا است.»
در تبصره ماده 14 حمایت از خانواده آمده است: «هر گاه دادگاه خانواده تشخیص دهد کسى که طفل به او محول شده از انجام تکلیف مربوط به حضانت، شانه خالى کرده و یا مانع ملاقات طفل با اشخاص ذىحق شود، او را براى هر بار تخلف به پرداخت مبلغى از هزار ریال تا ده هزار ریال و در صورت تکرار به حداکثر مبلغ مذکور محکوم خواهد کرد. دادگاه در صورت اقتضا مىتواند علاوه بر محکومیت مزبور، حضانت طفل را به شخص دیگرى واگذار کند. در هر صورت حکم این ماده مانع از تعقیب متهم چنانچه عمل او را طبق قوانین جزایى جرم شناخته شده باشد، نخواهد بود.»
دقت در این ماده قانونى، نقاط مثبت این ماده را روشن مىکند، زیرا علاوه بر مجازات کیفرى، صلاحیت حضانت کسى که به کرّات طرف مقابل را از دیدن فرزند محروم مىکند، سلب کرده و آن را به کس دیگرى واگذار مىکند. به نظر من با کمک قانون مجازات اسلامى مىتوان علیه کسى که از اجراى حکم ملاقات ممانعت کرده، شکایت کرد اما متقاعد کردن قضات محترم بسیار مشکل است؛ لذا چشمان هزاران مادر به انتظار قوانین حمایتى است.»
به عنوان یک خانم وکیل، بگویید زنان پس از طلاق با چه مشکلاتى روبهرو هستند؟ چه مشکلات مربوط به حضانت و چه مشکلات حقوقى دیگر.
- مشکلات زنان پس از طلاق با توجه به موقعیت خانوادگى و فرهنگى خانواده و وضعیت خود آنان با یکدیگر متفاوت است. مشکلاتى که مربوط به اعمال و استفاده از حقوقشان مىگردد؛ مثلاً یک زن حقوق مالىاش را بذل نکرده و کارش به قسطبندى کشیده است. این زن براى دریافت ماهیانه این حقوق خود، آن هم زمانى که معمولاً همسر سابق، محل کار و سکونت ثابتى ندارد، مجبور است هر ماه به کوى و برزنهاى متعددى سر بکشد تا شوهرش را بیابد و مثلاً مهریه قسطىاش را بگیرد. همچنین اگر فرزند آنها نزد مرد باشد زن باید کلیه مخارج ملاقات با طفل را به جان بخرد و هر بار در جایى به دنبال بچهاش بگردد. این مشکل براى قشر کمدرآمد واقعاً بزرگ است و آنها گاه مجبورند براى دیدن فرزندشان حتى به شهر دیگرى بروند و هزینه اقامت در آن شهر را هم بپردازند. اگر هم فرزند در حضانت مادر باشد، زن براى دریافت نفقه بچهاش از مرد، با سختى روبهروست. جداى آنکه حتى نفقهاى هم که دادگاه براساس نظر کارشناسان معین مىکند، بسیار ناچیز است و کفاف زندگى فرزند را نمىدهد.
عمدهترین مشکل زنان مطلّقه در پرده ابهام بودن سرنوشت مالى آنان و عدم حمایت اقتصادى است؛ در صورتى که اگر زنان ایرانى در حد قوانین موافق شرع قانون حمایت خانواده، حمایت مىشدند، مشکلى نبود.
مشکل دیگر زنان مطلّقه این است که همه به چشم یک انسان شکستخورده به آنها نگاه مىکنند. گویى زن مطلّقه جنایتکار است و این نگاه آنان را مىآزارد. نگاهى که از تخصیص دو لباس با یک رنگ براى زنان برمىخیزد، لباس عروسى و لباس کفن.جدیدترین موارد حقوقى در دعاوى خانوادگى چیست؟ آیا این موارد به دفاتر وکالت و مشاوران حقوقى ابلاغ مىشود؟
- علاوه بر اصلاح ماده 1041 قانون مدنى، عقد و نکاح دختر قبل از رسیدن به سن 13 سال تمام شمسى و پسر قبل از رسیدن به 15 سال تمام شمسى منوط است به اذن ولىّ، به شرط رعایت مصلحت با تشخیص دادگاه صالح.
در ارتباط با ارتقاى حق حضانت مادران نسبت به اولاد ذکور تا سن 7 سالگى نیز مجلس شوراى اسلامى قانونى تصویب کرد. در خصوص اجرتالمثل خانهدارى زنان نیز، مجلس مبادرت به تصویب تبصره ماده 947 قانون مدنى کرد. اما این قوانین جدید به دفاتر ابلاغ نمىشود و فقط در روزنامههاى رسمى درج مىشود.
طرح بیمه طلاق نیز براى کاهش مشکلات مالى زنان مطلّقه به میدان آمده است و به صورت آزمایشى در چند شهر استان خراسان اجرا مىشود. یک گروه تخصصى در شرکت بیمه ایران در خراسان نحوه اجراى این طرح را تنظیم کرده و در چند شهر به آزمایش گذاشتهاند.
براساس این طرح، هنگام ازدواج، مبلغى به عنوان پایه و نیز درصدى از مهریه به حساب بیمه طلاق ریخته مىشود و در صورت طلاق، زن تحت پوشش این بیمه قرار گرفته و مستمرى دریافت مىکند.آخرِ عمر بىآبرو شدم
ظهر / داخلى / دادگاه خانواده55 ساله است و اهل یزد. در حالى که توان ایستادن را ندارد، به آرامى، جاى خالى روى نیمکت راهروى دادگاه را پر مىکند و در جواب سؤال ما که آنجا چکار مىکند، مىگوید: «نمىدانم خودم هم آخر عمرى اینجا چکار مىکنم. خدا از سر تقصیرات مادرم نگذرد که هر چه در جوانى به او گفتم مادر، این مرد، مرد زندگى نیست؛ گفت برو زندگى کن، طلاق بین یزدىها ننگ است. حالا مادرم کجاست ببیند. با این سن و سال آمدن به دادگاه ننگ نیست!»
سپس اشک در چشمانش حلقه مىزند و در حالى که خودش را به سختى کنترل مىکند، ادامه مىدهد: «شوهرم مرا ترک کرده و دائم به دنبال دختران و زنان جوان است. حالا آنها را اصلاً صیغه مىکند یا نمىکند، نمىدانم. از اول زندگىام بسیار سختى و بدبختى کشیدم. آنقدر در جوانىام کار کردم و قالى بافتم که الان تمام استخوانهایم پوک شده است. فکر مىکردم به خاطر آینده بچههایم و آینده خودم و شوهرم ارزش دارد که اینقدر زحمت بکشم. نمىدانستم شوهرم سر پیرى عیاش و خوشگذرانتر مىشود و مرا و بچهها را به امان خدا رها مىکند.»فکر مىکنید شوهرتان براساس چه کمبودى به سراغ زنان دیگر مىرود؟
- شوهرم از اول زندگى برخلاف سنت خانواده ما و خودش خیلى راحت با زنان نامحرم ارتباط برقرار مىکرد. وقتى سر این موضوع با او بحث مىکردم، مىگفت تو چشم ندارى ببینى من با دو تا زن حسابى حرف مىزنم و از این حرفها. هر وقت مىخواستم دست از این کارهایش بردارد و به زندگى و خانوادهاش سرگرم باشد، فایدهاى نداشت. حتى چند بار خودم به او پیشنهاد کردم که اگر زن دیگرى مىخواهد به طور دائم برایش عقد کنیم تا حداقل آبرومندانهتر باشد.
...
او با اینکه 65 سال سن دارد، فیلمهاى مبتذل به خانه مىآورد و مىخواهد من هم آنها را با او تماشا کنم. فکر مىکند هنوز جوان است و هوا و هوسهاى جوانى دارد.واکنش فرزندانتان نسبت به رفتار پدرشان چیست.
- 9 تا بچه دارم. یکى از پسرانم فوق لیسانس است دیگرى هم بازارى است و هر دو ازدواج کردهاند. دو تا از دخترانم هم دیپلم هستند و ازدواج کردهاند. سه دختر و دو پسر هم در خانه دارم که درس مىخوانند. بچهها از این کارهاى پدرشان خجالت مىکشند. پسرانم از ترس آبرو اجازه نمىدهند همسر و بچههایشان به خانه من بیایند. مىگویند پدرشان از صد نامحرم هم بدتر است.
به من هم مىگویند اگر دلت براى ما تنگ شد، ما خودمان مىآییم و تو را مىبریم خانهمان. خودم هم دیگر به این مرد بسیار بدبین شدهام. مىترسم حتى یک ساعت او را با دخترها و یا نوههایم در خانه تنها بگذارم.
الان شش ماه است که این مرد یک ریال به من و بچهها خرجى نداده است. تازگىها هم گفته که مىخواهد خانهمان را بفروشد. اگر این کار را بکند من و پنج بچه دیگر آواره و دربهدر مىشویم.الان براى عرضه چه دادخواستى به دادگاه آمدهاید؟
- فعلاً آمدهام با مشاور اینجا صحبت کنم و از او راهنمایى بخواهم. من نمىتوانم اسرار زندگىام و رفتار بد شوهرم را به همین راحتى به دیگران بگویم. مىترسم بچههایم از عکسالعمل دیگران ضربه ببینند. حالا مىخواهم ببینم مىتوانم حکم حجر شوهرم را بگیرم تا نتواند خانه را بفروشد و من ادعا کنم او توانایى رسیدگى به امور مالى را ندارد. واقعاً نمىدانم سر پیرى با این پیرمرد هوسران چکار کنم. خدا به دادم برسد.
ادامه دارد.