بهزاد در نگارهاى ایرانى

نویسنده


 

بهزاد در نگاره‏هاى ایرانى‏
گفتگو با زنان پژوهشگر و نگارگر در همایش بین‏المللى کمال‏الدین بهزاد

محبوبه پلنگى‏

هنر در هر عصر و زمان، ابزارى براى تعالى روح و راهى براى بیان احساسات و عواطف درونى بوده و در نزد ایرانیان از اهمیت خاصى برخوردار است. دلبستگى و شیفتگى ایرانیان به هنر سبب تنوع و زیبایى میراث فرهنگى ما بوده، که زبانزد جهانیان بوده و هست. در این میان، «کمال‏الدین بهزاد» در زمان و عصر خویش با دریافت زیبایى، میدانى وسیع به پهناى تاریخ ایران در عالم هنر مى‏گشاید. آزاد بودن از قالب‏هاى کلیشه‏اى، او را به آسمان طلایى پیوند مى‏زند و بهزاد، شاعرانه به طبیعت ترنم مى‏بخشد. درختان رقصان، تپه‏هاى پرچین و شکن، آرایش‏هاى پیچیده معمارى و در نهایت تلفیق چشم‏نواز معمارى و طبیعت، راز اسرار طبیعت را از منظر بهزاد به نظاره مى‏گذارد؛ و صخره‏هاى فیروزه‏اى و گل‏بهى دست به آسمان طلایى مى‏گشاید، تا ژرف‏نگرى هنرمند نگارگر، یعنى بهزاد را هویدا سازد. روح سرکش و بى‏قرار بهزاد در مکتبى سیراب مى‏شود که ادبا و فضلاى بسیارى را در خود دارد و حاصل این مجالست، هنرى مى‏آفریند که مختص زمانى خاص نباشد و بتواند حضور پرفروغ استاد «کمال‏الدین بهزاد» را در پهنه جهانى ماندگار کند.
به بهانه برگزارى «همایش بین‏المللى کمال‏الدین بهزاد»، براى آشنایى با این هنرمند و دیگر محققان و پژوهشگران عرصه نگارگرى، گفتگویى با چند تن از زنان نگارگر ترتیب دادیم.
* *

* خانم اشرف‏السادات موسوى‏لر

ابتدا با دکتر «اشرف‏السادات موسوى‏لر»، عضو هیئت علمى «همایش بین‏المللى کمال‏الدین بهزاد» به گفتگو نشستیم. وى با مدرک فوق‏لیسانس گرافیک، عضو هیئت علمى دانشگاه الزهرا و عضو گروه تجسمى فرهنگستان هنر است. خانم «موسوى‏لر» همچنین به عنوان سردبیر مجله پژوهشى دانشکده هنر، دانشگاه الزهرا با عنوان «جلوه هنر» فعالیت مى‏کند. وى تز دکتراى خود را نیز به بررسى ابعاد گرافیکى نگاره‏هاى کمال‏الدین بهزاد اختصاص داده است.
*

خانم «موسوى‏لر»، در ابتدا از هنر نگارگرى برایمان بگویید. اینکه آیا نگارگرى یک هنر کاملاً ایرانى است؟

نگارگرى، هنر ظریف تصویرگرى است که داراى کیفیت تزئینى نیز هست و مى‏توان به ظرافت آن، هم به لحاظ قالب و هم محتوا اشاره کرد. از نظر قالب بصرى، هنر تصویرى است که از نقوش ریزنقش بهره گرفته و به ذره‏گرایى مشهور است. از نظر محتوا نیز معطوف به عرفان و ادبیات و نکته‏سنجى است؛ چرا که روند شکل‏گیرى تمامى گونه تولید هنرى، معمولاً در زمره هنرهاى منحصر به فرد و زیباتر قرار گرفته و داراى محتواى غنى است. نگارگرى ایرانى زیباترین واژه‏اى است که به جاى واژه غلط «مینیاتور ایرانى» به کار گرفته شده است. نقاشى ریزنقش، منحصر به ایران نیست؛ اصول و مبانى‏اى که در نگارگرى ایرانى وجود دارد، طبق زیبایى‏شناسى و جهان‏بینى و ذوق و اصالت‏هاى فرهنگى هنرى ایران است و تفاوت‏هاى اساسى با نقاشى‏هاى قرون وسطى و نقاشى‏هاى چینى و مینیاتورهاى فرهنگى دارد.

برویم سر اصل مطلب و مطالعات شما در باره بهزاد!

در اصل از سال 1378 شروع به تحقیق در زمینه دکتراى پژوهشى خود کردم و در همان زمان در یکى از تحقیقاتم، کمال‏الدین بهزاد را هم‏عصر با لئوناردو داوینچى یافتم و یک مطالعه تطبیقى روى آثار و ایده‏هاى مشترک آن دو انجام و به نتایج جالبى نیز دست یافتم. علاوه بر اینکه صراحت و ایجاز آثار بهزاد برایم جذاب بود و به عنوان یک گرافیست، سنخیتى خاص با بهزاد احساس مى‏کردم و به نوعى تأثیراتى که از بهزاد مى‏گرفتم نسبت به دیگر بزرگان نگارگرى، بیشتر بود.

شما به عنوان یک گرافیست چه نوع سنخیتى با بهزاد احساس مى‏کنید؟

یکى از اصول محتوایى و واحدهاى آموزشى گرافیک، ساده‏سازى است. یعنى گرافیست کسى است که موجزترین و ساده‏ترین تصویر را ارائه کند، به طورى که تأثیرگذارترین نحوه ارتباط تصویرى باشد. به این صورت که مطلب و ایده‏ها را پالایش‏یافته و خیلى جوهره‏وار مطرح کند. چون در این عصر و با توجه به گستردگى ارتباطات و کمبود وقت، نباید مسائل را زیاد پیچیده ارائه کنیم. پس ترجیح داده مى‏شود که ساده‏ترین نحوه و سریع‏ترین نتیجه از دیدن یک پوستر یا آرم گرفته شود. کارهاى بهزاد هم دقیقاً به همین صورت است، یعنى با اندکى تأمل به سرعت به مفهوم مى‏رسیم، البته مفاهیمى که بهزاد به کار برده است بسیار عرفانى و والاست. این سرعت انتقال مفهوم، هنر بهزاد است که از نظر گرافیکى، بسیار براى من جالب است. اگر مخاطب آثار بهزاد قرن‏ها نیز با او فاصله داشته باشد، در رسیدن به مفاهیم مشکلى نخواهد داشت.

آیا بهزاد در این مورد با دیگر نگارگران متفاوت است و این نکته در آثار وى به عنوان یک شاخصه مطرح است؟

بله، شاخص است. چرا که نگارگرانى که بعد از او بوده‏اند، تحت تأثیر هنر او قرار گرفته‏اند و این تأثیرپذیرى آنقدر زیاد بوده است که وى هنر زمان خودش را متأثر کرده و «مکتب بهزاد» را به وجود آورده است. این شاخصه مورد توجه معاصران او، همین طور دوره‏هاى بعد از او به جهانیان بوده است. ویژگى دیگر تفاوت آثار بهزاد با دیگران، تخت بودن رنگ‏ها و خطوط کناره‏نما است که کاملاً با گرافیک امروز سنخیت دارد. در گرافیک امروز و در تبلیغات، رنگ‏هاى تخت و خطوط قوى در جذب نگاه مخاطب، حرف اول را مى‏زند.
ساده کردن اشکال و همچنین توجه بهزاد به جامعه‏اش نیز قابل اعتنا است. با آنکه او مثل نگارگران و دیگر نقاشان عصر خودش تحت نفوذ دربار قرار داشت و مى‏توانست تنها موضوعات دربارى را در نظر بگیرد، ولى او به اجتماع خودش توجه نشان داده است. در اصل، بهزاد، کارگردان تضادهاست. به عنوان مثال در یکى از آثار استثنایى توانسته است سطح بسیار ساده و دیوار بدون تزئین «قصر خورنق» را با ترکیب‏بندى اشکال، اشیا و رنگ‏هاى متضاد به یک هارمونى از تضادهاى رنگى و حالت‏هاى ایستا و پویا تبدیل کند. این موضوعى است که در تابلوى «شام آخر» داوینچى هم دیده مى‏شود. بهزاد همانند داوینچى بوده، اما تبلیغاتى که روى داوینچى شده روى بهزاد و آثارش صورت نگرفته است.
همان گونه که گفتید، بهزاد هم‏عصر با نقاش بزرگى مثل لئوناردو داوینچى بوده است. شاید اگر از هر فرد عادى پرسیده شود که داوینچى کیست، او را مى‏شناسد، اما اگر از همان افراد و حتى برخى دانشجوها و تحصیلکرده‏ها بپرسیم که بهزاد کیست، او را نشناسند. دلیل این نکته را چه مى‏دانید، آیا واقعاً داوینچى مهم‏تر و بزرگ‏تر از بهزاد بوده است یا تبلیغات براى او بیشتر بوده است؟
دقیقاً این شناخت و معروفیت، حاصل تبلیغات است. ما اگر مفاخر فرهنگى و هنرى‏مان را نمى‏شناسیم، دلیل بر کوچکى آنها نیست، بلکه دلیل بر کم اطلاعى خود ما است. به کتاب‏هاى قطور تاریخ هنر نگاه کنید و ببینید چقدر از حجم این کتاب به هنر ایران و در بخش هنر ایران چقدر به هنر نگارگرى و در هنر نگارگرى چقدر به بهزاد پرداخته شده است. در اکثر کتاب‏هاى هنر، هنر ایران با بهزاد شناخته شده است. در حال حاضر بر سر تعلق هنر نگارگرى مناقشه‏اى بین هنرهاى تجسمى، سنتى و صنایع دستى وجود دارد. چون هر سه گروه به نوعى نگارگرى و کمال‏الدین بهزاد را متعلق به خودشان مى‏دانند. در حالى که بهزاد در انحصار هیچ کس نیست. او معرّف هویت ما و نمادى از هنر ایران براى جهانیان است. از دیدگاه سنتى حاکم بر آموزش هنر نگارگرى، این گونه به نظر مى‏رسد که نگارگرى متعلق به هنرهاى سنتى است. از دیدگاه تزئین‏گرایى به نوعى با صنایع دستى همگونى دارد. در زمینه هنرهاى تجسمى، دیدگاههاى نگارگرى بدیعى در آثار بهزاد وجود دارد؛ یعنى اصول و مبانى زیبایى‏شناسى، او را به هنرهاى تجسمى مرتبط مى‏کند. پس نمى‏توان گفت که نگارگرى و کمال‏الدین بهزاد متعلق به گروه یا رشته هنرى، هنر خاصى است. نگارگرى، هنرى است که مى‏تواند به همه هنرها مرتبط باشد و همه هنرها مى‏توانند از آن الهام بگیرند و از آن استفاده کنند.

با توجه به این نکته که در دانشگاههاى ما رشته‏اى به نام «نگارگرى» به طور مستقل وجود ندارد، چقدر لزوم گذاشتن چنین رشته‏اى را در دانشگاه حس مى‏کنید؟

نظام آموزشى دانشگاهى ما بسیار کلى طراحى شده است و تخصص‏گرایى در آن بسیار کم دیده مى‏شود. این یکى از مسائلى است که اخیراً توجه بسیارى به آن شده است. اطلاع دارم که قرار است رشته‏اى به نام نگارگرى یا نقاشى ایرانى در دانشگاهها تدریس شود. ما قبل از آنکه به وجود و لزوم چنین رشته‏اى در دانشگاهها توجه داشته باشیم، به مناقشه گروه‏بندى‏هاى هنرى پرداخته‏ایم. به این صورت، آنقدر که به زیرگروه بودن این هنر توجه شده به خود آن توجه نشده است. در حقیقت ما به یک وفاق در رشته‏هاى هنرى نیاز داریم. وجود چنین رشته‏اى بسیار لازم و مهم است و باید تمام رشته‏هاى هنرى ما و حتى گرافیک، نگاهى جدى به هنر نگارگرى داشته باشند. من حتى معتقدم در زمینه نمادگرایى، هنرمندان ما در چهارهزار سال پیش تجربه‏هاى موفقى داشته‏اند و اصلاً به این صورت نیست که این رشته از خارج آمده باشد. بزرگ‏ترین گرافیست‏هاى ما چهار هزار سال پیش نمادها را به شکل نشانه‏هاى امروزى بر روى سفال مى‏آوردند. آنها قشنگ‏ترین اشکال حیوانات و طبیعت را با کمترین امکانات و اِلمان‏هاى تصویرى طراحى کرده‏اند، پس نمى‏توانیم بگوییم که گرافیک به این معنا فقط 30 تا 40 سال است که در ایران مطرح شده است. پس گرافیک یک هنر وارداتى نیست، بلکه نام آن فرنگى است؛ معادل ارتباط تصویرى و چون گرافیک با مسائل روز عجین است، باید مسائل زمان خودش را درک کند. بنابراین هنرمند گرافیست امروزى به این نیاز دارد که با هنر نگارگرى آشنا باشد، چون اصول و مبانى زیبایى‏شناسى در نگارگرى وجود دارد. این بحث، بخشى از تز دکتراى من است.

آیا نگارگرى این توانایى بالقوه را دارد که در دانشگاه به صورت یک رشته مجزا تدریس شود؟

در ازبکستان دانشگاه طراحى ملى کمال‏الدین بهزاد تاشکند وجود دارد. تأسف‏آور است که ما در ایران ادعا مى‏کنیم بهزاد در خراسان بزرگ متولد شده و در تبریز هنرش را توسعه داده است، ولى تاکنون آموزشگاه یا پژوهشگاهى به نام این مرد بزرگ ایجاد نکرده‏ایم. اخیراً دانشگاه الزهرا، گالرى کمال‏الدین بهزاد را به همت ریاست دانشگاه راه‏اندازى کرده است. باید بگویم غیر از بهزاد، افرادى هستند که ما آنها را نمى‏شناسیم. اطلاعات تاریخى ما اغلب بر اساس تحقیقاتى است که از خارج به ما منتقل شده است. چون خارجى‏ها ذخایر فرهنگى ما را بهتر شناخته‏اند.
وقتى ازبکستان براى بهزاد همایش مى‏گیرد، ما نیز به این فکر مى‏افتیم که همایش برگزار کنیم. ما حداقل باید براى ده سال آینده برنامه‏ریزى فرهنگى داشته باشیم. تاریخ تولد و وفات اصلاً مهم نیست، بلکه حیات فرهنگى اشخاص مهم است. به نظر من کمال‏الدین بهزاد هنوز هم زنده است، چون ما هنوز به آثارش توجه داریم و از سبک او تأثیر مى‏گیریم.

با توجه به اینکه شما عضو هیئت علمى همایش بین‏المللى کمال‏الدین بهزاد بودید چه اصول و معیارهایى را در انتخاب آثار و مقالات به کار برده‏اید؟ در واقع سؤال این است آیا از فاکتورها و معیارهاى علمى استفاده شده است؟

معیار سنجش و انتخاب، کاملاً علمى بوده و بعد از مطالعه دقیق مقاله، آن را در جلسه‏اى که تمام اعضا حضور داشتند مطرح مى‏کردیم و تمام اعضا در مورد مقاله نظر مى‏دادند. نگارش مقالات پژوهشى، منابع و اسناد معتبر در ارجاعات و نظرات و نتایج منطقى ایده‏ها و طرح‏هایى که بر اساس تحلیل‏هاى بدیع، تشریح شده بود یکى از معیارهاى ما بود. مقاله‏هاى فراوانى داشتیم که بخشى از آنها فقط بازخوانى و تکرار تاریخ بود و هیچ ایده جدید یا نتیجه‏گیرى تازه و خاصى در آنها دیده نمى‏شد. از طرفى یک سرى مقاله داشتیم که بسیار عالى بود و ایده‏هاى جدید را مطرح مى‏کرد. هنرمندان تجسمى بیشتر دوست دارند با هنرشان حرف بزنند و معمولاً نقد و تفسیر را به گروههاى دیگر واگذار مى‏کنند. شاهد بر این مدعا، انگشت‏شمار بودن مجله علمى و پژوهشى در رشته‏هاى هنرى کشور است. ما چه در این همایش و چه در همایش‏هاى دیگر با این معضل درگیر هستیم و معمولاً هنرمندى که هم قلم بزند و هم بنویسد، بسیار قلیل است. لازم است ما بخش نقد و تئورى هنر را در نظام آموزشى خودمان ایجاد کنیم. ما هر چه که داریم برمى‏گردد به ذخایر هنرى کشورمان و نقد و مقاله نسبت به این ذخایر با دیدگاه و قلم ایرانیان بسیار اندک است.

با برگزارى این همایش و معرفى بهزاد، چه دستاوردى نصیب هنر ایرانى شد؟

هر هنرمندى تا هنر سرزمین خود را نشناسد، انتظار آفرینش اصیل را نباید از خود داشته باشد. بهترین دستاورد شناخت مبانى هنر و هنرمند، ایران است. برگزارى همایش‏ها ما را متوجه کمبودها مى‏کند و ما پس از برگزارى سعى مى‏کنیم این کمبودها را جبران کنیم. به نظر من همایش، شروع یک کار جدید است. مقاله‏هاى زیادى در این همایش در مورد بهزاد به دست ما رسید اما اطمینان دارم که مقاله‏هاى بهتر از اینها هم وجود دارد. فکر مى‏کنم باید بنیادهاى پژوهشى ایجاد شود و عده‏اى «متخصص بهزاد» در آن تربیت شوند، پژوهش کنند و به این سؤال‏ها پاسخ‏هاى منطقى و قابل اجرا داده شود: نگارگرى را چگونه پاسخ‏هاى منطقى و قابل اجرا داده شود؟ نگارگرى را چگونه آموزش دهیم؟ در بخش آموزشى هنر تا چه اندازه موفق هستیم و چه راهکارهایى را باید انتخاب کنیم تا موفق‏تر باشیم؟

با توجه به اینکه آثار این هنرمند در چند موزه معروف جهان در کشورهایى مثل فرانسه و انگلستان نگهدارى مى‏شود، آیا پیشنهادى براى جمع‏آورى آثار بهزاد داشته‏اید؟

این آرزوى همه هنرمندان ایران است. اگر دولت و مسئولان فرهنگى مى‏توانستند حتى بخشى از آثار او را بازگردانند، یا همانند کارى که چند سال قبل در مورد معاوضه شاهنامه شاه طهماسبى (هوتون) داشتند، با آثار دیگر هم انجام دهند، موفقیت بزرگى نصیب ما خواهد شد.

مقاله‏اى که شما در همایش بهزاد ارائه کردید، تحت عنوان زیبایى‏شنایى ایرانى - اسلامى در آثار کمال‏الدین بهزاد بود، آیا شما بهزاد را در نماد هنر ایرانى - اسلامى مى‏دانید؟

در زمانى که هنر نگارگرى ایران تأثیراتى هر چند اندک از هنر اقوام مهاجم گرفته بود سعى در رسیدن به خلوص هنر نگارگرى با هویت ایرانى در سبک بهزاد مشاهده مى‏شود. این تحقیق از آن جهت داراى اهمیت است که وجوه اشتراک آثار بهزاد را با مبانى اصیل هنر ایرانى مطابقت داده و به طور تحلیلى ارائه مى‏دهد. همان طور که گفتم آثار کمال‏الدین بهزاد در زمره پالایش یافته‏ترین اسناد تاریخ هنر نگارگرى ایران است، که زیبایى‏شناسى ایرانى - اسلامى مشهود در آنها، توانسته تحول و پویایى قابل توجهى به آثار وى به هنر نگارگرى ایران ارائه دهد و به مثابه منشور زیبایى‏شناسى ایرانى - اسلامى قلمداد شود.
* *
هنوز از کوچه‏هاى رنگ‏باخته خاوران، از پشت باغ‏هاى دلفریب خراسان و ماوراءالنهر، صداى چکاچک شمشیرهاى مغول و بوى تازه خون شهیدان عشق به مشام مى‏رسید، شعر زخمگین عطار، آن پیر عارف که به زخم تاتاریان جاودان شد به زیر لب مادران آن سال‏ها زمزمه مى‏شد.
هرات، فرسنگ‏ها دورتر از سمرقند بزرگ و زیباى تیمور، چشم‏انتظار کسى است. باغ‏هایش، چشمه‏سار و دشت و دمنش، صداى پاى کسى را مى‏شنود. و سرانجام کودک خیال‏پرداز هرات از پس‏کوچه باغ‏هاى شهر سرازیر مى‏شود. هنوز بر صورت او سبزى جوانى نروییده که مادر و پدر را از دست مى‏دهد. اما پیرمرد، چهره غمزده جوان هراتى را با موعظه‏هایش، پندهایش و لبخند مهربانانه‏اش دوباره آرام مى‏کند.
«روح‏اللَّه میرک» از همان ابتدا به جوان سرخورده از روزگار، رسم دوباره دیدن و نگاه جاودانه داشتن را مى‏آموزد. سبزى خمپاى خرم، بازى پرندگان، آفتاب طلایى خراسان بزرگ و شب‏هاى پر ستاره ماوراءالنهر، زیباترین جلوه‏هاى ماندگار آن هستى‏بخش لایزال در نظرگاه «بهزاد» جوان مى‏شود. «بهزاد» که از مکتب پیر نقاش به عنفوان جوانى و بلوغ و زیبایى جسم و جان رسیده است، عاشق است؛ عاشق گلچهره‏هاى سمرقند و بخارا و این سودایى را با قلمى که پیر فرزانه «میرک»، در دست او نهاده به شمایل آن زیبارویان مشق مى‏کند.
رنگ‏ها، خطوط، نقوش باغ‏هاى خیال، صورتکان مردمان کوچه و بازار هرات در قلم «بهزاد» از خدا رنگ مى‏گیرد. دیگر در حلقه دوستان «بهزاد» صحبت از یار و دیار نیست. سخن معرفت خیال و نقش انسان است. او زمزمه‏کنان تصویرگر بوستان سعدى که سراپا خیر و خوبى و صفا است مى‏شود و خیال‏پردازى‏هاى شاعر گنجه نظامى را به قلم سحر بر کاغذ سفید جاودانگى مى‏نشاند. قصد و بیانش از یوسف در بند زلیخاى مصر در هفت‏خوانى که با نظم هندسى به تصویر کشیده است، یوسف پاک‏نهاد درون همه ما انسان‏هاست که رستن از دام فریفتگى‏هاى دنیا را سرمشق مى‏کنیم.
آرى «بهزاد» از نقش صورت به صفاى سیرت رسیده است.
* *

* خانم فریده تطهیرى مقدم‏

در ادامه با خانم «فریده تطهیرى مقدم» هنرمند سفالگر و نگارگر و فارغ‏التحصیل هنرهاى تجسمى (طراحى صنعتى) به گفتگو مى‏نشینیم. او برنده جایزه اثر برگزیده در نخستین نمایشگاه دوسالانه نگارگرى ایران، موزه هنرهاى معاصر در سال 71، جایزه اثر برگزیده سفال در دومین نمایشگاه زنان سازمان میراث فرهنگى کشور در سال 74 و جایزه ششمین دوسالانه سفال در موزه هنرهاى معاصر در سال 77 است. وى همچنین در زمینه سفالگرى و نگارگرى به پژوهش‏هاى فراوانى پرداخته است. خانم «تطهیرى مقدم» در سال 81، نمایشگاه نخستین گام با «کمال‏الدین بهزاد» را در دانشکده هنرهاى کاربردى تبریز برگزار کرد. امسال نیز همزمان با دومین «همایش بین‏المللى کمال‏الدین بهزاد»، نمایشگاهى تحت عنوان «چند گام با کمال‏الدین بهزاد» را برگزار کرد.
*

ضرورت آشنایى نسل امروز با کمال‏الدین بهزاد را چه مى‏دانید؟

براى کسى که روى هنر ایران کار مى‏کند، کمال‏الدین بهزاد چهره‏اى نیست که بتوان از آن به راحتى گذشت. وقتى به هنر و بخصوص به نقاشى مى‏پردازیم به دوره مغول و سپس تیمورى که دوره درخشانى از نظر نقاشى است برخورد مى‏کنیم. بزرگ‏ترین چهره این دوره کمال‏الدین بهزاد است. بهزاد حتى در دوره صفوى نیز چهره تأثیرگذارى بود و کسى که امروز بخواهد به این هنر بپردازد، بزرگ‏ترین استادانش را در آثار هنرمندان گذشته مى‏یابد و در واقع بدون شناخت و تحلیل این آثار نمى‏توان وارد وادى نگارگرى شد.

وجهه شاخص بهزاد در هنر نگارگرى چیست؟ کمى هم در مورد سیر رشد و تحول بهزاد توضیح دهید.

معمولاً سبک‏ها یا اتفاقات شاخصى که رخ مى‏دهد، در یک لحظه اتفاق نمى‏افتد، بلکه بسترى دارد که این بستر موجب پیدا شدن شرایطى مى‏شود که ممکن است یک نفر را به عنوان به وجودآورنده یک سبک و شیوه معرفى کند. بهزاد در بسترى قرار داشت که توانست به آن حد رشد و بالندگى برسد، یعنى حتماً پیشینه‏اى قبل و بعد از خود داشته است. وى در دوره مغول، مکتب اول تبریز و وزارت خواجه رشیدالدین فضل‏اللَّه بود که تمام اینها در آن مقطع باعث تحولى در هنر نگارگرى شد. بهزاد از نظر فضاى فرهنگى و بسترى که در آن قرار داشت، با بهره گرفتن از گذشتگان، فرصت بالیدن گرفت. در آثار وى حضور اندیشه‏اى ماندگار، کمپوزیسیون، فرم، رنگ و ویژگى‏هاى دیگر هنر تجسمى، در غناى بالایى به سر مى‏برد.

اشاره به اندیشه بهزاد و ماندگارى آثار او کردید. انتخاب‏هایى خاص و بر اثر شعور، که آثار را به اوج مى‏رساند. این اندیشه را تشریح کنید.

همان طور که گفتید بهزاد با اندیشه‏اش با مخاطب ارتباط برقرار مى‏کند و اندیشه‏اش را به مخاطب مى‏رساند و در این راه از تمام ابزارى که توانسته، استفاده کرده است؛ مثلاً او طبیعت را به صورت پدیده‏هاى جامد ندیده، بلکه با آنها نیز اندیشه خود را به مخاطب انتقال داده است.
از نمایشگاه «نخستین گام با کمال‏الدین بهزاد» که در سال گذشته در تبریز برگزار کرده‏اید، بگویید.
در نمایشگاه سال گذشته جمله‏اى را شعار کرده بودیم که «هنرمند تجسمى را با آثارش مى‏شناسند نه با اسمش». امروزه در هنر نگارگرى، ما بهزاد را بیشتر با اسمش مى‏شناسیم تا با آثارش. تنها منبع براى معرفى بستر تاریخى، جغرافیایى و فرهنگى زمان بهزاد، کتاب «قمر آریان» بود. البته به دنبال جستجوى قبلى با کتاب «عباداللَّه بهارى» هم آشنا شده بودم؛ ولى این ضرورت احساس شد که باید به آثار بهزاد نیز دسترسى داشته باشیم. ما تنها تصاویر این آثار را در کتاب خانم قمر آریان و عباداللَّه بهارى دیده بودیم. بنابراین مهم‏ترین هدف ما در آن نمایشگاه پیدا کردن شناخت نسبت به یک استاد بزرگ نقاشى بود؛ که طبیعتاً با شناخت آثار به صورت همه‏جانبه، مى‏توانستیم تمام دستاوردها را به نقد و بررسى گذاشته و به تحلیل آنها بپردازیم. ما در آن نمایشگاه راجع به منابع آثار بهزاد و تطابق متن و تصویر، اطلاعاتى براى عموم ارائه دادیم.

نظرتان را راجع به برگزارى این همایش بگویید.

گشودن بسترهاى فرهنگى مهم است، به این دلیل نیاز به برگزارى این همایش احساس مى‏شد، زیرا هنرمندان و نگارگران ما به آثار گذشتگان اشراف ندارند و باید این شناخت به وجود بیاید. اینکه این همایش چقدر در به وجود آمدن این اشراف کمک خواهد کرد، از دستاوردهاى بعد از همایش مشخص مى‏شود. یکى از اهداف برگزارى همایش‏ها و سمینارهاى ملى و بین‏المللى، گردهمایى و تجمیع آرا و افکار متفاوت و متنوع در محدوده زمانى فشرده‏اى است که نتایج آن در شرایط عادى به دست نمى‏آید.
چنین موقعیتى ویژه براى همدلى و همگرایى جریان فرهنگى و هنرى کشور، مى‏تواند یکى از برکات مهم و ارزشمند برگزارى چنین همایش‏هایى به شمار آید.
* *
 

* خانم زرن تانیندى‏

در ادامه قصد داریم ابتدا با «زرن تانیندى» استاد دانشگاه «سودا» در ترکیه صحبت کنیم. وى که یک مورخ هنر اسلامى است جزو مهمانان خارجى این همایش مى‏باشد.
*

خانم زرن تانیندى، کمال‏الدین بهزاد را از کجا و چطور مى‏شناسید؟

بهزاد در اقصى نقاط جهان شناخته‏شده نیست. فقط مورخان هنر اسلامى در جهان غرب، در مورد بهزاد چیزهایى مى‏دانند. در ترکیه هم وضع به همین منوال است. اما بهزاد در قرن 16 میلادى در دوره عثمانى چهره‏اى کاملاً شناخته‏شده بود و سلاطین عثمانى سعى کرده بودند مجموعه‏اى از آثار او را گردآورى کنند. در مورد نحوه و میزان آشنایى با بهزاد باید بگویم که من یک مورخ هنر اسلامى هستم و از سال 1965 بر روى هنر نگارگرى اسلامى کار کرده‏ام. همچنین مدت 20 سال در کتابخانه موزه ساراى توپکاپى )Topkapi saray museum( به تحقیق مشغول بوده‏ام و مقالات متعددى در مورد بهزاد به نگارش در آورده‏ام. من با هنر ایران و همچنین هنرهاى مربوط به کتابت مثل خطاطى، حاشیه‏کارى، نگارگرى، نقاشى و صحافى آشنایى دارم. در ضمن هنر نگارگرى را در ترکیه مى‏توان در دانشکده‏هاى هنرهاى زیبا و دپارتمان هنرهاى سنتى فرا گرفت.

نظرتان در مورد نگارگرى بهزاد و هنر ایرانى چیست؟

بهزاد پیکره‏ها اعم از انسان و حیوان را در آثارش به شکل درخشانى ارائه کرده، تا حدى که یک جنبش را در نگارگرى ایران پایه‏گذارى کرده است، هر چند در اوایل دوره صفوى هنرمندان در شیراز به نقاشى زندگى روزمره مردم مشغول بودند اما باید دانست بهزاد این کار را به کمال رساند. در واقع وى بدون پرداختن به زواید، زندگى مردم عادى را نقاشى مى‏کرد و به این ترتیب به بیننده این اجازه را مى‏داد با اولین نگاه همه چیز را دریابد. از این منظر، بهزاد را مى‏توان رئالیست دانست. در قرن 16 کارهاى زیادى با ویژگى‏هاى رئالیستى در شیراز خلق شده‏اند اما همه این آثار پر از حواشى و زواید اضافى هستند، در حالى که آثار بهزاد عارى از هر گونه زوایدى است. چون شیراز بر مسیر تجارى واقع بود هنرکده‏هاى موجود در آن، کتاب‏هاى نگارگرى‏شده بسیارى تولید مى‏کردند که به تاجران فروخته مى‏شد و از این طریق هنر ایرانى در کشورهاى دیگر تأثیر خود را مى‏گذاشت. علاوه بر این، کتاب‏هاى باارزش نگارگرى‏شده همواره به عنوان هدایایى گرانبها از سوى پادشاهان صفوى به سلاطین عثمانى هدیه مى‏شد و همین امر یک داد و ستد فرهنگى بین این دو کشور پدید مى‏آورد؛ که به دنبال آن مهاجرت هنرمندان را هم مشاهده مى‏کنیم.

با این مهاجرت‏ها شیوه‏هاى نقاشى تغییر مى‏کرد؟

تنها آثار هنرمندان ایرانى نبود که به کشور عثمانى هدیه مى‏شد بلکه خودِ هنرمندان شیراز، تبریز و هرات هم به عثمانى مهاجرت مى‏کردند و این هنرمندان در عثمانى شیوه خود را عوض مى‏کردند و به سبک رایج در عثمانى آثار خود را خلق مى‏کردند. تنها شاه کلو بود که پس از مهاجرت به عثمانى، سیاه‏قلم که روشى ایرانى براى نقاشى بود را ادامه داد. با توجه به امضاى هنرمندان ایرانى با نام‏هاى همانند شیرازى، تبریزى و ... در آثار هنرى خلق‏شده با سبک عثمانى مى‏توان به تغییر شیوه هنرمندان ایرانى مهاجر در عثمانى مطمئن بود.

تأثیرپذیرى هنر نگارگرى ایران، از هنر اروپا را چگونه مى‏بینید؟

هنر ایران در اواخر قرن 16 میلادى به دنبال حضور پرتغالى‏ها، هلندى‏ها، انگلیسى‏ها و ... در خلیج‏فارس تحت تأثیر هنر اروپا قرار گرفت. نگارگرى ایرانى هنرى نبود که در اختیار مردم عادى باشد. این هنر از ابتدا تنها در اختیار طبقات بسیار بالاى جامعه بوده است. نکته در اینجاست که اصولاً چون هنر به حامى مالى نیاز دارد، در اختیار این طبقات است و به نظر مى‏رسد این طبقات، آن را بهتر درک مى‏کنند. در دوران صفوى، سلطان حامى هنر بود. بنابراین هنگامى که سلطان‏هاى صفوى علاقه‏مند به هنر غرب به علت نوظهور بودن و تازگى آن شدند، هنرمندان را وادار به تقلید از آثار غربى کردند. در واقع این امر، رواج یک مد در هنر ایران بود.

آیا این تقلید فقط شامل نگارگرى و نقاشى ایران بوده است؟

نه، شبیه همین اتفاق در شبه قاره هند هم رخ داد. اما نکته جالب‏تر اینجاست که غرب هم طى قرن 17 میلادى از هنر شرق تأثیر گرفت. در واقع رواج اوریانتالیسم در غرب را مى‏توان به علت همین تأثیرپذیرى دانست. حتى در قرن 19 و 20 میلادى هنرمندانى مثل «پل گوگن»، «تولوز لوترک»، «هنرى ماتیس» و «پل کلى» در آثارشان تأثیر زیاد هنر شرق را نمایان و هویدا کردند.

خانم تانیندى، در خصوص مقاله‏اى که در همایش، ارائه کردید توضیح بیشترى بفرمایید.

من در باره دو اثر نگارگرى مربوط به خمسه که بهزاد آنها را در دوران سلطنت سلطان حسین بایقرا در هرات پدید آورده صحبت کردم. دو مجلد از مثال‏زدنى‏ترین نسخ خطى دوران حسین بایقرا توسط مسئولان کتابخانه توپکاپى منتشر شد. این نسخ در چرم و لاک و الکل به هم پیچیده شده بودند. این اثر بدیع را مى‏توان از جمله منابع غنى هنر کتابگرى در اسلام برشمرد. هیچ کدام از تصویرهاى این کتاب‏هاى منتشره حاوى امضاى بهزاد نبوده‏اند. اما به نظر مى‏رسد تنها دو اثر از این تعداد متعلق به بهزاد باشند. از طرف دیگر اگرچه هیچ امضایى بر روى این دو اثر به چشم نمى‏خورد، ولى به ظن نزدیک به یقین، هر دوى این آثار در کارگاه بهزاد در هرات ترسیم شده‏اند. نگارگرى‏هایى که در پایان کتاب «رباعیات خیام» در شهر هرات (سال 1518م) کپى شده‏اند داراى مناظر محدودتر و ضعیف‏ترى هستند ولى نحوه ترسیم آنها همچنان زیباست. همه این آثار، امضاى بهزاد را به همراه دارند. علاوه بر اینها، نگارگرى‏هاى کتاب «خمسه» نظامى و «خمسه» جامى هم جزو اقلام منتشرشده حوزه توپکاپى هستند. براى بررسى این آثار، مشکلاتى از نظر کدشناسى آثار بهزاد وجود دارد که موضوع متن سخنرانى من بود. به هر حال دو کتاب منتشرشده فوق، بیانگر آن است که در زمان سلطنت و پس از مرگ حسین بایقرا و در اولین سال‏هاى سلطنت صفویه و ازبک‏ها، مسائل سیاسى بر روى نگارگرى نسخ خطى تأثیر وافرى داشته است.
* *

* خانم فردریک وایز

پس از صحبت با این مورخ اهل ترکیه، به سراغ یکى دیگر از شرکت‏کنندگان در این همایش مى‏رویم. خانم «فردریک وایز» از آلمان آمده است و این طور در مورد آشنایى‏اش با بهزاد سخن مى‏گوید.
تعداد اندکى از مردم در آلمان از وجود بهزاد اطلاع دارند. نگارگرى ایرانى از قرن 15 و 16 به راستى اعجاب‏آور و تحسین‏برانگیز است. اگر چه این زیبایى و اعجاب هرگز با نام هنرمندان خاصى قرین نشده است. البته متخصصان ایرانى حتماً در مورد بهزاد چیزهاى بیشترى مى‏دانند. نحوه آشنایى با بهزاد از آنجا شروع شد که پایان‏نامه دکتراى من، در مورد نگارگرى و نقاشى مغول بود که نویسندگان مغولى بارها به آثار بهزاد اشاره کرده‏اند و حتى برخى از نگارگران مغولى آثار او را به عنوان مدل انتخاب کرده‏اند.

مباحثى را که در این همایش ارائه دادید حول چه محورهایى بود؟

سخنرانى من در مورد روش بهزاد در جاى‏گذارى اشکال گوناگون در کمپوزیسیون آثار او بود. من بیشتر آثار بهزاد را از این نقطه‏نظر بررسى کرده‏ام. به نظر من یک ارتباط قوى و مؤثر بین وضعیت قرار گرفتن اشیا و اشکال در سطح تصویرهاى بهزاد وجود دارد.

قبل از سفر به ایران، چه تصورى از این کشور و هنر آن در ذهن داشتید؟

سال پیش براى اولین بار به ایران آمدم و در کاخ گلستان برخى آثار هنرى را دیدم. در آن زمان به اصفهان هم رفتم. به نظر من نقاشى‏هاى چهل‏ستون بسیار اعجاب‏انگیز است. همچنین دکوراسیون و معمارى مساجد اصفهان بسیار زیبا و تحسین‏برانگیز بود.

راجع به نقاشى ایرانى و هنر نگارگرى و تأثیر بهزاد و گسترش هنر توضیح بفرمایید.

مینیاتور و صنایع دستى از زمان‏هاى دور به جا مانده‏اند و از اطلاعاتى که ما راجع به مینیاتور داریم، متوجه موضوعات و درون‏مایه‏هاى مشترک در فرهنگ شرق مى‏شویم. مینیاتور معنایى جهانى دارد و باید به آن به عنوان یک فرآیند جهانى هنرى نگاه کنیم. بهزاد، استاد مینیاتورى است که تأثیر زیادى در گسترش هنر عصر خود داشته، که علاوه بر نقاشى‏هاى کتابى، پرتره‏هایى نیز از اشخاص مشهور کشیده و انسانیت را به تصویر کشیده است.

نقش زن در آثار بهزاد چگونه است؟

زن در آثار بهزاد در مرحله دوم اهمیت قرار دارد و اگر به آثار او توجه کنیم، خواهیم دید که زنان در مرکز تصاویر وجود ندارند. البته هنر بهزاد را در مقایسه با گذشته در مورد به تصویر کشیدن چهره زنان در آثار خود، نباید نادیده گرفت.

طبیعت در آثار بهزاد را چگونه مى‏بینید؟

طبیعت ساخته و پرداخته مجالس بهزاد نسخه‏اى از طبیعت واقعى نیست، بلکه یک دیدگاه آرمانى از گزیده‏هاى او از عناصر طبیعت است که چون فضاى وحى و الهام ارائه شده است. آثار بهزاد تنها براى لذت بصر نیست، بلکه پیام‏هایى که او انتخاب کرده فضایى براى اندیشیدن به دنبال دارد.
با تشکر از شما و دیگر دوستانى که پاى صحبت ما نشستند و از هنر نگاره ایرانى سخن گفتند.