مبانى فقهى حکم رقص


 

مبانى فقهى حکم رقص‏

سیدمهدى موسوى کاشمرى‏

پرسش: آیا رقصیدن زن و یا مرد، بین افراد مَحرم یعنى زنان در مجلس زنان و مردان هم در مجلس زنان حرام است؟ س.م.م‏

پاسخ: چون این پرسش، صورت استفتایى دارد و از فتواى مرجعى خاص سؤال نشده است، ما در این پاسخنامه، صرفاً به مبانى فقهى این موضوع، به طور اختصار مى‏پردازیم و پرسشگر محترم را براى عمل به وظیفه خویش به فتواى مرجع تقلید خود ارجاع مى‏دهیم.

مفهوم رقص‏

در تعریف رقص گفته شده است: «رقص ... تَنَقَّلَ و حَرَّکَ جِسْمَه على ایقاعٍ موسیقىّ او على الغناء؛
رقص، به حرکت در آوردن اندام، مطابق با آواى موسیقى و یا خوانندگى و آوازه‏خوانى است.»(1)
البته روشن است که همراهى موسیقى و یا غنا در مفهوم رقص دخالتى ندارد بلکه تنها موزون بودن حرکات اندام در قالب صداها و آهنگ‏هاى مطرب مورد نظر است؛ خواه نوازندگى همراه آن باشد و یا نباشد.

اقسام رقص‏

در خصوص رقص، صورت‏هاى مختلفى وجود دارد که ممکن است هر یک داراى حکمى غیر از دیگرى باشد:
1- رقص انسان براى خود؛
2- رقص مرد در جمع مردان؛
3- رقص زن در جمع زنان؛
4- رقص زن نزد مرد یا مردان نامحرم؛
5- رقص مرد نزد زن یا زنان نامحرم؛
6- رقص زن نزد مرد یا مردان محرم غیر شوهر؛
7- رقص مرد نزد زن یا زنان محرم غیر همسر؛
8- رقص زن نزد شوهر؛
9- رقص مرد نزد همسر خود.

شیوه استنباط احکام‏

فقهاى بزرگوار براى یافتن حکم عملى که پیشینه آن معلوم نیست، در جستجوى قواعد و عناوین عامّى‏اند که ممکن است آن را بر آن عمل معیّن منطبق کنند و آن را مصداقى از آن عنوان و یا عناوین به حساب آورند - عناوینى که در جاى خود با استفاده از آیات و روایات و مدارک معتبر شرعى اثبات و مستدل شده‏اند - آنگاه به سراغ ادلّه‏اى از آیات، روایات، اجماع و یا حکم عقل مى‏روند که به طور خاصّ متعرّض حکم آن عمل گشته است. اگر در این بررسى، حکم مسئله از طریق دلیل خاصّ قابل اثبات نبود و عنوان عام مورد قبولى هم بر آن بار نشد، حکم به برائت و اباحه مى‏دهند. و لذا ما نخست به مبانى عام این موضوع مى‏پردازیم و آنگاه به دلیل خاص آن اشاره خواهیم داشت.

مبانى عام حکم رقص‏

عناوین عامّى که در صورت ثبوت، ممکن است بر عمل رقص منطبق شوند از این قرارند:
1- لهو؛
2- باطل؛
3- لغو؛
4- لعب؛
5- پرده‏درى و زمینه‏سازى براى وقوع در حرام.

1- لهو

راغب اصفهانى در معناى لهو مى‏گوید: «اللهو ما یشغل الانسان عمّا یعنیه و یهمّه؛
لهو آن چیزى است که انسان را از آنچه مقصود و مهمّ اوست باز دارد.»(2)
فیروزآبادى، آن را به لعب و بازى معنا کرده و جوهرى هم به همین طریق رفته است.(3) به نظر مى‏رسد مفهوم اصلى لهو همان گفته راغب باشد، و بازى، مصداقى از آن به حساب آید. بنابراین لهو، هر کارى است که اشتغال بدان، او را از توجه به خداوند متعال و یاد او باز دارد.
این بازدارندگى در برخى مصادیق آن موجب دورى از ساحت الهى است مانند غنا و آهنگ‏هاى مطرب و مبتذل و در برخى موجب سرور و نشاط زیادى است و در دیگرى تنها مایه مشغولیت ساده انسان است بى‏آنکه در مراتب ایمان او خلل و صدمه‏اى وارد آورد.
در اینکه لهو در مصادیق نوع سوم خود محکوم به حرمت نیست به فرموده مرحوم شیخ انصارى(ره)، ظاهراً خلافى بین فقها نیست.(4) ولى لهو در مصادیق نوع اول و دوم آن با توجه به مراتب فسادى که بر آن بار است، در اینکه به طور مطلق محکوم به حرمت است و یا تنها برخى مصداق‏هاى آن این چنین‏اند بین آنان اختلاف است.
برخى از بزرگان فقها همچون مرحوم شیخ انصارى(5) نظریه نخست را پذیرفته‏اند و بر آن استدلال‏هاى متعدد آورده‏اند و از ظاهر کلام شیخ انصارى به دست مى‏آید که ایشان رقص را به عنوان مصداقى از لهو و حرام مى‏دانند.(6) در حالى که برخى دیگر از آنان(7) همچون امام خمینى(ره)(8) آن ادلّه را سنداً یا دلالةً یا به هر دو جهت کافى ندانسته و به حرمت هر لهوى حکم نکرده‏اند. ولى اینکه چه مصداقى از آن، این گونه است باید از زبان معصوم بیان شود. بر اساس روایتى از امام صادق(ع)، هر لهوى که همچون غنا انسان را از یاد خداوند باز داشته و دور کند محکوم به حرمت است.(9) این موضوع گرچه خود، بحثى است دامنه‏دار، ولى در این مقال به همین اشاره بسنده مى‏شود.

2 - لغو و لعب‏

فیروزآبادى در معناى «لغو» مى‏نویسد: «اللّغو ...: السّقط و ما لا یعتدّ به من کلام و غیره؛
لغو هر سخن و غیر سخنى که ساقط شده و غیر قابل اعتنا باشد.»(10)
و همو در معناى «لعب» مى‏گوید: «لعب ...: ضدّ جدّ؛
لعب ضدّ جدّیت است.»(11)
راغب اصفهانى در معناى لعب مى‏نویسد: «لَعِبَ فلان: اذا کان فعله غیر قاصد به مقصداً صحیحاً؛
وقتى کار به صورتى باشد که فاعل آن هدف و غرض صحیحى از آن نداشته باشد به آن لعب مى‏گویند.»(12)
اگر لغو و لعب به همین معنایى باشد که ذکر شد، همچنان که شیخ انصارى فرموده است؛ دلیل روشنى که سنداً و دلالةً قابل اعتماد باشد بر حرمت آن در دست نیست، مگر اینکه کسى ادعا کند این دو به عنوان «لهو» باز مى‏گردند و مرادف با آنند، در این صورت حکم همان - حرمت - بر آن بار مى‏شود.(13) ولى دو اشکال بر سر راه آن وجود دارد: نخست، اثبات اصل این مدّعى، و دیگرى، اثبات حرمت لهو، که گفتیم محل اشکال و کلام است.

3- باطل‏

فیروزآبادى در معناى باطل مى‏گوید: «بطل ...: ذهب ضیاعاً و خسراً ...؛
باطل، هر امر ضایع‏شده و زیان‏بار را گویند.»(14) و لغت‏نامه‏هاى فارسى آن را به: ناچیز، بیهوده، یاوه، بى‏اثر، ضد حقّ و ... معنا کرده‏اند.(15)
براى استفاده حرمت هر کار باطلى به وجوهى استدلال شده است(16) که به نظر مى‏رسد مهم‏ترین آنها که هم به لحاظ سند و هم از جهت دلالت قوى‏ترند، دو روایتند.
1- صحیحه ریان بن‏صلت؛ «قال: سألت الرضا - علیه‏السلام - یوماً بخراسان، و قلت: انّ العباسى ذکر عنک انّک ترخّص فى الغناء فقال: کذب الزّندیق ما هکذا قلت له، سألنى عن الغناء فقلت: انّ رجلاً أتى‏ اباجعفر - علیه‏السلام - فسأله عن الغناء فقال: یا فلان، اذا میّز اللَّه بین الحقّ و الباطل فأین یکون الغناء؟ قال: مع الباطل، فقال: قد حکمت؛
ریان بن‏صلت مى‏گوید: روزى در خراسان به حضرت رضا گفتم: مأمون عباسى از قول شما نقل کرده که در غنا ترخیص داده‏اید. حضرت فرمود: آن بى‏دین دروغ گفته است. من این گونه به او نگفتم. او از من در باره غنا پرسید. پاسخ دادم که مردى بر امام باقر - علیه‏السلام - وارد شد و از حکم غنا از او سؤال کرد، آن حضرت فرمود: وقتى خداوند بین حق و باطل جدا کند، غنا در کدام قسمت قرار خواهد گرفت؟ گفت: در صف باطل. فرمود: تو خود حکم آن را بیان کردى.»(17)
امام راحل در بیان صورت دلالت روایت بر حرمت باطل مى‏فرماید: «قسمت پایانى روایت نشان مى‏دهد که حرام بودن کار باطل، از امور مسلّم و روشن، میان مسلمانان بوده است و لذا امام باقر(ع) از باب الزام، از خود او بر حرمت غنا اقرار گرفته است ...».(18)
سپس در جواب از این استدلال مى‏نویسد:
«... این روایت را باید بر نوع خاصى از باطل حمل کرد و گرنه حرام بودن هر باطلى معروف و معهود نبوده بلکه بسیارى از مصادیق آن بى‏تردید، بین مسلمانان محکوم به حلیّت بوده است.»(19)

مرحوم محقق نراقى فرموده است:
«باطل در این روایت بیش از کراهت را افاده نمى‏کند.»(20)
به نظر مى‏رسد در این حدیث شریف اجمال است و از اساس، قابل استدلال نیست.
توضیح اینکه: امام رضا(ع) که مى‏فرماید: «آن زندیق دروغ گفته و من این گونه به او نگفته‏ام»، دو احتمال مساوى را در کلام مأمون که امام رضا(ع) غنا را ترخیص کرده‏اند، پیش مى‏آورد؛ یکى آنکه این سخن عبّاسى (مأمون) بدون توجه و استفاده از بیان امام و ساخته خود او بوده و به دروغ آن را به آن حضرت نسبت داده باشد. و دیگر آنکه مأمون بخواهد بگوید من از کلام خودِ آن حضرت این موضوع را به دست آوردم - که امام راحل این احتمال را برگزیده‏اند(21) - آنگاه اگر واقع قضیه به گونه احتمال نخست باشد، ظاهر امر این است که مقصود مأمون از ترخیص، جایز بودن و حلیّت به معناى خاصّ آن است، چون حمل آن بر کراهت مؤنه زاید مى‏طلبد؛ در این صورت نمى‏توان گفت که حضرت رضا(ع) از نقل این جریان، اراده حرمت داشته‏اند بلکه ممکن است مقصود افاده کراهت باشد، زیرا باطل تنها منحصر به امور حرام نیست، و اگر واقع جریان به گونه دوم باشد، احتمال اینکه مراد مأمون ترخیص به معناى خاصّ باشد بعید است و کلام او حمل بر کراهت و جواز به معناى عام مى‏شود. بدین جهت که حداقل، استفاده کراهت از سخن امام(ع) قابل اغماض نیست. با این احتمال، سخن حضرت رضا(ع) در نقل آن جریان دلالت بر حرمت باطل دارد، چون امام رضا(ع) مى‏خواهند بفرمایند کلامى که از من صادر شده است مفید تحریم است و مأمون آنچه از گفته من استفاده نمى‏شود، به ناروا و به دروغ به من نسبت داده است.
البته با عنایت به این فرموده حضرت که: «من آن گونه نگفتم بلکه به او چنین گفتم» به نظر مى‏رسد احتمال نخست قوى‏تر باشد و بر فرض تساوى دو احتمال، باز روایت مجمل مى‏شود و از گردونه قابلیت استدلال خارج مى‏گردد.
2- موثقه زراره؛ عن ابى‏عبداللَّه(ع) انّه سئل عن الشّطرنج و عن لعبة شبیب الّتى یقال لها: لعبة الأمیر و عن لعبة الثلاث، فقال: أرأیتک إذا میّز اللَّه بین الحق و الباطل مع أیّها تکون؟ قال: مع الباطل، قال «فلاخیر فیه»؛
زراره مى‏گوید از حضرت صادق(ع) در باره شطرنج و برخى دیگر از آلات قمار سؤال شد: حضرت در این باره فرمودند: به من بگو وقتى خداوند بین حق و باطل جدا کند، این امور با کدام یک خواهد بود؟ گفت: همراه باطل. حضرت فرمودند: «در آن خیرى نیست.»(22)
چگونگى استدلال به این روایت مانند روایات پیشین است که حرمت باطل، امرى واضح و بدیهى به حساب آمده است و لذا براى حرمت شطرنج استدلال بر باطل بودن آن شده است.
البته جمله «لا خیر فیه» دلالتى بر حرمت ندارد ولى امام راحل مى‏فرماید: «شکى نیست که مقصود از آن تحریم است. به قرینه اینکه شطرنج و اقسام دیگر قمار که مورد پرسش است حرمت آن از ضروریات دینى است.»(23)
سپس آن بزرگوار در مقام پاسخ از استدلال به این روایت بر حرمت باطل مى‏فرماید:
«اولاً: واضح بودن حرمت در مورد برخى اقسام باطل بوده است نه همه آنها؛
و ثانیاً: احتمال دارد که این گونه روایات که حکم شطرنج و انواع دیگر قمار را بیان مى‏کنند اشاره به مصداق بودن آن براى آیه کریمه‏اى دارد که مى‏فرماید: «لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل ...؛ در اموال یکدیگر از راه باطل تصرف نکنید.»(24) و برخى روایات هم که این آیه را تفسیر کرده‏اند به همین طریق رفته‏اند.»(25)
مفاد نظریه ایشان این است که روایت، حکم باطل را بیان نکرده بلکه مصداقى براى موضوع آیه معرفى کرده است.
البته احتمال هم مى‏رود که جمله «تکون» به صورت خطاب باشد، یعنى هر گاه خداوند بین حق و باطل جدا کند تو با کدام خواهى بود؟ که در این صورت براى استفاده حرمت از جمله «لا خیر فیه»، نیازى به تکیه بر امرى خارج از روایت - ضرورت حرمت شطرنج - نیست، زیرا انسان به طور یقین بر اثر ارتکاب یک عمل مکروه، در صف باطل قرار نمى‏گیرد، گرچه خود آن عمل مکروه عنوان باطل داشته باشد. ولى در عین حال این روایت بنا بر فرض مزبور هیچ دلالتى بر حرمت باطل ندارد و اساساً متعرّض آن نشده است زیرا مى‏فرماید تو با این عمل در زمره باطل خواهى بود و اما اینکه این کار به جهت باطل بودن آن، حرام است دلالتى ندارد.
دلیل‏هاى دیگرى هم که در این خصوص اقامه شده، یا از جهت سند و یا به لحاظ دلالت مخدوش و غیر قابل استدلال‏اند.

4- تحریک جنسى و قُرقگاه زنا

از مجموعه احکام اسلام به دست مى‏آید که برخى از محرّمات، به عنوان حریم و پیشگیرى‏کننده نسبت به برخى دیگر که از اهمیت بسیارى برخوردارند در نظر گرفته شده است. مثلاً از مسلّمات فقه اسلامى، حرمت قمار است ولى در کنار آن بازى با آلات قمار گرچه بى‏برد و باخت هم باشد ممنوع اعلام گردیده است.
و یا نوشیدن شراب از محرّمات قطعى دین است و در جنب آن فروش انگور به کسى که شراب مى‏سازد و مى‏نوشد و یا مى‏فروشد نیز جایز نیست. و نیز فروش چوب و غیر آن به کسى که براى ساختن بت از آن استفاده مى‏کند غیر مجاز شمرده شده است. و همچنین حفظ و نگهدارى کتاب‏هاى گمراه‏کننده براى کسى که با خواندن آنها به گمراهى مى‏افتد، حرام شناخته شده است. زنا هم از حرام‏هاى مسلّم اسلام است که برخى از امور دیگر، در واقع به عنوان حریم آن مورد منع واقع شده‏اند مانند چشم‏چرانى و نگاه شهوت‏آلود، آوازخوانى‏هاى مطرب و آهنگ‏هاى شهوت‏انگیز، هر گونه تماس جسمى با نامحرم و موارد دیگر، که در منابع فقهى مطرح شده است.(26)
آنچه تاکنون گفتیم عناوین عامى‏اند که ممکن است فقیه، رقص را با استفاده از این عناوین محکوم به حرمت بداند که البته در این راه دو مرحله باید طى شود. اول، اثبات قرار گرفتن رقص در یک یا چند تا از این عنوان‏ها، و دوم اثبات حرمت اصل عنوان. که اگر فقیهى به اصطلاح منطقى، صغرا و یا کبراى این قضیه را نپذیرفت و نتوانست آن را حجّت بین خدا و خود بداند، طبعاً نظر دیگرى ارائه خواهد داد، مگر اینکه دلیل دیگرى غیر آنچه گفتیم بر آن اقامه شود که به موضوع رقص به طور خاص پرداخته و از آن نهى کرده باشد.

دلیل خاص‏

روایتى از حضرت صادق(ع) نقل شده است که در آن عنوان «زفن» آمده و از آن نهى شده است و این واژه به گزارش اهل لغت،(27) هم‏معنا و مرادف «رقص» است. و روایت این است:
محمد بن‏یعقوب کلینى از على بن‏ابراهیم از پدرش ابراهیم بن‏هاشم از نوفلى از سکونى از حضرت صادق(ع) نقل مى‏کند که پیامبر گرامى(ص) فرمودند:
«أنها کم عن الزّفن و المزمار و الکوبات و الکبرات؛ شما را از رقص و ناى و طبل کوچک و بزرگ نهى مى‏کنم.»(28)
استدلال به این حدیث بر حرمت مطلق رقص به این صورت است که اولاً: سند این روایت، معتبر و مورد اعتماد بیشتر فقها به ویژه متأخرین است. و ثانیاً: آن گونه که در دانش «اصول فقه» ثابت شده است، نهى چه به صورت هیئت و چه به گونه ماده، ظهور در حرمت دارد مگر اینکه دلیلى مانع انعقاد این ظهور گردد و آن را به کراهت برگرداند، که در این مورد چنین دلیل معتبرى وجود ندارد. و ثالثاً: در این حدیث «زفن» به صورت مطلق بى‏آنکه به نوع خاصى از آن مقید شده باشد مورد نهى واقع شده است که بر حرمت همه اقسام رقص‏ها دلالت دارد.
این حدیث با این سند و دلالت به نظر عده‏اى از فقها مورد قبول و اعتبار است.(29) گرچه ممکن است از نظر برخى دیگر در مقام فتوا مورد تردید باشد.

نتیجه بحث تاکنون‏

اکنون که تا حدودى مبانى موضوع رقص را به طور فشرده توضیح دادیم روشن مى‏شود که اگر فقیهى این روایت خاص را پذیرفت طبعاً فتوا به حرمت تمام صورت‏هاى رقص یاد شده در آغاز این نوشتار خواهد داد، حتى رقص شخص براى خود، بى‏هیچ بیننده و نیز رقص همسر را براى همسر. و اگر در اعتبار این روایت تردید داشت و لهو را به صورتى که در آغاز گفتیم حرام دانست، باز هم فتوا به حرمت هر صورت آن مى‏دهد گرچه ممکن است رقص زن براى همسر خود را به جهت روایتى که لهو را در چند مورد از جمله لهو زن براى همسر خود تجویز کرده است، جایز بداند.(30) البته اگر حجیّت آن روایت را به لحاظ سند و دلالت پذیرفته باشد. و اگر در حرمت مطلق لهو و باطل تردید داشت ولى آن را تحت عنوان تحریک جنسى دانست و از قرقگاههاى زنا به حساب آورد، به ناچار رقص زن نزد مرد - چه محرم و چه نامحرم و بخصوص نامحرم - و بالعکس را حرام مى‏داند گرچه ممکن است به حلال بودن اقسام دیگر آن فتوا دهد.
در هر صورت در این مورد همچون موارد دیگر، شخص غیر مجتهد باید حکم آن را از مجتهدى که از او تقلید مى‏کند جویا شود.

اخلاق مؤمن و رقص‏

از آنچه گفتیم روشن شد که ممکن است یک فقیه نتواند براى اثبات حرمت رقص، دلیل قابل اعتمادى پیدا کند تا فتوا به حرمت دهد، چون نسبت دادن یک حکم - هر چه باشد - به خداوند کار بزرگى است و مجتهد باید در این راه نهایت کوشش را به عمل آورد تا حکم او در نظر شارع افتراى بر خداوند محسوب نگردد، ولى نباید این نکته را از نظر دور داشت که برخى از اعمال با اینکه ممکن است حرام نباشند ولى به شدت، خلاف احتیاطاند و از اخلاق مؤمن به‏دورند. در روایت آمده است: «وقتى حضرت موسى(ع) از کوه طور برگشت و به قوم خود نزدیک شد آواز و سر و صداى آنان را که بر گرد گوساله پایکوبى و رقص مى‏کردند شنید. حضرت موسى(ع) که از طریق وحى الهى از ارتداد آنها خبر داشت تا آن زمان به همراهان مؤمن خود از عقب‏گردى و رجوع به گوساله‏پرستى آن قوم سخنى نگفته بود. آنان گفتند این فریادها علامت دعوا و کشت و کشتار بین مردم است. آن حضرت فرمود: این عربده‏ها صداى مستانه عاشقان گوساله و پرستش آن است که پس از خروج ما بدین فتنه گرفتار آمده‏اند ...»(31)
در حدیث دیگرى حضرت صادق(ع) فرمودند:
«... انّ المؤمن لمشغول عن اللّعب؛ انسان مؤمن از بازیگرى و سرگرمى‏هاى کودکانه و غفلت‏آور برکنار است.»(32)
مؤمن آن چنان با لحظه لحظه زندگى و به ویژه دوران جوانى‏اش جدّى است و آن گونه با مسائل حیات درگیر است که فرصتى براى خوشگذرانى‏هاى بى‏بند و بارانه و غفلت‏زا ندارد.
و به فرموده على(ع): «شغل من الجنّة و النّار امامه. ساع سریع نجا و طالب بطى‏ءٍ رجا و مقصّر فى النّار هوى؛
آن کس که بهشت و جهنم خداوند را پیش روى خود دارد - از امور بازدارنده و کارهایى که او را از آن امر مهم غافل کند - مشغول است. شخص، با تلاش پیگیر و پرشتاب به سوى هدف حرکت مى‏کند که اهل نجات و پیروز است و دیگرى جوینده است ولى حرکتى کند دارد که امیدوار است و شخصى هم کوتاهى کرده - و آن را به فراموشى سپرده است - که در آتش قهر الهى در خواهد افتاد ...».(33)

پى‏نوشتها:
1) المنجد، ص‏275.
2) المفردات فى غریب القرآن، ص‏455.
3) قاموس المحیط، صحاح‏اللّغة.
4) مکاتب شیخ انصارى، ص‏54، مسئله 20.
5) همان، ص‏54 - 53.
6) همان، ص‏54.
7) حاشیه المکاسب، میرزا محمدتقى شیرازى، ص‏136 - 134 و غیر آن.
8) المکاسب المحرّمة، ج‏1، ص‏370 - 356.
9) وسائل‏الشیعه، ج‏11، ابواب جهادالنفس، باب 46، ح‏36.
10) قاموس‏المحیط، ج‏4، ص‏88.
11) همان، ج‏1، ص‏133.
12) المفردات فى غریب القرآن، ص‏450.
13) مکاسب، شیخ انصارى، ص‏54.
14) قاموس‏المحیط، ج‏3، ص‏345.
15) فرهنگ عمید، ج‏1، ص‏306 و غیر آن.
16) مکاسب شیخ انصارى، چاپ قدیم، ص‏2 و 36 و 54.
17) وسائل‏الشیعه، ج‏12، ابواب ما یکتب به، باب 99، ح‏14.
18) مکاسب‏المحرمة، ج‏1، ص‏362.
19) همان، ص‏365.
20) مستندالشیعة، ج‏2، ص‏342.
21) مکاسب‏المحرّمة، ج‏1، ص‏321.
22) وسائل‏الشیعه، ج‏12، ابواب ما یکتب به، باب 102، ح‏5.
23) مکاسب‏المحرمة، ج‏1، ص‏362.
24) سوره نساء، آیه 29.
25) مکاسب‏المحرمة، ج‏1، ص‏368 - 367.
26) مکاسب شیخ انصارى، المکاسب‏المحرّمة، امام خمینى، تحریرالوسیله، امام خمینى، حاشیةالمکاسب، میرزا محمدتقى شیرازى و غیر آن.
27) ن.ک: قاموس‏المحیط، ج‏4، ص‏233؛ مجمع‏البحرین، ماده زفن.
28) فروع کافى، ج‏6، کتاب‏الاشریة، باب الغناء، ص‏432؛ وسائل‏الشیعه، ج‏12، ص‏233، ابواب ما یکتب به، باب 100، ح‏6.
29) در گفتگو با برخى از فقهاى بزرگوار از جمله حضرت آیت‏اللَّه موسى شبیرى زنجانى نظرشان را در این موضوع پرسیدم و ایشان در پاسخ به همین روایت بر حرمت مطلق رقص استدلال کردند.
30) وسائل‏الشیعه، ج‏13، کتاب سبق و رمایة، باب‏1، ح‏5، ص‏347.
31) بحارالانوار، ج‏13، ص‏245.
32) وسائل‏الشیعه، ج‏12، ابواب ما یکتب به، باب 102،ح‏11.
33) نهج‏البلاغه، تحقیق صبحى‏الصالح، ص‏58، خ‏16، قسمت پایانى.