نویسنده

 

نمى‏خواهم تجمل‏پرست باشم‏

زهره دهخدا

میل و رغبت به تجملات و زیور و زینت در دختران نسبت به پسران قوى‏تر مى‏باشد و این به خاطر روحیه لطیف و حساس آنان است. البته بسیارى از دختران نوجوان و جوان تحت تأثیر احساسات این دوره، زیبایى‏هاى ظاهرى، خودآرایى‏ها، خودنمایى‏ها و استفاده از تجملات آنچنانى را معیار موفقى در پذیرش و انتخاب همسر مى‏دانند که این خود باعث قوى‏تر و شدیدتر شدن این میل در آنها مى‏شود. به طور کلى این گونه دختران دو دسته مى‏باشند:
دخترانى که به خاطر کمبود محبت والدین، حقارت‏هاى دوران کودکى، عدم پذیرش از طرف دوستان و هم‏ردیفان و ... سعى دارند خود را به وسیله ظاهرى زیبا مورد تأیید و محبت دیگران، مخصوصاً جنس مخالف قرار دهند.
در کنار این گروه، دخترانى هم هستند که به خاطر پول و ثروت زیاد و یا زیبایى‏شان از خود راضى و مغرور هستند. این افراد نه عرضه و لیاقتى در زندگى دارند و نه هنرى دارند تا آن را در زندگى روزانه به کار ببرند. شخصیت ارزنده و باوقارى ندارند تا دیگران به خاطر آن به آنها احترام بگذارند و یا آنها را قبول داشته باشند. به همین خاطر تن به مصرف و تجملات و خودنمایى و عشوه‏گرى مى‏دهند تا از این طریق به خود آبرو و حیثیت ببخشند و خلاءهاى روحى و روانى خود را اشباع کنند.
البته اینکه زندگى باید آراسته و زیبا باشد کسى منکر آن نیست، چرا که اسلام نیز تأکید بر زیبایى و آراستگى دارد؛ اما این موارد باید به گونه‏اى متعادل و همراه با سادگى و بدون فخرفروشى به دیگران باشد تا آدمى را کاملاً در بند اسارت خود نکشاند و به وادى لغزش و گناه نیندازد و از اهداف عالى و انسانى و معنوى دور نکند.
«راضیه» 19 ساله که دانشجوى ترم سوم روانشناسى و اهل استان مازندران مى‏باشد، تجارب تلخ و شیرینى در این زمینه دارد. وى مى‏گوید:
«من قبل از اینکه دانشگاه قبول شوم، نسبت به مُد روز و تجملات بسیار حساس بودم و به خودنمایى کردن جلوى دیگران علاقه‏مند بودم و احساس مى‏کردم با این کارهایم نزد دیگران محبوبیتى خاص پیدا مى‏کنم. البته کسى هم رفتارهاى اشتباه مرا به من گوشزد نمى‏کرد تا اینکه دانشگاه اصفهان قبول شدم. بعد از قبولى من در دانشگاه و محیط مختلط آموزشى، این میل در من قوى‏تر از گذشته شد و من حتى ساعت‏ها پاى آیینه خودم را آرایش مى‏کردم تا بهتر بتوانم توجه دیگران را به خودم جلب کنم. براى خرید لباس همیشه دنبال لباس‏هاى شیک و جدیدترین مد روز بودم و ساعت‏ها و روزها وقت خودم را در خیابان‏ها صرف این مسئله مى‏کردم. همه این اوضاع و احوال مرا از درس خود غافل کرد و ترم اول اگر چه مشروط نشدم ولى نمرات بسیار بدى داشتم. ترم دوم هم دست کمى از ترم اول نداشت تا اینکه یک روز در کتابخانه دانشگاه با دوستى از استان فارس آشنا شدم. آن دختر اگر چه وضع مالى بسیار خوبى داشت ولى در نهایتِ سادگى و متانت به دانشکده رفت و آمد مى‏کرد. من و او با هم بسیار صمیمى شدیم و او به طرز بسیار دوستانه و البته زیرکانه مرا متوجه پوچى و بى‏اساسى افکارم نمود. طورى که ظرف یک ماه بعد از دوستى‏ام با او کاملاً تغییر رویه دادم و سعى کردم مثل دوستم با همان متانت و وقار، جلوى دیگران حضور پیدا کنم. الان دوستى من و او بسیار عمیق شده به طورى که من در اکثر کارهایم از او نظرخواهى مى‏کنم، مخصوصاً که فهمیدم آن دخترِ متواضع و بسیار فروتن، دانشجوى فوق لیسانس مى‏باشد. بسیارى از دوستان و حتى هم‏اتاقى‏هایم از تغییر رویه چندماهه من بسیار تعجب کرده‏اند، اما من دیگر هیچ چیز برایم مهم نیست حتى برایم مهم نیست که دوستانم چه مى‏گویند. من خوشحالم که یک دوست واقعى پیدا کرده‏ام و خوشحالم از اینکه تا حالا دروس این ترم را بسیار جدى و خوب خوانده‏ام و به طور قطع معدل بسیار خوبى هم پایان ترم خواهم داشت.»
علاقه به مال و زیور و لباس و ... به عنوان ابزارى براى زندگى و رفاه و رسیدن به کمالات معنوى بسیار شایسته است، اما آنچه در این زمینه باید رعایت شود، این مى‏باشد که این علاقه نباید به صورت یک عادت افراطى دربیاید و انسان را از رسیدن به راه کمال و خودسازى دور کند و روحیه دنائت و پستى را در او قوى سازد.
دختران و نسل جوان باید آنچنان عزت نفس داشته باشند که بتوانند خود را از قیود زیورها و مدپرستى و این گونه افکار آزاد سازند. عشق و علاقه و عواطف آنها به جاى هدر رفتن براى این گونه مسائل باید صرف جنبه‏هاى عالى انسانى و رشد اخلاقى و معنویت، خداپرستى و تقوا گردد، در غیر این صورت همیشه برده آن افکار خواهند بود و به تباهى کشیده خواهند شد.
لذت زندگى و عشق واقعى و حقیقى در پوشیدن لباس‏هاى گران‏قیمت و خوراکى‏هاى آنچنانى و لوازم لوکس و شیک خلاصه نمى‏گردد، بلکه زندگى شیرین و ارزشمند در داشتن آرامش روح و روان مى‏باشد که این خود در سایه پایبندى به مذهب و عشق و ایمان به خداوند تأمین مى‏گردد. عارفان و عالمانى چون امام خمینى، شهید مطهرى، علامه طباطبایى، شهید بهشتى و ... اگر چه زندگى ساده و مختصرى داشتند ولى روحیه‏اى سرشار از زهد و قناعت داشتند و زندگى‏شان همواره با آرامش مادى و معنوى توأم بوده است.
خواهران نوجوان و جوان نیز باید هوشیار باشند و بدانند که راه رسیدن به کمالات معنوى، از راه لباس‏پرستى و مدپرستى و خودآرایى جدا مى‏باشد. دختران باید این راه را با کمک مربیان دلسوز و راهنمایى والدین و دوستان واقعى بشناسند و آن را در نیکى به دیگران، انجام امور خیر، وظیفه‏شناسى، عفت و پاکدامنى، اعتماد به نفس و احترام به پدر و مادر جستجو کنند.
از طرفى، والدین دلسوز و دوراندیش نیز بهتر از هر کسى و به عنوان اولین و بهترین مربى مى‏توانند فرزندان خود را در این راه یارى دهند. والدین باید مواظب باشند که پول و اشیاى گرانبها و ... بر آنها حکومت نکند و اگر به فرزندان‏شان درس زهد و قناعت مى‏دهند، در درجه اول، خود، این روحیه قناعت را داشته باشند و در برابر تجملات زبون و ضعیف نباشند.
خانواده بهترین پایگاهى است که فرزندان از ابتدا مى‏توانند روحیه صرفه‏جویى و قناعت را در آن تمرین و تکرار کنند و در عین بهره‏مند شدن از مواهب زندگى به این نتیجه برسند که بسیارى از چیزهاى پیرامون‏شان ظواهر امر مى‏باشد و باطن مسئله امرى دیگر است.
آرى، مى‏توان دختران‏مان را از همه قیود ظاهرى و تجملات آزاد کرد به شرطى که مربى خوب و لایقى براى آنها باشیم و با صرفه‏جویى و دورى از اسراف، عملاً در غم و درد مردم و در حل مشکلات محرومان شرکت کنیم. در این صورت بذر افکار نیک و خداجویانه را در درون دختران‏مان خواهیم کاشت و به سازندگى و رسیدن آنها به رشد معنوى امیدوار خواهیم شد.