نویسنده

 

باید براى فرزندان سرمایه‏گذارى کرد

گفتگو و عکس: مسعوده کرمى‏
منصوره موسوى - مبلّغ‏

خانم «منصوره‏سادات موسوى» متولد سال 1328 در شهر قم است. او تحصیلات جدید را تا سال سوم راهنمایى در زمان رژیم سابق ادامه داده اما به دلیل حاکم نبودن شرایط مناسب فرهنگى در مدارس آن زمان، مدرسه را ترک کرده و به تحصیل دروس حوزه، علوم عربى، فقه و اصول (فلسفه و منطق) نزد پدر بزرگوارش مرحوم «آیت‏اللَّه سیدیعقوب موسوى» پرداخته است. وى اکنون بیش از ده سال تلاش در جهت علم‏آموزى و کسب معارف دینى، تبلیغ و تدریس احکام و اصولِ اعتقادى را پشت سر دارد.

خانم موسوى، لطفاً از خود و خانواده‏تان براى خوانندگان بگویید.

من فرزند اول خانواده هستم و پدرم روى تربیت و تحصیلم بسیار حساس بود. به همین دلیل هم بعد از ترک مدرسه، پدرم شرایط تحصیل علوم دینى را در محیط سالم خانواده برایم فراهم ساخت. او به علم و تحصیل بسیار اهمیت مى‏داد و معتقد بود که در این زمینه نباید بین زن و مرد فرقى قائل شد. خوشبختانه همسرم نیز اهل تقوا و دوستدار علم بود و در آموزش و تحصیل همیشه مشوق و همراه من بود. البته در دوران پیش از انقلاب به دلیل سفرهاى متعددى که براى ایشان پیش آمد و بعدها هم اختناق و بگیر و ببندها، فرصت و امکان تحصیل به صورت منظم برایم فراهم نبود، با این حال در همان سال‏ها از سوى برخى اساتید، تدریس تفسیر به عهده من گذاشته شد.

از ازدواج‏تان با شهید مصطفوى و زندگى مشترک‏تان بگویید.

زمان ازدواج، انتخاب همسرم با صلاحدید و بر مبناى دیدگاه پدرم بود، چرا که در آن زمان من سن و سال کمى داشتم. او همیشه تقواى افراد را معیار و ملاک انتخابش قرار مى‏داد. یادم هست هنگام خواستگارى شوهرم، به محض محرز شدن دو ویژگىِ شهید مصطفوى، پدرم دوستدار و پذیراى او شد. اولین ویژگى وى این بود که نماز شب او ترک نمى‏شد و دوم آنکه تقواى بسیار داشت و اصلاً در حوزه علمیه به «سلمان فارسى» معروف بود.
در خانه پدرى‏ام همیشه حرف حق مورد توجه و پذیرش بود. من آرزو داشتم که بعد از ازدواج، در زندگى خودم نیز همین طور باشد و شکر خدا هم جز این نشد. ما حرف و دل‏مان یکى بود؛ راه و عقیده مشترک داشتیم. با هم به تبلیغ مى‏رفتیم. او شاگرد امام بود و در جریان انقلاب به دنبال چند مورد دستگیرى و آزادى ایشان و به پیشنهاد آیت‏اللَّه آقاى «پسندیده» برادر امام و آیت‏اللَّه شهید «بهشتى» به تهران مهاجرت کردیم. ما هر دو در حزب جمهورى بودیم. او راهنما و مشوق من بود، چه در زمینه فعالیت و کارهاى اجتماعى و چه در زمینه تحصیل. او حتى اصرار داشت که من در دانشگاه ادامه تحصیل بدهم اما خودم ترجیح دادم ضمن تربیت و مراقبت فکرى و روحى فرزندانم به مطالعات آزاد بپردازم و گهگاه به سخنرانى در جمع دانشجویان در دانشگاههاى مختلف بروم.

چند فرزند دارید؟ بعد از شهادت همسرتان در زمینه تحصیل و تربیت آنها با مشکلى روبه‏رو نبودید؟

من شش فرزند دارم. نجمه مصطفوى دختر بزرگم، دبیر زیست‏شناسى است؛ مرضیه مصطفوى، دکتراى ریاضى دارد؛ فاطمه مصطفوى، پزشک است و نفیسه آخرین دخترم، مشغول به تحصیل در رشته کارشناسى ارشد فلسفه کلام مى‏باشد.
همسرم همیشه مى‏گفت دوست دارم که دخترانم دروس دانشگاهى و روز بخوانند و پسرانم دروس حوزه، به همین خاطر هم در انتخاب مدارس و مراکز علمى که بچه‏ها در آنجا درس مى‏خواندند حساس و دقیق بودیم. شهادت و فقدان ایشان به هر حال تأثیراتى در زندگى ما داشت. اما من همیشه به فرزندانم مى‏گفتم که پدرشان چقدر به علم‏آموزى عشق مى‏ورزید و شکر خدا بچه‏ها هم بهتر و بیشتر درس مى‏خواندند. من به آنها اطمینان مى‏دادم که رضایت و خرسندى پدرشان در درس خواندن آنهاست. «شهید مصطفوى» دوستدار علم بود و آگاهى و دانش را خصوصاً براى زنان ضرورى مى‏دانست. خودش نیز اهل مطالعه و تحقیق بود و در این راه به نگارش دو کتاب اهتمام ورزید که متأسفانه در پى شهادتش در حمله هوایى عراق به هواپیماى حامل شهید محلاتى و همراهان وى در اول اسفند، 64، کتاب‏ها به مرحله چاپ نرسید.

در تربیت فرزندان به چه شیوه و اصولى عمل مى‏کردید؟ چگونه آنها را براى تحصیل تشویق مى‏کردید؟

سعى مى‏کردیم آنها را با توجه به اعتقادات و راه و روشى که انتخاب کرده‏ایم تربیت کنیم. مقید بودیم که حتى به وجود آمدن آنها نیز با طهارت و پاکى باشد و در دوران باردارى و شیردهى هم ضمن رعایت اصول و موازین دینى به حلال و حرام و نوع تغذیه آنها توجه بسیار مى‏کردیم. همسرم همیشه مى‏گفت باید مراقبت باشیم نکند ما مثل چراغى بشویم که پیرامونش را روشن مى‏کند اما دور خودش تاریک است. یعنى مواظبت مى‏کرد که ضمن تربیت و ارشاد دیگران، فرزندان خودش هم تربیت دینى داشته باشند. او معتقد بود تا قبل از بلوغ فکرى بچه‏ها باید از آنها مراقبت کامل کرد. او مى‏کوشید تا شرایط تفریحى را در محیط خانه براى بچه‏ها فراهم کند.
من معتقدم باید براى فرزندان سرمایه‏گذارى کرد، وقت گذاشت، با آنها حرف زد و به نیازهاى جسمى و روحى‏شان توجه کرد. تربیت و پرورش فرزندان یک کار فرهنگى است و خانواده باید این کار فرهنگى را با مهر و عاطفه دربیامیزد تا تأثیرگذار شود. فراموش نکنیم که مهر و عاطفه به معنى ریخت و پاش کردن و پول و امکانات زیاد در اختیار فرزند قرار دادن نیست، بلکه ابراز علاقه و محبت به آنهاست. پدر بزرگوارم همیشه با تأکید بر تأثیر عاطفه و محبت در تربیت فرزندان از خاطره‏اى یاد مى‏کرد که به گفته خودش هیچ گاه از ذهنش بیرون نمى‏رفت و همیشه با وجود مشکلات اقتصادىِ زیاد، عامل دلگرمى و تشویق او به آموختن بود و آن این بود که یک شب بارانى و سرد که او از درس به خانه مى‏رود مادرش را مى‏بیند که در حیاط خانه زیر باران ایستاده است. وقتى علت را جویا مى‏شود، مادر مى‏گوید که دلش نیامده در خانه گرم و زیر سقف بماند در حالى که فرزندش در سرما و زیر باران است.
در تربیت فرزند باید دو اصل را مد نظر داشت. صبر و شرح صدر. امام على(ع) فرمودند: صبر در زندگى مانند سر است براى انسان. نباید در برابر مشکلات زود ناامید شد. نباید با بچه‏ها زود قهر کرد. آنها تا هفت سال اول زندگى اسیرند، باید با آنها راه آمد، اما در هفت سال دوم باید آنها را کنترل کرد و آنها عبد هستند، و در هفت سال سوم وزیرند؛ یعنى باید با آنها مشورت کرد و از آنها نظر خواست تا احساس بزرگى و کرامت کنند.

خانم موسوى، ویژگى یک زن موفق در امر خانه‏دارى و تربیت فرزند را چه مى‏دانید؟

زن‏ها براى موفقیت در این زمینه‏ها نیازمند یک استاد اخلاق و راهنماى خوب هستند. اصلاً رمز موفقیت جامعه، تدین و تعقل و قانون‏مدارى مردم است. احساسات هم خوب است به شرطى که تابع عقل و قانون شود و آگاهى از قوانین، بسیار مهم و ضرورى است چه براى مردم و چه براى آنها که در رأس هرم کارها و مسؤولیت‏هاى ادارى و اجتماعى هستند.

آیا شما خود را خوشبخت مى‏دانید و در این صورت، علت موفقیت‏تان را چه چیز مى‏دانید؟

خودم را خوشبخت مى‏دانم و هیچ وقت آرزوى این را که جاى کسى باشم نداشته‏ام. خدا مرا امتحان‏هاى زیادى کرده است و خوشبختانه با استمداد از خود او موفق بوده‏ام. هر چه داریم همه از فضل و احسان پروردگار داریم. ما هیچ چیز از خدا طلب نداریم پس چون و چرا نمى‏کنیم؛ همه لطف پروردگار است که شامل حال‏مان شده، من سعى کرده‏ام که این گونه به فرزندانم زندگى را بیاموزم. من هیچ گاه چشم طمع به مال، موقعیت و شرایط دیگران نداشته‏ام و هر چه از خدا خواسته‏ام، گفته‏ام اگر به صلاحم است به من عطا شود. من این احساس خوشبختى را از لطف پروردگار و یارى اهل‏بیت و دعاى امام زمان که شامل حالم بوده، مى‏دانم.

به نظر شما یک دختر براى موفق شدن در زندگى اجتماعى و فردى باید چه معیارهایى را مد نظر داشته باشد؟

ببینید، امروزه مشکلات و خطرات و گناهان پنهانى است یعنى در درون خانه و افکار مردم لانه کرده و به طور واضح و آشکار، پیدا نیست و این خیلى خطرناک است؛ هر چند به نگران‏کنندگى گذشته و دوران طاغوت نیست. اما به هر حال امروزه براى انحراف جوانان شرایط و عوامل زیاد دست به دست هم داده‏اند؛ رها شدن جوان‏ها به حال خود و شانه خالى کردن خانواده‏ها از بار مسئولیت، بیدارى دشمن، به هم افتادن احزاب، پا به عرصه گذاشتن سى میلیون جوان که برایش برنامه‏ریزى نشده، وجود تضاد در شیوه تربیت خانواده با مدرسه و مراکزى که بچه‏ها در آنها هستند، بى‏توجهى به اخلاقیات و احکام و قوانین دینى و بى‏توجهى به شایسته‏سالارى در جامعه و عواملى از این دست. اینها را که ذکر کردم به مفهوم این نیست که همه جوانان ما مشکلات اخلاقى یا تربیتى دارند. نه؛ اما بعضى‏ها را هم که مشکل دارند باید تا دیر نشده متوجه کنیم. پدرم همیشه مى‏گفت خوبى‏ها هیچ وقت چرا ندارد ولى بدى‏ها و کاستى‏ها همیشه چرا دارند. مثلاً اگر در یک بوستان همه درختان سبز باشند چرا ندارد اما اگر حتى یک درخت هم خشک شود، پرسیده مى‏شود که چرا؟ منظور آن است که اگر همه آدم‏ها هم خوب باشند چرا ندارد اما اگر حتى یک جوان هم از مسیر صلاح خارج شد، جاى سؤال و تعمق است و باید در راه هدایت او کوشید. برخى علماى اخلاق بر آنند که باید جامعه را اصلاح کرد تا افراد هم صالح شوند و برخى دیگر بر عکس معتقدند که باید افراد را اصلاح و تربیت کرد تا جامعه نیز اصلاح شود. اما اسلام بر آن است که باید هر دو را تربیت صالح کرد؛ یعنى در تقویت ایمان و تقوا کوشید و امر به معروف و نهى از منکر کرد تا جامعه اصلاح شود. این امر، زمانى محقق مى‏شود که به قول رسول اللَّه حب و بغض‏مان در جهت رضاى خدا باشد.
هدف را در زندگى باید رضاى خدا در نظر گرفت، نه اینکه منکر اجر و مزد مادى کارها شوم نه؛ اما وقتى هدف عالى باشد انسان خواه ناخواه آنچه را که از مادیات بخواهد، به دست مى‏آورد. این دنیا در واقع بخشى از زندگى ماست نه همه آن.

در برخورد با جوانان به چه نکاتى باید توجه داشت؟

به کارها و مباحث صرفاً تئورى اعتقاد چندانى ندارم. به نظر من باید مردم و خصوصاً جوانان را از نظر فکرى و اقتصادى حمایت کرد و از این طریق خود را به آنها نزدیک کرد تا حرف‏مان تأثیرگذار شود و با استقبال آنها روبه‏رو شود. فرقى نمى‏کند چه خود مردم در ارتباط با یکدیگر و چه مسئولین امور در ارتباط با مردم باید به آنها و مشکلات‏شان توجه کنند، چرا که حاکم و امیر بدون مردم کارى از پیش نمى‏برد و مردم هم بدون رهبر و ولى نمى‏توانند کارى از پیش ببرند. امروزه در گوش جوان‏ها مى‏خوانند که پذیرش ولى فقیه یعنى اینکه انسان خودش قدرت تشخیص و عمل ندارد، اما در واقع این گونه نیست؛ ولىّ فقیه یعنى قدرتى که مردم را در کارها و تصمیم‏گیرى‏ها کمک مى‏کند؛ مردم به رهبرى و ولى نیازمندند تا موفق باشند.

در پایان اگر صحبتى با جوان‏ها دارید، بفرمایید.

به جوان‏ها خصوصاً آنان که در آستانه ازدواج هستند توصیه مى‏کنم که اگر معیارها هوا و هوس باشد، زندگى سراب‏گونه است و به هدف درست نمى‏رسند. بکوشند معیارهایشان حق و حقیقت باشد. بکوشند خلاءهاى روحى و عاطفى‏شان را با پیمودن راه خدا پر کنند. دنیا جداى از آخرت نیست. پیامبر(ص) فرمودند: «برادرم موسى‏ مردم را به دنیادارى توصیه کرد و برادر دیگرم عیسى مردم را به زهد و پارسایى، من داراى هر دو چشم هستم و هر دو را توصیه مى‏کنم.» ما هم اگر هر دو را بخواهیم مى‏توانیم داشته باشیم، به شرطى که اولویت را به تقوا و معنویت بدهیم. حتى اگر به دنیا و سرمایه برسیم باید از راه تفکر و تعقل و زحمت کشیدن باشد و از طریق مشورت و شورا. جوانان بکوشند که از چشم و هم‏چشمى، راحت‏طلبى و پوچ‏گرایى بپرهیزند.
من در سخنرانى‏هایم براى دختران جوان بارها گفته‏ام که مسئله افراط و تفریط در مورد برخورد با زنان همیشه مطرح بوده است. گاهى از زن به عنوان یک کالا یا شى‏ء تبلیغاتى استفاده شده و گاهى بر عکس، او را تا حدى محدوده کرده‏اند که حتى اجازه آموختن علم و دانش به او داده نشده است. خوشبختانه گروهى هم بوده‏اند که شیوه اعتدال را طبق اسلام در پیش گرفته‏اند مثل امام و علماى دینى‏مان. جوانان خصوصاً دختران جوان باید با بهره‏گیرى از این موقعیت و فرصت در راه اعتلاى فرهنگ و اندیشه و جایگاه بکوشند.
با تشکر از خانم موسوى، و با درود به ارواح همه شهداى والامقام به ویژه همسر شهیدشان روحانى ارجمند، حجت‏الاسلام و المسلمین مصطفوى، براى ایشان آرزوى موفقیت بیشتر در امر تبلیغ داریم.