سبز آسمونى‏

نذر آقا

تو اى روشناى سحر مى‏رسى‏
ز خورشید آینه‏تر مى‏رسى‏
به دیوارها یاس گل مى‏کند
تو اى روح باران، مگر مى‏رسى‏
نمى‏ماند این کوچه‏ها بى‏عبور
که روزى بر این رهگذر مى‏رسى‏
دل باغ مانده است لبریز شوق‏
که در فصل زخم و تبر مى‏رسى‏
چمن خواب پروانه را دیده است‏
دهى تا به گل بال و پر مى‏رسى‏
نماز شقایق تماشاى تست‏
ز کعبه تو اى سبزتر، مى‏رسى‏
تو با مصحف روشن فاطمه‏
تو با ذوالفقار پدر مى‏رسى‏

زهرا رسول‏زاده - قم‏

سائل شهر دعا

فصل دلتنگى احساس من است‏
و نگاهم به شنا کردن یک خاطره مى‏شوید پَر
تهى‏ام از خود و پُر شده‏ام از باران‏
آسمان آبى نیست‏
نه چراغى که به خورشید رساند ما را
و نه دستى که به ساحل برساند دل را
سائل شب‏زده شهر دعایم گویى‏
دَرِ این میکده باز است هنوز
آب را بهر شفاعت به وضو مى‏طلبم‏
نیّتم چون گل یاس پر از رایحه است‏
شکرت اى آبى عشق‏
غرق نور است وجودم یکسر
چشم‏هایم خشکند
و قلبم لبریز از لبخند

منیره مقدم‏زاده - چابکسر