دختران فرار 1 نگاهى به پدیده فرار دختران از خانه و پیامدهاى آن

نویسنده


 

دختران فرار
«قسمت اول»
نگاهى به پدیده فرار دختران از خانه و پیامدهاى آن‏

مریم بصیرى‏
با همکارى زهره دهخدا، نفیسه قدرتى‏

فرار، فرار، فرار از که؟ فرار از کجا؟ فرار براى که؟ فرار به کجا؟ فرار به ... آرزوى یک دختر فرارى از باد هوا هم سبک‏تر است. او به امید رهایى از چارچوب تنگ خانه مى‏گریزد. از آزارهاى جسمى و جنسى اطرافیان و گاه حتى والدین، فرار مى‏کند و ناگهان خود را در خیابان مى‏یابد، خیابانى که هر چه مى‏رود به آرزوهایش نمى‏رسد؛ بلکه روز به روز از خانه آمالش هم دورتر مى‏شود.
پس از گزارش مفصل «شوکران طلاق» و در پایان آن، پرداختن به پدیده نوظهور دختران فرارى که یکى از مهم‏ترین پیامدهاى طلاق در کشور است، مى‏خواهیم به فرار دختران و دلایل دیگر آن، جز طلاق بپردازیم.
دختران و زنان جوان از خانه مى‏گریزند و انگیزه این گریز معمولاً وقتى به اوج خود مى‏رسد که خانه تبدیل به یک محیط ناامن عاطفى مى‏شود و دختر راهى نمى‏بیند جز اینکه با فرار، خود را از خانه‏اى پر از تنش و تشنج برهاند. اما این رهیدن، سرآغاز لغزیدن در سرابى است که بیرون از خانه براى او دهان گشوده است؛ سرابى که در خیابان‏هاى شهر گسترده است و چشمک‏زنان دختران بى‏تجربه و ناآگاه را به سوى خود مى‏خواند. رفتن در پى سراب همان و غلتیدن در چاه تباهى همان.
هر چند فرار از خانه معضلى است که دامن دختران و پسران نوجوان را گرفته است اما از آنجایى که دختران در پى فرار، بیشتر از پسران ضربه‏پذیر هستند و زودتر از آنان مجبور مى‏شوند براى گذران زندگى جدید خویش به کارهاى غیر اخلاقى و انواع جرم‏ها

روى بیاورند، لذا قصد داریم در این مقوله فقط به دختران فرارى بپردازیم؛ دخترانى که به محض رها شدن در جامعه، هر فرد فرصت‏طلبى سعى دارد به گونه‏اى به آنان ضربه بزند و از جسم و روح‏شان بهره ببرد. دختران به خیال خود از ناملایمات زندگى خانوادگى مى‏گریزند ولى نمى‏دانند که حتى با فرار یک دختر دیگر، فرار دختران از خانه کمابیش به گسترش فرهنگ زشت «دختران فرارى» منتهى مى‏شود؛ دخترانى که پس از فرار، همه زشتى‏هاى جامعه را مى‏چشند و مى‏بینند.
زندگى در اجتماعى که دختران آن از خانه فرار مى‏کنند روز به روز سخت‏تر مى‏شود. جامعه از هر لحاظ آلوده و آلوده‏تر مى‏شود و همه اینها هزینه‏اى بر دوش همین اجتماع است تا این دختران را شناسایى کند و آنها را به خانواده‏هایشان و یا مراکز ذى‏صلاح تحویل دهند و آرامش نسبى را دوباره به خانواده و جامعه برگرداند.
تصور آینده‏اى بس دهشت‏انگیز نیز روى دیگر سکه است؛ دخترى که از خانواده‏اى نابسامان و حتى گاه کاملاً رو به سامان فرار کرده است، حال، خود مادرِ دخترى است که سرنوشتى شوم‏تر از خود وى خواهد داشت.
دکتر «شهلا معظمى»، استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسى دانشگاه تهران در کتاب «فرار دختران، چرا؟» مى‏نویسد:
«شروع سن فرار براى پسران و دختران 12 سالگى است و در 14 یا 15 سالگى به اوج خود مى‏رسد. در 16 سالگى معمولاً تغییرى رخ مى‏دهد و تعداد پسرانى که بعد از این سن فرار مى‏کنند ناگهان کاهش چشمگیرى مى‏یابد. در حالى که تعداد دخترانى که در این سن مى‏گریزند افزایش مى‏یابد. کاهش و افزایش فرار در بین دختران و پسران، به بلوغ آنها مربوط مى‏شود. هنگامى که پسران در 12 سالگى خانه را ترک مى‏کنند، این غیبت معمولاً یک روز یا کمتر از آن است و در مورد دختران نیز این مسئله صادق است. با وجود اینکه دختران بیشتر مستعد بازگشت هستند، اما معمولاً مدت طولانى‏ترى از خانه غیبت مى‏کنند. هر چه سن فرارى‏ها بالاتر باشد مدت دور بودن آنها از خانه بیشتر است، چون
دختران سریع‏تر بالغ مى‏شوند و مى‏توانند سریع‏تر خودکفا شوند، مدت فرار آنها طولانى‏تر است.»
یک دختر پس از فرار از خانه حتى اگر نخواهد دامنش را به مسائل اخلاقى آلوده کند، باز هم ناخواسته درگیر این معضل خواهد شد. مطالعات به عمل آمده کارشناسان علوم اجتماعى در باره نوجوانان گمشده، طردشده و فرارى نشان مى‏دهد که از هر سه نوجوان فرارى یک نفر در عرض 48 ساعت پس از ترک خانه به دام فحشا مى‏افتد. در 75 درصد از موارد نیز فرارى‏ها در عرض دو هفته درگیر سرقت، اعتیاد و مسائل جنسى مى‏شوند.
دختران فرارى که عموماً به دلایل فقر فرهنگى، اقتصادى و تربیتى، خانه را ترک کرده‏اند پس از فرار، به شهرهاى بزرگ و عموماً تهران پناه مى‏برند و با پرسه‏زدن در میادین اصلى شهر و یا پارک‏هاى بزرگ و حتى مساجد و زیارتگاهها، سرپناهى براى خود مى‏جویند تا هم کسى آنها را نشناسد و هم بتوانند لحظه‏اى بیاسایند و در انبوه جمعیت گم شوند. برخى از این دختران نیز براى اینکه راحت‏تر در خیابان‏ها قدم بزنند لباس پسرانه مى‏پوشند و موهاى خود را کوتاه مى‏کنند و به اصطلاح با این «تیپ پسرانه» فکر مى‏کنند امنیت جنسى بیشترى خواهند داشت.
شهرهاى مذهبى چون مشهد، قم و شهررى در رده بعدى هستند و دختران براى پنهان شدن در پناه مسافرین و مهاجرین بسیار، بعد از تهران به این شهرها سفر مى‏کنند. چندى پیش، اخبار حاکى از آن بود که شهر قم، پس از تهران دومین شهرى است که بیشترین دختران فرارى را دارد، البته این به آن معنى نیست که این دختران اهل تهران و یا قم هستند بلکه بیشترین تعداد دستگیرى دختران فرارى در این دو شهر است. به همین منظور ابتدا نگاهى خواهیم داشت به شهر قم و معضل دختران فرارى در آن.

نگاه ما یک نگاه سلامت‏نگر است‏

دکتر «علیرضا محمدى» معاونت امور اجتماعى بهزیستى استان قم، حضور ما را براى مصاحبه، به گرمى پذیرا مى‏شود و على‏رغم پشت سر گذاشتن ساعات کارى و با وجود مراجعات مکرر، با حوصله تمام و با بیانى صریح و گویا به سؤالات ما پاسخ مى‏دهد. وى که دکتراى عمومى پزشکى دارد، پیش از این مسئول مرکز «هدایت»، مرکز مربوط به ساماندهى کودکان خیابانى و دختران فرارى، بوده است؛ همین تجارب مفید و ارزنده ایشان است که ما را وا مى‏دارد ابتدا از دیدگاه این کارشناس، مهم‏ترین عامل فرار دختران از خانه را بررسى کنیم و بدانیم چه عواملى محیط خانه را براى دختران غیر قابل تحمل مى‏کند؟
عوامل فرار از خانه بسیار متفاوت است اما مهم‏ترین علت، عدم سرپرستى والدین صلاحیت‏دار است که موجب گریز دختران از خانه مى‏شود. دخترى که والدین معتاد دارد و یا با ناپدرى و نامادرى خود زندگى مى‏کند، به طور مداوم با آنان کشمکش و درگیرى دارد، لذا خانه را محیط مطلوبى براى زندگى احساس نمى‏کند. این دختر اگر چه چهاردیوارى به نام خانه دارد اما چون فضاى احساسى، عاطفى، معنوى و امنیتى خانه را ضعیف و حتى بد حس مى‏کند، مجبور مى‏شود از آنجا فرار کند؛ چرا که مى‏خواهد به یک زندگى بهتر با شرایطى مطلوب‏تر برسد و آرامش و امنیت و محبت را تجربه کند. با وجود اینکه اکثر این دختران هنگام فرار از خانه به هیچ وجه دوست ندارند که درگیر مسائل جرم‏زا و اخلاقى شوند ولى خواه‏ناخواه دچار آسیب‏ها و مشکلات جدى در جامعه مى‏شوند.
به همین منظور سیاست کلى بهزیستى این است که نگذارد این دختران حتى یک شب در خیابان بمانند، چرا که همان یک شب هم ممکن است آسیب‏هاى فراوانى به آنها تحمیل کند.

در مورد این مشکلات و آسیب‏هاى اجتماعى گریبانگیر دختران فرارى، قدرى بیشتر توضیح دهید.

به طور طبیعى بعد از فرار، هر دخترى احتیاج به مسکن دارد تا در آنجا شب را صبح کند. مسافرخانه‏ها هم چون شرایطى براى پذیرش دارند و از دختر مدارک شناسایى مى‏خواهند، لذا دختران از ترس لو رفتن خود و تحویل‏شان به مراجع انتظامى و قضایى ترجیح مى‏دهند در خیابان‏ها بمانند و در گوشه‏اى از پارک‏ها و یا امامزاده‏ها و ... شب‏شان را صبح کنند. به همین علت خیلى زود طعمه فرصت‏طلبانى مى‏شوند که در خیابان‏ها دام گسترده‏اند و این دختران را شکار مى‏کنند. بعد از اینکه این دختران معصوم و بى‏پناه اسیر دست تبهکاران مى‏شوند مجبور به تن دادن به مفاسد اخلاقى، توزیع مواد مخدر و فیلم‏هاى مستهجن و ... مى‏شوند، طورى که پس از مدتى دیگر تغییر دادن این دختران از لحاظ روحى و جسمى بسیار مشکل مى‏شود.

آقاى دکتر، به نظر شما وضعیت مالى و رفاهى خانواده‏ها چقدر در فرار دختران تأثیر دارد؟

دختران فرارى، هم از خانواده‏هایى با وضع مالى مناسب و زندگى مرفه هستند و هم از خانواده‏هایى با فقر مالى. بسیارى از کارشناسان، فرار فرزندان از خانه را معلول فقر مالى مى‏دانند اما به نظر من فقر فرهنگى در خانواده و جامعه بسیار مهم‏تر از فقر مالى است. در خانواده‏هایى که دچار فقر فرهنگى هستند متأسفانه ارتباط درستى بین نوجوانان و والدین وجود ندارد. در این خانواده‏ها معمولاً بزرگ‏ترها آگاه نیستند که چطور به فرزندان خود بها و شخصیت بدهند به همین علت در کنار فقر فرهنگى، مسائل و مشکلات اجتماعى و نابهنجارى‏هاى بسیارى مشاهده مى‏شود.
البته نقش کمبود مالى همچنان به قوت خود باقى است چرا که در روایات و احادیثى که از ائمه(ع) است، آمده که «فقر منجر به کفر مى‏شود.» به نظر من منظور از این فقر تنها فقر اقتصادى نیست بلکه فقر فرهنگى، مذهبى، معنوى، تربیتى و عدم آشنایى با تعالیم دینى و اصول تربیت فرزندان هم هست که منجر به بروز ناهنجارى‏ها در اجتماع مى‏شود. معمولاً این فقر هم در حاشیه شهرها و جاهایى که مهاجرت بى‏رویه مردم وجود دارد و انسجام فرهنگى و اجتماعى لازم دیده نمى‏شود، بیشتر بروز پیدا مى‏کند.

بین قاچاق دختران و مواد مخدر، همچنین فحشا، دزدى، قتل و ... و پدیده فرار دختران از خانه تا چه حدى ارتباط وجود دارد؟

یک دختر به هر علتى که از خانه فرار کند در مسیرى قرار مى‏گیرد که چالش‏هاى مختلفى بر سر راه او سبز مى‏شود. یکى از این چالش‏ها این است که در دام گروههاى سازمان‏یافته‏اى بیفتد که قصدشان بهره‏بردارى وسیع از دختران در باندهاى فساد و قاچاق است. دلالان از این دختران مى‏خواهند که دختران مشابه خود را شناسایى و جذب کنند.
البته باز هم تأکید مى‏کنم که این دختران هنگام فرار از خانه بى‏بند و بار نیستند، اما چون در سنى نیستند که بتوانند خوب و بد را تشخیص بدهند و متوجه جرایم بشوند، لذا با چند جمله محبت‏آمیز و امیدوارکننده افراد این گروههاى سازمان‏یافته و به امید تحقق یافتن وعده‏هاى آنان، حرف این شکارچیان را گوش مى‏کنند و همین امر موجب گسترش رابطه بین فساد و فحشا و فرار دختران مى‏شود.
دختران چون مى‏ترسند که سر از دادگاه دربیاورند و برایشان پرونده‏سازى شود لذا کلاً به سیستم نیروى انتظامى و مراکز دیگر اعتماد ندارند؛ و خیلى زود فریب سودجویان را مى‏خورند و به خواسته‏هاى آنان تن در مى‏دهند.

مسئولیت نگهدارى و ساماندهى این دختران به عهده چه مراکزى است؟

طبق قانون، سازمان بهزیستى کشور مسئولیت پذیرش، ساماندهى و بازپرورى دختران فرارى و زنان آسیب‏دیده را به عهده دارد. در واقع بهزیستى یک متولى قانونى در این زمینه است، هر چند که نیروى انتظامى و ستاد اجرایى امر به معروف و نهى از منکر هم با دختران فرارى برخورد مى‏کنند.
چنانچه نیروى انتظامى به دختر و یا پسرى مشکوک شود و شاهد حرکات غیر طبیعى آنان در ساعات غیر معمول در خیابان‏ها باشد، آنها را جلب مى‏کند و در صورتى که جرمى مرتکب نشده باشند، به بهزیستى تحویل داده مى‏شوند و چنانچه مرتکب جرمى شده باشند که شاکى خصوصى هم داشته باشند، سر از دادگاه در مى‏آورند تا قاضى حکم مربوط به آنها را صادر کند.
پس به طور کلى این دختران که توسط نیروى انتظامى و یا ستاد اجرایى امر به معروف و نهى از منکر به ما معرفى مى‏شوند، با توجه به تحقیقات مددکاران و مشاوران روانشناس و همچنین نظریه پزشکى قانونى دال بر وجود بیمارى‏هاى مسرى مقاربتى و هپاتیت و ایدز، تست مى‏شوند و سپس دسته‏بندى مى‏شوند که آیا در معرض آسیب هستند و یا اینکه آسیب‏دیده تلقى مى‏گردند؟ در نهایت، دختران در معرض آسیب، به «خانه سلامت» و دختران آسیب‏دیده به مرکز بازپرورى و نگهدارى «طلیعه» معرفى مى‏شوند.
از آنجایى که ما مسئول مقابله با آسیب‏هاى اجتماعى هستیم، دیدگاه ما به این دختران، نگاه سلامت‏نگر است و برخورد پلیسى و کنترلى با آنها نداریم. در واقع بهزیستى یک مرکز حمایت‏کننده و برنامه‏ریزى، در مورد دختران فرارى است.
گاهى اوقات حتى بعضى قضات محترم مواردى را که جرم سبکى پس از فرار مرتکب شده‏اند تا زمان تعیین تکلیف به جاى بازداشت موقت به بهزیستى مى‏فرستند چون معتقدند این دختران با رفتن به زندان و حتى سپرى کردن یک شب در نزد دخترانى که جزو باندهاى مفاسد بى‏شمار هستند، به سرعت تحت تأثیر قرار مى‏گیرند. البته ما هم از خودمان در قبال فرار مجدد این دختران رفع مسئولیت کرده‏ایم چون در اینجا برخورد ما محصورکننده نیست. در بعضى موارد هم قضات، صدور رأى خویش را منوط به نظر مددکار ما کرده‏اند، که این روند بسیار خوب است.

آقاى دکتر، حالا که صحبت از مراکز ساماندهى به دختران فرارى به میان آمد، لطف کنید بگویید دولت به طور کلى چه تدابیرى در جهت پیشگیرى از این معضل اجتماعى اندیشیده است؟

دولت در این زمینه زحمات بسیارى کشیده و بودجه زیادى را متحمل شده است. اما مسئله این است که ایجاد هماهنگى و وحدت رویه در زمینه آسیب‏هاى اجتماعى وجود ندارد، چون ساماندهى دختران فرارى و کودکان خیابانى، متصدى‏هاى مختلفى چون مراکز مداخله در بحران، مراکز کاهش و پیشگیرى از طلاق و ... دارد که با وجود تلاش آنان براى کاهش این معضل، یک وحدت رویه در این زمینه دیده نمى‏شود.
آسیب‏هاى اجتماعى یکشبه به وجود نمى‏آیند تا دولت بخواهد یکشبه جلوى آنها را بگیرد. والدین معتاد، اختلافات و درگیرى‏هاى خانوادگى، فقر مالى و فرهنگى، تهاجم تبلیغاتى و فرهنگى چون ماهواره و اینترنت و ... در جهت بخشیدن سریع به پدیده دختران فرارى مؤثر هستند. دولت هم با وجود اینکه براى جلوگیرى از این معضل، واقعاً هزینه مى‏کند ولى تا وقتى که یک وحدت رویه حاکم نشود، نتایج مطلوبى به دست نمى‏آید، به فرض برخى از همین فیلم‏هاى تلویزیونى و سینمایى تولید شده در سال‏هاى اخیر، اثر روانى بدى روى جوانان و نوجوانان دارند؛ این فیلم‏ها قبل از پخش باید توسط روانشناسان و کارشناسان تربیتى بررسى شوند تا اثر نامطلوبى بر روى فرزندان‏مان نداشته باشند.

آقاى محمدى، سؤال مهمى که براى ما مطرح است، این است که چرا آمار دقیقى در مورد دختران فرارى وجود ندارد و مراکز مختلف و کارشناسانى که در این زمینه تحقیق مى‏کنند، آمار متفاوتى ارائه مى‏دهند؟

نحوه ارائه خبر بسیار مهم است و ممکن است آمارهاى نادرست باعث ایجاد تشنج شود. اما در مورد اینکه چرا آمارها مختلف هستند باید بگوییم خود ما هم از این چندگانگى ناراحت هستیم. از آنجایى که مراجع تصمیم گیرنده در این باره زیاد هستند، این مشکل دیده مى‏شود؛ در صورتى که اگر همه ملزم بشوند که آمارشان را به بهزیستى که متولى قانونى این امر است، بدهند و فقط بهزیستى مسئول ارائه آمار معتبر و مستند باشد، دیگر این اختلاف‏ها وجود نخواهد داشت. مثل اینکه ما مى‏گوییم آمار تصادفات را باید معاونت راهنمایى و رانندگى اعلام کند و آمار دانش‏آموزان را اداره آموزش و پرورش و ... . البته این به آن معنا نیست که بخواهیم فعالیت دیگر مراکز را در این زمینه نادیده بگیریم بلکه منظور این است که مثلاً بعضى پرونده‏ها که قبل از رسیدن به بهزیستى در مراجع دیگر، مختومه اعلام مى‏شود، آمارش به بهزیستى هم برسد. به فرض دخترى از خانه فرار کرده و سپس پدر و مادرش مى‏آیند و بعد از دادن تعهد او را مى‏برند، آن وقت این موارد در آمار نیروى انتظامى موجود است ولى در آمار دیگر مراکز نیست؛ لذا هر مرکزى براى خودش یک سرى آمارهایى دارد. اگر بهزیستى تنها مرجع ارائه آمار باشد، مسئولیت ارائه آمار و مشکلات بعدى‏اش هم متوجه خود بهزیستى است.

آقاى دکتر، آیا قانون به بهزیستى و دیگر مراکز قانونى این اجازه را مى‏دهد که والدین بى‏صلاحیت را از تکفل کودک و یا نوجوان خلع کند و سرپرستى وى را به فرد دیگرى بسپارد؟

طبق قانون افرادى که سرپرست ندارند و یا بدسرپرست هستند، طى حکم قانونى دادگاه، بهزیستى مسئول نگهدارى آنهاست. البته مددکاران اجتماعى و مشاوران روانشناس، تحقیقات لازم را در باره این موارد انجام مى‏دهند و نتایج تحقیقات خود را به صورت مکتوب به قاضى مى‏دهند و چنانچه عدم صلاحیت والدین براى قاضى محرز شود، صلاحیت والدین منتفى شده و فرد جهت نگهدارى به بهزیستى معرفى مى‏شود.

خود شما به عنوان یک کارشناس چه توصیه‏اى براى جلوگیرى از فرار فرزندان به خانواده‏ها دارید؟

توصیه اکید من این است که خانواده‏ها بحث اصول و اعتقادات مذهبى را جدى بگیرند. ضوابطى که اسلام براى خانواده مشخص کرده است باید رعایت شود چرا که خانواده پیکره اصلى اجتماع مى‏باشد و آینده‏سازان فرداى جامعه در خانواده پرورش داده مى‏شوند. ایجاد روابط سالم و دوستانه والدین با فرزندان با حفظ حرمت، خیلى مهم است. والدین باید ضمن تقیّد عملى به اصول اسلامى و بها دادن به فرزندان‏شان آنها را از لحاظ شخصیتى سرخورده و عقده‏اى بار نیاورند. فرزندى که در خانه مدام امر و نهى مى‏شود و از پدر یا مادرش کتک مى‏خورد، از لحاظ روانى متعادل نیست و ممکن است

دست به هر کارى بزند که فرار هم یکى از آن کارهاست.

از سویى دیگر، خانواده‏ها باید در زمینه دوست‏یابى فرزندان خود بسیار حساس باشند و در این مورد دقت و وسواس کافى به خرج بدهند. امروزه عمده مشکلات جوانان ناشى از دوستان ناباب و بى‏بند و بار است. به طور مثال 70 درصد معتادان با سیگار کشیدن در جمع دوستان، به اعتیاد روى آورده‏اند. بچه‏ها بصیرت و آگاهى کافى را ندارند و پدر و مادرها مسئول هستند که با مواظبت و سختگیرى‏هاى بجا و محدودیت‏هاى منطقى به گونه‏اى رفتار کنند که بچه‏هایشان آنها را دوست و مَحرم خود بدانند و اگر مشکلى در بیرون از خانه برایشان پیش آمد، آن را فقط براى والدین‏شان بازگو کنند.
پس از گفتگوى شفاف که نشان از دلسوزى و صداقت آقاى محمدى داشت، در حالى با ایشان خداحافظى مى‏کنیم که وى از وضعیت کودکى که به خاطر تأمین خرج اعتیاد والدینش در قبال یک سال کار، سیصد هزار تومان به دیگرى فروخته شده است، بسیار متأثر است و از بى‏توجهى برخى والدین نسبت به وضعیت فرزندان‏شان اظهار تأسف مى‏کند.

هواى خیال‏

خیالپردازى، جزئى از وجود نوجوانان است. نوجوان با هواى خیال، تنفس مى‏کند. دختران در این میان رؤیایى‏تر هستند و با پناه بردن به تخیلات، آرزوهاى خودشان را دنبال مى‏کنند. دخترها دوست دارند با همسالان خودشان حرف بزنند و ظاهرشان را آراسته کنند، اما پسرها چون مثل دختران محدودیت ندارند، بیشتر به گردش‏هاى دسته‏جمعى علاقه‏مندند و احتیاج به دوستى صمیمى ندارند تا با او در مورد مسائل خصوصى و عاطفى خود گفتگو کنند.
خانواده‏ها معمولاً بدون دلیل قانع‏کننده براى دختر نوجوان‏شان، فقط در مورد او سختگیرى‏هاى حتى بى‏موردى به خرج مى‏دهند که دختر را از خانه و خانواده دلزده مى‏کند. دخترى که خود را محدود و زندانى چهاردیوارى خانه و عقاید والدینش مى‏کند، از هر فرصتى استفاده مى‏کند تا مثل پسرها بتواند از خانه بیرون برود، بدون اینکه براى کمى دیر یا زود شدن، مجبور باشد به کسى جواب پس بدهد.
اما پسران، چون پسر هستند و نمى‏توان آنها را در خانه نگه داشت، مى‏توانند در آشفته‏بازار خیابان‏ها هر نوع تجربه و اطلاعاتى را کسب کنند و دختران در این میان در عطش حتى یک روز پسر شدن، باز هم خیالات جدید مى‏بافند.
تبعیض موجود در خانواده و آزادى بى‏حد و حصر پسران و حصار کشیدن دور دختران موجب مى‏شود که نه دختر و نه حتى پسر، بتواند رشد متعالى را در پیش بگیرد. متأسفانه مشکل تربیتى فرزندان و بى‏توجهى به دختران باعث مى‏شود تا برخى از آنها براى کسب تجربه‏هاى تازه و استشمام هواى بیرون از خانه، حتى براى چند ساعتى از خانه دور شوند و همین چند ساعت گاه تا ابد مُهر فرارى بودن را بر پیشانى آنها مى‏زند.
بسیارى از پدر و مادرها بدون داشتن شرایط لازم پدر و مادر شدن، ناگهان مى‏بینند که صاحب فرزند شده‏اند و فشارهاى اجتماعى و اقتصادى و از سویى دیگر مشکلات عاطفى خودِ آنها آنقدر زیاد است که فرصتى نمى‏دهد تا بخواهند به موجود جدیدى که به جمع آنها اضافه شده است فکر کنند. پدر و مادر جوان و بى‏تجربه مهارتى در تربیت فرزندشان ندارند و همین عدم مهارت و عدم آگاهى از فرهنگ «فرزندپرورى» در درازمدت موجب مى‏شود که فرزند از خانه گریزان شود و خود را در جامعه رها کند.
وقتى والدین به نیازهاى جسمانى و روانى فرزندشان بى‏توجه هستند و نمى‏توانند محبت خود را به طور عینى بروز دهند، فرزندان خواه‏ناخواه خود را در وادى فراموشى فرض مى‏کنند و به فرار روى مى‏آورند. آزادى بى‏حد و حصر و محدودیت بى‏منطق موجب مى‏شود که هر دخترى الگویى خاص براى زندگى‏اش داشته باشد و بر اساس همان الگو احتمالاً به فرار روى بیاورد.
اگر تمام والدین مى‏دانستند که داشتن فرزند احتیاج به تعقل دارد و آنها باید از همان دوران نوزادىِ کودک‏شان، او را مورد حمایت تام خود قرار دهند، شاید وضعیت این گونه نبود. خانواده‏اى که پر از کشمکش‏هاى عاطفى و مداخلات و انحرافات خانوادگى است و کودک از لحاظ مالى و معنوى حمایت نمى‏شود، باید در آینده‏اى نزدیک شاهد لجام‏گسیختگى فرزندانش باشد. مخصوصاً فرزندان دختر که زودتر از پسران به رشد مى‏رسند و حتى شده براى جلب توجه و رفتن به دنبال بزرگ‏ترها جذب بزهکارى‏هاى کوچک مى‏شوند تا ماجراجویى کنند و گاه این ماجراجویى‏ها نام فرار به خود مى‏گیرد و در ادامه دخترى پاک را تبدیل به زنى خیابانى مى‏کند.
طبق مطالعات بانک جهانى حدود 6 میلیون دختر در جهان به دلیل ترجیح دادن خانواده‏شان به پسر شدن آنها، جان خود را از دست داده‏اند. همچنین آمارهاى این مرکز نشان مى‏دهد که در تربیت دختران غفلت صورت گرفته و آنها بدون آنکه به بلوغ جنسى، روانى و احساسى برسند در سن پایین، ازدواج کرده‏اند و سپس به خاطر عدم رضایت از خانه همسر، به فرار پناه برده‏اند.
آزار جنسى دختران خیلى زودتر از پسران شروع مى‏شود و کمترین صدمات روحى آن اضطراب، افسردگى، ترس و رفتارهاى نابهنجار جنسى در دختر است که به صورت فرار از خانه، مدرسه و ازدواج‏هاى زودهنگام متجلى مى‏شود. بیرون از خانه هم همین دخترى که به خاطر سوء استفاده یکى از افراد فامیل و یا خانواده، فرار کرده، براى تأمین سرپناهى، به انحراف کشیده مى‏شود.
دختران بدسرپرست و بى‏سرپرست، دختران خانواده‏هاى مجرم و معتاد و ... با خیال رسیدن به آرامش، خود را در خیابان‏ها، در چنگال سوداگران اسیر مى‏کنند.
بر اساس گزارش سازمان جهانى بهداشت، سالانه بیش از یک میلیون نوجوان 12 تا 19 ساله از خانه فرار مى‏کنند. در ایران هم آمار فرار کودکان از خانه در حال افزایش است طورى که آمار دختران فرارى در سال 1378 نسبت به سال 1365، 20 برابر شده است.
طبق گزارش خبرگزارى جمهورى اسلامى ایران در طول سال 1380، تنها 4 هزار و 73 نوجوان فرارى توسط مرکز ساماندهى کودکان و نوجوانان خیابانى معاونت امور اجتماعى و فرهنگى شهردارى تهران در خیابان‏ها شناسایى شده‏اند که بیش از نیمى از آنها دختر هستند. از این تعداد، 59 درصد قبلاً ازدواج کرده و 41 درصد مجرد بودند.
بر اساس آمار نیروى انتظامى هم در چهار ماه آخر سال 1380، 6 هزار و 156 نوجوان فرارى از سوى این مرکز دستگیر شده‏اند و این در حالى است که به دلیل زندگى پنهانى دختران فرارى و جابجایى سریع آنها، دستیابى به آمار دقیق غیرممکن است.

حادثه شوم‏

وقتى براى صحبت با وى به خانه‏شان رفتیم، تازه آزاد شده بود. با دیدن ما و پى بردن به قصدمان، اشک در چشمانش حلقه زد و با تلخى گذشته‏هایش را به یاد آورد. هر چند در تمام مدت حضور ما افسوس مى‏خورد که کى خواهد توانست چون یک دختر عادى در کنار والدینش زندگى خوب و خوشى داشته باشد. آرزویش این بود که روزى پدرش او را فقط به عنوان دخترش مورد محبت قرار دهد تا جسم و روحش بیش از این در خانه لگدمال نشود.
شروع به صحبت که مى‏کند دیگر چیزى جلودارش نیست. گویا کلمات مى‏خواهند هر چه سریع‏تر از غمخانه دل او بگریزند و براى همیشه خاطرات تلخ را با خود ببرند. مى‏گوید 16 سال دارد و تا جایى که یادش مى‏آید، یک روز پدر و مادرش با هم خوب بودند و یک سال قهر. او خود و خواهر و برادرش را مجرمانى مى‏داند که پدرش حاکم اجراى حکم آنها بود و هر روز با ضربه کمربندش آنها را به خاطر دنیا آمدن‏شان ادب مى‏کرده است.
علت اصلى فرار شما از خانه، همان کتک‏خوردن بود؟
کتک‏خوردن برایمان امرى عادى شده بود. اگر روزى کتک نمى‏خوردیم واقعاً حال‏مان عجیب و غریب مى‏شد. علت اصلى فرار من، درگیرى‏هاى پدر و مادرم و بگومگوهاى همیشگى آنها بود. اگر آنها با هم قهر نمى‏کردند و مادرم از خانه نمى‏رفت شاید آن اتفاق شوم نمى‏افتاد و من از خانه فرار نمى‏کردم.
ما هم کنجکاویم بدانیم آن اتفاق چه بوده که باعث شده از خانه فرار کنى؟
دو سال پیش که 14 سالم بود و کلاس دوم راهنمایى بودم، یک روز وقتى از مدرسه به خانه آمدم به جاى سفره رنگین غذا، جار و جنجال‏هاى همیشگى پدر و مادرم برپا بود. پدرم که فردى سرشناس و تحصیلکرده بود، فحش‏هاى بسیار زشت و رکیک به مادرم مى‏داد و او هم متقابلاً جواب پس مى‏داد. بالاخره مادرم دید حریف پدرم نمى‏شود لذا وسایلش را برداشت و براى هزارمین بار از خانه قهر کرد و به اصفهان نزد مادرش رفت. یک ماه تمام مادرم رفته بود و پدرم اصلاً سراغى از او نمى‏گرفت. خواهر بزرگم هم، که ازدواج کرده و در خانه خودش بود. من و برادرم مانده بودیم و پدرم. من همیشه از پدرم مى‏ترسیدم چون او را فقط با کمربند و سیخ و چوب مى‏شناختم.
شبِ حادثه برادرم به خانه خواهرم رفته بود و من به علت گرمى هوا در حیاط خوابیده بودم ... اما وقتى بیدار شدم توى اتاق بودم و عقلم درست کار نمى‏کرد. یادآورى حادثه شب قبل و ضربه‏اى که به سرم خورده بود، مثل کابوسى تن مرا مى‏لرزاند. لذا بلند شدم و به شهر ساوه فرار کردم. چند روز تمام گرسنه و بى‏خواب، نگاههاى مردان هرزه در تعقیب من بود تا اینکه در پارک با دخترى دوست شدم و براى اینکه جایى براى خوابیدن و چیزى براى خوردن پیدا کنم، مجبور شدم در خانه او که پاتوق یک مشت دختر بدبخت‏تر از من بود و همگى دزد بودند، سر کنم. آخرش یک روز که آن دختر در خیابان، جیب‏برى مى‏کرد، من هم همراهش دستگیر شدم و پس از مدتى ماندن در بهزیستى به خانواده‏ام برگردانده شدم.
در جریان پرونده‏ات نگفتى که علت فرارت از خانه چه بود؟
در بازجویى‏ها مدام از من مى‏پرسیدند که چرا از خانه فرار کردم و من فقط مى‏گفتم والدینم با هم اختلاف دارند و چیزى از کار پدرم نگفتم.
بعد از برگشتن به خانه، رابطه والدینت با همدیگر و شما چطور بود؟
مادرم چون نمى‏خواست من فرار کنم به خانه برگشته بود ولى پدرم دیگر بدتر شده بود و من حتى لحظه‏اى با او روبه‏رو نمى‏شدم و از وى وحشت داشتم. فکر مى‏کردم اگر بخواهد مى‏تواند به راحتى مرا بکُشد، به همین خاطر نه در پاسگاه و نه در دادگاه و نه به مادرم، هیچ نگفتم.
چه چیزى وادارت کرد که براى بار دوم فرار کنى؟
رابطه پدر و مادرم در واقع هیچ فرقى نکرده بود و پدرم همیشه از مادرش مى‏نالید که او را مجبور کرده بود با مادر من ازدواج کند. برادرم براى فرار از تشنجات خانوادگى همیشه به خانه دوستانش مى‏رفت و من جایى نداشتم جز رفتن به پارک. روزى در

پارک با پسرى دوست شدم و چون واقعاً احتیاج به یک دوست داشتم تا بتوانم با او درد دل کنم، به راحتى به او وابسته شدم و پس از سه ماه قید خانه را زدم و پنهانى به خانه عموى آن پسر رفتم. او پدر و مادرش را از دست داده بود و به عمویش گفت من نامزد او هستم و مى‏خواهد با من ازدواج کند. مدتى دور از چشم همه در خانه عمو زندگى کردم تا اینکه وى به ما مشکوک شد و من با آن پسر به شهر اردستان فرار کردم تا به نزد خاله پیر وى برویم.
از اینکه بدون هیچ صیغه شرعى و عقدى با یک پسر زندگى پنهانى داشتى، احساس گناه نمى‏کردى؟
فکر مى‏کردم وقتى پدرم که خود را آدم مذهبى مى‏داند آنقدر خودش را مالک من مى‏داند پس ما که قصد ازدواج داریم، حتماً رابطه‏مان گناهى ندارد و خدا ما را مى‏بخشد.

چطور دستگیر شدید؟

چند همسایه خبر داده بودند که یک دختر و پسر به طور مشکوک به خانه پیرزنى رفت و آمد مى‏کنند.

پس از دستگیرى چه حکمى براى شما صادر شد؟

بعد از دستگیرى، سه مرحله بازجویى داشتیم و من و آن پسر هر دو به دلیل جرم رابطه و اقرار به جهل و ناآگاهى نسبت به گناه و توبه از درگاه خداوند و طلب بخشش از قاضى، به هشتاد ضربه شلاق محکوم شدیم. در همان دادگاه بود که همه چیز را در باره کار پدرم گفتم و آن پسر فهمید داستانى که برایش ساخته بودم، دروغ است. آن وقت او گفت دیگر حاضر نیست با دخترى که زندگى‏اش را با دروغ شروع کرده است، زندگى کند. از طرفى گفت حاضر نیست چنین پدرزنى را تحمل کند.

هنگام اجراى حکم به چه چیزى فکر مى‏کردى؟

سه هفته پیش، حکم من اجرا شد. در ضربات اول شلاق، احساس درد داشتم اما از آنجایى که بدنم با ضربات کمربند پدرم آشنا بود، پوستم کُلفت شده بود و درد را کمتر احساس مى‏کردم. آن موقع به جاى فکر کردن به درد شلاق، به درد و بدبختى خودم فکر مى‏کردم.

دادگاه با پدرت چه برخوردى کرد؟

او اول قضیه را انکار کرد ولى بعد اعتراف کرد. هنوز پرونده پدرم در جریان است و تکلیفش مشخص نشده ولى با دادن ضمانت فعلاً در خانه است.

در حال حاضر وضعت در خانه پدر چطور است؟

حالا دیگر زندگى در خانه پدرى واقعاً شکنجه و عذاب است. وقتى فرار کرده بودم مى‏گفتم فرار کرده‏ام و باید عواقب آن را هم بپذیرم ولى الان در خانه وضعم بدتر است و پدرم گفته من دیگر دختر او نیستم. من هم یک روز خانه هستم و یک روز به پارک مى‏روم و ... دیگر واقعاً خسته شده‏ام.
به اینجا که مى‏رسد بغض هم گلویش را مى‏فشارد و مى‏گوید که جرم اصلى او به دنیا آمدنش بوده و محکومیتش، رنج کشیدن مدام است.
آیا وقت آن نرسیده است که به استناد جاى آثار همان کمربندها و سیخ و شیلنگ روى بدن این دختر و دیگر دخترانى چون او، چنین والدینى هر چند تعدادشان اندک است تحت تعقیب قانونى قرار بگیرند. باید روى این مورد اندیشید، تأمل کرد و زود دست به عمل شد، شاید واقعاً فردا خیلى دیر باشد.

این تیترهاى وحشتناک‏

دو خواهر 16 و 17 ساله طى دو ماه فرار از خانه 1100 نفر را مبتلا به ایدز کردند.
تعداد دختران فرارى در سال 80 نسبت به سال 79 از 5000 به 6000 نفر افزایش یافته است.
شمار زنان خیابانى هر سال 15 درصد رشد دارد.
رشد دختران فرارى نسبت به سال 82، 20 درصد افزایش پیدا کرده است.
بیشتر زنان خیابانى 16 تا 18 سال سن دارند.
خانه امنى براى دختران بحران‏زده کشور نداریم.
24 هزار و 735 کودک فرارى و آواره در سال 82 از خیابان‏ها جمع‏آورى شدند.
52 درصد زنان ایران در محیط خانه قربانى تهاجم همسران خود هستند.
طبق آمار سازمان بهداشت جهانى تا پایان سال 2000، 1/26 میلیون نفر مبتلا به ایدز شده‏اند.
در سال 2000 میلادى، 2/5 میلیون نفر در جهان به ایدز مبتلا شده و سه میلیون نفر نیز در همین سال از این بیمارى مرده‏اند.
...
امروزه این تیترها و خبرها و گزارش‏هاى مربوط به آنان هر روز و هر ساعت از طریق رسانه‏هاى عمومى توجه مردم را به خود جلب مى‏کند ولى تا شنیدن یک خبر دهشت‏انگیز دیگر تا مدتى همه چیز در اذهان عمومى به فراموشى سپرده مى‏شود و روزى دیگر، دوباره اخبار با شدت بیشترى منعکس مى‏شود.
دختران فرارى در حال حاضر، داغ‏ترین اخبار صفحه حوادث هستند، دخترانى که به شکل‏هاى مختلفى خبرساز مى‏شوند و هر جا خبرى از قتل، دزدى، تجاوز، کلاهبردارى و ... شنیده مى‏شود، در کنارش مشکل دختر فرارى هم دیده مى‏شود.
دخترى که از خانه مى‏گریزد و به شهرى غریب پناه مى‏برد که هیچ کجاى آن را نمى‏شناسد، در خوش‏بین‏ترین حالت، ابتدا این دختر به دام مسافرکشان سودجویى مى‏افتد که به پول و طلاآلات او چشم بسته‏اند و پس از خلع وى از هر گونه شى‏ء قیمتى، اوى‏را در بیغوله‏اى رها مى‏کنند.
بعد از آن دختر به پارک‏ها پناه مى‏برد و خیلى زود سوداگران تن و جان، دورش را مى‏گیرند و او را با وعده مسکن و غذا و لباس، شغل و درآمد خوب به دام خود مى‏کشند. چنین دخترى کم کم اعتقاداتش را فراموش مى‏کند و به مصرف مواد مخدر و مشروبات الکلى روى مى‏آورد و روابط آزاد براى وى امرى عادى مى‏شود و پس از آن هر جرمى، زشتى خودش را از نگاه وى از دست مى‏دهد و به مرور زمان این دختر حتى مى‏تواند مهره خطرناکى در شبکه قاچاق و توزیع دختران فرارى دیگر و انواع و اقسام مواد مخدر و الکلى شود و حتى سوژه فیلم‏هاى ضد اخلاقى قرار گیرد.
از دگرسو، برخى دختران فرارى همراه با تجربه زندگى خیابانى و مشکلات اخلاقى و مبادرت به خلاف‏هاى متعدد، مادر شدن را هم در سن پایین تجربه مى‏کنند.
دخترى که هنوز از لحاظ رشد عقلى و جسمى حتى به یک حد زیر متوسط هم نرسیده است، ناگهان در مى‏یابد که در حال مادر شدن است. مادر کودکى که حتى گاه نمى‏داند پدر او کیست و چگونه باید از شر وى خلاص شود. لذا به دلیل بى‏تجربگى در مکانى آلوده سقط جنین مى‏کند و یا اینکه پس از تولد، کودک خود را از بین مى‏برد.
باردارى ناخواسته، سقط جنین، نوزادکشى، افزایش کودکان نامشروع و کودکان خیابانى، آواره شدن دختران و فرار آنان از خانه مادران فرارى، کمترین ضربه‏اى است که یک دختر فرارى به خودش و جامعه‏اش وارد مى‏کند.
این دختران محتاج خانه و شغل مناسب هستند لذا در صورت دستگیرى و پس از مداواى جسم و روح زخم‏خورده آنان از یک زندگى خیابانى، باید به وضعیت جسمى و همچنین اعتیاد و الکلیسم آنها پرداخت. مشاوره و راهنمایى شغلى و حرفه‏اى و همچنین افزایش توانمندى‏هاى روحى و جسمى این دختران هم هر کدام به هزینه‏هاى بسیار و مسئولیت‏هاى خطیرى محتاج است؛ چیزى که از توان عمومى جامعه مى‏کاهد و موجب مى‏شود هزینه دولت و ملت صرف شناسایى و نگهدارى این دختران شود.
دختر فرارى، با فرار خودش جداى از مسائل شخصى و مشکلات عاطفى و روحى براى خودش، به گسترش روزافزون فساد و فحشا در جامعه کمک مى‏کند و با شیوع بیمارى‏ها خواسته و ناخواسته، اشاعه‏دهنده بیمارى‏هاى مهلک در میان مردم مى‏شود و سلامت کل جامعه را به خطر مى‏اندازد.
دختر فرارى استعداد و اعتماد به نفس خود را صرف جرم و جنایت مى‏کند و هرگز آن طور که لازم است احساسات لطیف مادرى و بودن در سرپناهى امن به نام خانواده سالم را تجربه نمى‏کند.

فرهنگ اسلام باید درست تفهیم شود

در گفتگویى دیگر به سراغ دکتر «رضا کاویانى» مى‏رویم. وى دکتراى علوم سیاسى در بخش روابط بین‏الملل را داراست و سه فوق‏لیسانس در رشته‏هاى جامعه‏شناسى و اقتصاد و علوم سیاسى دارد. دکتر کاویانى در حال حاضر به عنوان جامعه‏شناس، روى معضل دختران فرارى تحقیق مى‏کند و همین امر موجب مى‏شود تا با نقطه نظرات ایشان به عنوان یک استاد و کارشناس امور مسائل اجتماعى آشنا شویم.

آقاى دکتر، آیا فرار به خودى خود جرم محسوب مى‏شود؟

در قانون، فرار از خانه جرم نیست ولى از آنجایى که مسئولیت خانواده با پدر است و این فرار باعث خلل و نقصان در خانواده مى‏شود، اگر پدر شکایت کند، فرار به صورت یک جرم بررسى مى‏شود. اگر قانون بتواند والدین دختر را شناسایى کند، قطعاً وظیفه قانون، برگرداندن دختر به خانواده‏اش است ولى از آنجایى که مسئولین قضایى و نظامى فکر مى‏کنند این دختران راستش را نمى‏گویند، تا معلوم شدن اصل ماجرا، آنها را در ندامتگاه و بازداشتگاه نگهدارى مى‏کنند تا تکلیف‏شان مشخص شود.

از دید شما چه عواملى موجب فرار دختران از محیط خانه مى‏شود؟

براى بررسى هر پدیده‏اى باید ابتدا عوامل مؤثرش بررسى شود. در پدیده فرار، عوامل مؤثر عبارتند از: خود دختر، خانواده و جامعه.
خانواده به عنوان یک سلول محکم اجتماع مى‏تواند هم جایى براى حفاظت از جوان باشد و هم جایى که باعث فرار جوان از خانه مى‏شود. از جمله وظایف خانواده شناخت روحیات و نیازهاى فرزندان است و شناسایى دوستان آنها. امنیت فیزیکى و روانى جوان در خانواده از جمله عوامل مؤثر در فرار یا عدم فرار وى از خانه است. فقر فرهنگى، فقر اعتقادى و مذهبى از عوامل مهمى هستند که در کنار فقر اقتصادى خانواده، زمینه فرار دختر را فراهم مى‏کنند.
جامعه هم که همان حاکمیت و اقتدار است، با داشتن قانون اساسى یک سرى وظایفى را در جهت شناخت و رفع نیازهاى جوان پى‏ریزى کرده است.
جوان، خودبه‏خود داراى نیروى عظیمى است که اگر نیازهایش برطرف نشود، در بیراه، این نیروها را به هدر مى‏دهد و حتى باعث وقوع جرم مى‏شود. اما راه درست، کانالیزه کردن این نیازها و نیروهاست و نه بى‏توجهى به آنها. اگر جوان بتواند تفریح کند، به ازدواج و ورزش روى بیاورد، به تحقیقات علمى بپردازد و کتاب بخواند و ... برطرف شدن همین نیازها در حکم پادزهرى براى زهر انحراف است.
آمارها مى‏گویند 60 درصد افراد کشورمان جوان هستند؛ همین جوان با بیکارى و حقوق کم خود و اطرافیانش روبه‏روست و اینها همه در روحیه او تأثیر مى‏گذارد.
«امیل دورکیم» فیلسوف فرانسوى، همه انحرافات و فجایع را متأثر از اجتماع مى‏داند و حتى انحرافات و جنایت‏هاى شخصى چون خودکشى را معلول معضلات اجتماعى مى‏داند.
پس جامعه نقش مؤثرى در پیشگیرى یا ترویج فرهنگ فرار دارد. جامعه مى‏تواند هم حکومت باشد و هم تمام فرهنگ‏ها، ارزش‏ها، کنش‏ها و واکنش‏هاى اجتماعى.

از دیدگاه شما همین جامعه پس از فرارى شدن یک دختر از خانه، چه دام‏هایى را بر سر راه این دختر پهن مى‏کند؟

دخترى که از خانه فرار مى‏کند، اولین دام براى او، دام جنس مخالف است و دام بعدى، آلوده شدن دختر به مواد مخدر و قاچاق آن. دام بعدى، تجارت غیر قانونى دختران در کشورهاى عربى است و بعد از آن قتل و غیره.
چون دختر به عنوان یک ناشناس در جامعه زندگى مى‏کند، لذا به هر جرمى که لازم باشد دست مى‏زند، چون اساساً ناشناس بودن یک فرد در اجتماع، راه او را براى ارتکاب هر جرمى باز مى‏کند.
وقتى جوان از مرحله کنترل خانواده خارج مى‏شود و دیگر چارچوبى براى حفظ خانواده و کنترل فرزند نیست، دختر در جامعه رها شده و دیگر در قید اخلاقیات هم نیست، پس مى‏تواند راحت به هر راهى کشیده شود. نیازهاى عاطفى و اقتصادى موجب مى‏شود که دختر سریع به یک جوان دل ببندد و تمام آمادگى را براى اینکه مورد سوء استفاده قرار بگیرد، در اختیار دیگران قرار دهد. در حال حاضر بیشترین جرایم قضایى مربوط به دختران فرارى، مورد فحشاست و پس از آن جرایمى دیگر.

وضعیت روحى و اخلاقى این دختران پس از فرار چگونه است؟

فدا کردن خود در برابر به دست آوردن چیزى که در نهایت ارزشى هم ندارد، یک باخت بزرگ و وحشتناک براى جوان است که تأثیر بدى روى روحیه او مى‏گذارد. مثلاً ما موردى داشتیم که دخترى عاشق پسرى شده بود و به دلیل مخالفت خانواده با این ازدواج، دختر با پسر فرار کرده بود تا به خیال خودش با او ازدواج کند. اما پسر پس از کامجویى، دختر را رها کرده بود و دختر پس از این ضربه سخت به فحشا کشیده شده و بعدها پشیمان شده بود تا اینکه ما توانستیم به مرور زمان کمکش کنیم تا به تحصیلاتش ادامه دهد و به زندگى تازه‏اى روى بیاورد.

اکثر دختران پس از دستگیرى و تحویل به والدین‏شان، خانواده از پذیرش آنها امتناع مى‏کند. آیا اقدامى قانونى در این مورد وجود ندارد تا خانواده از پذیرش دخترش خوددارى نکند؟

خانواده، جایگاهى است که در آن تشویق و تنبیه هست تا کنترل اولیه باشد، و اصلاً بافت سنتى خانواده این کنترل را ایجاد مى‏کند. حال چنین تجربه تلخى براى خانواده غیر قابل هضم است. خانواده‏هایى که کمتر دچار مشکل هستند و قبلاً جوان‏ها را راهنمایى کرده‏اند ولى ناگهان با فرار آنها مواجه شده‏اند، با از بین رفتن آبروى اجتماعى خانواده، برایشان دشوار است که بتوانند دختر فرارى‏شان را تحویل بگیرند.
البته این یک عیب است که بخواهیم احساسات‏مان را بر منطق و عقل غلبه دهیم. خانواده در هر شرایطى وظیفه دارد که جوانش را زیر پر و بال بگیرد تا از ارتکاب جرایم دیگر توسط او جلوگیرى کند که این امر با آموزش‏هاى لازم براى خانواده‏ها میسر مى‏شود.

وظیفه سیستم قضایى کشور در جلوگیرى از این معضل اجتماعى چیست؟

وقتى مى‏گوییم سیستم، همه مجموعه‏هاى آن را مد نظر داریم مثل شوراى نگهبان، قوه قضائیه، قوه مجریه، قوه مقننه و ... . اگر همه ما درست به تعهدات خودمان عمل کنیم، لااقل 60 درصد جلوى این مشکل گرفته مى‏شود.
جوان مانند یک منبع باروت است. نمى‏شود فقط به او گفت این طور نباش و در عوض کانال درستى هم براى فعالیت او ایجاد نکرد. اگر زمینه‏هاى فعالیت‏هاى سالم براى جوانان ایجاد شود، آنها بر اثر علایق و استعدادشان به طرف کارهاى مناسب و تفریحات سالم مى‏روند. جوان سرشار از انرژى است و اگر جایى براى تخلیه این انرژى نباشد، با کوچک‏ترین مشکلى در خانه، به فرار روى مى‏آورد، چرا که همه درها را به رویش بسته مى‏بیند و فکر مى‏کند چاره‏اى جز فرار ندارد.

خانواده و جامعه چه پیشگیرى‏هایى در پدیده فرار مى‏توانند اعمال کنند؟

در جامعه، هر جمعى که با هم بر سر چیزى اشتراک داشته باشند و بتوان براى آنها کلمه «هم» را به کار برد مثل هم‏میهن، هم‏کیش، همسر، همسایه و ... مهم هستند. در جامعه ایرانى چیزى به نام غیرت حاکم است که کارکردهایى هم دارد. قبل از وقوع جرم از سوى یک دختر باید این غیرت براى جلوگیرى از ارتکاب جرم پر رنگ باشد ولى پس از وقوع جرم، مجبوریم این غیرت را کم‏رنگ‏تر کنیم تا جرم‏هاى دیگرى وقوع پیدا نکنند. نباید به خاطر غیرت، آبروى این دختران را بیشتر از این ببریم و آنها را تنها رها کنیم. در اینجا باید به سراغ منطق رفت. چطور است که گاهى فرد، فرزند شخص غریبه‏اى را تحت سرپرستى خود قرار مى‏دهد ولى فرزندان خودش را طرد مى‏کند؟ مواردى بوده که افرادى سرپرستى دختران فرارى را به عهده مى‏گیرند و مى‏گویند ننگش مال من نیست و فقط ثوابش مال من است اما وقتى دختر خودشان از خانه فرار مى‏کند، غیرتى مى‏شوند و آنها را از خانه طرد مى‏کنند! پس در اینجا مسئولیت خانواده چه مى‏شود؟ با طرد یک نوجوان ناآگاه، وى بزرگ‏ترین ضربه را از خانواده مى‏خورد و با این مشکل عاطفى و شخصیتى، روحیه‏اى ضعیف در برابر حوادث دیگر پیدا مى‏کند و به دیگر جرایم روى مى‏آورد.
باید با ورزش براى سلامت جسم و با مطالعه براى سلامت روح نوجوانان و جوانان، راهى ایجاد کرد تا آنها خودشان را تخلیه کنند و شخصیت‏شان را مستحکم‏تر کنند تا قدرت تشخیص بالایى به دست بیاورند و بتوانند سره را از ناسره تشخیص دهند.
مسئله بعدى، مسئله کودکانى است که در محیط خانواده مورد آزار و اذیت اخلاقى قرار مى‏گیرند و همین عمل موجب فرار آنها از خانه مى‏شود. در این باره هم توضیحاتى بدهید.
آزار فرزند توسط پدر و مادر جرم است و حتى همسایه با اثبات این امر و اثبات صلاحیت خود، مى‏تواند سرپرستى فرزند همسایه‏اش را به عهده بگیرد.
اما متأسفانه در کشور ما ارجحیت فرزند پسر بر فرزند دختر هنوز حاکم است. در یک خانواده ایرانى، پسر اجازه انجام بسیارى از کارها را دارد و همین امر موجب عدم رضایت دختر از زندگى‏اش مى‏شود و پریشانى و پراکندگى ذهنى را براى او به ارمغان مى‏آورد. اینها برخلاف فرهنگ اسلامى و ایرانى ماست. باید بین پسر و دختر به یک اندازه ارتباط صمیمى و بدون تبعیض برقرار شود و چون این تساوى بر خانواده‏ها حاکم نیست، زمینه هر گونه آزارى در خانواده براى دختران فراهم مى‏شود.
متأسفانه در فرهنگ ما هنوز مباحث اسلامى درست تفهیم و شناخته نشده‏اند و برخى مسائل به اشتباه در فرهنگ ما جا افتاده است و این امر موجب ایجاد تضاد و تعارض میان دختر و پسر شده و در مرحله بعدى باعث ایجاد ناامنى و یا پریشانى براى دختران در خانواده شده است. در اینجا بهزیستى و دادستان مى‏توانند با اثبات آزار کودک در خانواده، تکفل وى را به عهده دیگرى بگذارند.
اولویت سرپرستى هم در درجه اول با پدربزرگ، عمو و نسل ذکور خانواده پدرى است و بعد اگر آنها نخواستند، این سرپرستى به مادر و دیگر افراد فامیل منتقل مى‏شود تا اینکه حتى به همسایه هم مى‏رسد.
ادامه دارد.