گفتگو با خانم طیبه ربانى مبلغ و مترجم زبان اسپانبولى

نویسنده


 

آرژانتین، فرصتى براى تبلیغ دین آزمونى براى تربیت فرزند
گفتگو با خانم طیبه ربانى، مبلّغ و مترجم زبان اسپانیولى‏

عکس و گفتگو: مسعوده کرمى‏

خانم «طیبه ربانى» مبلّغ دینى، مترجم زبان اسپانیولى و فارغ‏التحصیل رشته «تفسیر» از جامعةالزهرا(س) است که سال‏هاى چندى را در خارج از کشور، به ترویج و تبلیغ اسلام و انقلاب اسلامى مشغول بوده است. در این شماره فرصتى دست داد تا با ایشان و اهداف و روش‏هایى که در این مسیر در پیش گرفته است، بیشتر آشنا شویم.

خانم ربانى، لطفاً خودتان را براى خوانندگان بیشتر معرفى کنید.

به نام خدا و با درود به انبیا، اولیا، صلحا، امام راحل و شهداى عظیم‏الشأن انقلاب و جنگ تحمیلى، در سال 1343 در خانواده‏اى روحانى و مذهبى متولد شدم. پدرم فرزند یکى از علماى بزرگ بیرجند بودند. از طرف مادر نیز، پدربزرگم در نائین اهل علم بود. پدرم براى تحصیل به شهر قم آمد، ازدواج کرد و در این شهر ماندگار شد. پدر با اعتماد خود نسبت به ثبات اعتقادى ما و با وجود شرایط نامساعد فرهنگى مدارس آن زمان، دوست داشت که ما تحصیل کنیم. من از اینکه ابزار فرهنگى نامناسبى در بین دانش‏آموزان رایج بود، رنج مى‏بردم؛ این بود که تصمیم گرفتم مدرسه را ترک کنم البته با موافقت پدر. بعد از رها کردن مدرسه و بر خلاف تشویق و اصرار معلمان‏مان براى ادامه تحصیل در مدرسه و دانشگاه به مدرسه علمیه «دارالزهراء» رفتم و آنجا را به راستى همان مطلوبى یافتم که در پى‏اش بودم. در دوران انقلاب که برنامه‏ها و کلاس‏ها نامنظم شد، به لطف خدا درى دیگر به رویم گشوده شد و با استاد بزرگوارم سرکار خانم جعفرى آشنا شدم و تصمیم گرفتم نزد ایشان تحصیل کنم. ایشان مدرسه‏اى مخصوص طلاب تأسیس کرده بودند با نام «دارالمهدى» و جلسات و کلاس‏هایى مثل زبان عربى، نهج‏البلاغه، تفسیر قرآن، اعتقادات اصول را براى خانم‏ها برگزار مى‏کردند. من در آنجا به پیشنهاد خانم جعفرى همزمان با تحصیل، به تدریس عربى و قسمت‏هایى از مبادى مشغول بودم. در سال 57 ازدواج کردم و در سال 62 به همراه همسر و فرزندم و به پیشنهاد آیت‏اللَّه مصباح به کشور آرژانتین سفر کردیم. سفر ما به هدف یادگیرى زبان اسپانیولى و نیز آشنایى با جامعه مسلمان این کشور انجام شد که در آنجا با درک نیاز شدید مسلمانان، پروژه شش ماهه ما به برنامه‏اى درازمدت و چند ساله تغییر یافت.

در مورد آرژانتین و فرهنگ و مذهب مردم این کشور بگویید و اینکه چرا این کشور را انتخاب کردید؟

آرژانتین کشورى از آمریکاى جنوبى است که مردمى مهربان، خونگرم و مسیحى‏مذهب دارد. از نظر فرهنگى، غرب‏زدگى شدید در این کشور دیده مى‏شود. حدود یک میلیون مسلمان دارد که اکثریت آنها را علوى‏ها و شیعیان تشکیل مى‏دهند و

ارتباط ما بیشتر با شیعیان آن کشور بود. ما حدود سیزده سال در این کشور بودیم و در نهایت به اختیار خودمان بازنگشتیم بلکه در پى یک انفجار در انجمن یهودیان پایتخت این کشور، ما را متهم کردند و بعد از تبلیغات شدید و متوالى علیه ما و جمهورى اسلامى ایران، از ورود ما به این کشور جلوگیرى کردند.
در رابطه با انتخاب این کشور، چند کشور پیشنهاد شده بود که همسرم دورترین کشور را در بین آنها که آرژانتین بود انتخاب کرده بود.

در باره ازدواج‏تان توضیح بدهید.

من به خاطر سن و سال کم و علاقه‏ام به تحصیل به ازدواج فکر نمى‏کردم، اما در همان سال‏ها به دنبال اصرار مادربزرگم و یکى از جوان‏هاى فامیل، ناگزیر این موضوع را در ذهنم حلاجى کردم و گهگاه در مورد شخصیت همسرم فکر مى‏کردم. تعاریف دیگران از اخلاق و افکار ایشان مرا تشویق کرد که به او بیشتر بیندیشم و کم کم در مورد او جدى فکر کنم و براى شناخت بیشتر ایشان دقیق شوم. حدود سیزده ساله بودم که خانواده فرصت گفتگو و شناخت بیشتر را به ما داد و به امید و یارى خدا در سال 57 با هم ازدواج کردیم. همسرم همیشه یار و مشوق من بوده‏اند، به ویژه در امر تحصیل. ایشان همیشه با همکارى‏هایشان به من فرصت و امکان موفقیت در این زمینه‏ها را داده‏اند.

ضمن معرفى بیشتر همسرتان، از فعالیت‏ها و برنامه‏هایتان در خارج از کشور بگویید.

همسرم، آقاى «محسن ربانى»، طلبه‏اى بسیار مخلص و متقى و موفق است و همزمان با تحصیل حوزه در مؤسسه «در راه حق» نیز، علوم روز و زبان انگلیسى را فرا گرفته است. در مدتى که خارج از کشور بودیم ایشان در امر تبلیغ بسیار موفق بودند، خصوصاً که به کارهاى زیربنایى اهتمام مى‏ورزیدند. به عنوان نمونه ذکر مى‏کنم که ایشان حدود پنج مسجد و مرکز اسلامى در آرژانتین و کشورهاى اطراف ایجاد کردند. ما موفق به ترجمه و چاپ حدود صد جلد کتاب شدیم از آن جمله، بیشتر آثار آیت‏اللَّه مطهرى، رساله امام خمینى، وصیت‏نامه حضرت امام و نامه امام به گورباچف و نیز فروغ ابدیت آیت‏اللَّه سبحانى، منتخب مفاتیح‏الجنان، کتب تاریخ اسلام براى کودکان، دو جلد از تفسیر نمونه، و علوم قرآن که کار خودِ بنده بوده است و کتب تاریخ اسلام براى کودکان، تأسیس و راه‏اندازى چند مجله به زبان اسپانیولى با عنوان‏هاى «پیام اسلام» و «راه خوشبختى» که متأسفانه هر دو متوقف شدند و روزنامه «مؤذن» که به لطف خدا در حال فعالیت و نشر است و همچنین مجله اسلامى «کوثر» که در سال 71 تأسیس شد و مجله «ثقلین» که به لطف خدا هر دو، در حال فعالیت هستند. مجله کوثر تنها مجله به زبان اسپانیایى است که به ارائه اسلام ناب مى‏پردازد و اهداف زیر را دنبال مى‏کند:
1- ارائه اسلام ناب محمدى(ص) در دنیاى اسپانیایى‏زبان.
2- بالا بردن سطح فکر زنان مسلمان که رکن اصلى آن جامعه و مربى نسل‏هاى آینده مى‏باشند.
3- خنثى کردن تبلیغات شوم دشمنان در رابطه با اسلام و نشان دادن نقش و مقام زن مسلمان به جوامع جهانى.
4- سعى در تهذیب و تزکیه روحى زنان و نشان دادن ارزش‏هاى والاى معنوى به آنها.
5- غربت‏زدایى از فرهنگ تشیّع و چهره نورانى ائمه معصومین(ع) و خصوصاً حضرت مهدى(عج).
6- زمینه‏سازى براى پیروزى اسلام بر کفر جهانى و حکومت جهانى حضرت حجت(عج).

به غیر از چاپ این نشریه، چه اقدامات دیگرى انجام مى‏دادید؟

از دیگر فعالیت‏هاى ما تربیت طلاب علوم اسلامى بود که از بین خانم‏ها و آقایان آرژانتینى، اسپانیایى و کلمبیایى موفق به تربیت حدود پانزده نفر شدیم که برخى از آنها بین چهار الى پنج سال در حوزه‏هاى داخل کشورمان تحصیل کردند و اکنون در کشورهاى خود فعالیت مى‏کنند در ضمن مرکز فرهنگى «شرق» که به زبان اسپانیولى فعالیت دارد و مراکز خارج از کشور را حمایت و تغذیه مى‏کند، تحت مدیریت و سرپرستى همسرم در قم راه‏اندازى شده و داراى صفحه Web با این نشانى است: WWW.lsLamorlehte.Com
ما همچنین موفق به تأسیس چند رادیو با عنوان‏هاى «قبله»، «ایمان» و «نور» شدیم که داراى برنامه‏هاى هفتگى بودند و خوشبختانه با استقبال زیادى هم روبه‏رو بودند. فکرش را بکنید اینکه یک بانوى مسلمان از روستا و منطقه‏اى دورافتاده به رادیو زنگ بزند و با اشک شوق و حالتى معنوى بگوید که پس از سال‏ها دورى از فرهنگ و دین خود، توانسته صداى اذان را از رادیو بشنود. اینها بسیار مشوق ما بود و ما از اینکه با استقبال اینچنینى روبه‏رو بودیم بسیار خرسند و امیدوار مى‏شدیم.
ما حضور پویا و مستمرى در نمایشگاههاى کتاب در کشورهاى مختلف داشتیم و مى‏کوشیدیم با به کارگیرى دختران و زنان محجبه در غرفه‏ها و مراکزمان به معرفى نوع پوشش اسلامى که با فعالیت‏هاى اجتماعى زنان هیچ منافاتى ندارد، بپردازیم و جالب این بود که على‏رغم تبلیغات سوء بر ضد اسلام و حجاب، این امر بسیار مورد توجه و حتى علاقه و تشویق بسیارى از مردم واقع مى‏شد. برخى از مردم مى‏گفتند: «معصومیت چهره این دختران، ما را به یاد حضرت مریم مى‏اندازد.»

خانم ربانى، در این مدت هیچ به فکر تأسیس یک مرکز یا انجمنى براى زنان مسلمان آن کشور بودید؟

بله، البته. و به لطف خدا ما به تأسیس سازمان زنان اهتمام ورزیدیم. این سازمان با عنوان «Umma» و با هدف دفاع از حقوق زن و تبلیغ دین مبین اسلام در این کشور پاى گرفت و خوشبختانه بسیار هم موفق بوده است و امروزه با وجود اینکه خود ما آنجا حضور نداریم، خواهران مسلمان بومى توانسته‏اند آن را به ثبت برسانند و به کار ادامه دهند. یادآور مى‏شوم که «Umma» علامت اختصارى، به مفهوم اتحاد زنان مسلمان در آرژانتین است و خود به تنهایى معناى «امّت» مى‏دهد.
ما همچنین به تأسیس «کمیته امداد اسلامى» اقدام کردیم که با عنوان «ATAS» فعالیت مى‏کرد. «ATAS» به زبان اسپانیولى به معنى «آیات» است و علامت اختصارى جمعیت اسلامى امداد آرژانتین نیز مى‏باشد. این مؤسسه نیز بسیار موفق است و جمعیت مسیحى را نیز تحت پوشش قرار مى‏دهد که این امر باعث جذب و علاقه‏مندى جامعه مسیحیت به اسلام مى‏شود.

از فعالیت‏هاى آموزشى و شیوه‏هایى که در این راه به کار مى‏گرفتید، برایمان بیشتر توضیح دهید.

برگزارى کلاس‏هاى متعدد آموزش قرآن، احکام و اصول عقاید از جمله فعالیت‏هایمان بود و در این راه سعى مى‏کردیم که شیوه‏اى آسان و بدون تکلف را انتخاب کنیم. یعنى طبق سفارش پیامبر اکرم(ص) به على(ع) هنگام فرستادن ایشان به یمن که فرمودند: «اى على! آسان گیر و سخت نگیر، بشارت بده و مردم را از دین دور نکن.»
سرلوحه قرار دادن این حدیث، ما را در رسیدن به هدف‏مان یارى کرد؛ آن هم در شرایطى که بسیارى از مسلمانان در این کشور حتى نماز خواندن را هم بلد نبودند. پس از یک سال صبر و تلاش و آموزش‏هاى مستمر ما، یکى از دخترانِ تحت تعلیم ما محجبه شد و بعد از او خواهرش. بعد از محجبه شدن آنها، من احساس مى‏کردم که قله‏اى را فتح مى‏کنم و زحمات یک ساله‏ام به نتیجه خوب رسیده است. آنها بعد از انتخاب حجاب و تلاش در راه علوم دینى، رشد معنوى بسیار کردند به طورى که در زمینه مستحبات نیز حساس و مقید بودند. مثلاً اگر نماز شب جمعه اول رجب، «نماز لَیلةُالرّغائب» را به آنها یادآورى نمى‏کردم، آنها اعتراض مى‏کردند و خوشبختانه هم‏اکنون خودشان از مبلّغان دینى در این کشورها هستند و خواهران دیگرى را هدایت مى‏کنند.

شما در قیاس شرایط اجتماعى آنجا با کشورمان، کدام یک را براى فعالیت زنان مناسب‏تر مى‏دانید؟

در آن جوامع که تا حدى دموکراسى وجود دارد، تا حدودى به زنان مسلمان اجازه فعالیت مى‏دهند اما به محض اینکه ببینند زنان مسلمان دارند موقعیت و محبوبیت اجتماعى کسب مى‏کنند، به انواع حیله‏ها جلوى رشد و فعالیت آنان را مى‏گیرند. بنابراین دمکراسى غربى یک اسم و لفافه است و مفهوم واقعى‏اش پیاده نمى‏شود. در همان کشورها هم سانسور دیده مى‏شود، خصوصاً در زمینه موقعیت و جایگاه زنان مسلمان. به طور مثال با اینکه علناً در مناسبت‏هاى مختلف اجتماعى، فعالیت زنان مسلمان را مى‏دیدند، اما باز براى معرفى زن مسلمان از عکس و فیلم‏هاى زنان افغانى با پوشش‏هاى خاص‏شان، استفاده مى‏کردند. براى تأکید روى صحبت‏هایم «جامعه اسلامى زنان فرانسه» را مثال مى‏آورم؛ ببینید که یک زن مسلمان فرانسوى با وجود داشتن تخصص و آگاهى و توانایى در یک زمینه امکان و حق فعالیت ندارد تنها به خاطر محجبه بودن. اما در جامعه اسلامى ما بهترین و مناسب‏ترین زمینه‏ها براى فعالیت‏هاى علمى، فرهنگى و اجتماعى فراهم شده است به طورى که نظیر آن در هیچ جاى دنیا دیده نمى‏شود.

خانم ربانى، شما سال‏هاى زیادى را در خارج از کشور بوده‏اید. تأثیرات انقلاب اسلامى را در این کشورها چگونه مى‏دانید؟

معمار بزرگ انقلاب امام راحل(ره) از نخستین روزهاى انقلاب سه هدف را براى آن انتخاب کردند. اول؛ نجات کشور از سلطه استکبار و طاغوت. دوم؛ اتحاد جهان اسلام و بیدارى آنها. سوم؛ ترویج اسلام راستین در جهان در راستاى زمینه‏سازى براى انقلاب جهانى حضرت مهدى(عج). امام براى به ثمر رساندن این سه هدف مبارزه‏اى جدى را با همکارى جوانان نسل انقلاب آغاز کرد. هدف اول را یاوران امام محقق کردند و به آن دست یافتند. آنها با فداکارى‏هاى بسیار و تقدیم هزاران شهید و جانباز، ایران را از ستم و سلطه یک رژیم شاهنشاهى دو هزار و پانصد ساله رهایى بخشیدند. هدف دوم ایشان نیز تا حد زیادى محقق شد. انقلاب ما هویت مسلمین را به آنها بازگرداند و اسلام را از انزوا خارج کرد. رهبر معظم انقلاب مى‏فرمودند:
«در پارلمان‏هاى کشورهایى که رسماً در آنجا دین جرم محسوب مى‏شد، اسم خدا به زبان‏ها آمد و نطق‏ها با «بسم‏اللَّه» شروع شد.» نهضت‏هاى اسلامى در خیلى از کشورها پس از انقلاب ما ایجاد شد؛ نمونه‏اش هم همین انتفاضه فلسطین و مقاومت لبنان مى‏باشد. تأثیرى که انقلاب ما بر جوامع مسلمین در کشورهاى غیر اسلامى گذاشت بسیار زیاد بود. آنها در حال هضم شدن در فرهنگ غرب بودند. انقلاب ما هویت آنان را به آنها برگرداند. تأثیر عمیق در تشکیلات و سازماندهى آنها گذاشت و در برگشت به ارزش‏هاى اسلامى از جمله حجاب تأثیر فراوان داشت.
امام به تحقق این اهداف، اعتقاد راسخ داشت و با صلابتى توصیف ناشدنى بیان مى‏داشت: «من با اطمینان مى‏گویم اسلام ابرقدرت‏ها را به خاک مذلت مى‏کشاند. اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را یکى پس از دیگرى برطرف و سنگرهاى کلیدى جهان را فتح خواهد کرد.»
امام عقیده داشت که اسلام زیباست و اگر درست براى جهانیان توصیف شود، همه مردم دنیا پیرو آن خواهند شد. ایشان در بیانى مى‏فرمایند «اگر این چهره نورانى اسلام با آن جمال جمیل که قرآن و سنت در همه ابعاد به آن دعوت کرده از زیر نقاب مخالفان اسلام و کج‏فهمى‏هاى دوستان خودنمایى کند، اسلام جهانگیر خواهد شد و پرچم پرافتخار آن در همه جا به اهتزاز در خواهد آمد.»
در راستاى تحقق هدف سوم که ترویج اسلام در جهان است، نمونه‏هاى بسیار خوبى از رشد اسلام را در جهان مشاهده مى‏کنیم. بسیارى از جوانان مسیحى هم‏اکنون به اسلام روى آورده‏اند و این طلیعه جهانى شدن اسلام است. حتى علت مبارزه فرانسه با حجاب، رشد سریع اسلام در غرب است.آنها در تحلیل‏هایشان مرتباً نگرانى خود را اظهار مى‏کنند، خصوصاً نگرانى از اینکه بعید نیست در آینده‏اى نه چندان دور به جاى مسیحیت، اسلام، دین اول فرانسه شود. رشد اسلام در فرانسه حیرت‏آور است، خصوصاً در بین زنان تحصیل‏کرده و دانشگاهى. بنا به گزارشى مربوط به چهار سال پیش، در هر دو سال حدود بیست هزار نفر از زنان انگلستان، خصوصاً از قشر تحصیل‏کرده مسلمان مى‏شوند. این روند رشد اسلام در کشورهاى دیگر اروپایى، آنقدر براى غرب نگران‏کننده است که متفکران غربى اخیراً اذعان داشتند که ما مى‏دانیم که جهان آینده از آنِ اسلام خواهد بود و تنها کارى که باید بکنیم این است که زمان این پیروزى را به تأخیر بیندازیم. علت این پیروزى را چنین گفته‏اند که «ما در حال از دست دادن افکار و قلوب جهانیان هستیم و مسلمانان روز به روز بیشتر قلوب و افکار جهانیان را فتح مى‏کنند.»
در گزارشى از روزنامه «میل آن ساندى» یک تحلیلگر انگلیسى نگرانى خود را از این موضوع ابراز داشت. در این نشریه این پرسش مطرح مى‏شود که آیا ممکن است اسلام روزى دین رسمى بریتانیا شود. نویسنده در این گزارش اشاره مى‏کند که به مرور زمان، مسیحیت و انجیل از میان خانواده‏ها و مدارس بریتانیایى رخت بربسته و گوش شنوایى براى شنیدن پیام‏هاى کهن این دین وجود ندارد. حال آنکه پیام اسلام براى بسیارى از مردم بریتانیا جدید، جذاب و قابل توجه است و هر روز که مى‏گذرد بر تعداد مناره‏ها و گنبدهاى مساجد تازه تأسیس شده بریتانیا افزوده مى‏شود و اسلام در حال گسترش روزافزون است. همچنین تأکید مى‏کند بر اینکه جایگاه کنونى اسلام و مسلمانان در بریتانیا در چهل سال پیش قابل تصور هم نبود.

به نظر شما چه عواملى باعث جذب این افراد به دین اسلام شده است؟

فکر مى‏کنم سه عامل در این پیروزى دخیل است. عامل اول اینکه، همه مدل‏هاى غربى و شرقى ارائه شده، از طرف بشر به شکست منتهى شده است. هم‏اکنون جامعه‏شناسان غربى مى‏گویند که بشر به پایان تاریخ رسیده، غافل از اینکه این کشتى تمدن غرب است که به گِل نشسته است.
دومین عامل، جذابیت اسلام است و عامل سوم، ارائه یک نمونه عملى است که همانا جمهورى اسلامى ایران مى‏باشد. از عوامل جذابیت درونى اسلام مى‏توان به این موارد اشاره کرد: هماهنگى اسلام با فطرت بشر، منطقى بودن این دین مبین و همگامى آن با علم، جامعیت اسلام و پویایى فقه آن خصوصاً فقه تشیّع، معنویت و عرفان اسلامى، مستقیم بودن رابطه انسان با خدا در اسلام و دیگر اینکه اسلام تناقضات ادیان را در ارتباط با منجى موعود حل مى‏کند و نه تنها در رابطه با توصیف شخصیت منجى موعود، اطلاعات مى‏دهد؛ حتى از دولت کریمه‏اى که به دست آن حضرت بنا خواهد شد پرده برداشته و آن را توصیف مى‏کند و نیز احترام اسلام و مسلمانان نسبت به شخصیت‏هاى بزرگ و مقدس ادیان مسیحیت و یهودیت مانند حضرت مریم و موسى و مسیح علیهم‏السلام، در جذب غیر مسلمین به این دین مبین تأثیر بسزایى دارد.

از نوع و نحوه برنامه‏ها و تبلیغ‏هایتان بگویید.

فعالیت‏هاى آموزشى ما بسیار گسترده بود؛ از برنامه‏هاى احیاى سنت‏هاى دینى مثل دعاى کمیل و نماز جمعه و برنامه‏ریزى براى مناسبت‏هاى دینى گرفته تا انجام مصاحبه‏هاى متعدد تلویزیونى و رادیویى با مردم و رسانه‏هاى آرژانتینى که در زمینه زدودن خرافات و تبلیغات سوء بر ضد اسلام و جامعه اسلامى بسیار مؤثر واقع مى‏شدند. در این زمینه به خاطره‏اى اشاره مى‏کنم.
فراموش نمى‏کنم زمانى بنا بر نیازى که احساس مى‏شد در یکى از حساس‏ترین موقعیت‏هاى تبلیغاتى و امنیتى، به انجام مصاحبه‏اى با یکى از کانال‏هاى دولتى تلویزیون اقدام نمودم که پنجاه دقیقه طول کشید و به لطف و یارى خداى منّان بسیار مورد توجه قرار گرفت و ابهامات فراوانى را از صفحه ذهن بسیارى از بینندگان، در زمینه حقوق زن در اسلام و جایگاه انقلاب اسلامى و انتفاضه مردم فلسطین زدود. به محض پخش این مصاحبه که در کشورهاى اطراف نیز قابل وصول بود، رسانه‏ها شروع کردند به ترفندهاى خود و تکرار تهمت‏هاى همیشگى مبنى بر حرمت حضور زن در جامعه از دیدگاه اسلام و حرمت سخن گفتن زن در بین مردان و براى توجیه عمل من، ابراز داشتند که ایشان، سنتى از سنن اعتقادى دین خود را نقض کرده و بر خلاف قوانین اسلامى چنین اقدامى نموده است و اینکه این مسئله منحصر به‏فرد است و سابقه‏اى در جوامع اسلامى ندارد. سپس براى اینکه آثار مثبت مصاحبه را از بین ببرند، وانمود کردند که زن مسلمان قدرت سخن گفتن و استدلالات منطقى و فلسفى را ندارد و ادامه دادند که اگر مى‏بینند ایشان یک مصاحبه منطقى، استدلالى و علمى انجام داده است، به این دلیل است که ایشان فارغ‏التحصیل یکى از دانشگاههاى معتبر انگلستان است و دست‏پرورده خودِ غرب است نه تربیت‏شده مسلمین!مى‏بینید براى اینکه آثار تبلیغات چندین ساله خود را حفظ کنند و نگذارند اسلام ناب معرفى شود حاضر شدند فارغ‏التحصیلى دانشگاه انگلستان را نیز به من اعطا نمایند!

خانم ربانى، چه شد که به تحصیل و فعالیت در زمینه علوم دینى پرداختید؟

تربیت دینى در خانواده و الگوهاى خوبى که از طرف پدر و مادر معرفى مى‏شد و اخلاق خوب والدین. به عنوان مثال اینکه، پدر هیچ گاه به ما امر نمى‏کرد و دستور نمى‏داد، او با ما تحکم‏آمیز رفتار نمى‏کرد، به ما شخصیت مى‏داد و در کنار اینها محیط و فضاى نامناسب فرهنگى مدرسه در دوران قبل از انقلاب باعث شد که من به تحصیل علوم دینى روى بیاورم و آزادانه آن را انتخاب کنم و به یارى و هدایت خداوند، زندگى‏ام برنامه‏ریزى و سازماندهى شد. الطاف الهى را در لحظه لحظه زندگى‏ام احساس کردم، حتى در مورد فرزندان دخترم همیشه شاکر خدا بودم. چون در آن محیط و مشکلات بسیار، تربیت فرزند در جوامع غربى بسیار دشوار است، شاید اگر آنها پسر بودند من در تربیت آنها چندان موفق نمى‏بودم.

خودتان را موفق مى‏دانید؟ ویژگى‏هاى یک زن موفق را چه مى‏دانید؟

گرچه خود را صد در صد موفق نمى‏دانم، در مجموع فکر مى‏کنم که لطف خداوند بسیار شامل حالم بوده است، لذا از دید دیگران موفق هستم اما خودم به وضع و موقعیت فعلى‏ام قانع نیستم.
اما در مورد قسمت دوم سؤال‏تان، به نظر من اگر انسان ارتباط خود را با خدا قوى کند و در همه امور زندگى متوکل به خداوند باشد و توسل به ائمه معصومین(ع) را فراموش نکند، مى‏تواند فردى موفق باشد. خداوند در قرآن مى‏فرماید:
«الذین جاهَدوا فینا لَنَهدینَّهم سُبُلَنا؛
هر کس که در مسیر ما تلاش کند ما هم او را به شیوه‏ها و راههاى خودمان هدایت مى‏کنیم.»
خداوند انسان را براى خلیفةاللّهى آفریده است و به قول استاد گرانقدر، علامه «جوادى آملى»، خلیفه، آن کسى است که نشانگر و آیت کسى باشد که جانشین وى است. اگر قرار باشد ما به دنبال اهداف نفسانى در این دنیا باشیم هرگز به مقام خلیفةاللّهى دست پیدا نمى‏کنیم.
تنها انسان‏هایى داراى کرامت‏اند و به مقام خلافت خدا مى‏رسند که در مسیر عبودیت باشند و تقواى الهى را پیشه خود کنند و البته در این راستا «توجه به وظیفه» مهم‏ترین عامل است. تشخیص عمل صالح چندان مشکل نیست ولى آنگاه که بخواهیم بین چند عمل خوب، بهترین را که همان «وظیفه» است انتخاب کنیم، دچار مشکل مى‏شویم و تشخیص درست این عمل صالح تنها توسط امام زمان هر عصرى است که در دوران ما که دوران هجران امام عصر(ع) است باید با توسل به ائمه معصومین و امام زمان‏مان، خودمان را به شناخت عمل صالح نزدیک کنیم و در واقع بیشترین خسران مردم در دوران غیبت، عدم شناخت وظیفه و عدم شناخت عمل صالح است. ممکن است که ما در شبانه‏روز اعمال خوب زیادى انجام دهیم اما چون وظیفه خود را درست نشناخته‏ایم چه بسا که یک عمل خوب ما داراى پیامدهاى منفى باشد. اما عمل صالح، عملى است که هیچ گونه آثار منفى به جاى نمى‏گذارد. اینجاست که انسان با تمام وجود، نیاز به امام زمان خود را احساس مى‏کند. به میزانى که ما ارتباطمان با امام زمان‏مان قوى باشد، در شناخت عمل صالح موفق‏تریم. چون این ارتباط سرزمین وجود ما را حاصلخیز مى‏کند تا آب حیات که توسط ولایت به جان‏ها سرازیر مى‏شود، در این سرزمین حاصلخیز آثار خوب خود را بر جاى بگذارد. بنابراین به عنوان یک زن در جامعه اسلامى وظیفه‏شناسى ما بسیار مهم است و چه بسا در بعضى از موارد، جامعه ما دچار افراط شده است؛ به عنوان نمونه در زمینه اشتغال زنان یک سرى آرمان‏هاى کاذب براى جامعه ایجاد شده است. به طورى که دختران ما فکر مى‏کنند که حتماً باید مدرک و شغلى آبرومند در جامعه داشته باشند. در حالى که شاید عمل صالح براى آنها چیز دیگرى باشد. از این‏رو این افراط و تفریطها پیامدهاى ناگوارى را براى جامعه ما در پى خواهد داشت، از آن جمله کمرنگ شدن اهمیت نقش مادرى در جامعه است در حالى که طبق گفته امام راحل «زن مربى جامعه است». اساس و مبناى تکالیف اصلى یک زن همسر خوب و مادر خوب‏بودن است. آیا تربیت یک فرزند صالح ارزش کمترى از منشى‏گرى یک اداره دارد؟ و آیا شایسته است که بانوان جامعه ما فرزندان پاک و مستعد خود را در مهد کودک‏ها و دیگر مراکز رها کنند و ساعات متمادى را دور از منزل به سر ببرند؟

شما فعالیت‏هاى اجتماعى و فرهنگى زیادى داشته و دارید. آیا این مشغله‏ها از توجه شما به امر آموزش و تربیت فرزندان‏تان نکاسته است؟

من سعى کرده‏ام در تمام مراحل زندگى با یارى خداوند وظیفه اصلى خودم را تربیت فرزندان صالح بدانم و تا حدى در کارهاى اجتماعى شرکت کرده‏ام که به تربیت آنها آسیبى وارد نشود و با توجه به اینکه کارم
یک کار عمدتاً فرهنگى است، بیشتر وقتم را در خانه مى‏گذرانم. به غیر از ساعاتى که براى تبلیغ و سخنرانى در خارج از منزل به سر مى‏برم، تمام کارهاى تحقیقى و ترجمه‏ها و نگارش مطالب نشریه «کوثر» را در منزل انجام مى‏دهم.
با توجه به اینکه ما سفرمان را با توکل به خدا و استمداد از او آغاز کردیم، خوشبختانه خداوند هم ما را در تربیت فرزند بسیار یارى کرد و على‏رغم اینکه دوران کودکى فرزندانم در غرب و جامعه فاسد و بى‏بند و بار آنجا سپرى شد، داراى فرزندانى مؤمن و باتقوا هستم. در واقع در روح آنها حالتى اطمینان‏بخش ایجاد شده است، وقتى که مى‏بینند جوانان جامعه سراغ ابزارهاى فرهنگى مبتذل مى‏روند آنها تعجب مى‏کنند و مى‏پرسند که اینها چه جذابیتى دارند. در دوران اقامت در خارج از کشور، من به فرزندانم اجازه تماشاى کارتون را مى‏دادم و به محض شروع تبلیغات از آنها مى‏خواستم که کانال را عوض کنند. آنها خودشان مسئولانه این کار را مى‏کردند.
من در تربیت فرزندانم همواره به این نکته توجه داشته‏ام که کارها و گفته‏هایم تنها یک سبب براى تربیت آنهاست و مربى اصلى و مسبّب‏الاسباب، خداى متعال است. مى‏کوشم که دعاى زیاد و توکل همیشگى در زندگى‏ام جارى باشد. در همه قنوت‏هایم آنها را دعا مى‏کنم. پدر بچه‏ها نیز مکرر به آنها در مورد دعاهاى شبانه و یومیه سفارش مى‏کند و آن را عامل موفقیت بچه‏هایمان مى‏خواند.

از بچه‏هایتان بگویید، ارتباطتان با آنها چگونه است؟

من چهار فرزند دختر و یک پسر دارم. فرزند اولم «فاطمه» فارغ‏التحصیل جامعةالزهرا است، ازدواج کرده و داراى یک فرزند است. او مشغول ترجمه و همکارى با نشریه «کوثر» است. فرزند دومم «معصومه» سال دوم جامعةالزهرا است، ازدواج کرده؛ و دختر سومم «قدسیه» سال اول دبیرستان هدى‏ است. «محدثه» و «محمدعلى» هم فرزندان چهارم و پنجمم هستند. ارتباط ما با هم بسیار صمیمى است و در تربیت‏شان به لطف خدا هیچ مشکلى نداشتم. ما باید زمان‏شناس باشیم. نباید بخواهیم که دختران‏مان مثل ما فکر کنند و دقیقاً مثل ما عمل کنند. دوران نوجوانى ما با نوجوانى آنها فرق مى‏کند. باید گوش شنوا براى آنها باشیم و از موضع تحکم و اجبار با آنها برخورد نکنیم. علاوه بر اینکه تربیت زبانى صرف، نه تنها تأثیرگذار نیست، بلکه گاهى به عکس عمل مى‏کند. باید بکوشیم با عمل و رفتار خود به آنها الگو بدهیم. مادرى که به نماز اول وقت اهمیت بدهد، وقت نماز که اذان را مى‏شنود کارهاى دیگرش را رها کند، وضو گرفته و اذان بگوید و براى این فریضه آماده شود، در واقع در عمل، فرزندش را به این کار تشویق کرده است. هر توصیه‏اى که به فرزندان‏مان مى‏کنیم اگر خود اهل عمل نباشیم آن توصیه هدر رفته است.
استاد عزیزمان همواره به ما سفارش مى‏کردند که «در تربیت فرزندان‏مان به مسبب‏الاسباب توجه داشته باشیم.» چه بسا که از نظر تئورى و نظرى مسائل زیادى را بدانیم و در عمل هم سعى کنیم آنها را پیاده کنیم منتها غافل شویم از اینکه قلوب همه در دست خداوند متعال است و این خداوند است که باید همه ما را به طریق خود هدایت کند. گاهى تصور مى‏کنیم که این ما هستیم که فرزندان‏مان را هدایت مى‏کنیم و لذا توقع نتایج عالى را داریم؛ غافل از اینکه اگر توجه‏مان به خدا کم باشد و توسل به ائمه علیهم‏السلام نداشته باشیم در امر تربیت موفق نمى‏شویم مثل قارون که داشته‏هایش را در اثر علم و تلاش خود مى‏دانست و خداوند او را به همراه همه ثروتش در خاک فرو برد. ما مادران باید همواره به مادران ائمه متوسل شویم خصوصاً حضرت زهرا(س) و از آنها بخواهیم که ما را در تربیت نیکوى فرزندان‏مان یارى کنند.
باید بکوشیم که به فرزندان‏مان آرمان بدهیم. جوان بدون آرمان نمى‏تواند زندگى کند و ما باید براى ایجاد آرمان تلاش کنیم و یک جهان‏بینى و بینش صحیح به جوان‏مان بدهیم. بینش آنان را نسبت به خدا و جهان اصلاح کنیم. جایگاه اهل بیت عصمت و طهارت را برایشان تبیین کنیم، به آنها بفهمانیم که هدف از خلقت انسان رسیدن به جایگاه والاى خلیفةاللّهى است. خداوند بشر را براى معرفت آفرید. همان گونه که در حدیث قدسى مى‏فرماید:
«من گنجى پنهان بودم، خلق را آفریدم تا شناخته شوم.»
همان طور که مى‏دانیم کشف یک گنج براى یابنده منفعت و سود دارد نه براى خودِ گنج؛ لذا خداوند انسان را مستحق بالاترین هدایت کرد و به او نیروى اختیار داد، زیرا هدایت نمى‏توانست اجبارى باشد. تحقق اختیار در وجود انسان نیاز به انتخاب داشت، لذا خداوند دو راه را فراروى انسان قرار داد، اما تنها وجود دو راه کافى نبود. این انتخاب باید آگاهانه مى‏بود، لذا نیاز به عنصر آگاهى داشت. خداوند با علم لایتناهى خود به این عالم نظر کرد و دید از بین افراد بشر تعدادى، برترین‏ها هستند، افراد پاکى هستند که به بالاترین درجه تکامل مى‏رسند، آنها را به عنوان انبیا برگزید و بالاتر از آنها نظر کرد؛ چهارده معصوم را برگزید تا اینکه مسئولیت آگاهى دادن نسبت به آن راه و رهبرى بشریت را به عهده بگیرند. اما این بشر قدرناشناس، حریص به دنیا و دنیاطلب به جاى پیروى از این برگزیدگان الهى، بناى مخالفت و ناسازگارى گذاشت و از مسیر ولایت منحرف شد. لذا آن رفتارهاى خشونت‏آمیز را با رسول گرامى اسلام و سپس با عترت طاهرینش کرد. بشر نخواست زیر بار حق و عدالت و رهبرى معصوم برود لذا براى خود جهنمى ساخت در حالى که اگر از آن افرادى که خداوند براى رهبرى‏اش برگزیده بود اطاعت مى‏کرد سعادت دنیا و آخرت را به دست مى‏آورد. بشر به تدریج از اهل بیت دور شد و آنها در یک غربت غم‏انگیز قرار گرفتند. این دورىِ مردم از خانه‏نشینى على(ع) شروع شد و تا زمان امام دهم و یازدهم به اوج خود رسید به طورى که این دو امام معصوم بیشتر از طریق وکلا با مردم ارتباط برقرار مى‏کردند و این چنین زمینه غیبت، امام دوازدهم فراهم گشت. بنابراین علت اصلى غیبت ریشه در قدرناشناسى مردم دارد. وقتى مردم یازده نور پاک را یکى پس از دیگرى به شهادت رساندند خداوند اراده کرد آن دوازدهمین را که بقیةاللَّه است در پرده غیبت نگه دارد تا بشریت، خود تجربه کند و به جایى برسد که بفهمد تنها با علم و عقل خود نمى‏تواند جهان را اداره کند و درک کند که رهبرى جهان را کسى جز امام معصوم نمى‏تواند به عهده بگیرد. الان بشر دچار بحران عمیق روحى و معنوى و اجتماعى و سیاسى و ... شده است و بدتر از همیشه به بحران مدیریت دچار شده زیرا به هر کس اعتماد مى‏کند و او را به عنوان رئیس خود انتخاب مى‏کند، خائن از آب در مى‏آید. تشریح این سیر براى جوان و نوجوان به او اشتیاق مى‏دهد که منتظر مولایش باشد؛ آن کسى که خدا براى رهبرى جهان ذخیره کرده است.
اینجاست که آرمان انتظار در وجود او شکل مى‏گیرد. انتظار پیروزى حق بر باطل، پیروزى ایمان بر کفر جهانى، و خدا این پیروزى را وعده داده و تخلف از وعده نمى‏کند. انتظار یعنى هم‏آرمان شدن با انبیا و اولیا و ائمه اطهار(ع)، زیرا همه انبیا براى اجراى عدالت و رساندن انسان به تقرب الهى که اوج کمال است، آمده‏اند. اما به خاطر سوء استفاده بشر از نیروى اختیار خود، هیچ کدام نتوانستند به طور کامل به هدف خود برسند. همه انبیا و اولیا در انتظار ظهور آن حجت خدا چشم‏انتظارند. انتظار، آرمان غدیر است، آرمان عاشوراست، آرمان بعثت است. انتظار یعنى خروج از منیّت و خودخواهى، زیرا با دعا براى فرج، سعادت را براى کل هستى طلب مى‏کنیم نه فقط براى خودمان. انتظار یعنى هویت جوان، یعنى فرار از بى‏شخصیتى، زیرا محبوب ما با محبوب حسین(ع) و على(ع) و فاطمه(س) یکى مى‏شود. انتظار یعنى دورى از گناه، زیرا کسى که معصومى را دوست دارد به مرور از گناه دور مى‏شود و زندگى‏اش رنگ محبوب را به خود مى‏گیرد. انتظار یعنى امید، امید بهتر شدن «امید رسیدن به وضعیت مطلوب و قانع نبودن به وضعیت موجود». لذا انتظار، انگیزه مى‏شود براى تلاش بیشتر، تلاش و تکاپو در راه تحقق وضعیت مطلوب.
اگر با کار مطلوب فرهنگى و تلاش درست و منطقى، فرزندان ما احساس کنند که امام زمان پدرشان است، دختران و پسران ما بدانند که فرزندان امام زمان و اسلام هستند، این در شخصیت و افکار و اعمال آنها تأثیر زیادى دارد. مسیر زندگى آنها را مشخص مى‏کند و هرگز در بن‏بست قرار نمى‏گیرند. در نسل جوان ما میزان بالایى از عطش نسبت به معنویت و مسائل معنوى خصوصاً سخن از حضرت مهدى(عج) وجود دارد که وظیفه ماست که این عطش و میل را صادقانه پاسخ دهیم و گرنه جوان ما از دکان‏هاى عرفان کاذب سر در مى‏آورد و متوجه افراد ناباب مى‏شود.
اما در رابطه با تربیت خاص دختران فکر مى‏کنم در وهله اول باید آنها را به وظیفه اصلى‏شان که مادر بودن است متوجه کنیم و همواره دو ویژگى مهم مادرى را به آنها گوشزد کنیم که مادر اساس است. «اُم» یعنى اساس. قرآن که مى‏خواهد مکه را مهم بداند مى‏گوید «ام‏القراء» حضرت زهرا(س) «ام‏الائمه» است. مى‏دانیم که «ام» یعنى اساس و پایه، و پایه همیشه آن بخش زیربنایى و ریشه‏اى هر بنایى است و طبقات، روى آن بنا مى‏شود. مادر پایه است، کارش در ظاهر پیدا نیست. پدر کارش مثل طبقات رویى است، مهم است اما اگر پایه درست نباشد، کار او هم موفق نمى‏شود. تحمل بار طبقات بر عهده پایه است، در نتیجه صبر از آنِ مادر است. مادرى که صبور نباشد پایه بدون تحمل است. نقش مادران معمولاً مخفى است. به قول استادم، نقش آنها زیربنایى است. در حقیقت مادران جامعه ما توقع مطرح شدن ندارند. مادران عزیزى که فرزندان‏شان را تربیت کردند و آنان در جبهه‏هاى جنگ شربت شهادت نوشیدند، هرگز دنبال مطرح شدن نیستند. هر عالم بزرگوارى را که در مراتب بالاى علم و ادب ببینید این موفقیتش در ارتباط با مادرش بوده است. مادر، آرمان‏ساز جامعه است، این مادر است که مى‏تواند با تربیت صحیح و دادن آرمان درست، فرزند را به تربیت صحیح رهنمون سازد. اگر اهمیت نقش مادرى را براى دختران‏مان تبیین کردیم آنگاه در دوراهى‏هاى زندگى تصمیم درست مى‏گیرند و فکر نمى‏کنند که حتماً بایستى خارج از خانه اشتغال داشته باشند تا ثمره تلاش علمى و عملىِ خود را ببینند بلکه تربیت یک فرزند صالح خیلى بیشتر از یک جایگاه اجتماعى نیاز به درک و فهم و علم دارد و این بهترین ثمره تلاش‏هاى علمى ماست. چه چیزى از داشتن یک فرزند صالح که از اعمال صالح بادوام حتى بعد از مرگ ما مى‏باشد، ثمره‏اش براى ما بیشتر است.
در پایان از شما و دست‏اندرکاران مجله وزین «پیام زن» تشکر مى‏کنم و براى همه کسانى که در راستاى اعتلاى اسلام در جهان تلاش مى‏کنند، آرزوى توفیقات روزافزون الهى را دارم. از خداوند مى‏خواهم که همه ما را از محبین و یاران حضرت ولى عصر(عج) قرار دهد و پرچم جمهورى اسلامى با دستان رهبر عزیز و محبوب به دستان مبارک حضرت ولى عصر(عج) سپرده شود و همه ما را در راستاى زمینه‏سازى براى رسیدن آن روز یاورى فرماید.