بازخوانى تاریخى عملکرد بانوان در امور کشوردارى ایران 2


 

بازخوانى تاریخى عملکرد بانوان در امور کشوردارى ایران‏
«قسمت دوم»

غلامرضا گلى‏زواره‏

پیمان زناشویى و پیوند سیاسى‏

سلجوقیان طایفه‏اى از ترکمانان غُزو خزر بودند که در روزگار سامانیان در دشت‏هاى خوارزم و سواحل دریاى مازندران در آن سوى رودخانه جیحون سکونت داشتند. به سال 426ه.ق، ده هزار نفر از آنان به فرماندهى طغرل‏بیک و چغرى‏بیک که پسران میکائیل بودند از ماوراءالنهر به خراسان آمدند و چون مسعود غزنوى از مهاجرت آنان ممانعت به عمل آورد، در جنگ بین این طایفه و غزنویان که در دندانقان، بین مرو و سرخس صورت گرفت، مسعود غزنوى را شکست دادند و در سال 429ه.ق، طغرل به نیشابور آمد و بر تخت سلطنت نشست و به نام خویش خطبه خواند.(1)
روابط زناشویى در سیاست‏هاى این سلسله نقش مهمى داشت و زنان در امور عمومى کشور دخالت و نفوذ ویژه‏اى از خود نشان مى‏دادند. با اینکه سلجوقیان پس از ورود به ایران از میراث قبیله‏اى خود کم و بیش دست کشیدند ولى نفوذ زنان در جامعه روزگار آنان تا حدودى از همان سنت‏هاى قومى و طایفه‏اى منشأ مى‏گرفت. عده‏اى از بانوان سلجوقى بالیاقت و قدرتمند بودند ولى گروهى از آنان جاه‏طلبى نموده و چون پاى‏بند موازین اخلاقى نبودند به فتنه‏جویى، نفاق و تفرقه‏افکنى روى آوردند. برخى از زنان فرهنگ بالایى داشتند. در میان مردم به راه‏اندازى ابواب خیر و حمایت از علماى دینى و مشاهیر اسلامى اشتهار داشتند. تا قبل از روى‏کارآمدن طغرل، این طایفه به نام ملک‏رحیم دیلمى که از حاکمان آل‏بویه بود، خطبه مى‏خواندند اما با ورود طغرل به بغداد به فرمان خلیفه عباسى - قائم بامراللَّه - در اواخر ماه رمضان سال 447ه.ق، به نام وى خطبه خواندند. از منابع تاریخى مُستفاد مى‏گردد که یک ازدواج در سرعت‏بخشیدن به این برنامه دخالت داشت زیرا خلیفه یاد شده با خدیجه ارسلان‏خاتون دختر داود یعنى خواهر الب‏ارسلان و برادرزاده طغرل ازدواج کرد و بین دو خاندان عباسى و سلجوقى پیوند خویشاوندى برقرار گردید و خلیفه به طغرل لقب سلطان‏الدوله و یمین امیرالمؤمنین اعطا کرد. طغرل هم ملک‏رحیمى دیلمى را دستگیر نمود و به زندان افکند و بدین گونه دولت آل‏بویه را منقرض نمود.
ارسلان‏خاتون که نخست زوجه خلیفه و سپس به همسرى علاءالدوله على ابن‏ابى‏منصور فرامرز از آل‏کاکویه یزد در آمد، به مردم توجه ویژه‏اى داشت و رعایت حال فقیران و محرومان را مى‏نمود. وى بناهاى خیریه متعددى احداث نمود و در عمران و آبادانى شهرها و روستاها بذل توجه داشت. نوادگان این زن، دخترانى بودند که سنجر سلجوقى آنان را به یزد برگردانید و آن دو زن در این شهر تلاش‏هاى مادربزرگ را پى گرفتند. این دختران به غایت، خداترس و پرهیزگار بودند و هر روز با ده گوسفند، محرومان و مستمندان را طعام مى‏دادند و براى زنان بیوه، اسیران و یتیمان نفقه‏هاى مستمر مشخص کرده بودند.(2)
همسر طغرل‏بیک، آلتونجین نام داشت که بر اساس نوشته‏هاى سبط ابن‏جوزى، زنى باایمان بود که به کارهاى خیر، تصمیم‏هاى بجا و قضاوت‏هاى منطقى روى آورد. طغرل به نظرات وى ارج مى‏نهاد و گاه داورى را در امور سیاسى اجتماعى به وى ارجاع مى‏داد. ابن‏جوزى از این بانو به خوبى یاد مى‏کند و مى‏نویسد: زن خردمندِ پخته‏اى بود و طغرل‏بیک امور خود را به وى تفویض مى‏نمود.
این زن بنا به مصالح سیاسى و حکومتى به شوهر خویش توصیه کرد جهت تحکیم قلمرو خویش با دختر خلیفه ازدواج کند.(3) روابط زناشویى بین خلفا و سلجوقیان که در جهت کسب اعتبار براى خود و نفوذ بر خلیفه بود همچنان در این سلسله استمرار داشت. القائم باللَّه در سال 464ه.ق، وزیر خود ابن‏جهیر را جهت خواستگارى از دختر الب‏ارسلان براى ولیعهد خود - المقتدى - فرستاد که سلطان سلجوقى با آن موافقت کرد. بعد از اینکه خلیفه شد به خواستگارى دختر ملکشاه - ترکان‏خاتون - فرستاد و نظام‏الملک طوسى در سال 475ه.ق، همراه ابن‏جهیر براى مذاکره در این خصوص نزد دختر ملکشاه رفت. با اشاره ارسلان‏خاتون ترکان‏خاتون تن به ازدواج داد اما با به هم خوردن این وصلت روابط سلطان و خلیفه تیره گردیده و دختر ملکشاه از بى‏اعتنایى خلیفه نسبت به خود نزد پدر شکایت برد و ملکشاه در سال 482ه.ق، خواستار برگشت دخترش شد و از خلیفه متنفر گردید و در صدد گشت تا نوه خود - جعفر - را به جاى المقتدى بنشاند.
در بین سلجوقیان این رسم نیز قابل مشاهده بود که براى از بین بردن خصومت‏ها بین دو طایفه یا استوار نمودن پیمان وفادارى و دوستى موجود به مبادله عروس مى‏پرداختند. بین آل‏کاکویه یزد و خاندان سلجوقى بر همین اساس چندین وصلت صورت گرفت. در اوایلِ به قدرت رسیدن این سلسله تعدادى عقد ازدواج با طایفه کُرد منعقد گردید. همچنین سلجوقیان با حکام آسیاى مرکزى که از حیث نژاد به یکدیگر پیوستگى داشتند، پیوند زناشویى بستند.(4)

توطئه‏اى نافرجام‏

موارد متعددى از اقتدار زنان سلجوقى و دخالت آنان در امور کشورى و تأثیر قابل توجه در تصمیم‏گیرى امیران و فرمانروایان گزارش شده است. از زمره آنان قتیبه‏خاتون همسر جهان‏پهلوان وزیر نامدار طغرل سلجوقى است که در مسائل حکومتى از خود توانایى نشان داد و پس از مرگ شوهر چنان توجه قزل‏ارسلان برادر طغرل را که به جاى جهان‏پهلوان نشسته بود، به خود جلب کرد که با او ازدواج نمود و این بار چون بر جاى استوارترى قرار گرفت با شور افزون‏ترى به امور سیاسى و اجتماعى پرداخت و دخالتش در امور کشور به جایى رسید که بین طغرل و برادرش اختلاف پیش آمد و با دسیسه قتیبه، قزل‏ارسلان طغرل را اسیر نمود و به زندان افکند. دیرى نپایید که وى از زندان آزاد شد و قزل‏ارسلان را به قتل رسانید. اما قتیبه، با مرگ شوهر، موقعیت خود را از دست نداد و به همسرى طغرل در آمد و چون مى‏خواست زیاده‏خواهى بنماید، بر آن شد تا وى را از پاى در آورد و خود به تنهایى زمام امور را در دست گیرد. طغرل به نقشه‏اش پى برد و قبل از آنکه قتیبه حیله خویش را به اجرا در آورد به زندگى او خاتمه داد.(5)
گوهرخاتون از زنان متنفّذ این عصر و عمه ملکشاه سلجوقى مى‏باشد. او از بانوان متدین و بانجابت بود. دارایى این زن توسط خواجه نظام‏الملک طوسى مصادره گردید و چون برادرش الب‏ارسلان سلجوقى درگذشت به رى رفت و به زمینه‏سازى براى نبرد با خواجه پرداخت ولى ملکشاه سلجوقى به اشاره خواجه نظام‏الملک طوسى فرمان قتل او را صادر کرد.(6)

نقشه‏اى که ناکام ماند

جلالیه‏خاتون یا ترکان‏خاتون دختر طمخاج سمرقندى که بانویى سمرقندى بود، همسر ملکشاه سلجوقى مى‏باشد. وى با آنکه مى‏دانست به جز پسر او، محمود، سه پسر دیگر از شوهرش باقى‏مانده که بزرگ‏ترین آنها برکیارق دوازده ساله از همسر دیگر ملکشاه یعنى زبیده‏خاتون است، بر آن شد تا به آرزوى دیرینه خود جامه عمل بپوشاند و پسرش را رسماً به حکومت برساند تا خود بتواند به عنوان نایب‏السلطنه زمام امور را به دست گیرد. این زن در راه اجراى این منظور از تمامى مقام و موقعیت خود یارى گرفت و از طریق تأثیرى که بر شوهر خود داشت به رغم مخالفت خواجه نظام‏الملک - وزیر وقت - کوشید به خواسته خود برسد.
اختلاف ترکان‏خاتون با خواجه، زمانى شدت گرفت که وى مى‏خواست فرزند خردسالش ولیعهد شود اما خواجه در صدد آن بود که فرزند بزرگ ملکشاه یعنى برکیارق که از زبیده‏خاتون بود این سمت را عهده‏دار گردد و با آنکه ملکشاه به این امر متمایل بود ترکان‏خاتون سخت مخالفت مى‏ورزید. از این روى بانوى مزبور شوهرش را تحریک مى‏نمود که خواجه را معزول نماید و وزارت را به تاج‏الملک بسپارد.(7)
به نظر مى‏رسد که مهم‏ترین رویارویى خواجه در پایان عمر با همسر ملکشاه یعنى ترکان‏خاتون بود همان زنى که به قول راوندى: «در حکم سلطان بود و بر سلطان استیلا داشت.»(8)
و این گزارش از منابع مستندى است که نمى‏توان در آن تردید کرد. مى‏گویند چون با تحریکات این زن، تبلیغات منفى افراد مخالف علیه خواجه نزد سلطان مؤثر واقع شد، به وى پیغام داد چرا در ملک و ولایت تصرف مى‏کنى و بدون مشورت، قدرت را به دیگران تفویض مى‏کنى. مى‏خواهى که دستور دهم دوات وزارت از پیش و دستار از سرت بردارند. نظام‏الملک جواب مى‏دهد دوات من و تاج سلطان با هم اتصال دارند اما فرمان او لازم است اجرا شود. سعایت‏کنندگان براى جلب رضایت ترکان‏خاتون بر آن اظهارات خواجه مطلبى دروغ اضافه کردند و به سمع پادشاه رسانیدند. او هم در غضب شد و وزارت را به تاج‏الملک سپرد.(9) به همین دلیل خواجه در کتاب «سیاست‏نامه»، نفوذ بدخواهانه زنان را در دربار نکوهش کرد و از زیان تدبیر کردن پادشاهان با زنان و از حساسیت آنان در برابر تلفیقات خادمان و خواجگانش سخن گفته است و بى‏گمان در این عبارات، ترکان‏خاتون را در نظر داشته است.(10)
خواجه در سیاست‏نامه به این موارد اشاره‏اى جالب دارد: «کار من با زنان و کودکان افتاد و این هر دو را خرد و دانش نباشد و هر گاه که کار پادشاهى با زنان و کودکان افتد بدان که پادشاهى از آن خانه بخواهد رفت.»(11)
ترکان‏خاتون زن مقتدرى بود که توانست حامیان زیادى براى خود تدارک ببیند. ابن‏اثیر مى‏نویسد که او در زمان مرگش ده هزار اسب ترکى داشت. این رقم، حاکى از قدرت فوق‏العاده او بود و چون ملکشاه در سال 485ه.ق، مُرد و بین بازماندگانش بر سر قدرت نزاع در گرفت، وى تلاش نمود تا قدرت خود را براى مقصدى که داشت به کار گیرد.
تدبیر و سیاست ترکان‏خاتون و تاج‏الملک وى را قادر ساخت که محمود چهار ساله را به عنوان سلطان به حکومت برساند و عملاً خود زمام امور را در دست گیرد و بر قلمرو سلجوقیان نظارت داشته باشد. خلیفه عباسى نیز ناگزیر گردید با اکراه، لقب ناصرالدین والدنیا را به این حاکم خردسال بدهد.
آخرین اقدام ترکان‏خاتون براى سرکوبى برکیارق، دعوت از عضو دیگر خاندان سلجوقى یعنى اسماعیل بن‏یاقوتى دایى برکیارق بود که به وى وعده داد اگر پسرخواهر را بکشد و نامش را از سکه و خطبه محو نماید، تقاضایش را براى به قدرت رسیدن او برآورده نماید سپس امکانات و تجهیزاتى برایش فراهم نمود. اگر چه اسماعیل سپاهى از ترکمانان آذربایجان و ارّان گرد خود فراز آورد و در نواحى کرخ در سال 486ه.ق، میان وى و برکیارق مصافى سنگین رخ داد اما اسماعیل شکستِ سختى خورد و دچار هزیمت گشت و نزد خواهر خود - زبیده‏خاتون، مادر برکیارق - رفت و در رمضان همین سال، برکیارق او را کشت.
ترکان‏خاتون کوشید تا با فردى به نام تَیتشْ تماس بگیرد. وى نیز لشکرى مهم فراهم آورد. برکیارق با اندک لشکرى که داشت مقاومت با وى را صلاح ندید و متوجه اصفهان گردید. در این حال ناگهان ترکان‏خاتون درگذشت. در رمضان سال 487ه.ق، برکیارق به اصفهان رسید. برادرش محمود (که مادرش ترکان‏خاتون بود) به استقبالش آمد و آن دو از روى اسب همدیگر را در کنار گرفتند. در این حال گروهى از امیران که در خدمت محمود بودند با هم متفق شدند و در کوشک اصفهان برکیارق را دستگیر کردند و در صدد آن بودند که با کشیدن میل در چشمش، وى را نابینا سازند ولى ناگهان متوجه شدند محمود به مرض آبله مبتلا شده. طولى نکشید که محمود بر اثر آبله مُرد پس مصلحت در آن دیدند که برکیارق را بر تخت فرمانروایى بنشانند. او پس از رسیدن به قدرت به سال 488 هجرى با پتش جنگید و در نبردى سهمگین او را شکست داد. در این میان از نقش زبیده‏خاتون، مادر وى، نباید غافل بود. این زن، حامى مجدالملک ابوالفضل قمى یا بلاسانى بود به همین دلیل، نامبرده با نابینا نمودن رقیب خود - استاذ على - مقام مستوفى را در دست گرفت و نفوذ خویش را بر زبیده‏خاتون توسعه داد. در نبرد بین پیروان برکیارق و محمد بن‏ملکشاه، زبیده‏خاتون اسیر گردید و توسط مؤیدالملک وزیر محمد در رى خفه گردید. در دومین مصاف بین محمد و برکیارق در سال 494ه.ق، محمد در حوالى همدان اسیر گشت و به انتقام قتل مادر برکیارق، کشته شد. برکیارق در سال 498ه.ق، از دنیا رفت و سلطان محمد رسماً جانشین برادر گردید.(12)

قوام دولت در گرو بقاى یک بانو

ستاره، دختر ملکشاه سلجوقى با علاءالدوله گرشاسب بن‏على ازدواج کرد. این گرشاسب فرزند ارسلان‏خاتون بود که در جنگ قطوان در کنار سنجر قرار گرفت و در همان نبرد کشته شد. دو نفر از دختران او همراه رکن‏الدین‏سام - اتابک آنان - به یزد رفتند. گرشاسب خواهرى به نام عطاخاتون داشت که همسر محمود بن‏محمد گردید. محصول این ازدواج علاءالدوله عطاخان بود که پس از مرگ پدر همراه مادر خود عطاخاتون به یزد برگشت. هنگامى که این مادر و فرزند عازم شهر یزد بودند همراه خود، ترکان‏خاتون دختر محمود بن‏محمد را به یزد بردند. نبیره قاوردشاه که فرمانرواى کرمان بود، ترکان‏خاتون را براى پسر خود سلیمان‏شاه خواستگارى کرد و به کرمان برد. ترکان‏خاتون پس از این ازدواج، ملکه آن قلمرو گشت و مدرسه‏اى عالى در کرمان بنا کرد و با زندگى آرامى روزگار مى‏گذرانید تا آنکه درگذشت.(13)
مورخان از دختر دیگر ملکشاه به نام خاتون نام برده‏اند. چون محمود سلجوقى با برادرش مسعود اختلاف پیدا کرد و بغداد را محاصره نمود، این بانو که همسر خلیفه بود بعد از ورود سپاه محمود به داخل شهر و مصادره اموال طرفداران خلیفه عباسى، با پاى پیاده از طریق سه‏شنبه‏بازار به حضور محمود رفت و تقاضاى بخشش کرد. سلطان تقاضاى او را پذیرفت و اموال مصادره‏شده را به صاحبان آنها مسترد نمود و بدین‏گونه مقام خاتون بالا گرفت و اقتدارش بر خاص و عام آشکار گشت.(14)
مادر سلطان ارسلان سلجوقى (زنده در سال 567ه.ق)، از زنان متنفّذ و نیکوکارى است که پس از مرگ طغرل با ایلدگز ازدواج کرد و براى او دو فرزند به دنیا آورد. این زن مقتدر در ثبات و بقاى حکومت فرزندش نقش عمده‏اى داشت. یک بار وقتى ارسلان در همدان بود و او در آذربایجان اقامت داشت، در میان زمستان متوجه توطئه‏اى گردید و احساس نمود قلمرو حکومت فرزندش در خطر مى‏باشد. از این جهت با وجود سرماى شدید و برودت هوا به همدان رفت تا ارسلان را هشدار دهد که مَلِک‏آبخاز عزم حرکت از ولایت کرده بود. چون هوا مساعد گردید، ارسلان متوجه آذربایجان شد و پس از عبور از نخجوان به امراى خود پیوست و ترتیب جنگ را اتخاذ نمود تا به ولایت آبخاز یورش ببرند ولى روز بعد ارسلان بیمار شد. پس از چند روز توقف همراه مادرش و قشون به جانب قلعه روان شد. این زن در سال 571ه.ق، درگذشت. ارسلان دستور داد براى مادرش سوگوارى ترتیب دهند. ظهیرالدین نیشابورى پس از ذکر این موضوع مى‏افزاید، گوئیا نظام آن مملکت و قوام آن دولت به بقاى آن خاتون بود.(15) راوندى در باره‏اش نوشته است: «دیندار و نیکوکار و ترسکار [باتقوا ]بود و تربیت علما و صدقات و صلات به زهاد فرستادن، پیشه و سیرت او بود و از جمله حرکت پسندیده‏اى که کرد آن بود که چون سلطان را به آذربایجان مى‏برد، خواجه امام شیخ‏الاسلام ظهیرالدین بلخى را که مقدم و محترم و مقتدا و پیشواى همه همدان بود فرمود که ما را رغبت است که برکات قدم ائمه دین و علماى اسلام مصحوب خداوند عالم باشند. چند کس از ائمه کبار را تعیین کن تا در خدمت تو بیایند و ثواب غزاة (سربازان) بیابند. خواجه امام شیخ‏الاسلام ده کس را معین کرد. این خاتون دیندار ده تا استر تنگ بسته جهت بارگیر ایشان و ده استر رخت‏کش و آلت مطبخ و ... بفرستاد. چون آنجا رسیدند و لشکر آبخاز در مقابله آمد وَهْنى بر لشکر اسلام افتاد. همت آن خاتون سعیده کارگر آمد (اثر بخشید). خواجه امام ظهیرالدین بلخى بانگ برزد و حمله برد که اگر رستم دستان، زنده بودى آن نکردى و اتابک اعظم با جمله اُمرا متابعت کردند و شکست بر آبخازان آمد و فتحى بود که در خاطر کس نیامد و این خاتون سعیده در تربیت علما و صدقات و صلات بدیشان فرستادن امثال این بسیار کرده بود و بعد از وفات او به یک ماه خبر وفات اتابک‏سعید ایلدگز (شوهرش) برسید. هم به نخجوان و مرقد ایشان به همدان تحویل کردند به
مدارسى که ساخته‏اند و چون آن مدارس پرداختند و خواجه امام صفى‏الدین اصفهانى را به درس گفتن مى‏نشاندند دعوتى شگرف ساختند و ائمه شهر حاضر شدند و اطعمه و حلاوى آوردند.»(16)
تاج‏الدین‏خاتون مادر سلطان سنجر و سلطان محمد سلجوقى از بانوان نیکوکار و باتدبیر مى‏باشد که فرزندانش از نظرات و تدبیرهاى او در اداره امور کشوردارى بهره مى‏بردند و شاعران هم‏عصر او چون عُنصرى در اوصاف این بانو اشعار نغز و نیکو سروده‏اند و او را خاتون آفتاب، دانا و خردمند دانسته‏اند.(17)

امارت و رقابت‏

صفوةالدین مریم - همسر سلطان سنجر سلجوقى - بانویى قدرتمند بود که در پشت پرده به کارگردانى امور کشور مشغول و اوامرش در قلمرو سلجوقیان اطاعت مى‏گردید. اهل سخاوت بود و نیک‏اندیشى و نیکوکارى او را شاعرانى چون انورى ستوده‏اند. این شاعر در چند جاى دیوان خود به وصف خصال مریم‏خاتون پرداخته و در قصیده‏اى گفته است:
پادشاسیرت خداوندى که تدبیر ملک‏
هر چه رأى اوست رأى پادشاه اعظمست‏
آن‏که در انگشت تدبیر سلیمان دوم‏
مشورت‏هاى صوابش را خواص خاتمست‏
در شعر دیگرى سخاوت این بانو را چنین ستوده است:
ایا به دست تو در گوهر سخا تضمین‏
به پاى قدر تو در اوج چرخ مضمون باد
خرابه‏اى که ضرورى است بر بساط زمین‏
ز بس عمارت عدلت چو ربع مسکون باد
شیوه کشوردارى این زن نیز در شعر انورى مورد تحسین قرار گرفته است:
لطف ار پاى در نهد به میان‏
گرگ را آشتى دهد با میش‏
آسمان گر سلاح بربندد
تیر تدبیر تو نهد در کیش‏
ماهتاب از مزاج برگردد
گر بحلق تو بر بمالد خیش(18)

ترکان در اسماء زنان یا القاب ایشان به طور قطع به فتح تاء است نه به ضم آن(19) و ترکان نام چند تن از خواتین سلجوقى است که از جمله آنان همسر دیگر سلطان سنجر مى‏باشد که در زمان به قدرت رسیدن شوهرش و قبل از او عهده‏دار امور مملکتى بود و سنجر در کشوردارى، رأى او را محترم مى‏شمرد. ترکان‏خاتون در جنگ با ترکان خطا اسیر گشت و بعد از یک سال در برابر پانصد هزار دینار خلاص گردید. وقتى زن و شوهر در 6 جمادى‏الاول سال 548ه.ق، در حمله غزان، در حوالى مرو، به اسارت دشمن در آمدند، پادشاه از هراس اینکه مبادا همسرش در دست مخالفان غُز اسیر بماند تن به فرار نداد و سه سال و نیم در بدترین اوضاع، روزگار گذرانید تا سرانجام شاهد مرگش گردید.(20) هنگامى که محمود بن‏محمد در سال 513ه.ق، علیه سنجر دست به شورش زد، مادرش که در عین حال مادربزرگ محمود
هم بود، او را راضى ساخت تا با برادرزاده‏اش صلح کند. پس از این واقعه بود که سنجر براى کنترل این جوان، دختر خود مَهملک را به تزویج او در آورد و چون این دختر در هفده سالگى مرد، دختر دیگر خود امیرساتى‏خاتون را نزد محمود فرستاد تا زوجه او شود. پس از درگذشت محمود میان پسرانش اختلاف افتاد. ملک‏شاه از ترس برادرش سلطان محمود به خوزستان گریخت. گوهرنسب که به ملک‏شاه علاقه‏مند بود، مخفیانه از اصفهان اموال زیادى به خوزستان مى‏فرستاد و او را تشویق به مقابله با برادر و فتح اصفهان مى‏کرد و چون سلطان محمد از کار خواهر آگاه بود، اتابک ایاز را با لشکرى فرستاد و آن مال و خزانه را به غارت بردند. گوهرنسب در سال 554ه.ق، زنده بوده است و منابع تاریخى فرجام او را مشخص نکرده‏اند.(21)

کوشش‏ها و کشمکش‏ها

دولت سلجوقى بر نظام لشکرى استوار بود و چون مردمان آزاد نمى‏توانستند در دستگاه نظامى سلجوقى به مقامات لشکرى برسند. غلامان زرخریدى که وفادارى خود را نسبت به مخدومین خویش به اثبات رسانیده بودند، در راه ترقى افتاده به مقامات عالى لشکرى مى‏رسیدند. هر بار که سلطان، ناحیه‏اى از کشور را به عنوان تیول به یکى از شاهزادگان واگذار مى‏کرد یکى از این سرداران که سابقه غلامى داشت به خدمت او گماشته مى‏شد و تربیتش را عهده‏دار مى‏گردید. به این شخص، اتابک (در ترکى به معنى پدر و مربى) مى‏گفتند. اگر شاهزاده به حکومت ولایتى منصوب مى‏گشت که اغلب هم این گونه بود، تشکیلات دیوانى ولایت در زمان خردسالى او در اختیار مربى وى که اتابک نام داشت قرار مى‏گرفت. یکى از ویژگى‏هاى خاص این تشکیلات، ازدواج مادر شاهزاده مزبور با اتابک بود. مسعود بن‏محمد، ارسلان‏شاه بن‏طغرل و ملک‏شاه بن‏سلجوق را تا سال 540ه.ق، نزد خود نگه داشت و سپس آنان را در قلعه تکریث تحت مراقبت کوتوال آنجا - مسعود - در آورد. پس از مرگ وى در سال 550ه.ق، این دو شاهزاده به آذربایجان انتقال داده شدند و در اختیار شمس‏الدین ایلدگز قرار گرفتند. مسعود پس از مرگ طغرل، مادر ارسلان‏شاه را به تزویج ایلدگز در آورده بود که او براى این اتابک دو فرزند به نام‏هاى نصرت‏الدین جهان‏محمدپهلوان (مؤسس اتابکان آذربایجان) و مظفرالدین قزل‏ارسلان عثمان آورد.(22) بنا به نوشته راوندى نصرت‏الدین مذکور مدام تحت تأثیر وزیر سلطه همسر خود، اینجانج‏خاتون قرار داشت زیرا او مى‏خواست فرزندانش را به حکومت برساند.(23)
در اواخر دوره سلجوقى چون حکمرانان این سلسله ضعیف شده بودند و پیوسته با یکدیگر در حال نزاع و رقابت به سر مى‏بردند، غالب اتابکان از اختیاراتى که عهده‏دار بودند استفاده نمودند و هر کدام در ناحیه‏اى از ممالک سلجوقى براى خود دولتى تشکیل دادند مانند اتابکان دمشق و موصل. معروف‏ترین ایشان در ایران اتابکان آذربایجان و فارس هستند.(24)
زنان در تشکیلات این سلسله صاحب اقتدار مى‏شدند و در امور سیاسى - اجتماعى دخالت مى‏نمودند. یکى از این بانوان ملکه‏خاتون (زنده در سال 625ه.ق)، دختر سلطان طغرل سوم سلجوقى و همسر اتابک اوزبک (آخرین اتابک آذربایجان) بود. پس از اینکه سلطان جلال‏الدین خوارزمشاه به سوى این خطه یورش برد، اتابک تبریز را رها کرد و به گنجه گریخت و اختیار حکومت آن نواحى را به همسرش واگذار نمود به این امید که سلطان از فتح ناحیه مورد اشاره منصرف شود اما وى تبریز را در محاصره خود گرفت. ملکه‏خاتون که از همسرش رنجیده‏خاطر گردیده بود، پیکى نزد سلطان جلال‏الدین فرستاد و خاطرنشان ساخت که اگر به مال و جان او و همراهانش تعرض نکند و شهر خوى را به وى دهد قلمرو یاد شده را تسلیم او مى‏کند. خوارزمشاه پذیرفت و پس از هفت روز محاصره در هفتم رجب سال 622ه.ق، وارد تبریز شد و ملکه‏خاتون با عزت و احترام به خوى رفت. مدتى بعد ملکه‏خاتون به جلال‏الدین پیام فرستاد که وى مطلقه است و علماى شام و بغداد نیز طلاق او را گواهى داده‏اند. سلطان جلال‏الدین او را در خوى یا گنجه به عقد ازدواج خویش در آورد. اتابک اوزبک به محض وصول این خبر از شدت افسردگى و اندوه، جان به جان آفرین تسلیم نمود.
سلطان جلال‏الدین خوارزمشاه پس از ازدواج علاوه بر خوى، سلماس و ارومیه و توابع و مضافات آن نواحى را به ملکه‏خاتون داد به این شرط که یک دهم عواید آنها را تحویل وى دهد. سپس وزیرش شرف‏الملک را در آذربایجان گماشت. شرف‏الملک به این بهانه که ملکه‏خاتون با اتابکان روم و شام ارتباط دارد و آنان را تشویق به تسخیر آذربایجان مى‏کند، به مقابله با این بانو شتافت. ملکه نیز به قلعه تلا در کنار دریاچه ارومیه رفت و با شرف‏الملک به نبرد پرداخت اما چون تاب مقاومت در خود نمى‏دید از مَلَک اشرف‏موسى ایوبى استمداد طلبید و او را براى تصرف آذربایجان تحریض نمود. وى به همراهى ملکه و مردم این سامان که از ستم شرف‏الملک به ستوه آمده بودند، قلعه تلا، خوى، مرند و نخجوان را گرفت و به ناحیه خلاط (مقرّ حکمرانى حاجب على) بازگشت. سلطان جلال‏الدین به قصد انتقام گرفتن از حاجب على که به امداد ملک‏خاتون شتافته بود و نیز تنبیه همسرش، به خلاط لشکرکشى کرد.(25)

فراز و فرود

زاهده‏خاتون (زنده در سال 543ه.ق)، از زنان زاهد، عابد، مدبّر و سیاستمدار است که به همسرى اتابک بُزابه (542 - 532ه.ق)، حاکم فارس در آمد. وى در امور کشوردارى، همسر را یارى مى‏نمود. زاهده‏خاتون مدرسه‏اى بسیار عالى در شیراز بنا کرد که به نام او شهرت دارد. املاک زیادى وقف آن نمود و تولیتش را به علماى اسلامى واگذار نمود. در سال 542 هجرى، طى نبردى که بین اتابک بزابه و سلطان مسعود، نواده ملک‏شاه روى داد، اتابک مزبور کشته شد و در اصفهان دفن گردید. زاهده‏خاتون دستور داد استخوان‏هاى همسرش را به شیراز بیاورند و در مدرسه‏اى که خودش ساخته بود دفن کنند. زاهده‏خاتون قُبّه‏اى عالى براى آن ساخت و خود نیز پس از مرگ بر اساس وصیتى که داشت در این مکان به خاک سپرده شد.(26)
طرخان‏خاتون بانوى متنفذ و قدرتمندى بود که شوهرش امیر اتابک سعد فرمانرواى فارس گردید. این زن نه تنها در زمان حیات همسرش در کنارش به اداره امور قلمرو مذکور سرگرم بود، بلکه پس از مرگش فرمانرواى منطقه فارس شد و در عصر او دانشوران و ادیبان بسیار بهتر از گذشته سامان یافتند. به همت این بانو بناهاى عمومى سودمندى در فارس بنیان نهاده شد.(27)
در دوره حکومت اتابکان فارس، زنى به نام ترکان‏خاتون به قدرت رسید. وى همسر اتابک مظفرالدین سعد بن‏ابى‏بکر بن‏سعد بن‏زنگى و خواهر اتابک یزد بود و چون شوهرش وفات یافت و پسرش صغیر بود، در سال 659ه.ق، حاکم مقتدر ولایت فارس شد. او با هلاکو کنار آمد و آن فرمانرواى مغولى محمد پسر دوازده ساله این بانو را طى فرمانى به رسمیت شناخت اما این نوجوان دو سال بعد مُرد. ترکان‏خاتون در کشاکش جانشینى با مشورت امراى دولت، محمدشاه بن‏سلغرشاه را که با خواهر او ازدواج کرده بود به اتابکى فارس برگزید. محمدشاه اندکى بعد خودکامگى آغاز کرد و با لهو و لعب و ستمگرى چنان عرصه را بر مردم تنگ نمود که ترکان‏خاتون به همراه گروهى از امراى محلى بر ضدش قیام کردند و بعد از خلع و دستگیرى او، وى را نزد هلاکو فرستادند. حاکم مغولى، سلجوق‏شاه را به جاى وى نشانید که ترکان‏خاتون بعدها با وى ازدواج کرد. اما این پیوند مصلحتى، فرجام خوشى نداشت و سلجوق‏شاه در عالم مستى حکم به قتل ترکان‏خاتون داد و او را کشت.(28)
شیخ مصلح‏الدین سعدى شیرازى ترکان‏خاتون را چنین مدح کرده است:
درویش و پادشاه ندانم درین زمان‏
الّا به زیر سایه همچون هماى تو
نوشین روان و حاتم‏طایى که بوده‏اند
هرگز نبوده‏اند به عدل و سخاى تو
اى در بقاى عمر تو خیر جهانیان‏
باقى مباد هر که نخواهد بقاى تو
آن چیست در جهان که ندارى تو آن مُراد
تا سعدى از خداى بخواهد براى تو
تا آفتاب مى‏رود و صبح مى‏دمد
عاید به خیر باد صباح و مساى تو
یا ربّ، رضاى او تو برآور به فضل خویش‏
کو روز و شب نمى‏طلبد جز رضاى تو(29)

پى‏نوشتها: -
1) تاریخ ایران‏زمین، دکتر محمدجواد مشکور، ص‏189.
2) همان؛ تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، خانم لمبتون، ترجمه یعقوب آژند، ص‏295؛ تاریخ جدید یزد، احمد بن‏حسین، ص‏69.
3) تاریخ میانه ایران، ص‏293.
4) همان، ص‏285 - 284.
5) دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان، ج‏2، ص‏1312 - 1311.
6) اعلام‏النساء، ج‏4، ص‏267.
7) مدارس نظامیه و تأثیرات علمى و اجتماعى آن، دکتر نوراللَّه کسایى، ص‏38.
8) راحةالصدور و روایةالسرور، محمد بن‏على بن‏سلیمان راوندى، ص‏33.
9) سلجوق‏نامه، ظهیرالدین نیشابورى، ص‏33؛ خواجه نظام‏الملک، دکتر سیدجواد طباطبایى، ص‏32.
10) تاریخ ایران (از آمدن سلجوقیان تا فروپاشى دولت ایلخانان)، پژوهش کمبریج، ج‏5، ص‏81.
11) سیاست‏نامه، ص‏243.
12) سلجوقیان و غُز در کرمان، ص‏260 - 259؛ تاریخ ایران ...، کمبریج، ج‏5، ص‏106؛ دیوان سالارى در عهد سلجوقى، کارلا کوزنر، ترجمه یعقوب آژند، ص‏62 - 61؛ راحةالصدور، ص‏148، مجمع‏الانساب، ص‏107.
13) تاریخ جدید یزد، ص‏63 - 62؛ جامع مفیدى، به اهتمام ایرج افشار، ج 1، ص‏81.
14) سلجوقیان و غز، ص‏161.
15) سلجوق‏نامه، ظهیرالدین نیشابورى، ص‏82 - 81.
16) راحةالصدور، ص‏300 - 299.
17) دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان، ج 1، ص‏601.
18) دیوان انورى، به اهتمام مدرس رضوى، ج 1، ص‏77، 268، 290 و 291.
19) یادداشت‏هاى قزوینى، ج‏2، ص‏62.
20) الکامل فى‏التاریخ، ج‏11، ص‏57؛ تاریخ بیهقى، ص‏72؛ راحةالصدور، ص‏174.
21) راحةالصدور، ص‏205 و 256؛ تاریخ میانه ایران، ص‏283؛ مشاهیر زنان ایرانى و پارسى‏گوى، ص‏201.
22) تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، ص‏252.
23) راحةالصدور، ص‏236.
24) تاریخ ایران‏زمین، دکتر محمدجواد مشکور، ص‏201.
25) تاریخ گزیده، حمداللَّه مستوفى، ص‏499 - 498؛ تاریخ مغول، عباس اقبال آشتیانى، ص‏122 - 116؛ جهانگشاى جوینى، عطاملک جوینى، ص‏158 - 156؛ حبیب‏السیر، خواندمیر، ج‏2، ص‏661.
26) شد الازار فى خط الاوزار عن زوار المزار، معین‏الدین ابوالقاسم جنید شیرازى، تصحیح محمد قزوینى، ص‏282 - 281؛ تذکره هزار مزار، ص‏226 - 224.
27) دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان، ج‏2، ص‏1186.
28) تاریخ وصاف، ص‏182 - 181؛ تاریخ بناکتى، ص‏408؛ زن به زیر مقنعه، ص‏148؛ تداوم و تحول در تاریخ میانه ایران، ص‏296؛ از طاووس تا فرح، ص‏25 - 24؛ زن بر سریر قدرت، ص‏13؛ دانشنامه زنان فرهنگساز ایران و جهان، ج‏1، ص‏634 - 633.
29) مواعظ سعدى، به اهتمام محمدعلى فروغى، ص‏63 - 62.