قصههاى شما (86)
مریم بصیرى
پاییز باغچه کوچک ما - محدثه عرفانى - قم
نیستانه - مطهره خادمى - قم
اصالت عمل - طاهره جعفرى - قم
ناجوانمرد - هدف شوم - ابوالفضل سامانلو - قم
ترس و تردید - ابوالفضل صمدىرضایى - مشهد
سخنرانى - زهرا آسیانى - شهریار
زن و قبرستان - هاجر عرب - شهرکرد
قصه شب - نجمه مصدقى - جممحدثه عرفانى - قم
دوست عزیز، 16 سال بیشتر ندارید ولى داستانهایى که برایمان مىفرستید، همیشه زیبا هستند. بر خلاف برخى از دوستان نوجوانى که در سن و سال شما برایمان داستان مىفرستند، اثر شما خالى از اشکالات نگارشى و ویرایشى است. هر چند در این اثر اخیرتان دچار مشکل زمان افعال شدهاید و زمان در عین یک واحد زمانى، گاه گذشته ساده است و گاه گذشته استمرارى و یا حال ساده.
به شما توصیه مىکنیم به استعداد خود بها بدهید و از همین حالا لااقل در کلاسهاى تابستانى داستاننویسى شرکت کنید تا آثارتان پختهتر شود.
«پاییز باغچه کوچک ما»، عنوان زیبایى است براى داستان یک دختر کوچولویى که با گربه کوچکى به نام «کوچولو» دوست است ولى پدرش گربه را مىکُشد و بر اثر نفرین گربه تمام گلهاى باغچه خشک مىشود. این داستان، مناسب نشریات کودک و نوجوان است؛ شما مىتوانید در عین ارتباط با این نشریات، اثر خودتان را هم بازنویسى کنید و بیشتر، به نوع آزار و اذیت گربه بپردازید تا پدر آن طور، تصمیم به از بین بردن گربه ببرد.
منتظر خبر موفقیتهاى بعدى شما هستیم.مطهره خادمى - قم
خواهر گرامى، از اینکه داستان قبلىتان در این بخش بررسى شده، تشکر کردهاید؛ ما هم از شما متشکریم که به نظرات ما ارج مىنهید و آثار خود را بازنویسى مىکنید.
در شروع «نیستانه» هم نوشتهاید که در این داستان نشانههایى وجود دارد که به مثنوى مولوى اشاره دارد و خواننده آگاه آنها را درخواهد یافت و اشاره کردهاید که این نشانهها به غنىتر شدن داستان کمک خواهد کرد.
اشارهها کاملاً مشخص است و به قول شما موجب قوت و غناى داستان شده و به رمزى بودن آن کمک کرده است ولى مشکل جاى دیگرى است. حوادث داستان شما به هم پیوسته نیستند. سه مکان، سه زمان و در واقع سه تصویر، کل داستان شما را ساختهاند؛ تصاویرى که نمىتوان به راحتى ارتباطى بین آنها و سرنخ اصلى داستان پیدا کرد.
اما جا دارد همین جا از پرداخت ماهرانه شما و نثر داستانىتان تقدیر کرد. منتظر دیگر آثار زیبایتان هستیم.
موفق باشید.طاهره جعفرى - قم
دوست عزیز، نوشتهاید که از عدم پیشرفت شما دلسرد نشویم چون نتوانستهاید کتابهاى مربوط به داستاننویسى را مطالعه کنید ولى همچنان منتظر نقد و بررسىهاى ما هستید تا با جدیت بیشترى به کار نویسندگى بپردازید.
مدتى است که فقط به داستانهاى مینىمالیستى مىپردازید و معتقد هستید تا زمانى که پیشرفت نکنید بهتر است به همین داستانها اکتفا کنید و بعدها به داستانهاى بلندتر بپردازید.
داستاننویس جوان، یادتان باشد که نوشتن داستان کوتاه کوتاه، دلیل بر بىاهمیتى آن نیست بلکه این نوع داستانها را کسانى نوشتهاند که شخصیتهاى مطرح داستان کوتاه بودند. همان طور که یک داستان کوتاه در مقابل رمان، بىارزش نیست؛ داستان کوتاه کوتاه هم نباید در مقابل داستان کوتاه و یا بلند بىارزش جلوه کند. گاه یک داستان مینىمالیستى از نظر محتوا و تکنیک، قوىتر از یک رمان 3000 صفحهاى است و گاه بر عکس. نوشتن داستان مینىمالى در واقع نوعى واکنش نسبت به جامعه مدرن و صنعتى امروز است و به نوعى اشاره به سرعت در زندگى معاصر بشر دارد. در واقع این گونه پرداخت موضوعى و شخصیتپردازى و سبک فکرى و نگارشى، محصول ذهن خودآگاه نویسنده است که باعث مىشود او قالب کوتاه کوتاه، و یا کوتاه، بلند و یا خیلى بلند را براى داستانش انتخاب کند. داستان مینىمالى، نوعى جریان آگاهانه است در جهت خلق آثار داستانى، که از واژگان اندک پدید آمده، تا از آن طریق، مباحث و مفاهیم بسیار عمیق و پیچیده مطرح شود.
امیدواریم شما هم با این دید آگاهانه شروع به نوشتن داستانهاى کوتاه چهار پنج صفحهاى بکنید و بیش از اندازه غرق آثار مینىمالیستى نشوید؛ آن هم به سبک خودتان چرا که اگر درست به این گونه داستانها نپردازید، بعد از مدتها خواهید دید که به جاى داستاننویسشدن، فکاهىنویس شدهاید و فقط مىتوانید داستانکهاى طنزى بنویسید که فقط براى مدتى کوتاه قابل مصرف است و آنقدر عمق ندارد که به عنوان یک اثر مستقل بتواند در دنیاى ادبیات اظهار وجود کند.
«تیم اوبراین»، داستان کوتاه کوتاهى در ارتباط با جنگ آمریکا با ویتنام نوشته است: «در خانه هستم. اما دیگر خانهاى نیست. نه گونىهاى شن مانده، نه سیمهاى خاردار و نه ناخنهاى کنده شده.» هر چند این اثر بسیار کوتاهتر از داستان شماست ولى تصاویر و عمق حادثه جنگ در آن دیده مىشود و مىتوان از آن به عنوان یک داستان مینىمالى ماندگار یاد کرد.
با آرزوى موفقیت براى شما، توصیه همیشگى ما این است که حتماً به یکى از کلاسهاى داستاننویسى خصوصى و یا دولتى مراجعه کنید و داستاننویسى را به صورت کلاسیک فرا بگیرید.
موفق باشید.ابوالفضل سامانلو - قم
برادر محترم، پس از نوشتن داستانهاى بلند و دنبالهدار، مدتى است که خوب توانستهاید با قالب داستان کوتاه آشنا شوید و کارهاى جمع و جور بنویسید ولى هنوز دو مشکل دارید؛ اول اینکه نثر شما داستانى نیست؛ و گاه داستانى است و روان نیست. مشکل رسمالخط هم هنوز در آثارتان دیده مىشود. در واقع باید بیشتر به ویرایش و نوع نگارش خود دقت کنید و کتاب داستانهاى زیادى بخوانید تا با نثر ساده داستانى بهتر آشنا شوید.
مشکل دیگر کارهاى شما، منطقگریزى شما و شخصیتهاى شماست. مثلاً در «هدف شوم»، شخصیتها فوراً و بدون هیچ تصمیمگیرى قبلى، ناگهان تصمیم مىگیرند به مسافرت بروند و مرد که دچار بیمارى روانى است، به عمد چنان سریع مىراند که تصادف کند و خودش و همسرش کشته شود.
افسردگى مرد نمىتواند تنها دلیل این خودکشى آشکار باشد، حتى در صورتى که مرد منطقى درونى براى این کارش داشته باشد، شما به عنوان نویسنده روى آن منطق کار نمىکنید. چطور امکان دارد یک فرد افسرده ناگهان تغییر رویه دهد، طورى که حتى همسرش هم از رفتار او تعجب کند و نفهمد شوهرى که حتى یک لبخند نمىزند چرا به یکباره پر از انرژى شده و تصمیم به مسافرت گرفته است و چرا در عین شادى و نشاط، تصمیم به خودکشى مىگیرد؟
در «ناجوانمرد» نیز معلوم نیست چرا کوپنفروش کلاهبردار از آمدن به مسجد مىترسد، در صورتى که اگر قرار باشد به قرآن قسم بخورد، بالاخره در هر شرایط و هر جایى باید قسم بخورد. خوب بود کسى که کوپنفروش سر او کلاه گذاشته و کوپنهاى اعلام نشدهاش را به اسم کوپنهاى باطلشده خریدارى کرده است، کمى بیش از این براى گرفتن حقش تلاش مىکرد و سپس کار به قسم خوردن مىکشید. در کلانترى هم نباید او به یک حرف، زود کوتاه بیاید و چون ببیند شاهد ندارد راهش را بکشد و برود.
در هر حال اگر منطقى براى حوادث و عملکرد شخصیتهاى آثارتان داشته باشید، بهتر خواهید توانست شخصیتپردازى کنید و آدمها را به کشمکش وا دارید.
منتظر آثار بهتر شما هستیم.ابوالفضل صمدىرضایى - مشهد
برادر گرامى، کماکان مثل گذشته فعال هستید و براى تمام قسمتهاى مجله «پیام زن» و بخش «دختران بهار» مطلب مىفرستید. امیدواریم این فعالیت ادامه داشته باشد به شرطى که در کنار کمیت آثار به کیفیت آنها نیز توجه داشته باشید. در ضمن، از نقد و بررسى آثارتان در بخش «قصههاى شما» تشکر کرده و خواستهاید کمى بیشتر در مورد داستانهاى جنایى پلیسى توضیح بدهیم.
در مورد داستانهاى پلیسى باید گفت به جرئت مىتوان ادعا کرد که اکثر خوانندگان حرفهاى داستان و رمان با خواندن داستان پلیسى به مطالعه علاقهمند شدهاند. داستان پلیسى علاوه بر جذابیت و هیجانانگیز بودن، معمولاً شخصیتها و فضاهاى اعجابانگیزى خلق مىکند که خواننده را به اوج انتظار و هیجان مىرساند.
البته برخى معتقدند که داستانهاى پلیسى، آثارى پیش و پا افتاده هستند ولى داستانهاى خوشساختى هم در این میان هستند که نمىتوان آنها را نادیده گرفت. نویسندگانى چون «آگاتاکریستى» و «آرتور کونن دویل» که در ایران اکثراً آنها را به خاطر آثار «کارآگاه پووارو» و «ماجراهاى شرلوک هولمز» مىشناسند، از جمله نویسندگان مطرح رمانهاى پلیسى هستند.
در داستان پلیسى ما با سه عامل مهم درگیر هستیم. قاتل، مقتول و کارآگاه، سه جزء جدا نشدنى از آثار پلیسى هستند. نویسنده داستان پلیسى یک اتفاق ساده را با تخیلات خودش از حد واقعى به فرا واقعى مىرساند و با فرضیههاى ذهنى خودش، حوادث اعجازآمیزى خلق مىکند. البته باید حواستان باشد که تعلیق و انتظار و حالت معماگونه و رمزآمیزى از مهمترین عناصر این گونه داستانها هستند و باعث مىشوند خواننده به خاطر هیجان و دانستن پایان ماجرا، حتماً داستان را تا پایان ادامه دهد و حتى خودش را جاى قهرمان داستان بگذارد.
در داستانهاى معمولى، الهام نقش مهمى دارد و همراه با تخیل، طرح داستان را پیش مىبرد اما در داستان پلیسى با الهام و تخیل تنها نمىتوان کار را پیش برد بلکه نویسنده هم دقیقاً مثل کارآگاه باید ذهنى پویا و خلاق داشته باشد و بتواند سیر منطقى تمام جزئیات داستان را در فکرش منسجم کند تا به قول معروف مو لاى درز طرحش نرود و خواننده نتواند جایى از داستان، مچ او را بگیرد و کمحافظگىاش را به رخ وى بکشد.
محض اطلاع شما هم متذکر مىشویم که نویسندهاى به نام «پىدىجیمز» که فعلاً کتاب «انگیزههاى غیر طبیعى» از وى در ایران ترجمه و چاپ شده است، به تازگى جاى «آگاتاکریستى» را گرفته و لقب «ملکه جنایت» را در انگلیس از آنِ خود کرده است.
و اما پس از پاسخ به سؤال شما مىپردازیم به آخرین اثرتان که به قول شما یک داستان پلیسى است. «ترس و تردید»، یک داستان جنایى است تا پلیسى، چرا که اصلاً کارآگاهى وارد ماجرا نمىشود و کسى سعى نمىکند تا معماى قتل را بگشاید، بلکه یک قاتل خودش دارد داستانش را تعریف مىکند.
مردى پس از یک دزدى به خاطر رسیدن به پول بیشتر دوستش را کشته است و حال هر شب مردى به او تلفن مىزند و مىگوید از ماجراى قتل مطلع است. این تلفنها تا به آنجا پیش مىرود که قاتل با مرور تمام جزئیات قتل، باز هم پى نمىبرد چه کسى مىتواند او را در حین ارتکاب جرم دیده باشد، اما از ترس لو رفتن خود توسط مرد ناشناس، عاقبت خودکشى مىکند و در نهایت معلوم مىشود که ناشناس، یک بیمار روانى است که دائم با افراد مختلف تماس مىگیرد و عنوان مىکند آنها قاتل هستند.
طرح داستانى و تعلیق موجود در «ترس و تردید» جذاب است ولى تلفنهاى ناشناس و صحبتهاى او غیر منطقى است. وى دقیقاً طورى حرف مىزند که گویا در صحنه قتل بوده و خبر دارد ماجرا بر سر پول بوده است. هر چند این موضوع باعث جنون در قاتل مىشود و او را تا حد خودکشى مىرساند، ولى مخاطب نمىتواند بپذیرد که یک بیمار روانى به طور اتفاقى به یک قاتل زنگ بزند و چیزهایى بگوید که از قضا درست است.
اما همان طور که خواسته بودید در مقام مقایسه، باید گفت که این داستان بهتر از اثر به اصطلاح پلیسى قبلىتان است و هیجان بیشترى در آن دیده مىشود.
البته دقت داشته باشید که به جاى صرف کردن تمام ذهنیت خلاّق خود براى نوشتن داستانهاى پلیسى، کمى هم به داستانهاى آموزنده و دلنشین بپردازید و یا اینکه از یک داستان پلیسى جنایى، نتیجهاى مطلوب بگیرید، نه اینکه فقط صرفاً جذب ساختار معمایى این گونه داستانها شوید و هوش و ذهن خود را تنها در مورد مسائل جنایى به کار بیندازید.
موفق باشید.زهرا آسیانى - شهریار
«این سومین نامهاى است که براى شما مىنویسم. از اینکه به نامههاى من توجه کرده و اشکالاتم را مىگیرید از شما تشکر مىکنم. داستانى که برایتان فرستادهام شاید یک خاطره باشد ولى سعى کردم که آن را به شکل داستان دربیاورم ...»
دوست عزیز، نامه صمیمانهاى که همراه اثر شما به دستمان رسید نشان داد که مشتاق فرا گرفتن هستید و دوست دارید با سبک و سیاق تازهاى دست به قلم ببرید. اما همان طور که خودتان هم اعتراف کردهاید، اثرتان تنها یک خاطره ادبى است! یادتان باشد که حتى براى نوشتن یک قطعه ادبى و خاطره هم باید تخیل و تفکرتان را به کار مداوم وا دارید و بهترین و نابترین احساسات خودتان را با توصیفهاى زیبا و تازه روى کاغذ بیاورید، نه اینکه هر چیزى را به محض ورود روى صفحه ذهنتان، روى صفحه کاغذ حک کنید.
در اثر شما مردى ماجراى پنچر شدن ماشینش را تعریف مىکند و بعد نحوه سوار شدنش به اتوبوس و سپس رفتن به سر کار و برگشتن و سپرى کردن یک مهمانى و سپس رفتن به جلسه سخنرانى و ... . هیچ حادثه و کشمکشى در این وقایع دیده نمىشود و اصلاً معلوم نیست چرا شما دارید این ماجراهاى بىاهمیت را براى خواننده تعریف مىکنید.
براى اینکه یک خاطره تبدیل به داستان شود باید از عناصر داستانى بهره گرفت و با ایجاد حادثه و بحران، داستان را به اوج رساند و بعد در خاتمه با تصمیمگیرىهاى معقول شخصیتهاى داستان را جمعبندى کرد طورى که پیام به طور غیر مستقیم در کل اثر، ارائه شده باشد.
به فرض شما مىتوانستید که با اولین حادثه که همان پنچر شدن ماشین مرد است، حوادث معقول دیگرى را به اثرتان اضافه کنید و با یک پنچرى ساده، کلى ماجرا خلق کنید، نه اینکه پنچرى فراموش شود و همین طور حوادث بىمایه دیگرى پشت سرش بیاید و برود، و بدون اینکه هیچ اتفاق خاصى بیفتد، داستان به انتها برسد.
فعلاً به جاى فکر کردن به انواع سبکهاى داستانى، خوب است در فکر نوشتن یک داستان متعارف باشید و بعد به سبکهاى نوشتارى بپردازید.
موفقیت همیشه با شما باد.هاجر عرب - شهرکرد
خواهر گرامى، «زن و قبرستان»، جز زن و قبرستان چیز دیگرى ندارد. در واقع کل داستان از شروع تا پایان، قصه تنهایى و درماندگى یک زن در قبرستان است که از نبودِ شوهر مرحومش گله و شکایت مىکند و در آخر منتظر سرنوشت نامعلومش مىماند.
شما باید این زن را به کنش و فعالیت وا دارید؛ یعنى زن باید در تنهایىِ خود به این نتیجه برسد که دست به عملى بزند، حتى اگر آن عمل زشت و ناپسند باشد. تنها در این صورت است که قهرمان شما دستبهکار مىشود و داستان شکل مىگیرد. به فرض زن مىتواند دنبال کار بگردد، مىتواند دست به دزدى بزند، مىتواند با حقارت نزد آشنایانش برود و از آنها درخواست پول کند، مىتواند ... .
پس همیشه یادتان باشد که باید شخصیت را درگیر یک موقعیت پیچیده بکنید و همه راهها را براى او ببندید تا خودش فکر کند و ببیند چطور مىتواند مشکلش را حل کند؛ کارى که قهرمان اثر شما نمىکند و کارى ندارد جز نالیدن از روزگار و دست روى دست گذاشتن.
موفق باشید.نجمه مصدقى - جم
دوست عزیز، مشکل داستان شما، داستانىنبودن نثر آن است. «قصه شب»، با لحن و نثر قطعه ادبى شروع شده و ادامه پیدا مىکند ولى با این وجود، طرح دارد و شخصیتها با هم حرف مىزنند و ... . مهمترین چیز در داستان، رعایت نثر داستانى است. باید دقت کنید که داستان شما نثر مقاله، خاطره، گزارش و یا قطعه ادبى پیدا نکند و نثرى صمیمى و روان داشته باشد؛ نثرى ساده و نزدیک به محاوره مردم.
بهترین راه براى روان شدن نثرتان این است که نوشته خودتان را با صداى بلند بخوانید و یا اینکه کسى آن را برایتان بخواند تا متوجه ناموزونى نوشتار خود شوید. پس از خواندن و یا شنیدن داستانتان، باید شروع به دوبارهنویسى آن کنید تا به نثرى یکدست و منسجم برسید. البته این به نشانه آن نیست که شما از نوشتن دلسرد شوید، چرا که دوستان بسیارى در شروع کار داستاننویسى چنین مشکلاتى دارند، طورى که یا از کلمات و جملات ثقیل و بىروح استفاده مىکنند و یا اینکه آنقدر شکسته بسته جملهبندى مىکنند که نثر به آخرین درجه شکستهنویسى نزول پیدا مىکند. مطالعه بیشتر داستان حتماً به شما کمک خواهد کرد تا زیبانوشتن را کشف کنید.
موفق باشید.