خدایا من زیبا نیستم

نویسنده


 

خدایا من زیبا نیستم‏

شهلا زرلکى‏

«میان سیرت و صورت خدایا
دل زیبا بِه از رخسار زیباست‏
به پاس خوبىِ سیرت، کریما
دلم بر زشتى صورت شکیباست»
(از منظومه «دختر زشت»، سروده مهدى سهیلى)

اگر ویژگى‏هاى دخترانگى را با طبیعت «مؤنث» دختر به عنوان یک «زن» در ارتباط بدانیم، درمى‏یابیم که نگاه دختر و تمرکز این نگاه بر ویژگى‏هاى جسمانى، کاملاً طبیعى است. زن به عنوان جنس مؤنث با «طبیعت» ارتباطى تنگاتنگ دارد. زن ظرف‏ها و رخت‏ها را با «آب» مى‏شوید، «خاک» گلدان‏ها را عوض مى‏کند، «نوزاد»، محصول طبیعى ویژگى‏هاى اندام زنانه است. زن ابزار بى‏واسطه آفرینش است. طبیعت در کار آفریدن انسان، با زن همراه و همکار است. پس طبیعى است که زن از آغاز، از همان زمانى که به جنسیت خود آگاهى مى‏یابد، اسیر طبیعت خویش شود.
نگاه جنسى زن با جسم و ویژگى‏هاى طبیعى آن درگیر است. توجه بیش از حد دختر در آغاز فصل بلوغ، به اعضا و اجزاى ظاهرى اندام، گاه به تدریج به بیمارى رایجى مبدل مى‏شود که میان دختران جوان شایع است. توجه اغراق‏آمیز دختر به جزئیات اندام ظاهرى، تحریک‏کننده حسى بیمارگونه است. بزرگ‏نمایى نقص‏هاى کوچک و ناپیدایى که دختر در اندام ظاهرى خود مى‏بیند، او را اسیر رژیم‏هاى طاقت‏فرساى چاقى و لاغرى و محتاج پودرها و کرم‏هاى معجزه‏گر مى‏کند. مدت زمانى که دختر صرف عیب‏جویى و انتقاد از وضع ظاهرى خود مى‏کند، پایان خوش و رضایتمندانه‏اى ندارد. طول مدت درمان بیمارى‏هاى خودساخته، دختر را حتى تا فرا رسیدن پیرى، به خود مشغول مى‏دارد؛ زیرا او هیچ گاه به رضایت کامل و درونى نمى‏رسد. هر روز در آیینه خیره مى‏شود و عیب تازه‏اى مى‏یابد. در پایان تمام بررسى‏ها و وارسى‏ها، دخترک به یک نتیجه مشترک مى‏رسد و آن جمله‏اى است که هر روز در مقابل آینه در ذهنش تکرار مى‏شود: «خداى چرا من زیبا نیستم؟» این جمله در هزارتوى ذهن و اندیشه دختر انعکاسى بى‏نهایت مى‏یابد و او را بر آن مى‏دارد تا راهىِ مطب متخصصان پوست و جراحى پلاستیک شود.
کارکرد نهفته‏اى که صورت در روند شکل‏گیرى یک ارتباط دارد، انکارناپذیر است. چهره، مرز ورود به جهان جسمِ زنانه است. پس چندان عجیب نیست که تمام توجه دختر از لحظه‏اى که به اهمیت چهره و زیبایى آن در مناسبات و روابط میان دو جنس (زن و مرد) پى مى‏برد، بر این عضو ظاهرى متمرکز شود. دختران، سال‏ها بعد به تجربه و تربیت درمى‏یابند که چهره، ابزار مناسبى است که مى‏توان با پر رنگ کردن اجزاى آن، بر موجودیت خود تأکید کرد.
در حقیقت میل غریزى به «زیبانمایى» در دختران، همه‏گیرترین انگیزه براى دقیق شدن در اجزاى صورت و درافتادن به دام «وسواسِ ذهنى» است. وسواسى ناخودآگاه که شاید دختر از بیمارگونه بودن آن آگاه نباشد. نشستن در صف مطب‏هاى رنگ به رنگ پزشکان پوست و مو و گِله و شکایت از کاستى‏ها و ایرادهاى - گاه نامرئى - صورت، شاهد معتبرى بر این ناآگاهى و وسواس بیمارگونه است. بیشتر دختران در دنیاى فناورى‏هاى نوین معاصر و وجود رسانه‏هاى ارتباطى مؤثرى چون اینترنت، تلویزیون و ... در حال مقایسه وضعیت ظاهرى خویش با ستاره‏هاى سینما و تصویرهاى خوش آب و رنگ و بى‏نقصِ رسانه‏هاى تصویرى‏اند. دسترسى روزافزون به این رسانه‏ها در «عصر اطلاعات» به وسواس ناخودآگاهانه دختر نسبت به رنگ پوست و چشم خود دامن مى‏زند.
گرایش به سوى آراستن وضعیت ظاهرى و دقت در پیراسته بودن چهره تا زمانى طبیعى و تعمیم‏یافته است که از حدود تعادل و ارضاى نیاز فطرى زن به زیبایى و زیبانمودن فراتر نرود. بیرون رفتن از دایره تعادل به معناى رسیدن به اهداف دیگرى است که تنها گروه اندکى از زنان در پى آنند؛ گروهى که در بحث فعلى ما نمى‏گنجند.
البته براى وسواس ذهنى دختران نسبت به زیبایى ظاهرى، دلایل بسیارى وجود دارد که توجیه‏کننده نیز هست. دمِ دست‏ترین دلیل براى توجه افراطىِ دختر به ویژگى‏هاى ظاهرى، دقت موشکافانه گروه خواستگاران در مراسم خواستگارى است. نخستین و شاید مهم‏ترین معیار داورى و انتخاب خواستگار، زیبایى و دست‏کم بى‏نقص بودن ظاهرى دختر است. همه نگاهها به صورتى خیره مى‏شوند که برافروختگى آن نشان از خشم و شرمِ همزمان دختر دارد. خشمگین از این داورىِ ناعادلانه و شرمگین به خاطر نگاههاى کنجکاو و خریدارانه‏اى که اجزاى چهره دختر را اندازه مى‏گیرند تا بعد اگر فرصتى باقى بود، داشته‏هاى معنوى‏اش را اندازه‏گیرى کنند.
در روابط اجتماعى نیز آنچه دختران «زیبایى» مى‏نامند، نقش مهمى بازى مى‏کند. واقعیت‏هاى اجتماعى - چه بپذیریم و چه انکار کنیم - به زیبایى ظاهرى امتیاز بیشترى مى‏دهند. این واقعیت را از اتفاق ساده و روزمره‏اى چون خرید کردن تا راه انداختن کارهاى ادارى مى‏توان از نزدیک شاهد بود. دختران بهره‏مند از زیبایى ظاهر، مراحل هزارگانه ورق‏بازى‏هاى ادارى را در زمان کوتاه‏ترى طى مى‏کنند. این واقعیت یکى از هزاران جلوه واقعى دیگرى است که انگیزه‏هاى دختران را براى رفتن به سوى «زیباتر شدن» تقویت مى‏کند. مجموعه‏اى از علل تاریخى، طبیعى و غریزى دست‏اندرکارند تا دختر تنها به یک سرمایه دلبسته و وابسته باشد و آن قشنگى صورت است. پس گناه این ساده‏لوحى و سطحى‏نگرى تنها به گردن دختر نیست. او معلول شرایط بسیارى است که جامعه، تاریخ و بسیارى از عوامل ناشناخته ازلى براى او تدارک دیده‏اند.
نکوهش دختر به بهانه تلاش بى‏پایانى که براى عوض کردن شکل بینى و گونه و لب و دندان خود، به خرج مى‏دهد، سرزنشى عادلانه نیست.
شاید تأکید بر زیبایى‏هاى معنوى و تبلیغ آراستگى و زیبایى درون، از طریق همان رسانه‏هاى تصویرى مهارناپذیر - آن هم در درازمدت - بتواند بخش کوچکى از وسواس‏هاى بیمارگونه دختران را حل کند. اما این شایدها و اگرها بسیار دیر به ثمر مى‏نشینند و تا آن روز - روزى که ممکن است هیچ گاه نیاید - به تعداد مترسک‏هاى آراسته شهرمان هر روز افزوده مى‏شود.
... چرا دختران نمى‏خواهند با به کار گرفتن اندکى از منطق و شعور خداداده درک کنند که این دماغ‏هاى کوچولوى سربالا به آن صورت‏هاى بزرگِ گوشتالو نمى‏آید! دماغ پینوکیو با گفتن یک دروغ دراز شد و دماغ دختران شهر ما با گفتن دروغ بزرگى به نام «زیبا شدن» هر روز کوچک و کوچک‏تر مى‏شود!