حضور اجتماعى زنان، بایدها و نبایدها


 

حضور اجتماعى زنان، بایدها و نبایدها

سیدمهدى موسوى‏کاشمرى

[چگونگى حضور اجتماعى زنان و نگاه دینى به این مقوله، همواره یکى از مباحث بحث‏انگیز و اختلاف نگاه‏ها در جمهورى اسلامى ایران بوده است. این تفاوت، اینک نیز در نحوه ارزیابى وضع کنونى و عملکرد نظام اسلامى در سال‏هاى گذشته وجود دارد. نویسنده هر چند در این مقاله، عهده‏دارى سمت‏هاى مدیریت را براى زنان روا نمى‏داند اما با رعایت شروطى که بر شمرده مخالفتى با حضور اجتماعى آنان ندارد. شرایطى که برخاسته از لزوم برخوردارى جامعه از روابطى سالم مى‏باشد. کلیّت نگاه نویسنده مى‏تواند مورد توجه بسیارى از خوانندگان قرار گیرد هر چند در پاره‏اى موارد موافق نظر بسیارى از آنان نباشد. یک رسالت مجله بویژه در این ویژه‏نامه طرح دیدگاههاى مختلف است.]

پیشگفتار

1 - نگاهى به تاریخ‏

از موضوعات پرپیشینه در تاریخ حیات بشر، حضور زنان در عرصه‏هاى گوناگون اجتماعى است. مطالعه در احوال بانوان در تاریخ ملت‏ها نشان مى‏دهد که صورت غالب رفتار با زنان در سطحى بسیار گسترده، خشونت بار و تحقیرآمیز و غیر انسانى بوده، براى آنان نه تنها در عرصه اجتماعى و مسائل کلان جامعه هیچ نقشى قایل نبودند، بلکه حتى در محیط خانواده از حقوق انسانى خود محروم گشته بودند.
دکتر گوستاولوبون، مورخ شهیر فرانسوى (1931 - 1841) ضرب‏المثل‏هایى را از اقوام گوناگون جهان نقل مى‏کند که به خوبى گویاى نوع نگرش آنان به زن و شیوه رفتار آنها با او بوده، بازگو کردن و به قلم آوردن آن مایه تأثر است، در حالى که ضرب‏المثل نشانه فرهنگ غالب و بیانگر روحیات و افکار نوع مردم است.
او مى‏نویسد: «تمام قوانین هند و یونان و روم، همچنین قوانین فعلى، زن را در زمره کنیزان و کودکان محسوب داشته است. از آن جمله در قانون «منو» مى‏گوید: زن در کوچکى مطیع پدر، و در جوانى مطیع شوهر، و در بیوگى مطیع پسران و اگر پسرى نداشته باشد، مطیع خویشان باید باشد، یعنى نمى‏شود اختیارش را به خودش واگذار کرد. قوانین روم و یونان نیز نظیر این را مى‏گویند، چنان که در روم، مرد تسلطى کامل و مطلق بر زن خویش داشت و وى مانند کنیزى بود که هیچ گونه ارزشى در اجتماع ندارد. هیچ داورى براى زن جز شوهرش نبود و تنها او بود که اختیار زندگى و مرگ زن را داشت. در قانون یونان نیز بهتر از این با زن رفتار نمى‏شد و هیچ گونه حقى و ارثى براى زن منظور نشده بود.»(1)
باز مى‏نویسد: «یونانیان عموماً زن را موجود پستى مى‏دانستند که تنها براى ادامه نسل و کارهاى خانه به درد مى‏خورد و اگر زنى بچه ناقص و بى‏قواره‏اى مى‏زایید، آن زن را مى‏کشتند. مسیو «تروپلنگ» مى‏نویسد: «زن بیچاره که در اسپارت فرزند نیرومند و شایسته‏اى براى جنگ نمى‏زایید آن زن را مى‏کشتند» نیز مى‏نویسد: «اگر زنى ولود بود (بسیار فرزند مى‏آورد) مردان دیگر آن زن را به عنوان عاریه از شوهرش مى‏گرفتند تا از آنها نیز براى وطن فرزند بزاید» تازه در زمان تمدن یونانیان جز یک مشت زنان هوسران که اندکى آزادى پیدا کردند، دیگران بهره‏اى از آزادى نداشتند».(2)
همو در باره رفتار اعراب پیش از اسلام، با زنان مى‏نویسد: «پیش از آمدن اسلام مردها زن را موجودى مى‏دانستند متوسط میان حیوانات و انسان، یعنى او را فقط وسیله‏اى براى پیدایش نسل و خدمتکارى مى‏دانستند و دختردار شدن را براى خود مصیبتى مى‏پنداشتند، و رسم دخترکشى شایع شده بود ...»(3)
در ادامه مى‏افزاید: «اینها (زنان) در زمانى که اخلاق جوانمردانه و کیاست اعراب اندلس رو به انتشار نهاد، به همان پایه رسیدند که به تازگى زنان اروپا بدان پایه و مقام نائل گشته‏اند. اروپاییان اخلاق جوانمردانه‏اى را که یکى از آثار آن احترام به زن است، از اعراب و مسلمانان اقتباس کردند، بنا بر این مذهب اسلام بود که زن را از پست‏ترین وضع به بلندترین مقامات رساند، نه مذهب مسیح، چنان که میان مردم شایع است».(4)
این بخش‏ها به دو منظور به قلم آمد، نخست اینکه گذرا پیشینه موضوع به دست آید؛ دیگر اینکه خدمت اسلام به جامعه زنان روشن شود. این اعتراف از یک مورخ بیگانه و غیر مسلمان که اروپاییان خوشرفتارى به زنان را همچون بسیارى از مسائل دیگر از مسلمانان آموختند، نکته بسیار بااهمیتى است که باید بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.
اسلام با قوانین ظالمانه بر ضد زن، مبارزه کرد و مقررات تبعیض‏آمیز و غیر انسانى بر ضد او را بى‏اعتبار ساخت، نیز حضور زن را در ابعاد مختلف اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و حتى سیاسى پذیرفت و بر آن مهر تأیید نهاد. هر چند با واقع‏نگرى، برخى تفاوت‏هاى موجود بین زن و مرد را به رسمیت شناخت.

2 - مدیریت زنان مسئله اصلى نیست‏

مطابق نگرش فمینیسم، تأمین حقوق زن، همسانى او با مرد در تمامى زمینه‏ها است، که مهم‏ترین آنها مشارکت در مسئله مدیریت جامعه است. گرچه برخى به طور ناموفق کوشیده‏اند اثبات کنند زن مى‏تواند در نظام اسلامى به هر سطحى از سطوح مدیریت جامعه حتى رهبرى راه پیدا کند.(5)
این سخن را از دو زاویه گذرا بررسى مى‏کنیم:
نخست اینکه آیا شرکت دادن زنان در مدیریت جامعه به معناى برآوردن حقوق آنهاست و یا آن را در جایى جز این باید جستجو کرد؟
حقیقت این است که احیاى شخصیت زن، مقوله‏اى غیر از این است و عدم حضور زنان در صحنه مدیریت جامعه به معناى پایمال شدن حقوق آنان نیست.
همچنان که شرع(6) و ماده 1105 قانون مدنى(7) مدیریت و سرپرستى خانواده را به مردان سپرده است. اگر در خانواده هر کسى به وظایف قانونى و اخلاقى خود عمل کند، هیچ گاه از ناحیه این قانون، زیانى متوجه زن نمى‏شود، بلکه در یک محیط تفاهم‏آمیز، زن از مدیریت مرد بهره‏مند مى‏شود و به سایر حقوق خود نیز دست مى‏یابد.
برخى مى‏گویند حضور زنان در صحنه مدیریت جامعه، سبب مى‏شود آنان از این فرصت براى برآوردن حقوق خود استفاده کنند اما انحصار مدیریت‏ها در مردان موجب مى‏شود نهادها و مقررات جامعه را به سویى هدایت کنند که به سود آنان و زیان بانوان باشد.
این سخن وقتى قابل طرح است که جامعه با مدیریت فاسد و استبدادى اداره شود و مردان بى‏تقوا و خودرأى حکمرانى کنند، ولى زمانى که قانون و عدالت و انصاف حاکم باشد و مردان پرهیزکار و خداباور بر مبناى قانون الهى، مدیریت جامعه را به دست گیرند، آنچه حق و قانون شریعت مى‏طلبد، ملاک عمل قرار مى‏گیرد و جنسیت و مانند آن تعیین‏کننده سمت و سوى برآوردن حقوق مردم نمى‏شود.
دوم، زاویه دیگرى که از آن به این موضوع مى‏نگریم، دیدگاه اسلامى است، البته در این باره جزمیت نمى‏ورزیم، ولى به برآمد دلیل پاى‏بندیم.
از نگاه شرع، مهم‏ترین آیه‏اى که در این باره با صراحت سخن رانده این کریمه است: «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ ...؛
مردان سرپرست و نگهبان زنانند، به جهت برترى‏هایى که خداوند براى بعضى، نسبت به برخى قرار داده است و به جهت انفاق‏هایى که از اموال‏شان (در مورد زنان) مى‏کنند ...»(8)
برخى آیه را منحصر به محیط خانواده دانسته‏اند، زیرا در ذیل آیه آمده «وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ». این بخش بیان علت حکم مى‏باشد و نفقه در مورد خانواده مطرح است. روشن است کسى که هزینه زندگى برعهده او نهاده شده است، باید مدیریت خرج و توزیع آن را نیز در اختیار داشته باشد. بنابراین آیه ناظر به مدیریت‏هاى اجتماعى نیست.(9)
برخى دیگر معناى آیه را گسترش داده و شامل مسائل اجتماعى نیز دانسته‏اند.(10) البته به نظر مى‏رسد نظریه صحیح، سخن نخست است و آیه ناظر به مسائل خانواده مى‏باشد، ولى آیه کریمه در بیان علت، دو امر را ذکر کرده است. ابتدا مى‏فرماید «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ» سپس موضوع نفقه را مطرح مى‏کند، گرچه موضوع دوم مربوط به مسائل خانوادگى است، ولى مضمون جمله نخست، فراتر از آن است و پیش گرفتن آن بر نفقه بیانگر نقش مهم‏تر آن در وضع حکم است.
اختلاف تعبیر در بیان این دو علت، بسیار زیبا و حکمت‏آمیز است زیرا در قسمت نخست، علت حکم، برترى برخى بر بعضى دانسته شده، ولى در قسمت دوم نفقه دادن مردان بیان شده است؛ در مورد برترى، سخن این نیست که چون مردان از زنان بهترند، مدیر قرار داده شده‏اند، بلکه در اینجا امتیازات متفاوت است. آفریدگار انسان در مرد مزایایى و در زن ویژگى‏هایى دیگر آفریده است. امتیازات نهاده شده در سرشت مردان اقتضاى پذیرش مسئولیت، و مزایاى قرار داده شده در آفرینش زن‏ها مقتضى واگذارى مسئولیتى دیگر است.
به گفته ویل دورانت «... در باره برابرى در نبوغ نباید از روى برابرى در قدرت یا توانایى در اجراى امور، با مهارت مساوى حکم کرد بلکه برابرى در نبوغ را باید از روى توانایى در اجراى مشاغل و وظایفى دانست که طبیعت، براى هر یک از زن و مرد مقرر کرده است.»(11)
نیز مى‏گوید: «... جنگجویى زن در وجود دیگرى است. زن سربازان را دوست دارد و از مرد توانا خوشش مى‏آید. در مشاهده قدرت، نوعى عامل عجیب «خوشى فرودستانه» او را تحریک مى‏کند اگر چه خودش قربانى این قدرت باشد. در هر نسل، ماده، نر جنگى را برمى‏گزیند بى‏آنکه خود بداند در این کار احتیاج به حمایت از کودک و منزل نهفته است. این خوشى دیرین در لذت بردن از قدرت و مردانگى گاهى بر احساسات اقتصادى نوین زن غالب مى‏آید. چنان که گاهى ترجیح مى‏دهد با دیوانه شجاعى ازدواج کند. زن به مردى که فرماندهى بلد است، با خوشحالى تسلیم مى‏شود. اگر این روزها فرمانبردارى زن کمتر شده، براى آن است که مردان در قدرت و اخلاق از پیش ضعیف‏تر شده‏اند. شاید انس به صنعت تنبلى‏آور امروز و انس به زندگى معنوى خستگى‏آور و ساختگى، مردان را به بردگى عادت داده و شجاعت آنان را از دست‏شان گرفته است.»(12)
از سوى دیگر ظاهر آیه گویاى آن است که هر یک از این دو قسمت بیانگر علتى مستقل مى‏باشد و هر کدام جداگانه علت حکم است، نه اینکه مفاد هر دو بخش علت واحد براى حکم آیه باشد.
بنابراین هر چند مورد نزول آیه در خصوص خانواده است، ولى اگر قانون خداوندى با توجه به علت نخست، اعطاى تدبیر و مدیریت خانواده به مردان باشد، به طریق اولى در سپردن امور اجتماعى، سیاسى و اقتصادى جامعه همین گونه حکم مى‏کند.(13) البته این حکم در غیر مجموعه‏هایى است که اعضاى آن را فقط بانوان تشکیل مى‏دهند. حکم در مواردى است که به کارگیرى ولایت و مدیریت شامل مردان نیز باشد.
گذشته از اینکه با وجود شخصیتى همچون حضرت فاطمه(س) در بین زنان، که داراى مقام عصمت کبرا است، هیچ یک از امامان، زن نبوده‏اند و این نشان مى‏دهد که هر چند ممکن است زن به لحاظ شخصیتى به عالى‏ترین مقامات انسانى دست یابد، ولى در عین حال، منصب امامت را دارا نمى‏شود. شواهد تاریخى عصر نخستین اسلام حاکى است هیچ یک از والیان و استانداران چه در عصر پیامبر گرامى(ص) و چه در دوره‏هاى بعد، بانوان نبوده‏اند. حتى رسول خدا(ص) که به طور مکرر در غیاب خود در مدینه منوره جانشینى برمى‏گزید، با وجود حضرت فاطمه(س) در آن شهر و نیز سایر زنان مهاجر و انصار که برخى زن‏هاى لایقى بودند، حتى براى یک بار اداره مسلمانان را در نبود خود به آنها واگذار نکرد.
بنابراین مسئولان نظام اسلامى به جاى اینکه به حضور بانوان در عرصه مدیریت کشور بپردازند، بهتر است بر دهها و صدها مسائلى که جامعه بانوان از آن رنج مى‏برند و محرومیت‏ها و حق‏کشى‏هایى که نسبت به آنان در محیط خانواده مى‏شود، با تأکید بر حقوقى که اسلام براى آنان در نظر گرفته است، کار و پافشارى کنند.
البته ممکن است بین زنان عناصر داراى شرایط براى مدیریت باشند، ولى وضع قانون بر اساس در نظر گرفتن کل و مجموعه است، نه موارد نادر، همچنان که در قانون شریعت، نوشیدن هر «مست‏آورى» چه کم باشد و چه زیاد، حرام است، گرچه ممکن است کم آن مست‏کننده نباشد. البته ممکن است گفته شود هر قانونِ عامى، تبصره و استثنا دارد؛ این سخن درست است، ولى باید استثنا با دلیل معتبرى به دست ما برسد، در غیر این صورت، قانون بر عموم خود باقى است.

3- حمایت از حضور اجتماعى زنان‏

صرف نظر از مسئله مدیریت که به نظر مى‏رسد با مانع شرعى روبه‏رو است، سایر عرصه‏هاى حضور سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و حتى نظامى نه تنها مانعى ندارد، بلکه در برخى زمینه‏هاى مذکور، به ویژه در وضع ویژه زمان ما شایسته و حتى بایسته است.
البته حضور اجتماعى از آنجا که همراه با برخوردها و تماس‏هاى چندسویه است، براى هر یک از زن و مرد تکالیفى را ایجاب مى‏کند که مراعات و توجه به آن در تأمین سلامت اخلاقى جامعه و ثمربخش بودن حضور و برکنار ماندن آن از آسیب‏ها و آفات، نقش بنیادى دارد، همچون آداب نیک معاشرت، پرهیز از دروغ و تهمت و غیبت و فریب و ستم و دهها عنوان مسائل اخلاقى و حقوقى که رعایت آن، شرط حضور سالم زن و مرد مسلمان در عرصه‏هاى گوناگون جامعه است.
گذشته از آنچه ذکر شد، بدین منظور براى هر یک از زن و مرد و یا ویژه حضور زن در اجتماع، شرایط و حدودى مقرر شده است که در ادامه مقاله بدان مى‏پردازیم.

شرایط حضور

1 - پوشش‏

یکى از داده‏ها و مواهب آفرینش، در بسیارى از پدیده‏هاى خلقت، پوشش است. نقش عمده آن در موجودات، حفاظت و نگه‏دارى در برابر عوامل ناسازگار با سلامت آنهاست. پوشش در موجودات زنده، نقش بایسته‏ترى از عناصر زندگى دارد. هر چه عنصر حیات در موجودى شدیدتر و با ابعادى وسیع‏تر باشد، این بایستگى افزون‏تر است. خداوند انواع مختلف حیوانات را با پوشش از پر و یا پشم و یا کرک و مو آفریده است، که به واسطه آن از گزند سرما و مانند آن حفاظت مى‏شوند. تفاوت انسان با آنها این است که جسم او در اصل آفرینش بدون پوشش قرار داده شده و بدین لحاظ بشر خوانده مى‏شود. پوست بدنش بى‏حفاظ است و توسط دیگران قابل دیدن است. خداوند لباس او را جدا از جسم وى قرار داده و مواد آن را در طبیعت از پنبه و پشم و مانند آن نهاده و طرز تهیه آن را به او آموخته است.
تفاوت دیگر، در هدف از پوشش است. انسان، گذشته از نیازى که به حفاظت از سرما و گرما و یا زینت خود دارد، به جهت مسائل اخلاقى، براى پوشیده نگه داشتن بدن، به ویژه شرمگاهش، از دید همنوعان، نیازمند پوشش است.
قرآن کریم مى‏فرماید: «یا بَنى‏ آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارى‏ سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِباسُ التَّقْوى‏ ذالِکَ خَیْرٌ ذالِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ؛
اى فرزندان آدم، بر شما لباس فرو فرستادیم که اندام‏تان را مى‏پوشاند و مایه زینت شماست، ولى لباس پرهیزکارى بهتر است. این از نشانه‏هاى خداوند است. شاید یادآورى کند (نعمت‏هاى خدا را).»(14)

حجاب مردان:

بر خلاف آنچه تصور مى‏شود، توصیه به حجاب در مورد مردان نیز هست. آنان نیز نسبت به آن وظیفه دارند، گرچه در مورد زنان به جهاتى حساسیت و دامنه افزون‏ترى دارد:
اوّلاً: مرد نسبت به زن تحریک‏پذیرتر است. دوم، رویکرد مرد به زن تهاجمى است، در حالى که جایگاه زن انفعالى و پذیرش است.
سوم، تمام اندام‏هاى بدن زن براى مرد تحریک‏کننده است. در عین حال، اگر مرد بداند بدن او در معرض دید است و موجب مى‏شود نگاه زنان نامحرم به او جلب شود و بدین وسیله، عفت عمومى خدشه‏دار گردد، این کار از جهت هموار کردن زمینه گناه، معصیت است.(15)
هر چند برخى در صدق «یارى و اعانه برگناه» نسبت به چنین کارى تردید کرده و گفته‏اند: کمک در صورتى است که کننده کار، قصد انجام آن را به منظور گناه داشته باشد، ولى اگر چنین قصدى در بین نباشد، گرچه این کار مقدمه نگاه غرض‏آلود باشد، عمل، اعانه به شمار نمى‏آید.(16)
اما حقیقت این است که عرف مردم در صدق کمک بر انجام کارى، قصد فاعل را دخیل نمى‏دانند، از این‏رو اگر کسى با اینکه مى‏داند کار او سبب مى‏شود دیگرى دچار گناه گردد، ولى در عین حال بدون چنین قصدى، اقدام به عمل کند، به عنوان کمک‏کننده بر انجام گناه، مجرم شناخته مى‏شود.
البته روشن است بایستگى پوشش در مرد، تنها در اعضایى از بدن است که برهنه بودن آن، نگاههاى شهوت‏آمیز را جلب کند، ولى اندامى همچون سر و گردن و دست و پا تا مچ بیرون از این حکم است.

پوشش زنان:

وجوب رعایت پوشش در زنان، حکم ضرورى دین و از امور بدیهى قرآن است.
در بخشى از آیه سى و یک سوره نور آمده است: «وَ قُلْ لِّلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصرِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُروجَهُنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلّا ما ظَهَرَ مِنْها وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى‏ جُیُوبِهِنَّ ...؛
به زنان باایمان بگو: چشم‏هاى خود را (از نگاه هوس‏آلود) فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند. و زینت خود را - جز آن مقدار که نمایان است - آشکار ننمایند، و گوشه‏هاى روسرى خود را بر سینه افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود).»

آثار ارزنده پوشش‏

اکنون به برخى از ابعاد فلسفه پوشش زن مى‏پردازیم:
یکم:
از آثار مثبت رعایت پوشش در بین بانوان، تحکیم شالوده خانواده و تقویت پایه‏هاى دوستى و محبت بین زن و شوهر است، زیرا اوّلاً بى‏توجهى به این موضوع موجب جلب نگاههاى ناپاک افراد آزمند است. این برآیند سبب مى‏شود مرد احساس کند همسر او مورد نظر و طمع دیگران است، و این احساس عامل بروز بدگمانى، حساسیت و به هم‏ریختگى روابط زوجین خواهد بود.
دوم، حضور زنان در کوچه و بازار با وضع نامناسب سبب مى‏شود مردان سست‏بنیه، با دیدن‏شان، به آنان متمایل شوند. وقتى دل از پى دیده رفت، کنترل آن کار آسانى نیست. بهانه‏گیرى‏ها، کم‏توجهى‏ها، آزاررسانى‏ها، ضعف اعصاب و بى‏تابى‏ها از همین جا آغاز مى‏شود.
از عوامل مهم سست بودن بنیان خانواده در غرب همین است، زیرا آنچه اساس پیوند زناشویى با همه پیامدها و مشکلات آن است، احساس نیاز هر یک از زن و شوهر به همدیگر است.
وقتى در اثر افسارگسیختگى و بى‏بند و بارى اجتماعى، هر کدام از زن و مرد به آنچه در محیط خانواده است، احساس احتیاج نکرد، رفته رفته احساس همسران نسبت به هم کمرنگ و ضعیف مى‏شود. از طرف دیگر محدودیت‏ها، قید و بندها، و مشکلات ناشى از زندگى مشترک بر جاى مى‏ماند و فروپاشى خانواده نتیجه طبیعى آن است.

دوم:

برخى بر این باورند که بى‏حجابى موجب مى‏شود رفته رفته زن و جاذبه‏هاى او براى مردم کمرنگ شود و از حساسیت و حرص و آز مرد، نسبت به زن کاسته شود. وقتى این گونه شد، روابط زن و مرد حالت عادى به خود مى‏گیرد! این گروه حتى حل مشکلات اخلاقى را در همین راه مى‏دانند. اما این سخن در جاى خود درست است ولى دو نکته را نباید از نظر دور داشت: نخست، باید دید تجربه کشورهایى که این راه را رفته‏اند چیست؟ آیا توانسته‏اند از این راه، از مسائل ضد اخلاقى و روابط نامشروع زن و مرد بکاهند یا این وضع موجب پَر و بال گرفتن انحرافات اخلاقى در بین آنها شده است؟
دیگر آنکه بر عکس آنچه در این پندار مطرح شده، جاذبه داشتن زن براى مرد و حتى افزایش کشش، نه تنها بد و ناپسند نیست که مطلوب است، زیرا وجود این حساسیت و جستجو از یک طرف و در پرده بودن و عفت و وقار زن از سوى دیگر، سبب مى‏شود همان گونه که در آفرینش منظور گردیده است، مردان براى ارضاى غریزه خود به جنس مخالف روى آورند و از گرایش به همجنس برکنار بمانند.
بى‏شک یکى از عوامل اساسى همجنس‏گرایى در غرب این است که روابط زن و مرد عادى شده و زن غربى براى مرد غربى، جاذبه و کششى را که زن شرقى براى مرد شرقى دارد، از دست داده است. در این وضع گرایش به همجنس امرى طبیعى است. در داستان قوم لوط، پس از آمدن فرشتگان به محضر آن حضرت و اقدام نارواى قوم، لوط به آنها مى‏گوید: «هؤُلاءِ بَناتى‏ إِن کُنتُمْ فاعِلینَ؛ اینان دختران منند اگر منظورى دارید.»(17)
چه مقصود از «بنات» همچنان که برخى گفته‏اند(18) دختران لوط باشد و یا دختران امت، در هر حال آیات نشان مى‏دهد در محیط اجتماعى قوم لوط، زنان براى مردان جلوه و جاذبه‏اى نداشتند، به گونه‏اى که در برابر تقاضاى حضرت براى گرایش آنان به زنان، پاسخ ایشان آن بود که: تو مى‏دانى خواسته و گرایش ما چیست!
بنابراین اگر پوشش زن و پرهیز او از نمایش زیبایى‏ها و آرایش خود به مرد سبب شود وى را نسبت به خود در تب و تاب نگه دارد، خدمتى بزرگ به نوع بشر کرده و از بروز و شیوع فساد در عرصه اخلاق و معنویت جلوگیرى به عمل آورده است.

سوم:

نمایاندن و اظهار زیبایى‏هاى زن، افراد ناباب را به دو جهت، به ایجاد مزاحمت نسبت به این گونه بانوان وا مى‏دارد؛ یکى آنکه آنان بیشتر در پى زنان و دخترانى‏اند که خود را در معرض این گونه مزاحمت‏ها قرار مى‏دهند، ولى بانوان داراى پوشش حتى در نظر آنان داراى احترام‏اند، از این‏رو کمتر متعرض آنان مى‏شوند.
دیگر اینکه مردان منحرف با دیدن زیبایى‏ها و برجستگى‏هاى بدن زنان تحریک مى‏شوند، به دنبال آن دست به مزاحمت و آزار مى‏زنند. مزاحمت‏ها موجب مى‏شود در ذهن زن این احساس پدید آید که دست خلقت، او را براى ارضاى شهوت افسارگسیخته مردان آفریده است! عقده‏هاى روانى ناشى از این احساس و این نوع برخوردها، بسیار روشن است؛ دلمشغولى زن به پیامد این نوع رفتارها و نیز آراستن پیوسته خود براى جلوه گرى‏هاى بیشتر و پریشان‏خاطرى که این گونه مسائل در پى دارد، فرصت‏هاى خدادادى براى رسیدگى او به هدف و مسائل اصلى حیات را از زن سلب مى‏کند و لحظه‏ها و جوانى و استعدادهاى او را از بهره ورى و توجه به اهداف والا باز مى‏دارد، در حالى که پوشش مناسب، این فرصت را به زن مى‏دهد که از تعرض‏ها و مزاحمت‏هاى منحرفان برکنار باشد و بى‏آنکه وقت و عمر گرانمایه خود را در خودآرایى و نمایاندن زیبایى‏هاى خود، به گروهى ناپاک مصرف کند، همت و اندیشه و رفتار خویش را در مسیر دستیابى به رشد و کمال معنوى و مادى خود و جامعه به کار گیرد.
چهارم:
گذشته از آنچه گفتیم حفظ سلامت، پاکى و امنیت اجتماعى در گرو وجود انسان‏هاى صالح و فرزانه، وظیفه‏شناس و بامعنویت است. بى‏گمان ایجاد جامعه سالمى با وجود انگیزه‏ها و عوامل و زمینه‏هاى فساد ممکن نیست. نسل جوان که در آغاز عمر به سر مى‏برد، کانون انرژى و غریزه است و بر اثر غلبه احساسات و عواطف، و در معرض تحریکات، شتابان در حرکت به سوى غرایز است، البته مرد نباید این قدر ضعیف باشد که حتى با صداى زن تحریک شود، ولى واقعیت این است که دست خلقت بر اساس حکمت، مرد را تحریک‏پذیر قرار داده است. بر این اساس، رعایت پوشش، وقار و متانت زن، نقش بسیار روشن و مؤثرى در حفظ اجتماع از آلودگى‏هاى اخلاقى و انحرافات فکرى و روانى جوانان دارد.

پاکى قلب

گذشته از نگرش حقوقى به مسئله پوشش در جامعه براى کنترل نگاههاى آلوده، در یک نگاه اخلاقى باید گفت شرط اخلاقى حضور اجتماعى، پاکى قلب است. بى‏شک یکى از بهترین سرمایه سعادت انسان، برخوردارى از قلب و دل سالم و پاک است. قلب طاهر، اندیشه و رفتار را جهت مى‏دهد؛ فضاى ذهنى انسان را روشن و باصفا مى‏کند.
واردات و آنچه به قلب سالم خطور مى‏کند، دل‏انگیز و امیدبخش و رشددهنده و پیش‏برنده انسان به سوى اهداف عالى و کمالات است، نیز مانع هدر رفتن استعدادها و توان آدمى مى‏شود، در حالى که دارنده قلب آلوده، همواره افکار پلید و ویرانگر و اندیشه‏هاى تاریک و آزاردهنده دارد.
بدیهى است برخوردارى از قلبى پاک و بى‏شائبه، از ضرورى‏ترین شرط حضور اجتماعى زن و مرد است. قلب ناپاک، نگاهها را غرض‏آلود، سخن گفتن‏ها و برخوردهاى عادى را جهت‏دار، و محیط اجتماعى را ناامن مى‏سازد. البته برخى وقتى از کار نامشروعى باز داشته مى‏شوند، به ویژه اگر نظر به ظاهر شخص باشد، مى‏گویند: آدم باید قلبش پاک باشد! ولى باید توجه داشت چون قلب، خاستگاه کارهاست، قلب ناپاک، عمل ناشایست مى‏زاید. قرآن کریم مى‏فرماید:
«ذلک و مَنْ یُعَظِّم شعائرَ اللهِ فإنّها مِنْ تَقْوَى القلوب؛ هر کس شعائر الهى را بزرگ شمارد از تقواى قلب اوست.»(19) با اینکه تعظیم شعائر مربوط به ظواهر امور است، اما از تقواى قلب شمرده شده، پس اگر کسى به‏عمد، عمل ناشایسته‏اى کرد و بر آن اصرار داشت، نشانه درون ناپاک اوست.
گذشته از این، عامل بیمارى دل و آلودگى آن، گناه و بى‏بند و بارى است. قلب در آغاز، آفرینشى پاک و سالم داشته، آنچه آن را بیمار مى‏کند، معصیت‏ها و عمل‏هاى زشت است. حقیقت این است که انسان هم قلب پاک لازم دارد و هم به رفتار شایسته نیازمند است.(20)

2 - توجه به حقوق همسر

خانواده رکن اساسى جامعه و سنگ بناى نخستین آن است. امام باقر علیه السلام از رسول گرامى صلى الله علیه و آله نقل مى‏کند: «ما بُنِى فى الاسلام بناء أحبّ الى الله عزّ و جلّ مِن التزویج؛ در اسلام هیچ بنیانى نزد خداوند، محبوب‏تر از ازدواج نیست.»(21) وقتى خانواده تشکیل شد، پاسدارى از آن از مهم‏ترین وظایف اخلاقى اعضاى آن است و پیشگیرى از متلاشى شدن خانواده، وظیفه‏اى قطعى براى آنهاست. در این راستا طلاق با اینکه حلال است، ولى منفورترین و ناخشنودترین کار حلال نزد خداوند است.(22) این آموزه مى‏طلبد مشروعیت حضور اجتماعى زنان مشروط باشد به اینکه خللى به پایدارى و موجودیت خانواده وارد نیاید، البته رعایت این شرط در مورد مردان نیز لازم است و آنان باید قسمتى از وقت خود را به خانواده اختصاص دهند، ولى این وظیفه در مورد مردان با زنان متفاوت و ناهمگون است. حفظ بنیاد خانواده مى‏طلبد مرد بیشتر در بیرون خانه باشد و به کسب معاش و تأمین هزینه زندگى که بر عهده اوست بپردازد، در حالى که مسئولیت زنان بر عکس است، از این‏رو مشروعیت بیرون رفتن زن از خانه منوط به هماهنگى شوهر و موافقت اوست(23) حتى پاى‏بندى به آن، از عوامل کارآمد در جلب رضایت خداوند و آمرزش زن شمرده شده است.
امام صادق مى‏فرماید: «انَّ رجلاً من الانصار على عهد رسول‏الله - صلّى اللهُ علیه و آله - خرج فى بعض حوائجه فعهد إلى امْرأته عهداً أنْ لا تخرج مِن بیتها حتى یقدم قال(ع): و أنّ أباها قد مرض فبعثتِ المرأةُ إلى رسول‏الله - صلى الله علیه و آله - تستأذنه أنْ تعوده فقال(ص): لا، اجلسى فى بیتک و أطیعى زوجَکِ، قال(ع): فثقل فأرسلتْ إلیه(ص) ثانیاً بذلک، فقال(ص): اجلسى فى بیتکِ و أطیعى زوجکِ، قال(ع): فماتَ أبوها فبعثتْ إلیه(ص) إنّ أبى قد مات فتأمرنى أنْ اصلّى علیه، فقال(ص): لا، أجلسى فى بیتکِ و أطیعى زوجکِ، قال(ع): فدفن الرجل فبعث إلیها رسول‏الله - صلى الله علیه و آله - إنّ الله قد غفر لکِ و لأبیکِ بطاعتکِ لزوجکِ؛
در زمان حضرت رسول اکرم(ص) مردى از انصار براى مدتى جهت برآوردن برخى نیازمندى‏ها به مسافرت رفت و به همسر خود سپرد که تا زمان برگشت او از منزل خارج نشود. پدر زن مریض بود، او قاصدى نزد پیامبر گرامى(ص) فرستاد و از ایشان خواست اجازه دهد زن از پدر خود عیادت کند. پیامبر(ص) به او پیغام داد که: «از منزل خارج نشو و از شوهرت اطاعت کن.» دیگر بار فرستاده‏اى از سوى او نزد حضرت آمد و همان تقاضا را از پیامبر داشت، باز رسول خدا همان پاسخ را داد. تا اینکه پدرش از دنیا رفت. باز کسى نزد ایشان فرستاد: که پدرم فوت کرد، اجازه دهید بروم بر بدنش نماز بخوانم، حضرت همان دستور را داد. زن از خانه بیرون نرفت و مرده را دفن کردند. رسول خدا به زن اطلاع داد: خداوند تو و پدرت را به جهت اینکه از شوهرت فرمان بردى آمرزید».(24)
البته این دستور بدان جهت است که عیادت از مریض و حضور بر سر جنازه و نماز بر میت هر چند پدر و مادر، مستحب است، ولى اطاعت از شوهر بر زن واجب است.
باز حضرت مى‏فرماید: «إذا صلّتِ المرأةُ خَمسها و صامتْ شهرَها و حَجَّت بیتَ ربِّها و اطاعتْ زوجَها و عرفتْ حقَّ علىّ فلتدخل مِن اىِّ أبواب الجنان شاءتْ؛ هرگاه زن نمازهاى پنج‏گانه‏اش را به جاى آورد و ماه رمضان را روزه گرفت و - اگر مستطیع شد - به زیارت خانه خدا رفت و از شوهر خود اطاعت کرد - بهشتى است - و از هر یک از درهاى بهشت که اراده کند حق ورود دارد.»(25)
برخى ممکن است فکر کنند این دستور نشان مى‏دهد اسلام با حضور اجتماعى زنان چندان موافقتى ندارد و در حقیقت بر سر راه حضور، مانع‏تراشى کرده است، اما چنین پندارى واقعیت ندارد، زیرا اگر دین به فعالیت اجتماعى زنان رضایت نمى‏داد و با حضور مخالف بود، از آن به طور کلى نهى مى‏کرد و خانه‏نشینى را از وظایف حتمى زنان مقرر مى‏نمود، در حالى که بر عکس آنچه پنداشته شده، مشروعیت حضور را مشروط به هماهنگى شوهر دانسته، زیرا دین از سویى بر حضور اجتماعى زنان مهر تأیید مى‏زند و از سوى دیگر در پى این است که حضور به سست شدن و نااستوارى ارکان خانواده منجر نشود و جامعه از فساد عظیم تزلزل خانواده برکنار ماند.
البته این شرط تا وقتى است که حضور زن در بیرون خانه به جهت کارى که بر او واجب شرعى است نباشد، در غیر این صورت اداى آن عمل و حق واجب، بر اذن شوهر و رضایت او مقدّم است.(26)

3 - توجه به تربیت فرزندان‏

یکى از ویژگى‏هاى تربیت در مورد انسان، طولانى بودن زمان آن است. تربیت فرزند انسان از وقتى که طفلى نوزاد است تا زمانى که مى‏تواند روى پاى خود بایستد و امور خویش را اداره کند، مدت درازى را مى‏طلبد.
از سوى دیگر تربیت طفل، از این جهت که منحصر به برآوردن نیازهاى جسمى او نیست، بلکه رشد معنوى و شخصیتى او را نیز در بر مى‏گیرد، از حساسیت و ظرافت خاصى برخوردار است که مراقبت، صرف وقت و سرمایه‏گذارى بسیار مى‏طلبد.
این وظیفه را خداوند بر عهده والدین گذاشته و اضافه بر نقش آنان در تولید نسل و رشد جسمى، رسیدگى به تربیت معنوى کودک نیز در گستره این وظیفه قرار دارد.
از حضرت امام صادق(ع) روایت است: «أکرموا أولادَکم و أحسنوا أدبَهم یُغفر لکم؛
فرزندان خود را گرامى بدارید و آنان را تربیت نیکو کنید تا گناهان شما آمرزیده شود.»(27)
در حدیث دیگرى امام رضا علیه السلام تربیت نکردن فرزند را از محرّمات برشمرده‏اند.(28)
نیز امام صادق(ع) مى‏فرماید: «میراث اللَّه من عبده المؤمن ولدٌ صالحٌ یستغفر له؛
ارث به جاى مانده از مؤمن براى خداوند، فرزند صالحى است که براى پدر طلب آمرزش کند.»(29)
چنین میراثى با ارزیابى عادى قابل ارزشگذارى نیست اما تنها همین تعبیر مى‏تواند حق آن را ادا کند. برخوردارى از چنین فرزندى هزینه بسیار مى‏طلبد، نیز صرف وقت و توان و بردبارى مى‏خواهد.
برخى تصور مى‏کنند نباید نیک و بد را به فرزند آموخت، بلکه باید او را آزاد گذاشت و حتى زمینه و ابزار کجروى و انحراف را برایش آماده ساخت، تا وقتى رشد یافت، راه را به انتخاب خود برگزیند.
اینان اجبار و تهدید را با مراقبت و هدایت و کمک به طفل جهت گزینش راه درست و برتر اشتباه گرفته‏اند. به کارگیرى تحمیل و زور، در تربیت چندان تأثیر مطلوبى ندارد، ولى این غیر از راهنمایى دلسوزانه، تربیت مسئولانه، فراهم کردن زمینه‏هاى رشد اخلاقى و معنوى و دور نگه داشتن محیط زندگى از انحراف است.
امام صادق(ع) مى‏فرماید: «بادروا أحداثَکم بالحدیث قبل أنْ تسبق إلیهم المرجئة؛
فرزندان خود را با احادیث - ما - آشنا کنید، پیش از آنکه [گروههاى منحرف از جمله‏] «مرجئه» به سراغ آنها روند.»(30)
از این حدیث استفاده مى‏شود اگر خانواده‏ها نسبت به تربیت اعتقادى و اخلاقى فرزندان توجه لازم را نداشته باشند و پایه‏هاى باور و ایمان را در آنان استوار نکنند، دیر یا زود شکار جریان‏هاى منحرفى خواهند شد که بنیاد اندیشه و فکر دینى را در آنان مى‏سوزانند. به ویژه در وضعیت کنونى که با وجود رسانه‏هاى فوق‏العاده مؤثر و گمراه کننده که دام خود را حتى داخل خانه‏ها گسترانده‏اند، دقت و تأمل در چنین رهنمودهایى ضرورتى چند برابر دارد.
بى‏تردید هر یک از والدین در این باره نقش اساسى و تعیین‏کننده دارند که در برابر آن مسئولند، ولى نقش تربیتى مادر بسیار بااهمیت است. مادر به لحاظ احساسات و عواطف بسیار خود، روابط نزدیک‏تر و عاطفى‏تر با فرزند دارد که ابزار اصلى در تربیت اخلاقى است. شکیبایى، پشتکار و فراغت از مسئولیت کارهاى بیرون منزل به او در این باره فرصتى یگانه داده و این خود بزرگ‏ترین هنر زن و مؤثرترین نقش او در عالم حیات است، و چه کار و اشتغالى مى‏تواند با آن برابرى کند؟!
ویل دورانت مى‏نویسد: «شاید زنان ذوق بهترى نشان دهند، یعنى این دوران تقلید بگذرد و آنان دریابند که مردان قابل این همه ستایش نیستند که مورد تقلید زنان واقع شوند. نیز زنان دریابند که ذهن و هوش دو چیز جداگانه است و سعادت نیز مانند زیبایى و کمال در اجراى وظایف طبیعى، خاص هر جنس است. نیز زمانى که آزادى را تبلیغ مى‏کنند بدانند که مرد ناقص شدن کارى نیست، بلکه مهم زن کامل بودن است، مادرى را فنى بدانند که براى آن به همان اندازه هوش و استعداد لازم است که در به کار بردن اهرم و قرقره و چرخ و پیچ و مهره، و شاید دریابند که بزرگ‏ترین هنرها همین است.
این آزادى نوین، براى زنان، مسائل مشکل و پیچیده‏اى مانند آنچه در دوران اسارت و بندگى با آن مواجه بودند پیش آورده است.»(31)
نیز مى‏نویسد: «زن بى‏آنکه نیازى به تفکر داشته باشد مى‏داند که اصلاحات سالم فقط از خانه برمى‏خیزد. زن آنجا که مرد خیالى سرگردان را به مرد فداکار و پاى‏بند به خانه و کودکان خود تبدیل مى‏سازد، عامل حفظ و بقاى نوع است ... اگر امروز طبیعت در حفظ خانواده و کودک ناتوان به نظر مى‏رسد براى آن است که زن مدتى است طبیعت را از یاد برده است، ولى شکست طبیعت همیشگى نیست و هر وقت که بخواهد مى‏تواند به صدها مصالحى که در ذخیره دارد برگردد.»(32)
بنابراین، حضور زن در اشتغالات و حضور بیرون خانه تا حد امکان نباید به نقش تربیتى او نسبت به فرزندانش صدمه‏اى وارد کند و آنان را از محبت و تربیت دلسوزانه و مادرانه محروم سازد.
4 - اشتغال در کارهاى متناسب با زن و توجه به نیازها
از عرصه‏هاى حضور اجتماعى زنان، کار در بیرون از خانه است. اینکه زنان از نظر اسلامى مجاز به فعالیت مفید تولیدى، فرهنگى، خدماتى و غیر آن در بیرون از محیط خانه‏اند، جاى سخن ندارد. قرآن کریم با صراحت مى‏گوید:
«و لا تتّمنْوا ما فضَّل‏اللَّهُ به بعضَکم على بعض للرّجال نصیبٌ ممَّا اکْتسبوا و للنساء نصیبٌ ممَّا اکْتبسنَ و اسْئلوا اللَّه مِن فضله إنّ الله کان بکلِّ شىٍ علیماً؛
برترى‏هایى را که خداوند براى برخى از شما بر بعضى دیگر قرار داده آرزو نکنید. (این تفاوت‏هاى طبیعى و حقوقى براى حفظ نظام زندگى و طبق عدالت است، ولى با این حال) مردان نصیبى از آنچه به دست مى‏آورند، دارند و زنان نیز نصیبى (و نباید حقوق هیچ یک پایمال گردد). از فضل (و رحمت و برکت) خدا، (براى رفع تنگناها) طلب کنید و خداوند به هر چیز داناست».(33)
در صدر اسلام و پس از آن در عصر امامان علیهم السلام زنانى بودند که در زمینه تجارت، کشاورزى، دامدارى و غیر آن اشتغال داشتند. البته روشن است مشاغلى همچون آموزش و پرورش و پزشکى که متناسب با ویژگى‏هاى روحى زنان است، مطلوب و گاهى ضرورى است، ولى به نظر مى‏رسد فراگیر کردن کار بانوان و فرهنگ‏سازى، به رغم آن که همچنان مردان در جستجوى شغل مناسب‏اند و زنان نیز از آغاز تحصیل در چنین اندیشه‏اى به سر مى‏برند، چندان با مصالح اجتماعى سازگارى ندارد.
به نظر مى‏رسد یکى از عوامل عمده‏اى که به بحران بیکارى دامن مى‏زند و آن را به معضلى حل‏نشدنى تبدیل مى‏کند، در همین فرآیند نهفته است، زیرا از سویى شرع و قانون، هزینه و نفقه زن و فرزندان را بر عهده مرد نهاده است، در حالى که زنان نسبت به درآمدى که کسب مى‏کنند هیچ گونه مسئولیتى در برابر هزینه زندگى ندارند، از سوى دیگر فرصت‏هاى شغلى که به وجود مى‏آید و مى‏تواند مرد جوانى را از بیکارى و سردرگمى برهاند و او را به تشکیل خانواده تشویق کند، به دختران و زنان سپرده مى‏شود! نتیجه این روند آن است که روز به روز بر دامنه بحران بیکارى افزوده شود، آمار ازدواج کاهش یافته و سن آن بالا رود، نیز میزان طلاق و فروپاشى خانواده‏ها بر اثر بیکارى و فقر فزونى یابد.

5 - گرایش تحصیلى متناسب‏

برخى بر این پندارند که دانش و دین در رویارویى با یکدیگرند و یا دست کم هر کدام راهى جداگانه دارند. این خیال گرچه ممکن است نسبت به برخى ادیان تحریف شده، دور از واقعیت نباشد (و عملکرد برخى ادیان همچون مسیحیت در قرون وسطى مؤید آن است) ولى این پندار در مورد اسلام دور از حقیقت است. اسلام در فراگیرى دانش‏ها همه مرزها (به جز مرزهاى اخلاقى) را به روى مردم گشوده است و براى هیچ یک از زمان، مکان، سن، طبقه اجتماعى، معلم و نوع علم، محدودیتى براى فرد و جامعه و نقشى در تعلیم و تعلم قایل نشده است. از مهم‏ترین مرزها جنسیت است.
رسول اکرم مى‏فرماید: «طلب العلم فریضة على کلِّ مسلم»(34) طلب، کسب همراه با حرکت و پیگیرى و اقدام است و مقصود از «مسلم» هر مسلمانى، زن و مرد است. اینکه این واژه مذکر به کار رفته، از آن‏روست که جنسیت منظور نگردیده است، همچنان که در آیات وقتى گفته مى‏شود: «یا ایها الذین آمنوا أقیموا الصلوة.» گرچه الفاظ به صورت مذکر مى‏باشد، ولى بدیهى است آنچه نقش عمده در تعیین مخاطبان دارد، ایمان است، نه واژه و قالب ظاهرى، از این‏رو در مورد چنین خطاباتى زن و مرد به طور یکسان مورد خطابند، نه اینکه مردان اصالتاً و زنان به تبعیت و یا اشتراک در حکم، مخاطب این گونه آیات باشند.
در جمله نقل شده از پیامبر گرامى(ص) نیز آنچه مبناى تعیین حدود تکلیف و مکلف است، مسلمانى است، نه جنسیت، چون اصل، اشتراک احکام بین زن و مرد است. هر جا حکمى ویژه هر یک باشد، باید در کلام با صراحت بیان شود. البته اصل دانش‏آموزى، زن و مرد ندارد، ولى با توجه به گستره دامنه علوم و امکانات محدود هر یک از زن و مرد در فراگیرى آنها و نیاز جامعه به تمامى رشته‏ها، نیز مهم‏تر بودن برخى دانش‏ها و ضرورت وجود مشاغل و مسئولیت‏ها به تناسب افراد و شایستگى‏هاى آنان، نقش اولویت‏ها در فراگیرى علوم، نباید نادیده گرفته شود.
به نظر مى‏رسد نظام آموزشى ما تاکنون برنامه‏اى در جهت هدایت دانشجویان به سمت اولویت‏هاى جنسیتى نداشته است. این مسئله باید مورد توجه باشد که بیشتر خانواده‏ها براى تحصیل دختران، با مشکلات فروانى از جمله هجرت روبه‏رویند. متأسفانه این موضوع - با وجود پیامدهاى سوء دورى از خانواده و نظارت آن، که براى دختران و خانواده‏ها و نیز جامعه به وجود آمده است - همچنان ادامه دارد.
تحصیل دختران باید چنان هدایت و برنامه‏ریزى شود که پس از فراغت از آن، خانواده احساس کند در برابر آنچه سرمایه‏گذارى کرده، نتیجه مطلوب و رضایت‏بخش گرفته است و نیز دختر دانشجو اندوخته‏هایى کسب کرده است که متناسب با ویژگى‏هاى زن مسلمان با خدمت شایسته‏اش، گره‏اى از کار جامعه گشوده مى‏شود، نه اینکه با پایان دوره تحصیل، با طلبکار دانستن خود از جامعه و دولت به عنوان فرد بیکار، بر مشکلات انبوه آن بیفزاید، در حالى که در همان حال، بسیارى از میدان‏هاى فعالیت مناسب زنان و حتى ویژه آنها نیازمند نیروى کار ماهر و متخصص باشد.
6 - حفظ حریم زن و مرد:
گذشته از آنچه در باره پوشش گفتیم، به منظور پاسداشت بهداشت اخلاقى و روانى جامعه، رعایت امورى در روابط زن و مرد بایسته است که به طور اشاره به آن مى‏پردازیم:

پرهیز از مکان خلوت:

از ویژگى‏هاى نفس انسانى، وسوسه‏پذیرى آن است. قرآن کریم مى‏فرماید: «ولقد خلقنا الانسانَ و نعلم ما تُوسوِسُ به نفسُه؛
ما انسان را آفریدیم و از وسوسه‏هاى نفسانى او آگاهیم.»(35)
کار نفس وقتى با فریب، وعده دروغ و ایجاد وسوسه در دل توسط شیطان همراه شود، ایستادگى در برابر آن، براى انسان‏هاى عادى، دشوار خواهد بود، به ویژه اگر زمینه وسوسه‏ها و فریبکارى‏ها آماده باشد. بى‏تردید وجود زن و مرد نامحرم در محیط خلوت، مناسب‏ترین فضا براى فعالیت‏هاى درونى شیطان و نفس انسان است. مطابق برخى روایات، یکى از موارد بیعت زنان با پیامبر گرامى(ص) در صدر اسلام، همراه نشدن آنان با مردان در محیط کارى خلوت است.(36)
محمد بن‏طیار مى‏گوید: «وارد مدینه شدم و در جستجوى خانه‏اى بودم تا اتاقى را کرایه کنم، پس وارد منزلى شدم که داراى دو اتاق متصل به هم بود و تنها درى بین آن دو فاصله داشت. زنى جوان در آن خانه سکونت داشت. به من گفت: اتاق را کرایه مى‏کنى؟ گفتم: من جوانم و دو اتاق از هم جدا نیست. او به من قول داد در را ببندد. من اثاث خود را به اتاق دیگر بردم و گفتم: در را ببندد.
او به بهانه اینکه بسته بودن در، مایه دلتنگى است، از این کار امتناع ورزید. به او گفتم: ما هر دو جوان هستیم و شایسته نیست این گونه با هم به سر ببریم، ولى در عین حال او باز از این کار سر باز زد. وقتى به ملاقات امام صادق(ع) رفتم، از ایشان در این باره پرسیدم. حضرت به من دستور داد از آن خانه بروم، و فرمود: «مرد و زن هر گاه در مکان خلوتى جاى گزینند، نفر سومى شیطان خواهد بود.»(37)

مراقبت از لحن و گفتار:

یکى از راههاى نفوذ شیطان در قلب زن و مرد مؤمن، شیوه گفتار و سخن گفتن بیش از حد و رو در روست. از دستورهاى قرآن کریم به همسران پیامبر اکرم(ص) است که:
«یا نساء النبى لستُنَّ کأحدٍ مِن النساء أنِ اتقینّ فلا تخضعن بالْقولِ فیطمعَ الذى فى قلبه مرضٌ و قُلْنَ قولاً معروفا؛
اى همسران پیامبر! شما همچون یکى از زنان معمولى نیستید، اگر تقوا پیشه کنید، پس به گونه‏اى هوس‏انگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید.»(38)
پیامبر(ص) در حدیث «مناهى» از سخن گفتن زن، نزد نامحرم بیش از حد ضرورت نهى کرده‏اند.(39)
در حدیث دیگر حضرت فرمود:
«أربع یمتن القلب، الذنب على الذنب و کثرة مناقشة النساء یعنى محادثتهن و مماراة الأحمق یقول و تقول و لا یؤول الى خیرٍ ابداً و مجالسة الموتى. قیل: وَ ما الموتى؟ قال: کلّ غنى مترف؛
چهار کار دل را مى‏میراند: گناه روى گناه، گفتگوى زیاد با زنان، جدال و مشاجره با احمقان (که به هیچ نتیجه مفید و مثبتى منتهى نمى‏شود) و همنشینى با مردگان.» گفته شد: آنان کیانند؟ فرمود: «ثروتمندان خوشگذران.»(40)
گفتگو و همسخن شدن، به ویژه اگر به گونه مداوم باشد و از حدود عادى فراتر رود، به نقطه فساد نزدیک مى‏شود.
ابى‏بصیر مى‏گوید: «به زنى آموزش قرآن مى‏دادم. روزى با او شوخى و مزاح کردم. پس از آن به حضور امام باقر علیه السلام رسیدم. حضرت به من فرمود: به آن زن چه گفتى؟ از روى شرمسارى صورت خود را پوشاندم. پس فرمود: دیگر پیش او نرو.»(41)
بنابراین به منظور تأمین سلامت و بهداشت اخلاقى جامعه لازم است زن و مرد از گفتگوى زیاد و بیش از حد ضرورت و مزاح با همکار نامحرم بپرهیزند. گذشته از آن، با گویش نرم و فتنه‏انگیز با نامحرمان سخن نگوید.

حضور با وضعى عادى‏

از کارهاى ناروا براى زنان حضور آنان در جامعه با لباس نامتناسب و آرایش تند و تحریک‏آمیز است. بى‏گمان پوشش تنگ و جلف که برآمدگى‏هاى بدن را به نمایش بگذارد، نُمود بى‏حجابى و منافى عفت عمومى است.
قرآن مى‏فرماید: «... و لْیَضْرِبْن بخُمُرهِنّ على جُیُوبهنَّ ...؛ و (اطراف) روسرى‏هاى خود را بر سینه افکنند (تا گردن و بدن آنها پوشانده شود.»(42)
خواهران محمد بن‏ابى‏عمیر به محضر حضرت صادق(ع) رسیدند و پرسیدند: زن به عیادت برادر (دینى) خود مى‏رود؟ حضرت فرمود: آرى. پرسیدند: با او مصافحه مى‏کند؟ فرمود: از روى لباس. یکى از آن دو گفت: خواهرم به عیادت برادران (دینى) خود مى‏رود. حضرت فرمود: هر گاه نزد آنان رفتى، لباس رنگین نپوش.(43)» [ظاهراً منظور از «برادر» در این حدیث شریف، برادر «نسبى» است نه «دینى». مصافحه خواهر و برادر هر چند ممنوع نیست اما همانند باز داشتن از پوشیدن لباس رنگارنگ که در روایت آمده، یک توصیه احتیاطى است. البته مصافحه زن و مرد نامحرم اگر از روى لباس و بدون فشردن دست یکدیگر باشد، چنان که فقها فرموده‏اند حرام نیست، هر چند شایسته نیست چنین امرى رواج یابد. سردبیر]
آنچه از قرآن و روایات که نمونه آن ذکر شد به دست مى‏آید، این است که نوع پوشش و آراستگى زن براى حضور در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى و در مجامع مشترک با مردان، باید به گونه‏اى باشد که موجب جلب نظر نامحرمان نشود.

مراقبت، در مکان‏هاى پر ازدحام‏

برخى گذرگاهها در روزها و مناسبت‏ها، وضعیتى استثنایى دارند و ازدحام و تراکم جمعیت زن و مرد، رفت و آمد عادى را با مشکل روبه‏رو مى‏کند. در چنین موقعیتى لازم است تا حد امکان مسیر زن و مرد از هم جدا گردد، در غیر این صورت باید هر یک از آنها، جابه‏جایى و حرکت خود را به گونه‏اى تنظیم و هدایت کند که به برخورد فیزیکى نینجامد. امام صادق(ع) از قول امیر مؤمنان(ع) فرمود:
«یا اهل العراق نُبِّئْتُ أنّ نسائکم یدافعن الرجال فى الطریق، اما تستحون؛
اى مردم عراق، به من خبر رسیده است که زن‏هاى شما در مسیر آمد و شد خود با مردان برخورد مى‏کنند. آیا شرم نمى‏کنید؟!»(44)

مواظبت از نگاه‏

چشم که از مهم‏ترین نعمت‏هاى خداوندى است، گذشته از نقش بى‏همتاى آن در دیدن اجسام، ابزارى مهم جهت انتقال عواطف و احساسات آدمى است.
عواطف، اگر پاک و از روى نوع‏دوستى باشد، بالندگى مى‏آورد، ولى اگر برخاسته از دلى آلوده به شهوت و حسد و کینه باشد، ویرانگر روح و فرسایش‏دهنده روان است. چنین نگاهى هم براى بیننده پر زیان است و هم براى کسى که در معرض تیر دید قرار مى‏گیرد، زهرآگین است.
قرآن کریم در مورد مردان مى‏فرماید:
«قل للمؤمنین یغضُّوا مِن أبصارهم ...؛(45) به مؤمنان بگو: نگاه خیره به نامحرم نکنند» به دنبال آن به زنان دستور مى‏دهد: «قلْ للمؤمناتِ یَغْضُضْنَ مِن أبصارهِنّ ...؛(46) به زن‏هاى مؤمن بگو: چشم‏هاى خود را از نگاه به نامحرم نگه دارند.»
قرآن در مورد عفت نگاه، از شیوه معمول در خطاب‏هاى خود، صرف نظر کرده و براى هر یک از زن و مرد، به طور مستقل دستور داده، شاید بدین جهت باشد که گرچه در اصل، شمول قوانین نسبت به زن و مرد به طور یکسان است - مگر در جایى که تصریح به دوگانگى شود - ولى چون در این مورد، شبهه در برخى اذهان وجود دارد که حرمت نگاه ناپاک و فساد آن، اختصاص به مردان دارد و زنان از این جهت معاف‏اند، براى زدودن این فکر نادرست، شیوه مذکور برگزیده شده است.

امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:
«النظرة سهمٌ مِن سهام إبلیس مسموم و کم مِن نظرة اورثتْ حسرةً طویلةً؛
نظر دوختن - به نامحرم - از تیرهاى زهرآلود شیطان است و چه بسیار نگاهى که حسرتى طولانى در پى داشته است.»(47)
در روایتى دیگر حضرت پس از بیان بخش نخست حدیث مى‏فرماید: «... مَن ترکها للَّه عزّ و جلّ لا لغیره، أعقبه الله أمناً و ایماناً یجد طعمه؛
هر کس چشم خود را از دیدن نامحرم نگه دارد و این کار را تنها براى خدا کند، نه غیر او، خداوند به دنبال آن آرامش و ایمانى به او مى‏بخشد که طعم - خوش - آن را احساس کند.»(48)
گاهى ممکن است خوددارى از نگاه به نامحرم به انگیزه ریا و اینکه دیگران قضاوت منفى نسبت به شخص پیدا نکنند، باشد. چنین کارى گرچه آثار بد نگاه ناپاک را ندارد، ولى آثار مثبت ترک گناه را هم ندارد. خوددارى از معصیت خداوند هرگاه با خلوص نیت همراه شود و براى خشنودى او باشد، گذشته از نبود پى‏آمدهاى سوء گناه، ثواب الهى و لذت معنوى دارد.

نتیجه‏گیرى

از آنچه در طى نوشتار گفتیم به دست مى‏آید بر خلاف آنچه تصور مى‏شود (شرایط و حدودى که اسلام، براى حضور زنان در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى قرار داده، موجب کاهش و حذف تدریجى حضور است) شرایط نشان مى‏دهد دین با اصل حضور اجتماعى زن، مخالفتى ندارد. شرایط به منظور پاسداشت حرمت زن از بروز برخى پیامدهاى ویرانگر بر دامن شخصیت انسانى او، همچنین حفظ حریم جامعه از بروز ناهنجارى‏ها و فسادهاى اخلاقى و پاسدارى از کیان خانواده، نیز تأمین زمینه‏هاى حضور پیوسته و سالم زن در تمام عرصه‏ها است.

پى‏نوشتها: -
1) گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، کتابفروشى اسلامیه، تهران، چاپ دوم، ص 509.
2) همان، ص 507.
3) همان، ص 503.
4) همان.
5) مهرانگیز کار، حقوق سیاسى زنان ایران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، تهران.
6) سوره نساء، آیه 34.
7) قانون خانواده، مجموعه قوانین مجد، به کوشش عارفه مدنى، مجمع علمى و فرهنگى مجد، ص‏22.
8) سوره نساء، آیه 34.
9) تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ج 3، ص 371 - 369.
10) تفسیر المیزان، چ بیروت، ج 4، ص 343.
11) لذات فلسفه، چاپ دانشجو، تهران، ص 144.
12) همان، ص 137.
13) تفاوت دیدگاه علامه طباطبایى(ره) با ما در این است که ایشان، شمول حکم آیه را از راه عموم و دلالت منطوقى آیه دانسته‏اند، ولى ما آن را از راه اولویت و دلالت فحوایى آیه استفاده مى‏کنیم.
14) سوره اعراف، آیه 26.
15) سیدکاظم یزدى(ره)، عروة الوثقى، کتابفروشى علمیه اسلامیه، چ تهران، ج‏2، ص 806.
16) سیدمحسن طباطبایى‏حکیم(ره) مستمسک العروة، چ بیروت، ج 14، ص 60.
17) سوره حجر، آیه 71.
18) سیدعبدالله شبّر، تفسیر القرآن الکریم، چ بیروت، ص 265.
19) سوره حج، آیه 32.
20) براى آگاهى بیشتر بنگرید: سیدمهدى موسوى کاشمرى، مجله پیام زن، شماره 29، ص‏39.
21) وسائل الشیعه، ج‏14، مکتبة الاسلامیه، تهران، ابواب مقدمات نکاح، ب‏1، ص‏3، ح‏4.
22) همان، ج 15، ابواب مقدمات طلاق، باب 1.
23) تحریر الوسیله، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، قم، ج 2، ص 303.
24) وسائل الشیعه، ج 14، ابواب مقدمات نکاح، باب 91، ص 125، ح 1.
25) همان، باب 79، ص‏113، ح‏4.
26) تحریر الوسیله، ج‏2، ص 305، مسئله 7.
27) حسن بن‏فضل طبرسى(ره)، مکارم الاخلاق، مؤسسه اعلمى، چ بیروت، ص 222.
28) وسائل الشیعه، ج‏5، ص 234، ح 15.
29) مکارم الاخلاق، ص 218.
30) وسایل الشیعه، ج 15، ابواب احکام اولاد، ب 84، ص 196، ح 1.
31) لذات فلسفه، ص‏147.
32) همان، ص 143.
33) سوره نساء، آیه 32.
34) اصول کافى، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ج‏1، ص‏30.
35) سوره ق، آیه 16.
36) وسائل الشیعه، ابواب مقدمات نکاح، باب 99، ص‏133، ح‏14.
37) همان، ج‏13، ابواب احکام اجاره، ب 31، ص‏280، ح‏1.
38) سوره احزاب، آیه 32.
39) وسائل الشیعه، ج‏14، ابواب مقدمات نکاح، ب‏106، ص‏143، ح‏2.
40) همان، ح‏3.
41) همان، ص‏144، ح‏5.
42) سوره نور، آیه 31.
43) وسائل الشیعه، ج‏14، ابواب مقدمات نکاح، باب 116، ص‏152، ح‏1.
44) همان، باب 132، ص‏174، ح‏1.
45) سوره نور، آیه 30.
46) همان، آیه 31.
47) وسائل الشیعه، ج‏14، ص‏138، ب 104، ح‏1.
48) همان، ص‏139، ح‏5.