حضور اجتماعى زنان، بایدها و نبایدها
سیدمهدى موسوىکاشمرى
[چگونگى حضور اجتماعى زنان و نگاه دینى به این مقوله، همواره یکى از مباحث بحثانگیز و اختلاف نگاهها در جمهورى اسلامى ایران بوده است. این تفاوت، اینک نیز در نحوه ارزیابى وضع کنونى و عملکرد نظام اسلامى در سالهاى گذشته وجود دارد. نویسنده هر چند در این مقاله، عهدهدارى سمتهاى مدیریت را براى زنان روا نمىداند اما با رعایت شروطى که بر شمرده مخالفتى با حضور اجتماعى آنان ندارد. شرایطى که برخاسته از لزوم برخوردارى جامعه از روابطى سالم مىباشد. کلیّت نگاه نویسنده مىتواند مورد توجه بسیارى از خوانندگان قرار گیرد هر چند در پارهاى موارد موافق نظر بسیارى از آنان نباشد. یک رسالت مجله بویژه در این ویژهنامه طرح دیدگاههاى مختلف است.]
پیشگفتار
1 - نگاهى به تاریخ
از موضوعات پرپیشینه در تاریخ حیات بشر، حضور زنان در عرصههاى گوناگون اجتماعى است. مطالعه در احوال بانوان در تاریخ ملتها نشان مىدهد که صورت غالب رفتار با زنان در سطحى بسیار گسترده، خشونت بار و تحقیرآمیز و غیر انسانى بوده، براى آنان نه تنها در عرصه اجتماعى و مسائل کلان جامعه هیچ نقشى قایل نبودند، بلکه حتى در محیط خانواده از حقوق انسانى خود محروم گشته بودند.
دکتر گوستاولوبون، مورخ شهیر فرانسوى (1931 - 1841) ضربالمثلهایى را از اقوام گوناگون جهان نقل مىکند که به خوبى گویاى نوع نگرش آنان به زن و شیوه رفتار آنها با او بوده، بازگو کردن و به قلم آوردن آن مایه تأثر است، در حالى که ضربالمثل نشانه فرهنگ غالب و بیانگر روحیات و افکار نوع مردم است.
او مىنویسد: «تمام قوانین هند و یونان و روم، همچنین قوانین فعلى، زن را در زمره کنیزان و کودکان محسوب داشته است. از آن جمله در قانون «منو» مىگوید: زن در کوچکى مطیع پدر، و در جوانى مطیع شوهر، و در بیوگى مطیع پسران و اگر پسرى نداشته باشد، مطیع خویشان باید باشد، یعنى نمىشود اختیارش را به خودش واگذار کرد. قوانین روم و یونان نیز نظیر این را مىگویند، چنان که در روم، مرد تسلطى کامل و مطلق بر زن خویش داشت و وى مانند کنیزى بود که هیچ گونه ارزشى در اجتماع ندارد. هیچ داورى براى زن جز شوهرش نبود و تنها او بود که اختیار زندگى و مرگ زن را داشت. در قانون یونان نیز بهتر از این با زن رفتار نمىشد و هیچ گونه حقى و ارثى براى زن منظور نشده بود.»(1)
باز مىنویسد: «یونانیان عموماً زن را موجود پستى مىدانستند که تنها براى ادامه نسل و کارهاى خانه به درد مىخورد و اگر زنى بچه ناقص و بىقوارهاى مىزایید، آن زن را مىکشتند. مسیو «تروپلنگ» مىنویسد: «زن بیچاره که در اسپارت فرزند نیرومند و شایستهاى براى جنگ نمىزایید آن زن را مىکشتند» نیز مىنویسد: «اگر زنى ولود بود (بسیار فرزند مىآورد) مردان دیگر آن زن را به عنوان عاریه از شوهرش مىگرفتند تا از آنها نیز براى وطن فرزند بزاید» تازه در زمان تمدن یونانیان جز یک مشت زنان هوسران که اندکى آزادى پیدا کردند، دیگران بهرهاى از آزادى نداشتند».(2)
همو در باره رفتار اعراب پیش از اسلام، با زنان مىنویسد: «پیش از آمدن اسلام مردها زن را موجودى مىدانستند متوسط میان حیوانات و انسان، یعنى او را فقط وسیلهاى براى پیدایش نسل و خدمتکارى مىدانستند و دختردار شدن را براى خود مصیبتى مىپنداشتند، و رسم دخترکشى شایع شده بود ...»(3)
در ادامه مىافزاید: «اینها (زنان) در زمانى که اخلاق جوانمردانه و کیاست اعراب اندلس رو به انتشار نهاد، به همان پایه رسیدند که به تازگى زنان اروپا بدان پایه و مقام نائل گشتهاند. اروپاییان اخلاق جوانمردانهاى را که یکى از آثار آن احترام به زن است، از اعراب و مسلمانان اقتباس کردند، بنا بر این مذهب اسلام بود که زن را از پستترین وضع به بلندترین مقامات رساند، نه مذهب مسیح، چنان که میان مردم شایع است».(4)
این بخشها به دو منظور به قلم آمد، نخست اینکه گذرا پیشینه موضوع به دست آید؛ دیگر اینکه خدمت اسلام به جامعه زنان روشن شود. این اعتراف از یک مورخ بیگانه و غیر مسلمان که اروپاییان خوشرفتارى به زنان را همچون بسیارى از مسائل دیگر از مسلمانان آموختند، نکته بسیار بااهمیتى است که باید بیش از پیش مورد توجه قرار گیرد.
اسلام با قوانین ظالمانه بر ضد زن، مبارزه کرد و مقررات تبعیضآمیز و غیر انسانى بر ضد او را بىاعتبار ساخت، نیز حضور زن را در ابعاد مختلف اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و حتى سیاسى پذیرفت و بر آن مهر تأیید نهاد. هر چند با واقعنگرى، برخى تفاوتهاى موجود بین زن و مرد را به رسمیت شناخت.2 - مدیریت زنان مسئله اصلى نیست
مطابق نگرش فمینیسم، تأمین حقوق زن، همسانى او با مرد در تمامى زمینهها است، که مهمترین آنها مشارکت در مسئله مدیریت جامعه است. گرچه برخى به طور ناموفق کوشیدهاند اثبات کنند زن مىتواند در نظام اسلامى به هر سطحى از سطوح مدیریت جامعه حتى رهبرى راه پیدا کند.(5)
این سخن را از دو زاویه گذرا بررسى مىکنیم:
نخست اینکه آیا شرکت دادن زنان در مدیریت جامعه به معناى برآوردن حقوق آنهاست و یا آن را در جایى جز این باید جستجو کرد؟
حقیقت این است که احیاى شخصیت زن، مقولهاى غیر از این است و عدم حضور زنان در صحنه مدیریت جامعه به معناى پایمال شدن حقوق آنان نیست.
همچنان که شرع(6) و ماده 1105 قانون مدنى(7) مدیریت و سرپرستى خانواده را به مردان سپرده است. اگر در خانواده هر کسى به وظایف قانونى و اخلاقى خود عمل کند، هیچ گاه از ناحیه این قانون، زیانى متوجه زن نمىشود، بلکه در یک محیط تفاهمآمیز، زن از مدیریت مرد بهرهمند مىشود و به سایر حقوق خود نیز دست مىیابد.
برخى مىگویند حضور زنان در صحنه مدیریت جامعه، سبب مىشود آنان از این فرصت براى برآوردن حقوق خود استفاده کنند اما انحصار مدیریتها در مردان موجب مىشود نهادها و مقررات جامعه را به سویى هدایت کنند که به سود آنان و زیان بانوان باشد.
این سخن وقتى قابل طرح است که جامعه با مدیریت فاسد و استبدادى اداره شود و مردان بىتقوا و خودرأى حکمرانى کنند، ولى زمانى که قانون و عدالت و انصاف حاکم باشد و مردان پرهیزکار و خداباور بر مبناى قانون الهى، مدیریت جامعه را به دست گیرند، آنچه حق و قانون شریعت مىطلبد، ملاک عمل قرار مىگیرد و جنسیت و مانند آن تعیینکننده سمت و سوى برآوردن حقوق مردم نمىشود.
دوم، زاویه دیگرى که از آن به این موضوع مىنگریم، دیدگاه اسلامى است، البته در این باره جزمیت نمىورزیم، ولى به برآمد دلیل پاىبندیم.
از نگاه شرع، مهمترین آیهاى که در این باره با صراحت سخن رانده این کریمه است: «الرِّجالُ قَوّامُونَ عَلَى النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ ...؛
مردان سرپرست و نگهبان زنانند، به جهت برترىهایى که خداوند براى بعضى، نسبت به برخى قرار داده است و به جهت انفاقهایى که از اموالشان (در مورد زنان) مىکنند ...»(8)
برخى آیه را منحصر به محیط خانواده دانستهاند، زیرا در ذیل آیه آمده «وَ بِما أَنْفَقُوا مِنْ أَمْوالِهِمْ». این بخش بیان علت حکم مىباشد و نفقه در مورد خانواده مطرح است. روشن است کسى که هزینه زندگى برعهده او نهاده شده است، باید مدیریت خرج و توزیع آن را نیز در اختیار داشته باشد. بنابراین آیه ناظر به مدیریتهاى اجتماعى نیست.(9)
برخى دیگر معناى آیه را گسترش داده و شامل مسائل اجتماعى نیز دانستهاند.(10) البته به نظر مىرسد نظریه صحیح، سخن نخست است و آیه ناظر به مسائل خانواده مىباشد، ولى آیه کریمه در بیان علت، دو امر را ذکر کرده است. ابتدا مىفرماید «بِما فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلى بَعْضٍ» سپس موضوع نفقه را مطرح مىکند، گرچه موضوع دوم مربوط به مسائل خانوادگى است، ولى مضمون جمله نخست، فراتر از آن است و پیش گرفتن آن بر نفقه بیانگر نقش مهمتر آن در وضع حکم است.
اختلاف تعبیر در بیان این دو علت، بسیار زیبا و حکمتآمیز است زیرا در قسمت نخست، علت حکم، برترى برخى بر بعضى دانسته شده، ولى در قسمت دوم نفقه دادن مردان بیان شده است؛ در مورد برترى، سخن این نیست که چون مردان از زنان بهترند، مدیر قرار داده شدهاند، بلکه در اینجا امتیازات متفاوت است. آفریدگار انسان در مرد مزایایى و در زن ویژگىهایى دیگر آفریده است. امتیازات نهاده شده در سرشت مردان اقتضاى پذیرش مسئولیت، و مزایاى قرار داده شده در آفرینش زنها مقتضى واگذارى مسئولیتى دیگر است.
به گفته ویل دورانت «... در باره برابرى در نبوغ نباید از روى برابرى در قدرت یا توانایى در اجراى امور، با مهارت مساوى حکم کرد بلکه برابرى در نبوغ را باید از روى توانایى در اجراى مشاغل و وظایفى دانست که طبیعت، براى هر یک از زن و مرد مقرر کرده است.»(11)
نیز مىگوید: «... جنگجویى زن در وجود دیگرى است. زن سربازان را دوست دارد و از مرد توانا خوشش مىآید. در مشاهده قدرت، نوعى عامل عجیب «خوشى فرودستانه» او را تحریک مىکند اگر چه خودش قربانى این قدرت باشد. در هر نسل، ماده، نر جنگى را برمىگزیند بىآنکه خود بداند در این کار احتیاج به حمایت از کودک و منزل نهفته است. این خوشى دیرین در لذت بردن از قدرت و مردانگى گاهى بر احساسات اقتصادى نوین زن غالب مىآید. چنان که گاهى ترجیح مىدهد با دیوانه شجاعى ازدواج کند. زن به مردى که فرماندهى بلد است، با خوشحالى تسلیم مىشود. اگر این روزها فرمانبردارى زن کمتر شده، براى آن است که مردان در قدرت و اخلاق از پیش ضعیفتر شدهاند. شاید انس به صنعت تنبلىآور امروز و انس به زندگى معنوى خستگىآور و ساختگى، مردان را به بردگى عادت داده و شجاعت آنان را از دستشان گرفته است.»(12)
از سوى دیگر ظاهر آیه گویاى آن است که هر یک از این دو قسمت بیانگر علتى مستقل مىباشد و هر کدام جداگانه علت حکم است، نه اینکه مفاد هر دو بخش علت واحد براى حکم آیه باشد.
بنابراین هر چند مورد نزول آیه در خصوص خانواده است، ولى اگر قانون خداوندى با توجه به علت نخست، اعطاى تدبیر و مدیریت خانواده به مردان باشد، به طریق اولى در سپردن امور اجتماعى، سیاسى و اقتصادى جامعه همین گونه حکم مىکند.(13) البته این حکم در غیر مجموعههایى است که اعضاى آن را فقط بانوان تشکیل مىدهند. حکم در مواردى است که به کارگیرى ولایت و مدیریت شامل مردان نیز باشد.
گذشته از اینکه با وجود شخصیتى همچون حضرت فاطمه(س) در بین زنان، که داراى مقام عصمت کبرا است، هیچ یک از امامان، زن نبودهاند و این نشان مىدهد که هر چند ممکن است زن به لحاظ شخصیتى به عالىترین مقامات انسانى دست یابد، ولى در عین حال، منصب امامت را دارا نمىشود. شواهد تاریخى عصر نخستین اسلام حاکى است هیچ یک از والیان و استانداران چه در عصر پیامبر گرامى(ص) و چه در دورههاى بعد، بانوان نبودهاند. حتى رسول خدا(ص) که به طور مکرر در غیاب خود در مدینه منوره جانشینى برمىگزید، با وجود حضرت فاطمه(س) در آن شهر و نیز سایر زنان مهاجر و انصار که برخى زنهاى لایقى بودند، حتى براى یک بار اداره مسلمانان را در نبود خود به آنها واگذار نکرد.
بنابراین مسئولان نظام اسلامى به جاى اینکه به حضور بانوان در عرصه مدیریت کشور بپردازند، بهتر است بر دهها و صدها مسائلى که جامعه بانوان از آن رنج مىبرند و محرومیتها و حقکشىهایى که نسبت به آنان در محیط خانواده مىشود، با تأکید بر حقوقى که اسلام براى آنان در نظر گرفته است، کار و پافشارى کنند.
البته ممکن است بین زنان عناصر داراى شرایط براى مدیریت باشند، ولى وضع قانون بر اساس در نظر گرفتن کل و مجموعه است، نه موارد نادر، همچنان که در قانون شریعت، نوشیدن هر «مستآورى» چه کم باشد و چه زیاد، حرام است، گرچه ممکن است کم آن مستکننده نباشد. البته ممکن است گفته شود هر قانونِ عامى، تبصره و استثنا دارد؛ این سخن درست است، ولى باید استثنا با دلیل معتبرى به دست ما برسد، در غیر این صورت، قانون بر عموم خود باقى است.3- حمایت از حضور اجتماعى زنان
صرف نظر از مسئله مدیریت که به نظر مىرسد با مانع شرعى روبهرو است، سایر عرصههاى حضور سیاسى، اجتماعى، اقتصادى، فرهنگى و حتى نظامى نه تنها مانعى ندارد، بلکه در برخى زمینههاى مذکور، به ویژه در وضع ویژه زمان ما شایسته و حتى بایسته است.
البته حضور اجتماعى از آنجا که همراه با برخوردها و تماسهاى چندسویه است، براى هر یک از زن و مرد تکالیفى را ایجاب مىکند که مراعات و توجه به آن در تأمین سلامت اخلاقى جامعه و ثمربخش بودن حضور و برکنار ماندن آن از آسیبها و آفات، نقش بنیادى دارد، همچون آداب نیک معاشرت، پرهیز از دروغ و تهمت و غیبت و فریب و ستم و دهها عنوان مسائل اخلاقى و حقوقى که رعایت آن، شرط حضور سالم زن و مرد مسلمان در عرصههاى گوناگون جامعه است.
گذشته از آنچه ذکر شد، بدین منظور براى هر یک از زن و مرد و یا ویژه حضور زن در اجتماع، شرایط و حدودى مقرر شده است که در ادامه مقاله بدان مىپردازیم.شرایط حضور
1 - پوشش
یکى از دادهها و مواهب آفرینش، در بسیارى از پدیدههاى خلقت، پوشش است. نقش عمده آن در موجودات، حفاظت و نگهدارى در برابر عوامل ناسازگار با سلامت آنهاست. پوشش در موجودات زنده، نقش بایستهترى از عناصر زندگى دارد. هر چه عنصر حیات در موجودى شدیدتر و با ابعادى وسیعتر باشد، این بایستگى افزونتر است. خداوند انواع مختلف حیوانات را با پوشش از پر و یا پشم و یا کرک و مو آفریده است، که به واسطه آن از گزند سرما و مانند آن حفاظت مىشوند. تفاوت انسان با آنها این است که جسم او در اصل آفرینش بدون پوشش قرار داده شده و بدین لحاظ بشر خوانده مىشود. پوست بدنش بىحفاظ است و توسط دیگران قابل دیدن است. خداوند لباس او را جدا از جسم وى قرار داده و مواد آن را در طبیعت از پنبه و پشم و مانند آن نهاده و طرز تهیه آن را به او آموخته است.
تفاوت دیگر، در هدف از پوشش است. انسان، گذشته از نیازى که به حفاظت از سرما و گرما و یا زینت خود دارد، به جهت مسائل اخلاقى، براى پوشیده نگه داشتن بدن، به ویژه شرمگاهش، از دید همنوعان، نیازمند پوشش است.
قرآن کریم مىفرماید: «یا بَنى آدَمَ قَدْ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمْ لِباساً یُوارى سَوْآتِکُمْ وَ رِیشاً وَ لِباسُ التَّقْوى ذالِکَ خَیْرٌ ذالِکَ مِنْ آیاتِ اللَّهِ لَعَلَّهُمْ یَذَّکَّرُونَ؛
اى فرزندان آدم، بر شما لباس فرو فرستادیم که اندامتان را مىپوشاند و مایه زینت شماست، ولى لباس پرهیزکارى بهتر است. این از نشانههاى خداوند است. شاید یادآورى کند (نعمتهاى خدا را).»(14)حجاب مردان:
بر خلاف آنچه تصور مىشود، توصیه به حجاب در مورد مردان نیز هست. آنان نیز نسبت به آن وظیفه دارند، گرچه در مورد زنان به جهاتى حساسیت و دامنه افزونترى دارد:
اوّلاً: مرد نسبت به زن تحریکپذیرتر است. دوم، رویکرد مرد به زن تهاجمى است، در حالى که جایگاه زن انفعالى و پذیرش است.
سوم، تمام اندامهاى بدن زن براى مرد تحریککننده است. در عین حال، اگر مرد بداند بدن او در معرض دید است و موجب مىشود نگاه زنان نامحرم به او جلب شود و بدین وسیله، عفت عمومى خدشهدار گردد، این کار از جهت هموار کردن زمینه گناه، معصیت است.(15)
هر چند برخى در صدق «یارى و اعانه برگناه» نسبت به چنین کارى تردید کرده و گفتهاند: کمک در صورتى است که کننده کار، قصد انجام آن را به منظور گناه داشته باشد، ولى اگر چنین قصدى در بین نباشد، گرچه این کار مقدمه نگاه غرضآلود باشد، عمل، اعانه به شمار نمىآید.(16)
اما حقیقت این است که عرف مردم در صدق کمک بر انجام کارى، قصد فاعل را دخیل نمىدانند، از اینرو اگر کسى با اینکه مىداند کار او سبب مىشود دیگرى دچار گناه گردد، ولى در عین حال بدون چنین قصدى، اقدام به عمل کند، به عنوان کمککننده بر انجام گناه، مجرم شناخته مىشود.
البته روشن است بایستگى پوشش در مرد، تنها در اعضایى از بدن است که برهنه بودن آن، نگاههاى شهوتآمیز را جلب کند، ولى اندامى همچون سر و گردن و دست و پا تا مچ بیرون از این حکم است.پوشش زنان:
وجوب رعایت پوشش در زنان، حکم ضرورى دین و از امور بدیهى قرآن است.
در بخشى از آیه سى و یک سوره نور آمده است: «وَ قُلْ لِّلْمُؤْمِناتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصرِهِنَّ وَ یَحْفَظْنَ فُروجَهُنَّ وَ لا یُبْدینَ زینَتَهُنَّ إِلّا ما ظَهَرَ مِنْها وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلى جُیُوبِهِنَّ ...؛
به زنان باایمان بگو: چشمهاى خود را (از نگاه هوسآلود) فرو گیرند و دامان خویش را حفظ کنند. و زینت خود را - جز آن مقدار که نمایان است - آشکار ننمایند، و گوشههاى روسرى خود را بر سینه افکنند (تا گردن و سینه با آن پوشانده شود).»آثار ارزنده پوشش
اکنون به برخى از ابعاد فلسفه پوشش زن مىپردازیم:
یکم:
از آثار مثبت رعایت پوشش در بین بانوان، تحکیم شالوده خانواده و تقویت پایههاى دوستى و محبت بین زن و شوهر است، زیرا اوّلاً بىتوجهى به این موضوع موجب جلب نگاههاى ناپاک افراد آزمند است. این برآیند سبب مىشود مرد احساس کند همسر او مورد نظر و طمع دیگران است، و این احساس عامل بروز بدگمانى، حساسیت و به همریختگى روابط زوجین خواهد بود.
دوم، حضور زنان در کوچه و بازار با وضع نامناسب سبب مىشود مردان سستبنیه، با دیدنشان، به آنان متمایل شوند. وقتى دل از پى دیده رفت، کنترل آن کار آسانى نیست. بهانهگیرىها، کمتوجهىها، آزاررسانىها، ضعف اعصاب و بىتابىها از همین جا آغاز مىشود.
از عوامل مهم سست بودن بنیان خانواده در غرب همین است، زیرا آنچه اساس پیوند زناشویى با همه پیامدها و مشکلات آن است، احساس نیاز هر یک از زن و شوهر به همدیگر است.
وقتى در اثر افسارگسیختگى و بىبند و بارى اجتماعى، هر کدام از زن و مرد به آنچه در محیط خانواده است، احساس احتیاج نکرد، رفته رفته احساس همسران نسبت به هم کمرنگ و ضعیف مىشود. از طرف دیگر محدودیتها، قید و بندها، و مشکلات ناشى از زندگى مشترک بر جاى مىماند و فروپاشى خانواده نتیجه طبیعى آن است.دوم:
برخى بر این باورند که بىحجابى موجب مىشود رفته رفته زن و جاذبههاى او براى مردم کمرنگ شود و از حساسیت و حرص و آز مرد، نسبت به زن کاسته شود. وقتى این گونه شد، روابط زن و مرد حالت عادى به خود مىگیرد! این گروه حتى حل مشکلات اخلاقى را در همین راه مىدانند. اما این سخن در جاى خود درست است ولى دو نکته را نباید از نظر دور داشت: نخست، باید دید تجربه کشورهایى که این راه را رفتهاند چیست؟ آیا توانستهاند از این راه، از مسائل ضد اخلاقى و روابط نامشروع زن و مرد بکاهند یا این وضع موجب پَر و بال گرفتن انحرافات اخلاقى در بین آنها شده است؟
دیگر آنکه بر عکس آنچه در این پندار مطرح شده، جاذبه داشتن زن براى مرد و حتى افزایش کشش، نه تنها بد و ناپسند نیست که مطلوب است، زیرا وجود این حساسیت و جستجو از یک طرف و در پرده بودن و عفت و وقار زن از سوى دیگر، سبب مىشود همان گونه که در آفرینش منظور گردیده است، مردان براى ارضاى غریزه خود به جنس مخالف روى آورند و از گرایش به همجنس برکنار بمانند.
بىشک یکى از عوامل اساسى همجنسگرایى در غرب این است که روابط زن و مرد عادى شده و زن غربى براى مرد غربى، جاذبه و کششى را که زن شرقى براى مرد شرقى دارد، از دست داده است. در این وضع گرایش به همجنس امرى طبیعى است. در داستان قوم لوط، پس از آمدن فرشتگان به محضر آن حضرت و اقدام نارواى قوم، لوط به آنها مىگوید: «هؤُلاءِ بَناتى إِن کُنتُمْ فاعِلینَ؛ اینان دختران منند اگر منظورى دارید.»(17)
چه مقصود از «بنات» همچنان که برخى گفتهاند(18) دختران لوط باشد و یا دختران امت، در هر حال آیات نشان مىدهد در محیط اجتماعى قوم لوط، زنان براى مردان جلوه و جاذبهاى نداشتند، به گونهاى که در برابر تقاضاى حضرت براى گرایش آنان به زنان، پاسخ ایشان آن بود که: تو مىدانى خواسته و گرایش ما چیست!
بنابراین اگر پوشش زن و پرهیز او از نمایش زیبایىها و آرایش خود به مرد سبب شود وى را نسبت به خود در تب و تاب نگه دارد، خدمتى بزرگ به نوع بشر کرده و از بروز و شیوع فساد در عرصه اخلاق و معنویت جلوگیرى به عمل آورده است.سوم:
نمایاندن و اظهار زیبایىهاى زن، افراد ناباب را به دو جهت، به ایجاد مزاحمت نسبت به این گونه بانوان وا مىدارد؛ یکى آنکه آنان بیشتر در پى زنان و دخترانىاند که خود را در معرض این گونه مزاحمتها قرار مىدهند، ولى بانوان داراى پوشش حتى در نظر آنان داراى احتراماند، از اینرو کمتر متعرض آنان مىشوند.
دیگر اینکه مردان منحرف با دیدن زیبایىها و برجستگىهاى بدن زنان تحریک مىشوند، به دنبال آن دست به مزاحمت و آزار مىزنند. مزاحمتها موجب مىشود در ذهن زن این احساس پدید آید که دست خلقت، او را براى ارضاى شهوت افسارگسیخته مردان آفریده است! عقدههاى روانى ناشى از این احساس و این نوع برخوردها، بسیار روشن است؛ دلمشغولى زن به پیامد این نوع رفتارها و نیز آراستن پیوسته خود براى جلوه گرىهاى بیشتر و پریشانخاطرى که این گونه مسائل در پى دارد، فرصتهاى خدادادى براى رسیدگى او به هدف و مسائل اصلى حیات را از زن سلب مىکند و لحظهها و جوانى و استعدادهاى او را از بهره ورى و توجه به اهداف والا باز مىدارد، در حالى که پوشش مناسب، این فرصت را به زن مىدهد که از تعرضها و مزاحمتهاى منحرفان برکنار باشد و بىآنکه وقت و عمر گرانمایه خود را در خودآرایى و نمایاندن زیبایىهاى خود، به گروهى ناپاک مصرف کند، همت و اندیشه و رفتار خویش را در مسیر دستیابى به رشد و کمال معنوى و مادى خود و جامعه به کار گیرد.
چهارم:
گذشته از آنچه گفتیم حفظ سلامت، پاکى و امنیت اجتماعى در گرو وجود انسانهاى صالح و فرزانه، وظیفهشناس و بامعنویت است. بىگمان ایجاد جامعه سالمى با وجود انگیزهها و عوامل و زمینههاى فساد ممکن نیست. نسل جوان که در آغاز عمر به سر مىبرد، کانون انرژى و غریزه است و بر اثر غلبه احساسات و عواطف، و در معرض تحریکات، شتابان در حرکت به سوى غرایز است، البته مرد نباید این قدر ضعیف باشد که حتى با صداى زن تحریک شود، ولى واقعیت این است که دست خلقت بر اساس حکمت، مرد را تحریکپذیر قرار داده است. بر این اساس، رعایت پوشش، وقار و متانت زن، نقش بسیار روشن و مؤثرى در حفظ اجتماع از آلودگىهاى اخلاقى و انحرافات فکرى و روانى جوانان دارد.پاکى قلب
گذشته از نگرش حقوقى به مسئله پوشش در جامعه براى کنترل نگاههاى آلوده، در یک نگاه اخلاقى باید گفت شرط اخلاقى حضور اجتماعى، پاکى قلب است. بىشک یکى از بهترین سرمایه سعادت انسان، برخوردارى از قلب و دل سالم و پاک است. قلب طاهر، اندیشه و رفتار را جهت مىدهد؛ فضاى ذهنى انسان را روشن و باصفا مىکند.
واردات و آنچه به قلب سالم خطور مىکند، دلانگیز و امیدبخش و رشددهنده و پیشبرنده انسان به سوى اهداف عالى و کمالات است، نیز مانع هدر رفتن استعدادها و توان آدمى مىشود، در حالى که دارنده قلب آلوده، همواره افکار پلید و ویرانگر و اندیشههاى تاریک و آزاردهنده دارد.
بدیهى است برخوردارى از قلبى پاک و بىشائبه، از ضرورىترین شرط حضور اجتماعى زن و مرد است. قلب ناپاک، نگاهها را غرضآلود، سخن گفتنها و برخوردهاى عادى را جهتدار، و محیط اجتماعى را ناامن مىسازد. البته برخى وقتى از کار نامشروعى باز داشته مىشوند، به ویژه اگر نظر به ظاهر شخص باشد، مىگویند: آدم باید قلبش پاک باشد! ولى باید توجه داشت چون قلب، خاستگاه کارهاست، قلب ناپاک، عمل ناشایست مىزاید. قرآن کریم مىفرماید:
«ذلک و مَنْ یُعَظِّم شعائرَ اللهِ فإنّها مِنْ تَقْوَى القلوب؛ هر کس شعائر الهى را بزرگ شمارد از تقواى قلب اوست.»(19) با اینکه تعظیم شعائر مربوط به ظواهر امور است، اما از تقواى قلب شمرده شده، پس اگر کسى بهعمد، عمل ناشایستهاى کرد و بر آن اصرار داشت، نشانه درون ناپاک اوست.
گذشته از این، عامل بیمارى دل و آلودگى آن، گناه و بىبند و بارى است. قلب در آغاز، آفرینشى پاک و سالم داشته، آنچه آن را بیمار مىکند، معصیتها و عملهاى زشت است. حقیقت این است که انسان هم قلب پاک لازم دارد و هم به رفتار شایسته نیازمند است.(20)2 - توجه به حقوق همسر
خانواده رکن اساسى جامعه و سنگ بناى نخستین آن است. امام باقر علیه السلام از رسول گرامى صلى الله علیه و آله نقل مىکند: «ما بُنِى فى الاسلام بناء أحبّ الى الله عزّ و جلّ مِن التزویج؛ در اسلام هیچ بنیانى نزد خداوند، محبوبتر از ازدواج نیست.»(21) وقتى خانواده تشکیل شد، پاسدارى از آن از مهمترین وظایف اخلاقى اعضاى آن است و پیشگیرى از متلاشى شدن خانواده، وظیفهاى قطعى براى آنهاست. در این راستا طلاق با اینکه حلال است، ولى منفورترین و ناخشنودترین کار حلال نزد خداوند است.(22) این آموزه مىطلبد مشروعیت حضور اجتماعى زنان مشروط باشد به اینکه خللى به پایدارى و موجودیت خانواده وارد نیاید، البته رعایت این شرط در مورد مردان نیز لازم است و آنان باید قسمتى از وقت خود را به خانواده اختصاص دهند، ولى این وظیفه در مورد مردان با زنان متفاوت و ناهمگون است. حفظ بنیاد خانواده مىطلبد مرد بیشتر در بیرون خانه باشد و به کسب معاش و تأمین هزینه زندگى که بر عهده اوست بپردازد، در حالى که مسئولیت زنان بر عکس است، از اینرو مشروعیت بیرون رفتن زن از خانه منوط به هماهنگى شوهر و موافقت اوست(23) حتى پاىبندى به آن، از عوامل کارآمد در جلب رضایت خداوند و آمرزش زن شمرده شده است.
امام صادق مىفرماید: «انَّ رجلاً من الانصار على عهد رسولالله - صلّى اللهُ علیه و آله - خرج فى بعض حوائجه فعهد إلى امْرأته عهداً أنْ لا تخرج مِن بیتها حتى یقدم قال(ع): و أنّ أباها قد مرض فبعثتِ المرأةُ إلى رسولالله - صلى الله علیه و آله - تستأذنه أنْ تعوده فقال(ص): لا، اجلسى فى بیتک و أطیعى زوجَکِ، قال(ع): فثقل فأرسلتْ إلیه(ص) ثانیاً بذلک، فقال(ص): اجلسى فى بیتکِ و أطیعى زوجکِ، قال(ع): فماتَ أبوها فبعثتْ إلیه(ص) إنّ أبى قد مات فتأمرنى أنْ اصلّى علیه، فقال(ص): لا، أجلسى فى بیتکِ و أطیعى زوجکِ، قال(ع): فدفن الرجل فبعث إلیها رسولالله - صلى الله علیه و آله - إنّ الله قد غفر لکِ و لأبیکِ بطاعتکِ لزوجکِ؛
در زمان حضرت رسول اکرم(ص) مردى از انصار براى مدتى جهت برآوردن برخى نیازمندىها به مسافرت رفت و به همسر خود سپرد که تا زمان برگشت او از منزل خارج نشود. پدر زن مریض بود، او قاصدى نزد پیامبر گرامى(ص) فرستاد و از ایشان خواست اجازه دهد زن از پدر خود عیادت کند. پیامبر(ص) به او پیغام داد که: «از منزل خارج نشو و از شوهرت اطاعت کن.» دیگر بار فرستادهاى از سوى او نزد حضرت آمد و همان تقاضا را از پیامبر داشت، باز رسول خدا همان پاسخ را داد. تا اینکه پدرش از دنیا رفت. باز کسى نزد ایشان فرستاد: که پدرم فوت کرد، اجازه دهید بروم بر بدنش نماز بخوانم، حضرت همان دستور را داد. زن از خانه بیرون نرفت و مرده را دفن کردند. رسول خدا به زن اطلاع داد: خداوند تو و پدرت را به جهت اینکه از شوهرت فرمان بردى آمرزید».(24)
البته این دستور بدان جهت است که عیادت از مریض و حضور بر سر جنازه و نماز بر میت هر چند پدر و مادر، مستحب است، ولى اطاعت از شوهر بر زن واجب است.
باز حضرت مىفرماید: «إذا صلّتِ المرأةُ خَمسها و صامتْ شهرَها و حَجَّت بیتَ ربِّها و اطاعتْ زوجَها و عرفتْ حقَّ علىّ فلتدخل مِن اىِّ أبواب الجنان شاءتْ؛ هرگاه زن نمازهاى پنجگانهاش را به جاى آورد و ماه رمضان را روزه گرفت و - اگر مستطیع شد - به زیارت خانه خدا رفت و از شوهر خود اطاعت کرد - بهشتى است - و از هر یک از درهاى بهشت که اراده کند حق ورود دارد.»(25)
برخى ممکن است فکر کنند این دستور نشان مىدهد اسلام با حضور اجتماعى زنان چندان موافقتى ندارد و در حقیقت بر سر راه حضور، مانعتراشى کرده است، اما چنین پندارى واقعیت ندارد، زیرا اگر دین به فعالیت اجتماعى زنان رضایت نمىداد و با حضور مخالف بود، از آن به طور کلى نهى مىکرد و خانهنشینى را از وظایف حتمى زنان مقرر مىنمود، در حالى که بر عکس آنچه پنداشته شده، مشروعیت حضور را مشروط به هماهنگى شوهر دانسته، زیرا دین از سویى بر حضور اجتماعى زنان مهر تأیید مىزند و از سوى دیگر در پى این است که حضور به سست شدن و نااستوارى ارکان خانواده منجر نشود و جامعه از فساد عظیم تزلزل خانواده برکنار ماند.
البته این شرط تا وقتى است که حضور زن در بیرون خانه به جهت کارى که بر او واجب شرعى است نباشد، در غیر این صورت اداى آن عمل و حق واجب، بر اذن شوهر و رضایت او مقدّم است.(26)3 - توجه به تربیت فرزندان
یکى از ویژگىهاى تربیت در مورد انسان، طولانى بودن زمان آن است. تربیت فرزند انسان از وقتى که طفلى نوزاد است تا زمانى که مىتواند روى پاى خود بایستد و امور خویش را اداره کند، مدت درازى را مىطلبد.
از سوى دیگر تربیت طفل، از این جهت که منحصر به برآوردن نیازهاى جسمى او نیست، بلکه رشد معنوى و شخصیتى او را نیز در بر مىگیرد، از حساسیت و ظرافت خاصى برخوردار است که مراقبت، صرف وقت و سرمایهگذارى بسیار مىطلبد.
این وظیفه را خداوند بر عهده والدین گذاشته و اضافه بر نقش آنان در تولید نسل و رشد جسمى، رسیدگى به تربیت معنوى کودک نیز در گستره این وظیفه قرار دارد.
از حضرت امام صادق(ع) روایت است: «أکرموا أولادَکم و أحسنوا أدبَهم یُغفر لکم؛
فرزندان خود را گرامى بدارید و آنان را تربیت نیکو کنید تا گناهان شما آمرزیده شود.»(27)
در حدیث دیگرى امام رضا علیه السلام تربیت نکردن فرزند را از محرّمات برشمردهاند.(28)
نیز امام صادق(ع) مىفرماید: «میراث اللَّه من عبده المؤمن ولدٌ صالحٌ یستغفر له؛
ارث به جاى مانده از مؤمن براى خداوند، فرزند صالحى است که براى پدر طلب آمرزش کند.»(29)
چنین میراثى با ارزیابى عادى قابل ارزشگذارى نیست اما تنها همین تعبیر مىتواند حق آن را ادا کند. برخوردارى از چنین فرزندى هزینه بسیار مىطلبد، نیز صرف وقت و توان و بردبارى مىخواهد.
برخى تصور مىکنند نباید نیک و بد را به فرزند آموخت، بلکه باید او را آزاد گذاشت و حتى زمینه و ابزار کجروى و انحراف را برایش آماده ساخت، تا وقتى رشد یافت، راه را به انتخاب خود برگزیند.
اینان اجبار و تهدید را با مراقبت و هدایت و کمک به طفل جهت گزینش راه درست و برتر اشتباه گرفتهاند. به کارگیرى تحمیل و زور، در تربیت چندان تأثیر مطلوبى ندارد، ولى این غیر از راهنمایى دلسوزانه، تربیت مسئولانه، فراهم کردن زمینههاى رشد اخلاقى و معنوى و دور نگه داشتن محیط زندگى از انحراف است.
امام صادق(ع) مىفرماید: «بادروا أحداثَکم بالحدیث قبل أنْ تسبق إلیهم المرجئة؛
فرزندان خود را با احادیث - ما - آشنا کنید، پیش از آنکه [گروههاى منحرف از جمله] «مرجئه» به سراغ آنها روند.»(30)
از این حدیث استفاده مىشود اگر خانوادهها نسبت به تربیت اعتقادى و اخلاقى فرزندان توجه لازم را نداشته باشند و پایههاى باور و ایمان را در آنان استوار نکنند، دیر یا زود شکار جریانهاى منحرفى خواهند شد که بنیاد اندیشه و فکر دینى را در آنان مىسوزانند. به ویژه در وضعیت کنونى که با وجود رسانههاى فوقالعاده مؤثر و گمراه کننده که دام خود را حتى داخل خانهها گستراندهاند، دقت و تأمل در چنین رهنمودهایى ضرورتى چند برابر دارد.
بىتردید هر یک از والدین در این باره نقش اساسى و تعیینکننده دارند که در برابر آن مسئولند، ولى نقش تربیتى مادر بسیار بااهمیت است. مادر به لحاظ احساسات و عواطف بسیار خود، روابط نزدیکتر و عاطفىتر با فرزند دارد که ابزار اصلى در تربیت اخلاقى است. شکیبایى، پشتکار و فراغت از مسئولیت کارهاى بیرون منزل به او در این باره فرصتى یگانه داده و این خود بزرگترین هنر زن و مؤثرترین نقش او در عالم حیات است، و چه کار و اشتغالى مىتواند با آن برابرى کند؟!
ویل دورانت مىنویسد: «شاید زنان ذوق بهترى نشان دهند، یعنى این دوران تقلید بگذرد و آنان دریابند که مردان قابل این همه ستایش نیستند که مورد تقلید زنان واقع شوند. نیز زنان دریابند که ذهن و هوش دو چیز جداگانه است و سعادت نیز مانند زیبایى و کمال در اجراى وظایف طبیعى، خاص هر جنس است. نیز زمانى که آزادى را تبلیغ مىکنند بدانند که مرد ناقص شدن کارى نیست، بلکه مهم زن کامل بودن است، مادرى را فنى بدانند که براى آن به همان اندازه هوش و استعداد لازم است که در به کار بردن اهرم و قرقره و چرخ و پیچ و مهره، و شاید دریابند که بزرگترین هنرها همین است.
این آزادى نوین، براى زنان، مسائل مشکل و پیچیدهاى مانند آنچه در دوران اسارت و بندگى با آن مواجه بودند پیش آورده است.»(31)
نیز مىنویسد: «زن بىآنکه نیازى به تفکر داشته باشد مىداند که اصلاحات سالم فقط از خانه برمىخیزد. زن آنجا که مرد خیالى سرگردان را به مرد فداکار و پاىبند به خانه و کودکان خود تبدیل مىسازد، عامل حفظ و بقاى نوع است ... اگر امروز طبیعت در حفظ خانواده و کودک ناتوان به نظر مىرسد براى آن است که زن مدتى است طبیعت را از یاد برده است، ولى شکست طبیعت همیشگى نیست و هر وقت که بخواهد مىتواند به صدها مصالحى که در ذخیره دارد برگردد.»(32)
بنابراین، حضور زن در اشتغالات و حضور بیرون خانه تا حد امکان نباید به نقش تربیتى او نسبت به فرزندانش صدمهاى وارد کند و آنان را از محبت و تربیت دلسوزانه و مادرانه محروم سازد.
4 - اشتغال در کارهاى متناسب با زن و توجه به نیازها
از عرصههاى حضور اجتماعى زنان، کار در بیرون از خانه است. اینکه زنان از نظر اسلامى مجاز به فعالیت مفید تولیدى، فرهنگى، خدماتى و غیر آن در بیرون از محیط خانهاند، جاى سخن ندارد. قرآن کریم با صراحت مىگوید:
«و لا تتّمنْوا ما فضَّلاللَّهُ به بعضَکم على بعض للرّجال نصیبٌ ممَّا اکْتسبوا و للنساء نصیبٌ ممَّا اکْتبسنَ و اسْئلوا اللَّه مِن فضله إنّ الله کان بکلِّ شىٍ علیماً؛
برترىهایى را که خداوند براى برخى از شما بر بعضى دیگر قرار داده آرزو نکنید. (این تفاوتهاى طبیعى و حقوقى براى حفظ نظام زندگى و طبق عدالت است، ولى با این حال) مردان نصیبى از آنچه به دست مىآورند، دارند و زنان نیز نصیبى (و نباید حقوق هیچ یک پایمال گردد). از فضل (و رحمت و برکت) خدا، (براى رفع تنگناها) طلب کنید و خداوند به هر چیز داناست».(33)
در صدر اسلام و پس از آن در عصر امامان علیهم السلام زنانى بودند که در زمینه تجارت، کشاورزى، دامدارى و غیر آن اشتغال داشتند. البته روشن است مشاغلى همچون آموزش و پرورش و پزشکى که متناسب با ویژگىهاى روحى زنان است، مطلوب و گاهى ضرورى است، ولى به نظر مىرسد فراگیر کردن کار بانوان و فرهنگسازى، به رغم آن که همچنان مردان در جستجوى شغل مناسباند و زنان نیز از آغاز تحصیل در چنین اندیشهاى به سر مىبرند، چندان با مصالح اجتماعى سازگارى ندارد.
به نظر مىرسد یکى از عوامل عمدهاى که به بحران بیکارى دامن مىزند و آن را به معضلى حلنشدنى تبدیل مىکند، در همین فرآیند نهفته است، زیرا از سویى شرع و قانون، هزینه و نفقه زن و فرزندان را بر عهده مرد نهاده است، در حالى که زنان نسبت به درآمدى که کسب مىکنند هیچ گونه مسئولیتى در برابر هزینه زندگى ندارند، از سوى دیگر فرصتهاى شغلى که به وجود مىآید و مىتواند مرد جوانى را از بیکارى و سردرگمى برهاند و او را به تشکیل خانواده تشویق کند، به دختران و زنان سپرده مىشود! نتیجه این روند آن است که روز به روز بر دامنه بحران بیکارى افزوده شود، آمار ازدواج کاهش یافته و سن آن بالا رود، نیز میزان طلاق و فروپاشى خانوادهها بر اثر بیکارى و فقر فزونى یابد.5 - گرایش تحصیلى متناسب
برخى بر این پندارند که دانش و دین در رویارویى با یکدیگرند و یا دست کم هر کدام راهى جداگانه دارند. این خیال گرچه ممکن است نسبت به برخى ادیان تحریف شده، دور از واقعیت نباشد (و عملکرد برخى ادیان همچون مسیحیت در قرون وسطى مؤید آن است) ولى این پندار در مورد اسلام دور از حقیقت است. اسلام در فراگیرى دانشها همه مرزها (به جز مرزهاى اخلاقى) را به روى مردم گشوده است و براى هیچ یک از زمان، مکان، سن، طبقه اجتماعى، معلم و نوع علم، محدودیتى براى فرد و جامعه و نقشى در تعلیم و تعلم قایل نشده است. از مهمترین مرزها جنسیت است.
رسول اکرم مىفرماید: «طلب العلم فریضة على کلِّ مسلم»(34) طلب، کسب همراه با حرکت و پیگیرى و اقدام است و مقصود از «مسلم» هر مسلمانى، زن و مرد است. اینکه این واژه مذکر به کار رفته، از آنروست که جنسیت منظور نگردیده است، همچنان که در آیات وقتى گفته مىشود: «یا ایها الذین آمنوا أقیموا الصلوة.» گرچه الفاظ به صورت مذکر مىباشد، ولى بدیهى است آنچه نقش عمده در تعیین مخاطبان دارد، ایمان است، نه واژه و قالب ظاهرى، از اینرو در مورد چنین خطاباتى زن و مرد به طور یکسان مورد خطابند، نه اینکه مردان اصالتاً و زنان به تبعیت و یا اشتراک در حکم، مخاطب این گونه آیات باشند.
در جمله نقل شده از پیامبر گرامى(ص) نیز آنچه مبناى تعیین حدود تکلیف و مکلف است، مسلمانى است، نه جنسیت، چون اصل، اشتراک احکام بین زن و مرد است. هر جا حکمى ویژه هر یک باشد، باید در کلام با صراحت بیان شود. البته اصل دانشآموزى، زن و مرد ندارد، ولى با توجه به گستره دامنه علوم و امکانات محدود هر یک از زن و مرد در فراگیرى آنها و نیاز جامعه به تمامى رشتهها، نیز مهمتر بودن برخى دانشها و ضرورت وجود مشاغل و مسئولیتها به تناسب افراد و شایستگىهاى آنان، نقش اولویتها در فراگیرى علوم، نباید نادیده گرفته شود.
به نظر مىرسد نظام آموزشى ما تاکنون برنامهاى در جهت هدایت دانشجویان به سمت اولویتهاى جنسیتى نداشته است. این مسئله باید مورد توجه باشد که بیشتر خانوادهها براى تحصیل دختران، با مشکلات فروانى از جمله هجرت روبهرویند. متأسفانه این موضوع - با وجود پیامدهاى سوء دورى از خانواده و نظارت آن، که براى دختران و خانوادهها و نیز جامعه به وجود آمده است - همچنان ادامه دارد.
تحصیل دختران باید چنان هدایت و برنامهریزى شود که پس از فراغت از آن، خانواده احساس کند در برابر آنچه سرمایهگذارى کرده، نتیجه مطلوب و رضایتبخش گرفته است و نیز دختر دانشجو اندوختههایى کسب کرده است که متناسب با ویژگىهاى زن مسلمان با خدمت شایستهاش، گرهاى از کار جامعه گشوده مىشود، نه اینکه با پایان دوره تحصیل، با طلبکار دانستن خود از جامعه و دولت به عنوان فرد بیکار، بر مشکلات انبوه آن بیفزاید، در حالى که در همان حال، بسیارى از میدانهاى فعالیت مناسب زنان و حتى ویژه آنها نیازمند نیروى کار ماهر و متخصص باشد.
6 - حفظ حریم زن و مرد:
گذشته از آنچه در باره پوشش گفتیم، به منظور پاسداشت بهداشت اخلاقى و روانى جامعه، رعایت امورى در روابط زن و مرد بایسته است که به طور اشاره به آن مىپردازیم:پرهیز از مکان خلوت:
از ویژگىهاى نفس انسانى، وسوسهپذیرى آن است. قرآن کریم مىفرماید: «ولقد خلقنا الانسانَ و نعلم ما تُوسوِسُ به نفسُه؛
ما انسان را آفریدیم و از وسوسههاى نفسانى او آگاهیم.»(35)
کار نفس وقتى با فریب، وعده دروغ و ایجاد وسوسه در دل توسط شیطان همراه شود، ایستادگى در برابر آن، براى انسانهاى عادى، دشوار خواهد بود، به ویژه اگر زمینه وسوسهها و فریبکارىها آماده باشد. بىتردید وجود زن و مرد نامحرم در محیط خلوت، مناسبترین فضا براى فعالیتهاى درونى شیطان و نفس انسان است. مطابق برخى روایات، یکى از موارد بیعت زنان با پیامبر گرامى(ص) در صدر اسلام، همراه نشدن آنان با مردان در محیط کارى خلوت است.(36)
محمد بنطیار مىگوید: «وارد مدینه شدم و در جستجوى خانهاى بودم تا اتاقى را کرایه کنم، پس وارد منزلى شدم که داراى دو اتاق متصل به هم بود و تنها درى بین آن دو فاصله داشت. زنى جوان در آن خانه سکونت داشت. به من گفت: اتاق را کرایه مىکنى؟ گفتم: من جوانم و دو اتاق از هم جدا نیست. او به من قول داد در را ببندد. من اثاث خود را به اتاق دیگر بردم و گفتم: در را ببندد.
او به بهانه اینکه بسته بودن در، مایه دلتنگى است، از این کار امتناع ورزید. به او گفتم: ما هر دو جوان هستیم و شایسته نیست این گونه با هم به سر ببریم، ولى در عین حال او باز از این کار سر باز زد. وقتى به ملاقات امام صادق(ع) رفتم، از ایشان در این باره پرسیدم. حضرت به من دستور داد از آن خانه بروم، و فرمود: «مرد و زن هر گاه در مکان خلوتى جاى گزینند، نفر سومى شیطان خواهد بود.»(37)مراقبت از لحن و گفتار:
یکى از راههاى نفوذ شیطان در قلب زن و مرد مؤمن، شیوه گفتار و سخن گفتن بیش از حد و رو در روست. از دستورهاى قرآن کریم به همسران پیامبر اکرم(ص) است که:
«یا نساء النبى لستُنَّ کأحدٍ مِن النساء أنِ اتقینّ فلا تخضعن بالْقولِ فیطمعَ الذى فى قلبه مرضٌ و قُلْنَ قولاً معروفا؛
اى همسران پیامبر! شما همچون یکى از زنان معمولى نیستید، اگر تقوا پیشه کنید، پس به گونهاى هوسانگیز سخن نگویید که بیماردلان در شما طمع کنند و سخن شایسته بگویید.»(38)
پیامبر(ص) در حدیث «مناهى» از سخن گفتن زن، نزد نامحرم بیش از حد ضرورت نهى کردهاند.(39)
در حدیث دیگر حضرت فرمود:
«أربع یمتن القلب، الذنب على الذنب و کثرة مناقشة النساء یعنى محادثتهن و مماراة الأحمق یقول و تقول و لا یؤول الى خیرٍ ابداً و مجالسة الموتى. قیل: وَ ما الموتى؟ قال: کلّ غنى مترف؛
چهار کار دل را مىمیراند: گناه روى گناه، گفتگوى زیاد با زنان، جدال و مشاجره با احمقان (که به هیچ نتیجه مفید و مثبتى منتهى نمىشود) و همنشینى با مردگان.» گفته شد: آنان کیانند؟ فرمود: «ثروتمندان خوشگذران.»(40)
گفتگو و همسخن شدن، به ویژه اگر به گونه مداوم باشد و از حدود عادى فراتر رود، به نقطه فساد نزدیک مىشود.
ابىبصیر مىگوید: «به زنى آموزش قرآن مىدادم. روزى با او شوخى و مزاح کردم. پس از آن به حضور امام باقر علیه السلام رسیدم. حضرت به من فرمود: به آن زن چه گفتى؟ از روى شرمسارى صورت خود را پوشاندم. پس فرمود: دیگر پیش او نرو.»(41)
بنابراین به منظور تأمین سلامت و بهداشت اخلاقى جامعه لازم است زن و مرد از گفتگوى زیاد و بیش از حد ضرورت و مزاح با همکار نامحرم بپرهیزند. گذشته از آن، با گویش نرم و فتنهانگیز با نامحرمان سخن نگوید.حضور با وضعى عادى
از کارهاى ناروا براى زنان حضور آنان در جامعه با لباس نامتناسب و آرایش تند و تحریکآمیز است. بىگمان پوشش تنگ و جلف که برآمدگىهاى بدن را به نمایش بگذارد، نُمود بىحجابى و منافى عفت عمومى است.
قرآن مىفرماید: «... و لْیَضْرِبْن بخُمُرهِنّ على جُیُوبهنَّ ...؛ و (اطراف) روسرىهاى خود را بر سینه افکنند (تا گردن و بدن آنها پوشانده شود.»(42)
خواهران محمد بنابىعمیر به محضر حضرت صادق(ع) رسیدند و پرسیدند: زن به عیادت برادر (دینى) خود مىرود؟ حضرت فرمود: آرى. پرسیدند: با او مصافحه مىکند؟ فرمود: از روى لباس. یکى از آن دو گفت: خواهرم به عیادت برادران (دینى) خود مىرود. حضرت فرمود: هر گاه نزد آنان رفتى، لباس رنگین نپوش.(43)» [ظاهراً منظور از «برادر» در این حدیث شریف، برادر «نسبى» است نه «دینى». مصافحه خواهر و برادر هر چند ممنوع نیست اما همانند باز داشتن از پوشیدن لباس رنگارنگ که در روایت آمده، یک توصیه احتیاطى است. البته مصافحه زن و مرد نامحرم اگر از روى لباس و بدون فشردن دست یکدیگر باشد، چنان که فقها فرمودهاند حرام نیست، هر چند شایسته نیست چنین امرى رواج یابد. سردبیر]
آنچه از قرآن و روایات که نمونه آن ذکر شد به دست مىآید، این است که نوع پوشش و آراستگى زن براى حضور در عرصههاى مختلف اجتماعى و در مجامع مشترک با مردان، باید به گونهاى باشد که موجب جلب نظر نامحرمان نشود.مراقبت، در مکانهاى پر ازدحام
برخى گذرگاهها در روزها و مناسبتها، وضعیتى استثنایى دارند و ازدحام و تراکم جمعیت زن و مرد، رفت و آمد عادى را با مشکل روبهرو مىکند. در چنین موقعیتى لازم است تا حد امکان مسیر زن و مرد از هم جدا گردد، در غیر این صورت باید هر یک از آنها، جابهجایى و حرکت خود را به گونهاى تنظیم و هدایت کند که به برخورد فیزیکى نینجامد. امام صادق(ع) از قول امیر مؤمنان(ع) فرمود:
«یا اهل العراق نُبِّئْتُ أنّ نسائکم یدافعن الرجال فى الطریق، اما تستحون؛
اى مردم عراق، به من خبر رسیده است که زنهاى شما در مسیر آمد و شد خود با مردان برخورد مىکنند. آیا شرم نمىکنید؟!»(44)مواظبت از نگاه
چشم که از مهمترین نعمتهاى خداوندى است، گذشته از نقش بىهمتاى آن در دیدن اجسام، ابزارى مهم جهت انتقال عواطف و احساسات آدمى است.
عواطف، اگر پاک و از روى نوعدوستى باشد، بالندگى مىآورد، ولى اگر برخاسته از دلى آلوده به شهوت و حسد و کینه باشد، ویرانگر روح و فرسایشدهنده روان است. چنین نگاهى هم براى بیننده پر زیان است و هم براى کسى که در معرض تیر دید قرار مىگیرد، زهرآگین است.
قرآن کریم در مورد مردان مىفرماید:
«قل للمؤمنین یغضُّوا مِن أبصارهم ...؛(45) به مؤمنان بگو: نگاه خیره به نامحرم نکنند» به دنبال آن به زنان دستور مىدهد: «قلْ للمؤمناتِ یَغْضُضْنَ مِن أبصارهِنّ ...؛(46) به زنهاى مؤمن بگو: چشمهاى خود را از نگاه به نامحرم نگه دارند.»
قرآن در مورد عفت نگاه، از شیوه معمول در خطابهاى خود، صرف نظر کرده و براى هر یک از زن و مرد، به طور مستقل دستور داده، شاید بدین جهت باشد که گرچه در اصل، شمول قوانین نسبت به زن و مرد به طور یکسان است - مگر در جایى که تصریح به دوگانگى شود - ولى چون در این مورد، شبهه در برخى اذهان وجود دارد که حرمت نگاه ناپاک و فساد آن، اختصاص به مردان دارد و زنان از این جهت معافاند، براى زدودن این فکر نادرست، شیوه مذکور برگزیده شده است.
امام صادق علیه السلام مىفرماید:
«النظرة سهمٌ مِن سهام إبلیس مسموم و کم مِن نظرة اورثتْ حسرةً طویلةً؛
نظر دوختن - به نامحرم - از تیرهاى زهرآلود شیطان است و چه بسیار نگاهى که حسرتى طولانى در پى داشته است.»(47)
در روایتى دیگر حضرت پس از بیان بخش نخست حدیث مىفرماید: «... مَن ترکها للَّه عزّ و جلّ لا لغیره، أعقبه الله أمناً و ایماناً یجد طعمه؛
هر کس چشم خود را از دیدن نامحرم نگه دارد و این کار را تنها براى خدا کند، نه غیر او، خداوند به دنبال آن آرامش و ایمانى به او مىبخشد که طعم - خوش - آن را احساس کند.»(48)
گاهى ممکن است خوددارى از نگاه به نامحرم به انگیزه ریا و اینکه دیگران قضاوت منفى نسبت به شخص پیدا نکنند، باشد. چنین کارى گرچه آثار بد نگاه ناپاک را ندارد، ولى آثار مثبت ترک گناه را هم ندارد. خوددارى از معصیت خداوند هرگاه با خلوص نیت همراه شود و براى خشنودى او باشد، گذشته از نبود پىآمدهاى سوء گناه، ثواب الهى و لذت معنوى دارد.نتیجهگیرى
از آنچه در طى نوشتار گفتیم به دست مىآید بر خلاف آنچه تصور مىشود (شرایط و حدودى که اسلام، براى حضور زنان در عرصههاى مختلف اجتماعى قرار داده، موجب کاهش و حذف تدریجى حضور است) شرایط نشان مىدهد دین با اصل حضور اجتماعى زن، مخالفتى ندارد. شرایط به منظور پاسداشت حرمت زن از بروز برخى پیامدهاى ویرانگر بر دامن شخصیت انسانى او، همچنین حفظ حریم جامعه از بروز ناهنجارىها و فسادهاى اخلاقى و پاسدارى از کیان خانواده، نیز تأمین زمینههاى حضور پیوسته و سالم زن در تمام عرصهها است.
پىنوشتها: -
1) گوستاولوبون، تمدن اسلام و عرب، کتابفروشى اسلامیه، تهران، چاپ دوم، ص 509.
2) همان، ص 507.
3) همان، ص 503.
4) همان.
5) مهرانگیز کار، حقوق سیاسى زنان ایران، انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، تهران.
6) سوره نساء، آیه 34.
7) قانون خانواده، مجموعه قوانین مجد، به کوشش عارفه مدنى، مجمع علمى و فرهنگى مجد، ص22.
8) سوره نساء، آیه 34.
9) تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ج 3، ص 371 - 369.
10) تفسیر المیزان، چ بیروت، ج 4، ص 343.
11) لذات فلسفه، چاپ دانشجو، تهران، ص 144.
12) همان، ص 137.
13) تفاوت دیدگاه علامه طباطبایى(ره) با ما در این است که ایشان، شمول حکم آیه را از راه عموم و دلالت منطوقى آیه دانستهاند، ولى ما آن را از راه اولویت و دلالت فحوایى آیه استفاده مىکنیم.
14) سوره اعراف، آیه 26.
15) سیدکاظم یزدى(ره)، عروة الوثقى، کتابفروشى علمیه اسلامیه، چ تهران، ج2، ص 806.
16) سیدمحسن طباطبایىحکیم(ره) مستمسک العروة، چ بیروت، ج 14، ص 60.
17) سوره حجر، آیه 71.
18) سیدعبدالله شبّر، تفسیر القرآن الکریم، چ بیروت، ص 265.
19) سوره حج، آیه 32.
20) براى آگاهى بیشتر بنگرید: سیدمهدى موسوى کاشمرى، مجله پیام زن، شماره 29، ص39.
21) وسائل الشیعه، ج14، مکتبة الاسلامیه، تهران، ابواب مقدمات نکاح، ب1، ص3، ح4.
22) همان، ج 15، ابواب مقدمات طلاق، باب 1.
23) تحریر الوسیله، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، قم، ج 2، ص 303.
24) وسائل الشیعه، ج 14، ابواب مقدمات نکاح، باب 91، ص 125، ح 1.
25) همان، باب 79، ص113، ح4.
26) تحریر الوسیله، ج2، ص 305، مسئله 7.
27) حسن بنفضل طبرسى(ره)، مکارم الاخلاق، مؤسسه اعلمى، چ بیروت، ص 222.
28) وسائل الشیعه، ج5، ص 234، ح 15.
29) مکارم الاخلاق، ص 218.
30) وسایل الشیعه، ج 15، ابواب احکام اولاد، ب 84، ص 196، ح 1.
31) لذات فلسفه، ص147.
32) همان، ص 143.
33) سوره نساء، آیه 32.
34) اصول کافى، دارالکتب الاسلامیه، تهران، ج1، ص30.
35) سوره ق، آیه 16.
36) وسائل الشیعه، ابواب مقدمات نکاح، باب 99، ص133، ح14.
37) همان، ج13، ابواب احکام اجاره، ب 31، ص280، ح1.
38) سوره احزاب، آیه 32.
39) وسائل الشیعه، ج14، ابواب مقدمات نکاح، ب106، ص143، ح2.
40) همان، ح3.
41) همان، ص144، ح5.
42) سوره نور، آیه 31.
43) وسائل الشیعه، ج14، ابواب مقدمات نکاح، باب 116، ص152، ح1.
44) همان، باب 132، ص174، ح1.
45) سوره نور، آیه 30.
46) همان، آیه 31.
47) وسائل الشیعه، ج14، ص138، ب 104، ح1.
48) همان، ص139، ح5.