زن در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران
حسین جوانآراسته
[قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، قانون یک نظام مکتبى با جهانبینى توحیدى و حضور پر رنگ دین در همه عرصههاى زندگى سیاسى اجتماعى است. در اصولى از قانون اساسى بر اساس کرامت انسانى و حق کسب فضایل اخلاقى و دستیابى به مقامات معنوى به حقوق برابر و مساوى ملت (اعم از زن و مرد) مورد تأکید قرار گرفته است اما تفاوتهاى غیر قابل انکارى میان زن و مرد در فقه و پیرو آن در حقوق مدنى و کیفرى وجود دارد که به هنگام تدوین اصول قانون اساسى مورد توجه قانونگذار قرار گرفته و با افزودن قید «با رعایت موازین اسلامى» توهم تساوى مصطلح نفى گردیده است.
نویسنده با این نگاه، حقوق زن در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران را در دو قسمت حقوق اجتماعى و حقوق سیاسى بررسى کرده به این نتیجه رسیده است که «قانون اساسى به عنوان قانون اصول گرا و مذهبمحور، حقوق زن را چه در بُعد سیاسى در چارچوب موازین دینى، محترم شمرده و با پرهیز از نگاهى ابزارى به زن و مرد در برخورد با مشابهسازىهاى بىمنطق حقوق میان زن و مردم، از تفاوتهاى این دو جنس مکمّل، غفلت نورزیده است».]مقدمه
هر کس اندک آشنایى با قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران داشته باشد، در مىیابد که تدوین این قانون مبتنى بر برداشتى ویژه از جهان و انسان صورت گرفته، قانونگذار به دنبال تأسیس یک نظام مکتبى با جهانبینى توحیدى، حضور پر رنگ دین در همه عرصههاى زندگى سیاسى اجتماعى بوده است. مقدمه قانون اساسى با این عبارت آغاز مىگردد:
«قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، مبیّن نهادهاى فرهنگى، اجتماعى، سیاسى و اقتصادى جامعه ایران بر اساس اصول و ضوابط اسلامى است». آخرین اصل قانون اساسى نیز که مربوط به بازنگرى است با این عبارت پایان مىپذیرد:
«محتواى اصول مربوط به اسلامى بودن نظام و ابتناى قوانین و مقرّرات بر اساس موازین اسلامى و پایههاى ایمانى و اهداف جمهورى اسلامى ایران و جمهورى بودن حکومت و ولایت امر و امامت امت و نیز اداره امور کشور با اتکا به آراى عمومى و دین و مذهب رسمى ایران تغییرناپذیر است.»(1)
«اصول مربوط به اسلامى بودن نظام» که در اصل مذکور، مورد اشاره قرار گرفته است، فراوانند که از جمله آنها و مهمترینشان اصل چهارم مىباشد. این اصل مقرر مىکند:
«کلیه قوانین ومقرّرات مدنى، جزایى، مالى، اقتصادى، ادارى، فرهنگى، نظامى، سیاسى و غیر اینها باید بر اساس موازین اسلامى باشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانین و مقرّرات دیگر حاکم است و تشخیص این امر بر عهده فقهاى شوراى نگهبان است».
همین اندازه کافى است تا به عنوان اصل موضوعى پذیرفته شود که «قانون اساسى» در ملاحظات خود نسبت به هر امرى «موازین اسلامى» را مد نظر قرار داده است و «زن» نیز از این اصل و قاعده مستثنا نیست.
در مقدمه قانون اساسى نوع نگاه این قانون به «زن» این گونه تبیین شده است: «در ایجاد بنیادهاى اجتماعى اسلامى، نیروهاى انسانى که تاکنون در خدمت استثمار همه جانبه خارجى بودند، هویت اصلى و حقوق انسانى خود را باز مىیابند و در این بازیابى طبیعى است که زنان به دلیل ستم بیشترى که تاکنون از نظام طاغوتى متحمّل شدهاند، استیفاى حقوق آنان بیشتر خواهد بود. خانواده، واحد بنیادین جامعه و کانون اصلى رشد و تعالى انسان است و توافق عقیدتى و آرمانى در تشکیل خانواده که زمینهساز اصلى حرکت تکاملى و رشدیابنده انسان است، اصلى اساسى بوده و فراهم کردن امکانات جهت نیل به این مقصود از وظایف حکومت اسلامى است.
زن در چنین برداشتى از واحد خانواده، از حالت «شىء بودن» و یا «ابزار کار بودن» در خدمت اشاعه مصرفزدگى و استثمار خارج شده و ضمن باز یافتن وظیفه خطیر و پر ارج مادرى، در پرورش انسانهاى مکتبى پیشاهنگ و خود همرزم مردان در میدانهاى فعّال حیات مىباشد و در نتیجه پذیراى مسئولیتى خطیرتر و در دیدگاه اسلامى برخودار از ارزش و کرامتى والاتر خواهد بود.»
در این نگرش با نفى استفاده ابزارى از زن به نقش مؤثر وى در ابعاد مختلف پرداخته شده است:
1. زن به لحاظ «زن بودن» - استیفاى حقوق زنان؛
2. زن به لحاظ «همسر بودن» - زن رکن اصلى کانون خانواده - خانواده کانون اصلى رشد و تعالى جامعه؛
3. زن به لحاظ «مادر بودن» - پیشگامى زن در پرورش و تربیت فرزند نسبت به مرد؛
4. زن به لحاظ «حضور در عرصههاى فعال زندگى» - همگام با مرد - پذیراى مسئولیت خطیرتر - برخوردار از ارزش والاتر.
دیدگاه قانون اساسى نسبت به زن از آن جهت که «زن» را در بسیارى از موارد در کانون خانواده مىبیند و نه جداى از آن، از سوى برخى، دیدگاه سنّت گرایانه تلقّى گردیده است، ولى باید توجه نمود که قانون اساسى هرگز به دنبال دربند کشیدن زن در حصار خانه و خانواده نیست، بلکه در مقام تأکید بر صیانت از کانون خانواده است که متأسفانه در دنیاى امروز پایههاى آن بسیار سست گردیده است. در حالى که در قوانین اساسى کشورهایى نظیر امریکا، کانادا، فرانسه و سوئیس، کمترین اشارهاى به ازدواج و جایگاه خانواده صورت نگرفته است. در اصل 29 قانون اساسى ایتالیا تشکیل خانواده به رسمیت شناخته شده و به همین مقدار بسنده گردیده است. اصل دهم قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران اعلام مىدارد:
«از آنجا که خانواده واحد بنیادى جامعه اسلامى است، همه قوانین و مقرّرات و برنامهریزىهاى مربوط باید در جهت آسان کردن تشکیل خانواده، پاسدارى از قداست آن و استوارى روابط خانوادگى بر پایه حقوق و اخلاق اسلامى باشد.»
در مقایسه با بىتوجهّى بسیارى از قوانین اساسى دنیا به این مسئله حیاتى، حقیقتاًباید نویسندگان اعلامیه جهانى حقوق بشر را تحسین نمود، چرا که بند سوم ماده 16 این اعلامیه مقرر مىدارد:
«خانواده رکن طبیعى و اساسى اجتماع است و حق دارد از حمایت جامعه و دولت بهرهمند شود».
در مجلس خبرگان فلسفه تأسیس اصل دهم این گونه بیان گردید:
«این اصل به منظور اهمیت دادن به نظام خانواده است که یک نظام خاص اجتماعى است که خانواده به معناى واقعى خانواده در جامعه محفوظ بماند و عوامل و شرایطى که خانواده را سست مىکند و از بین مىبرد، در مقابل آنها در مقررات و قوانین و برنامهریزىها چارهاندیشى شود. چون در زندگى ماشینى، زنها از محیط خانواده به محیط کار جذب مىشوند و همین رفتن زن از محیط خانواده به محیط کار و جذب شدن در آن، خانواده را تضعیف مىکند ... در این اصل حق زن در مقابل حق مرد مورد تکیه بالخصوص نیست، بلکه از «خانواده» به عنوان یک واحد بنیادى اسم برده شده که در مقابل هضم شدن خانواده در جامعه و از بین رفتن خانواده به مفهوم اصلى خانواده است، البته زن مىتواند کار کند به حدى که لطمه به حقوق بچهها نزند و با وظایف مادرى و شوهردارى منافاتى نداشته باشد. جذب شدن زن در محیط کار به طورى که عواطف بین شوهر و زن و بچه، مادر، مهر مادر، تربیت اولاد به کلى از بین برود باید جلوى این گرفته شود.»(2)
یکى دیگر از نمایندگان در تکمیل سخنان فوق اظهار داشت: «روند اقتصادى کشور نباید چنان باشد که خانواههاى محروم مجبور شوند زنانشان براى تأمین معیشتشان در خارج از خانه هم کار کنند.»
وى «قداست» خانواده در اصل دهم را این گونه توضیح مىدهد:
«یک وقت است که در یک فرهنگى تشکیل خانواده صرفاً جنبه مادى و جنسى و اقتصادى پیدا مىکند و یک وقت است که تشکیل خانواده ارزش معنوى فراتر از این نیز دارد، یعنى در عین حال که زیربناى جنسى دارد که مادى است، در عین حالى که جنبه تعاون در زندگى اقتصادى و اجتماعى دارد، در عین حال یک روح الهى دارد و یک روح مذهبى معنوى دارد. در سلسله روایات ما در مورد روابط اخلاقى زن و مرد و فرزندان و پدر و مادر و حقوق متقابل اینها قسمت مهمش مربوط به این است که اصلاً ارزش این پیوندها را از سطح پیوند جنسى و اقتصادى و تعاونى بسى فراتر مىبرد و رضاى خدا و پاداش الهى را در این روابط وارد مىکند. قداستى که گفتیم منظور بیان این مطلب بوده است.»(3)
قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران در نگاهى نسبتاً جامع در مورد حقوق زن دولت را مؤظف مىکند که اقدامات زیر را انجام دهد:(4)
1. ایجاد زمینههاى مساعد براى رشد شخصیت زن و احیاى حقوق مادى و معنوى او (زن به لحاظ زن بودن)
2. حمایت مادران، به ویژه در دوران باردارى و حضانت فرزند و حمایت از کودکان بىسرپرست.(5) (زن به لحاظ مادر بودن)
3. ایجاد دادگاه صالح براى حفظ کیان و بقاى خانواده. (زن به لحاظ همسر بودن)
4. ایجاد بیمه خاص بیوگان و زنان سالخورده و بىسرپرست. (زن به لحاظ آسیبپذیر بودن)
5. اعطاى قیمومت فرزندان به مادران شایسته در جهت غبطه و مصلحت آنها در صورت نبودن ولىّ شرعى (زن به لحاظ مادر بودن)
به نظر مىرسد از موارد پنجگانه فوق، آنچه که بیشتر با حقوق «انسانى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى» زن از آن جهت که «زن» مىباشد ارتباط پیدا مىکند، مورد اوّل مىباشد. از آنجا که این حقوق براى همه افراد ملّت اعم از زن و مرد در اصل بیستم قانون اساسى مورد تأکید قرار گرفته، به نظر مىرسد قانونگذار در بند اوّل از اصل بیست و یکم نیازى به بیان دوباره آنها ندیده و به تعبیر کلى «احیاى حقوق مادى و معنوى» زن اکتفا کرده است.
اینک با نگاهى گذرا به قانون اساسى، حقوق زن را در دو قسمت حقوق اجتماعى و حقوق سیاسى بررسى خواهیم نمود.حقوق اجتماعى زن در قانون اساسى
در بحث از حقوق اجتماعى زنان، اساسىترین موضوع، تساوى و برابرى «زنان» با «مردان» است.
اصل نوزدهم قانون اساسى مقرر مىدارد: «مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند، از حقوق مساوى برخودارند و رنگ، نژاد، زبان و مانند اینها سبب امتیاز نخواهد بود.»، در اصل بیستم آمده است: «همه افراد ملّت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى با رعایت موازین اسلام برخوردارند.»
این دو اصل را مقایسه کنید با اصول مشابه در سایر قوانین اساسى: اصل دوم قانون اساسى ایتالیا: کلّیه اتباع از شأن اجتماعى یکسان برخوردار مىباشند و بدون هیچ گونه تبعیضى از نظر جنس، نژاد، زبان، مذهب، عقاید سیاسى و شرایط شخصى و اجتماعى در برابر قانون مساوى اند.(6)
مادّه نوزدهم قانون اساسى فدراسیون روسیه (بند 2): دولت برابرى حقوق و آزادىها را بدون توجه به جنسیّت، نژاد، ملّیت، زبان، مذهب، اموال، ... و دیگر شرایط تضمین مىکند.
اصل پانزدهم قانون اساسى کانادا: همه افراد در برابر قانون از حقوق مساوى برخوردارند و همه به طور یکسان در حمایت از قانون، مستقل از هر تمایزى بخصوص تمایزات مبتنى بر نژاد، اصالت ملى یا قومى، رنگ، مذهب، جنسیت ... قرار دارند.(7)
ماده 40 قانون اساسى مصر: شهروندان در برابر قانون برابرند و در حقوق و تکالیف عمومى با هم مساوى مىباشند، هیچ امتیازى میان آنان به سبب جنس یا نژاد یا زبان یا دین یا عقیده وجود ندارد.
ملاحظه مىگردد که حتى «مصر» که از کشورهاى مهم اسلامى است همانند سایر کشورها، آنچه را که به زعم خود تبعیض جنسى مىداند نفى مىکند. آنچه در این قوانین در خصوص تساوى زن و مرد مطرح گردیده است، متأثر از ماده 2 اعلامیه جهانى حقوق بشر(8) مىباشد: «هر کس مىتواند بدون هیچ گونه تبعیضى مخصوصاً از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب ... از تمام حقوق و کلیه آزادىهایى که در اعلامیه حاضر ذکر شده است بهرهمند گردد.»
در ماده 3 میثاق بینالمللى حقوق مدنى و سیاسى،(9) دولتها متعهد به پذیرش تساوى حقوق زنان و مردان مىگردند.
اینک باید دید که چرا در اصل نوزدهم قانون اساسى از نفى امتیاز جنسى ذکرى به میان نیامده است. آیا مىتوان تعبیر «و مانند اینها» در این اصل را شامل «جنس» دانست؟ آنچه از مذاکرات مجلس بررسى نهایى قانون اساسى (مجلس خبرگان) در زمینه این اصل به دست مىآید این است که اصل مزبور اساساً ناظر به حقوق زن و مرد نیست: «در این اصل امور طبیعى که مایههاى جغرافیایى دارد مطرح شده است.»(10) همین ابهام در مورد عدم ذکر «مذهب» وجود داشته است. نایب رییس مجلس خبرگان در پاسخ به پرسش یکى از نمایندگان که «چرا در این اصل، مذهب را ذکر نکردهاید» مىگوید: «ما جلوتر در مورد مذهب، همه حرفها را گفتهایم و آنچه خواستیم در این اصل مشخص کنیم مسئله نفى دخالت نژاد و رنگ و قومیّتها در حقوق است. این اصل اصلاً ناظر به مذهب نیست.»(11) بدین ترتیب، با روشن شدن محدوده اصل نوزدهم به سراغ اصل بیستم قانون اساسى مىرویم. در این اصل، تکیه بر حقوق زن است(12) و در برگیرنده سه مطلب مىباشد:
1. زن و مرد به طور یکسان از حمایت قانون بهرهمندند.
2. برخوردار از همه حقوق انسانى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگىاند.
3. این برخوردارى با رعایت موازین اسلامى است.
مطالب سهگانه فوق بیانگر هر چیزى باشند، بیانگر تساوى حقوق زن و مرد به معناى رایج و متداول آن (تشابه و تمایل) نمىباشند. خبرگان قانون اساسى اساساً نمىتوانستهاند آنچه را که در ماده 2 و 16 اعلامیه جهانى حقوق بشر تساوى حقوق زن و مرد و به تعبیر درست آن، تشابه حقوق زن و مرد اعلام گردیده و در سایر قوانین اساسى نیز منعکس گشته است، تأیید کنند. تفاوتهاى غیر قابل انکار میان زن و مرد در فقه اسلام و به پیرو آن در حقوق مدنى و کیفرى نظیر نکاح، طلاق، ارث، ولایت، حضانت، شهادت، دیات، قصاص و ... به هنگام تدوین این اصل دقیقاً مورد توجه آنان بوده و چند بار بدان تصریح گردیده است.(13) مسلّم بودن اصل پذیرش تفاوت میان زن و مرد به گونهاى بود که کمترین مخالفتى با آن صورت نگرفت و اضافه کردن قید «با رعایت موازین اسلامى» تنها در مقام نفى توهم تساوى مصطلح بود.(14)
بدون شک اسلام مخالف هر گونه تبعیض و نابرابرى است. اسلام در مقام ارزشگذارى در مورد کرامت انسانى، کسب فضایل اخلاقى و دستیابى بر مقامات معنوى کوچکترین امتیاز را به مرد نداده است:
«یا ایّها الناس انّا خلقناکم من ذکر و اُوثنى و جعلناکُم شعوباً و قبائل لتعارفوا إنّ اکرمکُم عند اللّه اتقاکُم.»(15)
در این جایگاه، جنسیّت و قومیّت تأثیرى در کرامت انسان ندارند و ارزشگذارى، تنها بر مبناى «تقوا» صورت مىپذیرد، به همین دلیل زنان مسلمان و با ایمان، همدوش با مردان، به اجر عظیم الهى نایل مىگردند(16) و مردان ناپاک حق ازدواج با زنان پاکدامن را ندارند.(17) بار یافتن به حیات طیّبه، در فرهنگ قرآن، زن و مرد نمىشناسد و تنها وابسته به دو عامل است: ایمان و عمل صالح.(18) در این میدان رقابت چه بسا زنى کوى سبقت را از دیگران برباید و در بلندایى قرار گیرد که حتى پیامبر زمان خویش را از شرافت و منزلت خویش، به حیرت وا دارد.(19)
خبرگان قانون اساسى که بسیارى از آنان از مجتهدان و اسلامشناسان بودهاند با الهام از اصول مسلّم اسلامى بر این باور بودند که تفاوت در جنسیّت هرگز عامل تفاوت در شخصیت و انسانیت نیست، ولى زن و مرد از آن جهت که در خلقت متفاوتاند ناگزیر از حقوق متفاوتى برخوردار مىگردند. چشم بستن بر این واقعیت و شعار برابرى سر دادن، نادیده گرفتن همه تفاوتها است. قید «رعایت موازین اسلامى» در اصل بیستم اشاره به لزوم پذیرش تفاوتهایى میان حقوق زن و مرد دارد که در فقه اسلام مطرح گردیده است. شارع مقدس در مقام وضع حقوق و تکالیف، زن را «زن» و مرد را «مرد» دیده است. با چنین رویکردى زن و مرد در کلیت حقوق، با یکدیگر برابرند و هیچ گونه تبعیضى در یک نگاه کلان میان آنان وجود ندارد، اما مشاهده پارهاى از تفاوتهاى حقوقى (گاه به نفع زن و گاه به سود مرد) ناشى از تفاوت جسمى و روحى زن و مرد مىباشد که نادیده انگاشتن آن، ظلمى آشکار به زن خواهد بود.
قطع نظر از آنچه ذکر گردید، این سؤال وجود دارد که گنجاندن اصل بیستم در قانون اساسى چه امتیازى را به «زن» داده است؟ همان گونه که بیشتر یادآور شدیم، اصل نوزدهم اساساً در مقام بیان حقوق «زن» نبوده است و این مهم را اصل بیستم بر عهده گرفته است. با تأمل در اصل بیستم روشن گردید که قانونگذار، برابرى حقوق زن و مرد به معناى رایج آن را با اصول مسلّم اسلامى در تعارض مىدیده و به همین دلیل قید «رعایت موازین اسلامى» را در ذیل اصل قرار داده است.
براستى وقتى معتقد به مبانى دینى خویش هستیم چرا این گونه «ظاهرسازى» مىکنیم؟ بود و نبود این اصل، چیز جدیدى را تحویل زن مسلمان نمىدهد یا از او سلب نمىکند. اگر اصل را آوردهایم که تساوى مصطلح زن و مرد در سایر قوانین اساسى را به نوعى بیان کنیم، که بدان اعتقاد نداریم و با قیدى که به آن زدهایم، اجازه آن را ندادهایم، چنان که تساوى از پشتوانه منطقى برخوردار نیست اما اگر به تساوى و برابرى، قایل نیستیم، چرا با الفاظ و عبارات بازى مىکنیم؟ خبرگان قانون اساسى که در بسیارى از موارد در تدوین اصول قانون اساسى، شهامت در خور ستایشى را در پاىبندى به اصولگرایى و مرعوب نشدن در برابر غوغاسالارىها از خود نشان داده بودند، شایسته بود در این مورد نیز به محکمات قانون اساسى نظیر اصل چهارم اکتفا کرده، از این اصل صرف نظر مىنمودند.
با توجه به آنچه گفتیم و با عنایت به ملاحظات خاصى که به جهت پاىبندى به هویت اسلامى بر قانون اساسى سایه افکنده است، قانون اساسى، دولت را مؤظّف به «تأمین حقوق همهجانبه افراد اعم از زن و مرد و ایجاد امنیت قضایى عادلانه براى همه و تساوى عموم در برابر قانون»(20) مىکند و از دولت مىخواهد همه امکانات خویش را جهت «رفع تبعیضات ناروا و ایجاد امکانات عادلانه براى همه در تمام زمینههاى مادى و معنوى»(21) به کار گیرد.
از نظر قانون اساسى، دستیابى به فرصتهاى شغلى براى زن و مرد به طور یکسان وجود دارد زیرا: «هر کس حق دارد شغلى را که بدان مایل است و مخالف اسلام و مصالح عمومى و حقوق دیگران نیست برگزیند. دولت مؤظف است با رعایت نیاز جامعه به مشاغل گوناگون براى همه افراد امکان اشتغال به کار و شرایط مساوى را براى احراز شغل ایجاد نماید.»(22)
در اصل 163 قانون اساسى مقرر گردیده است که «صفات و شرایط قاضى طبق موازین فقهى به وسیله قانون معیّن شود.» ماده واحده قانون شرایط انتخاب قضات دادگسترى مصوب سال 61 مقرر نمود: «قضات از میان مردان واجد شرایط انتخاب مىشوند». تحولات بعدى سبب گردید نقش زنان در دستگاه قضایى افزایش یابد. برابر با اصلاحیه 29/1/1374 بر تبصره 5، ماده واحده فوق: «زنان واجد شرایط مىتوانند با پایه قضایى همانند مردان در پستهاى مشاورت دیوان عدالت ادارى، دادگاههاى مدنى خاص، قاضى تحقیق، مستشارى اداره حقوقى و نظایر آنها انجام وظیفه نمایند». بدین ترتیب زنان شاغل در قوه قضاییه مىتوانند داراى پست قضایى باشند و محدودیت صرفاً در سمت ریاست دادگاه و صدور حکم است که بر اساس فتاواى قریب به اتفاق فقها صدور حکم در اختیار مردان است و قانون عادى نیز از آن پیروى نموده است.
به طور کلى مىتوان نتیجه گرفت که در زمینه «حقوق اجتماعى زنان» قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران:
1. تشابه حقوقى میان زن و مرد را نفى مىکند.
2. تبعیض حقوقى میان زن و مرد را نفى مىکند.
3. تفاوت حقوقى میان زن مرد را مىپذیرد.
4. تعیین مصادیق تفاوت برابر با موازین اسلامى را بر عهده قانون عادى مىگذارد.حقوق سیاسى زن در قانون اساسى
قانون اساسى مشارکت در اداره امور کشور در تمام سطوح را براى همه اعم از زن و مرد از طریق انتخابات یا از راه همهپرسى مورد تأکید قرار داده است، نیز(23) در مورد شرایط انتخاب کنندگان و شرایط انتخابشوندگان هیچ فرقى میان زن و مرد نگذاشته، تعیین شرایط را به قانون عادى واگذار کرده است.(24)
مشارکت سیاسى زنان را در یک دستهبندى کلى در سه محور مىتوان مورد ارزیابى قرار داد:
یکم. مشارکت در قوه مجریه
1. رهبرى
برابر اصل 107، تعیین رهبر بر عهده خبرگان رهبرى است. آنان در باره همه فقهاى واجد شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم بررسى و مشورت مىکنند.
بر اساس اصل پنجم «ولایت امر و امامت امت بر عهده فقیه عادل و باتقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر و مدبّر» است. اصل یکصد و نهم نیز شرایط و صفات رهبر را این گونه بر شمرده است:
«1. صلاحیت علمى لازم براى افتا در ابواب مختلف فقه، 2. عدالت و تقواى لازم براى رهبرى امت اسلام، 3. بینش صحیح سیاسى و اجتماعى، تدبیر، شجاعت، مدیریت و قدرت کافى براى رهبرى.»
گرچه در این دو اصل، سه شرط فقاهت، عدالت و صلاحیت لازم براى رهبرى شمارش شده و ذکرى از شرط «رجولیت» به میان نیامده، اما گویا قانونگذار، شرط را مفروض و مسلّم مىدانسته، زیرا در اسلام، ولایت امر و امامت امت بر دوش مردان قرار گرفته است. این امر نه تنها نقطه ضعفى براى «زنان» به حساب نمىآید، بلکه به لحاظ رعایت حال زن و حفظ حریم وى یک امتیاز محسوب مىگردد. در فرهنگ اسلام، تصدى مناصب و پستهاى حکومت، قبل از آنکه «حق» تلقى گردند، تکلیف و وظیفهاند. رهبرى و ولایت امر مسلمانان چنان مسئولیت سنگینى را به دنبال دارد که هر فرد حتى با فرض احراز شرایط و تقواى لازم، همواره از آن گریزان خواهد بود. آرى؛ آنان که در نگاه مادى خویش، ریاست کشور را یک مقام بزرگ مىدانند و بس، به خدا هم باید خرده بگیرند که چرا پیامبران را از میان زنان انتخاب نکرده است! تفاوت این دو دیدگاه را در مبانى انسانشناسى و معیارهاى ارزش گذارى و نوع مسئولیتپذیرى متناسب با شخصیّت زن و مرد باید جست و جو نمود که از حوصله این نوشتار خارج مىباشد.
از سوى دیگر، قانون اساسى از آنجا که در مورد رئیسجمهور با وجود آن که «ولایت» ندارد رجولیت را شرط دانسته است، به طریق اَولى در مورد رهبرى قائل به آن مىباشد.2. ریاست جمهورى
طبق اصل 115 قانون اساسى «رئیسجمهور باید از میان رجال مذهبى و سیاسى ... انتخاب گردد». رئیسجمهور، عالىترین مقام رسمى کشور پس از مقام رهبرى است و مسئولیت اجراى قانون اساسى و ریاست قوه مجریه را جز در امورى که به رهبرى مربوط مىشود بر عهده دارد.(25) بدون شک چنین موقعیتى، مسئولیت خطیرى را متوجه رئیسجمهور مىکند. تاکنون مباحث زیادى درباره واژه «رجال» صورت گرفته است. سعى بسیار کسانى که خواستهاند «رجال» را شامل زنان نیز بدانند ستودنى است. در نظر این گروه این تعبیر دلالت بر شخصیّت دارد، نه جنسیت.
«رجال» واژهاى است که در عرف براى افراد شاخص و برجسته به کار مىرود، از اینرو مىتوان آن را نسبت به «زنان» تعمیم داد. به نظر مىرسد گویندگان این سخن، خود نیز در دل به این نحوه استدلال باور نداشته باشند. البته این، سخن درستى است که «رجال» در عرف فارسى براى بزرگان و نخبگان به کار مىرود امّا این کاربرد در مورد مردان بزرگ و نخبه مىباشد، نه زنان. تصور کنید به یک زن دانشمند یا سیاستمدار بگویند ایشان از «رجال علمى یا سیاسى» است! چنین تعبیرى خندهآور بوده و به شوخى بیشتر شبیه مىباشد. هنوز سراغ نداریم براى یک بار هم که شده چنین ادبیاتى براى زن به کار برده باشند. گویندگان این نظر نیز تا کنون شاهدى بر ادعاى خود اقامه ننمودهاند. بررسى مذاکرات خبرگان قانون اساسى نیز به خوبى بیانگر نظر قانونگذار در این زمینه است.(26) استفاده از تعبیر «رجال» به جاى «مردان» ظرافتى بوده است که قانونگذار بدون تصریح بر شرط رجولیّت، آن را مورد توجه قرار داده است.3. وزارت
وزارت زنان از نظر قانون اساسى هیچ منعى ندارد. اصل 133، تعداد وزیران و حدود اختیارات آنها را بر عهده قانون عادى گذارده است.
دوم. مشارکت در قوه مقنّنه
1. مجلس شوراى اسلامى
مجلس شوراى اسلامى تبلور اراده مردم و به عنوان عصاره فضایل ملّت مطرح است. جایگاه تقنینى و نظارتى مجلس و محدوده اختیارات و اقتدارات این نهاد، در جمهورى اسلامى ایران آن را در رأس قواى سه گانه کشور قرار داده است. در اصل 58 آمده است: «اِعمال قوه مقنّنه از طریق مجلس شوراى اسلامى است که از نمایندگان منتخب مردم تشکیل مىشود».
اصل 62 مقرر مىدارد: «مجلس شوراى اسلامى از نمایندگان ملّت که به طور مستقیم و با رأى مخفى انتخاب مىشوند تشکیل مىگردد».
از نظر قانون اساسى نه تنها حضور زنان درقوّه قانونگذارى پذیرفته شده بلکه هیچ گونه محدودیتى براى تعداد نمایندگان زن وجود ندارد. این مردماند که در انتخاب خود تصمیم مىگیرند. اگر اراده مردم این تعلق گیرد که همه نمایندگان خویش را از میان زنان انتخاب کنند، هیچ کس نمىتواند مانع گردد. بر همین اساس روشن مىگردد که براى زنان تصدّى ریاست مجلس و قرار گرفتن در جایگاه رئیس قوه مقنّنه نیز امکانپذیر خواهد بود. بدین ترتیب راه براى حضور زن در کلیدىترین ارکان حکومت باز خواهد شد.2. شوراى نگهبان
قوه مقنّنه در جمهورى اسلامى ایران مرکب از دو رکن مجلس شوراى اسلامى و شوراى نگهبان است. رابطه شوراى نگهبان با مجلس یک رابطه طولى است و جایگاه والاى آن تا آن جاست که مجلس شوراى اسلامى بدون وجود شوراى نگهبان اعتبار قانونى ندارد.(27) از آنجا که در ترکیب دوگانه این شورا بر اساس اصل 91، شش فقیه به انتخاب مقام رهبرى و شش حقوقدان با رأى مجلس پس از معرفى رئیس قوه قضاییه وجود دارد، حضور زنان فقیه و حقوقدان در شوراى نگهبان هیچ گونه منع شرعى و قانونى ندارد. به نظر مىرسد اگر نسبت به پست وزارت به لحاظ اجرایى بودن مسئولیت و مشکلات خاص مربوط به آن در جمهورى اسلامى ایران تا کنون هیچ زنى به وزارت نرسیده - هر چند منع قانونى وجود نداشته است - زمینهسازى براى راهیابى زنان واجد شرایط در شوراى نگهبان، راه را بر هر گونه بهانهگیرى در این زمینه خواهد بست. نویسنده شخصاً تصدّى وزارت براى یک زن مسلمان با آن همه تأکیداتى که شرع مقدس اسلام نسبت به حفظ حریم زن و قداست وى را دارد نمىپسندد. اگر مردان شایسته و متخصص براى وزارتخانهها داشته باشیم، چه اصرارى است که «زنان» را در عرصهاى صرفاً اجرایى و پر دردسر وارد سازیم؟! آرى. اگر زمانى مرد متخصّص و کاردان به اندازه کافى نبود، باید از وزارت زنان استقبال نمود.
حال سؤال این است که چرا زنان پس از ربع قرن از ایجاد جمهورى اسلامى هیچ گونه حضورى در شوراى نگهبان نداشتهاند؟ آیا زنان واجد شرایط نداشتهایم؟ بدون شک داشتهایم. آیا عضویت در شوراى نگهبان، ماهیتى اجرایى دارد تا با شأن و کرامت زن در تقابل باشد؟ بدون شک خیر. به نظر مىرسد با توجه به وضوح برترى جایگاه شوراى نگهبان نسبت به وزارت، در صورتى که شاهد حضور زنان در این شورا باشیم، جمهورى اسلامى در عمل به همه دنیا نشان داده آنچه در زمینه حقوق زن براى این نظام سیاسى مطرح است، بسترسازى براى رشد، شکوفایى، و حضور مؤثر در بالاترین سطوح تصمیمگیرى در کشور مىباشد. حضور زنان در شوراى نگهبان، آنان را در نهادى قرار مىدهد که علاوه بر تفسیر قانون اساسى،(28) ناظر بر کلیه انتخابات (به استثناى انتخابات شوراهاى اسلامى شهرها) و همهپرسىها باشند.(29)سوم. مشارکت در قوه قضائیه
آیا زن مىتواند به ریاست قوه قضائیه منصوب گردد؟ قبلاً اشاره گردید که اصل 136 صفات و شرایط قاضى را طبق موازین فقهى به قانون عادى محوّل نموده است. قانون عادى نیز اجازه قضاوت به زنان به معنى صدور حکم نداده، گرچه پست و سمت قضایى را براى زنان پذیرفته است. از آنجا که ریاست قوه قضاییه اساساً به عنوان پست قضایى مطرح نمىباشد بلکه مجتهد واجد شرایط که به این مقام منصوب مىگردد به عنوان یکى از رؤساى سه قوه، واجد پست سیاسى است، در صورتى که «زن» واجد شرایط مندرج در اصل 157 قانون اساسى یعنى «مجتهد عادل و آگاه به امور قضایى و مدیر و مدبّر» باشد، مىتواند از سوى مقام رهبرى به این سمت منصوب گردد. رئیس قوه قضاییه به عنوان یک قاضى به استناد حکم مبادرت نمىورزد تا با اشکال مغایرت با موازین فقهى مواجه گردد. وظایف سه گانهاى را که رئیس قوه قضاییه برابر اصل 158 بر عهده دارد عبارتند از: ایجاد تشکیلات لازم در دادگسترى، تهیه لوایح قضایى و استخدام قضات عادل و شایسته و عزل و نصب آنها و انجام امور ادارى از این قبیل. زن در انجام هیچ یک از این وظایف، مخالفتى را از نظر موازین فقهى پیش روى خویش ندارد.
چهارم. مشارکت در سایر نهادهاى بلندپایه سیاسى
1. مجلس خبرگان رهبرى
قانون اساسى، تعیین شرایط خبرگان را براى نخستین دوره بر عهده فقهاى شوراى نگهبان و بعد از آن تعیین شرایط را در صلاحیت خود خبرگان دانسته است.(30) بدین ترتیب زنان مىتوانند حضور خویش در نهاد سرنوشتساز خبرگان را تجربه نمایند، زیرا خبرگان هیچ گاه در مصوّبات خود «مرد بودن» را شرط عضویت قرار ندادهاند.
2. مجمع تشخیص مصلحت نظام
از آنجا که اعضاى ثابت و متغیر این مجمع را مقام معظم رهبرى تعیین مىنماید،(31) قانون اساسى به زنان اجازه ورود به مجمع را داده است گرچه تاکنون این مجمع در جمع خود شاهد حضور زنى نبوده است. انصاف این است که زنان شایستهاى داریم که ورود آنان به این مجمع مىتواند خطّ بطلانى بر تبلیغات مغرضانه داخل و خارج باشد. تدبیر شایسته رهبرى در این زمینه بدون شک بر بالندگى، جامعنگرى و تصحیح ذهنیّتهاى منفى نسبت به مجمع تشخیص مصلحت نظام اثر خواهد گذارد و مطابق مصلحت نظام خواهد بود.
3. شوراى عالى امنیت ملّى
با توجه به ترکیب اعضاى این شورا که در اصل 176 قانون اساسى مشخص گردیده است، هیچ منع قانونى در این زمینه براى حضور زنان وجود ندارد.
4. شوراى بازنگرى قانون اساسى
گروههاى نه گانهاى که تشکیل دهنده شوراى بازنگرى قانون اساسى مىباشند عبارتند از: اعضاى شوراى نگهبان، رؤساى قواى سه گانه، اعضاى ثابت مجمع تشخیص مصلحت نظام، پنج نفر از اعضاى مجلس خبرگان رهبرى، ده نفر به انتخاب مقام رهبرى، سه نفر از هیئت وزیران، سه نفر از قوه قضاییه، ده نفر از نمایندگان مجلس شوراى اسلامى و سه نفر از دانشگاهیان.(32) با توجه به مباحث پیشین نه تنها امکان حضور زنان در شوراى بازنگرى قانون اساسى وجود دارد بلکه از تمامى گروههاى نه گانهاى که در ترکیب این شورا وجود دارند زنان مىتوانند نمایندگانى از خود داشته باشند. در این صورت حضور زنان بسیار پر رنگ خواهد بود. شایان یادآورى است که در تدوین قانون اساسى تنها یک نماینده زن حضور داشت. بدیهى است هر زمان که بازنگرى قانون اساسى ضرورت یابد، تمهیداتى باید در نظر گرفته شود که سهم زنان به عنوان نیمى از پیکره اجتماع در بازنگرى مهمترین سند حقوقى و سیاسى نظام جمهورى اسلامى ایران، سهم شایسته و در خورى باشد.
نتیجه:
1. مشارکت زنان در تمامى نهادهاى سیاسى کشور جز نهاد رهبرى و ریاست جمهورى، مورد پذیرش قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران قرار گرفته است.
2. با توجه به عدم منع قانونى حضور زنان در نهادهایى چون شوراى نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام، اقدام عملى در این زمینهها بر صداقت و حقانیت دولتمردان جمهورى اسلامى در زمینه عدم همخوانى برخى از مناصب صرفاً اجرایى با شأن و کرامت زنان، مهر تأیید خواهد زد.
3. قانون اساسى به عنوان قانون اصولگرا و مذهبمحور، حقوق زن را چه در بعد اجتماعى و چه در بعد سیاسى در چارچوب موازین دینى، محترم شمرده و با پرهیز از نگاهى ابزارى به زن و مرد در برخورد با مشابهسازىهاى بىمنطق حقوقى میان زن و مرد، از تفاوتهاى این دو جنس مکمّل غفلت نورزیده است.پىنوشتها: -
1) ذیل اصل 177 قانون اساسى.
2) عبدالکریم اردبیلى، صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهایى قانون اساسى، ج1، ص 441 - 440.
3) سید محمد بهشتى، همان، ص442. آیتالله مشکینى در همین زمینه اظهار داشت: «هن لباس لکم و انتم لباس لهن» بهترین معنى قداست را بیان مىکند. (همان، ص443)
4) اصل 21 قانون اساسى.
5) این حمایت در موارد 76 تا 78 قانون کار مورد توجه قرار گرفته است. مرخصى باردارى و زایمان کارگران زن به مدت 90 روز، لزوم ارائه کار سبکتر و مناسبتر از سوى کارفرما به کارگر باردار به جاى کارهاى سخت و خطرناک و دادن فرصت مناسب به مادران براى شیردهى کودکان تا پایان دو سالگى و احتساب آن به عنوان ساعت کار از جمله این موارد است. همچنین ر.ک: آئیننامه مربوط به حمل بار با دست و بدون استفاده از وسایل مکانیکى براى کارگران زن، مصوب 25/12/69 از سوى شوراى عالى کار.
6) دفتر توافقهاى بینالمللى، قانون اساسى جمهورى ایتالیا، تهران، معاونت پژوهش، تدوین و تنقیح قوانین و مقرّرات کشور، چاپ دوم، 1379، ص24.
7) دفتر توافقهاى بینالمللى، قانون اساسى کانادا، تهران، معاونت پژوهش، تدوین و تنقیح قوانین و مقرّرات کشور، چاپ اوّل، 1378، ص125.
8) مصوب 10 دسامبر 1948.
9) مصوب 1966.
10) نایب رئیس مجلس خبرگان، صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهایى قانون اساسى، جلسه بیست و هفتم، ج1، ص. 69.
11) همان.
12) صورت مشروح مذاکرات ...، ج1، ص692.
13) همان، ص692 - 693.
14) همان.
15) حجرات، آیه 13.
16) احزاب، آیه 35.
17) نور، آیه 26.
18) من عمل صالحاً من ذکر أو انثى و هو مؤمن فلنحیینّه حیوةً طیّبة (نحل، آیه 97).
19) کلّما دخل علیها زکریّا المحراب وجد عندها رزقاً. قال یا مریم انّى لک هذا، قالت هو من عندالله ... (آل عمران، آیه 37).
20) بند 14 از اصل سوم.
21) بند 13 از اصل سوم.
22) اصل 28 قانون اساسى.
23) اصل ششم.
24) اصل 62.
25) اصل 113.
26) ر.ک: صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهایى قانون اساسى، ج3، ص1771 - 1767.
27) اصل 93.
28) برابر اصل 98.
29) برابر اصل 99.
30) اصل 108.
31) اصل 112.
32) اصل 177 قانون اساسى.