حقوق زنان، مشکلات قانونى و محدودیت‏هاى فرهنگى اجتماعى‏

نویسنده


 

حقوق زنان، مشکلات قانونى و محدودیت‏هاى فرهنگى اجتماعى‏

شیده شادلو

[بى تردید تلاش‏هاى گسترده‏اى که طى 25 سال گذشته در جهت ارتقاى حقوق زنان در جمهورى اسلامى ایران صورت گرفته، دستاوردهاى بسیارى را در همه زمینه‏ها پدید آورده است اما روشن است على‏رغم این موفقیت‏ها، موانعى نیز در راه تحقق کامل حقوق زنان وجود دارد که از جنبه‏هاى مختلف قابل بررسى مى‏باشد. در این مقاله با نگاهى کوتاه به وضعیت زنان در مراحل مختلف زمانى پس از انقلاب، موانع موجود از دو منظر جامعه‏شناسانه کارکردگرایى ساختارى و پساساختارگرایى و پست مدرنیسم مورد تحلیل قرار گرفته است. سپس دیدگاههاى مختلف راجع به پیامدهاى کارکردى این ساختارها از زبان کارشناسان بررسى شده است.]

مقدمه‏

امروزه کم و بیش در بیشتر کشورهاى جهان مبحث زنان و توسعه مطرح است. در ارتباط با موضوع توسعه، مهم‏ترین گام، پذیرش مسئولیت توسط افراد جامعه از جمله زنان است، زیرا در صورت عدم حضور بانوان، جامعه از خدمات بیش از نیمى از جمعیت خلاّق در این فرآیند ضرر مى‏بیند. حضور زنان در جامعه ضرورتى فرهنگى، سیاسى و اقتصادى است که باعث مى‏شود بانوان پایگاه بالاترى کسب کنند و بدین ترتیب حضور مؤثرترى در تصمیم‏گیرى‏هاى مربوط به سرنوشت خویش و در پایان وضع کشور داشته باشند. مشارکت نیازمند پیش‏زمینه‏هایى است که مهم‏ترین آنها حمایت قانونى و رشد شاخص‏هاى توسعه زنان شامل آموزش، حمایت اقتصادى، تأمین اجتماعى، تقویت زمینه مشارکت اجتماعى سیاسى و ... مى‏باشد. این امر در کشورهاى در حال توسعه، نیز در کشورهایى که تحولات ضد استعمارى و انقلابات سیاسى را تجربه کرده‏اند، بیشتر مصداق دارد.
یکى از موضوعات مهم قابل بررسى در انقلاب اسلامى ایران، چگونگى حضور زنان در انقلاب مى‏باشد. این امر از دو دیدگاه قابل تأمل است؛
اوّل: مشارکت آنان براى تحقق انقلاب اسلامى و اعتراض‏شان به رژیم پهلوى؛
دوم: تلاش براى ارائه تعریف و الگوى جدیدى از زن مسلمان ایرانى.
بى‏گمان از دید ناظران داخلى شگفت‏انگیزترین ویژگى انقلاب اسلامى، حضور زنان در تظاهرات مردمى ضد حکومتى بوده است. در انقلاب، زنانى به عرصه عمومى و مشارکت گام نهادند که شاید پیش از آن در مدت عمر خویش، جز به ضرورت از خانه بیرون نیامده بودند. به سخن دیگر زنانى که در تظاهرات شرکت جستند، نه تنها از اقشار گوناگون جامعه تشکیل مى‏شدند بلکه به ویژه حضور بانوانى که پیش‏تر خاموش و گوشه‏نشین بودند، در تظاهرات، برجسته بود. مشارکت زنان، چه جوان و فعال (به لحاظ سیاسى) و چه سنتى، در تظاهرات عمومى علیه رژیم شاه در سال 1357 گواهى است بر پیدایش آگاهى تازه میان زنان که نباید نقش آنان به فعالیت‏هاى درون خانه محدود شود. بدین ترتیب با آغاز مخالفت‏ها و راهپیمایى‏هاى عمومى ضد دولتى، این اعتقاد میان زنان بسیار متداول و پابرجا بود که به عنوان بانوان ایرانى وظیفه دارند در نهضت عمومى مخالفت علیه شاه شرکت کنند و خواسته‏هاى خویش را فریاد بزنند. علاوه بر تظاهرات، در زمینه اعتصابات زنان کارگر و کارمند نیز همان منطق پیشین در زمینه همگامى با نهضت و مخالفت با شاه مصداق داشت. در جریان انقلاب اسلامى یکى از عوامل اصلى در پیشبرد نهضت عمومى که در نهایت به فلج شدن رژیم پهلوى انجامید، اعتصاب‏ها، دست کشیدن از کار و ترک محل کار بود. این اقدامات موجب از کار افتادن دستگاه ادارى حکومت و نظام تولیدى اقتصاد شد. مشارکت زنان در همه سازمان‏ها و نهادهاى دولتى و خصوصى بسیار گسترده بود.(1)
مشارکت هوشمندانه و هدفمند زنان در جنبش اصلاح‏طلبانه انقلاب اسلامى ایران در راستاى تحقق هشت عنصر استراتژیک صورت گرفت. مشارکت فعال جامعه زنان ایرانى دستاوردهاى بسیار ارزنده و هویت‏سازى براى خویش کسب کرده، همچنین مشارکت آگاهانه، ترقى‏خواهانه، مستقل، آزادانه، آرام، عدالت‏خواهانه، هدفمند و مسئولانه جامعه زنان ایرانى در تحولات اجتماعى تاریخ معاصر، چارچوب هویت‏سازى را براى جنبش زنان تعیین کرده است ... استقلال، عدالت، آزادى، مشارکت، پیشرفت، ملیت، جنسیت و معنویت هشت آرمان بیدارکننده جنبش زنان ایرانى است.(2)
پس از استقرار نظام جمهورى اسلامى در ایران، زمینه اجراى احکام و قوانین انسان‏ساز اسلام براى اعتلاى منزلت زن در جامعه آماده و محورهاى خطمشى جدید تعیین شد. محورهاى یاد شده عبارتند از:
عدالت اجتماعى، تساوى ماهوى زن و مرد، ایجاد امنیت براى اقشار مختلف بخصوص زنان، اصالت دادن به خانواده، در نظر گرفتن نقش والاى تربیتى بانوان، تعریف روابط اجتماعى میان زن و مرد با تکیه بر ارزش‏هاى برتر انسانى و اخلاقى اسلام و بالاخره لزوم مشارکت زنان در فرآیند تصمیم‏گیرى در سطوح مختلف.(3)
در این جهت به منظور تحقق سیاست‏هاى فرهنگى جمهورى اسلامى و در راستاى هویت‏بخشى اسلامى به زنان، شوراى عالى فرهنگى - اجتماعى زنان، اصول سیاست‏هاى فرهنگى زنان را چنین تدوین کرد: تصحیح فرهنگ عمومى، بالا بردن سطح فرهنگ و دانش زنان، بازیابى حیثیت شایسته اجتماعى بانوان، توسعه فعالیت‏ها و تعلیم و تربیت زنان، آسان‏سازى شرایط رسیدن بانوان به مقامات علمى و دینى.
همچنین قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، در دیباچه خود منزلت والایى براى زن قائل شده و وعده مى‏دهد: «زنان به دلیل ستم بیشترى که تاکنون در نظام طاغوتى متحمل شده‏اند، استیفاى حقوق آنان بیشتر خواهد بود». از طرف دیگر زن به عنوان عضو اصیل خانواده «از حالت شى‏ء بودن و یا ابزار کار بودن در خدمت اشاعه مصرف‏زدگى و استثمار، خارج شده، و ضمن بازیافتن وظیفه خطیر و پر ارج مادرى در پرورش انسان‏هاى مکتبى، پیش‏آهنگ و همرزم مردان در میدان‏هاى فعال حیات مى‏باشد و در نتیجه پذیراى مسئولیتى خطیرتر و در دیدگاه اسلامى برخوردار از ارزش و کرامتى والاتر خواهد بود.»
در همین ارتباط، دولت موظف است حقوق زن را در تمام جهات با رعایت موازین اسلامى تضمین نماید و براى «ایجاد زمینه مساعد براى رشد شخصیت زن و احیاى حقوق مادى و معنوى او» تدابیر لازم را پیش‏بینى کند. (اصل 21 قانون اساسى) همچنین منزلت برابر زن و مرد، مورد توجه قرار گرفته و دولت موظف شده است به «تأمین حقوق همه‏جانبه افراد از زن و مرد و ... تساوى عموم در برابر قانون» (بند 14 از اصل 3 قانون اساسى). این برابرى اصولى، البته در چارچوب موازین اسلامى طراحى شده است. بنابراین «همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى با رعایت موازین اسلام برخوردارند.» (اصل بیستم قانون اساسى) به همین جهت هر جا که قوانین اسلامى تمایزات حقوق خاصى را بین زنان و مردان قائل است، نظام جمهورى اسلامى ایران نسبت به آن متعهد و وفادار خواهد بود.(4)
حضور وسیع زنان مسلمان ایران در مبارزات انقلاب اسلامى و استقبال و انبساط خاطر مقام رهبرى انقلاب از این مشارکت گسترده، موجب مطرح شدن جدى زنان در زمینه سیاست گردید که به عنوان یک نقطه عطف تاریخى مى‏توان از آن یاد کرد. ارتقاى آگاهى سیاسى زنان، رشد حقوقى را نیز براى آنان به دنبال داشته است. حق مشارکت در امور سیاسى و بخصوص حق نمایندگى مجلس، از جمله پیشرفت‏هایى به نظر مى‏رسد که اینک فقه پویاى اسلامى بر آن صحه گذاشته است. به هر حال تحول حقوق اجتماعى و سیاسى زنان در جمهورى اسلامى ایران در جاى خود، یک روند تاریخى و انقلابى است که به رغم پاره‏اى نظرهاى غیر خوش‏بینانه، دگرگونى‏هاى فرهنگى شگرفى را به وجود آورده است. این دگرگونى مى‏تواند زاییده علت‏هاى بسیارى باشد که به نظر مى‏رسد علت اصلى آن ارتقاى فکرى طبقه زنان باشد. رشد فکرى در جاى خود، متکى بر همکارى دولت و در گرو تلاش و تکاپوى متفکرانه زنان خواهد بود.(5)
بى‏شک تلاش‏هاى به کار گرفته شده در جهت رشد حقوق زنان در جمهورى اسلامى ایران به دستاوردهاى متعددى در همه زمینه‏ها منجر شده است. در عین حال روشن است على‏رغم دستاوردها و موفقیت‏ها، موانعى نیز در راه تحقق کامل حقوق زنان وجود دارد که از جنبه‏هاى مختلف قابل بررسى مى‏باشد.
بیش از پرداختن به آنها نگاهى کوتاه به وضعیت زنان در مراحل مختلف زمانى پس از انقلاب مى‏افکنیم:

1- زنان در فرآیند پیروزى انقلاب اسلامى:

زنان در این دوران با شرکت در تظاهرات، راهپیمایى‏ها و ابراز مخالفت با رژیم پهلوى در مشارکت سیاسى گسترده‏اى نقش داشتند.

2- زنان در دوران جنگ تحمیلى:

در جنگ تحمیلى زنان از چند طریق مشارکت کردند. حضور زنان در جبهه به صورت کادر درمانى، کمک‏رسانى و در پشت جبهه به صورت پشتیبانى از طریق تهیه و ارسال نیازهاى سربازان به عنوان مشارکت مستقیم، نیز تشویق مردان خانواده براى رفتن به جبهه‏هاى جنگ به عنوان مشارکت غیر مستقیم در این دوران تلقى مى‏شود. «جنگ تحمیلى» که با فاصله کمى پس از انقلاب به وقوع پیوست و به مدت هشت سال به طول انجامید، فرصت را براى ایجاد و تقویت زمینه توسعه انسانى از دولت سلب کرد. مسائل زنان نیز از این قاعده مستثنا نبود. اگر چه به عنوان اولین ارگان مربوط به زنان در دهه 60، شوراى فرهنگى - اجتماعى زنان به وجود آمده پیشنهاد ایجاد تشکیلات جدایى براى زنان را ارائه داد.

3- زنان در دوران سازندگى:

به اقتضاى پایان جنگ، اولویت اصلى این دهه سازندگى کشور بود. بازسازى مناطق جنگى و تلاش در به حالت عادى برگرداندن نظام سیاسى و اقتصادى کشور، بیشترین توان دولت را به خود اختصاص مى‏داد. البته در این دوران روزنه‏هایى جهت عطف توجه به مسائل زنان پدید آمد. در سال 1369 طى حکمى توسط رئیس‏جمهور، مشاور رئیس جمهور در امور زنان براى اولین بار پس از انقلاب تعیین شد. به تدریج در تمامى وزارتخانه‏ها و سازمان‏هاى دولتى، مشاوران امور زنان به عنوان رابط ارگان ذى‏ربط با دفتر امور زنان ریاست جمهورى تعیین شدند. سازمان‏هاى غیر دولتى زنان نیز تشکیل یا تقویت شد و در این دوران مباحثى پیرامون رشد وضعیت زنان صورت گرفت، چرا که:
أ) انجام تکلیف و وظیفه زنان در فرآیند پیروزى انقلاب و جنگ، به بحث در باره رشد حقوق زنان در عرصه سیاست و جامعه منجر شد.
ب) مشارکت زنان در گردهمایى‏هاى بین‏المللى پیرامون مسائل زنان، ضرورت رشد وضعیت اینان در کلیه عرصه‏ها را مطرح ساخت. از آن جمله بر اساس سند مصوب کنفرانس پکن سال 1374 (1995م)، مباحثى چون حضور زنان در مراکز قدرت و تصمیم‏گیرى، حقوق بشر بانوان، خشونت علیه زنان، بانوان و رسانه‏ها، زنان و درگیرى‏هاى مسلحانه، دختربچه‏ها، بهداشت زنان، راهکارهاى نهادین براى پیشرفت بانوان، آموزش و پرورش بانوان، زنان و فقر، زنان و محیط زیست، بانوان و اقتصاد مطرح شد. حضور زنان ایرانى در قالب سازمان‏هاى دولتى و غیر دولتى زمینه‏اى را فراهم ساخت که به موضوعات برشمرده، در سطح ملى توجه بیشترى مبذول گردد. تدوین برنامه عمل ملى بر اساس این مصوبات و با توجه به تحفظات جمهورى اسلامى ایران نسبت به آن سند از جمله اقدامات بعدى مى‏باشد.

4- دهه سوم انقلاب نیز مصادف با طرح بحث توسعه سیاسى بود. افزایش انتظارات زنان براى احقاق حقوق خود به طور مطلوب‏تر و مشارکت گسترده‏تر در سیاست و جامعه در این دهه بارز است. همچنین تلاش زنان براى افزایش سطح علمى و آگاهى خود، از طریق شاخص‏هایى چون افزایش میزان ورود دختران به دانشگاه، قابل ارزیابى است.
در این سه دهه دستاوردهاى بسیارى براى رشد حقوق زنان و میزان مشارکت آنان وجود داشته است.
از آغاز پیروزى انقلاب اسلامى، بازنگرى و اصلاح قوانین و مقررات و همخوانى آن با نیازها و شرایط زمان و مکان و نیز وضع قوانین مورد نیاز در جهت احقاق حقوق زنان در دستور کار جمهورى اسلامى ایران قرار گرفت. در این میان برخى تلاش‏ها به نتیجه مطلوب رسیده و نتایج برخى دیگر به زودى به دست خواهد آمد. این روند همچنان ادامه دارد.
از جمله مى‏توان به فعالیت‏هاى فراکسیون زنان مجلس در تشکیل گروه بازنگرى قانون مدنى در مرکز پژوهش‏هاى مجلس، شوراى عالى توسعه قضایى در تشکیل گروه بازنگرى قوانین مدنى و خانواده و مرکز امور مشارکت زنان در اجراى پروژه اصلاح نظام جامع حقوقى و قضایى زنان اشاره کرد.
در این باره شمار زیادى از اقدامات حقوقى و همچنین دستاوردهایى در سایر حوزه‏هاى مربوط به مسائل زنان قابل ذکر مى‏باشد.
* * *
در این نوشتار که به موانع مختلف در راه دستیابى کامل بر حقوق زنان در ایران اختصاص دارد سعى شده است، مبحث از دو منظر جامعه‏شناسانه مورد بررسى قرار گیرد؛ اوّل نظریه کارکرد گرایى ساختارى، دوم پساساختارگرایى و پست‏مدرنیسم.

1- نظریه کارکردگرایى ساختارى‏

طبق نظریه کارکردگرایى ساختارى، هر جامعه‏اى از ساختارهاى گوناگونى تشکیل شده است که هر کدام داراى کارکردهاى خود مى‏باشند. برخى کارکردگرایان ساختارى بر کارکردهاى یک ساختار یا نهاد اجتماعى براى ساختارها و نهادهایى دیگر، تأکید مى‏ورزند ... به عقیده رابرت مرتون (نظریه‏پرداز کارکردگرایى ساختارى) کارکردها عبارتند از: عملکردهایى که تطبیق یا سازگارى یک نظام اجتماعى را امکان‏پذیر مى‏سازند. وقتى کسى تنها بر تطبیق یا سازگارى تأکید مى‏ورزد، آشکارا یک گرایش ایدئولوژیک دارد، زیرا تطبیق و سازگارى همیشه پیامدهاى مثبتى دارد. یادآورى این نکته مهم است که یک واقعیت اجتماعى مى‏تواند براى واقعیت اجتماعى دیگر پیامدهاى منفى داشته باشد. مرتون براى تصحیح این چشم‏پوشى جدى در کارکردگرایى ساختارى، مفهوم کژکارکرد را مطرح کرد. درست همچنان که ساختارها یا نهادها مى‏توانند به حفظ بخش‏هاى دیگر نظام اجتماعى کمک کنند، مى‏توانند براى آنها پیامدهاى منفى نیز داشته باشد ... به علاوه «مرتون» جامعه‏شناسان را به اهمیت نسبى کارکردها سوق مى‏دهد ... و مفهوم سطح‏هاى تحلیل کارکردى را مطرح مى‏کند. بیشتر کارکردگرایان خود را به تحلیل کل جامعه محدود کرده بودند، اما «مرتون» آشکار ساخت که این تحلیل را مى‏توان در مورد یک سازمان، نهاد و یا یک گروه هم به کار برد.(6)

1-1- به کارگیرى تئورى در عمل:

از منظر کارکردگراى ساختارى در خصوص موانع دستیابى زنان در ایران مى‏توان به وجود دیدگاههاى مختلف اشاره کرد:
1-1-1- یک دیدگاه بر تطبیق و سازگارى کارکردى زیرساختارهاى موجود و پیامدهاى مثبت در این خصوص تکیه دارد، بنابراین عدم تحول زیرساختارهاى موجود را مورد تأکید قرار مى‏دهد. این گروه به ساختارها و اصول وفادارند.
2-1-1- گروه دوم به تحول ساختارى مبتنى بر شرایط مقتضى زمان و مکان تأکید دارد.
3-1-1- بر اساس دیدگاه دیگر یک واقعیت اجتماعى مى‏تواند براى واقعیت اجتماعى دیگر پیامدهاى منفى داشته باشد. در این بحث مفهوم کژکارکرد مطرح است.

2-1- ساختارها یا خرده‏نظام در بحث زنان‏

در اینجا ما به ساختارها یا خرده‏نظام در بحث زنان مى‏پردازیم:
نظام اعتقادى، عرف اجتماعى، اقتصاد و سیاست. به نظر پارسونز(جامعه‏شناس و نظریه‏پرداز کارکردگرایى ساختارى) این خرده‏نظام‏ها در درون یک نظام فرهنگى وجود دارند.(7)
از این دیدگاه مى‏توانیم به موانع موجود بر سر راه زنان در درون این چهار ساختار اشاره نماییم:
1-2-1- نظام اعتقادى ایرانى - آریایى مبتنى بر پدرسالارى:
در قرآن از آئین آریایى باستان در کنار سایر ادیان یاد شده که نشان از ریشه فضاى آئینى ایران و دیندارى ایرانى است.(8) در این فضاى آئینى، انسان ایرانى ویژگى‏ها، تکالیف و وظایف خاصى دارد. زن نیز وضعیت خاصى پیدا مى‏کند. از این دیدگاه در خصوص وضعیت زن در میراث دینى دوران تاریخى آمده است: در جامعه بدوى ساکنان اصلى فلات ایران پیش از کوچ آریائیان، زن نقش برجسته‏اى در عرصه عقاید کلامى و در تکامل حیات اجتماعى داشته است. ساکنان بومى فلات ایران، اصل در آفرینش و حیات را در مادینگى مى‏دانستند و از این‏رو خدایان ماده را مى‏پرستیدند. در نگاه آنان زن مظهر زایندگى و زندگى بود و به نوعى تقدیس مى‏شد و محترم بود. این نوع نگرش در اندیشه آریائیان راه نیافت. در اندیشه آریایى اصالت با نرینگى بود. در عرصه عقاید آنان این خدایان نر بودند که تعیین سرنوشت مى‏کردند. هر چند که در میان گروه پروردگاران آریایى چند خداى ماده نیز حضور داشت. در جامعه آریایى زن یار و همکار مرد بود و مسئولیت نگهدارى آتش خانه و پرورش فرزندان و رسیدگى به امور گله و رمه و پختن غذا با او بود، در عین حال مورد ستم و تجاوز و تحقیر قرار داشت.
بدیهى است که این وضعیت در سطوح مختلف جامعه طبقاتى آریایى قابل ملاحظه است. در نهضت زرتشت، زن مورد حمایت قرار گرفت: مادینگى زن و زمین و چارپا ستوده شد و در جهت تشویق و تقدیس کشاورزى، زمین دختر مزدا معرفى گردید و سپندارمزد صفت محبت و مهربانى مزدا، استعاره زمین شد ... زنان و دختران بسیارى از پیروان و یاران اولیه زرتشت بودند که نام‏شان در ادبیات اوستائى آمده است. جهان‏بینى روشنى که جهان گاته‏ها به روى آریایى گشود، در پى نظام دینى دگرگون شد. در حکمت دینى آریایى که پدیده دوران دینى و تاریخى است، تصاویر نوینى از سرشت حقیقى و سرنوشت حقوقى زن ارائه گردید که مبناى احکام دینى دوران بلند تاریخى شد و خلق و خو و نگرش آریایى و ایرانى را نسبت به زن ساخت. در حکمت دینى آریایى آمده است: اهورامزدا زنان را به نیکوکاران واگذاشت، اما زنان گریختند و به اهریمن روى آوردند ... از این‏رو زنان زاده اهریمن و اهریمنى‏منش هستند. مزدا یار نیکومردان است و اهریمن یار زنان. مزدا کوشید تا مردان نیک را از زنان دور دارد.
همین تصاویر از زن در نظام دینى، مبناى تلقى حقیقى و حقوقى از زن شد. در میراث دینى، آشکارا اصالت از آن نرینگى است ... زنان نیک آنانى هستند که نیک‏گفتار و نیک‏کردار باشند، فرزندان نر بزایند و فرمانبردار شوهر خویش باشند. در یسناها و یشتها این کلیشه‏ها مکرر آمده است: «گروه زنان دارنده فرزندان نر، زنان دارنده پسران، پسران نامور، را مى‏ستاییم. زنى که خوب گوید و خوب کند و فرمانبردار سرور، فرمانبردار شوهر، مطیع بزرگ خویش باشد.» ... زنان اصولاً سرشت اهریمنى خود را دارند.
در دوران دینى، سنن جاهلى آریایى و تقدس و تعصب مذهبى در هم آمیخت و سرنوشت زن را رقم زد.
در آن دوران زنان نوعى کالا بودند و بر آنان اصل مالکیت و انحصار مترتب بود. بر این اساس زنان احتکار مى‏شدند، معامله مى‏گردیدند، به قرض داده مى‏شدند، فروخته مى‏شدند و به خارج از کشور صادر مى‏گردیدند. در میراث دینى دوران تاریخى، به ترتیب مال و کالا و چارپاى ماده و زن در کنار هم قرار گرفته‏اند.
در روزگار بلند ساسانى، زنان مانند گندم و غلات و حبوبات و حیوانات اهلى احتکار مى‏شدند و اشرافیت و روحانیت و حاکمیت سیاسى ساسانى، حرمسراهاى بسیار داشتند و نهضت سراسرى مزدک پسر بامداد علیه دین و دولت ساسانى، عصیانى علیه همین اوضاع بود.
در سراسر دوران بلند تاریخى، تعدد زوجات و انواع صیغه‏هاى شرعى، بخشى از سرنوشت حقوقى و قانونى زن بود. بدیهى است که این امکانات نیز در انحصار اشرافیت ایرانى و حاکمیت سیاسى اقتصادى بود ... رعایاى مرد و زن حتى از داشتن یک همسر محروم بوده‏اند. اندیشه نرینگى آریایى و نگرش سرشت اهریمنى زن در حکمت دینى آریایى به پس از باستان راه یافت و فردوسى در سرایش حماسه شکوهمند باستان از زبان افراسیاب، خطاب به دخترش منیژه سرود:
کرا از پس پرده دختر بود
اگر تاج دارد بد اختر بود
کرا دختر آید به جاى پسر
به گور، داماد ناید به در(9)

ویل‏دورانت در کتاب «تاریخ تمدن» در مورد وضعیت زن در ایران باستان آورده است:
در زمان زرتشت پیغمبر، زنان همان گونه که عادت پیشینیان بود، منزلتى عالى داشتند. با کمال آزادى و با روى گشاده در میان مردم آمد و شد مى‏کردند، صاحب ملک و زمین مى‏شدند و در آن تصرفات مالکانه داشتند و مى‏توانستند مانند اغلب زنان روزگار حاضر به نام شوهر یا به وکالت از طرف وى به کارهاى مربوط به او رسیدگى کنند. پس از داریوش، مقام زن، مخصوصاً در میان طبقه ثروتمند، تنزل پیدا کرد. زنان فقیر، چون براى کار کردن ناچار از آمد و شد در میان مردم بودند، آزادى خود را حفظ کردند، ولى در مورد زنان دیگر، گوشه‏نشینى زمان حیض، که برایشان واجب بود، رفته رفته ادامه پیدا کرد و سراسر زندگى اجتماعى ایشان را فرا گرفت ... زنان طبقات بالاى اجتماع جرئت نداشتند که جز در تخت روان روپوشدار، از خانه بیرون بیایند. هرگز به آنان اجازه داده نمى‏شد که آشکارا با مردان درآمیزند. زنان شوهردار حق نداشتند هیچ مردى را و لو پدر یا برادرشان باشد ببینند. در نقش‏هایى که از ایران باستان بر جاى مانده، هیچ صورت زن دیده نمى‏شود. کنیزکان آزادى بیشترى داشتند، چه لازم بود از مهمانان خواجه خود پذیرایى کنند.(10)

2-2-1- عرف اجتماعى:

أ) 2-2-1- عرف نوشته نشده یا سنت‏هاى منطقه‏اى، قومى و قبیله‏اى:
بى‏شک یک مانع مهم در راه استیفاى حقوق زنان در تمام جوامع بشرى، عرف‏هاى نانوشته و سنن اجتماعى، قومى و قبیله‏اى مى‏باشد. در ایران نیز چنین سنت‏هایى که در بسیارى از موارد موجب نقض حقوق زنان و یا خشونت علیه آنان مى‏باشد، وجود دارد، که در ادامه به طور مختصر به گوشه‏اى از آن اشاره مى‏شود. شایان ذکر است که این رسوم ریشه در فرهنگ مردسالارى جامعه ما دارد. از پیامد این عرف‏ها و سنن، خشونت علیه زنان مى‏باشد که در مواردى چون قتل‏هاى ناموسى به دست اعضاى فامیل، ازدواج کودکان در غرب و جنوب، سنت هدیه و نحوه و تنطوره در جنوب، سنت دختر دزدى در شمال غربى ایران، ازدواج دختربچه‏ها و ... تجلى مى‏یابد، به دنبال آن خودکشى و خودسوزى زنان و نیز افسردگى در آنها، آمارهاى بالایى را نشان مى‏دهد.
متأسفانه سن ازدواج در برخى از مناطق کشور پایین است. هر چند ممکن است قوانین ملى ازدواج زودهنگام را منع کند، ولى وجود سنت‏هایى مثل ناف بریدن دختر و پسر براى یکدیگر و خون‏بس، زن به زن کردن و سنت‏هاى فرهنگى زیان‏بخش دیگر موجب کاهش سن ازدواج در مناطق محروم روستایى کشور مى‏شود.
جمع کثیرى از زنان در کردستان و سیستان و بلوچستان به اجبار در سنین کودکى ازدواج کرده‏اند. این ازدواج‏ها در بعضى از نقاط حتى در 7 تا 8 سالگى صورت گرفته است. همچنین در بسیارى از مواقع با اختلاف سن زیاد و عدم تفاهم و خشونت‏هاى خانگى و گاهى مواقع خودکشى و قتل همراه بوده است. تقریباً همیشه مى‏توان گفت این ازدواج‏ها به ترک تحصیل دختران، حاملگى و زایمان زودرس منجر مى‏شود.(11)
قتل‏هاى ناموسى از موارد دیگر خشونت علیه زنان محسوب مى‏شود. خودکشى یا خودسوزى زنان به عنوان ابراز شرافت خانوادگى و مجازات اعضاى زن خانواده در پاره‏اى از مناطق کشور بیشتر در استان‏هاى جنوبى، خوزستان و ایلام همچنان ادامه دارد. بر اساس گزارش مشاور مسائل زنان در استاندارى خوزستان در سال 1382 تنها در یک قبیله 45 مورد قتل حیثیتى زنان زیر 20 سال به وقوع پیوسته است. در غالب این موارد، قربانیان به دست پدر، عمو، عموزادگان، و برادران خود به قتل رسیده‏اند. پس از آن، شناسنامه قربانیان را مى‏سوزانند و کلیه آثار وجودى او را نابود مى‏کنند تا از دست عدالت رهایى یابند.
دیگر رفتارهاى سنتى در برخى مناطق خوزستان که نسبت به زنان تبعیض شمرده مى‏شود «هدیه» و «نحوه» نامیده مى‏شوند. در سنت هدیه چنانچه خانواده‏اى در ناراحتى یا عزاى از دست دادن یکى از اعضاى خود باشد، یکى از شیوخ قبیله به انتخاب خود دخترى شایسته از خاندان خود را به عنوان هدیه‏اى براى تخفیف آلام آنان تقدیم مى‏کند. در سنت نحوه، هر دختر موظف است در صورت پذیرش پسر عمویش با او ازدواج کند.(12)
طبق رسم تنطوره در جنوب کشور نذر مى‏کنند که اگر بچه دختر بود او را به یک سید بدهند. طبق گفته یکى از اهالى یک دختر 17 - 18 ساله چون خواستگار سید نداشت او را به مرد سیدى که چلاق و کور و 50 ساله و داراى چند فرزند بود، دادند. طبق رسم دیگرى در جنوب اگر زن بخواهد از شوهرش طلاق بگیرد، پدر و برادران آن خانم هم باید زن‏شان را طلاق بدهند.(13)
تحقیقات در خصوص پدیده خشونت علیه زنان حاکى است، حاکمیت فرهنگ مردسالارى، بینش‏هاى رایج در جامعه، ضعف قوانین و راهکارهاى حمایتى بانوان، نبود مراکز مشاوره و دادگاههاى خاص خشونت علیه آنان، آشنا نبودن زوجین نسبت به حقوق و تکالیف قانونى خود، نیازمندى اقتصادى زنان به مردان در تأمین مخارج زندگى، تفسیر غلط تعالیم دینى، ترویج عرف‏هاى نادرست، رواج خشونت علیه زنان در رسانه‏ها و وسایل ارتباط جمعى، قبح طلاق، اعتقاد به تداوم زندگى مشترک در هر شکل ممکن و ... عمده‏ترین علل خشونت خانگى علیه زنان است.(14) به نظر بسیارى از کارشناسان، خشونت مردان ریشه در فرهنگ دارد.(15) خشونت در نگرش مرسوم حق پدر و برادر و شوهر است و مرد حق تربیت زن خود را دارد.(16) بر اساس گفته معاونت پزشکى قانونى، در حال حاضر از هر ده زن ایرانى، هشت زن مورد خشونت واقع مى‏شوند و 70 درصد کودکان نیز شاهد اعمال خشونت‏آمیز هستند.(17)
بر اساس پژوهش‏ها زنان به دلایلى چون ترس از روبه‏رو شدن با فقر، طرد شدن از خانواده، بى‏آبرویى، ترس از دست دادن فرزندان ترس از خطر جانى و ... مشکلات خود را پنهان مى‏کنند و ترجیح مى‏دهند شرایط خشونت‏آمیز علیه خود را تحمل کنند.(18) جامعه‏شناسان مسائل خانواده، عوامل مؤثر بر بروز خشونت را پایین بودن سطح سواد، اختلاف سن زیاد بین زن و شوهر، پایین بودن سن زن در هنگام ازدواج، فقدان پشتیبانى والدین از دختر، اختلافات مالى، ناهنجارى‏هاى اجتماعى و باورهاى نادرست حاکم بر جامعه، عنوان مى‏کنند.(19)
حال به دلیل تفکیک حوزه عمومى و خصوصى در جامعه و باور خانواده و مسائل خانوادگى به حوزه خصوصى، بسیارى از آسیب‏هاى اجتماعى و معضلاتى که زنان در خانواده بدان گرفتارند، قابلیت طرح و بررسى را در سطح جامعه پیدا نمى‏کند. در ایران با توجه به ساختار فرهنگى - اجتماعى جامعه، بسیارى از موارد خشونت هرگز گزارش نمى‏شود. با وجود مطالعات انجام شده به ویژه در زمینه خشونت خانگى هنوز ابعاد و وسعت این پدیده به دلیل دور از چشم بودن و در دسترس نبودن اطلاعات و آمار دقیق، گزارش نکردن بسیارى از موارد و سکوت در مقابل آنها از روى شرم و خجالت یا بى‏اطلاعى و گناهکار دانستن خود در برابر شوهر به صورت روشن مشخص نشده است و همین امر به بغرنج شدن مسئله کمک مى‏کند. مخفى کردن این قبیل جرایم در چارچوب خانه و پنهان کردن اطلاعات مربوط به آن و تلاش براى درز نکردن آن به بیرون از خانه، دولت و مقامات مسئول را براى مداخله بى‏میل مى‏سازد.(20)
همچنین خشونت علیه زنان در حوزه خصوصى حتى زمانى که دولت‏ها قوانین و تمایلى براى مداخله بر ضد چنین رفتارهایى دارند، نادیده گرفته شده، در پشت پرده قداست حریم خصوصى، مخفى مانده و مرتکبان آن از پاسخگویى در برابر اعمال خود در امان مى‏مانند و تا زمان تغییر لازم در ساختار فرهنگى و عرفى جامعه حل نشده باقى مى‏مانند.

پیامدها

خشونت‏ها باعث افسردگى و خدشه‏دار شدن امنیت و خودکشى زنان مى‏شود. نبود آمار دقیق، گواه کاهش رفتار خشونت‏آمیز علیه زنان به ویژه در خانواده‏ها نیست. آمار و ارقام جهانى بر استمرار خشونت علیه زنان صحه مى‏گذارد و در ایران مدارک زنده و حاضر در محاکم دادگسترى، سازمان پزشکى قانونى یا حتى در پستوى خانه‏ها نشانگر اِعمال خشونتى پنهان است که همواره حیثیت اجتماعى در کتمان آن مشوق بوده است. کافى است صفحات جراید کشور را ورق بزنیم: فرار، خودکشى، خودسوزى، نقص عضو و ... در میان دختران و زنان جوان این ادعا را تأیید مى‏کند.(21)
پژوهش‏هاى انجام شده در ایران مؤید آن است که در تمامى موارد، خودکشى زن‏ها نسبت به مردان فزونى داشته و تقریباً نسبت 5 به 2 دارد. در چند پژوهش داخلى نشان داده شده در میان دختران جوان، خودکشى بعد از حوادث، دومین علت مرگ و میر است.(22)

راهکارها

به نظر مدیر امور تخصصى - پژوهشى سازمان پزشکى قانونى از بین بردن باورهاى غلط فرهنگى از قبیل برترى مرد نسبت به سایر اعضاى خانواده، فراهم کردن امکانات تحصیل، درآمد بیشتر، اشتغال خارج از خانه، دسترسى به اعتبارات براى زنان جهت قدرتمند کردن آنها و در نتیجه افزایش عزت نفس، از راههاى پیشگیرى از خشونت مى‏باشد. از جمله راهکارهاى دیگرى که ایشان پیشنهاد مى‏کنند:
تصویب قوانین کیفرى که اِعمال خشونت در خانواده را همانند به کارگیرى خشونت علیه غریبه‏ها شامل مجازات کند؛ آشنا کردن اعضاى خانواده با دفاع شخصى؛ طرح و اجراى برنامه‏هاى ترویجى - حمایتى، ایجاد گروههاى دولتى و غیر دولتى جهت حمایت از اعضاى آزاردیده؛ آموزش تساوى جنسیت در مدارس و مکان‏هایى که کودکان و نوجوانان حضور دارند؛ گفتگو در مورد روابط شخصى و احترام به آن و برنامه‏هاى آموزشى جهت حذف خشونت.(23)

ب) 2-2-1- عرف نوشته شده یا قوانین که به نظر برخى افراد، دربردارنده برابرى جنسیتى نیست. پاره‏اى قوانین مرتبط با مسائل زنان در سال‏هاى گذشته تجدید نظر شده است و پاره‏اى موارد دیگر وجود دارد که مى‏تواند بازبینى شود، از جمله:
در مورد ریاست جمهورى، قانون اساسى، اصل 115 مى‏گوید که رئیس‏جمهور باید از میان رجال مذهبى و سیاسى واجد شرایط انتخاب بشود. در مورد تفسیر واژه «رجال» اختلاف نظر هست که آیا فقط به معنى مردان است یا به معنى شخصیت‏هاست. اگر معناى اوّل صحیح باشد در جمهورى اسلامى ایران، زنان نمى‏توانند به سمت ریاست جمهورى انتخاب شوند.
به موجب ماده 1117 قانون مدنى شوهر مى‏تواند زن خود را از شغل و حرفه منافى با مصالح خانوادگى یا حیثیات زن منع کند، در حالى که این امر باید دوطرفه باشد.
از شرایط اشتغال به شغل قضاوت، مرد بودن است.
اشتغال در نیروهاى مسلح به عنوان کادر نظامى در ارتش و سپاه پاسداران براى زنان ممنوع است. قانون ارتش اعلام مى‏کند که زنان فقط براى مشاغل درمانى و بهداشتى در ارتش استخدام خواهند شد.
صدور گذرنامه براى زن شوهردار با موافقت کتبى شوهر انجام مى‏شود که مى‏تواند دوطرفه باشد
- و بحث تابعیت بر اساس بند 6 ماده 976 قانون مدنى، جمهورى اسلامى ایران.
در حقوق خصوصى نیز برخى موارد هست که بعضى معتقدند مى‏توان در آن تجدید نظر کرد، مثل ولایت مادر و دیه زن.

3-2-1- اقتصاد

أ) 3-2-1- کمبود دسترسى به منابع اقتصادى‏

در ساختار اقتصادى بحث کمبود دسترسى به منابع و امکانات مشهود است، مانند عدم محاسبه کار خانگى زنان در اقتصاد ملى؛ همچنین یکى از مشکلات اساسى در برنامه‏ریزى‏هاى مربوط به بخش اقتصاد و کشاورزى، کمبود اطلاعات جامع و مطمئن است. در مورد زنان کشاورز این کمبود به نبود تبدیل مى‏شود، زیرا آمار و اطلاعات دقیقى در مورد اهمیت نقش زنان و میزان مشارکت آنها در تولید مواد غذایى و محصولات کشاورزى در دست نیست.
در کشورى مثل ایران که ساختار اقتصادى - شغلى به لحاظ تسلط بخش کشاورزى، به شدّت تحت تأثیر فعالیت‏هاى زنان است، تأثیر آنان در مباحث برنامه‏ریزى‏هاى توسعه، اهمیتى نداشته و نقش آنها در فرآیند توسعه ملى پنهان مانده است.
دلیل متعددى را براى نبود اطلاعات در مورد زنان کشاورز مى‏توان برشمرد که بیش از آنکه جنبه فنى داشته باشد، ناشى از ساختار فرهنگى و اجتماعى است، براى نمونه:
* در برخى از مناطق هنجارهاى اجتماعى در جامعه روستایى، پرسش از زنان را دشوار مى‏کند.
* آمارگیرى از سرپرستان و مردان خانواده صورت مى‏گیرد که همسران خود را خانه‏دار معرفى مى‏کنند.
* تعریف مفهوم کار که مسئله درآمد را مورد تأکید قرار مى‏دهد، موجب حذف زنان کشاورز از جمعیت شاغل و فعال اقتصادى مى‏شود.
* اطلاعات در باره یک دوره کوتاه مدت یعنى یک هفته پیش از آمارگیرى گردآورى مى‏شود، در نتیجه کارهاى زنان روستایى، که در یک روند بلندمدت پیش از آن فعالیت داشته‏اند، حتى با دریافت دستمزد در مجموعه آمار آورده نمى‏شود.
بنابراین سهم و نقش زنان روستایى در اشتغال از نتایج سرشمارى‏هاى نفوس و مسکن به طور واقعى نشان داده نشده است.
این در حالى است که اکثر زنان روستایى در ایران نه تنها بیکار نیستند، بلکه بیش از حد معمول کار مى‏کنند. تنها کافى است وظایف سنگین روزمره آنان مورد شناسایى قرار گیرد. بنابراین، در روستاها اگر چه در بسیارى از موارد، زنان حتى نقش سنگین‏ترى نسبت به مردان دارند، اما اغلب از موقعیت و منزلت پایین‏ترى برخوردارند و ارزش واقعى نیروى کار آنها به عنوان نیروى کار کشاورزى به درستى مشخص نیست. آنان نیروى کار ناپیدا در اقتصاد کشاورزى هستند.
نیروى کار زنان تا 40% نیروى کار کشاورزى برآورد شده است. آمارهاى غیر رسمى بیانگر آن است که زنان 60 درصد زراعت برنج؛ 9 درصد تولید سبزى و صیفى، 50 درصد زراعت پنبه و دانه‏هاى روغنى، 30 درصد در امور داشت باغات و 90 درصد در پرورش کرم ابریشم مشارکت دارند. کار زنان در بخش کشاورزى به هیچ وجه از وظایف خانگى آنها نمى‏کاهد، در نتیجه در مقایسه با «زنان فقط خانه‏دار» زحمت بیشترى را تحمل مى‏کنند. بر این اساس باید در تعاریف مربوط به اشتغال زنان روستایى تجدید نظر کلى به عمل آید تا ارزش واقعى کار بانوان و سهم آنها در ارزش افزوده کشاورزى مشخص شود.
در اینجا باید خاطرنشان ساخت که زنان خانه‏دار نیز در آمارگیرى‏هاى رسمى در بخش خدمات محاسبه نمى‏شوند. در حالى که با در نظر گرفتن سهم آنان در بخش خدمات، بازدهى هم در سطح کشور و هم در سطح روستاها زیاد است.
در زمینه محاسبه سهم زنان در تولید کشور مى‏توان گفت این موضوع از مسائل مورد بحث محافل اجتماعى و اقتصادى جهان طى دو دهه اخیر بوده است. در شیوه رایج فعلى در ایران فقط ارزش کار آن تعداد از زنان که اشتغال آشکار و رسمى دارند، در مقابل خدمتى که بیشتر در بیرون از منزل انجام مى‏دهند و مزد و حقوق نقدى دریافت مى‏دارند، در تولید محاسبه مى‏شود اما کار زنان در منزل و وظایف خانه‏دارى که نوعى تولید خدمت است در نظام تولید کشور جایى ندارد.
در حالى که محاسبه نشدن خدمات زنان در منزل بدان مفهوم نیست که خدمات آنان تولیدى نبوده یا کمکى به بالا بردن ارقام تولید با بازده اقتصادى نمى‏کند، زیرا اوّلاً بسیارى از خدمات زنان نظیر نگهدارى از فرزندان، نظافت منزل و پخت غذا که براى آنها بازار کار وجود دارد، قابل شمارش در تولید است. چنانچه براى همان خدمات وجهى پرداخت شود، در تولید محاسبه مى‏گردد.
دوم: خدمات زنان خانه‏دار در زمینه تربیت و نگهدارى فرزندان و انجام امور خانه موجب آرامش هر چه بیشتر خانواده و تربیت صحیح فرزندان شده و به طور مستقیم کارآیى تولید سایر اعضاى خانواده را در بیرون از منزل بالا مى‏برد و به افزایش حجم تولید کمک مى‏کند.
بنابراین در سطح ملى، بخشى از سهم درآمد ناشى از فعالیت زنان است. این سهم گرچه قابل محاسبه مى‏باشد، ولى تاکنون اعلام نشده است. این در حالى است که سهم هزینه زنان در خانوار مشخص است.(24)
در بررسى ترکیب جمعیت فعال و غیر فعال در کشور باید به این نکته توجه شود که نزدیک به 30 درصد افراد 10 سال به بالاى جامعه را زنان خانه‏دار تشکیل مى‏دهند، که طبق تعاریف بین‏المللى در دسته‏بندى افراد غیر فعال جامعه گنجانده مى‏شوند. این موضوع بدین لحاظ داراى اهمیت مى‏باشد که به رغم در نظر گرفتن زنان خانه‏دار به عنوان افراد غیر فعال در ایران، در سایر کشورها بنا به عادت‏هاى جامعه و سلیقه مردم، ارزش فعالیت‏هایى نظیر پخت غذا، نظافت، شستشوى لباس و ... در بازار مبادله مى‏شود و تأثیر خود را در فعالیت‏هاى اقتصادى و محاسبه GDPکشور نشان مى‏دهد. بدین جهت توصیه مى‏شود در جهت واقعى‏تر شدن آمارها و مبناهاى مقایسه‏اى به گونه‏اى تأثیر فعالیت زنان خانه‏دار ایرانى در حساب‏هاى ملى مورد توجه قرار گیرد.

ب) 3-2-1- نرخ پایین اشتغال رسمى و پوشش محدود تأمین اجتماعى‏

امروزه زنان از محدوده سنتى نقش‏هاى خود در جامعه خارج شده و خواهان افزایش مشارکت اجتماعى و فرهنگى هستند. این در حالى است که امکانات و زیرساخت‏هاى مورد نیاز این حضور به خوبى فراهم نشده است. به عنوان مثال روند رو به گسترش حضور زنان در عرصه‏هاى عمومى و حرفه‏اى ورزشکارى از یک سو و ملاحظات شرعى از سوى دیگر، نیاز به ایجاد مراکز فرهنگى، ورزشى و تفریحى ویژه زنان را افزایش داده و این مسئله نیازمند توجه مسئولان کشور است.
نرخ فعالیت جامعه در سال 1380، در حدود 37 درصد مى‏باشد. بدیهى است این نرخ پایین در کشور ما با نرخ موجود در سایر کشورهاى در حال توسعه سازگارى ندارد. در بین گروه مردان و زنان، گروه زنان نرخ فعالیت پایینى نزدیک به 11 درصد دارند. یکى از دلایل پایین بودن نرخ فعالیت در جامعه، مربوط به پایین بودن نرخ فعالیت زنان است.
نرخ رشد فعالیت زنان طى سال‏هاى 1990 تا 2000 در کشورهاى در حال توسعه، 3/56 و در ایران 29 درصد بوده که بیانگر فراهم نبودن شرایط و امکانات لازم براى تحقق رشد مناسب فعالیت در بین زنان جامعه است. حل این مشکل نیازمند برنامه‏ریزى مسئولان و تصمیم‏گیران در سطح کلان است.
پایین بودن نرخ‏هاى مشارکت، فعالیت و اشتغال زنان در کل اقتصاد کشور، پوشش‏هاى بیمه‏اى براى آنها را بسیار محدود کرده است. از آنجا که فعالیت و حضور زنان بیشتر در مشاغلى است که به نوعى نقش‏هاى سنتى آنها یعنى آموزشى، حمایتى و مراقبت‏هاى مادرانه در خانه و اجتماع مى‏باشد، زنان بیشتر در مشاغل رسمى، آموزشى و بهداشت (بخش رسمى) تحت پوشش تأمین اجتماعى قرار مى‏گیرند. سایر مشاغلى که فعالیت‏هاى زنان در آن تمرکز یافته نظیر کشاورزى 17%، ریسندگى و بافندگى بیش از 28%، به دلیل آنکه بیشتر در بخش غیر رسمى اقتصاد مى‏باشند، مشمول خدمات بیمه‏هاى اجتماعى قرار نمى‏گیرند. از این‏رو لزوم برنامه‏ریزى و سیاستگذارى در زمینه افزایش شمار زنان تحت پوشش خدمات بیمه‏اى، لازم و ضرورى است.
زنانه شدن فقر، یکى از معضلاتى است که به دلیل پایین بودن مشارکت اقتصادى زنان، در نتیجه پایین بودن سطح درآمد در این قشر و وابستگى اقتصادى زنان به مردان در جامعه بروز نموده است. از این‏رو میزان آسیب‏پذیرى زنان در برابر رکود اقتصادى و مواردى از این دست در جامعه، بیشتر از مردان مى‏باشد.

ج) 3-2-1- رشد سطح تحصیلى زنان‏

به علاوه طى سال‏هاى اخیر نسبت پذیرفته‏شدگان دختر در دانشگاهها و مراکز آموزش عالى به کل پذیرفته‏شدگان همواره افزایش یافته است. گرچه این موضوع سبب خشنودى است لیکن باید توجه کرد که آموزش‏ها اگر به عامل ایجاد انتظار تبدیل نشود، سودمند و مفید است، ولى به نظر مى‏رسد عدم تناسب بین آموزش‏هاى آتى پذیرفته‏شدگان و کارکردهایى که جامعه براى ایشان در نظر گرفته است، مى‏تواند باعث ایجاد ناهنجارى‏هایى در جامعه گردد. در سیاستگذارى‏هاى آموزشى براى زنان دو عوامل تأثیرگذار وجود دارد:
- استراتژى‏هاى نظام در برابر اشتغال در جامعه بخصوص اشتغال زنان؛
- توانایى‏هاى دختران و انگیزه‏هاى آنان از تحصیلات؛
زنان در ایران به رغم اینکه بیشتر داوطلبان مقطع آموزش عالى را تشکیل مى‏دهند، ولى نه در حال حاضر و نه در برنامه‏ریزى‏هاى آینده، گسترش امکانات براى اشتغال مطلوب آنها در نظر گرفته نشده است.
شایان ذکر است که بنا بر آمار وزارت علوم بیش از 70 درصد متقاضیان کنکور سال 1383 را بانوان تشکیل مى‏دادند. شاید علت این کمبود توجه، وضعیت بازار کار و فرهنگ کشور مبنى بر عدم مسئولیت مالى زنان در خانواده از نظر وظیفه شرعى باشد. در حالى که امروزه برخى از زنان، خودسرپرست و یا سرپرست خانواده (به دلیل فوت همسر، طلاق و یا تجرد که آمار آن در کشور در حال افزایش است) و یا همکار سرپرست خانواده در زمینه تأمین هزینه خانوار مى‏باشند.
همچنین این نگرانى وجود دارد که در آینده نزدیک اکثر نیروهاى تحصیل‏کرده کشور را زنان تشکیل دهند. آن هم در کشورى که تا چندى پیش (به دلیل فرهنگ سنتى) از حضور زنان در اجتماع پرهیز مى‏شد. اکنون در این خصوص زنان با دو مانع اساسى روبه‏رو هستند:
اوّلاً طرح سهمیه‏بندى براساس جنسیت براى شرکت در امتحان ورودى دانشگاه، که در حال حاضر در رشته‏هاى پزشکى این بحث مطرح است.
طبق آمار وزارت علوم میزان پذیرفته‏شدگان زن در دانشگاهها به طور کلى و در رشته پزشکى به طور ویژه، نسبت به پذیرفته‏شدگان مرد، سیر رو به رشد داشته است، بالاخره در 1381 و 1382 زنان 6/64% و مردان 4/35% پذیرفته‏شدگان را در این رشته تشکیل داده‏اند. از سوى دیگر اشتغال زنان در حال حاضر در کشور 5/11% نسبت به کل زنان مى‏باشد.
بنابراین مى‏توان گفت که فاصله یا شکاف بین امکانات موجود از یک سو و انتظارات زنان از سوى دیگر در کشور وجود دارد که این امر سرخوردگى اجتماعى آنان را به دنبال خواهد داشت. در این باره آمار وضعیت بازار کار زنان کل کشور در دوره سال‏هاى 78 - 1345 (به هزار نفر) درخور توجه است:(25)

سال عرضه تقاضا بیکاران نرخ بیکارى به درصد
1345 1033 1013 20 94/1
1355 1449 1414 35 42/2
1365 1370 980 290 47/28
1370 1619 1231 398 43/24
1375 2037 1765 272 35/13
1378 2409 1911 498 67/20

دوم: بر اساس برخى قوانین نسبت به حقوق اقتصادى زنان نابرابرى اِعمال شده است، مثل ماده 82 و 86 قانون استخدام کشورى مبنى بر محرومیت وُرّاث زنان شاغل یا بازنشسته از حقوق وظیفه و سایر مزایاى مربوطه، نیز مواد 81 و 82 و 86 قانون تأمین اجتماعى که متضمن محرومیت زنان مطلّقه از مستمرى همسر فوت شده اوّل، عدم امکان برخوردارى فرزندان از مستمرى مادر متوفى در صورت زنده بودن پدر و عدم تعلق عائله‏مندى به همسر مى‏باشد.

4-2-1- سیاست‏

مشارکت پایین زنان در سطح مدیریتى و مسئولیت سیاسى، عمده‏ترین مانع در این بخش مى‏باشد. به رغم این مسئله، مشارکت در سطح توده چشمگیر است. در این خصوص آمار سازمان مدیریت و برنامه‏ریزى کشور قابل ذکر است.(26)

تعداد مدیران شاغل در دستگاههاى دولتى به تفکیک جنس در سال 1380

نام دستگاه زن مرد
سازمان صدا و سیما 6 245
مجلس شوراى اسلامى 2 51
نهادهاى انقلاب اسلامى 25 2472
ریاست جمهورى 58 1072
وزارت مسکن و شهرسازى 26 457
وزارت آموزش و پرورش 35 2003
وزارت نیرو 59 1779
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى 29 758
وزارت صنایع و معادن 36 1180
وزارت امور خارجه 3 103
وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکى 304 2621
وزارت پست، تلگراف و تلفن 19 2157
وزارت جهاد کشاورزى 50 4943
دادگسترى جمهورى اسلامى 8 921
وزارت امور اقتصادى و دارایى 229 9748
وزارت راه و ترابرى 35 1836
وزارت علوم، تحقیقات و فناورى 104 1028
وزارت کار و امور اجتماعى 27 352
وزارت کشور 77 2937
وزارت بازرگانى 38 1079
وزارت نفت 3 535
وزارت تعاون 12 187
سپاه پاسداران انقلاب اسلامى 0 28
وزارت دفاع 1 38
جمع کل 1186 38530


در بحث مدیریت در حال حاضر در حالى که زنان شاغل تحصیل‏کرده به مراتب سهم بیشترى را در میان کل بانوان شاغل دارند (22 درصد در مقابل 9/7 درصد سهم مردان)، ولى سهم مردان مدیر در کل اشتغال بسیار بیشتر است. 97 درصد پست‏هاى مدیریتى کشور در اختیار مردان است. در این خصوص عدم اعتماد به عملکرد زنان در سطوح بالاى مدیریتى و سیاسى از موانع عمده براى مشارکت بانوان محسوب مى‏شود.
با توجه به آمارهاى موجود، درصد منتخبان زن در مجلس شورا در سال‏هاى پس از انقلاب نسبت به پیش از انقلاب، کاهش یافته، این در حالى است که طى سال‏هاى پس از انقلاب، به مرور تمایل زنان براى شرکت در تصمیم‏گیرى‏هاى کشورى افزایش یافته است. براى افزایش مشارکت بانوان در تصمیم‏گیرى‏ها، باید از طریق برنامه‏ریزى‏هاى سیاسى، اقتصادى و ... تمایل مشارکت آنان را افزایش داده، نیز ساختارهاى مورد نیاز براى حضور زنان در صحنه را فراهم آورد، تا با افزایش تعداد داوطلبان شایسته و افزایش آگاهى و اعتماد جامعه به توانایى بانوان، سهم اینان در تصمیم‏گیرى‏هاى کلیدى و اداره جامعه افزایش یابد.

3-1- به کارگیرى تئورى در عمل‏

حال پس از طرح موانع در قالب ساختارهاى مذکور، به طرح دیدگاههایى راجع به پیامدهاى کارکردى این ساختارها به ویژه ساختار حقوقى مى‏پردازیم:

1-3-1- دیدگاه اصول‏گرایان‏

آیةاللَّه شهید مطهرى به عنوان یک شخصیت اصول‏گرا در بحث مسائل زنان و حقوق مربوط به آنان در کتاب «نظام حقوق زن در اسلام» مى‏نویسد:
«من نمى‏خواهم از قانون مدنى دفاع کنم و آن را کامل و جامع و صد در صد منطبق با قوانین اسلامى و موازین صحیح اجتماعى معرفى کنم. شاید خود من هم ایرادهایى به آن داشته باشم و هم نمى‏خواهم روشى را که در میان اکثریت مردم ما معمول بوده، صحیح و منطبق با عدالت بدانم. برعکس من هم بوضوح بى‏نظمى‏ها و نابسامانى‏هایى در روابط خانوادگى مشاهده مى‏کنم و معتقدم باید اصلاحات اساسى در این زمینه به عمل آید ... من آن عده از قوانین اسلامى را که مربوط به حقوق زوجین و روابط آنها با یکدیگر یا فرزندان یا افراد خارج است و روى آنها انگشت گذاشته نشده و پیشنهاد براى تغییر آنها داده نشده است، یک یک در این سلسله مقالات مطرح مى‏کنم و ثابت مى‏کنم که این قوانین با ملاحظات دقیق روانى و طبیعى و اجتماعى همراه است و حیثیت و شرافت انسانى زن و مرد متساویاً در آنها ملحوظ شده است و در صورت عمل و حُسن اجرا، بهترین ضامن حُسن روابط خانوادگى است».(27)
در کتاب «جریان‏شناسى دفاع از حقوق زنان» آمده است:
«دقت در عبارات بالا روشن مى‏سازد که طیف اصول‏گرا که شهید مطهرى را به عنوان یکى از مظاهر کامل آن مطرح کردیم، ضمن توجه به مشکلات و نابسامانى‏هاى موجود در زمینه حقوق زنان و تأکید بر ضرورت انجام اصلاحات اساسى در این زمینه، از علل و عوامل اجتماعى این مشکلات و نابسامانى‏ها غافل نشده و راه بر طرف کردن آنها را نه در حذف و تغییر قوانین اساسى، بلکه در شناخت درست این قوانین و تلاش در جهت اجراى صحیح آنها مى‏داند.

با استقرار نظام جمهورى اسلامى ایران و مطرح شدن موضوعات جدید در حوزه مباحث زنان، ضرورت نگاه اجتهادى به مسائل زنان بیش از پیش احساس شده، لذا در این مقطع نیز تنى چند از عالمان و متفکران حوزوى با هدف ترسیم شخصیت زن مسلمان، تبیین مبانى دینى دفاع از حقوق زنان و پاسخگویى به شبهات و ایراداتى که در این زمینه متوجه اندیشه اسلامى گشته، به این عرصه وارد شدند و آثار ارزشمندى را از خود به جا گذاشتند که از جمله مى‏توان به کتاب «زن در آئینه جمال و جلال» اثر آیت‏اللَّه جوادى آملى و برخى دیگر از کتاب‏ها و مقاله‏هایى که توسط دیگر نویسندگان و اندیشمندان حوزوى نوشته شده (و در آن تلاش شده که ضمن پافشارى بر مبانى و اصول اسلام فقاهتى، چهره‏اى مناسب و دلپذیر از زن مسلمان ارائه شود) اشاره کرد.»(28)

این طیف علاوه بر احکام تأسیسى بر احکام امضایى اسلام نیز تأکید دارند:
«از مطالعات تاریخى چنین برمى‏آید که برخورد اسلام با سنت‏ها و مقررات اجتماعى و اقتصادى رایج در جامعه آن روز عربستان یکسان نبوده و با هر دسته از سنت‏ها برخوردى متفاوت کرده است. دسته‏اى از سنت‏ها را یکسره نفى نموده و آنها را به رسمیت نشناخته است ... دسته‏اى دیگر از سنت‏ها را نیز با همان خصوصیاتى که در میان مردم آن عصر رایج بوده‏اند و بى‏آنکه در آنها تغییرى دهد مورد پذیرش قرار داده است ... اما دسته‏اى دیگر را با تغییرات و اصلاحات اساسى پذیرفته و رنگ شرعى به آنها داده است که نمونه بارز آن دیه و برخى دیگر از احکام جزایى اسلام است.»(29)

2-3-1- دیدگاه معتقدان به تحول ساختارى‏

گروه دوم معتقد به ایجاد تحولات ساختارى بر اساس عنصر زمان و مکان هستند و اصالت بیشترى براى احکام تأسیسى اسلام قائل هستند. به عنوان نمونه به این نگاه توجه کنید:
گونه‏هاى بنیادین جنبه‏هاى نگرش اسلام به زن عبارتند از: وحى، نگرش آسیب‏شناسانه به مصائب زنان در طول تاریخ، راه حل‏هاى اسلامى.

وحى‏

بنیادى‏ترین جنبه نگرش اسلام به تمامى مباحث، نگرش «وحى مرکزى» است، بدین معنا که براى اظهار نظر پیرامون «هست‏ها» و «بایدها»، یا به گفته قرآن کریم «خلق و امر»، دو ساحت، ملاحظه مى‏شود: ساحت خداوندگارى و ساحت بشرى.
ساحت خداوندگارى اوّلاً، ساحت اطلاعات بى‏نهایت و قدرت بى‏انتها است. دوم، ساحت خطاناپذیرى است. سوم، ساحت منفعت گریزى است.
ساحت بشرى، ساحت محدودیت براى انبیا و ائمه(ع)، ساحت خطاپذیرى معرفتى و لغزش‏هاى فکرى و رفتارى براى سایر افراد بشرى است.
این بنیاد مهم هستى‏شناسانه و معرفت‏شناسانه را قرآن کریم طى یک عبارت بسیار تکان‏دهنده در باره زن، بین خداوند و پیامبر اسلام(ص)، بیان مى‏فرماید:
«از تو اى پیامبر در باره زنان سؤال مى‏کنند؟ بگو که خداوند، در باره زنان پاسخ (فتوا) مى‏دهد.» (سوره نساء، آیه 127).
با اینکه شخص مخاطب، پیامبر اسلام(ص) مى‏باشد که معصومى است بى‏شائبه خطاپذیرى، اما به دلیل «محدودیت» و تعلق به ساحت بشرى، خداوند سخن گفتن در باره زنان را خاص خود مى‏داند.
در اینجا، وحى نه بر ضد عقل و عرف، بلکه نورى فرا راه آن است. بدون هیچ مماشات آیه مذکور اشاره‏اى است به این حقیقت که به دلیل ابهامات فراوان در باره مسائل زنان (که یا ناشى از نظام‏هاى سلطه و به اصطلاح پدرشاهى است یا ناشى از شرایط خاص و زمینه‏هاى فکرى، فرهنگى، اقتصادى، اجتماعى و داورى‏هاى جنسى) اظهار نظر در باره مسائل زنان باید متکى به سرمنشأى قابل اعتماد و بى‏شبهه‏اى باشد. این خاستگاه «وحى» است که مصون از محدودیت‏ها و منافع انسان است، و گرنه دستیابى به آزادى از نوع آزادى پاتریشیا ایرلند و انهدام خانواده‏ها و بى‏خانمان شدن فرزندان، خواه توطئه سرمایه‏دارى باشد یا محصول نظریه‏پردازى متفکران فمینیستى، نمونه‏اى از هزاران خطا و انحراف قابل پیش‏بینى است که امروزه در جوامع غیر دینى ملاحظه مى‏شود.

نگرش آسیب‏شناسانه اسلام به مسائل زنان

بدون شک نگاه نقادانه اسلام به زن، نگاه آسیب‏شناسانه است. آسیبى که زن در طول تاریخ با آن روبه‏رو بوده و برگرفته از تنظیماتى است که زیر نظام ارزشى «طاغوت» طبقه‏بندى مى‏شود. طاغوت، نماد طغیان از حدود و تجاوز از حق است که پدرشاهى نماد عرفى آن و «طاغوتى» نام دینى و متکى بر فلسفه سیاسى اسلام است.
طاغوت ممکن است یک جبار و دیکتاتور یا یک ساختار اقتصادى و سیاسى و حتى جوهر خودپرستى بشر، یعنى «نفس انسانى متجاوز» باشد. همچنین ممکن است در قالب جنسیت مرد یا نقش شوهر و حتى پدر ظاهر شود. دخترکان زنده به گور نمونه‏اى از نگرش آسیب‏شناسانه اسلام‏اند به مسئله زن، آنگاه که از ترس فقر به دست پدر زنده به گور مى‏شوند. اما فقر سبب نمى‏گردد که پسران نیز به خاک سپرده شوند، چرا که ممکن است در آینده، جنگاور یا وسیله تولید و درآمد اقتصادى باشند.
از اینجا، مسئله فروترى دختران و برترى پسران در دستگاه ارزشى طاغوت مطرح مى‏شود که قرآن کریم با نگرشى انتقادى بدان مى‏نگرد. قرآن کریم بارها از گفتگوى اشراف و ثروتمندان قوم با پیامبر(ص) و یاران او را در خصوص فروترى دختران و برترى پسران آورده است. اشراف و ثروتمندان (ملأ و مترف) که خود را برتر از دیگران مى‏دانند، به شمار زیاد پسران خود فخر مى‏کنند و بى‏پسران را سرکوفت مى‏زنند! این طغیان را تا به آنجا ادامه مى‏دهند که پیامبر(ص) را به دلیل نداشتن پسر به باد ملامت مى‏گیرند و فرشتگان را اناث و دختران خدا مى‏نامند و خود به پسردار بودن افتخار مى‏کنند.

راه حل‏هاى اسلامى‏

اسلام بدون شک یکى از راههاى رستگارى را مبارزه با بنیاد اصلى نابرابرى و ستم، یعنى نظام طاغوت و ارزش‏ها و تنظیمات وابسته بدان، مى‏داند ... .
دیگر اینکه زن در اسلام داراى ارزش خاصى است که اگر حکمت بالغه الهى نبود، ناچار بودیم این ارزش‏گذارى را طرفدارى از زن در اسلام بنامیم.(30)

از دیدگاهى دیگر:

فقه اسلام، به ویژه فقه تشیع، بر مصالح انسان توجه و تأکید دارد. قوانین فقهى بر این اساس استوار هستند که هر آنچه در نظر است به عنوان «قانون» مورد تصویب و اجرا قرار گیرد، پیش از تصویب، نیاز است در جامعه خردمندان به عنوان حکم نیکو و مفید و ضرورى آسایش آحاد مردم، پذیرفته شده باشد. بر این اساس، هر آنچه که مورد پذیرش و تأیید جامعه عقلا باشد، از لحاظ قانونى نیز مورد قبول و تأئید اما هر آنچه که مورد نکوهش و مذمت خردمندان جامعه باشد، در قانون نیز مورد نهى و منع قرار مى‏گیرد. دین اسلام، حکمى را که جامعه خردمندان، نیکو و مورد نیاز بداند و تأیید داشته باشد، به عنوان «قانون» مى‏شناسد و تأیید مى‏دارد.
تمام قوانین ادیان الهى بر اساس حُسن و قبح عقلى استوار هستند. احکام شرع پیرو تشخیص عقلى مصالح و مفاسد است. هر آنچه که مورد تأیید عقل سالم باشد، مورد تأیید ادیان الهى مى‏باشد. محال است شریعت، حکم به انجام کارى دهد که در آن مفسده باشد و محال است شریعت، از انجام کارى نهى کند که در آن مصلحت وجود داشته باشد. رعایت مصالح و مفاسد مردم، از اصول اعتقادى شیعه است. از این‏رو، فقه تشیّع، لقب «عدلیه» دارد. عدل یعنى قرار دادن چیزى در جاى مناسب و شایسته خود، و ظلم یعنى قرار دادن چیزى در جاى غیر مناسب و ناشایسته.
فقه شیعه معتقد است: ذات بارى تعالى در موضع قانونگذارى، عادل است و رعایت داد و حق در قانونگذارى از ضروریات مى‏باشد. عدل از اصول دین اسلام است و عدالت در قانونگذارى به این معناست که قانونگذار هنگام تصویب قانون بایستى رأى و تأیید خردمندان جامعه و مصلحت و مفسده مردم را به درستى رعایت کند. تمام احکام شرع از قاعده لطف و حکم عقل پیروى مى‏کند. فطرت انسان سالم، او را به انجام عمل نیک رهنمون مى‏سازد و از انجام کار زشت و ناپسند، باز مى‏دارد. بدین لحاظ علما معتقد هستند: در هدف و نهایت حکم شرع باید از حکم عقل پیروى کند. خداوند تبارک و تعالى از قاعده لطف و رحمت، براى هدایت انسان، پیامبر و کتاب آسمانى فرستاده است. پیامبران الهى، مرشدان جامعه انسانى هستند و بشر را به رعایت احکام عقلى و شرعى ارشاد مى‏دارند. دستورهاى الهى جنبه راهنمایى دارند و بر اساس پیروى از عقل و مصلحت انسانى هستند. هر آنچه که عقل سالم پسندیده بدارد، شریعت نیز آن را پسندیده مى‏دارد.

با توجه به اینکه حکم عقلى، بحث از حقیقت و واقعیت‏ها دارد و قابل تغییر نیست، چنانچه دیده شود حکمى به نام شرع اما بر خلاف حکم مسلّم عقلى باشد، باید مورد تردید قرار گیرد. تمام فلاسفه اسلامى مانند فارابى، ابوعلى سینا و ملاصدرا، معتقدند که احکام شرع جداى از احکام عقل نیست و در هر قانونى، حکم شرعى نمى‏تواند بر خلاف حکم مسلّم عقلى باشد.
همچنین رعایت عدالت اجتماعى، یک اصل بسیار مهم در ایجاد سلامتى، نشاط و بهروزى جامعه است. اگر حکمى به نام شریعت یا قانون، برخلاف عدالت اجتماعى باشد، نباید آن را پذیرفت، به طور مثال در مسئله تعدد زوجات، آیه‏اى که در این باره آمده است، داراى شروط مى‏باشد. احتمال بسیار دارد شأن نزول آیه در باره سرپرستى فرزندان پدر مرده و احتمالاً مادران داراى فرزندان یتیم باشد. در آیه تأکید بسیار شده است که اى مسلمانان، مبادا اموال یتیمان با مال و اموال شما آمیخته شود.
تعدد زوجات از دیدگاه زن امروز با عدالت اجتماعى منافات و مغایرت دارد. هیچ گاه زنى با رضایت کامل، تن به پذیرش چندهمسرى شوهر خویش نمى‏دهد.
همچنین اگر قانون یا حکمى برخلاف اخلاق باشد، نباید آن را پذیرفت. در این خصوص پیامبر اسلام حضرت محمد(ص) مى‏فرمایند:
«هدف بعثت من، به کمال رساندن اخلاق در جامعه است».

یکى از چالش‏هاى بسیار جدى در حقوق زنان، تعدد زوجات است. چندهمسرى به دلیل ناهمگونى با عدالت اجتماعى و ضربه‏هاى روحى و روانى که بر پیکره همسر وارد مى‏سازد، بایستى مورد بررسى و کارشناسى دقیق و دگرگونى‏هایى به اقتضاى جامعه حاضر قرار گیرد.
مى‏دانیم اکثر احکام اسلام امضایى هستند و تأسیسى نمى‏باشند، یعنى بیشتر احکام اسلام، پیش از دین مبین اسلام وجود داشته‏اند و با توجه به شرایط زمان و مکان، اسلام بر شمارى از قوانین موجود در آن عصر بر اساس شرایط و اقتضائات آن دوران صحه گذاشته است. اکنون باید بررسى شود آیا شرایط کنونى، مشابهت با شرایط صدر اسلام براى اجراى بعضى از احکام را دارد یا خیر ... در حال حاضر در قانون مدنى و فقه کشور ما، مواردى مشاهده مى‏شود که ضرورت دارد به اقتضاى تغییرات زمان مورد بازنگرى و روزآورى قرار گیرند. موضوع حضانت از فرزند از جمله این موارد است.
قانون فعلى حضانت از فرزند، بر اساس شرایط و ویژگى‏هاى جامعه جاهلیت تدوین شده است. در آن دوران عموم زنان از امکان تحصیل، اشتغال و درآمدزایى، در نتیجه تربیت و حضانت فرزند برخوردار نبودند و نگرش کلى جامعه جاهلیت نسبت به زن مثبت نبود. بدین لحاظ ولایت فرزند بر دوش پدر یا جد پدرى (و حتى وکیل جد پدرى) قرار داده شد. اکنون با گذشت چهارده قرن و دگرگون شدن شرایط و ویژگى‏هاى زنان، اجراى این قانون مناسب دنیاى کنونى نیست. در جامعه عقلانى رشدیافته، توانا و قانونمند ایران امروز، اجراى قانون حضانت از فرزند توسط پدر یا جد پدرى، در شأن و شایسته مادران تحصیل‏کرده، بافرهنگ، مدیر و مدبر خانه و جامعه نیست.
موارد دیگرى از جمله دیه و ارث زن و ... در قانون مدنى نیاز به بحث علمى و کارشناسى و بازنگرى دارند، در این خصوص نخستین و اصلى‏ترین حرکت‏هاى سازنده بایستى توسط گروههایى از زنانِ بااخلاق و فرهیخته ایران انجام یافته و تا تحقق ادامه یابند.
احکام اسلام و حقوق آن نباید جداى از جامعه و مردم مورد بحث قرار گیرد، زیرا بسیارى از موضوعات جنبه جامعه‏شناسى و روان‏شناسى دارد که در فهم موضوع مؤثر است. بنابراین چنانچه مسئله‏اى اعم از فقهى یا حقوقى نیاز به دیدگاه کارشناسى در زمینه جامعه و روان‏شناسى دارد، باید متناسب با نظریات کارشناسانه اظهار نظر شود.(31)

دکترحسین مهرپور، حقوقدان شوراى محترم نگهبان مى‏گوید:
«زنى که به تعبیر برخى احساساتى و ناقص‏العقل است، نمى‏تواند قضاوت کند، دیه‏اش نصف است و براى ازدواج باید اجازه بگیرد، همین زن با توجه به سن بلوغى که براى دختر و پسر قرار داده شده، زودتر از مرد، مسئولیت کیفرى پیدا مى‏کند ... اگر شما احکامى را آورده و چنین بیان مى‏کنید که با ناقص‏العقل بودن زن ارتباط دارد، چطور در رابطه با ارتکاب جرم مى‏گویید زودتر عقلش رسیده است؟»(32)
خانم رهنورد مى‏گوید:
«در حقیقت رفتار ما نسبت به زنان، رفتار جنس دومى است، نه رفتار اسلامى. اسلامى که پیامبر آن هر روز دست زن را مى‏بوسد و مى‏گوید: من بوى خوش، نماز و زنان را دوست دارم. بر این اساس، زن شاخه گل است و با قهر نباید با او رفتار کرد. اگر تفکر اسلامى پیاده شود، رفتار مردسالارانه باید از بین برود. هیچ مشکلى نیست که اسلام به زن یک نگاه مساوات‏طلبانه دارد اما نگاه عرفى به زن یک نگاه جنس دومى و مردسالارانه است. براى همین دایم به زنان دیکته مى‏شود. پیوسته براى آنها خط و نشان کشیده مى‏شود. مدام به زنان تذکر داده مى‏شود و این روش غلطى است و این بدترین رفتار و برخورد تبعیض‏گرایانه با زن است که دایم براى او تعیین تکلیف مى‏شود. اگر تعیین تکلیف است، براى زن و مرد باشد.
... اسلام در آیه [نگاه‏] اوّل مى‏گوید: آقایان چشم‏شان را بپوشند، بعد خانم‏ها. دستور را از مرد شروع مى‏کند. علت این است که اصلاً اسلام مى‏خواهد ارزش را پیاده کند ... در هر صورت نگاه دین به زن نگاهى سرشار از ارزش و احترام و ارج نهادن به اوست و نمونه‏اش سیره پیامبر(ص) و على(ع) است. اینجاست که جمهورى اسلامى باید رفتارهاى خود را نسبت به زن از طریق نهادهاى قانونگذار و نهادهاى فرهنگى، آموزش و تربیتى اصلاح کند.»(33)

دکتر مهرپور مى‏نویسد:
«در قوانین موضوعه و جارى جمهورى اسلامى ایران در زمینه‏هاى مختلف، مقرراتى وجود دارد که در آنها تفاوت‏هایى بین زن و مرد دیده مى‏شود. حداقل بعضى از آنها تبعیض‏آمیز به نظر مى‏رسد. بررسى این گونه مقررات از چند نظر با اهمیت است. یکى از این جهت که اگر واقعاً این مقررات تبعیض‏آمیز هستند و اجراى آنها موجب بى‏عدالتى در مورد زنان مى‏شود، وظیفه شرعى، انسانى، اقتضاى رشد و توسعه کشور و تعهدات بین‏المللى ایجاب مى‏کند در مقام اصلاح آنها برآمد.
جهت دیگر، الزامات بین‏المللى دولت ایران است که تخلف از آن در سطح جهانى و به ویژه در مجامع حقوق بشرى، انتقادات و گاه تصمیماتى را در قالب صدور قطعنامه علیه دولت ایران برمى‏انگیزد و دولت نمى‏تواند نسبت به آنها بى‏تفاوت باشد.
از سوى دیگر، عمده این مقررات مبناى شرعى، فقهى و اسلامى دارد. وقتى به عنوان حکم اسلامى مطرح مى‏گردد، طبعاً دیدگاه و بینش اسلامى به چالش کشیده مى‏شود. لازم است با بررسى دقیق این مقررات و مبانى و فلسفه و حکمت آنها، یا بر خلاف آنچه در ظاهر مشهود است، دیدگاه واقعى اسلام را پیدا کرد و اصلاح و تغییر آنها را با کشف آن دیدگاه (با عنایت به مقتضیات زمان و مکان و با استفاده از اجتهاد پویا) امکان‏پذیر ساخت، و یا تبیین و توجیه منطقى و عقلى و قانع‏کننده به عمل آورد، در نتیجه اتهام داشتن احکام تبعیض‏آمیز و غیر عادلانه را از اسلام زدود.»

یک حقوقدان دیگر مى‏نویسد:
فرهنگ جنسیت در کشور ما از یک سو از تمدن کهن ایرانى و از سوى دیگر، از تفکرات و ارزش‏هاى اسلامى ریشه گرفته است.
اوّلاً در تمدن ایرانى، بیش از آنکه مسئله جنسیت مطرح باشد، همواره وجود طبقات اجتماعى حاکمیت داشته است. بدین ترتیب که سرورى زنان تا سر حد پادشاهى با نوعى حقارت، اسارت و بى‏هویتى آنان در تاریخ ایران همراه بوده است.
ثانیاً از دیدگاه اسلامى از یک سو آزادى علم و دانش، نام زنان فاضل، ادیب، شاعر، مجتهد و فرزانه را بر سر زبان‏ها انداخته، از سوى دیگر با توجه به کرامت انسانى، مقید بودن به حفظ حجاب و صیانت خانواده، تمکین و انجام وظیفه در قبال خانه و خانواده براى بسیارى از زنان ارجح تشخیص داده شده است.

چهره جامعه زنان ایران، برآیند این نماد ناهمگون ملى و مذهبى بوده که در آن کنش‏هاى گوناگون وجود داشته، به ترتیبى که اصرار بر هر یک از این کشش‏ها در جاى خود مقرون به توفیق است.
... با یک نگرش کوتاه جامعه‏شناختى، مى‏توان دریافت که دین اسلام به رغم بسیارى از اصول تغییرناپذیر خود، قابلیت انعطاف با جوامع مختلف و فرهنگ‏هاى گوناگون دارد.(34)

3-3-1- گروه سوم نیز به پیامدهاى منفى کارکردهاى ساختارى موجود معتقدند.
در ارتباط با تحولات ایجاد شده در نظام خانواده بر اساس تغییر و دگرگونى‏هاى مربوط به ساختار تولیدى و اقتصاد و پیامدهاى آن در جامعه، برخى بر این گمانند که خانواده در ایران پیش از اسلام در تولید کلى جامعه مهم تلقى مى‏شد و قوانین زناشویى و تشکیل خانواده و کثرت فرزندان را ارج مى‏نهادند و حکومت‏ها آن را تبلیغ مى‏کردند. قوانین و سنت‏ها هر دو، چندهمسرى براى مردان را که موجبات فربهى خانواده و در نتیجه فربهى نیروى کار و فزونى تولید را فراهم مى‏ساخت، مى‏ستودند و آن را به نام شالوده نظام اقتصادى درخور حمایت مى‏یافتند.
خانواده از نوع خانواده گسترده بود که پدر در رأس آن قرار داشت و فرمانروایى مى‏کرد. به این اعتبار مى‏توان گفت که خانواده ایرانى پیش از اسلام از نوع خانواده پدرسالار محسوب مى‏شد و در این مجموعه، زن تمام آثار ناشى از نظام پدرسالارى را تحمل مى‏کرد.
خانواده در ایران بعد از اسلام همچنان ایفاگر نقش مؤثر در اقتصاد جامعه بود و کوچک‏ترین واحد تولید کشاورزى و صنایع دستى به شمار مى‏رفت. مراقبت و پاسداشت چارچوب آن با مراقبت و حراست از شالوده‏هاى اقتصادى جامعه پیوند مى‏خورد. از این‏رو بعد از اسلام هم تشکیل خانواده و قداست آن از دیدگاه سیاسى و دینى بسیار ستایش و تحسین شده است. به دنبال آن چندهمسرى براى مردان و کثرت زاد و ولد که متضمن فربهى نیروى کار است، نیز تبلیغ و ستایش شده است. در این نظام اجتماعى زنان و فرزندان نسبت به انتخاب شیوه‏هاى زندگى آزادى عمل نداشتند. در ایران معاصر بخصوص در یک قرن اخیر، تحت تأثیر عوامل مختلف، شکل خانواده و مناسبات افراد خانواده با یکدیگر و یا جامعه تغییر کرده است. نفوذ تمدن غرب و تحولات تدریجى اقتصاد روستایى به اقتصاد شهرى، چهره خانواده ایرانى را دگرگون ساخته است. در ایران معاصر حداقل از یکصد سال پیش تاکنون دیگر خانواده کوچک‏ترین واحد تولید به شمار نمى‏رود ... برخلاف گذشته که همه افراد خانواده یک واحد اقتصادى را تشکیل مى‏دادند و به طور اشتراکى در واحدهاى تولیدى معینى اشتغال مى‏ورزیدند، امروزه افراد خانواده، مستقل از یکدیگر کار مى‏کنند.

اینان با این گمان نتیجه مى‏گیرند که حضور یک فرمانروا از جنس مرد یا زن در خانواده که در مقام قدرت یگانه تصمیم‏گیرى و اِعمال سلیقه کند، بى‏معنى است. حتى اگر قوانین و سنت‏ها بر فرمانروایى مرد یا زن بر امور خانواده اصرار ورزند، در عمل او نمى‏تواند بر افراد خانواده چیرگى مطلق داشته باشد. قوانین و سنت‏ها ناگزیر از هماهنگى با وضعیت جدید شده‏اند و این قدرت انحصارى و یگانه مردانه است که سرانجام زیر فشار عوامل گوناگون اقتصادى و فرهنگى عقب‏نشینى خواهد کرد. مشارکت افراد خانواده در امر مدیریت خانه، نتیجه ناگزیر این عقب‏نشینى است. در ایران معاصر عامل فرهنگى در تغییر ساختار خانواده بسیار اثرگذار بوده است. در یکصد سال اخیر آثار ادبى و هنرى غرب، جذب جامعه شده و برابرى انسان‏ها را تبلیغ کرده است. در گذار از تحولات گوناگون اجتماعى، زنان و کودکان ایرانى نه فقط به انگیزه کسب استقلال اقتصادى بلکه به انگیزه حفظ و حراست از حقوق و آزادى‏هاى فردى متناسب با ضوابط بین‏المللى برانگیخته شده و از میزان پذیرش سلطه مطلق مرد خانواده (در مقام شوهر و پدر) بر امور افراد خانواده، به تدریج در گذار زمان کاسته شده است. در نتیجه این تحولات، طى یک قرن، سازمان خانواده گسترده خونى به شهرهاى ایران به تزلزل گراییده و خانواده مستقل یا خانواده کوچک شامل زن و شوهر و فرزندان منحصراً بر پایه بستگى سببى یعنى زناشویى تشکیل شده است. خانواده مستقل جدید بر خلاف خانواده گسترده پیشین علاقه به ازدیاد فرزندان ندارد ... البته هنوز قوانین موضوعه، چندهمسرى براى مردان را اجازه مى‏دهد اما زنان به علت امکانات و فرصت‏هایى که در صد سال اخیر در عرصه آموزش و اشتغال به دست آورده‏اند، در برابر چندهمسرى مردان از خود مقاومت نشان مى‏دهند و مانند گذشته پذیراى آن نیستند.(35)

همان طور که مشاهده شد این تحولات به گمان ناکارآمدى ساختارهاى موجود با شرایط عصر حاضر مطرح مى‏شود. عصر حاضر با عناصرى که از شاخص‏هاى مدرنیسم هستند، مثل حقوق انسانى و توسعه، در ارتباط قرار مى‏گیرد.

2- نظریه پساساختارگرایى و پست‏مدرنیسم‏

1-2- نقد نظریه ساختارگرایى و مدرنیسم‏

در این باره نگارنده کتاب نظریه‏هاى جامعه‏شناسى در دوران معاصر مى‏نویسد:
نظریه ساختارگرایى با چند مانع تقریبا برطرف نشدنى روبه‏روست. همچنان که دیوید گودار (جامعه‏شناس - 1976) به درستى تشخیص داده است. ساختارگرایى نه تنها چندان مایه‏اى در چنته ندارد که به جامعه‏شناسى سنتى ارائه کند، بلکه براى علایق جامعه‏شناختى متعارف خطرهاى جدى نیز در بر دارد. براى مثال ساختارگرایان به موضوع‏هاى تنگ دامنه متعارف جامعه‏شناختى، مانند آگاهى خلاقانه، کُنش‏گران، کنش، رفتار و کنش متقابل، عموماً چندان علاقه‏اى ندارد. کُنش‏گران و فراگردهاى گوناگون سطح فردى (ملى، کشورى) را به دشوارى مى‏توان در ساختارگرایى پیدا کرد.
بنابراین متعاقب آن نظریه ساختارى و پست‏مدرنیسم قابل طرح است. ضمن اینکه تحلیل‏هاى پست‏مدرن از لحاظ فکرى و فلسفى در پساساختارگرایى ریشه داشته است.(36)

در باره نقد مدرنیسم مى‏توان گفت:
یکى از پیامدهاى مدرنیسم همسان‏سازى فرهنگى است. در انتقاد و نظریات نسبت به مدرنیسم غربى آلدوس لئونارد هاکسلى (1894 - 1963)، نویسنده انگلیسى در نیمه اوّل قرن بیستم در داستان تخیلى دنیاى قشنگ نو، کارخانه‏اى را به تصویر مى‏کشد که در آن با روش مرسوم به «بوخانوفسکى» انسان‏هایى با خصوصیات یکسان تکثیر و پرورش داده مى‏شود ... دنیاى قشنگ نو، داستان شهرى است که ساکنانش از خط تولید یک کارخانه بیرون آمده بودند. مثل هم راه مى‏رفتند، مثل هم مى‏خوردند، مثل هم بودند و براى کارى واحد ساخته شده بودند ... اکنون سال‏ها از نوشتن این داستان تخیلى مى‏گذرد، اما به هر کجاى جهان که رو کنى، در مى‏یابى که طرح ذهنى آلدوس هاکسلى تبدیل به واقعیتى وحشتناک شده است، شهرهاى یکسان، آدم‏هاى یکسان و خواسته‏هاى یکسان.(37)

غربیان به مدد فن‏آورى برتر و قدرت اقتصادى بى‏رقیب خود سال‏هاست که در پى گسترش فرهنگ خویش در سراسر جهان و همسان‏سازى فرهنگ جهانى هستند و تلاش بسیار دارند که به دو صورت ممکن، الگوها و هنجارهاى خود را بر ملل مشرق‏زمین تحمیل کنند ... ساموئل هانتینگتون نظریه‏پرداز آمریکایى و طرّاح نظریه «برخورد تمدن‏ها» در مورد استراتژى غرب براى همسان‏سازى فرهنگ جهانى و تحمیل ارزش‏هاى خود بر سایر ملل مى‏گوید: غرب و به ویژه ایالات متحده که همیشه ملتى مبلّغ بوده، بر این باور است که مردم غیر غربى مى‏بایست خود را تسلیم ارزش‏هاى غربى، دمکراسى، بازار آزاد، حکومت محدود، جدایى دین از سیاست، حقوق بشر، فردباورى و حاکمیت قانون کنند و این ارزش‏ها را در تشکیلات رسمى خویش بگنجانند.
او در بخش دیگرى از سخنان خود در مورد نظریاتى که در پى مطرح ساختن فرهنگ غرب به عنوان فرهنگ جهانى هستند مى‏گوید:
غربیان در سال‏هاى اخیر با بیان این نکته که فرهنگ غرب فرهنگ جهانى است و مى‏بایست چنین باشد، به غرور خویش و ناخرسندى دیگران دامن زده‏اند. نخوت غربیان از دو نظریه نشأت مى‏گیرد: نخست نظریه استعمار کوکاکولایى. طرفداران این رأى معتقدند فرهنگ متداول در غرب و به ویژه ایالات متحده در حال تسخیر جهان است. خوراک، پوشاک، موسیقى پاپ، فیلم‏هاى سینمایى و کالاهاى مصرفى آمریکایى بیش از پیش با استقبال پرشور مردمان قاره‏هاى دیگر روبه‏رو مى‏شود. دومین نظریه که با موضوع نوسازى عجین شده، مدعى است غرب نه تنها جهان را به سوى جامعه‏اى جدید هدایت کرده، بلکه مردم تمدن‏هاى دیگر ضمن پیشرفت، غرب‏گرا شده، ارزش‏هاى سنتى و نهادها و عادت خویش را ترک گفته و نمونه‏هاى همنام غربى را جایگزین آنها مى‏کنند.
البته او در ادامه سخن خود از دو نظریه یاد شده که هر یک به نوعى در پى همسان‏سازى فرهنگ جهانى هستند، اظهار نگرانى کرده مى‏گوید: هر دو نظریه اندیشه ظهور همگون و عالمگیر فرهنگ غرب را فرافکنى مى‏کند و هر دو به درجات گوناگون، گمراه‏ساز، نخوت‏انگیز، نسنجیده و خطرناک است.

هانتینگتون در جاى دیگرى «ایده جهانى کردن فرهنگ غرب» را مورد انتقاد قرار داده و به غربیان توصیه مى‏کند که «براى حفظ تمدن درخشان و قدرتمند خود» این ایده را کنار بگذارند.
وى مى‏افزاید: این تصور که ما باید پیروان فرهنگ‏هاى دیگر را وادار کنیم نظام ارزشى ما و الگوهاى سازمانى آن را بپذیرند، تصورى اشتباه و شاید غیر اخلاقى است. از طرف دیگر این کار نتایج بدى براى ما دارد. غرب براى حفظ تمدن درخشان و قدرتمند خود باید ایده جهانى کردن فرهنگ غرب را کنار بگذارد. ما باید از حقوق بشر دفاع کنیم، اما نباید سعى کنیم فرهنگ‏هاى دیگر را با مدل غربى خود سر و شکل دهیم. ما باید بپذیریم که فرهنگ‏هاى گوناگون، نظام ارزشى متفاوتى دارند و در تمام فرهنگ‏ها، آزادى‏هاى فردى در رأس این ارزش‏ها قرار نگرفته است.
همچنین فرانسیس فوکویاما، فیلسوف، اقتصاددان و سیاست‏شناس ژاپنى‏الاصل آمریکایى که با طرح «دموکراسى لیبرال» به عنوان پایان تاریخ، باب یکى از پر جنجال‏ترین مباحث سیاسى - اجتماعى پایان قرن بیستم را گشود، در پاسخ به این پرسش که: پس به عقیده شما اقتصاد جهانى مستلزم گسترش فراگیر نوعى الگوى فرهنگى است؛ گونه‏اى بستگى و اعتماد اجتماعى که تأمین کننده رقابت‏پذیرى ملت‏ها باشد؟
مى‏گوید: آدم‏هایى که در میان ملل یا جوامع گوناگون بزرگ مى‏شوند، مسلّماً هرگز عین هم نخواهند شد، لیکن از بسیارى جهات به مرور زمان چیزهایى کمتر و باز هم کمترى، ما را از یکدیگر متمایز خواهد ساخت.

با یک نگاه به آنچه در اروپا و آمریکا و آسیا روى مى‏دهد، دو گرایش عمده به نظر مى‏رسد: از سویى به خاطر تعلق به نظام واحد اقتصادى و متأثر از زندگى تحت حکومت‏هاى مشابه، به نحو روزافزونى به یکدیگر شباهت پیدا مى‏کنیم. از سوى دیگر به طور روزافزون این علایق مشترک محلى است که براى افراد در درجه اوّل اهمیت قرار مى‏گیرد. حتى دیگر نه علایق منطقه‏اى یا ملى ...
وى مى‏افزاید: من مدافع جبرباورى فرهنگى نیستم، ولى همچنان باور ندارم که کافى است تکنولوژى و نهادها را تغییر دهیم تا بر فاصله تمدنى میان جوامع چیره شویم. علاوه بر آن لازم است عادات و طرز تفکر و به یک معنا هویت فرهنگى جامعه دگرگون شود که معنایش این نیست که مى‏بایست از فرهنگ ملى‏مان چشم بپوشیم ... من به ارزش اشتراک فرهنگى و مذهبى واقفم اما براى پذیرش تز هانتینگتون باید نیروى پر زور یکپارچه‏گرا را که در جهان امروز در کارند یکسره نادیده گرفت. نیروهایى که ملت‏ها را به سوى برقرارى ارتباط، داد و ستد کالا، سرمایه، خدمات، اندیشه و به همین ترتیب رسوم و عادات سوق مى‏دهند که نتیجه آن همگونى تدریجى جوامع است.
یکى از اهرم‏هاى مهمى که غرب براى تحمیل فرهنگ و ارزش‏هاى خود بر سایر ملت‏ها از آن بهره مى‏جوید، سازمان‏ها و مؤسسات بین‏المللى نظیر سازمان ملل و زیرمجموعه‏هاى آن است. استفاده از این سازمان‏ها پوشش قانونى لازم را براى سلطه فرهنگى غرب به وجود آورده، دولت‏ها را در مقابل این سلطه خلع سلاح مى‏کنند.(38)
از دیگر ابزارهاى عمده دولت‏هاى غربى براى قانونى کردن جریان همسان‏سازى فرهنگ جهانى، تدوین میثاق‏ها و کنوانسیون‏هاى بین‏المللى و فراهم آوردن زمینه الحاق کشورهاى مختلف به این میثاق‏ها و کنوانسیون‏هاست، که از جمله مى‏توان به کنوانسیون حقوقى کودک و کنوانسیون رفع هر نوع تبعیض علیه زنان اشاره کرد.(39)

2-2- پست‏مدرنیسم و نسبیت‏گرایى فرهنگى‏

دیدگاه دیگرى که در این باره وجود دارد این است: «عرصه جهانى شاهد دو روند کاملاً متضاد شده است. از سویى مسائل مشترکى چون آلودگى محیط زیست، مبارزه با مواد مخدر، رفاه بین‏المللى و توسعه پایدار به عنوان اهداف مشترک، موجب بروز تمایلات همگرایانه بین بازیگران شده است. در طول این حرکت، ابزارهاى ارتباطى چون اینترنت، ماهواره و ... موجبات تسهیل این روند را فراهم کرده است. همزمان با این تحول شاهد آن هستیم که گسترش جهانگرایى که آگاهى در اقدام را مى‏طلبد، روند معارضى تحت عنوان گرایش خودآگاهى‏هاى ملى، قومى و مذهبى را تحریک و تشدید کرده است.»(40)

پس در اینجا مى‏توان بحث نسبیت‏گرایى را مطرح کرد، یعنى آنچه را که ما نیازهاى پذیرفته شده بدیهى بشر مى‏دانیم، از دیدگاه فرهنگ‏ها یا خرده‏فرهنگ‏هاى مختلف، به طور متفاوتى تفسیر و ارزیابى مى‏شوند و چه بسا حتى طرح بسیارى از آنها ضد ارزش محسوب شوند.
کشورهاى به اصطلاح جهان سوم که داراى تجربه تلخ و ناگوار استعمارزدگى مى‏باشند و همچنین داراى فرهنگ‏هاى خاص ملى، قومى یا مذهبى هستند، فراتر از بحث نسبیت‏گرایى فرهنگى، بلکه از دیدگاه تئورى توطئه یا توهم توطئه، به بحث جهانى شدن، چالش‏هاى مشترک جهانى و رویکردها و راهکارهاى آنان مى‏نگرند و بر اساس تجارب و داشته‏هاى خود (اعم از فرهنگ و سنن تا امکانات ملموس و عینى) را تواناتر از راهکارها و ابزارهاى بین‏المللى براى حل مسائل مى‏پندارند. در مورد مباحث زنان نیز چنین دیدگاهى حاکم است. در جایى که شاخص‏هاى توسعه انسانى از رفاه اجتماعى تا مشارکت اقتصادى - سیاسى و نیز مباحث حقوق بشر از جمله رعایت موازین حقوق انسانى و آزادى، مطرح مى‏گردد، همگى موجى از روند مدرنیته و پیامدهاى آن را به ذهن متبادر مى‏سازد که در چارچوب ساختارى نظریه‏پردازان غربى، انسجام یافته‏اند. از این‏رو به دنبال این بحث، مقوله پست‏مدرنیسم قابلیت طرح مى‏یابد، چرا که پست‏مدرنیسم به ماهیت موقت و محلى واقعیات نظر دارد و آمیختگى مؤلفه‏هاى مختلف را مورد توجه قرار مى‏دهد.

3-2- چالش‏هاى فرا روى زنان

خارج از چارچوب و دیدگاه ساختارگرایانه مى‏توان به چالش‏هاى پیش روى زنان در ایران به موارد زیر عطف توجه کرد:
1-3-2- یکى از چالش‏هاى پیش روى توسعه مشارکت زنان، افزایش جرایم در بین جامعه زنان است. عواملى چون سنت‏هاى نادرست اجتماعى، نرخ فعالیت پایین زنان، پوشش ناکافى خدمات تأمین اجتماعى، پایین بودن سطح آگاهى‏هاى زنان، عدم تناسب بین آموزش‏ها و سطح انتظارات و کارکردهاى مورد نظر جامعه از زنان و مشکلات فرهنگى و اجتماعى دیگر، زمینه‏ساز بروز ناهنجارى‏ها و جرایم در بین زنان است.
2-3-2- مسئله ازدواج به دلیل ویژگى‏هاى هرم سنى جمعیت ایران یکى از چالش‏هاى اساسى پیش روى جامعه است. با توجه به محاسبات آمارى در سال‏هاى آینده، تعداد دخترانى که شانس ازدواج ندارند افزایش خواهد یافت و این امر موجب بروز بحران‏هاى اجتماعى خواهد شد. ضرورت توجه به این مسئله و برنامه‏ریزى جهت تعدیل و کاهش پیامدها ضرورى است.

3-3-2- بالا رفتن شمار نسبى طلاق، پدیده‏اى چندبُعدى است که ابعاد اقتصادى، اجتماعى، فرهنگى، آموزشى و ... را در بر مى‏گیرد. برخورد آینده‏نگر با این مسئله نیازمند بررسى چندجانبه عوامل مؤثر در تشکیل، ادامه و ازهم پاشیدگى زندگى مشترک در محیط و شرایط جامعه ایران و تدوین برنامه‏هاى اصلاحى است.
4-3-2- ناآگاهى زنان به عنوان عامل پایمال کردن حق بانوان از دیگر موارد قابل توجه مى‏باشد. مشاوران حقوقى و اجتماعى مى‏گویند: بى‏اطلاعى و ناآشنایى زنان با حقوق خود موجب بروز مشکلات فراوان براى آنها و محروم ماندن این قشر جامعه، از بسیارى از امتیازات اجتماعى شده است. برخى دختران جوان حتى در آستانه ازدواج و تشکیل خانواده که اصلى‏ترین تصمیم براى آنها مى‏باشد از حقوق خود بى‏اطلاع هستند و در عمل قادر به استفاده از حقوقى که شرع براى آنها در نظر گرفته نمى‏باشند. عدم دسترسى بانوان به اطلاعات درست، کم‏تجربگى در جامعه و کمبود اطلاعات لازم از جمله عواملى است که به ناآگاهى بانوان از حقوق اجتماعى‏شان منجر مى‏گردد. عدم آشنایى زنان از حقوق‏شان موجب شده است آنها نتوانند حتى در مراجع قضایى به خوبى از خود دفاع کنند.(41)

5-3-2- در مورد مسائل قانونى نیز به نظر برخى کارشناسان مشکل زنان در جامعه ما، کمبود قوانین نیست، بلکه مشکل، برخوردهاى متفاوت قضات با قوانین است، به طورى که برخى از آنها روح قوانین را درک نمى‏کنند و در قضاوت آنها، سلایق و نگرش‏هاى شخصى نیز دخیل است. سرعت پیشرفت تکنولوژى در جهان امروز بسیار است و نمى‏توان هر روز قانون را تغییر داد، بلکه باید شرایطى فراهم شود که تفکر قضات بر اساس شرایط اجتماعى باشد و آنها در قضاوت، شرایط اجتماعى را در نظر گیرند.(42)

6-3-2- در سال‏هاى متمادى در ایران، بى‏سوادى زنان نسبت به مردان بیشتر بوده و ضرورى است براى حذف کامل بى‏سوادى و ارتقاى پوشش تحصیلى دختران لازم‏التعلیم، برنامه‏ریزى‏هاى لازم توسط سیاستمداران به کار گرفته شود. میزان برخوردارى از آموزش‏هاى رسمى و غیر رسمى در دوره‏هاى مختلف میان دختران و پسران تا حدودى متفاوت است، ولى رشد آن قابل ملاحظه است. با وجود اینکه دولت آموزش عمومى را اجبارى کرده است، ولى در حال حاضر برخى خانواده‏هاى روستایى و عشایرى به دلیل نداشتن امکانات، از فرستادن دختران خود به روستاهاى دیگر سرپیچى مى‏کنند. ضرورى است جهت فراهم کردن و گسترش امکانات مورد نیاز (معلم، مدرسه، تجهیزات و ...) تدابیر لازم پیش‏بینى گردد.
7-3-2- مهم‏ترین و اساسى‏ترین دلیل که همواره به مثابه یک چالش بزرگ بر سر راه پیشرفت زنان نقش مهمى بازى کرده، نگرش‏ها، باورها و عرف‏هاى سنتى کلیشه‏اى نسبت به نقش و جایگاه زنان در چارچوب خانواده و جامعه است. رسوخ این باورهاى غلط در لایه‏هاى عمیق فرهنگ عمومى نه تنها در ذهن و اندیشه مردان جامعه (که پست‏هاى حساس و کلیدى در دست آنهاست) که حتى خود زنان و کم و بیش دختران ما هنوز به عنوان بازدارنده در دستیابى به جایگاه انسانى بانوان نقش مهمى را ایفا مى‏کنند. نگرش‏هاى عمومى در سرعت اقدام براى تصویب قوانین جدید، بازنگرى در قوانین تبعیض‏آمیز گذشته، تلاش براى قرار دادن امکانات و فرصت‏ها در اختیار زنان، اختصاص بودجه به برنامه‏هاى توسعه با نگرش جنسیتى و ... تأثیر بسیار مهمى دارد. برخى مسائل همچون بى‏سوادى، کم‏سوادى و فقر اقتصادى این فرهنگ را دامن مى‏زند و موانع را چند برابر و مقاوم‏تر مى‏کند.

8-3-2- برداشت‏هاى نادرست از متون دینى و رنگ و بوى دینى بخشیدن به آنها، نیز عرف‏ها و سنت‏هاى منطقه‏اى، قومى و قبیله‏اى، از جمله پایدارترین و پنهان‏ترین مانع در حیات زنان به شمار مى‏رود.

9-3-2- کمبود راهکارهایى براى اجراى قوانین، اختلاف نظر اساسى نسبت به مسائل زنان، صرف توجه به امور روزمره، بد دفاع کردن از حقوق زنان و زیاده‏روى‏ها، تفسیرهاى سلیقه‏اى از احکام مربوط، سیاسى کردن بحث زنان و سیاستگذارى‏هاى ناهماهنگ فرهنگى از جمله موارد دیگر قابل ذکر در این باره مى‏باشد.

پایان سخن‏

با توجه به مباحث برشمرده در ارتباط با نظریات و دیدگاههاى گوناگون در باره مسائل زنان و چالش‏هاى بر سر راه دستیابى به حقوق آنان در همه زمینه‏ها، مى‏توان گفت: به وجود آمدن فهم و گفتگوى مشترک به عنوان اولین راهکار در این باره قابل توجه مى‏باشد. منظور از گفتگوى مشترک این است که از برخوردهاى گزینشى، کلیشه‏اى و تجویزهاى بدون تشخیص، خوددارى بورزیم. در اینجا مؤلفه‏هایى فراتر از حقوق زنان مطرح مى‏باشد و آن گفتگو در فضاى تفاهم‏آمیز است.

همچنین عنایت به این نکته مهم است که اجراى اصل تساوى بدون در نظر گرفتن تفاوت‏ها، ناعادلانه بوده، مانع به کارگیرى تبعیض نمى‏شود، از این‏رو نابرابرى‏هاى نابخردانه بین زن و مرد که در راه دستیابى بر حقوق انسانى، اجتماعى و سیاسى وجود دارد باید از بین برد. از سوى دیگر تفاوت‏هاى معقول که لازمه ایفاى نقش‏هاى اختصاصى زن و مرد و در بردارنده حق متفاوت بودن در همه عرصه‏هاست ملاحظه و تأمین گردد.
نگاهى به وضعیت موجود زنان در جامعه ایران، ما را به این حقیقت رهنمون مى‏سازد که هر چند راه زیادى پیموده شده است اما براى رسیدن به وضع مطلوب، راههاى نرفته بسیارى پیش‏رو وجود دارد. رسیدن به هدف شناسایى حق زن به عنوان یک انسان، اهتمام جدى نهادهاى تخصصى دولتى و غیر دولتى و نهادهاى دینى را مى‏طلبد.

در این میان وظیفه اصلى نظام، ظرفیت‏سازى به صورت عادلانه براى زن و مرد است، همچنان که در نظام آفرینش، توانمندى‏ها و امکانات به طور عادلانه (و نه الزاماً مساوى) در اختیار زن و مرد قرار داده شده است، باید امکانات جامعه به گونه‏اى توزیع شود که تلاش بیشتر موجب بهره‏مندى بیشتر براى افراد جامعه گردد. بدیهى است که مجموعه نظام باید آمادگى لازم را براى پرداخت هزینه‏هاى دوره‏گذار تا رسیدن به وضع مطلوب، داشته باشد.
افزون بر این زنان نیز به جاى تأکید صرف بر داشته‏هاى خود و امکانات حقوقى و اجتماعى، بایستى بدانند که چه هستند و به چه تعلق دارند، یعنى هم به توانمندى‏هاى درونى خود آگاه باشند و هم به فرهنگ ملى و مذهبى خویش پى ببرند.

پى‏نوشتها: -
1) نک: محمد حسین حافظیان، زنان و انقلاب، تهران، اندیشه برتر، 1380.
2) نک: محمدرضا مرشدى، «انقلاب اسلامى و آرمان‏هاى بیدار کننده جنبش زنان»، مجله ریحانه، دوره اوّل، شماره 5، زمستان 82، ص‏11.
3) گزارش ملى وضعیت زنان در جمهورى اسلامى ایران، دفتر امور زنان نهاد ریاست جمهورى، 1373.
4) نک: سیدمحمد هاشمى، «نگرشى کوتاه بر حقوق اجتماعى و سیاسى زنان»، مجموعه مقالات همایش زن و حقوق انسانى، تهران، برگ زیتون، 1379، ص‏152.
5) همان، ص 153.
6) جورج ریتزر، نظریه‏هاى جامعه‏شناسى در دوران معاصر، ترجمه محسن ثلاثى، تهران، انتشارات علمى، 1374، ص 146 - 144.
7) همان.
8) سوره حج، آیه 17.
9) نک: محمودرضا افتخارزاده، ایران، آئین و فرهنگ، تهران، انتشارات رسالت قلم، 1379، ص 369 - 359.
10) ویل دورانت، تاریخ تمدن، جلد اوّل، ترجمه احمدآرام، تهران، نشر انقلاب اسلامى، 1365، ص 433 - 4.
11) روزنامه کار و کارگر، 26/8/79.
12) گزارش تحلیلى زنان ایران، گروه محققان مستقل مسائل زنان، 1383، ص 35 - 36.
13) تحقیق در زمینه بررسى آگاهى و نگرش مردم جنوب تهران نسبت به خشونت خانگى و خشونت علیه زنان، انجمن تنظیم خانواده، اردیبهشت 1381.
14) روزنامه صداى عدالت، 4/6/81.
15) روزنامه ایران، 20/5/1379.
16) روزنامه جام جم، 21/1/81.
17) حیات نو، 22/3/81.
18) اطلاعات، 13/5/81.
19) جوان، 4/6/81.
20) صداى عدالت، 4/6/81.
21) انتخاب، 29/9/79.
22) اعتماد، 23/5/81.
23) کار و کارگر، 30/9/79، مصاحبه با دکتر کاهنى، مدیر امور تخصصى - پژوهشى سازمان پزشکى قانونى.
24) طرح مرکز اطلاعات زنان در کشاورزى ایران»، نشریه اقتصاد کشاورزى و توسعه، سال دوم، بهار 1374.
25) گزارش وضعیت اشتغال زنان، مرکز امور مشارکت زنان، 1380.
26) سازمان مدیریت و برنامه‏ریزى کشور، 1380.
27) نظام حقوق زن در اسلام، ص 30 - 29 به نقل از ابراهیم شفیعى سروستانى، جریان‏شناسى دفاع از حقوق زنان، قم، طه، 1379، ص 115 - 114.
28) همان.
29) همان، ص 9.
30) نک: زهرا رهنورد، «زن، اسلام و فمینیسم»، مجله سیاست خارجى، ش 9، تابستان 1374، ص 530 - 527.
31) سخنرانى آیت‏اللَّه بجنوردى، باشگاه دانشگاه تهران، فروردین 1383.
32) روزنامه ایران، 9/5/80، مصاحبه با دکترحسین مهرپور.
33) همان، 14/2/79، مصاحبه با دکتر زهرا رهنورد.
34) سیدمحمد هاشمى، همان، ص 152.
35) ساختار حقوقى نظام خانواده در ایران، تهران، نشر روشنگران و مطالعات زنان، 1378، ص 14 - 9.
36) ریتزر، همان، ص 555 - 554.
37) اسماعیل شفیعى سروستانى، «جوان، فرهنگ، و زندگى» کیهان، 29/4/78.
38) شفیعى، همان، ص 30.
39) همان، ص 37.
40) حسین سیف‏زاده، «جهانى شدن: عرصه برخورد یا گفتگوى تمدن‏ها، از واقعیت موجود تا حقیقت موعود»، مجله سیاست خارجى، ش 4، تابستان 1379، ص 459.
41) روزنامه کار و کارگر، 30/9/78.
42) آذربانو جعفرى، همشهرى، 1/8/79.