جمهورى اسلامى، الگوهاى برتر، بایدها و نبایدها

نویسنده


 

جمهورى اسلامى، الگوهاى برتر، بایدها و نبایدها

احمد لقمانى

[گرایش به الگو و پیروى از مُد، نیاز بشرى در راستاى کمال گرایى و تکامل‏طلبى است که در امروز نام «همانندسازى» بر آن مى‏نهند. آموزه‏هاى دینى همچون قرآن به معرفى الگوها و اسوه‏هاى (مثبت و منفى) مى‏پردازد و از افراط و تفریط باز مى‏دارد و ما را به «اصول ثابت و متغیر» متوجه مى‏کند.
پیشوایان دینى نیز، الگوهاى عینى و عملى ارائه داده‏اند و پیروان خود را به خردورزى و عظمت معنوى فرا خوانده‏اند، چنان که مؤلفه‏ها و شاخصه‏هاى الگوى برتر را بر شمرده‏اند. در این باره مطالب ارزشمندى در نهج‏البلاغه آمده است.
جمهورى اسلامى در الگوسازى و الگودهى مسئولیت داشته، مى‏باید اندیشه‏ها را جهت دهد، تا روح و روان شهروندان به کمال و تکامل گرایش یابد و استعدادها به کار افتد.
ارائه الگو توسط حکومت، با جلب اعتماد افراد، بیان و فرهنگ والاى خودى با زبانى دلنشین، جدایى الگوها از ضد الگوها، نیز اصلاح گفتار و رفتار مسئولان نظام، مفید و کارآمد خواهد بود.
از جمله الگوهاى برتر در جمهورى اسلامى، حضرت زهرا(س) است که براى امروز و هر روز آموزنده و پویاست از این‏رو جلوه‏هاى گفتارى و رفتارى این اسوه، در مقاله گزارش شده است.]

سپیده سخن‏

گرایش به «الگو» و پیروى از «مُدل» از سال‏هاى آغازین زندگى، حتى در ایّام کودکى شروع مى‏شود. در ایّام نوجوانى رشد مى‏یابد و در سال‏هاى جوانى به اوج مى‏رسد.
این نیاز بشرى و ضرورت اجتماعى در جلوه‏هاى گفتارى و رفتارى هر یک از ما به خوبى احساس مى‏شود و بدان خاطر غیر قابل انکار یا چشم‏پوشى است که ویژگى «کمال‏گرایى» و «تکامل‏طلبى» در نهاد یکایک انسان‏ها وجود دارد تا خود را به کسانى که اینان را مظهر کمالات اخلاقى و ارزش‏هاى انسانى مى‏دانند و مى‏یابند، نزدیک سازند و همانند نمونه مورد علاقه خویش شوند.
این پدیده حرکت‏آفرین و تلاش‏افزا که در دانش امروزى، «همانندسازى» نام گرفته است، باعث جذب صفات مطلوب شخصیّت مورد علاقه مى‏شود تا افزون بر این والاى تأثیرپذیرى، قواعد پیدا و ناپیدایى را که همگان شیفته دانستن آن در عرصه‏هاى مختلف زندگى هستند، بیاموزند و در ابعاد مختلف پندار، رفتار و گفتار، مانند شعاع وجودى شخص یا شخصیّت مورد قبول خویش گردند و خود را به صورت «پژواک» یا «بازتاب» وجودى او در آورند تا بتوانند مطرح شوند و در جامعه، جایگاهى یابند.
در یک نگاه، «الگو» چیزى است که در یک گروه اجتماعى شکل گرفته است و به عنوان «مُدل» یا «راهنماى عملى» در رفتارهاى اجتماعى به کار مى‏آید.(1) این رخداد چشمگیر و جدّى در زندگى یا الگوخواهى و الگویابى، از قهرمانان، مشاهیر و بزرگان عرصه‏هاى گوناگون علمى، فرهنگى، اجتماعى، سیاسى، ورزشى، هنرى و یا اقتصادى نمود مى‏یابد؛ همان‏گونه که جلوه معنوى و عبادى آن در بین کودکان، با گرته‏بردارى از پدران و مادران مذهبى به خوبى احساس مى‏شود، تا پس از گذر از شور و شیدایى و احساس و ساده‏انگارى، صاحب شناخت و معرفت و حکمت و هدایت شوند و پى به عظمت و عزّت خویش، بَرَند:
هزار آیینه حیرت در قفس کرده است طاووست‏
جهانى چشم بگشاید، تو گر یک بال بگشایى(2)

معرفى الگوها؛ سیره و سخن قرآن‏

آموزه‏هاى آسمانى که بر محور فطرت، خرد، عاطفه و احساس استوار است، «الگوسازى و الگوخواهى» را امرى حیاتى مى‏شمرد تا استعدادها و توان‏هاى نهفته در نهاد آدمى به صورت جوشان و خروشان در مسیرى مقبول و مطلوب جهت یابد و در زمانى اندک، جلوه‏اى ماندگار یابد. از این‏رو همراه با رهنمودهاى هدایتگر خویش، نمونه‏هاى عینى و الگوهاى تجربه شده بشرى را پیش چشم آنها مى‏گشاید و در وصف اسوه‏هاى سپید و سیاه، صالح و طالح و یا مقبول و مغضوب نکته‏هایى ارائه مى‏دهد.
این روش به گونه‏اى جدّى و ملموس است که مثال‏ها از بین افرادِ درگیر با قضایا و همسو با خواسته‏هاى روحى و ناهنجارهاى خانوادگى و اجتماعى گزینش شده است و الگوگیرى فعّالى در حیات و پس از آن به دوستداران توصیه مى‏شود، به گونه‏اى که گاه در نگاه به چهره پاکان، حضور در محضر آنان، توجه به در خانه آنها و حتّى رفتن به زیارت مرقد روح‏افزواى صالحان و درس‏آموزى از یکایک آموزه‏هاى علمى و عملى ارزشمند آنان مطرح مى‏شود و در ادبیات دین براى آنان «ثواب» بیان مى‏گردد.
عنوان «مثال» و طرح «ضرب‏المثل» در آیات به نور نشسته قرآن در قالب‏هاى مختلف، به سنّتى هدایتگر تکیه مى‏کند و بارها نمونه‏هاى عملى و عینى از تاریخ و واقعیّات هستى بدین‏سان مطرح مى‏شود. به این آیه توجه کنیم:
«لَقَد ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فى هذَا القرآن مِن کلّ مَثَلٍ لعلَّهُم یَتَذکَّرون؛(3)
براى مردم در این قرآن، در هر زمینه‏اى نمونه و مثل آوردیم تا شاید یاد کنند و بپذیرند.»
نگاهى نو به مجموعه آیات آسمانى قرآن، یادآور این حقیقت ناب است که عباراتى چون:
«واضرب لهم...؛ [اى رسول ما] براى پیروان خود نمونه و مثال بیان کن.»
«الم‏تر کیف؛ [بگو] آیا ندیدى چگونه ....»
«قل أَرأیتم؛ بگو آیا ندیدید ....»
«ألم‏تر...؛ آیا ندیدى ...»
«ضرب اللَّه مثلاً؛ خداوند مثالى مى‏زند ....» و ... بیانگر آگاهاندن و توجّه یکایک دین‏باوران به اسوه‏پذیرى و پندگیرى از حوادث گذشته است تا در راستاى الگویابى، خرد دیگران را به عقل خود پیوند دهند و از یگانه سرمایه خدادادى خویش، یعنى عمر گرانمایه بیشترین بهره و برداشت را نصیب خود سازند و آینده‏اى برتر از گذشته به دست آورند:
جهدى که ز کلفتکده جسم برآیى
هر دانه که از خاک برون جست، نهال است(4)
به این آیه آینه‏گون در معرفى اسوه‏هاى مثبت یا منفى توجه کنیم که خداوند حکیم براى رسول خود مى‏فرماید:
«ضَرَبَ اللَّهُ مثلاً لِلّذینَ کَفَروا امرأَتَ نوحٍ و امرأَتَ لوطٍ ... و ضَرَبَ اللَّهُ مثلاً لِلذینَ آمنوا امرأَتَ فِرعونَ...؛(5)
پروردگار براى کسانى که کفر ورزیده‏اند، زن نوح و زن لوط را مثل آورده [که‏] هر دو در نکاح دو بنده از بندگان شایسته ما بودند و به آنها خیانت کردند و کارى از دست [شوهران‏] آنها در برابر خدا ساخته نبود، و گفته شد: با داخل شوندگان، داخل آتش شوید. و براى کسانى که ایمان آورده‏اند خدا همسر فرعون را «مَثَل آورده» آنگاه که گفت: «پروردگارا، پیش خود در بهشت خانه‏اى برایم بساز، و مرا از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر رهایى بخش.» و مریم دخت‏عمران را [مثال آورده ]همان کس که خود را پاکدامن نگاه داشت و در او از روح خود دمیدیم و سخنان پروردگار خود و کتاب‏هاى او را تصدیق کرد و از فرمانبرداران بود.»

عناصر ماندگار در الگوهاى امروز و فردا

«چگونه زیستن؟»، پرسشى است که از آغاز ورود به جامعه برابر دیدگان انسان‏هاى خردمند و آرمانگرا به چشم مى‏خورد. آنان که نگاهى فراتر از «پوشیدن و نوشیدن» و یا «خندیدن و خوردن» دارند، هماره در جستجوى راهى روشن براى دورى از دغدغه خاطر خطا و خلاف بوده تا به آرامشى چشمگیر دست یابند و امروز زودگذر را به فردایى جاودان پیوند دهند.
امّا در انتخاب راه، افزون بر راهزنان فکرى فرهنگى، که پیوسته با شیوه‏اى شیطانى، کامیابى‏هاى کوتاه‏مدّت و لذّت‏آفرین را «انتخاب برتر» معرفى مى‏کنند، نوعى افراط و تفریط در ارائه اسوه‏هاى سعادت‏بخش و انسان‏ساز به چشم مى‏خورد. برخى از سرِ عشق و ارادت، الگوهاى امروز و هر روز جامعه را به اوج آسمان مى‏برند، به گونه‏اى که اسطورهگونه، دستیابى به آنان نه تنها مشکل، بلکه محال به نظر مى‏آید ما بعضى از سر جهالت و ناآگاهى یا بى‏بصیرتى و غرض، آلودگى، تمامى ابعاد الهى و قدسى آنان را نادیده گرفته، آنها را چون خود اهل عصیان و نسیان قلمداد مى‏کنند!
در کنار این دو، گروهى براى ارائه الگوهاى تمام‏عیار دینى، اندیشه و احساس پیروانِ تنوع‏طلب، نوگرا و خردورز را نادیده گرفته، براى بیان شخصیّت نمونه‏هاى ناب خداباور و دین‏مدار، فقط به یاد و ذکر حوادث تلخ و غمبار و لحظات سخت و جانکاه زندگانى آنان رو مى‏کنند که تنها بخش اندک از تمامى حیات آن پاکان بوده است، اما از تمامى صحنه‏هاى جامعه و جاودان، کارآمد و تأثیرگذار، یا مفید و مطمئن در عرصه‏هاى تربیتى، خانوادگى، اجتماعى، اخلاقى، عبادى و حتّى اقتصادى چشم‏پوشى مى‏کنند!
اینان خواسته یا ناخواسته خداجویى و دین‏محورى را همراه با غمگسارى و سوگوارى در لحظه لحظه‏هاى زندگى نمایش مى‏دهند و جلوه‏هاى نشاط و شادکامى واقعى در ابعاد شیرین و دلنشینِ حق‏مدارى را براى همگان به ویژه نسل جوان به فراموشى مى‏سپارند! این قصور یا کوتاهى نادرستى است که در دو چهره افراط و تفریط و یا در هر جلوه دیگر، هیچ ارتباطى بین ما و الگوهاى شایسته و بایسته ایجاد نمى‏کند و نوعى دلزدگى، تنهایى و حتى یأس و نومیدى ایجاد مى‏نماید و در پاره‏اى موارد فرد را به سراشیبى سردرگمى، بى‏هدفى و یا لاابالى‏گرى مى‏کشاند.
به یقین جاودانگى و پویایى الگوهاى دین به معناى زنده بودن ظاهرى و همراه بودن هر یک در لحظه لحظه‏هاى حوادث زندگى نیست. این «تفکّر» نوعى «تحجّر» است و لازمه آن وجود و حضور میلیاردها اسوه در زمان‏ها و مکان‏هاى مختلف جهان با هر یک از انسان‏ها خواهد بود، در حالى که رمز ماندگارى الگوها «زنده بودن اندیشه و احساس» آنها، «همسویى سیره و سخن آنان با فطرت انسان‏ها» و «یکسانى جهان‏بینى، آرمان‏ها، خواست‏ها و شناخت‏هاى پیروان با آنان» است، بدین بیان که هر یک از ما با درک و دریافت دقیق و عمیق خویش «محتوا و پیام گفتار و رفتار» آنان را به دست آوریم و بى‏هیچ مقدس‏مآبى یا قداست‏شکنى، راه مستقیم و مسیر تعادل و تکامل به سوى ارزش‏هاى والاى الهى را پیش رو قرار دهیم و بپیماییم.
این بینش روشن، ره‏آورد توجه تمام‏عیار به «اصول ثابت، پایدار و ابدى» و «عوامل متغیّر و تحوّل‏پذیر درگذر زمان‏ها و مکان‏ها» است. نوع نخست از دهه‏ها و سده‏ها و هزاره‏هاى گذشته تاکنون بوده و در آینده نزدیک و دور نیز خواهد بود امّا اصول متغیر در اثر تحوّل پدیده‏هاى زندگى، خواست‏ها و سلیقه‏ها دگرگون مى‏شود، همان‏گونه که در محیطهاى جغرافیایى دستخوش تغییرات مى‏گردد و طبق ذوق‏ها، آداب و رسوم تحوّل مى‏یابد.
در یک نگاه ضرب 4 = 2*2، فرمول O2 Hیعنى آب و یا هر قاعده مورد قبول تمامى قبله‏ها و قبیله‏ها مثلاً علاقه و عاطفه پدر و مادر نسبت به فرزند، در هیچ یک از دوران حیات بشرى، کهنه و مردود دانسته نشده است یا صفات حسنه‏اى چون اخلاق نیکو، ادب والا، احسان و سخاوت و شجاعت و شهامت همیشه و هر جا در بین افکار و افراد مختلف، مطلوب و حتّى مقدّس شمرده مى‏شود. براى بزرگداشت صاحبان چنین صفاتى گاه پس از مرگ، شمع و شعله‏اى مى‏افروزند یا مجسمه و موزه‏اى بر پا مى‏کنند تا شعاع این ویژگى‏هاى والا براى نسل‏ها و عصرهاى بعد نیز وجود داشته باشد. اگر برخى از سرِ جهالت یا غفلت و با بهانه‏هاى واهى، نوگرایى و مُدگرایى را مطرح کنند، به هیچ روى، اجازه کاهش و سایش کمترین مقدار از ارزش‏هاى شایسته ملّى و میهنى را نمى‏دهند.
بى‏گمان نکته اساسى بحث، آن است که هر یک از ما تفسیر درست و تحلیل همه‏سونگر از الگوهاى عینى براى جامعه خود و دیگر جوامع داشته باشیم تا شخصیت‏هایى را که بحق الگوهاى کامل و اطمینان‏بخشى محسوب مى‏شوند و برتر از هر چیز به وحى اتصال دارند، به همگان معرفى کنیم تا بدانند و بیابند که به مدد آموزه‏هاى دینى، اسوه‏هایى قابل فهم، و اجرا امروز و در هر روز زندگى وجود دارد. این مهم با شناخت درست تاریخ و زمان و توان تفکیک میان «محتوا»، «پیام» و «مفهوم» با «قالب»، «ظاهر» و «فروع تغییرپذیر» میسّر خواهد بود.
از این‏رو استفاده حضرت زهرا سلام‏اللَّه علیها از آسیاب سنگى براى تهیه آرد، هرگز به معناى تهیه چنین ابزارى از سوى پیروان آن پاک‏بانو در قرن‏هاى بعد، آن هم در عصر فن‏آورى و سرعت سرسام‏آور دانش و تکنولوژى نیست، بلکه اصل قابل تأسى و پیروى در این عمل، ارزش خانه‏دارى، کمک به همسر، تلاش براى تولید و قناعت در مصرف است. این بنیان قابل پیروى در هر زمانى با توجه به مقتضیات آن تحوّل مى‏پذیرد و بى‏هیچ تردیدى، قالبى متفاوت و به‏روز مى‏یابد. در زمان حضرت، آسیاب کردن با دستاس انجام مى‏شد که حتّى موجب جراحت دست آن بانوى پاک‏نهاد مى‏گشت، اما امروز با ابزارى دیگر و فردا با شیوه‏اى مناسب و راحت‏تر!
در یک سخن، آنچه زمان عوض مى‏کند، قالب‏هایى است که ارزش محتوا را ندارد و به طور حتم قابل تأسى و پیروى نیست.
نمونه دیگر، سخنرانى دخت رسول خدا صلى‏اللَّه علیه و آله و سلّم در مسجد مدینه است که محتواى قابل تأسى آن، نکاتى از قبیل ضرورت دفاع از حق، پیشگیرى از ستم، شناساندن حقایق و معارف، رسوا ساختن عاملان گمراهى و در عین حال حفظ کرامت، عفاف و وقار زن مسلمان در عرصه‏هاى مختلف اجتماعى و اعتقادى است.(6)
به روشنى پیداست که محتوا مى‏تواند در محیطى غیر از مسجد همانند دانشگاه، اجتماعات مردمى و عمومى حتّى مجالس قانونگذارى و مجامع جهانى باشد، همان‏گونه که چادر دوازده وصله‏اى که سلمان بر سر آن بانوى نمونه مشاهده کرد، هرگز به معناى کپى‏بردارى در این زمان نیست! چنین تصویر یا تصوّرى، تحجّرى ویرانگر یا جمودى وحشت زاست، بلکه پیام اصلى این عمل، توجه به حقایق پایدار زندگى، ساده‏زیستى در عرصه‏هاى مادى، رهایى از دلبستگى‏ها و وابستگى‏هاى فریبنده زندگى، ایثار براى پیشبرد آرمان‏هاى والاى مکتب و حاکمیت ارزش‏هاى الهى مذهب و... است. این آموزه‏ها در امروز و فردا با هر پیشرفت و تحوّلى در قالبى متناسب قابل پیروى است، زیرا انسان‏هاى هر دوره‏اى داراى «احساس»، «اندیشه» و «فطرت» پاک هستند و نسبت به پدیده‏ها و رخدادهاى اطراف خویش داراى احساس «احسان و سخاوت» یا «ایثار و نثار» مال و جان هستند و یا هیچ احساسى از خود نشان نمى‏دهند و تنها به تکاثر و تزاید داشته‏ها و ذخیره‏ها مى‏پردازند و بولهب‏وار به زراندوزى رو مى‏کنند! مهم، نوع نگاه و گرایش است وگرنه:
آدمى را، بر لباس صوف و اطلس فخر نیست‏
دیده باشى، این قماش، اکثر ستوران را جُل است(7)

سیره پیشوایان در ارائه الگوهاى عینى و عملى‏

پیشوایان پاک‏سرشت و روشن‏اندیش، هرگز پیروان خود را با احساس زودگذر یا هوس‏هاى سطحى و گمراه کننده، به پیروى از عادات و آداب و خرافات گذشتگان و یا تبعیت از مدها و مدل‏هاى بیگانگان تشویق نمى‏کنند، مبادا در اثر علاقه و احساس سطحى، استقلال فکرى و شخصیّت انسانى و خودباورى آنان خدشه‏دار گردد و چندى با شور و غوغایى کاذب، دل به خوشى‏هاى شیطانى بندند اما سپس با افسردگى، خستگى و خمودى دست به گریبان شوند. پیشوایان یکایک علاقه‏مندان و ارادتمندان خویش را نخست «اندیشه» سپس «انگیزه» مى‏بخشند تا اراده و انتخابى عمیق و دقیق پیدا کنند و شور و شیدایى خویش را با شعور و شناخت، سنجیده‏یابى و سنجیده‏نگرى پیوند زنند و هر یک از پیروان چونان پیشوایان، آراسته به صفات و حسنات آسمانى شوند و افزون بر «خردورزى»، «قداست و عظمت معنوى» نصیب خود سازند.
قرآن کریم معلّم این اندیشه و این شیوه است، آنجا که «اسوه‏اى حسنه» و «سرمشقى شایسته» معرفى مى‏کند و شرط این پیروى را سه عامل معرفى مى‏نماید: امید به خدا، ایمان به روز جزا و یاد بسیار پروردگار سبحان: «لَقد کانَ لَکُم فى رسولِ اللَّهِ اسوةٌ حَسَنَهٌ لِمَن کانَ یَرجوااللَّه و الیَومَ الاخِرَ و ذَکَرَ اللَّهَ کثیراً.»(8)
همین سخن و سیره درباره معرفى بت‏شکن نمونه تاریخ، حضرت ابراهیم هم به تمامى ابراهیمیانِ پاک‏اندیش به چشم مى‏خورد و: «قد کانَتْ لَکُم اسوةٌ حسنةٌ فى ابراهیمَ و الّذینَ مَعَهُ.»(9)
امیر مؤمنان على علیه السّلام با زیبایى در سخنى کوتاه، بلنداى معرفت خویش را در اصل الگوپذیرى ترسیم مى‏سازد و مى‏فرماید:
«اَلا اِنَّ لکلّ مأمومٍ اماماً یقتدى به و یستضئ بنور علمه؛(10)
آگاه باش! هر پیروى را امامى است که از او پیروى مى‏کند و از نور دانشش روشنى مى‏گیرد.» سپس به سیره سر سلسله رسولان حضرت محمد صلى‏اللَّه علیه و آله و سلّم اشاره مى‏فرماید:
«و لقد کان فى رسول اللَّه کاف لک فى الاسوة و دلیل لک على ذمّ الدنیا و عیبها...؛(11)
براى تو کافى است که راه و رسم زندگى پیامبر اسلام صلى اللَّه علیه و آله و سلّم را اطاعت نمایى تا راهنماى خوبى براى تو در شناخت بدى‏ها و عیب‏هاى دنیا و رسوایى‏ها و زشتى‏هاى آن باشد. دنیا از هر سو بر پیامبر باز داشته و براى غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد و از زیورهاى آن فاصله گرفت.»
امام على(ع) در پى این معرفى معرفت‏آموز، سخن از حضرت موسى(ع) به میان مى‏آورد که جز قرص نانى براى برطرف کردن گرسنگى نخواست و بر اثر لاغرى و آب شدن گوشت بدن، سبزى گیاه از پشت پرده شکم او آشکار بود. آنگاه داوود نبى(ع) را الگوى همگان معرفى مى‏نماید که با هنر دستان خود از لیف خرما زنبیل مى‏بافت و با بهاى آن به خوردن نان جو قناعت مى‏کرد و به دنبال او عیسى بن‏مریم علیهماالسلام را مثال مى‏زند که سنگ را بالش خود قرار مى‏داد، لباس پشمى خشن برتن مى‏کرد و نان خشک مى‏خورد. چراغ او در شب، ماه؛ پناهگاه زمستان وى، شرق و غرب زمین؛ مرکب سوارى او، دو پایش و خدمتگزار وى، دستانش بود!
امیرمؤمنان(ع) در ادامه خطبه خود رسول گرامى اسلام را سرمشقى ممتاز و برتر براى الگوگیرى معرفى مى‏نماید و مى‏فرماید:
«فتأسّ بنبیّک الاَطیَبِ الاَطهرَ صلى اللَّه علیه و آله و سلّم فانَّ فیه اسوةً لمن تأسّى و عزاءً لمن تَعزّى‏ ...؛(12)
پس به پیامبر پاکیزه و پاکت اقتدا کن که راه و رسم او الگویى است براى الگوطلبان و مایه زدودنِ اندوه است براى کسى که خواهان آن باشد و محبوب‏ترین بنده نزد خدا کسى است که از پیامبرش پیروى کند و گام بر جایگاه او نهد.
امام على(ع) در نامه‏اى به عثمان بن‏حُنَیف اقتدا و پیروى از الگوى شایسته را براى هر پیروى لازم مى‏شمرد و در پى آن خود را به عنوان امام و پیشگام معرفى مى‏نماید:
«و اِنَّ امامَکم قد اکْتفى مِن دنیاه بِطَمْرَیُه و مِن طُعْمه بقُرْصَیْه ألا و إنّکم لا تقدرون على ذلک و لکن اُعینونى بورعٍ و اجْتهادٍ و عفّة و سدادٍ ...؛(13)
همانا امام شما از دنیاى خود به دو جامه فرسوده. و دو قرص نان رضایت داده است. بدانید که شما توانایى چنین کارى را ندارید امّا با پرهیزکارى و تلاش فراوان و پاکدامنى و راستى مرا یارى دهید. سوگند به خدا! من از دنیاى شما طلا و نقره‏اى نیندوخته و از غنیمت‏هاى آن چیزى ذخیره نکرده‏ام، بر دو جامه کهنه‏ام جامه‏اى نیفزودم و از زمین دنیا حتى یک وجب در اختیار نگرفتم و دنیاى شما در چشم من از دانه تلخ درخت بلوط ناچیزتر است!
... من نَفْس خود را با پرهیزکارى مى‏پرورانم تا در روز قیامت که هراسناک‏ترین روزهاست، در امان و در لغزشگاه‏هاى آن ثابت‏قدم باشد.»
حضرت رسالت سنگین امامت و الگو بودن براى جامعه را به گونه‏اى زیبا و ظریف ترسیم مى‏سازد و درباره کسانى که به بیت‏المال مسلمانان دسترسى دارند و خود را صاحب اختیار تام و تمام اموال عمومى مى‏پندارند و از انسان‏هاى مستمند و تهیدست غلفت مى‏کنند، مى‏فرماید:
«اگر مى‏خواستم، مى‏توانستم از عسل پاک و از مغز گندم و بافته‏هاى ابریشم، براى خود غذا و لباس فراهم کنم امّا هیهات که هواى نفس بر من چیره گردد و حرص و طمع مرا وادارد که طعام‏هاى لذیذ برگزینم در حالى که در «حجاز» یا «یمایه» کسى باشد که به قرص نانى نرسد و یا شکمى سیر نخورد یا من سیر بخوابم و پیرامونم شکم‏هایى گرسنه و به پشت چسبیده باشد.
... آیا به همین رضایت دهم که مرا امیرالمؤمنین خوانند و در تلخى‏هاى روزگار با مردم شریک نباشم و در سختى‏هاى زندگى الگوى آنان نگردم؟!»(14)

جمهورى اسلامى و مسئولیت مدیران در الگوسازى و الگودهى‏

شادابى و نشاط، طراوت و هیجان، نگاه ظاهرى به زندگى، نوگرایى و نوفهمى، حق‏جویى و کمال‏یابى و تأثیرپذیرى، از جمله صفات نسل جوان و نوجوان است. هر گاه این صفات زنده و ارزنده با الگوگیرى بالنده همراه شود، آثار و برکاتى بسیار به همراه دارد که از آن میان به نمونه‏هایى چنین مى‏توان اشاره کرد.
1. تنظیم و تمرکز افکار؛ جهت‏دهى اندیشه‏ها
دوران نوجوانى و جوانى، ایّامى است که به صورت طبیعى «احساس» بر «اندیشه و خردورزى» برترى دارد. دانش و تجربه اندک این نسل موجب مى‏شود بیشتر آنان نگاهى ظاهرى، ساده و روبنایى به زندگى داشته باشند و گستره نگاهشان به حقایق هستى و پشت صحنه‏هاى حوادث محدود باشد. از این‏روشتابان دوست و رفیق مى‏شوند، با عجله تصمیم مى‏گیرند، تند و سریع موضع‏گیرى مى‏کنند، لحظاتى را شاد و خرسند و لحظاتى را محزون و اندوهگین سپرى مى‏کنند، تا آنکه پس از چندى به قواعد پیدا و ناپیداى زندگى دست‏یابند، پخته و فرهیخته شوند و در هر گفتار و رفتار، سلسله عواملى را مورد توجه قرار دهند.
شناخت و معرفت نسبت به الگوهاى شایسته، مانع هدر رفتن یگانه سرمایه آنان یعنى عمر گرانمایه مى‏شود؛ انرژى متراکم آنها جهت مى‏یابد و افکار و اندیشه‏ها در مسیرى بالنده و پاینده هدایت مى‏شود تا در زمانى اندک و کوتاه مسیر رشد و کمال پیموده شود و به دور از سردرگمى‏هاى یأس‏آور و ویرانگر، جسم و جان آنان لبریز از نشاط و شادمانى ماندگار شود.
صنعتى دارد خیال من که در یک دم زدن
عالَمى را ذره سازم، ذره را عالَم کنم(15)

2. کمال و تکامل؛ رشد روح و روان

آشنایى با ابعاد وجودى شخصیّتى شایسته، پراکندگى‏هاى روحى و سردرگمى‏هاى فکرى انسان را پایان مى‏بخشد و شروعى شیرین و دلپذیر از حرکت، تلاش و اراده را نوید مى‏دهد. آنان که تا دیروز به جاى «تعقل»، «تخیل» داشته و هدف‏هاى محدود و آنى را دنبال مى‏کرده‏اند، از امروز، گامهایى فراتر از امروز و فردا برمى‏دارند؛ در پى رنگ جاودانگى و ابدیت یافتن، حرکت مى‏کنند؛ «حیات معقول»، «زندگى پاک» و «ارزش‏هاى تابناک» را مى‏جویند و زیبا مى‏اندیشند؛ زیبا مى‏نگرند و زیبا مى‏یابند.
در آسمان وجود اینان هر لحظه افقى طلایى جلوه‏گر مى‏شود و تمامى تیرگى‏ها و تاریکى‏هاى یأس و نومیدى براى همیشه دور مى‏شود، گویى یوسف جان آنان با دیدن اسوه‏اى آسمانى، از چاه هواها و هوس‏ها نجات یافته و حاکم عادل کشور وجودشان مى‏شود. آرى:
مى‏توان رفت به یک چشم پریدن تا مصر
بوى پیراهن اگر قافله‏سالار شود(16)

3. به کار افتادن استعدادهاى ایستا و ساکن‏

شناخت الگوهاى رشید و فهیم، موجب به کار افتادن استعدادهاى نهفته و راکد مى‏شود؛ حالت جذب و انجذابى مى‏آفریند که در پرتو آن، توان و تکاپوى فرد چندین برابر مى‏شود؛ تمامى فرصت‏ها زرّین و زیبا، همه کمبودها و نارسایى‏ها، نعمت ناپیدا و مجموع داده‏ها و نداده‏هاى خدا، آزمون پروردگار دانسته مى‏شود. در این حال بینش و برداشتى ویژه سراغ انسان مى‏آید که به سبب آن به این باور دست مى‏یابد که: اگر بخواهد مى‏تواند به آرزوها و آرمان‏هاى منطقى خود دست یابد، گرچه بزرگ باشند و گاه رؤیایى و غیر قابل باور!
بدون شک این نگاه به نور نشسته درباره آثار و برکات الگوپذیرى، مسئولیت بس سنگین بر دوش دست‏اندرکاران هدایت و مدیریت جامعه مى‏نهد. حکومت دینى در الگوسازى و الگودهى براى رشد و تربیت و ارتقاى جامعه به ویژه جوانان و بخصوص دختران مسئول است تا با اندیشه‏اى روشن، اراده‏اى آسمانى بیافریند؛ برنامه‏اى مدوّن ومنظم به جاى جهالت‏ها ارائه دهد؛ آگاهى را به جاى غفلت‏ها بنهد، نیز هوشیارى در لایه‏هاى فکرى جامعه بیافریند و الگوهایى عینى و تأثیرآفرین و آشنا ارائه دهد تا زنان و دختران ما با احساسات پاک و خواسته‏هاى تابناک خود هماره خود در مسند قضاوت و سنجش قرار گیرند. «کیم ووچونگ» مى‏گوید:
«یک روش خوب و شایسته براى قضاوت و تشخیص الگوى زندگى، آن است که نگاه کنید عکس چه کسانى روى میز یا به دیوار اتاق شما نصب شده است. بیندیشید آیا راه و رسم این افراد، ارزش الگو شدن و نمونه بودن را دارد یا خیر!»(17)
در کنار ترسیم دستور عمل‏ها و بایدها و نبایدها، راهى شیرین‏تر و سریع‏تر از عرضه اسوه‏هایى جامع، با صفاتى انسانى و الهى (که همسو با فطرت تمامى افراد با هر گرایش فکرى و باور اعتقادى باشند) وجود دارد؟ راهى که با شیوه‏هایى متعدد و متنوع قابل پیمودن است و شیوه‏اى شیوا در «مانند شدن با خوبان و صالحان» محسوب مى‏شود، همان گونه که شاعر عرب با زیبایى بسیار مى‏سراید:
«فتشبّهوا إنْ لم تکونوا مثلهم‏
اِنَّ التشبیه بالکرام فلاحٌ»؛(18)
خود را همانند [خوبان و پاکان‏] کنید، اگر مثل آنها نیستید، زیرا همانند بزرگان و فرزانگان شدن، سبب رستگارى و سعادت است.

شیوه ارائه الگوهاى برتر

آشنایى با وضع جسمانى و روحانى، نیازهاى غریزى و خواسته‏هاى عاطفى و فطرى مخاطبان از یک سو، واقع‏بینى و جامع‏نگرى و پرهیز از تک‏نگرى از سوى دیگر، پیش شرطهایى است که مدیران و مسئولان نظام و تمامى اولیا و مربیان و معلّمان و مبلّغان دینى باید خود را بدان‏ها آراسته سازند. چشم‏ها را با زلال شناخت و معرفت شستشو دهند و گام‏ها را با شیوه‏هاى به‏روز و مخاطب‏پسند پرتوان سازند تا پاسخ پندارهاى نو، گفتارهاى پرجاذبه و رفتارها را در یابند.
در این مسیر سبز و زیبا حرکت‏هایى چند، مفید و کارآمد است:

أ) جلب اعتماد یکایک افراد به ویژه نسل جوان‏

باور این حقیقت یا واقعیّت که نسل امروزى گرچه اشتباه مى‏کند اما خوب مى‏فهمد و همیشه چندین قدم پیش‏تر از سن خود درک مى‏کند، تأثیر بنیادینى در نگرش و گرایش ما در ارائه الگوهاى تمام‏عیار و تأثیرگذار دارد. اگر «بدانیم» و بهتر از آن «بیابیم» که اندک تواضع دوستانه، برخورد خالصانه و نشست صمیمانه با مخاطبان، آنان را مطیعى جانفشان و سرسپرده مى‏سازد که خالصانه عمل مى‏کنند و خاضعانه پیروى مى‏نمایند، بدون شک تجدید نظرى اساسى در روش‏هاى خود مى‏کنیم، زیرا آنان هیچ گاه گنجینه‏هاى وزین و سنگین دانش و آگاهى از کسى نمى‏طلبند، بلکه پیش از «آموزش» به «تربیت و پرورش» دل مى‏سپارند و کسانى را که قبل از «بایدها و نبایدها» به «هست‏ها و نیست‏ها» توجه مى‏کنند و با زبانى زیبا و دوستانه امروز جامعه را درک کرده، با برداشتى درست و دقیق سخن مى‏گویند، ستایش مى‏کنند و دل و دیده به گفتار و رفتار آنان مى‏دهند.
مخاطبان ما خوش دارند پیش از سخن از «موعظه و تهذیب» و توجه به «خُدعه و تخریب» ماهواره، اینترنت، ویدئو، مجلات، پوستر و ابزار مختلف وجود داشته باشد. همگان بدانند اگر خودى‏ها و دلسوزان نظام اسلامى، با ابتکار و افتخار به الگودهى شایسته و بایسته رو نکنند، بیگانگان و دیوصفتان در چهره‏اى دلربا و فریبا، نیاز الگوخواهى و الگویابى دختران و پسران را برآورده مى‏کنند و آنان را به سرابى آراسته و پرجاذبه مى‏کشانند که پشت آن پرتگاه ارزش‏ها و قربانگاه قداست‏هاست!، شیوه‏اى شوم و شیطانى که در اثر آن نوع آرایش، سبک پوشش و چگونگى گویشِ نسل نو، از آن سوى مرزها تنظیم مى‏شود و با اشاره سرانگشت آنان، اینان مى‏ایستند یا حرکت مى‏کنند، مى‏خندند یا مى‏گریند و حتّى به باورها و بینش‏هاى ناب و آسمانى پشت مى‏کنند!

ب) بیان فرهنگ والاى خودى با زبانى شیرین و دلنشین

راه روشنى که هر یک از مسئولان، مربیان و سردمداران عرصه‏هاى فکر و فرهنگ جامعه باید در برابر دیدگان ظاهر و باطن نسل جوان بگشایند و آنان را در این مسیر سبز و کمال آفرین کمک کنند، ارائه جلوه‏هاى زیباى دیندارى، خدامحورى، ارزش‏مدارى همراه با فضاى پرفیض معنویت‏اندیشى و بیان آموزه‏هاى زنده، پویا و همسو با جاذبه‏هاى فطرى است.
این زمزم حیات، آنگاه بر عمق جان جوان مى‏نشیند که معارف آسمانى با زبانى به روز و پر تنوع و در قالب نو عرضه شود، نیز پیش از بیان سوزش عذاب دوزخ و تازیانه مالک جهنم، به جلوه‏هاى دلنشین فضیلت‏پذیرى، خداپرستى و درست‏فهمى مبانى دینى رو کنیم، با زبانى به لبخند نشسته و چهره‏اى باز و گشاده، الگوهاى برتر تاریخ و فرهنگ اسلامى و شیعى و ملّى و (که گاه ملّتى محسوب مى‏شوند) ارائه شود، همچنین بى‏هیچ کم و کاستى یا تندى و افراطى، واقعیّات نهفته در فرهنگ و آئین خودى بیان گردد، که در این صورت یکایک مخاطبان، به ویژه دختران و پسران ما چون راه درست زیستن را بیاموزند، همچون ایام دفاع مقدس، «شهید عشق» مى‏شوند و «مَثَل برترى ستیز با هواى نفس»! امّا به شرط آنکه «نَفَس مسیحایى»، «اخلاق محمّدى» و «شیوه‏اى علوى» بیابند، زیرا:
تو سعى کن که به روشندلان رسى،
که سیل، واصل دریا چو شد، زلال شود
«صائب»

ج) جدایى الگوها از ضدالگوها

شناسایى و شناساندن حدود و منزلت الگوها از ضد الگوها در بسیارى از عرصه‏ها نه تنها خوب بلکه ضرورى است تا در نگاه نوجوانان و جوانان ما «شهرت»، «قدرت»، «ثروت» و یا «مقام و موقعیّت» یگانه معیار پیروى و تبعیت قرار نگیرد، مباد در این کژاندیشى تمامى اندیشه و عاطفه و جسم و جان افراد در راهى پوچ صرف شود و در پایان، حاصلى جز بى‏حاصلى نباشد:
این رخداد تلخ در غوغاهاى غفلت و جهالت توده‏ها رخ مى‏نماید و جامعه را به فردایى زیانبار مى‏کشاند، زیرا در این بازار مکاره:
بس که مى‏جوشد از این دریاى حسرت حُبّ جاه‏
قطره هم سعى حبابى دارد از شوق کلاه(19)
به یقین ایجاد «پل عاطفى»، ارتباط و همانندسازى با اسوه‏هاى رشد یافته، زندگى را ساده و سهل مى‏نماید تا آینده حوادث در آیینه نگاه امروز جوان دیده شود و سره از ناسره جدا گردد.(20)

د) اصلاح گفتار و رفتار مسئولان‏

جهان پر وسعت امروز به «دهکده‏اى کوچک» تشبیه شده، زیرا کوچک‏ترین حرکت در آن سوى دنیا آن هم در ثانیه‏هایى قبل در بزرگ‏ترین جلوه و چهره در این سوى جهان نمایش داده مى‏شود کمترین حرکت و حادثه‏اى است که از چشم تیزبین انسان‏ها و ابزارپیشرفته موجود پنهان بماند. این پدیده در حکومت‏هاى مردمى و به ویژه دینى ملموس‏تر است، زیرا نوعى دلدادگى، همدلى و همراهى بین مردم و مسئولان به چشم مى‏خورد. صفا، صداقت و صمیمیت درونى مسئولان با مردم، به دور از هرگونه تظاهر، صلاحیّت الگو بودن آنان را در نگاه اندیشه و احساس توده‏هاى فهیم و نکته‏سنجِ ایران‏زمین بهتر و بیشتر مى‏سازد و بدون هرگونه شعار و تبلیغات رنگارنگ، اقشار مختلف مردم را جذب فضیلت‏هاى انسانى و آسمانى مى‏نماید. هنوز در خاطرمان پیوندهاى خجسته بین وزیر و وکیل کشور و استاندار و فرماندار هر منطقه با یکایک مردان و زنان کشور پس از پیروزى انقلاب به یادگار مانده است اعتماد به آنان با اقتدا به آنها به هنگام اقامه نماز تجلّى مى‏یافت؛ گویى اعضاى دولت نظام اسلامى، به تعداد جمعیت ایران‏زمین بود و وسعت مجلس شوراى اسلامى به گستره خانه‏ها و خانواده‏ها!
هنوز به یاد داریم که سلامت نفس و صداقت بى‏انتهاى امام عزیزمان با ملّت انقلابى ایران چنان حماسه‏هایى آفرید که به هنگام ورود، چند میلیون جمعیت کوچه‏ها و خیابان‏هاى فرودگاه تا بهشت‏زهرا را در 12 بهمن 1357 پوشاندند و یک دهه بعد یعنى خرداد 1368، میلیونها نفر اشک‏ریزان، پیکر پاک آن رادمرد خداجوى را تا آرامگاه ابدى بدرقه کردند، در حالى که عشق و اشتیاق ده‏ها میلیون ایرانى و صدها میلیون شیفته در سراسر جهان به خوبى مشاهده مى‏شد! به راستى اسوه‏پذیرى و پیروى، مصداقى برتر و بهتر از چنین نمونه‏هایى نورانى خواهد داشت و «سیر از خَلق به حق»، اخلاص، خداباورى و دین‏مدارى نمادى غیر از این تجلّى مى‏یابد؟!
آنگاه که ارادت و اشتیاق ملّت نسبت به امام خویش به اوج رسید، آن پیر پاک‏سیرت در سخن پاک و زیبا، شیوه موفقیّت خویش را چنین ترسیم فرمود:
امام خمینى: «ما باید سرمشق از این خاندان [خاندان پیامبر صلى اللَّه علیه و آله و سلّم‏] بگیریم، بانوان ما از بانوان‏شان و مردان از مردان‏شان، بلکه همه از همه آنها ... الگو حضرت زهرا سلام‏اللَّه علیها است، الگو پیغمبر اسلام است.»(21)
آرى؛ به حُسن خلق و وفا کس به یار ما نرسد
تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن‏فروشان به جلوه آمده‏اند
کس به حُسن و ملاحت به یار ما نرسد(22)

جلوه‏ها و الگوهاى گفتارى و رفتارى حضرت زهرا علیهم‏السّلام براى امروز و هر روز

بخش‏هاى پیشینِ این نوشتار را با آسیب‏هاى الگوسازى و الگودهى در افراط و تفریط و یکسونگرى و عناصر ماندگار در الگوهاى جاودان آراستیم و به فرازهایى فروزان از زندگانى فاطمه زهرا علیهاالسّلام اشاره نمودیم.
اینک که بخش پایانى را آغاز کرده‏ایم بسیار مناسب است جلوه‏هاى گفتارى و رفتارى پویا و پایدار پاک‏بانوى آفرینش را به عنوان «الگوى برتر» در «جمهورى اسلامى» ترسیم سازیم تا براى آحاد مردم و مسئولان نمونه‏اى ناب و نورانى باشد و با اطمینان کامل و آرامش وجود در لحظه لحظه‏هاى زندگى به آن عزیز عرشى اقتدا کنند.

1. نگاه و شیوه اندیشه فاطمه علیهاالسّلام‏

ما همان‏گونه زندگى مى‏کنیم که مى‏اندیشیم و «افعال» و کردار ما محصول «افکار» و پندار ماست؛ از این‏رو بنیان تفاوت‏ها و تعارض‏ها در خانواده، جامعه و جهان، نوع نگاه افراد به پدیده‏هاى اطراف است.
آشنایى با این حقیقت و واقعیّت که «از کجا»، «در کجا»، «چگونه هستم» و «چگونه باید باشم» نکته‏هایى زیبا و زرّین است که چونان اکسیرى گرانبها هر گاه به عمق وجود انسان زده شود، جسم و جان را پرى‏وش مى‏کند و هر روز ما را نوروز مى‏سازد، نوروزى که در پى آن بهار رشد و رویش خواهد بود.
با این بینش بالنده، هرگز زندگى انسان، ماندن و پوسیدن و پلاسیدن تفسیر نمى‏شود، بلکه از پوست در آمدن و شکوفا شدن مى‏گردد که بر هر شاخه‏اى از درخت عمر، حیاتى نو و جدید نمایان مى‏گردد که ارزش آن هرگز با «طول» سنجیده نمى‏شود بلکه «عرض»، «محتوا» و «مفهوم» آن عیار گذارى مى‏گردد! چنان که هجده بهار زندگى زهراى اطهر علیهاالسّلام چنان بهارآفرین بود که مرزهاى پیدا و ناپیداى زمان و مکان، توان محدود ساختن لحظه‏اى از حیات و هستى آن بانو را در خود ندید و هر سخن و سیره‏اى از حضرت ماند و ماندگار گردید.
گام نخست ماندگارى بزرگ‏بانوى هستى فاطمه زهرا در نوع نگاه او به «خود»، «خدا» و «خلقت» دیده مى‏شود. روزى که از حضرت درباره دنیا و دلبستگى‏هاى دنیوى سؤال شد، با کمال صداقت و صراحت، فرمود:
«حُبّب إلىّ مِن دنیا کم ثلاث: تلاوة کتاب اللَّه و النظر فى وجه رسول اللَّه والانفاق فى سبیل‏اللَّه؛(23)
از دنیاى شما سه چیز نزد من محبوب است: تلاوت قرآن، نگاه به چهره رسول خدا و انفاق در راه خدا.»
راز گزینش این سه توسط فاطمه علیهاالسّلام این حقیقت روح‏افزا بود که آن عزیز روشن‏ضمیر، گوهر شخصیت شریف خویش را درون مثلثى مشاهده مى‏کرد که یک ضلع آن ارتباط خود با خود، ضلع دیگر، ارتباط خود با خدا، و دیگر ضلع، ارتباط «خود و خلق خدا» بود، از این‏رو نخستین خواسته او در دنیا تلاوت قرآن یعنى ارتباط با خدا بود. به هنگام گفتگوى خدا با انسان باید به تلاوت و قرائت قرآن روکرد و زمان گفتگوى انسان با خدا باید به نماز و دعا و نیایش دل سپرد؛ شیوه‏اى که با آن هرگز احساس پوچى به انسان رو نمى‏کند و هر یک از ما منهاى بى‏نهایتى خواهیم بود که به اضافه بى‏نهایت وصل مى‏شویم و «کلید مشکلات» را همیشه در دست خواهیم داشت:
در خلوتى زپیرم، کافزوده باد نورش‏
خوش نکته‏اى شنیدم در وجد و در سرورش‏
گفتا حضور دلبر، مفتاح مشکلاتست‏
خرّم دلى که باشد، پیوسته در حضورش(24)

خواسته دوم زهراى مرضیه سلام‏اللَّه علیها نگاه به چهره رسول خدا(ص) بود تا در آینه صفات و حسناتِ اسوه‏اى آسمانى، خود را بنگرد و با «ارتباط خود و خود»، گام‏هاى بلند خودیابى و خودسازى براى رسیدن به مقامات والاى انسانى را بردارد. سومین خواسته خدایى حضرت، «انفاق در راه خدا» بود که در چهره «ارتباط خود با خلق خدا» تجلّى مى‏یافت، همان گونه که وى «مسکین» را «فرستاده» خدا»(25) مى‏شمرد و دستان تهیدستان را «خیر» و رحمت پروردگار بر در خانه خود مى‏دید. بدین خاطر روزى که گرسنه‏اى درِ خانه حضرت را زد و تقاضاى کمک نمود، زهراى اطهر علیهاالسّلام با آنکه خود و فرزندانش چندین روز بود گرسنگى چشیده بودند، فرمود:
«لا أردّ الخیرَ إذا أنزل الخیر ببابى؛(26)
هیچ گاه نیکى و نیکوکارى را که در منزل مرا کوبیده است، رد نمى‏کنم.»
چنین نگاه سراسر معرفت و بصیرت آن بزرگ‏بانوى آفرینش بود که در لحظه لحظه‏هاى حیات وى آینه‏اى تمام‏قامت از این آیه آسمانى بود: «لن تنالوا البرَّ حتّى تُنفقوا ممّا تُحبّون؛(27)
هرگز به نیکى در نیکوکارى نمى‏رسید مگر از آنچه دوست دارید انفاق نمایید.»
«ایثار پیراهن عروسى» و «نثار قرص نان مورد نیاز خویش»(28) به مسکین و فقیر، نمادى آموزنده از شیوه بینش فاطمه(ع) است که هرگز رو به فرسودگى و فراموشى نمى‏گذارد، بلکه در تمامى عرصه‏هاى حیات قابل الگوگیرى است.
مزرع تسلیم را حاصل بتول‏
مادران را اسوه کامل بتول‏
بهر محتاجى دلش آنگونه سوخت‏
با یهودى چادر خود را فروخت‏
نورى و هم آتش فرمان‏برش‏
گم رضایش در رضاى شوهرش‏
آن ادب‏پرورده صبر و رضا
آسیا گردان و لب، قرآن سرا(29)

2. حضور هدفمند، سالم و مؤثر در جامعه‏

زهراى مرضیه علیهاالسّلام بانویى عفیف و دقیق در امور ارزشى بود که جلوه‏هاى فردى، خانوادگى و اجتماعى را با نگاهى جامع و جمیل مى‏نگریست. گرچه سخن و سیره حضرت این منطق ماندگار بود:
«نزدیک‏ترین حالت زن به پروردگار خود و بهترین چیز براى زنان آن است که مردان آنان را نبینند و آنها نیز مردان را نبینند و درون خانه خویش مأوا گزینند.»(30)
امّا «حضور هدفمند، سالم و مؤثر» در نگاه آن بانو نه تنها مفید بلکه در پاره‏اى عرصه‏ها ضرورى و لازم بود. از این‏رو آن بانوى بصیر در هنگامه‏هاى مختلف که جامعه مسلمانان حضور زنده و ارزنده زنان را مى‏طلبید، نه تنها در عرصه خدمات سازنده فرهنگى و اجتماعى، بلکه در جلوه‏هاى دفاعى و نظامى نیز شرکت مى‏کرد و در جبهه جنگ و جهاد حضور مى‏یافت، به درمان زخمیان نبرد مى‏پرداخت و براى پشتیبانى رزمندگان به پخت نان مشغول مى‏شد.(31)
برتر از کردار حضرت، افکار اوست که با روحیه‏اى سرشار از رشادت و شهامت «جهاد را باعث عزّت و عظمت اسلام»(32) مى‏دانست، و در صحنه‏هاى دفاع از ولایت و امامت - بى‏هیچ عافیت‏طلبى و دنیا مدارى به حمایت از امام زمان خود مى‏پرداخت که در این راه جان ارزشمند خویش را فدا نمود تا پس از مرگ و روز قیامت استمرار بخشید.(33)
پاسخگویى به پرسش‏هاى جارى در جامعه، جلوه‏اى دیگر از فعالیت‏هاى فاطمه علیهاالسّلام بود که در راه انجام آن هرگز دچار خستگى نمى‏گردید. خود با اشاره به ارزش معنوى این وظیفه والا فرمود:
«هر پرسشى را که پاسخ مى‏دهم بیش از فاصله زمین تا عرش، گوهر و دُر پاداش مى‏گیرم، پس سزاوار است که هیچ‏گاه احساس سنگینى و خستگى نکنم و همیشه آماده پاسخگویى باشم.»(34)
با این شناخت اگر دختران و پسران امروز ما که قصد حضور در عرصه‏هاى فکرى فرهنگى یا اجتماعى سیاسى و یا اقتصادى را دارند، با چنین بانوى آرمانگرا و بصیرى مشورت مى‏کردند بى‏گمان حضرت با روى باز و سرشار از شناخت و احساس، جوانان و نوجوانان را با حفظ «آرمانگرایى و هدفمندى، سلامت جسم و جان و حضور مفید و مؤثر براى جامعه مسلمانان» تشویق به فعالیت در ابعاد مختلف اجتماع مى‏فرمود و در حد توان به آنان کمک مى‏نمود. این بینش و روش، نشان از بالندگى و پایندگى الگو در تمامى زمان‏ها و مکان‏ها دارد.

3. اخلاق شیرین خانوادگى و دلنشین اجتماعى‏

به خوشرویى و خوش‏خویى در ایّام‏
همى رو تا شوى خوشدل در انجام‏
اگر خوشدل شوى در شادمانى
بماند شادمانى جاودانى(35)

زهراى بتول سلام‏اللَّه علیها اسوه‏اى حسنه براى تمامى اندیشه‏ها وسیره‏ها بود که علاوه بر صفات فردى از خوش‏رویى، خوش‏اخلاقى و شیوه‏هاى شیرین و دلنشین اجتماعى بهره‏مند بود. او همچون پدر بزرگوار خویش بر این باور بود که: «شبیه‏ترین افراد به رسول خدا کسى است که اخلاق او نیکوتر، برخوردش با مردم ملایم‏تر و بیش از همه نسبت به برادران دینى خویش مهربان‏تر باشد.»
کیست نور چشم احمد؟ فاطمه‏
کیست تأنیث محمّد؟ فاطمه‏
هر کجا سبزست، نام فاطمه‏ست‏
این سیادت از مقام فاطمه‏ست(36)

این گفتار ماندگار از آن بانوى بزرگوار است:
«پاداش خوشرویى در برابر مؤمن، بهشت است و خوش‏خُلقى با انسان‏هاى ستیزه‏جو و کینه‏توز، آدمى را از عذاب دوزخ دور مى‏سازد.»(37)
بدین خاطر فاطمه علیهاالسّلام هرگز دین‏مدارى و خدامحورى را لباس فرسوده پوشیدن، قیافه ژولیده و چهره چروکیده از خشم و اخم داشتن نمى‏دانست و همچون کسانى که در جامعه و با دیگران با صورتى شاد وشادمان نمایش خوش‏اخلاقى مى‏دهند اما در خانه و خانواده به گونه‏اى ترش و تلخ، جهنمى سیّار و سوزان هستند نبود، بلکه گاه شکوفه لبخند بر لبان شوى خود مى‏نشاند و گاهى «با هنرمندى و هنرآفرینى»، از شعر براى شادمانى فرزندان و تربیت آنان استفاده مى‏کرد. زمانى نیز با استفاده از «بازى، تحرّک و رقابت سالم» براى پرورش روحى و جسمى کودکان خود بهره مى‏گرفت تا عزیزان او خداباورى را با جلوه‏هاى دلپذیر و نشاط و شادمانى بپذیرند و از این شیوه عرشى، خاطره‏هاى خوش داشته باشند.
به راستى این صفات زیبا و زرین همراه با «شناخت همسر و همدلى و همراهى با او»، «آراستگى ظاهرى در زندگى»، «ایثار و مهرورزى»، «اخلاص و شکیبایى» و «تربیت و سازندگى در عرصه‏هاى مختلف زندگى»، ویژگى‏هاى والا براى الگوگیرى تمامى انسان‏ها در هر زمان نخواهدبود؟ آیا شعله‏هاى روشن و روشنگر این صفات فروزان‏تر نمى‏شود؟ حال با شناختى چنین، به خوبى پى به گلواژه‏هاى روح‏پرور امیر آفرینش و سپهسالار هستى، حضرت مهدى علیه‏السلام مى‏بریم که الگوى تمام‏عیار خویش در فرداى ظهور و حضور در جهان هستى را این‏گونه معرفى فرمود:
«فى ابنة رسول‏اللَّه لى اسوة حسنه؛(38) در دختر رسول خدا فاطمه زهرا(ع) براى من اسوه‏اى نیکو و شایسته است.»

پى‏نوشتها: -
1) رضایت جوانان و گرایش آنها به الگوى خودى، جمشید هاشمیان‏فر، ص‏1 و 2؛ جوان و نیروى چهارم زندگى، دکتر محمدرضا شرفى، ص‏17.
2) بیدل دهلوى.
3) زمر، آیه 27؛ مشابهت در سوره کهف، آیه 32 و 45.
4) بیدل دهلوى
5) تحریم، آیه 10 و 11.
6) امام خمینى(ره) و الگوهاى دین‏شناختى در مسائل زنان، سیدضیاء مرتضوى، ص‏60-68.
7) بیدل دهلوى.
8) احزاب. آیه 21.
9) ممتحنه، آیه 4.
10) نهج‏البلاغه، نامه 45.
11) همان، خطبه 160.
12) همان.
13) همان، نامه 45.
14) همان.
15) بیدل دهلوى.
16) صائب.
17) یک شاخه گل مینا، حسین سیّدى، ص‏27.
18) دنیاى جوان، سید محمدحسین فضل‏اللَّه، ص‏154.
19) بیدل دهلوى.
20) جوان و نیروى چهارم زندگى، ص 18 و 19؛ شیوه‏هاى جذب جوانان در تبلیغ، احمد لقمانى، ص 45- 40.
21) صحیفه نور، ج‏5، ص 283 و ج‏7، ص‏17.
22) حافظ.
23) وقایع الایّام خیابانى، مجله صیام، ص 295.
24) آیت‏اللَّه حسن‏زاده آملى.
25) بحارالانوار، ج‏96، ص‏172.
26) ریاحین‏الشریعه، ج‏1، ص 132؛ کتاب عوالم، ج‏11، ص 168؛ بحارالانوار، ج‏43، ص 72.
27) آل عمران، آیه 92.
28) اهل‏البیت، توفیق ابوعلم، ص 138.
29) اقبال لاهورى.
30) اهل‏البیت، ص 131؛ کتاب عوالم، ج‏11، ص‏323 و 629.
31) احقاق الحق، ج‏10، ص 285؛ طبقات الکُبرى، ج‏1، ص 400.
32) کتاب الشافى، ص 241؛ کتاب طرائف، ص 263 (... و الجهاد عزّاً للاسلام).
33) الوافى، ج‏2، ص 188؛ بیت‏الاحزان، ص 104.
34) بحارالانوار، ج‏2، ص 3.
35) ناصر خسرو.
36) نخل و خون، احمد عزیزى، ص 493 و 494.
37) کتاب عوالم، ج‏11، ص 628.
38) الاحتجاج، ج‏2، ص 466؛ الغیبه، ص 281؛ منتخب الانوار المضیئه، ص‏118.