جایگاه و نقش زنان در سیماى رسانه ملى


 

جایگاه و نقش زنان در سیماى رسانه ملى

فرشته ولى‏مراد

[سیماى زن در صدا و سیماى جمهورى اسلامى ایران را مى‏توان آیینه تمام‏نماى دیدگاه ارزشى انقلاب اسلامى به مقوله زن دانسته، جایگاه آنان را در مهندسى فرهنگ جامعه ترسیم کرد. از این رو نگاه دست‏اندرکاران این رسانه ملى به جایگاه و نقش زن در تولیدات متنوع صدا و سیما از حساسیت ویژه‏اى برخوردار بوده، نقش حائز اهمیتى در تثبیت فرهنگ عمومى دارد. این رسانه طى دو دهه و نیم گذشته خدمات ارزنده‏اى در صیانت از فرهنگ دینى و ملى و تعمیق ارزش‏هاى انقلاب اسلامى در جامعه ارائه کرده، کارنامه قابل تقدیرى داشته است، با این حال به نظر مى‏رسد در مقایسه با اهمیت و ارزش کار کاستى‏هاى قابل نقدى نیز وجود دارد که ارزیابى آن در ترسیم سیاست‏هاى آینده مؤثر خواهد بود. مقاله حاضر با نگاهى گذرا به برنامه‏هاى تلویزیون درباره زنان در قالب برنامه‏هاى نمایشى، غیر نمایشى، اخبار، آگهى‏هاى تبلیغاتى و اجراى زنده، الگوهاى رفتارى ارائه شده در آنها و نوع نگاه سازندگان برنامه‏ها به زن را به نقد کشیده است.]

تولیدات فرهنگى هنرى بیانگر نوع نگاه و دیدگاه کسانى هستند که آن را فراهم آورده، از طرف دیگر، همین تولیدات، باورها، فکرها، ارزش‏ها و ضد ارزش‏ها و انتظارات انسان‏ها نسبت به یکدیگر را نشان مى‏دهند. کانال‏هایى که افکار مردم را در اختیار دارند، استانداردها را شکل مى‏دهند. این کانال‏ها کدام هستند؟ آموزش و پرورش، هنر و ادبیات، فیلم‏هاى سینمایى، تولیدات تلویزیونى، مطبوعات و وسایل ارتباط جمعى، آگهى‏هاى تبلیغاتى و ... نقش برجسته و قابل ملاحظه‏اى در این باره دارند.
نقش و جایگاه زنان در تولیدات این رسانه‏ها چیست و چه تصویرى از زنان را ارائه مى‏دهند؟ این تصویرها بر چه اساسى ساخته و پرداخته مى‏شوند؟ در میان رسانه‏ها، رسانه ملى نقش قابل ملاحظه‏اى دارد. جایگاه زنان در رسانه ملى کجاست و نقش آنان در این رسانه چیست؟ تصویرى که از زنان در وسایل ارتباط جمعى ارائه مى‏شود چه تصویرى است؟
سخن اصلى این است که تصویر زنان در نظام جمهورى اسلامى ایران که رسانه ملى باید آن را ترسیم کند چگونه است؟ نیز جایگاه زن در نظام جمهورى اسلامى که تلاش مى‏شود بر اساس حقیقت شکل گیرد چگونه ترسیم مى‏شود؟
تصاویر ارائه شده در تولیدات، مبتنى بر خواسته‏ها و یا باورهایى است که الگوى عملى و رفتارى متناسب با آنها را در جامعه اشاعه مى‏دهد. مى‏توان گفت که این تصاویر یا مبتنى بر واقعیت هستند، یا ساخته و پرداخته آشفته‏اى از جان آدمى و یافته‏هاى ذهنى و افکار درهم. از طرف دیگر مى‏توانند یا ایده‏آل‏ها را نشان دهند و یا راه رسیدن به آنها را. تصاویر ارائه شده مبتنى بر هر کدام از این موارد که باشند جاى تأمل، تحلیل و بررسى دارند.
نوشتار حاضر در نظر دارد نگاهى گذرا به برنامه‏هاى تلویزیونى داشته باشد و به نقش و جایگاه زنان در آن بپردازد. قطعاً براى انجام این مهم احتیاج به تحقیق‏هاى همه‏جانبه، گسترده و عمیق‏ترى است که به جزئیات هم توجه کرده باشد؛ پژوهش‏هایى که با ارائه نتایج آمارى و نظرسنجى، لایه‏هاى مختلف برنامه‏ها را از زوایاى گوناگون تحلیل و تبیین کرده و از طرف دیگر کمبودهاى تولیدات را یادآور شود.
تحلیل و بررسى این نوشتار بر اساس دسته‏بندى برنامه‏ها مبتنى است بر فرم کار که عبارت از کار نمایشى و غیر نمایشى، اخبار، آگهى‏هاى تبلیغاتى و اجراى زنده (مجرى) است. زمان پخش برنامه‏هاى مربوط به خانواده و واحدهایى که در ارتباط با تعیین و تبیین نقش و جایگاه زنان تولید کافى نداشته‏اند به عنوان نواقص و کمبودها مورد توجه قرار گرفته‏اند. در نهایت پیشنهاد راهکارهاى اجرایى عملى به منظور رسیدن به وضع مطلوب، بحث نهایى نوشتار است.

تصویر ارائه شده از بانوان در برنامه‏هاى صدا و سیما در قالب‏هاى متفاوت‏

مى‏توان برنامه‏ها را در یک دسته‏بندى به فرم‏هاى مختلف تقسیم کرد و هر کدام را به طور جداگانه مورد توجه قرار داد. تقسیم‏بندى این نوشتار، برنامه‏ها را بر اساس قالب‏هاى نمایش، خبر و گزارش‏هاى خبرى، تبلیغات، برنامه‏هاى غیر نمایشى و مستند، و برنامه‏هاى زنده (منظور بخش مجرى و اجراى زنده است) که ساختار مخصوص به خود دارند دسته‏بندى کرده است. از این‏رو که نوشتار تنها در صدد طرح موضوع است در هر یک از دسته‏بندى‏ها به یک نمونه بسنده شده و جایگاه زنان را به طور کلى در آن تبیین کرده است.

برنامه‏هاى نمایشى‏

روشن است که هر یک از نمایش‏ها و سریال‏هاى تلویزیونى و نقش و جایگاه زنان در آنها تحلیل و بررسى خاص خود را مى‏طلبند و به طور جداگانه نیاز به کنکاش دارند. از این‏رو در ارتباط با آنها بهتر است که نظریات از زاویه دیگر مطرح شوند. در نمایش، شخصیت‏ها و انسان‏ها هستند که در بستر داستان به نمایش گذاشته مى‏شوند؛ نقطه‏هاى قوّت و ضعف انسان‏ها آشکار مى‏شود و مخاطب در بستر داستان پیامى را دریافت مى‏کند. شخصیت‏هاى انسانى جداى از زن یا مرد بودن مى‏توانند کارهاى شایسته انجام دهند و یا دیوصفت باشند. حد اعلاى زنان در نمایش‏هاى رسانه ملى کجاست؟ زنى که در رده‏هاى بالاى انسانى جاى گرفته و توانایى‏هاى والا داشته باشد، در کدام نمایش وارد شده و شخصیت محورى بوده است؟ همان جایگاههایى که مردان نمایش در قالب داستان در آن قرار گرفته و داستان را به پیش برده‏اند.
قطعاً این پندار به ذهن نمى‏آید که قصد این است که زنان همه خوب نشان داده شوند و به طور شعارى و غیر واقعى بى‏عیب بنمایند. مطلب این است که به هر حال هر نوشته، یک یا چند شخصیت محورى دارد که قهرمان داستان هستند. عمده داستان‏ها انسان‏هاى مدیر و مدبر دارند، انسان‏هایى که به نسبت بقیه، مدارجى از کمال را طى کرده‏اند ... جاى این شخصیت‏ها به عنوان زن در نمایش‏هاى صدا و سیما خالى است. کدام نمایش شخصیت اصلى و قهرمان زنى داشته (در بعد مثبت انسانى) که تصمیم‏گیرنده باشد؟ آنجا هم که تا حدى به این موضوع نزدیک شده اشکال دیگرى ایجاد کرده تا آن را جبران کرده باشد. چند مجموعه نمایشى سراغ داریم که زن در آن بگوید «من این طور مى‏خواهم و این تصمیم را مى‏گیریم» یا این گونه نشان داده شده باشد؟ خردورزى و تصمیم گرفتن، ملاک‏هایى هستند که انسان را از غیر انسان جدا مى‏کنند. وقتى این توانایى‏ها از آدم گرفته شود، ظاهرش بشر است، ولى مقامش پایین‏تر از انسان. جایگاه زنان در نمایش‏ها بیشتر در موقعیت دوم مانده است.

در کدام نمایش یک زن که کمال یافته و مدیر و مدبر است، شخصیت محورى است؟

زنان، شخصیت‏هاى ضعیف، بدون هویت شاخص و حضورى در حد تیپ و کلیشه‏

چه شاخص‏هایى یک شخص را «او» مى‏کند و «او» را از سایرین متمایز؟ در باب شخصیت‏ها، زنان این گونه وارد صحنه نمایش مى‏شوند که درونیات، خواسته‏ها، صفت‏ها، رفتارها و ویژگى‏هاى خاصى ندارند که آنها را از بقیه جدا کند. راههاى ورود به درون زن‏ها محدود به چند راه مشخص است، همان طور که ظاهرشان با تعریف‏هاى مشخصى نشان داده مى‏شود. آنها تیپ هستند و نه شخصیت. دسته آدم‏هایى که رفتار، اعمال، گفتار و حضور تعریف شده‏اى دارند. آدم‏هاى مهربان، مادر، باید کسى عاشق‏شان شود، لجوج، صبور و ... اینها تیپ‏ها هستند که در اسم آدم‏هاى نمایش‏ها به نمایش در مى‏آیند، نه آدم‏هایى با هویت‏هاى خاص شخصى.
در یک نماى کلى زنان نمایش‏ها شخص‏هایى هستند - و نه شخصیت‏ها - که در تیپ‏هاى آدم‏هاى شبیه خود جا مى‏گیرند، ولى از بى‏هویتى رنج مى‏برند. به همین دلیل نمایش‏ها از شخصیت‏پردازى زنان ناتوان هستند و آنها در حد قالب‏هاى تیپیکال (دسته‏اى) و کلیشه‏اى مانده‏اند. روشن‏ترین دلیل بر این مدعا آن است که مى‏توان هر کدام را برداشت و شخص دیگر داستان را به جاى آنها گذاشت و دید که تفاوتى ایجاد نمى‏شود. تیپ بودن و آدم‏ها و انسان‏هاى کلیشه‏اى گشتن در مورد بیشتر کارهاى نمایشى صدا و سیما و بخصوص در مورد شخصیت‏هاى زنان صادق است، مثلاً در سریال خوش‏ساخت «این راهش نیست»، مردان هر چه باشند، هویت و تعریفى دارند، نیز مشخصه‏اى که آنان را از سایرین جدا مى‏کند، ولى تفاوت شخصیتى زنان تا آن حد نیست که آنها را به شخصیت تبدیل کند. همه شخص‏اند، یکى در حد بیست و چند ساله و سن ازدواج؛ یکى چهل و چندساله و مادر؛ اما مردها یکى به گل و گیاه علاقه دارد؛ یکى به آواز و دیگرى مدیر شورا است و ... این نمودهاست که آنها را «آنکه هستند» مى‏کند و از بقیه جدا مى‏سازد، ولى زنان هویت خاص ندارند. یک دختر دانشجوى شهرى همان است که یک دختر روستایى. کارى ندارد جز موضوع خواستگارها و سکوت دخترها تا پاى ازدواج. از زمان ازدواج هم دختران و زنانى مى‏شوند که آمده‏اند تا به هر قیمت که شده کنترل شوهر را به دست بگیرند. اینجاست که یکى سر پدرش فریاد مى‏زند، دیگرى با چوب به برادرى که بسیار دوستش داشته حمله مى‏کند! یعنى زنانى که بى‏منطق هستند و مشکلات شوهر را درک نمى‏کنند و فقط پول مى‏خواهند. در سایر نمایش‏ها هم کم و بیش جایگاه زنان همین است. زنان هویت جداگانه خاص ندارند.
وقتى زنان در نمایش‏هاى رسانه ملى مشکل هویت دارند و به تعبیر درست‏تر از بى‏هویتى رنج مى‏برند، چگونه مى‏توان از نسل جوان بخصوص بانوان خواست که هویت مستقل خود را حفظ کنند؟ روشن است اگر زنان، برجسته و کمال یافته و رشید در نمایش‏هاى رسانه جمعى به تصویر کشیده شوند، مى‏توانند الگوهایى باشند که هر گونه سلیقه‏اى را ارضا کنند. اگر برنامه‏هاى موفق (نه فقط پر بیننده، چرا که با لودگى و مسخرگى هم مى‏توان توجه را جلب کرد) برشمرده شوند، دیده مى‏شود که آدم‏هاى آنها از کلیشه و شخص فراتر رفته و شخصیت‏سازى قوى داشته‏اند.
چهره و اندام زیبا به اضافه عشوه‏ها و کرشمه‏هاى رفتارى و کلامى و نگاهى، حرف اوّل را در ارتباط با شخصیت و علت وجودى زنان در مجموعه‏هاى نمایشى مى‏زند! در این صورت هویت دختران چگونه تعریف مى‏شود؟ غیر از این است که مردى عاشق آنها شود؟ بر همین اساس، تعریف مى‏شوند و رفتار مى‏کنند. آدم‏هایى که در سطح جریان دارند. اصل دلیل حضور زنان این است که مردى آنها را بخواهد. این کل هویت زنان جوان در مجموعه‏هاى نمایشى است. این حضور غیر از استفاده ابزارى (آن هم ابزار جنسى) است؟!
بر این روال، یک نکته اساسى در ارتباط با زنان رخ مى‏نماید. زنان در یک صورت (که عمدتاً همین زمینه حضور است) شخصیت‏هاى سرخورده، کمرنگ و بى‏هویتند که تنها هویت‏شان زیبایى آنها است که مردان را دلباخته آنان مى‏کند. غیر از این، کار دیگرى از آنها بر نمى‏آید و دلیل دیگرى بر حضورشان در سریال نیست! در گونه دوم حضور اگر مدیریت کنند و تصمیم‏گیرى نمایند مسیرى که مى‏روند، خلاف و اشتباه است چنان که مادر دختر سریال «طلسم‏شدگان» مى‏رود و باعث اصلى کتمان حقیقت و مشکلات است.
متأسفانه در هر نمونه برنامه (از موفق و غیر موفق، با هر جایگاهى از قوّت و ضعف)، جاى زنان کمال‏یافته که به عنوان شخصیت محورى و اصلى باشند خالى است. حداکثر جایگاهى که زنان در نمایش‏ها گرفته‏اند مقام دوم و غیر از آنجا که محبوبه‏اند نقش حاشیه‏اى داشته‏اند که توسط شخصیت مرد اوّل که قهرمان داستان بوده کمرنگ شده است. اگر زنى تا مرحله شخصیت اوّل بالا آمده، به رسم ادبیات و فرهنگ غربى حتماً شخصیت منفى ماجرا بوده است. آنجا هم که یک زن تا حدى شخصیت برجسته پیدا کرده، در یک وادى (مثلاً نقش اجتماعى) جلو آمده و همین امر باعث نقص او در وادى دیگر (خانه و مادرى) است، مثل پلیس سریال «خواب و بیدار»، یا وقتى زن از قوّت شخصیت برخوردار است، شوهر او آدمى است که کوتاه آمده، مثل خانم دکتر در سریال «دوران سرکشى».
ساختن و پرداختن شخصیت مقتدر و مثبت زن، راه نرفته‏اى است که هنوز پیموده نشده و قدم نگذاشتن در این راه، گواه کم‏کارى و یا ناتوانى نویسندگان و دست‏اندرکاران تولیدات ادبى - هنرى است در خلق شخصیت محورى مثبت از زنان. این مهم هم به نوآورى احتیاج دارد و هم خودباورى و از طرف دیگر، حضور و ورود بیشتر زنان در خلق این گونه آثار.
روشن است وقتى از قهرمان داستان، زنان با هویت، مدیر و مدبر سخن به میان مى‏آید و پرسیده مى‏شود چرا زنان در سطح پایین و نازلى به تصویر کشیده مى‏شوند، مقصود این نیست که از رسانه خواسته شود یک سرى قهرمان‏هاى ناآشنا و آدم‏هاى غیر واقعى بدون نقطه ضعف و زنان پرى‏گونه به مخاطب تحویل داده شود. حرف این است که زنان هم داراى هویت انسانى هستند. پس لازم است در نمایش‏ها با همین دو مشخصه (که یکى هویت است و دیگرى انسانى) ظاهر شوند. از این‏رو مى‏باید همان گونه که هستند و باید باشند، به تصویر کشیده شوند.
قهرمان یک داستان مى‏تواند نقاط قوّت و ضعف داشته باشد، ولى قهرمان ماجراى داستانى خود باشد. قهرمان داستانى معنایش این نیست که نقطه ضعف شخصیتى ندارد، بلکه مراد این است که چگونه و با چه شرایطى بر مشکل (که حتى مى‏تواند خودش و یا خواسته و شخصیتش باشد) چیره آید. آنچه او را قهرمان مى‏کند تصمیمى است که مى‏گیرد و توانى که از خود به نمایش مى‏گذارد تا بر آنچه مى‏خواهد او را از پاى در بیاورد پیروز شود. به این معنى توانایى انسانى هر فرد (اعم از زن و مرد) است متناسب با هویت شخصى که مورد توجه است.
مگر نه این است که توانایى انسانى متعلق به انسان مى‏باشد و زن و مرد ندارد؟ چرا در نمایش‏ها و داستان‏هاى ما جاى زنان در این وادى خالى است؟ زنانى که شخصیت اوّل ماجرا شوند و با توانایى و قدرت انسانى بر مانع پیروز گردند، کجا نشان داده شده‏اند؟ کدام نمایش را مى‏توان نام برد که شخصیت زن داستان به عنوان شخصیت اوّل و قهرمان ماجرا پشت حضور پر رنگ مرد یا مردان آن مجموعه کمرنگ و یا محو نشده باشد؟ مى‏توان از زمان پیروزى انقلاب، برنامه‏هاى نمایشى را بر شمرد و این جاى خالى را به وضوح دید.

عجوزه شیطان‏صفت (Witch) ریشه در کدام ادبیات‏

ویچ (Witch)، جادوگرى است عجوزه‏اى و اهریمن. زنى که در درون، زشت‏ترین است و در بیرون، با بهره‏گیرى از قدرت جادویى، خود را زیباترین نشان مى‏دهد. او با معجونى که مى‏سازد و وردى که مى‏خواند و با قدرت جادویى خود فساد مى‏آفریند. انگیزه کارهاى او قدرت‏طلبى است و حسادت. او به دنبال قدرت است و از هر راه که باشد مى‏خواهد آن را به دست بیاورد. در ادبیات کودک و فیلم‏هایى که بر همین اساس تولید شده‏اند، این پیرزن شیطانى به روشنى تصویر شده است. این عجوزه یا به گونه‏اى تصویر شده که حضورى غیبى و نمادین دارد و یا در زندگى عادى روزمره زندگى مى‏کند. پیرزنى که در داستان «هنسل و گرتل» کارش خوردن کودکان است و در قعر جنگل زندگى مى‏کند؛ نامادرى «سفیدبرفى» که او را به سربازان قصر مى‏دهد تا ببرند بکشند و جگر او را بیاورند تا نامادرى بخورد؛ نامادرى سیندرلا و دخترانش نیز از این نمونه‏اند. جالب توجه است که جادوگران اهریمنى، همه زن هستند. در داستان‏هاى کهن غربى عجوزه شیطان‏صفت (Witch) زن شناخته شده‏اى است که هم در ادبیات کودک جا دارد، هم در تولیدات ادبى - هنرى و بر همین اساس در تولیدات بزرگسالان راه پیدا کرده است.

رد پاى زنان اهریمنى در تولیدات فرهنگى - هنرى ما و در تولیدات رسانه ملى‏

این زن همو است که به زندگى انسان‏ها راه پیدا مى‏کند و عامل اصلى فساد در زندگى بشر است. بر مبناى نگاه کتاب مقدس موجود دین‏هاى یهود و مسیحیت، زن عامل گناه اولیه بشر است. در ادبیات کهن غرب گناهان و بدى‏ها ریشه در وجود این زن (که نماینده همه زنان است) دارد. این دیدگاه ریشه در اعتقادات دینى یهود و مسیحیت (که مذهب جامعه غربى است) دارد. در کتاب مقدس تحریف شده یهود و مسیحیت، زن دروازه گناه اولیه آدم است. او است که توسط شیطان وسوسه مى‏شود و با خوردن از درخت ممنوعه دست به گناه مى‏زند. هم اوست که مرد را با فریب به وادى گناه مى‏کشاند و از آن درخت مى‏خوراند. بر این اساس مردان اگر خطا مى‏کنند، ریشه در گناه و وسوسه زنان دارد اما زنان که گناه مى‏کنند، خود عامل گناهند. مبتنى بر این دیدگاه است که جایگاه و نقش زن در زندگى بشر شکل مى‏گیرد. زن دروازه بزرگ گناه مى‏شود و عامل گناه مرد. نقش و علت وجودى زن در ارتباط با مرد و جامعه بر همین اساس شکل مى‏گیرد و همین نقش است که پایه و اساس دیدگاه نسبت به زن و حضور او در ادبیات مردمى (فولکوریک)، ادبیات کهن و به دنبال آن هنر و ادبیات امروز جوامع غربى را شکل مى‏دهد. همین دیدگاه در فرهنگ جارى جامعه و در ادبیات فولکوریک (که ریشه ادبیات کهن است) فراگیر بوده است. تاریخ، ادبیات و هنر امروز اروپا و آمریکا بر همین اساس شکل گرفته و جریان داشته است.
حضور این زنان، به تقلید از ادبیات غرب در عمده تولیدات نمایشى رسانه ملى ما باز شده و زنان نقش محورى و تعیین‏کننده در زمینه اغوا و اغفال یافته‏اند. سریال‏هاى پر بیننده‏اى مثل «خواب و بیدار»، «معصومیت از دست رفته» و «امام على(ع)» و بسیارى از سریال‏هاى ریز و درشت دیگر از همین نمونه‏اند. این حضورها حتى گاه به صورت اغراق‏شده غیر واقعى در سریال‏هاى تاریخى مستند ما وارد شده‏اند، به گونه‏اى که تاریخ را با این نگاه تحریف کرده‏اند. در سریال امام على(ع)، همه انگیزه حرکت مرد در دست زدن به پلیدترین حرکت تاریخ، وسوسه یک زن است. البته روشن است که این وضع نگاه فیلمنامه‏نویس است تا تاریخ. در تاریخ شاید این موضوع در حد یک رد پاى کمرنگ باشد، یا در سریال «معصومیت از دست رفته» زن وسوسه کننده، جرثومه فساد است و حجاج یوسف - شخصیت شناخته شده تاریخى - در کنار او پاک و بى‏گناه مى‏نماید. زنان پلید تا این درجه به تقلید از ادبیات اروپایى و غربى پر رنگ مى‏شوند، ولى جاى زنان مقتدر مثبت که برگرفته از تاریخ، گذشته و مذهب ما باشد، خالى است. اگر نمونه زن مثبت هست، آمده تا فرزندى به دنیا بیاورد و بمیرد. از او غیر از فرزندش اثر وجودى دیگرى نیست. همین نکته هم برگرفته از ادبیات غربى است. در ادبیات غرب، زنان خوب این گونه‏اند. در قصه‏هاى عامیانه غربى، جایگاه یک زن خوب این گونه نشان داده شده است. او مى‏آید، بچه‏اى به دنیا مى‏آورد و خود مى‏میرد. اگر هم نمیرد، حضور مؤثر ندارد.
در نوع نگاه غربى، نکته اصلى ارتباط میان انسان‏ها با «تسلط» معنا مى‏شود. اگر زن مسلط باشد، پس عجوزه اهریمنى است اما اگر مرد مسلط است، مى‏تواند خوب باشد یا بد، ولى همین موضوع باز ارجاع داده مى‏شود به گناه اولیه و نقش زنان در ارتباط با آن. زنان عامل گناهند و گناه و بدى مردان ریشه در وسوسه زنان دارد. برگرفته از همین دیدگاه، اگر در تولیدات هنرى ما و در آفرینش‏هاى نمایشى رسانه ملى، زن تا حدى به مرحله پر رنگ شدن شخصیت و تصمیم‏گیرى نزدیک مى‏شود، مثلاً در خانه (جایى که با مرد در ارتباط است) به نوعى مسلط تصویر شده (مثل شخصیت خانم دکتر در دوران سرکشى)، آنجا هم کشمکش تسلط خودنمایى مى‏کند.
زنان مثبتى که ادبیات، فرهنگ اصیل و مهم‏تر از همه دین و آئین و تاریخ اسلامى و تاریخ انقلاب معرفى مى‏کند، در کدام نمایش به عنوان شخصیت پررنگ، برجسته و محورى راه یافته‏اند؟ نهایت مقامى که زنان در نمایش‏ها با شخصیت‏هاى مثبت در آن جاى گرفته‏اند، مادران مهربان و فداکارى هستند که در خانه و براى خانواده ایثار و فداکارى مى‏کنند، ولى این یک بعد از ابعاد بانوان رشید و رشدیافته است، باقى ابعاد کجا نشان داده شده‏اند ؟

توان خارق عادت، غیبگویى و دیدن آینده، توان عجوزه‏هاى اهریمنى و یا پریان‏

لازم است که تولیدات نمایشى رسانه ملى مورد تحلیل و بازبینى و بازشکافى قرار بگیرند تا روشن شود محورها و عناصرى که آنها را مى‏سازد تا چه حد برگرفته از تولیدات و نگاه غربى است. روشن است که این عناصر گفته شده براى تولید در اینجا و بازسازى در فرهنگ بومى، رنگ و لعاب ایرانى اسلامى به خود مى‏گیرند، به عنوان نمونه مى‏توان ردپاى زنان غیبگو را بازشناسى کرد. زن غیبگو به تقلید از همین شخصیت‏ها که توان خارق‏العاده دارند ساخته شده است. سریال «دیروز، امروز، فردا» نمونه آن است. در مورد زن غیبگو دو نکته: غیبگویى و شخصیت وى. غیبگویى او ریشه در ادبیات غرب دارد و براى اینکه عجوزه اهریمنى نباشد، به جاى بزرگسال به کودک نزدیک شده است. او در رفتار و کلام و واکنش‏ها و حتى گفتار به شخصیت کودک نزدیک‏تر است.
غیبگویى و پیشگویى نه در گذشته و ادبیات ما جا دارد و نه میان مردم ما. در فرهنگ مردم متوسل شدن به پیشگویى نکته مثبتى نبوده که مورد تشویق و حمایت قرار بگیرد. این مبحث نه در ادبیات کهن ما ستوده است و جا دارد و نه در ادبیات امروز ما. میان مردم عادى هم پیشگویى و غیبگویى در حد کف‏بینى زنان کولى و دوره گرد محدود بوده است. رفتن به پیش فالگیر و رمّال و آینه‏بین و در فرم شیک آن، فال قهوه (که همه به ظاهر در دیدن غیب مشترکند) نشانى است از خرافى بودن افرادى که به دنبال این موضوعات رفته‏اند. در این وادى افتادن هم خلاف نشان داده شده و دلیل بر نداشتن درک صحیح و عدم استفاده از توانایى عقل بوده است. به همین دلیل هم در پیش‏زمینه فکرى جامعه ما رفتن به این وادى بیشتر کار زنان بوده، چون در ذهنیت جامعه (جداى از بحث درست یا غلط بودن ادعا) بیشتر زنان به این راهها متمسک مى‏شوند.
با توجه به این نکات، انسان‏هاى کم عقل خرافى به این ادعاها (غیبگویى) دامن مى‏زنند که در فرهنگ عامى بیشتر زنان بوده‏اند. در این مجموعه، زن غیب را مى‏بیند، ولى از این توان براى خدمت به انسان‏ها استفاده مى‏کند. نکته‏اى که در بالا ذکر شد، به ذهن بیننده نمى‏آید، ولى در ضمیر ناخودآگاه مخاطب، آن نکته به قوّت خود باقى است. علاوه بر آن، پیش‏زمینه ادبیات ما را تغییر نمى‏دهد.
نکته این است که وقتى حضور انسانى که به این وضوح غیب را مى‏بیند و توان پیش‏بینى را دارد، در ادبیات ما سابقه ندارد، پیشینه وجودى او کجاست؟ داشتن قدرت پیش‏بینى یعنى داشتن توانى که فرد را از توان مردم عادى فراتر مى‏برد، او را کمرنگ یا پررنگ در دسته‏بندى خاص جاى مى‏دهد.
البته این مجموعه نمایشى چون در قدم اوّل است و هنوز جاى پاى رفتن به قدم‏هاى دیگر براى مخاطب باز نشده، در همین حد مانده، ولى نکته این است که داشتن «توان خارق عادت» مى‏تواند به خیلى جاهاى دیگر برود و دلیل منطقى هم ندارد در همین حد بماند.
نمونه روشن‏تر این شخصیت «افسانه مرلین» است که مرد است و داراى توان دیدن پنهان و آینده. از این‏رو که مرد است، پس نمى‏تواند بالذات اهریمنى باشد. او از یک طرف مرد است و از طرف دیگر دست‏پرورده یک جادوگر - ویچ (Witch) - او مى‏خواهد خوب باشد و جادوگر از او مى‏خواهد که روح شیطانى داشته باشد. از آنجا که مخالفت مى‏کند، توسط جادوگر تنبیه مى‏شود. مى‏بینیم جادوگرى و توان دیدن آینده و داشتن توان خارق عادت، تعلق به نیروهاى اهریمنى دارد که در این وادى از آن زنان است. جاى زن قدرتمند تصمیم‏گیرنده اینجاست. او یک جادوگر چیره‏دست است که هم توسط نیروهاى اهریمنى هدایت مى‏شود و هم به همان جا ختم مى‏شود. مردان از این وادى پیراسته و بَرى‏اند. این نگاه هم در نگاه غربى در باره زن ریشه دارد و هم در تولیدات ادبى و فرهنگى هنرى غربى (مبتنى بر نگاه مذهب موجود یهود و مسیحیت به زن). روشن است اگر تولیدات داخلى بخواهد همان دیدگاه را داشته باشد، نمى‏تواند در مسیر تحقق آرمان‏هاى نظام باشد.
مجموعه‏هاى نمایشى آمریکایى «جینى» که علاوه بر پخش در آمریکا در ایران قبل از انقلاب به نام «دختر شاه پریان» پخش مى‏شد و مجموعه نمایشى «افسونگر» (bewitched) در داشتن توانى بالاتر از توان عامه مردم، پیشگامان قوى‏تر و نمونه کپى شده دخترى به نام «گلى» در مجموعه «دیروز، امروز، فردا» هستند. با این تفاوت که چون این شخصیت‏ها اصل و برگرفته از ادبیات غربى هستند و براى مخاطب خود کاملاً شناخته شده و جا افتاده هستند، با توانایى‏هاى کامل خود ظاهر شده‏اند. آنها در حد دیدن و دانستن و داشتن اطلاعات محدود نشده‏اند و بر اساس دانسته‏هاى خود با استفاده از توان خارق‏العاده دست به عمل مى‏زنند. به اضافه اینکه در آن مجموعه‏ها دیدن صحنه‏هاى غیبى و دست یافتن به اطلاعات پشت پرده، دلیل و ضابطه شناخته شده خود را دارد و به شکل بى‏ربط و بى‏منطق و بى‏ضابطه که در مجموعه ایرانى انجام مى‏شود اتفاق نمى‏افتد، چرا که در آن ادبیات اصیل است و آن شخصیت (bewitched) شناخته شده اما در این مجموعه وارداتى و کپى.
زنى با توان خارق عادت در ادبیات غربى (اروپایى و آمریکایى) همان ویچ (Witch) (افسونگر) است که در ذات عجوزه اهریمنى است. شاید به ظاهر زیبا در بیاید، ولى باطنى پلید و شیطانى دارد. این شخصیتى کاملاً شناخته شده براى هر کودک و بزرگسال غربى است. او هم در فرم کامل شده خود حضور دارد (در ادبیات و فرهنگ عامه و فیلم‏ها) که جادوگرها هستند و هم در شکل ضعیف و کامل نشده. جادوگران زن در ادبیات ما سابقه حضور پررنگ ندارند و شناخته شده نیستند. هر چه هست جادوگرانى هستند که غیب را مى‏دانند.
مگر جادوگر خوب هم وجود دارد؟ پس باید در حد داشتن اطلاعات محدود بماند و پا را فراتر نگذارد و شبه پرى باشد. پرى که میان انسان‏ها نیست و وجود خارجى ندارد. پس باید به عنوان یک زن در نقطه مقابل عجوزه اهریمنى که یک انسان دلنشین و دوست‏داشتنى مى‏شود باشد. چه چیز انسان را دوست‏داشتنى مى‏کند؟ اخلاق، خوبى کردن، خیر دیگران را خواستن با درونى پاک و زلال. درون چه کسى پاک و زلال است؟ پاسخ روشن است، یک کودک. این است که او قبل از اینکه شخصیتش روشن کند باید چگونه باشد یا چگونه رفتار بکند رفتار او روشن شده است، چرا که نمى‏شود کسى درونش کودک باشد اما رفتارش آن گونه نباشد.
نکته جالب توجه این است: ادبیاتى که زنان عجوزه اهریمنى را خلق کرده، در آنها زن خوب ایده‏آل، وجود خارجى ندارد. او یا پرى است یا زن مرده، پرى هم که میان انسان‏ها زندگى نمى‏کند. زن خوب (پرى‏صفت) اگر باشد، فقط در برهه‏اى حضور دارد، همان لحظه که مى‏خواهد کودکى به دنیا بیاورد، و بعد مى‏میرد. از این‏رو شخصیت زن ایرانى خلق شده در مجموعه نمایشى مذکور (که نقطه مقابل عجوزه اهریمنى است) باید یک زن باشد که محل تجمع همه خوبى‏ها است، در مقابل عجوزه که محل همه بدى‏ها است. از این‏رو که این گونه زن نمى‏تواند وجود خارجى داشته باشد، پس به جاى اینکه زن باشد، در ظاهر زن است، ولى در رفتار کودک.
رفتارها و حرکات کودکانه این زن نشانى است از وفادارى این نسخه کپى به اصل غربى خود. در این شکل، هماهنگى و هم‏آوایى این برنامه در ارتباط با عدم وجود یک زن در زندگى انسان‏ها که خیرخواه دیگران است حفظ شده. با کودک کردن او در رفتار و کردار این مدل ایرانى در واقع به این محور که چنین زنى (که به طور عادى در جامعه انسان‏ها وجود ندارد) وفادار مانده. هر چه باشد «گلى» یک زن فوق‏العاده است که با دیگران فرق دارد. از همین‏رو در پایان سریال، با همه خداحافظى مى‏کند و به شکل مرموزى از میان دنیاى انسان‏ها مى‏رود.
در ارتباط با برنامه‏هاى نمایشى، نکات دیگرى هم قابل توجه است:
دیرزمانى نیست که رسانه ملى در برنامه‏هاى خود، موضوع ازدواج دوم مرد را، چه ازدواج موقت و چه دائم، به عنوان همسر دوم مطرح مى‏کند. البته به خوبى پیداست که به این موضوع از زاویه دید مردانى نگاه شده که به طرح عواقب و پیامدها و مشکلاتى که این کار با خانواده اوّل مرد و بچه‏ها ایجاد مى‏کند علاقه‏اى ندارند. به اضافه اینکه انواع و اقسام اشکالات و مشکلات و بیمارى‏هاى ریز و درشت را در ارتباط با زن اوّل مطرح مى‏کنند، به گونه‏اى که نه تنها این کار از طرف مرد منطقى و عقلایى جلوه کند که بیننده با مردى که آن مصایب (تحت عنوان همسر اوّل) به سرش ریخته، همدردى هم بکند. به اضافه اینکه فقط طرح موضوع و گذشتن از کنار آن در عادى نمودن ازدواج دوم، تأثیر و نقش دارد.
روشن است اگر این موضوع در رسانه ملى آورده مى‏شود، لازم است جهت‏دار و همه‏جانبه به آن نگاه گردد. اما طرح مسئله در عین مسکوت گذاشتن مسائل مربوطه و مطرح نکردن مشکلات و مصایب، این است که عمل در ارتباط با خانواده اوّل نتیجه‏اى جز ترویج و عادى کردن آن ندارد. اگر رسانه بنا دارد به این موضوع بپردازد باید در جهت قانونمند کردن موضوع و رفع مشکلات جامعه قدم بردارد، نه اضافه کردن مشکلات، یا بدتر از آن حل یک مشکل با ایجاد دهها مشکل اساسى و بنیادین دیگر. عادى کردن ارتباط خارج از خانه به ازدواج دوم ختم نمى‏شود، بلکه به ارتباط عاطفى زن و مرد در خارج از خانه نظر دارد.
در ارتباط با موضوع زن، خانواده و روابط خاص میان زن و مرد، به طور کلى مى‏تواند در دو جهت باشد: یکى روابط محدود و محصور به خانواده، دیگرى روابط آزاد بدون حد و حصر و ارتباط قانونمند. مى‏دانیم دیدگاه غربى در باره موضوع زن، خانواده و روابط زناشویى در جهت ارتباط آزاد بودن محدودیت‏هاى ارزشى و خانوادگى است. اما همان دیدگاه غربى وقتى به پاى خانواده و عمل مى‏رسد، براى خانواده ارزش و اعتبارى قانونى قائل است و روابطى که زن و مرد از هم مى‏برند یا یکى مى‏برد، همین را قانونمند مى‏کند. اوّل زن و مرد از هم جدا مى‏شوند، آنگاه از دید قانون مجازند هر کدام آزادانه به راه خود بروند. تا زمانى که چارچوب خانواده را حفظ کرده‏اند، به لحاظ قانونى مجاز به ارتباط داشتن با زن یا مرد دیگرى نیستند. این کار، هم به لحاظ ارزش‏هاى اجتماعى، و هم به لحاظ قانون، خلاف به حساب مى‏آید و رسانه‏ها نیز بر خلاف آن حرکت نمى‏کنند.
طبعاً در نظام جمهورى اسلامى ایران که خود را حافظ منافع خانواده و موظف مى‏داند جهت حفظ حریم و تقویت خانواده، قانونمدارى، عفت و ارزش‏هاى اخلاقى و بالاتر از همه، جهت حفظ قانون خدا (که عدالت است) تلاش کند، نمى‏توان پذیرفت موضوع به این صورت ترویج شود. مردى با منشى خود که سن دختر او را دارد، ارتباط عاشقانه برقرار مى‏کند و این کار امر عادى جلوه مى‏نماید. تنها نداى مخالف مادر سنت‏گراى دختر است که از ترس حرف مردم مى‏نالد! مخالف دیگر، زنِ مرد است که از سرِ حسادت مخالف است. مرد بیچاره هم زنى مریض دارد، تا با هر کار غلط دیگرى که مى‏کند، بر حق جلوه داده شود. چیدمان به گونه‏اى است که همه در عادى کردن وضع است تا مانعى بر سر راه مسیرى که آغاز شده است، به وجود نیاید. (سریال طلسم‏شدگان)
در سریال‏هاى مختلفى که این کار شده، طرح موضوع (جداى از مثبت یا منفى بودن شخصیتى که این کار را کرده) امرى است که عادى نشان داده شده، بدون احساس لزوم به پرداختن پیامدها و مسائل مرتبط با آن. به گونه‏اى با این قضیه برخورد شده که گویى امرى طبیعى است، در کنار سایر مسائل زندگى که در جریان است. طرح موضوع بدون پرداختن به عواقب جنبى اثر، بخصوص نگاه ارزشى به آن، کارى در جهت عادى کردن این موضوع است. خواننده گرامى توجه داشته باشد که اکنون درصدد ارزیابى و بازگویى احکام دینى و باید و نبایدها در مسئله تعدد زوجات (چند همسرى) که نخستین و اصلى‏ترین شرط آن «عدالت» است نیستیم.
نکته قابل تأمل اصلى در ارتباط با موضوع این است که جداى از اینکه تولید کنندگان این آثار با چه دیدگاه و در دفاع از چه مسائلى به این کار مى‏پردازند، انتهاى خط باز است. مى‏دانیم که در ارتباط با مسائلى چنین، آنچه حرف اوّل را مى‏زند شرع است. مجاز شمردن تعدد زوجات در اسلام از یک طرف و شرطهایى که بر آن نهاده، از طرف دیگر و قانونمند کردن آنچه به جامعه مربوط است و بحث در زمینه روش‏ها و کاربردها، موضوعاتى هستند که در این باب جاى کار و بحث‏هاى کارشناسى دارند و در محدوده این مقاله جاى آنها نیست. آنچه در ارتباط با این برنامه و برنامه‏هاى دیگرى که باب این موضوع را باز کرده‏اند مهم مى‏نماید، انتهاى مسیر است.
روشن است در نظامى که مدیران و مسئولان آن اسلامى مى‏اندیشند و تعهد و دغدغه اسلامیت دارند (جداى از اینکه آنچه در این ارتباط در جامعه جارى است، تا چه حد اسلامى و تا چه حد به اسم دین اما خلاف آن است) نمى‏توان مستقیم و واضح دیدگاههاى غربى را تبلیغ کرد و اشاعه داد، ولى مى‏توان همین مسیر را مرحله‏بندى کرد. اولین قدم براى عادى کردن روابط میان زن و مرد در خارج از خانه، استفاده از اسم اسلام است، هر چند آن دستورها و دیدگاهها به گونه‏اى که در جریان است، همخوان و منطبق با اسلام نباشد.
روشن است مسیرى که در ارتباط با خانواده و عادى کردن روابط رمانتیک و عاطفى میان زن و مرد در خارج از محیط خانه در پیش گرفته شده، امروز از اسم ازدواج دوم و ازدواج موقت براى مجاز نشان دادن آن استفاده مى‏شود، ولى راهى نیست که در همین مرحله ختم شود. مرحله بعد برداشتن این دو اسم است در مسیر مجاز دانستن روابط میان زن و مرد در خارج از محدوده خانواده. شاید مرحله بعد از آن هم مرحله‏اى باشد که ازدواج و خانواده را مزاحمى بر سر راه آزادى‏هاى فردى به حساب آورد، همان گونه که غرب در همین مسیر رفته و مى‏رود. مراحل و مسائل بعدى، کم و بیش در بعضى از نمایش‏ها اشاره‏اى به آنها مى‏شود.
شاهد مثال روابطى است که در کل نمایش‏هاى رسانه ملى میان زنان و مردان در جریان است. در سریال «کمربندها را ببندیم»، رابطه دو شخصیت اصلى دختر و پسر قبل از عقد، با آنچه میان زن و شوهر در جریان است، چه تفاوتى دارد؟ در این مجموعه که به دلیل طنز بودن قالب کار، جوانان و نوجوانان را به عنوان مخاطب انتخاب کرده است، در ارتباط با موضوع مطرح شده چه نقشى را ایفا مى‏کند و چه آموزشى به جوانان مى‏دهد؟ به چه دیدگاهى دامن مى‏زند و کدام حد و حصرها را مى‏شکند؟

رواج روابط دختر و پسر (و به دنبال آن زنان و مردان) خارج از محدوده خانواده‏

کمرنگ کردن حرمت خانواده و روابط نزدیک عاطفى در محدوده خانواده و رواج آن در شکل و فرمى خارج از محدوده آن‏ در سریال‏هاى نمایشى با اینکه به ظاهر در آنها فرم پوشش حجاب اسلامى رعایت شده، در شکستن حد و مرزهاى روابط میان محرم و نامحرم (که بخش عمده و بلکه روح حجاب است) نقش مؤثر و مهمى داشته است. کار به همین جا خلاصه نمى‏شود، هر برنامه یک قدم به پیش آمده و این مرزها را یک قدم عقب‏تر برده است. در واقع نقش و جایگاه زن است که در این برنامه‏ها به قهقرا مى‏رود.
نقش اوّل زن در مجموعه نمایشى «کمربندها را ببندیم»، دخترى است که فرصت‏هاى ازدواج را پشت سر گذاشته و بى‏صبرانه و بى‏شکیب مى‏خواهد ازدواج کند. خودش جفتش را انتخاب کرده و با هم رابطه نزدیک و عاطفى برقرار کرده‏اند. روابط این دو درست مثل زن و شوهرهایى است که سال‏ها با هم محرم بوده‏اند و همه پرده‏ها را کنار گذاشته‏اند. البته روشن است که رابطه زن و شوهر در نگاه صدا و سیما تا این حد تعریف شده است: «با یکدیگر تماس بدنى نداشته باشند و حجاب ظاهر هم حفظ شود»! رابطه این دو با رابطه زن و شوهرها در سریال‏هاى دیگر چه تفاوتى دارد؟ در برنامه‏هاى نمایشى قبلى، حد این کار تا اینجا بود که اگر دو نفر به ازدواج با هم علاقه‏مند بودند، پرده‏ها میان‏شان برداشته نشده بود، که در این برنامه این مرز هم برداشته شده است! در مجموعه سریال این گونه نمایش داده شده که نه تنها پدر دختر کاملاً از ماجرا بى‏اطلاع است، که مخالف است و معلوم نیست ارتباط نزدیک بین دختر و پسر بر کدام اساس استوار است؟ اینکه نه عقد دائم است و نه عقد موقت.
نقش زنان این سریال همانند سریال‏هاى نمایشى در سطح است، حاشیه‏اى و کمرنگ و سطحى و بدتر از همه، ابزارى. آنان در جامعه هستند، ولى از شخصیت آنها خبرى نیست. یک زن هم که به عنوان شخصیت اصلى پررنگ است و مدیریت را به عهده دارد، حضور پررنگش همان است که کارگردان از او خواسته است. او که با زنان دیگر تفاوت دارد، باید باشد، تا آنچه را که از روابط مطرح شد، بتوان به اجرا در آورد. به همین دلیل به اسم مدیریت کار، نقشه و هدف خود را که ازدواج با فرد مورد نظر است دنبال مى‏کند.
زنان سریال را مى‏توان گفت نمونه‏هاى سفاهت، بلاهت و حماقتند که جز ازدواج کردن چیز دیگرى در فکر و ذهن آنان نمى‏گذرد. حتى زنانى که فرزندان بزرگ دارند حرف‏هاى جمعى‏شان گواه بر همین نوع نگاه به زنان است. سه دختر جوان کارمند در محل، و جمعى از زنان میانسال همه عارى از رشد شخصیتى و ارزش وجودى و دارندگان صفت‏هاى غیر اخلاقى از غیبت کردن و تهمت زدن و دهن‏لقى (صفتى که در خود برنامه عنوان شد) و مسخره کردن و لودگى‏اند. موجودات بى‏شعورى که نمى‏دانند چه چیز را کجا بگویند و آنچنان در فکر مد و لباس و پى گرفتن اسم و رسم و تلفن و حرف‏هاى بى‏فایده‏اند که وجودشان بى‏خاصیت است.
تکیه‏کلام و رفتارهاى لوسى که هم از جوانان سر مى‏زند و هم از میانسالان، نه تنها در شأن یک زن نیست که در شأن یک بزرگسال نیست. این تصویر تا چه حد براى جامعه ما آشنا است که یک پسر بزرگ از بى‏غذایى براى مادرى که بیکار در خانه بوده، نیمرو درست کند، لقمه بگیرد و ظرف‏ها را بشوید؟ آن مادر در خانه چه مى‏کند؟ آیا زنان ما این گونه‏اند؟ این زنان از کجا آمده‏اند و براى چه در نمایش حضور دارند؟ مشکلات جامعه را مطرح مى‏کنند یا راهى را نشان مى‏دهند تا جامعه رو به آن سو برود؟
فکر و ذهن دختران برنامه را، یافتن یک جنس مذکر براى خود پر کرده است. دختران مجموعه جز این در سر ندارند و در این راه از هیچ کارى فروگذار نیستند، به همین دلیل است که مرتب مجبورند خود را عرضه کنند و یا پاى این خواسته بایستند! به هر شکل که شده، از دروغ گفتن و کلک زدن به پدر (توسط زن نقش اوّل) تا عشوه و کرشمه رفتارى و کلامى (تلفنچى محل). این طور به نظر مى‏رسد که فرم طنز بهانه‏اى شده تا هر چه بخواهند بگویند و به هر نوع نگاه که بخواهند دامن بزنند و هر مسخره‏بازى را به این بهانه، درست و موجه جلوه دهند.

براى یافتن جایگاه زنان باید پرسید زنان چرا در نمایش‏ها حضور دارند؟

در یک بررسى کلى جایگاه زنان در نمایش‏ها، این گونه دیده مى‏شود:
1 - کسى عاشق آنها شده و خواستگارى کند و در نهایت شوهر کنند. وسیله‏اى براى ارضاى نیازهاى جنسى مردان باشند. (به تعبیرى براى زنان زندگى ازدواج است و دیگر هیچ).
2 - در وقت لازم محبت و مهربانى کنند (بیشتر در مقام مادر و خواهر).
3 - در بخش خدمات خانه کار کنند (در مقام مادر و همسر).
4 - در وقت ضرورت، گریه و زارى و شیون و یا داد و فریاد کنند، چون گرچه زن بلاست (!) ولى خانه بدون زن نمى‏شود.
5 - وسیله‏اى براى ایجاد مسخرگى و مضحکه ایجاد شود.
6 - جاى غیبگوها و کف‏بین‏ها را بگیرند و آینده‏نگرى کنند و ...
7 - صفات رذیله از جمله حسادت و غیبت و چشم و هم‏چشمى و صفات شیطانى را به نمایش بگذارند.
به این شکل با توجه به سریال‏هاى نمایشى روشن مى‏شود که حضور زنان در شکل کاربرد ابزارى است. زنان هستند تا کارى انجام شود. به همین دلیل هویت خاص و بارزى ندارند.

خبر و گزارش‏هاى خبرى

به طور کلى مى‏توان گفت: نیمى از مردم، زنان هستند. آیا اخبار و گزارش‏هاى خبرى لحاظ این نیمه را مى‏کند؟ البته مى‏توان گفت که جواب منفى این پرسش برمى‏گردد به مسائل جارى کشور و دولت و مجلس و مدیریت‏ها که منبع خبرى هستند. چون کارها در دست مردان است، پس اختیار هم مردانه است.
با اینکه پاسخ در مورد علت حضور بیشتر مردان در اخبار تا حدى مى‏تواند همین باشد، ولى باز اشکال اوّل به قوّت خود باقى است. به این بیان که: اشکال یک مرحله عقب‏تر مى‏رود؛ چرا که هنوز نیمى از انسان‏ها زنان هستند، ولى اخبار و گزارش‏هاى خبرى آنها را پوشش نمى‏دهد. روشن است که با گذاشتن یک مجرى یا یک خبرنگار زن، مشکل نیمى از جمعیت حل نمى‏شود.
نکته دیگر که ذکر آن مى‏رود نیز قابل توجه است و آن نوع پوشش خبرى به همان حداقل از بانوان است که در صحنه اجتماعى حضور دارند. در آن قسمت هم توجه و تمرکز از خانم‏هاى حاضر گرفته مى‏شود و تصاویر به گونه‏اى است که حضور خانم‏ها کمتر از آنچه هست نشان داده شود. گزارش‏ها و تصاویر پخش شده از مجلس، هیئت دولت و بازدیدها (که زنان و مردان در آن شرکت دارند) قابل تأمل است. زنان (آنجا که افراد خاص در خبرند) فقط در نماى دور دیده مى‏شوند. در بازدیدها آنجا که نماى بسته یا میانه به کار گرفته مى‏شود فقط آقایان هستند که نشان داده مى‏شوند. چرخش و حرکت دوربین با این دو نما از آقایان شروع شده و به اینان ختم مى‏شود. باز خانم‏ها در نماى دور نشان داده مى‏شوند.
وقتى شالوده اصلى نظام جمهورى اسلامى بر این باور است که به امر و راهنمایى‏هاى حضرت امام خمینى و مقام معظم رهبرى، زنان در صحنه حضور داشته باشند و دارند، لازم است که صدا و سیماى نظام هم متناسب با همین فرامین حرکت کند. حضور زنان در نظام جمهورى اسلامى در محدوده فردیت و جنسیت نیست که نیاز به عدم حضور آنان و یا کمرنگ نشان دادن آن باشد. حضور زنان به عنوان انسان‏هاى مسئول، متعهد و توانا است که خدمت خود را نه براى فرد بلکه براى ملت انجام مى‏دهند. از همین‏رو لازم است برخورد خبرى با حضور آنان، در خور شأن اینان و شایسته نظام اسلامى باشد. روشن است که اسلامیت نظام را رهبرى خط مى‏دهد، نه سلیقه‏هاى شخصى.

آگهى‏هاى تبلیغاتى‏

در تبلیغ فروش براى یک پوشاک، ظاهراً یک خانه متشکل است از پدر، مادر و کودک. تبلیغ با تصویرى که از خانه و خانواده ارائه مى‏دهد، تعریف خود را از آن منتقل مى‏کند. دوربین نشان مى‏دهد پدر روى تخت با خیال راحت خوابیده و نریشن هم همین را مى‏گوید که پدر راحت است، چرا که پوشک مورد نظر را براى فرزند خریده، بعد کودک را در جاى دیگر خانه نشان مى‏دهد که روى تخت خوابیده و راحت است، چون پوشک دارد. جاى مادر کجاست؟ روى زمین و پاى تخت بچه، درست مثل مستخدم و دایه! آیا در خانه‏ها بناست جاى مادرها این گونه باشد؟ آیا این است معناى خانواده و جایگاه زن؟ جالب است که در کل گفتار، حرفى هم از مادر نیست. گویى آدم نیست. فقط آن گوشه هست، چون وجود خارجى دارد. نمى‏شود خانه را بدون مادر نشان دهند. هر چه باشد مادرى بوده که فرزندى به دنیا آورده، طرح وجود مادر در همین حد است. هست تا کارهاى بچه را انجام دهد. این فقط یک مثال است و نمونه‏اى از حضور زنان در آگهى‏هاى تجارتى. در بسیارى از آگهى‏هاى تجارتى که زن در آن حضور دارد، حضورش همین گونه است.
در تبلیغ یک شوینده، پدر از بیرون به خانه وارد مى‏شود، کودک را در آغوش مى‏گیرد و پشتش را به مادر مى‏کند و رو به دوربین مى‏آید. تصویر پدر و فرزند شفاف مى‏شود و تصویر پشت تار. این مادر است که در پشت تار و حاشیه‏اى تنها حضور دارد و مى‏آید تا خودش را به اینها برساند. همان حضورى که از زن در خانه‏ها خواسته مى‏شود. فقط او بوده تا بشوید و لباس بچه را تمیز نگه دارد و پدر که آمد، بچه را با لباس تمیز تحویل وى دهد. به طور یقین آنجا که مادر فراموش مى‏شود، اشکال کار هست. اینکه پدر بچه را در آغوش مى‏گیرد و پشت به مادر مى‏کند و او به حاشیه مى‏رود، نکته اصلى اشکال است. حضور زنان در آگهى‏هاى تجارتى حضورى است در حد استفاده ابزارى. زنان را به تصویر مى‏آورند تا کار کردن‏شان را نشان دهند، آن هم در بخش خدمات.

برنامه‏هاى غیر نمایشى: میزگردها، مستندها، گزارش‏ها، حضور کارشناسان، پاسخ به پرسش‏ها و ...

ساختن برنامه مستند و تهیه گزارش‏ها ... نیز به دیدگاه و طرز فکر تهیه کننده و مجرى آن ارتباط مستقیم دارد. چه چیز انتخاب شود، از چه زاویه‏اى دیده شود و چه مسائل و مشکلاتى مطرح شده و یا پاسخ گفته شود. در ارتباط با این گونه برنامه‏ها اولین چیزى که به ذهن مى‏آید این است که چون مستند هستند، پس واقعیت را نشان مى‏دهند. این نکته صحیح است، ولى حرف بر این است که کدام واقعیت نشان داده شود و کدام نشان داده نشود، باز جاى انتخاب دارد. کدام‏ها مطرح و کدام‏ها مطرح نمى‏شوند؟ از میان واقعیت‏ها هم مى‏توان همه را نشان نداد. این وضعى چیزى است که برنامه‏هاى مستند گرفتارش هستند.
مى‏توان گفت بخشى که در ارتباط با تعیین و تبیین جایگاه زن در مسیر صحیح و با اشکال کمتر حرکت کرده، بحث‏هاى کارشناسى، برنامه‏هاى مستند و میزگردها بوده است. دلیل آن روشن است، چرا که در این کار کمتر از هر عمل دیگر، عوامل میانى نقش دارند و همه قوّت بحث به توانایى کارشناس و میهمان برنامه ارتباط دارد. کارشناسان حتى در بعضى موارد اشکال مجرى را برطرف کرده و بحث را به وادى صحیح برمى‏گردانند.

اجراى زنده (بخش مجرى)

اجراى زنده مى‏تواند همه قالب‏ها را در خود داشته باشد، اعم از نمایش یا میزگرد یا گفتار یک‏نفره مجرى. آنچه در این بخش مورد نظر است، گفتارهاى مجرى یا گفتگوهاى مجریان و میهمانان است، در برنامه زنده. در اجراى زنده شاید متنى از قبل تهیه و به مجرى داده شده باشد، ولى وقتى پخش مستقیم است، برنامه بر محوریت مجرى است که در جریان است. طرز فکر، باورها، دیدگاهها، عقاید و ایده‏آل‏هاى مجرى است که به همراه جملاتى که از دهان او بیرون مى‏آید، نیز به همراه حرکات و رفتارها و لبخند و اشارات و ... به بیننده منتقل مى‏شود. باور، اطلاعات و طرز فکر او نسبت به زنان چگونه است و نقش و جایگاه بانوان در دیدگاه او چیست؟ این برآیندى است که از طریق او به عنوان سخن مستقیم و جدى و یا در قالب طنز و مسخره، و یا هر قالب دیگرى به بیننده منتقل مى‏شود. هر چه قالب جذاب‏تر باشد حرف را بیشتر به مخاطب مى‏باوراند. یک مجرى، پیوسته مادرزن را به مضحکه مى‏گیرد و یا زنان را با باورها و ایده‏آل‏ها و همخوان با نگرش خود توصیف مى‏کند، روشن است که چه فکرى را اشاعه مى‏دهد.
اینکه باورها و دیدگاههاى او تا چه حد مبتنى بر حقیقت است، حرف دیگرى است، ولى هر چه هست دیدگاه او در جامعه فرهنگ‏سازى مى‏کند. این معیار، کجا و توسط کدام جریان کارشناسانه تعیین شده است؟ از آنچه بر آنتن جارى است، روشن است که مجریان برنامه‏هاى زنده تا آنجا که چارچوب پخش به آنها اجازه مى‏دهد، مبتنى بر عقاید خود و باورها و سلیقه‏هاى شخصى مى‏گویند، نه بر اساس استانداردهایى که به آنها آموزش داده شده است.
تصاویرى که برنامه‏ها در ارتباط با زن مى‏دهد در این محورها مشترک است:
در کلیه فرم‏هاى برنامه‏سازى و تولیدات که بر شمرده شد (غیر از میزگردها و برنامه‏هاى مستند کارشناسى) مى‏توان گفت که تصاویر ارائه شده از زنان، در عین اختلافاتى که دارند، در محورهایى مشترک هستند. این محورها را به ترتیب اهمیت مى‏توان این گونه برشمرد:
1 - استفاده ابزارى از زن
2 - حضور حاشیه‏اى زن
3 - محدود کردن حضور زنان در بعضى از وادى‏ها و راه ندادن آنها به زمینه‏هاى دیگر
4 - کار زنان در بخش خدمات
5 - (براى زنان) زندگى ازدواج است و دیگر هیچ (وسیله‏اى براى ارضاى نیازهاى جنسى مردان)!
6 - زنان وسیله‏اى براى ایجاد فضاى مضحکه‏اند (وادى جدیدى که اخیراً اضافه شده)!

غرب و تولیدات فرهنگى غربى محکوم و مطرود است چون از زنان استفاده ابزارى مى‏کند. این روند هم در جامعه غربى نمودار است و هم در تولیدات فرهنگى هنرى. این نکته واقعیتى است که نمى‏توان آن را کتمان کرد چرا که فرهنگ و عمیق‏تر از آن مذهب غربى (یهودیت و مسیحیت بر اساس کتاب‏هاى مقدس تحریف شده موجود) زن را در مقامى پایین‏تر از شأن انسان نشانده است. آنجا است که تعیین مى‏شود حضور او در حد ابزار است. در این میان جنسیت او و بهره جنسى که از زن برده مى‏شود و خدماتى که مى‏دهد، حرف اوّل را مى‏زند. بر همین اساس، فرهنگ و پیشینه فرهنگى اجتماعى که در ادبیات کهن و ادبیات عامیانه مشهود است، زنان در تولیدات هنرى، تلویزیونى، سینمایى و تبلیغاتى امروز غربى همین جایگاه را دارند. یافتن اشکالات فرهنگ غربى در ارتباط با زنان به این معنا نیست که دیگران (جوامع غیر غربى) استفاده ابزارى از زنان نمى‏کنند و اینان را کمرنگ‏تر یا به گونه دیگر در همین جایگاه نمى‏نشانند.
باید دید نقش و جایگاه و کاربرد زنان در دیدگاهها و در تولیدات چیست تا بتوان گفت که وسیله انجام چه کارى قرار گرفته‏اند و جایگاه انسانى آنها تا چه اندازه حفظ شده است. اگر در جایگاه انسانى که شایسته است قرار نگرفته‏اند براى انجام چه منظورى حضور داشته‏اند؟ همان وضع نشان مى‏دهد که کاربرد آنها ابزارى بوده است. اینکه به عنوان چه ابزارى به کار گرفته شده‏اند، موضوعى است که باید بررسى شود. انتخاب افراد به دلیل داشتن چهره و اندام جذاب و زیبا به نوعى نشان از دیدگاه ابزارى دارد، ولى در جامعه اسلامى حجاب بانوان دست آنان را که بخواهند از زنان در این وادى سوء استفاده کنند، بسته و آن حضور را به ظاهر کمرنگ‏تر کرده است، ولى در وادى‏هاى دیگر چه؟
در مورد یک فیلم یا یک سریال اگر سؤال شود این زن براى چه در این برنامه حضور دارد، جواب چه خواهد بود؟ جواب همان است که نشان مى‏دهد آیا زنان به عنوان یک انسان (آنچنان که شأن آنان است) در برنامه بوده‏اند یا به دلایل دیگر؟ اولین پاسخ این است که زنان در برنامه هستند چون وجود دارند؛ موجودى که زندگى مى‏کند. هر خانه زن دارد و مرد، خواهران و برادران، مادران و پدران، پس به همین دلیل زنان هم مطابق با واقعیت به تصویر کشیده شده‏اند. از این جواب که بالاتر برویم مى‏رسیم به نقش و جایگاه زنان. زنى هست چون چهره زیبا و جذاب دارد، و هست تا مردى عاشق او شود و بخواهد با وى ازدواج کند. هست تا وقتى لازم است زار بزند و گریه کند و جیغ و داد راه بیندازد. هست تا در آشپزخانه بپزد و بشوید و چایى بیاورد. متأسفانه در بعضى از تولیدات که خواسته‏اند غیر این را نشان دهند، به تصویرهاى مسخره‏تر و توهین‏آمیزتر از زنان رسیده‏اند. به تصویر مردى که خسته از کار بیرون به خانه مى‏آید و تازه وقت ظرف شستن او مى‏رسد، در حالى که زنش از صبح در خانه بیکار بوده است. چون بچه هم که در برنامه نیست، پس بیکارى زنان بیشتر خود را نشان مى‏دهد. مردان کارهاى خانه مى‏کنند با تصویرهایى مسخره و نچسب که مورد تمسخر خود شخصیت‏هاى برنامه هم قرار مى‏گیرد.
بحث بر سر جایگاه انسانى زنان است مثل مردان. نوشتار بر این نیست که مردان انسان‏ترند و نگارنده مى‏خواهد زنان هم به پاى مردان برسند. بحث بر این است که انسان چگونه نشان داده مى‏شود؟ چه نمودها و چه معیارهایى وى را انسان مى‏کند؟ همان‏ها است که لازم است در ارتباط با زنان مثل مردان به تصویر کشیده شود تا زنان مانند انسان نشان داده شوند، نه اینکه همچون یک وسیله مورد استفاده قرار گیرند. زنان در نمایش‏ها باشند، همان گونه که در جامعه هستند، از زن و مرد همه جور انسان، با همه طور شخصیت. نه اینکه وقتى به رده بالاى به کار بردن تفکر و تعقل و تصمیم‏گیرى (که نشان آدمیت است) مى‏رسد زنان حذف شوند. آنچه آدمى را در جایگاه انسان نشان مى‏دهد، به کار بردن عقل و گرفتن تصمیم است. روبه‏رو شدن با مشکل، پیدا کردن راه حل و مقابله با آن است. در سریال‏هاى نمایشى جاى این نقش در ارتباط با زنان خالى است. نه تنها در اصل نمایش و نقش‏هایى که دارند این گونه است که حتى این دیدگاه نسبت به زنان در جزئیات برنامه‏ها خود را نشان مى‏دهد. در تیتراژ برنامه «بانکى‏ها» پشت سر مردان بازیگر، تصویر یک هزار تومانى است و پشت سر زنان، تصویر یک پانصد تومانى.

زمان پخش برنامه‏هاى خانواده‏

خانواده چیست؟ خانواده دو ستون دارد که یکى زن است و دیگرى مرد و بعد فرزندان. به لحاظ بُعد اجتماعى سلامت و سعادت خانواده در گرو روابط صحیح و سالمى است که بین زن و مرد برقرار مى‏گردد. از طرف دیگر، خانواده مشوش نامتعادل که تنش و پرخاش، آرامش آن را بر هم زده، حاصل روابط ناصحیح و ناسالمى است که بین آن دو برقرار است. اصلاح و راه حل آن هم به دست آن دو انجام مى‏شود.
به طور کلى و در یک دید عمومى، قرار بر این است که مردها روزها از خانه بیرون بروند تا کار کنند و مخارج خانه را به دست بیاورند. موارد استثنا مورد نظر نیستند. چگونه است برنامه‏هایى که خاص خانواده است در ساعت‏هایى پخش مى‏شود که مردان در خانه نیستند؟! قاعدتاً این برنامه‏ها بخش‏ها و مطالبى را در خود دارند که به روابط صحیح زن و شوهر در خانه مى‏پردازند. آیا این برنامه‏ها همه این حرف‏ها را براى خانم‏ها دارند؟ بخصوص اگر سفارش‏هاى اخلاقى براى مخاطبان خود داشته باشند؟
در برنامه‏هاى خانواده، کارشناس برنامه از روابط صحیح بین فردى که موضوع خانواده است صحبت مى‏کند، مثلاً مى‏گوید که قدر زنان‏تان را بدانید، به آنها احترام بگذارید. به همه اعضاى خانواده مى‏گوید که در انجام کارها و مسئولیت‏هاى خانه مشارکت داشته باشید ... اینها وقتى گفته مى‏شود که اعضاى خانواده در بیرون از خانه هستند، بخصوص مردان که مخاطب اصلى این گفتارهایند، نیستند که بشنوند. خانم خانه مى‏شنود. توقعش با این گفتارها تنظیم مى‏شود. او مى‏آموزد که چگونه همسر خوب و همراهى باشد، ولى مرد او از شنیدن این آموزش‏ها محروم است. بعد زن تلاش در انتقال آموزه‏ها دارد که کشمکش در خانه بالا مى‏گیرد. در این میان، برنامه است که همچون زنان مظلوم واقع مى‏شود چرا که اعتراض مى‏شود از حقوق و احترام زنان گفتن باعث ایجاد کشمکش در خانه‏ها شده است.

نواقص و کمبودها

در این بخش مباحث مورد نظر تحت این عناوین مورد توجه قرار گرفته‏اند:

زنان در محدوده واقعیت‏ها محصور مانده‏اند، آن هم بخشى از واقعیت و نه همه آن‏

تصویرهایى که از انسان‏ها از رسانه ارائه مى‏شوند در مجموع، چه خصوصیاتى باید داشته باشند؟ این انسان‏ها خواسته یا ناخواسته در فرآیند کلى کار، الگو مى‏شوند و در این روند داستان و ماجرا پیام خود را مى‏رساند.
وقتى نمایش، یک زن را گونه خاصى مى‏بیند و تعریف مى‏کند، اگر در مقابل این سؤال قرار بگیرد که چرا زنان این گونه معرفى شده‏اند؟، قطعاً پاسخ خواهد داد که این زنان در جامعه هستند. نوشتار به دنبال این نیست که بگوید پاسخ صحیح است یا خیر، ولى پاسخ کافى نیست. زنان دیگر هم هستند که داراى فضایل و کمالات انسانى و شخصیت‏هاى گرانسنگ هستند. آنها کجاى نمایش حضور یافته‏اند؟ هر چه باشد پاسخ براى فرار از روبه‏رو شدن با این نکته است که تصاویر ارائه شده در نمایش‏ها با مخاطب، با جامعه و با فرهنگ جامعه چه مى‏کنند؟ بى‏شک هنرمند، یک گزارشگر نیست که همان را که در جامعه هست و یا اتفاقى را که افتاده است، بى‏کم و کاست منعکس کند. هنرمند در نقش یک راهنما شخصیت و داستان خلق مى‏کند تا آنچه را که دریافت کرده به مخاطبان برساند.
هنر و هنرمند از طرفى موظف به طرح مسائل و مشکلات است و باز کردن راه حل براى آنها. از طرف دیگر، قرار نیست در محدوده واقعیت جامعه (آن هم بخشى از واقعیت‏ها و جزیى از جامعه) بماند و فقط آنها را بگوید. بازتاب واقعیت‏ها و رویدادها، کار خبر و گزارش‏هاى خبرى است. تولید هنرى متعهد، راه رشد و کمال و ارتقا را نشان مى‏دهد. کار هنرى پاى‏بند به تعهد انسانى، شاید ریشه در زمین داشته باشد، ولى نگاهش رو به آسمان است. از این زاویه که نگاه شود هنرمندان و دست‏اندرکاران ساخت تولیدات هنرى نمى‏توانند در محدوده واقعیت عام و عمومى بمانند.
در ارتباط با تصاویرى که از زنان در نمایش‏ها ارائه مى‏شود باید کارى آمارى کرد تا روشن شود در چند درصد از نمایش‏ها زنان سطحى، کلیشه‏اى، پرحرف، نادان و احمق، یکدنده، لجوج، کج‏اندیش، بى‏خاصیت، فضول، خبرچین، حسود، سرخورده، فاقد قدرت اراده و اندیشه هستند. زنانى که از به کار بردن عقل و گرفتن تصمیم ناتوانند. زنانى که حسادت، تجمل‏پرستى، چشم و هم‏چشمى انگیزه حرکت‏هایشان است. زنان رشدنیافته‏اى که توان درک مطالب را ندارند. زنانى که از تفکر در مقابل درک چالش و راه یافتن به حل مشکل ناتوانند و مردان هستند که مى‏آیند و راه به جایى مى‏برند. زنانى که چون درک و فهم درست و همه‏جانبه از مسائل ندارند، اگر هم تصمیمى بگیرند و کارى کنند، دردسرند یا دردسرساز. بالاترین مقامى که زن توانسته است بیابد، در حد مشاور بوده و در همان حد بوده که یک ایده بدهد که کارساز باشد. حضور مثبتش در حد حاشیه‏نشینى است که مى‏توانسته تا همین جا خودش را بالا بکشد.
تنها حضور پررنگ مثبت زنان در مجموعه‏هاى نمایشى، مادران ایثارگر و با گذشت و مهربان است. مى‏توان گفت که این حضور را هم دست‏اندرکاران تولید نیستند که با هنرمندى خلق کرده‏اند بلکه خودِ مادران هستند که این حضور پر رنگ را در برنامه گنجانده‏اند. نکته اساسى در این ارتباط آن است که در واقعیت تنها نقش مانا و ارزشمند زنان در این مقام خلاصه نمى‏شود که تولیدات هنرى در این محدوده محصور شده‏اند.

کمبودها (وادى‏هایى که باید به آنها پرداخت)

انسان‏ها و از آن جمله زنان، مشکلات و مسائل خود را دارند. مسائلى که رسانه ملى موظف به طرح آنها و کمک به حل‏شان است از طریق آموزش‏هاى عمومى و یا ارائه راهکارها. هزاران سؤال، مسئله، مشکل و ... در ارتباط با وضع موجود زنان و موقعیت آنان مى‏توان مطرح کرد اما با اینکه واقعیت موجود هستند، رسانه ملى در مقابل آنها سکوت کرده است. واقعیت‏هایى که جایشان در رسانه یعنى طرح موضوع آنها و کمک به حل مشکل خالى است.
از طرف دیگر، فرازهاى مثبتى از واقعیت زندگى زنان که بر مشکل چیره آمده و راه را یافته و پیموده‏اند نیز واقعیت موجود است که باز رسانه در بازتاب آنها کاستى دارد، به عنوان مثال پرسیده مى‏شود آیا این واقعیت از وجود زنان که آنان را مى‏توان پشتوانه محکمى در دفاع مقدس و دیواره استقامت پشت نیروهاى رزمنده دانست، در سیما نشان داده شده است؟ سیمایى که از زنان در ارتباط با این موضوع نشان داده شده کدام است؟ یا کمک‏هاى خدماتى آنها است و یا اشک و آه و گریستن، در حالى که حضور زنان و اثر وجودى آنان در ارتباط با دفاع مقدس نه فقط بسیار بالاتر و والاتر از این بوده بلکه نقش تعیین کننده داشته است. آیا این تصویر از طریق رسانه ملى نشان داده شده است؟ همین طور زنانى که مى‏توانند در رشادت، کمال، استقامت، ایمان، خودباورى و توانایى‏هایشان در زمینه‏هاى مختلف براى جوانان به عنوان الگو معرفى شوند. آیا این الگوها به اندازه‏اى که نشان‏دهنده راه باشند ارائه شده‏اند؟
به این منظور که هم بتوان همه زوایا را مورد بررسى قرار داد و هم بتوان مباحث طرح شده را به نتیجه رساند لازم است هم به تولیدات توجه داشت و هم به زمان پخش برنامه‏هایى که مخصوص خانواده است. از طرف دیگر، برنامه‏ریزى، زمانى کامل و موفق است که به همه زوایاى لازم و کلیه مسائل مربوط به موضوع مورد بحث، پرداخته باشد. از این‏رو نمى‏توان به طرح‏هایى که براى تولید به صدا و سیما پیشنهاد مى‏شوند بسنده کرد، بلکه ضرورى است که خود مدیران و برنامه‏ریزان به ارائه طرح و اقدام در جهت تولید در زمینه‏هایى بپردازند که طرح مربوط به آنها از طرف طراحان ارائه نمى‏شود.

سوء استفاده از نام و حقوق زنان‏

حقوق زنان و بحث‏هاى مربوط به آنان به منزله چاهى شده است که از آن آبى در نمى‏آید، ولى براى خیلى‏ها نان دارد. (در نامه‏اى که براى ریاست سازمان صدا و سیما بعد از پخش سریال «بانویى دیگر»، ارسال شد این نکته قید گردید).
نکته قابل توجه سوء استفاده از نام زنان است. بعضى از برنامه‏ها نام زنان را یدک دارند، ولى در بطن خود برنامه‏اى عمومى‏اند که فقط در نام به زنان آذین بسته شده است. با توجه به امکانات محدودى که به برنامه‏هاى زنان داده مى‏شود، لازم است برنامه‏هایى که به نام زنان بودجه مى‏گیرند، پیرامون محورها و موضوعاتى کار کنند که آنها را در برنامه‏هاى دیگر نمى‏توان یافت، ولى برنامه‏اى که به نام بانوان پخش مى‏شود، اما به مسائل عمومى مى‏پردازد و در توضیحات مختصرى اشاره مى‏کند که لازم است زنان با این موضوعات آشنا باشند، نمى‏تواند خیال خود را آسوده کند. مگر زنان که بیننده سیما هستند، برنامه‏هاى دیگر را نمى‏بینند؟ قطعاً اطلاعات لازم را از همان برنامه‏ها مى‏گیرند. آوردن پسوند یا پیشوند اسم بانوان یا زن یا خانواده، برنامه را پیرامون محور مسائل بانوان نمى‏کند. برنامه‏هایى که بناست در ارتباط با مسائل بانوان باشند لازم است مسائلى را طرح کنند که در برنامه‏هاى عمومى دیگر یا برنامه‏هایى تحت عنوان‏هاى دیگر به آنها پرداخته نمى‏شود.

مسائل و مشکلات زنان و رسانه ملى‏

رسانه ملى مى‏تواند استانداردها را تعریف کند و افراد را به تعریف‏هاى واحد و رفتارهاى صحیح رهنمون شود. از این لحاظ دو نکته قابل توجه است:
1 - آیا مشکلات زنان و ارائه راه حل براى آنها از طریق رسانه به حد کافى پوشش داده شده؟ جواب، منفى است و در یک نگاه کلى باید گفت که متأسفانه رسانه از مشکلات زنان دور بوده و در واقع خود را به ندیدن زده است. همین که مشکلات در جاى خود مانده‏اند و در زندگى‏هاى خانوادگى خود را نشان مى‏دهند، گواه بر آن گفته مى‏باشد. شاید چند برنامه کوتاه یا چند میزگرد یا ... در این باب داشته، ولى نسبت به توانایى‏ها و تأثیر فعالیت‏هاى خود، حرکت این رسانه ناچیز بوده است.
2 - نکته دیگر، درجا زدن در واقعیت بوده (اگر این ادعا که زنان همین گونه‏اند که در نمایش‏ها نشان داده شده‏اند، صحیح و همخوان با حقیقت باشد). تصویرهایى که از زنان ارائه شده در حد پایین، غیر هنرمندانه، سطحى، تیپیکال و کلیشه‏اى درجا زده است. در این وادى باید توجه شود که اگر بناست فقط واقعیت نشان داده شود، چرا زنان برومند، مدیر، مدبر، کاردان، با گذشت و ... که در جامعه ما کم نیستند، به عنوان زن‏هاى واقعى نشان داده نمى‏شوند و جاى آنها در برنامه‏ها خالى است؟ از طرف دیگر، چرا هنرمندان این رسانه در واقعیت درجا زده‏اند و از خلق شخصیت‏هاى قوى، با هویت و مستقل ناتوانند؟!
این نواقص و کمبودها فقط با طرح مسائل و مشکلات زنان خلاصه نمى‏شوند. اگر بنا شود بعضى از کمبودهاى تولیدات فرهنگى به ترتیب اولویت بر شمرده شوند، عبارتند از:
1 - طرح مسائل و مشکلات و ارائه پاسخ‏هاى صحیح و راه حل‏ها؛
2 - تعلیم و تربیت افراد و جامعه در شناخت بانوان از خود و شناخت دیگران از زنان و راه برقرارى ارتباط صحیح با آنها؛
3 - شکل دادن طرز فکرها، باورها و توقعات در ارتباط با زنان، متناسب با جامعه اسلامى؛
4 - آموزش و تربیت افراد و جامعه در شناخت خانواده و جایگاه صحیح زنان در آنها؛
5 - سلامت بانوان (اعم از جسمى، روانى، فکرى، احساسى، روابطى و ...) نیز شناخت افراد و جامعه از آن، و هم راهیابى و تشویق و تبلیغ راهها و ابزارهاى کاربردى در این زمینه؛
6 - ساختن و ارائه الگوهاى کارآمد و شایسته.

سخن پایانى‏

در ارتباط با نقش و جایگاه زنان در تولیدات سیما مى‏توان گفت که دو دیدگاه در تولیدات خود را نشان مى‏دهد:
أ) دیدگاهى که وامدار آداب، رسوم، سنت‏ها، باورها و توقعاتى است که در گذشته بود و فرهنگ کنونى را شکل داده و بر قوانین و فرم‏ها تأثیر خود را گذاشته است. نکته اصلى در این ارتباط آن است که اگر جامعه مى‏خواست در آن دیدگاه بماند، در مسیر انقلاب اسلامى قرار نمى‏گرفت. جامعه انقلابى اسلامى ایران اعم از زنان و مردان خواسته‏اند و مى‏خواهند که آنچه در جامعه به جریان در مى‏آید، دیدگاههاى اسلامى باشد. اگر آنچه از گذشته آمده و جزء فرهنگ این سرزمین شده، اسلامى است، پس همان است که مى‏خواهند حفظ کنند. اگر باورى، دیدگاهى، سنتى، و یا هر ارزش یا ضد ارزش دیگرى که در این فرهنگ ثبت شده، ارتباطى با اسلام ندارد و یا نقطه مقابل آموزه‏هاى دین است، هر کس که با طاغوت سیاسى در افتاد، با بت‏هاى فرهنگى هم مبارزه مى‏کند.
ب) دیدگاهى که برگرفته از فرهنگ و باورهاى غربى است و باز ارتباطى با باورهاى ملى و مذهب ما ندارد. این نوع دیدگاه در همه جا خود را نشان مى‏دهد. این نوع نگاه، مخصوص یک موضوع یا طرح مسئله‏اى خاص نیست. در جمله جمله و بند بند کار خود را نشان مى‏دهد، از ارائه راه حل در مقابل یک مشکل گرفته تا ... در بسیارى از تولیدات نمایشى، نوع نگاه فرهنگ غرب است که شخصیت‏ها را شکل مى‏دهد و آنها را معرفى مى‏کند.
آنچه مهم است مسیرى مى‏باشد که جمهورى انقلابى اسلامى بنا داشته و دارد که در آن گام بردارد و افراد و جامعه خود را بر اساس آن شکل دهد. قرار نیست که دیدگاه اوّل را حفظ کند و نمى‏خواهد که بر اساس دیدگاه دوم، فرهنگ شکل بگیرد. همان طور که انقلاب اسلامى ایران، راه نرفته بوده است که به برکت رهبرى امام خمینى و رهبرى معظم انقلاب راه خود را یافته و جلو رفته، در ارتباط با موضوع زنان هم لازم است که در همین مسیر حرکت کند.
کارى که رسانه موظف به انجام آن است، تربیت افراد و جامعه به راه کمال است. تولیدات هنرى و رسانه‏ها با آنچه به مردم ارائه مى‏کنند دیدگاهها، توقعات، ارزش‏ها، ضد ارزش‏ها، ایده‏آل‏ها و آرمان‏ها را شکل مى‏دهند، الگوسازى مى‏کنند، توانایى‏ها را مى‏نمایند و یا نادیده مى‏انگارند، اندیشه را مى‏سازند و الگوهاى عملى در آن مسیر ارائه مى‏دهند.
هنرمندان موظف به خلق و ارائه الگوهاى برتر و جلوتر از واقعیت عمومى هستند، علاوه بر اینکه جامعه ما در این حد هم خلاصه نمى‏شود. این حرف درست است که مى‏توان آن گونه زنان را که در برنامه‏هاى رسانه دیده مى‏شود، در جامعه دید، ولى درست‏تر این است که غیر آن گونه که در نمایش‏ها دیده مى‏شوند، هم در جامعه حضور دارند و آنها را هم مى‏توان دید، به اضافه اینکه اگر هم دیده نمى‏شدند، وظیفه هنرمند، نشان دادن الگوهایى است که ارزش الگو شدن دارند. با توجه به اینکه در این زمینه، جامعه ما چندان فقیر نیست.
این جامعه در جریان انقلاب، بانوانى به خود دیده که از بسیارى از الگوهایى که در برنامه‏هاى رسانه ملى، نمونه‏هاى آنها ارائه مى‏شوند، جلوتر بوده و هستند. گواه بر این ادعا انقلاب است و مسیرى که جامعه در این سال‏ها طى کرده است. اگر جامعه ما زنان برجسته و وارسته نداشت و سرشار از بانوانى نبود که به خودباورى رسیده‏اند، جریان افتخارآمیز که نامش انقلاب اسلامى است آفریده نمى‏شد. زنانى که در عین داشتن ویژگى‏هاى زن بودن، نگاهبان ارزش‏هاى انسانى خود هستند. چگونه است که تصویر زنان در صدا و سیما هم از زنان جامعه ما عقب‏تر است و هم از بیان مشکلات و ارائه راه حل ناتوان؟
در پایان، مى‏توان گفت نهادهایى که وظیفه برنامه‏ریزى و مدیریت فرهنگى را بر عهده دارند مى‏توانند در جهت تعیین و تبیین نقش و جایگاه زنان، متناسب با نظام اسلامى، قدم‏هاى اساسى و مهم بردارند. این قدم‏ها را به طور کلى مى‏توان این گونه برشمرد:
1 - تلاش در جهت دستیابى به تعریف‏ها و تبیین صحیح و همه‏جانبه از نقش و جایگاه زنان در نظام اسلامى، اعم از اینکه زن به عنوان یک فرد، یک عضو از خانواده و جامعه دیده شود.
2 - ارائه تعاریف به جامعه در قالب‏ها و از بسترهاى مختلف. انجام پژوهش‏ها، همایش‏ها، برگزارى مسابقات سراسرى، برگزارى میزگردها، تولیدات مستند، ساختن فیلم، سریال‏هاى نمایشى و پرداختن به الگوهاى مختلف مى‏تواند از جمله قالب‏ها باشد. هر ابزارى که با فکر و ذهن مخاطب کار دارد و نقش آموزش تربیتى را ادا مى‏کند، مى‏تواند ابزار انتقال این پیام باشد، اعم از کتاب‏هاى درسى آموزش و پرورش و آموزگاران، تا رسانه‏ها مثل رادیو و تلویزیون و پایگاههاى مختلف اینترنتى.
3 - شناخت مسائل و مشکلات زنان در جامعه و تلاش در جهت کمک به حل آنها.
بررسى تولیدات فرهنگى - هنرى که به جامعه ارائه مى‏شوند اعم از ادبى، هنرى، فیلم، آفرینش‏هاى رسانه ملى، مطبوعات، آگهى‏هاى تجارتى، کتاب‏هاى تحقیقى و ... تحلیل نقش و جایگاه زنان در آنها و مقایسه تعاریف داده شده با جایگاه انسانى اسلامى زنان. اگر این مهم انجام نشود همچنان خوراک‏هایى که مبتنى بر عقاید باطل آبا و اجدادى هستند و یا ساخته و پرداخته نظام مردسالار سرمایه‏سالار، رشد کرده و فکر و ذهن جامعه، زنان و جوانان را در دست خواهند داشت.