زن زیادى همیشه کم مىآورد
نزهت بادى
نام فیلم: زن زیادى
نویسنده و کارگردان: تهمینه میلانى
بازیگران: امین حیایى، مریلا زارعى، پارسا پیروزفر، السا فیروزآذر و ...
«تهمینه میلانى» فیلمسازى است که به رغم نقدهایى که بر فیلمهاى او، از جمله به خاطر فاصله گرفتن از برخى رویکردهاى دینى وارد است، تکلیف خود را با سینما و مخاطب روشن کرده و همچنان بر موضع دفاع از حقوق زنان از طریق سینما و البته با نگاه خاص خود که مورد نقد جدّى کارشناسانمسائل دینى و اجتماعى است پاى مىفشارد. او در این سالها نشان داده که از سینما به عنوان رسانهاى براى بیان افکار خود استفاده مىکند تا صنعتى هنرى در خدمت هنر. وى ترجیح مىدهد با گفتمان مستقیم خود با مخاطبش در سینما، به گونهاى از حرمانهاى اجتماعى خود و دیگر زنانى سخن بگوید که چون وى مىاندیشند. در واقع سینما براى او همچون تریبونى است که به واسطه آن، به نظر خود رنج ناگفته زنان نادیده گرفته شده را فریاد مىزند حتى اگر در این طریق، دیگر منتقدین و دستاندرکاران سینما فیلمهاى او را آمیخته با انگارههاى فمینیستى بنامند.
به هر حال این را نباید از خاطر برد که همواره تم اخلاقى و آموزههاى اجتماعى آثار «میلانى» بر تم داستانى او غالب است و شاید مهمترین اشکال سینماى او به همین انفکاک پیام اخلاقى از درونمایه داستانىاش باز مىگردد. به طور کلى «میلانى» هیچ تلاشى نمىکند تا انگارههاى ذهنى خویش در باره حقوق زنان را در لابهلاى ماجراهاى پرفراز و فرود قصه پنهان کند و شخصیتهایش را در موقعیتهاى متفاوت تعریف نماید و آنها را از دل روابط، برخوردها و کنشها به مخاطب خویش بشناساند، به همین دلیل آثارش به شدت شعارزده و خطابگونه جلوه مىکند.
فیلم «زن زیادى» بر اساس نگاهى به رمان «ساعت ده و نیم تابستان» از «مارگریت دوراس» ساخته شده که بر محور یک تم بکر و تازه مىچرخد و از مضمونى جسورانه و بدیع برخوردار است. موضوع جنایت در چارچوب خانواده، موردى است که کمتر در سینماى ما به آن پرداخت شده است. مهمترین دلیل عدم توجه به این موضوع نیز به ریشههاى فرهنگ اسلامى و ایرانى جامعه باز مىگردد، در واقع قباحت این موضوع آنقدر زیاد و شدید است که جامعه ترجیح مىدهد در باره آن هیچ حرفى زده نشود، اما نگفتن، هرگز به معناى نبودن نیست.
فارغ از مضمون جسورانه «زن زیادى» ساختار این فیلم نیز نسبت به آثار قبلى «میلانى» از انسجام بهترى برخوردار است و پیچشهاى داستانى در جهت ایجاد تعلیق در مخاطب به خدمت گرفته شده است؛ هر چند در فصل پایانى دوباره به ورطه تکگویىهاى چندنفره مىافتد و کار به جلسه سخنرانى مىرسد و هر کس براى اثبات حقانیت خویش تلاش مىکند.
فصل افتتاحیه فیلم که با انشاى شاگرد دبیرستانىها و گفتگوى دختران جوان در راستاى تشریح وضعیت زنان در جامعه شروع مىشود، نخستین پیشزمینهها را براى مخاطب مىچیند تا پى ببرد که شخصیت زن اصلى، خوشبخت نیست.
یکى از نقاط قوت فیلم در همین شروع سریع قصه است که بدون هیچ اتلاف وقتى، شخصیتهاى اصلى را به مخاطب معرفى مىکند و داستانش را از طریق ایجاد کشمکش و مواجهه شخصیتها بسط مىدهد و فیلمى با ضرباهنگ تند و فزاینده ارائه مىدهد.
«سیما» معلمى است که علىرغم همه کمالات وجودىاش همچون زیبایى، نجابت، تحصیلات و موقعیت اجتماعى، از طریق همسرش «احمد» به حاشیه رانده مىشود تا جاى او را زن جوان بیوه، بىخانمان، بىسواد و هرزهاى بگیرد که به قول خودش سالهاست مانند انگلى به زندگى زنان دیگر مىچسبد تا در کنار مردان آنها، راهى براى ادامه زندگىاش بیابد.
یکى از سکانسهاى زیبا و به یادماندنى فیلم، فصلى مىباشد که «احمد»، «سیما» را به رستورانى مىبرد تا او را راضى کند که زن بیوهاى را با خود به سفر ببرد تا او را به دست خانوادهاش بسپارد.
این صحنه به خاطر برخوردارى از حس دوگانه شخصیتها که بر پایه سوء ظن «سیما» به «احمد» و فریبکارى او استوار است، در ایجاد تنش اولیه و حس کنجکاوى مخاطب بسیار مؤثر عمل مىکند. هر چند مردى با خصوصیات «احمد» که جز عیاشى، بدزبانى و بىمسئولیتى چیزى از خود در زندگى زناشویى نشان نداده، براى خیانت آشکارش نیازى به رضایت همسرش ندارد، اما آنچه به رفتار «احمد» توجیه منطقى مىبخشد، بروز مشکل از طرف جامعهاى است که هنوز در بطن خود به چنین روابط بىبند و بار و لاقیدى مشروعیت نمىبخشد و آن را پس مىزند. در صحنهاى که نیروى انتظامى «سیما» را فرا مىخواند تا صحت گفتارهاى «احمد» را دریابد و «سیما» به دروغ دختر جوان «صبا» را خواهرزاده خود معرفى مىکند، رابطه علّى خود را با موقعیت پیشین در رستوران آشکار مىکند.
پنهانکارى فیلمساز از ارائه اطلاعات دقیق در باره زن بیوه در صحنه قبل باعث مىشود که ضربه غافلگیرى «سیما» در مواجهه با دختر جوان و زیبا به مخاطب نیز وارد آید و او را در مسیر تازهاى از شناخت شخصیتها بیندازد.
از آنجا به بعد که «سیما» علىرغم مخالفت «احمد»، تصمیم به همراهى آنان در این سفر مىگیرد، مخاطب نیز پا به پاى حرکت پیشرونده «سیما» به سمت بحران پنهان زندگى زناشویىاش قدم برمىدارد، در واقع بیننده از طریق همذاتپندارى با «سیما» به تدریج اطلاعات تازهاى را دریافت مىکند.
مصداق عینى اسم فیلم که برگرفته از کتابى از «جلال آلاحمد» است، در طى صحنههاى سفر سهنفره آنها ظاهر مىشود، به طورى که «احمد» نارضایتى خود را از حضور «سیما» در ماشین، به شکلهاى مختلف نشان مىدهد، گاه با نادیده انگاشتن او و صحبت کردن با «صبا»، گاه با فرستادن او در پى نخود سیاه که در این موقعیت، دختر کوچکشان «هما» بهانه غیبتهاى متوالى «سیما» از جمع دو نفره آنها مىشود و بعضى مواقع با خوش و بشهاى دور از چشم «سیما» با «صبا». به طورى که نهایتاً کار به آنجا مىکشد که افسر پلیس رفتار لاابالىگرانه «احمد» با «صبا» را زیر سؤال مىبرد، هر
فیلم «زن زیادى» بر خلاف سایر فیلمهاى «میلانى» که متهم به یکسویهنگرى مىشد، از قصهاى برخوردار است که نگاه تعدیلیافتهترى را مىتوان در باره زن و مرد در آن یافت.
چند یک بار دیگر «سیما» نقش زنى را بازى مىکند که از پشت کوه آمده و هیچ چیز در باره رابطه مشکوک شوهرش با «صبا» نمىداند و از او به عنوان خواهرزادهاش نام مىبرد، اما جمله تحکمآمیز افسر که به «احمد» مىگوید: «دیگر با خواهرزاده همسرتان در خیابان از این شوخىها نکنید»، بیشتر در جهت آگاهى دادن به «سیما»ست. همان طور که در صحنه مواجهه مجدد «سیما» با افسر، در مىیابیم که افسر از همان ابتدا به رابطه نامشروع «احمد» و «صبا» پى برده است ولى ترجیح داده تا با احترام گذاشتن به دروغ نجیبانه! یک زن، او را به سمت تصمیمگیرى معقول هدایت کند.
این فیلم بر خلاف فیلمهاى دیگر، نشاندهنده خشونت نیروهاى انتظامى در مواردى مشابه با مشکل «سیما»، نیست. در تمامى فیلمها پلیس با دلیل و یا بىدلیل جوانها را متهم مىکند و حتى کارگردانها در نهایت نشان مىدهند که این خشونت اولیه پلیس منجر به جرایم بدتر هم مىشود ولى در «زن زیادى» پلیس آگاهانه «سیما» را راهنمایى مىکند تا بتواند خود با درک صحیح موقعیتش تصمیم درستى بگیرد.
اولین نقطه عطف فیلم با ریزش کوه در جاده و توقف اجبارى آنها در مسافرخانه و جریان قاتل فرارى شکل مىگیرد. فیلمساز با آگاهى از این موضوع که تنش جدید توجه مخاطب را به سمت خود جهت داده پرده از وقاحت و بىشرمى «احمد» برمىدارد و ارتباط او با «صبا» را در نزد سیما و
متأسفانه فیلم با وجود بهرهگیرى از یک مضمون جدید و جسورانه مبنى بر خیانت و قتل ناموسى در شرح انگیزهها و روابط علّى و معلولى موقعیتها به ورطه کلیشه و شعارزدگى مىافتد. همین موضوع فیلم را به سمت جانبدارى افراطى از زن مىکشاند.
دختر کوچکش و به تبع آن براى مخاطب فاش مىکند.
«میلانى» به کمک چنین صحنهها و بازى خوب «امین حیایى» به معرفى شخصیت حقیر و ضعیفالنفس مردانى همچون «احمد» مىپردازد که آنقدر در مقابل غرایز خویش ذلیل هستند که حتى نمىتوانند تفاوتهاى آشکار یک زن نجیب و باشخصیت را با یک زن فاسد و بىفرهنگ بفهمند، گویى در مقابل چنین مردانى، هر چقدر بددهانتر، خشنتر و فرصتطلبتر باشى، ارج و قرب بیشترى خواهى داشت، آنچنان که «احمد» سخنان متین و منطقى «سیما» را با تندى و پرخاش و حرفهاى رکیک پاسخ مىدهد و در مقابل هتاکى
«صبا» به نرمى رفتار مىکند. در چنین موقعیتى باید گفت: «خلایق هر چه لایق». لیاقت مردان فاسد و لاابالى که با وجود داشتن خانواده دست به خیانت مىزنند، زنان ولنگارى هستند که توسط شوهرانشان وادار به خودفروشى شده و شبهاى متوالى در خیابانها خوابیدهاند.
نکتهاى که نباید از آن غافل شد این است که فیلم «زن زیادى» بر خلاف سایر فیلمهاى «میلانى» که متهم به یکسویهنگرى مىشد، از قصهاى برخوردار است که نگاه تعدیلیافتهترى را مىتوان در باره زن و مرد در آن یافت، زیرا در بىوفایى و خیانت یک مرد به همسرش، حتماً زن دیگرى هم وجود دارد که در بروز چنین معضلى بىتقصیر نیست.
هر چند «میلانى» با پیشداستانى که براى زندگى گذشته «صبا» طراحى کرده، او را نیز تباهشده دست جامعه مردسالار نشان داده تا در زیر پوسته ظاهرى شخصیت ولنگار او، رگههایى از معصومیت را قرار دهد و انگیزههاى فردى او را براى ورود بدون اجازه به حریم زندگى زنى دیگر موجه جلوه نماید؛ اما به هر حال آلودن دیگران به بهانه آلوده شدن توسط دیگران، توجیه مناسبى براى رفتار غیر شریف هیچ کسى نیست.
قصه بعد از مواجهه «سیما» با «رحیم» که دست به قتل همسر خائنش زده، فضا را به تقابل دیدگاهى راجع به وضعیت متفاوت زن و مرد در موقعیت مشابه مىکشاند، اگر چه قبل از آن قضاوتهاى چندگانه جمعى از مردم را در باره عملکرد «رحیم» در رستوران شنیدهایم، اما مخاطب که همذاتپندارى بیشترى با «سیما» دارد، با دیدن او در موضع دفاع از رفتار «رحیم» به همدردى با او نیز مىپردازد.
متأسفانه فیلم با وجود بهرهگیرى از یک مضمون جدید و جسورانه مبنى بر خیانت و قتل ناموسى در شرح انگیزهها و روابط علّى و معلولى موقعیتها به ورطه کلیشه و شعارزدگى مىافتد. به طورى که به جاى پرداخت تازه به ریشهها و خاستگاههایى که منجر به خیانت یک زن به شوهرش مىشود، قصه را به سمت و سویى مىبرد که مخاطب متوجه مىشود «رحیم» در باره همسرش قضاوت درستى نداشته و او به ناحق کشته شده است و همین موضوع به پیکره داستان لطمه مىزند و دوباره فیلم را به سمت جانبدارى افراطى از زن مىکشاند. در حالى که «میلانى» مىتوانست با صرف انرژى بیشتر پیرامون دلایلى که مىتواند یک زن را به خیانت وا دارد، پیوند عمیقترى میان زن خائن و زن خیانتدیده برقرار سازد، در چنین موقعیتى «صبا» نیز به بهانه دفاع از انگیزههاى درونى همسر «رحیم» مىتوانست به دور از خودگویىهاى کلیشهاى، شخصیت خود را بهتر ارائه دهد.
در هر صورت «میلانى» با همراه کردن «صبا» و «سیما» بر این مطلب تأکید مىورزد که در بستر تاریخ متلاطم معاصر که بسیارى از ارزشهاى کهن، کارکرد حقیقى خود را از دست دادهاند، جامعه بیشترین قربانیان خود را از میان قشر زنان برمىگزیند و زنان در هر طبقه و مرتبه اجتماعى باشند، همواره در معرض آسیبهاى جامعه بیمار مردسالار هستند که در آن مردان به خود این اجازه را مىدهند که براى رسیدن به خواستههاى حق یا ناحقشان همزمان زندگى دو زن را به تباهى بکشند.
حضور دختر کوچک قصه، «هما»، در میان داستان «صبا» و «سیما» در لایههاى زیرین خویش خبر از زن آینده مىدهد که یا باید از طرف شوهرش خیانت ببیند یا در خیانت مردى دیگر شریک شود و رفتن آنها در طول جادهاى بىانتها دلالت بر تداوم این راه دارد و باید دید سرنوشت زنان در فرداهاى نیامده، در این مسیر ناهموار به کجا خواهد رسید.