نویسنده

 

خانواده، جوان و دشوارى‏هاى پیدا و پنهان‏
«قسمت دوم»

احمد لقمانى‏

اشاره‏

روزهاى شیرین و دلنشین جوانى را زمان گشوده شدن افق‏هاى جدید ایده‏ها و آرمان‏هاى متعددى دانستیم که در اثر آشنایى نسل نو با افکار و افراد مختلف و شیوه‏هاى متنوع زندگى پدید مى‏آید و امکانات مدرن و پیشرفته را باعث معادلات پیدا و پنهان فرهنگ‏ها و تعاملات اندیشه‏ها در سطح جهانى دیدیم که رهاورد بسیارى از آنها «انفعال» و «ابتذال» خانه، خانواده و جامعه خواهد بود.
«جلوه‏هایى از دشوارى‏هاى جدید در زندگى جوان امروز» را پیش رو قرار دادیم و با نگاهى هر چند گذرا ابعاد مختلف هر یک را بررسى نمودیم. اینک بخش تکمیلى بحث را پى مى‏گیریم:

رویکردها و راهکارهاى درمان دشوارى‏هاى نسل جوان‏

پرسشى که اکنون فرا روى ماست و در این زمان و هر زمان باید پاسخ آن را با دانش و درایت یافت و با بلندهمتى، هدایت و حمایت خویش به کمک نسل جوان شتافت آن است که به راستى: براى جوانان با دشوارى‏هایى چنین پیدا و پنهان در بسیارى از عرصه‏هاى پیچیده چه باید کرد؟
راهکارهاى کاربردى، دقیق و عملى که از این لحظه قابل اجرا و انجام است چیست؟ و بیشترین نقش جدى و جامع پدران و مادران، اولیا و مربیان و مبلّغان دینى در این باره کدام است؟ پاسخ را با ترسیم یکایک گام‏هاى معرفتى همراه با ره‏توشه‏هاى معنوى و آسمانى پیش رو قرار مى‏دهیم تا با راهکارهاى کوتاه‏مدت و درازمدت با رسالت سنگین و در عین حال زیبا و شیرین خود آشنا شویم:

1. ارائه معنا و مفهوم زندگى‏

ما ز بالاییم و بالا مى‏رویم‏
ما ز دریاییم و دریا مى‏رویم‏
ما از اینجا و از آنجا نیستیم‏
ما ز هر جاییم آنجا مى‏رویم(1)
نخستین وظیفه بزرگ و سترگ ما، ارائه معنا و مفهوم صحیح زندگى و تدوین درست فلسفه حیات و پایندگى براى نسل جوان است، تا از آغاز نوجوانى و شروع تشکیل و تکمیل شخصیت فردى و اجتماعى، آفریدگار، آفرینش و آفریده‏هاى هستى را آنگونه که «هست»، بنگرند و بیابند، زیرا:
کسى که «چرا»ى زندگى را یافته است، با هر «چگونگى» آن خواهد ساخت(2) و مهم‏ترین گام براى تحقق خواسته‏هایمان در
زندگى، آن است که نخست بدانیم «چه» مى‏خواهیم؟،(3) «چرا» مى‏خواهیم؟ و «چگونه» مى‏خواهیم؟ آنان که شناخت و معرفتى اینچنین نصیب خود کرده‏اند، هرگز به این تفکر عادت نمى‏کنند که زندگى، تمرین پشت صحنه است؛ زیرا پشت صحنه‏اى وجود ندارد، همه زندگى همین است و یا از آغاز، به نوعى بالندگى رسیده‏اند که زندگى یعنى همان دقایق و ساعاتى است که اطرافیان با شتابزدگى بسیار و بى‏رحمى فراوان، انتظار گذشتن آن را داشته‏اند.
با این درک و دریافت به خوبى مى‏دانند که «یک بار» بیشتر زندگى نمى‏کنند، اما اگر همین یک بار را به درستى دریابند، کافى است که سعادت جاودان و نیکبختى دائم را از آنِ خود سازند. براى امور جارى زندگى و نداشته‏ها، «فکر» کنند، اما «غصه» نخورند، بى‏اعتنا به شانس، اقبال و بخت، تنها راه «تغییر زندگى» را «تغییر اندیشه زندگى» و به دنبال آن «تصمیم واقعى»(4) براى این مهم بدانند و بس!
با این نگاه مى‏دانند و مى‏یابند که فقط براى «شادى و خوشگذرانى»، «تفریح و وقت‏گذرانى» و یا «قهقهه و نکته‏پرانى» زندگى نمى‏کنند، بلکه براى «رشد و شکوفایى» درونى و «تکمیل و تکامل» معنوى آفریده شده‏اند و بنیان اندیشه و انگیزه زندگى آنان بر این اساس استوار باشد که:
«زندگى مدرسه‏اى است با دو زنگ؛ زنگ اول دینى، آخرین زنگ حساب.»(5)
آرى با ورود به جهان هستى در مدرسه‏اى گام نهاده‏اند که با شروع بلوغ، زنگ اول یعنى «تکلیف» بین خود و خود، خود و خدا و خود و خلق آغاز شده است و هنگام کوچ از این سرا، آخرین زنگ یعنى «محاسبه» اعمال و ارائه کیفر یا پاداش خواهد بود. چه زیباست لحظاتى از روزهاى خود را به آگاهى و هوشیارى در ساعات پیش رو قرار دهیم و این سخن سبز و معرفت‏آفرین پیشواى روشن‏اندیش خود، امام صادق(ع) را هر روز بنگریم که فرمود:
«به درستى که پروردگار بزرگ و مهربان، هستى را بیهوده و بى‏هدف نیافرید و آن را رها نکرده است، بلکه براى اظهار قدرت خویش و تکلیف به اطاعت آفرید تا بدین وسیله رضا و رضوان الهى از سوى بندگان کسب شود. آنان را نیافرید، تا سودى از آنها نصیب خود سازد و یا به وسیله مخلوقات ضررى از خویش دفع کند، بلکه آنان را خلق کرد تا به خودشان نفع رساند و به نعمت‏هاى ابدى و بهشت جاودان و همیشگى خود، واردشان نماید.»(6)
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست‏
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست‏
غم و شادى بر عارف چه تفاوت دارد
ساقیا باده بده شادى آن کاین غم ازوست(7)

از نگاه روشن و روشنگر مقام معظم رهبرى حضرت آیت‏اللَّه خامنه‏اى به عنوان درس‏آموز مکتب امام صادق(ع) در باره هدف رسالت بعثت رسولان الهى چنین مى‏آموزیم:
«هدف از بعثت پیامبران، یعنى هدف از آفرینش انسان، تزکیه و تعلیم و آموزش‏هاى اخلاقى و عملى انسان‏هاست، تقوایى که از بشر خواسته‏اند این است که مراقبت کند، راه را پیدا کند، مراقبت کند تا راه را گم نکند، مراقبت کند تا هدف را فراموش نکند.»(8)
با شناختى چنین همه ما در مى‏یابیم که همراه با دوستى خالصانه و رفاقت صادقانه با نسل جوان به آنان توصیه نماییم براى تعالى و تکامل زندگى خود، هدف‏هایى قابل قبول در نظر بگیرند و به آنها ایمان داشته باشند، در صورت دستیابى به هدف خویش، بى‏درنگ هدفى دیگر جایگزین هدف قبلى نمایند و نیروها و توانایى‏هاى خود را متوجه هدف برتر نمایند تا هیچ راهى و روزنه‏اى براى سرخوردگى، پوچى و سردرگمى پدیدار نشود. تعبیر والاى امام على(ع) که: «شرف انسان به همت‏هاى عالى اوست»، اراده‏اى آهنین و شورى فراگیر کسب کنند و علاوه بر آن در صورت شکست‏هاى احتمالى، مقاوم و مستحکم به رویارویى با تلخى‏ها و سختى‏ها بپردازند.
نکته برتر در این باره آن است که نسل جوان را به این باور برسانیم که دانشگاه، اشتغال، درآمد، زندگى راحت و یا موقعیت و شهرت هرگز هدف نهایى در زندگى به شمار نمى‏آیند، بلکه ابزار و وسایلى براى رسیدن به هدف والا یعنى «انسانِ به تمام معنا» و «انسانِ کامل» شدن است و باید به این آرمان ماندگار و مؤثر فکر کنند، گرچه راهى متفاوت برگزینند.

2. تبیین هویت، حقیقت و شخصیت جوان‏

عصر جدید داراى جریان شتاب‏آلود زندگى است و حوادث و رویدادهاى گوناگون آن چنان سریع پدید مى‏آیند که فرصت تفکر و تأمل را از آدمى مى‏ربایند و زمانى براى تفرّج در دنیاى درون و جهان برون باقى نمى‏گذارند.
رهاورد این رویداد، رخدادى تلخ و جانگدازى است که هر یک از انسان‏ها موجودى سرگشته و درمانده مى‏شوند که نه تنها لذت تفکر را احساس نمى‏کنند بلکه انگیزه کافى براى اندیشیدن در باره ضروریات زندگى خویش نمى‏یابند و سرانجام با جهان خارج خویش بیگانه و دردآورتر از آن، با خود و جهان درون خویش بیگانه مى‏شوند!،(9) این حیرانى و سرگردانى فراگیر، «بحران هویت» نام دارد.
امروزه «بحران هویت» یا «ازخودبیگانگى» معماى بزرگ و معضل فکرى اندیشمندان و صاحب‏نظران نام‏آور است، به گونه‏اى که برخى «هویت فرد را از بزرگ‏ترین مشکلات فلسفه جدید» دانسته‏اند و بعضى دیگر با صراحت گفته‏اند: «ما مى‏خواهیم معناى زندگى و مرگ را بدانیم، چرا باید زیست؟ به کجا مى‏رویم؟ سرنوشت روان ما چیست؟»
«وایتهد» ریاضیدان و فیلسوف برجسته معاصر معتقد است که در عصر جدید انسان در لابه‏لاى شهرهاى بزرگ و جمعیت‏هاى انبوه و متراکم، بخشى از حقیقت وجودى خویش را از دست داده است و احساس تعلق به جایى ندارد.
در یک نگاه، شروع این بحران از دوره نوجوانى است و دامنه آن به دوره جوانى امتداد مى‏یابد، زیرا نوجوانى یک دوره انتقال از کودکى به جوانى است که در آن تحولات سریع و شتابان فیزیکى و روانى در جسم و روح رخ مى‏دهد، بیشتر کارها به عهده نوجوان گذاشته مى‏شود، او خود را مستقل و آزاد
احساس مى‏کند و در اثر این صفات، بیشترین اشتباهات در این ایام پدید مى‏آید. به قول «تانر»:
«براى اکثریت نوجوانان، سال‏هاى 12 تا 16 پرحادثه‏ترین سال‏هاى زندگى آنهاست، تا آنجا که رشد و تحول آنها براى دیگران و خودشان با نگرانى آمیخته است.»(10)
علاوه بر این ویژگى‏ها، نوجوانى زمان جستجوى «هویت» به معناى درک و دریافت حقیقت و شخصیت، ذات و هستى و وجودى که منصوب به «هو»، یعنى خداوند بزرگ و مهربان(11) است، خواهد بود. زیرا در پرتو هویت، بین فرد و دیگران توازن برقرار مى‏شود، پاسخى دلنشین به «کیستى‏شناسى» و «حقیقت‏یابى» خویش، مى‏یابد و از آسیب‏هاى درونى و بیرونى «خودفراموشى» یا «خودزیانى» مصون مى‏ماند.
از این‏رو عموم نوجوانان پس از دوران کوتاه تطابق خود با دیگر دختران و پسران، به تدریج در جستجوى هویت خویش برمى‏آیند و دوست دارند بدانند کیستند؟ و چیستند؟ چرا آفریده شده‏اند؟ چه نقشى مى‏توانند داشته باشند؟ از کجا آمده‏اند؟ و به کجا مى‏روند؟
«تعامل» یا «تقابل» والدین و اطرافیان با این نسل، رهاورد شناخت یا عدم شناخت آنان از این وضعیت مبهم، پیچیده و گاه تلخ و دشوار است که نوجوان را خسته و نالان مى‏سازد و با انبوه پرسش‏هاى بى‏پاسخ رها مى‏نماید.

استاد شهید آیت‏اللَّه مطهرى دقت و ظرافت یافتن هویت واقعى را در زندگى از سوى همگان به ویژه نسل جوان چنین بیان مى‏نماید: «انتخاب هر گونه هدف و غایت انحرافى از سوى انسان، باعث چینش «خودِ غیر واقعى» به جاى «خودِ واقعى» است؛ یعنى ناخود را خود پنداشتن و سرانجام خودِ واقعى را فراموش کردن و از دست دادن! ... یافتن خودِ حقیقى شرط دیگرى نیز دارد که آن شناختن و بازیافتن علت و خالق و موجد خود است زیرا محال است که انسان بتواند خود را جدا از علت و آفریننده خویش به درستى درک کند و بشناسد. علت واقعى هر موجود، مقدم بر وجود اوست و از خودش به خودش نزدیک‏تر است.»(12)
اهمیت چشمگیر و فراگیر این مرحله از شناخت در زندگى چنان والاست که امیر مؤمنان على(ع) در تعبیرى شگفت در باره آن مى‏فرماید:
«تعجب مى‏کنم از کسى که در جستجوى گمشده‏اش برمى‏آید و حال آنکه «خود» را گم کرده و در جستجوى آن برنمى‏آید.»(13)

گام‏هاى معرفتى در باره هویت‏یابى نسل جوان‏
کسانى که به هر گونه‏اى و با هر نسبتى با نسل جوان در ارتباط هستند، گام‏هاى درخشانى در باره هویت‏یابى عزیزان خود باید بردارند که از آن میان به این موارد مى‏توان اشاره کرد:
1. آشنا ساختن نسل نو به ضرورت «خودیابى» تا آنان خود تلاشى همه‏جانبه در این مورد آغاز کنند.
2. مددرسانى جوانان با ارائه طریقه خودیابى از طریق «خلوت شخصى» و «مراقبه دایمى» و «توجه به خویشتن».
3. اطلاع‏رسانى بجا و بهنگام در باره اینکه در صورت تحقق «خودیابى»، «خدا» به عنوان موضوع اساسى و مورد علاقه آدمى، مورد شناسایى واقع مى‏شود.
4. توجه بخشیدن به التزام منطقى «خودیابى و خدایابى» و تعامل بین این دو که گرچه شناخت خود، انسان را به شناخت خدا رهنمون مى‏سازد اما شناخت خدا نیز عاملى است در جهت ایجاد انگیزه براى شناخت خویشتن.(14)

3. افزایش جاذبه خانه و مدرسه‏

سراى مدرسه و بحث علم و طاق و رواق‏
چه سود چون دل دانا و چشم بینا نیست(15)
خانواده و مدرسه، دبیرستان یا دانشگاه به منزله دو کانون سازنده جسم و جان جوانان، از جایگاه ویژه‏اى برخوردارند و به عنوان بنیانگذار اعماق و ابعاد شخصیت نوجوان و جوان مورد توجه همگان قرار دارند، به گونه‏اى که هر گاه این دو رکن اساسى، از جاذبه بیشتر و قوى‏ترى برخوردار باشند، به آسانى و سرعت بسیار مى‏توانند بخش عظیمى از مشکلات جوانان را برطرف نمایند.

«شناخت جایگاه یکدیگر» گام نخستى است که در یک تعامل فراگیر و تأثیرگذار هر یک از این دو مى‏توانند به خوبى مدد کار دیگرى شوند و نقش خویش را نیز جاودانه‏تر سازند تا به قول خواجه شیراز، سراى مدرسه دل را دانا و چشم را بینا سازد و سود آگاهى و هوشیارى به عزیزان خود تقدیم نماید.
بى‏هیچ تردیدى هر گاه شخصیت پدران و مادران در نگاه نسل جوان - آن هم از سوى معلمان و مربیان - شخصیتى شایسته و محترم ترسیم شود و از آن سو، جایگاه معلمان و مربیان به عنوان افرادى دلسوز و ارجمند از سوى پدران و مادران تشریح شود، نگاه نسل نو در هر عصرى و نسلى به «دانش»، «معلم»، «مدرسه» و «پدر و مادر» نه نگاهى سرشار از بزرگى و بزرگوارى مى‏شود و در آن «انسان»، «عظمت»، «هدایت» و «سعادت» موج مى‏زند، به شرط آنکه غیر از «علم»، «عبودیت» و فراتر از «دانش»، «بینش»، «حقیقت‏یابى» و «واقع‏نگرى» و در یک کلام غیر از «قال»، «حال» نیز دل‏ها را صفا و صمیمیت بخشد و نگاه یکایک ما را به هستى و هستى‏آفرین دگرگون سازد.
وراى مدرسه اى شیخ درسِ حال آموز
بر آن مباش که تنها به اجتهاد رسى‏
ترا قلمرو دل‏هاست شهریارا بس‏
چه حاجتست به کسرا و کیقباد رسى(16)

رهاورد روشنى‏بخش درس و مدرسه‏اى چنین والا، شعاعى جهان‏افروز آفرید و انقلاب عظیم اسلامى ایران را ایجاد کرد که سران کفر و استکبار را به وحشت و ذلت و میلیون‏ها انسان پاک و پاک‏نهاد در سراسر جهان را به عزت و عظمت و امید و ایمان نوید داد و اینک نیز ادامه‏دهندگان راه پرنور آن پیر سفرکرده و معلم وارسته خود را مرید، شیفته و فریفته آن مراد ملکوتى مى‏دانند و به این ارادت بى‏نظیر، افتخار مى‏نمایند.

4. حلّ معضلات نظام آموزشى‏

شناخت مشکلات و تضادهاى آموزشى و ارائه تحلیل دقیقى از آنها، مقدمه‏اى براى برطرف کردن آنهاست؛ هر گاه این موانع برطرف گردد، جوانان جویاى آینده، با روشنى و شفافیت بیشترى حال را طىّ و آینده را ارزیابى خواهند کرد و با مشکلات و دشوارى‏هاى پیدا و ناپیداى کمترى در این زمینه روبه‏رو مى‏شوند.
این رهاوردِ برکت‏بخش، مؤلفه‏هایى قابل توجه براى همگان به ویژه مسئولان ارشد نظام دارد که از آن میان به نکته‏هایى اینچنین مى‏توان اشاره کرد:
الف) مسئولان نظام آموزشى خود از افراد آشنا با بنیان‏هاى فکرى فرهنگى جامعه باشند و براى انتصاب‏هاى خویش به این معیار ارج و بهاى والایى دهند.
ب) آشنایان با امور فرهنگى و آموزشى کشور باور بنیادینى نسبت به ارزش و عظمت «انسان» به عنوان مخاطبان برنامه‏ها و رویدادهاى آموزشى داشته باشند و خود را به گونه‏اى تمام‏عیار مسئول لحظه‏هاى عمر گرانبها و بى‏بازگشت آنان بدانند، بى‏هیچ شتابزدگى و با همه پختگى آن هم در بخشى محدود، دیدگاههاى خویش را آزمایش نمایند و در صورت دریافت جواب مطلوب، به دیگر مراکز گسترش دهند تا افراد بى‏شمار را از خسارت بى‏جبران دور نمایند و سرمایه اقتصادى کشور را حفظ کنند.
ج) «هماهنگى»، «همدلى» و «همراهى» دیگر دستگاههاى اجرایى در عرصه‏هاى فرهنگى، اجتماعى و حتى اقتصادى، رمز دستیابى به توفیق و کامیابى در طرح‏هاى آموزشى کشور است.
با تأسف بسیار در پاره‏اى موارد نوعى تک‏محورى و یک‏سونگرى - بدون هماهنگى با سایر دستگاههاى مربوط به امر آموزش و نظام آموزشى - دیده مى‏شود که گذر زمان نیز نتوانسته از مقدار و ابعاد آن بکاهد و از این طریق روح پژوهش و آموزش آسیب فراوانى دیده است.
د) توجه به نیاز حال و آینده کشور، مسئولان نظام آموزشى کشور را متعهد مى‏نماید که با ارزیابى واقع‏بینانه، نیاز فرداى جامعه را بررسى نمایند و با دقت و مراقبت بسیار از تراکم نیروهاى کارآمد اما بیش از ظرفیت در رشته‏اى خاص جلوگیرى کنند تا عشق و اشتیاق به تحصیل و تحقیق، توان روزافزونى به نسل جوان ببخشد و آنان را مفید براى خانواده و جامعه معرفى نماید.

ه) تأمین خواسته‏هاى مادى در کنار نیازهاى معنوى زمینه‏ساز آرامش روحى روانى محیط علمى - آموزشى کشور مى‏شود، از دلمشغولى، آشوب خاطر و در یک سخن فرسایش جسم و روح نسل جوان جلوگیرى مى‏کند و فرار مغزها را به حداقل کاهش مى‏دهد و حتى نیروهاى بیرون از ایران را با شور و اشتیاق خاصى به سوى میهن عزیزشان فرا مى‏خواند که این شیوه ارزشمند، آینده خجسته‏اى را براى کودکان امروز و جوانان فردا نوید مى‏دهد.
ادامه دارد.

پى‏نوشتها: -
1) مولوى.
2) فردریک ویلیام نیچه، فیلسوف آلمانى.
3) بن‏اشتاین.
4) یک شاخه گل مینا، حسین سیدى، ص‏88 - 86، (با گزینش سخنان حکیمانه اندیشمندان جهان).
5) برگرفته از سخن زنده‏یاد مرحوم سلمان هراتى.
6) بحارالانوار، علامه مجلسى، ج‏5، ص‏313.
7) سعدى.
8) تهذیب نفس از منظر مقام معظم رهبرى، ص‏12 و 13؛ در مکتب جمعه، ج‏2، ص‏117.
9) جوان و بحران هویت، دکتر محمدرضا شرفى، ص‏1.
10) همان، ص‏13 و 36.
11) فرهنگ معین، محمد معین، ج‏4، ص‏5228؛ فرهنگ عمید، حسن عمید، ص‏1265؛ لغت‏نامه دهخدا، محمد دهخدا، ج‏14، ص‏20866.
12) سیرى در نهج‏البلاغه، استاد شهید مطهرى، ص‏297 و 299.
13) غررالحکم و دررالکلم‏ج‏4، ص‏34.
14) جوان و بحران هویت، ص‏11.
15) حافظ.
16) شهریار.