اسلام و زن
«قسمت اول»احمد زکىیمانى - وزیر نفت پیشین عربستان سعودى
ترجمه: س.م.اشکذرىپیش از ترجمه
«احمد زکىیمانى» چهرهاى است شناخته شده و بینالمللى. چرا که نزدیک 25 سال وزیر نفت عربستان سعودى بود. از اینرو شناخت چهره وى که نخستین دبیر کل سازمان کشورهاى صادرکننده نفت (اوپک) به شمار مىرود و در تأسیس آن مشارکت داشته، بیشتر مرهون مسئولیت سیاسى اقتصادى وى در یکى از تأثیرگذارترین کشورهاى نفتى عضو اوپک است تا به عنوان یک صاحبنظر در مسائل اسلامى و فقهى. اما یک وجه اهمیت توجه به آثار علمى فرهنگى وى نیز همین وجههاى است که سالها در آن جایگاه براى خود کسب کرده است و جالب خواهد بود که بدانیم یکى از آثار علمى وى، کتاب «اسلام و زن» است که اینک ترجمه نخستین بخش آن را پیش روى دارید.
احمد زکىیمانى که ریشهاى یمنى دارد و متولد 1309ش - 1930م مىباشد، در مکه، در خانوادهاى که از نظر دانش و امامت جماعت و افتا و قضاوت شهرت داشته متولد شده است. در مدارس دولتى درس خوانده و همزمان نزد بسیارى از علماى مسجدالحرام، درس فقه و اصول فقه و تفسیر و حدیث و لغت را فرا گرفته است. آنگاه کارشناسى حقوق خود را در دانشکده حقوق دانشگاه قاهره گرفته است (1331ش - 1952م). در آنجا پیش عالمان معروفى چون «محمد ابوزهره»، «عبدالوهاب خلاف» و «على خفیف» درس فرا گرفته است. چه اینکه در همان دانشکده، شریعت اسلامى را نیز آموزش دیده است.
وى دوره عالى حقوق بینالملل را در دانشگاه نیویورک تکمیل کرده و تخصص خود را در «حقوق مقارن» گرفته است. سپس در دانشگاه «هارفرد» درس خوانده و در سال (1335ش - 1956م) در رشته «مشکلات جهانى بهرهبردارى» فارغالتحصیل شده است.
زکىیمانى در کنار مباحث و سخنرانىهایى که در زمینه سیاست و نفت داشته برخى مباحث و آثار اسلامى را نیز حتى پیش از وزارت ارائه کرده که مىتوان به کتاب «شریعت جاودان و مشکلات عصر» و بحثهاى عدالت اجتماعى در اسلام، و ابزارهاى بازنگرى فقه اسلامى، آثار فقهى اوصاف پیامبر(ص)، و نظام سیاسى اسلامى در مقایسه با دموکراسى اشاره کرد.
وى به جز دفاتر حقوقى که دارد، اینک رئیس مرکز جهانى پژوهشهاى انرژى، رئیس مؤسسه «الفرقان للتراث الاسلامى»، و رئیس «موسوعه مکة و مدینه» است که وابسته به مؤسسه یاد شده مىباشد.
آقاى زکىیمانى که اخیراً مقاله او در نشریه «المدینه» سعودى در باره خاطرات خود از دیدار واتیکان و ملاقات با پاپ و جمعآورى قرآن، سر و صداى زیادى در محافل و رسانههاى عربى به ویژه سعودى برپا کرد و تا سر حدّ تکفیر توسط برخى افراطیان سعودى و حتى اعتراض شدید نویسنده معروف لبنانى «رضوان السیّد»، پیش رفت، چنان که دیدگاههاى وى در همین کتاب گواه است، از روشنبینى قابل توجهى برخوردار است و مىتوان وى را در جرگه روشنفکران شناخته شده و البته سرمایهدار کنونى سرزمین حجاز به شمار آورد. اجمال سر و صداى اخیر نیز این بود که وى به دیدار خود از کتابخانه ویژه واتیکان که اختصاص به برخى نسخههاى خطى بسیار ارزشمند دارد اشاره مىکند، از جمله چند برگ پوستى مخطوط قرآن که متولیان کتابخانه قدمت آن را حداقل 1250 سال قبل مىدانند. او ضمن اشاره به تاریخچه جمعآورى قرآن، این گفته را نیز مطرح کرده که برخى از کاتبان اموى قرآن، هنگام جمعآورى آن توسط عثمان به رغم دستور وى، برخى از برگههایى را که در اختیار داشتند پیش خود نگه داشتند و از میان نبردند. این قسمتها به دست حاکمان بعدى اموى افتاد. زکىیمانى چنین تحلیلى را براى دستنوشتههاى قرآنى یاد شده ارائه و به این طریق انگشت اتهام را به سوى معاویه دراز مىکند و همین اندک، کفایت مىکند که شدیداً مورد حمله قرار گیرد، به این اتهام که قائل به نقص قرآن موجود شده است و برخى از کاتبان وحى را - و در واقع برخى صحابه را - زیر سؤال برده است؛ و این گناه کمى نیست! البته وى بعداً توضیح داد و تأکید کرد که از مطلب وى اشتباه برداشت شده و برخى نیز به دفاع از وى پرداختند که هیچ تردیدى در کامل بودن قرآن نیست.
البته اگر جریانهاى سیاسى فرهنگى و فکرى موجود در داخل سعودى و تعارضها و اختلافات ریشهدارى که به ویژه میان نجدىهاى تندرو که جریان وهابىگرى خویش را به زور تبدیل به جریان سیاسى دینى غالب کردهاند، با دیگر جریانهاى موجود به ویژه جریان اصلاحطلبى که در چند سال اخیر در سعودى رشد یافته، مورد توجه و بررسى قرار گیرد، شاید بتوان خاستگاه ریشهدارترى براى چنین مشاجراتى پیدا کرد. این احتمال آنگاه تقویت مىشود که ملاحظه کنیم دختر آقاى زکىیمانى به نام «مىیمانى» که در «انجمن امور بینالمللى» وابسته به دربار انگلیس کار مىکند، در کتابى که اخیراً به نام «حجاز، گهواره اسلام» منتشر کرده به صورتى مبسوط به نقد خاندان حاکم بر عربستان سعودى پرداخته و سقوط آن را پیشبینى کرده است. او که به گفته برخى رسانهها از شناخته شدهترین کارشناسان جهانى در امور عربستان است و کتاب خود را نیز به پدرش تقدیم کرده و او را همراه و همدل خود شمرده است، از جریان میانهرو در حجاز در گذشته و حال و لزوم آزادى جریانهاى مختلف فکرى مذهبى و سیاسى و حرکتهاى اصلاحطلبانه حمایت کرده و جریان افراطى و انحصارطلب و زورگوى وهابیت را به نقد کشیده است. کما اینکه اساساً نام بردن از عربستان به نام اصلى آن، حجاز، بار سیاسى خود را دارد و طبعاً خوشایند حاکمان سعودى نخواهد بود.
این امر هر چند نمىتواند دلیل بر نوع گرایش آقاى زکىیمانى باشد، اما مىتوان آن را مؤید فاصلهاى گرفت که از نظر فکرى و فرهنگى میان وى و جریان حاکم بر سعودى و محافل دینى علمى آن وجود دارد و یا دست کم در سالهاى اخیر ایجاد شده است. به ویژه اگر توجه کنیم که وى کمى پیش از انتشار کتاب، در یک سخنرانى در لندن در موضوع «حق و شایستگى زنان براى دستیابى به مسئولیتهاى سیاسى و عمومى از نظر اسلام» با اشاره به وضعیت خوب زنان در ایران از این نظر، به وضعیت زنان در عربستان اشاره مىکند و مىگوید: «زنان در سعودى مواجه با مشکل رأى دادن و انتخابات نیستند چون خود مردان نیز نه رأى مىدهند و نه انتخاب مىشوند، بلکه بیشترین آرزوى زنان این است که بتوانند روزى رانندگى کنند!!» و سپس در مقایسه با برخى کشورهاى عربى همسایه عربستان، حکومت سعودى را مورد نقد و اشکال بیشترى قرار مىدهد.
کتاب «الاسلام و المرأة» احمد زکىیمانى که حدود یک سال از انتشار آن مىگذرد، هسته اولیه آن به دو بحث مستقل از وى برمىگردد که قبلاً ارائه کرده و حال در این کتاب، پس از بازنگرى و تکمیل یکجا تقدیم علاقهمندان کرده است. این کتاب در قطع رقعى در حجم 275 صفحه توسط «مؤسسة الفرقان للتراث الاسلامى» در چاپخانهاى که وابسته به مؤسسه سعودى در قاهره مصر است، به تاریخ 1425ه - 2004م براى اولین بار چاپ و منتشر شده است.
بسیارى از مباحث و دیدگاههایى که احمد زکىیمانى در این کتاب آورده براى خوانندگان فرهیخته ایرانى با توجه به فضاى فکرى فرهنگى جامعه ما که به دنبال پیروزى انقلاب اسلامى و اندیشههاى بلند حضرت امام خمینى و تلاشهاى ارزنده عالمان و فقیهان و فرهیختگان ایرانى و برخاسته از فکر و فرهنگ و فقه غنى شیعى ایجاد شده، چه بسا تازگى ندارد و جامعه اسلامى و مجامع علمى فرهنگى ما سالهاست از آن عبور کردهاند اما اینکه یک تحصیلکرده شناخته شده سعودى، در فضایى متفاوت و با منظومهاى فکرى که در جاى دیگر و بر اساس منابع و متونى عمدتاً متفاوت شکل گرفته، در این تلاش علمى و فرهنگى براى معرفى شخصیت زن و حمایت از حقوق وى و تأکید بر خط میانهروى و پرهیز از افراط و تفریط تلاش کند، حتى اگر همه آنچه آورده تأکید بر همانها باشد که پیشتر خود به آن دست یافتهایم، ارزش بازگویى و خواندن آن را دارد، چه رسد به اینکه نکات مفید و مستندات قابل توجهى نیز در تبیین دیدگاههاى خود آورده که براى علاقهمندان این مباحث مفید است. البته آقاى زکىیمانى در رده عالمان طراز نخست جهان عرب به شمار نمىرود ولى به نظر مىرسد عنوان «شیخ» که حتى از دوران وزارت بر او اطلاق مىشد و مىشود، بیشتر ناشى از جایگاه علمى وى مىباشد تا جایگاه حکومتى وى، چرا که اگر در برخى کشورهاى عربى خلیج فارس این عنوان بر برخى مسئولان آن اطلاق مىشود، در دستگاه سیاسى سعودى چنین رسمى سراغ نداریم.
نکته مهم دیگر در انگیزه برگردان این کتاب این است که آقاى زکىیمانى به رغم آنکه در مکه و در فضاى بسته اندیشه سلفىگرى و وهابیت رشد یافته و به رغم وابستگى که لااقل در مقطعى از عمر سیاسى خویش با حکومت سعودى - آن هم در جایگاهى مهم - داشته و به رغم موقعیتى که طبعاً اینک نیز در کار خویش برخوردار است، با روشنبینى مشهودى، موضوع زن در اسلام را پى گرفته و تلاش کرده از افتادن در جریان بسته و متحجر از یک سو و گرفتار آمدن به وادادگىهاى فکرى فرهنگى موجود به ویژه در موضوع زن فاصله بگیرد و در طرح دیدگاهها و ذکر مستندات به رغم اینکه یک سنّى شناخته شده است از منابع شیعى نیز بهره جوید و با نگاهى مثبت هم به فقه شیعه بنگرد و حتى به برخى دیدگاههاى فقهى آن دعوت کند و هم به جایگاه و حقوقى که زن در جمهورى اسلامى ایران دارد.
طبیعى است که مراودات و ارتباطات بینالمللى وى در روشنبینى و تلاش وى در نگاه نسبتاً منصفانه مؤثر باشد اما در ریشهیابى نوع نگاه و انصاف نسبى علمى وى مىتوان تأثیر استادى چون «محمد ابوزهره» را در مرکز توجه قرار داد. کسى که تلاشهاى علمى وى در نقد برخى منابع حدیثى اهل سنت و تقریب میان مذاهب و حتى دعوت به اخذ آراى فقهى شیعه، صداى بسیارى از هممسلکان خودش را در آورد. آثار ابوزهره که در برخى محافل علمى شیعه نیز مورد توجه قرار گرفته نشان از روشنبینى و نگاه علمى وى به مسائل و پرهیز برخى تعصبات مذهبى دارد. از جمله مقالهاى که نزدیک پنجاه سال پیش در مجله «رسالةالاسلام»، سال دهم، شماره سوم، ص242 به بعد، در موضوع «وحدت اسلامى» نوشته و تلاش کرده است توجه محافل علمى قانونى را به فتاواى شیعى و عمل به برخى از آنها جلب کند.
به نظر مىرسد حضور زکىیمانى در مصر و شاگردى پیش اساتیدى چون محمد ابوزهره چنین تأثیر فکرى را در وى گذاشته باشد.
البته خود آقاى زکىیمانى شکلگیرى اولیه شخصیت علمى تربیتى خود را مرهون مادر خویش مىداند که کتاب را به او اهدا کرده و در ستایش از او یادآور شده که مادرش حافظ قرآن بود و تا هنگام مرگ بر تلاوت آن مداومت داشت و فقه را پیش پدربزرگ وى «شیخ سعید یمانى» آموخت و از کودکى علاقه به عبادت و ترس از خداوند را در دل زکىیمانى کاشت و او را تشویق به فراگیرى در مسجدالحرام کرد و رفتار و علاقهاش به پدر وى نمونهاى از مودت بود که خداى رحمان خواسته است. به نظر مىرسد عکس کوچکى که از خانمى سالخورده در حال قرائت قرآن روى جلد کتاب آمده و شباهت به نویسنده دارد، یادکردى از همین مادر است که مورد علاقه و احترام وى مىباشد.نکاتى دیگر:
افزون بر توضیحاتى که گذشت ذکر چند نکته دیگر لازم مىنماید:
1- ناگفته پیداست بازگویى کتابها و آثارى از این دست به هدف آشنایى با دیدگاههاى مختلف و در راستاى تبیین علمى مسائل زنان و رشد و توسعه مباحث و تأکید بر خط روشنبینى و اعتدال در عرصه مباحث و مسائلى است که عرصهاى براى افراط و تفریط مىباشد و نه لزوماً به معناى پذیرش هر آنچه در کتاب آمده و بازگو مىشود. البته همراهى با جهتگیرى کلى اثر و همدلى کلى با تلاشهاى علمى و صادقانهاى که در جهت دفاع درست و منطقى از جایگاه و حقوق زنان صورت مىگیرد، واقعیتى است که در ترجمه آثارى از این دست نمىتوان نادیده گرفت.
2- آقاى احمد زکىیمانى، به عنوان یک نویسنده سنّى هر چند از برخى منابع شیعى و مبانى فقهى آن بهره جسته و خود را کاملاً محدود به منابع و مبانى اهل سنت نکرده است ولى به هر حال وى یک سنّى شناخته شده است که در محیطهاى اهل سنت نیز رشد یافته و آموزش دیده و طبعاً بخش اصلى منابع پژوهشى و مورد پذیرش وى، منابع دینى همکیشان خود و نظریهپردازى بر اساس مبانى علمى، فقهى، تاریخى و باورهاى پذیرفته شده آنان است. طبیعى است صرف نظر از اختلاف نظرهاى علمى که در نوع این مباحث وجود دارد برخى دیدگاهها یا استدلالها از نظر مبانى اعتقادى یا فقهى ما جایگاهى نداشته باشد و مورد پذیرش نباشد اما دست کم این فایده را دارد که موضوع بر اساس آن مبانى و منابع نیز بررسى و ارزیابى شده به ویژه اگر اصل مدعا مورد توافق باشد؛ مانند کار گسترده و مکررى که «شیخ طوسى» - رحمةاللَّه علیه - در کتاب «خلاف» کرده است. بنابراین اگر در کتاب به عنوان مثال موضوع بحث از نظر «قیاس» یا «مصالح مرسله» نیز ارزیابى شده بازگویى آن را باید از این منظر نگریست و نه تأیید مبنا.
3- با این همه و به رغم اینکه در برگردان کتاب براى خوانندگان محترم، بناى بر حاشیه زدن و طرح تمام نکاتى که به نظر مترجم مىرسد نیست، در پارهاى موارد اگر توضیح یا اصلاح و تذکرى لازم به نظر رسد، به اختصار بیان خواهد شد، تا زمینه کمترى براى برداشت ناقص یا ایجاد شبهه باشد. این نکات برخى در متن و برخى در پاورقى خواهد آمد.
4- اصل و اندازه تجلیل از آن دسته از شخصیتهایى که ریشه در باورهاى اعتقادى مذاهب اسلامى و طوایف مسلمین دارد، قهراً در نگاه آنان نیز متفاوت است. یک نکته در ترجمه چنین آثارى نیز لحاظ همین واقعیت است. ادب نگارش اقتضا مىکند نویسنده بدون اینکه نقشى در اصل موضوع نگارش وى داشته باشد و یا حتى تأثیر چندانى در قضاوت خواننده نسبت به اثر داشته باشد با احترام و تجلیل از شخصیتهاى مورد علاقه و احترامش یاد کند و نام ببرد، در حالى که ممکن است خواننده یا شنونده یا مترجم و یا حتى ناقل، چنین باورى در باره آنان یا برخى از آنان نداشته باشد و خود را پاىبند به آن نداند، و یا حتى آن را مضر به هدف اصلى اثر بداند. از اینرو در ترجمه کتاب، طبیعى بود در چنین مواردى تعابیرى که هنگام نام بردن از برخى اشخاص، از سر تجلیل و تکریم افزوده شده، عیناً بازگو نشود و به همان اسامى بسنده گردد. و معلوم است که این امر هیچ تأثیرى در برگردان کتاب براى خوانندگان فارسىزبان ما ندارد. اصل این نکته هر چند امرى واضح باشد ولى یادآورى آن در واقع تأکیدى بر دقت در ترجمه و بازگویى تمام متن، بدون کم و کاست است تا خواننده فرهیخته با اعتماد لازم بحث را پى بگیرد.
5- نویسنده پس از پیشگفتارى کوتاه در طرح انگیزه نگارش کتاب، در مقدمهاى مبسوط به اصل جایگاه زن در اسلام و ضرورت توجه به این مهم در شرایط کنونى و برابرى به معناى درست آن پرداخته است. و پس از آن، کتاب را چنان که خود در مقدمه توضیح داده در دو بخش کلى سامان داده است؛ یکى مباحث کلى مربوط به زنان، و دیگرى موضوع «ولایت عامه» زن. آنچه در این قسمت مىخوانید شامل پیشگفتار و مقدمه مىباشد.
امید مىرود این کتاب که بنا هست طى ده قسمت ترجمه و تقدیم شود براى خوانندگان محترم به ویژه خواهران و برادران اهل سنت که مباحث مجله را پى مىگیرند مفید باشد و گامى هر چند کوچک در تضارب آرا و نزدیکى دیدگاهها و بهره جستن از اندیشههاى یکدیگر باشد. ان شاءاللَّه. - مترجم* * *
پیشگفتار
سپاس خداوندى راست که قرآن را فرستاد و حفظ آن را بر عهده گرفت، و درود و سلام بر پیامبرى که به عنوان رحمت براى جهانیان آمده و بر اهل بیت او و همه یارانش.
هجوم به اسلام شدت گرفته و صورتهاى چندى و ابزار گوناگونى را بر اساس نقشههاى آشکار و پنهان به کار بسته است. موضوع زن در اسلام پیش مهاجمان از جایگاه ویژهاى برخوردار است، با این استدلال که شریعت اسلامى ارزش زن را پایین آورده و او را متاعى ساخته و بیشتر مانند کنیزان شده است؛ در حالى که اسلام از این نسبت به دور است. اسلام دینى است که زن را کرامت بخشید و شأن وى را بالا برد و درها را به روى او گشود و اگر برخى سنتها و آداب - در برخى جوامعى که اسلام را پذیرفتند ولى برخى سنتهاى بدوى آن سنتها را تقویت کرد - مانع پیشرفت زن و بهره جستن از آنچه خداوند براى وى مجاز دانسته گشته است، این ناعادلانه است که آن را به اسلام نسبت دهیم و هر چقدر هم که این دیدگاهها منتسب به فقها باشد اما آنها اجتهادى شخصى است یا مستند به روایاتى است که بد تفسیر شده یا استناد آن ضعیف است.
گوشهاى ما را فریادها و مجادلههایى تشنجآفرین کر مىکند که برخى از آنها مىخواهند انسانیت را از زن بگیرند یا وى را فقط ابزارى براى خدمت و تولیدمثل قرار دهند. در حالى دشمنان اسلام به اسلام حمله مىکنند که با استناد به رفتارهاى برخى از مسلمانان یا دیدگاههاى آن گروهى که شأن زن را پایین آورده، مىگویند این دیدگاهها و رفتارها در واقع نماى حقیقى دین اسلام است. دستهاى سوم نیز وجود دارند که مىخواهند زن مسلمان را نسخهاى طبق نسخه زن غربى قرار دهند که از تمام سنتهاى جوشیده از ارزشهاى اسلامى جدا شده است.
در میان این فضاهاى دردآور و صداهاى ناراحت کننده، خودم را ناچار به مشارکت در بیان آنچه حق مىدانم یافتم. مشارکتى که بر دیدگاههاى فقیهان و عالمان شناخته شده در حکمت و فقه درست، تکیه دارد. با این تلاش که چهره حقیقى آنچه را اسلام براى زن مسلمان، پیش از عادتهاى «من درآوردى» و آداب و رسوم قومى، مقرر ساخته ترسیم کنم؛ چهرهاى که در پیش شخصیتهاى نامدار با نشانههاى عظمت و والایى، برآمده و معرفى شده است.
پیشتر براى مؤسسه «الفرقان للتراث الاسلامى» دو بحث در باره زن در اسلام ارائه کرده بودم، یکى در باره تساوى زن با مرد، به مناسبت همایش «حقوق انسان در اسلام» - در تاریخ 10 محرم سال 1420ه.ق برابر با 26 آوریل سال 1999م - ، و دیگرى در باره شایستگى زن براى سیاست یا حق وى در ولایت عمومى. و بحثى را نیز در همین موضوع در تاریخ 13 ربیعالاول سال 1422ه.ق برابر با 5 ژوئن سال 2001م ارائه کرده بودم. در زمینه کنکاش در باره زن و احکام وى در فقه اسلامى مناسب دیدم که این دو بحث را در هم بیامیزم تا هسته اولیه یک کتاب شود، البته با برخى اصلاحات لازم تا براى عموم خوانندگان که در فقه و پژوهشهاى اسلامى تخصصى ندارند قابل خواندن و درک شود.
کتاب را به دو بخش تقسیم کردم: بخش اول به احکام عمومى زن مسلمان و تساوى او با مرد در میزان اسلام مربوط مىشود، و بخش دیگر به شایستگى وى براى سیاست یا آنچه که به عنوان «ولایت عامه» براى زن مىنامیم تعلق دارد. و براى هر دو فصل مقدمهاى در این دو موضوع قرار دادم.
من پیشاپیش مىدانم که کتابم از طرف برخى پذیرفته مىشود و از سوى برخى گروههاى دیگر که هر چیزى که مخالف نظرشان باشد را نمىپذیرند، مورد انکار و هجوم قرار مىگیرد. البته ادعا نمىکنم هر آنچه نوشتهام و تقدیم کردهام درست است. بیشتر آنچه نوشتهام نقل دیدگاههاى عالمان بزرگ و محترم و فقهایى است داراى قدر و منزلت. از خداوند تعالى مىخواهم که این کارم را خالص براى خودش قرار دهد؛ این آن چیزى است که خواستار آنم و پاداش آن را از او مىطلبم.احمد زکى یمانى
* *
بخش نخست
احکام عمومى زن مسلمانمقدمه
سپاس خداوندى که ما را از مرد و زنى آفرید: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى؛(1) اى مردم! ما شما را از نرى و مادهاى آفریدیم.»
و براى مردان مسلمان و زنان مسلمان، ولایت متقابل قرار داد: «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر؛(2) و مردان و زنان مؤمن را ولىّ یکدیگر قرار داد، امر به معروف مىکنند و نهى از منکر.»
و درود و سلام بر پیامبر امىّ که در میان قومى برانگیخته شد که زن در نگاه برخى از آنان نماد خوارى و پستى بود و استحقاق این را داشت که زنده به گور شود تا از پدر خشمناکش آینده دردناکى را که چه بسا به خاطر او دچار مىشد زدوده گردد. پیامبر(ص) با رسالتش جایگاه زن را بالا برد و برابر مرد قرار داد، مگر آنگاه که مقتضاى شرایط مالى چیزى جز آن باشد. پس زن همسان و هموزن مرد است و نه پایینتر: «النساء شقائق الرجال؛(3) زنان همسان مردانند.»
تمدن اسلام متفاوت با تمدن غرب است و نگاه اسلام به زن، بر معیارها و بنیانهایى استوار است که لزوماً همان چیزى نیست که تمدن غربى پى مىگیرد و مىپذیرد و براى پیاده کردن آن تلاش مىکند. اسلام بر «دین» زن به عنوان یک معیار اساسى براى ارزشگذارى وى تأکید دارد. و دین شامل اخلاق کریمانه، و دانش گسترده، به همراه ترس از خدا و اطاعت از دستورات وى مىشود. لذا زن به خاطر این و مال و زیبایى و خانوادهاش به همسرى گرفته مىشود و رسول خدا(ص) یاران و پیروانش را فرمان مىدهد که سراغ زن دیندار بروند. زیبایى زن در اسلام، براى نمایش و فروش آماده نشده و جزء ابزارهاى عمومى براى سرگرمى و آسودن ناظران نیست بلکه سرمایهاى براى صاحبش است و مخصوص کسى است که زن او را به شوهرى خویش انتخاب مىکند، و از آن سرمایه زیبایى، تنها بخشى براى عموم آشکار مىشود که محرّک شهوات و خواستهها نباشد.
تمدن غربى، به رغم برخوردارى از اصول و دانش و پیشرفتى که به آن دست یافته، اما به صورتى فراگیر، در دیدگاهش نسبت به زن بر امور زیادى تکیه مىکند که پیشاپیش آن زیبایى زن و بدن او قرار دارد. لذا طراحان مد براى نشان دادن زیبایىها و جاذبههاى او مسابقه مىگذارند، همان گونه که رسانههاى دیدارى در به کارگیرى آن زیبایى و آن فریبندگى به عنوان ابزارى براى تبلیغ خویش و جلب توجه بینندگان مسابقه مىگذارند. سوداگرى «سکس» هر چند هنوز در بیشتر کشورهاى غربى غیر قانونى است اما جزء واقعیاتى است که نادیده گرفته مىشود مگر اینکه به شکل رسوا و خطرناکى در آید.
این در حالى است که ارزش زن، در دین و اخلاق و دانش و انسانیت وى است. و برخى از مسلمانان که حدود و مرزهایى را براى انسانیت او و قیودى را براى آموزش و فعالیت او قرار مىدهند، اشتباه مىکنند و با روح اسلام و متون اسلامى مخالفت مىورزند. و آنانى هم که خود را وابسته به اسلام مىدانند و در عین حال مىخواهند زن مسلمان نسخهاى از زن غربى باشد، در جامعه اسلامى خویش شکافى ایجاد مىکنند که منجر به تشدید رفتار سختگیران مىشود، در نتیجه بیشتر سختگیرى و تندروى مىکنند. این گروه در عین حال زن مسلمان را به سوى جهنم تمدن مادى هل مىدهند، و طوفان جهانىسازى او را مىبلعد و دستاندرکارانش او را به خوارى مىافکنند بىآنکه تمدن دیگران بتواند مایه خوشبختى وى شود.
اسلام احکام ویژهاى را براى زنان آورد که واقعاً انقلابى در مفاهیمى که در جزیرةالعرب رایج و حاکم بود و تحولى ریشهاى در افکار فلسفى و دینى که پیش از آن در همان زمان حاکم بود به شمار مىرود. شریعت بِرَهمایى زن را از نظر شایستگى، ناقص مىشمرد که حق انجام هیچ کارى را طبق خواست خود ندارد زیرا از تابعیت پدرش به تابعیت همسرش در مىآید و وقتى شوهرش مُرد، این «تابعیت» به پسرانش یا نزدیکانش منتقل مىشود.(4)
وقتى به یونان برویم مىبینیم زن از آموزش محروم و تابع مرد است. هنگامى که افلاطون تلاش کرد در مدینه فاضله خودش (جمهوریت) اصل برابرى زن با مرد را در عرصه آموزش و فرهنگ پیاده کند، به خاطر حمله اندیشمندان و فلاسفه به این اصل، در تلاش خود شکست خورد. و [از جمله ]ارسطو گفت: زن براى مرد همانند برده براى ارباب و کارگر براى دانشمند و بربرى براى یونانى است. کما اینکه «بوستن» سخنران معروف یونان گفت: ما فقط به این خاطر زن مىگیریم که براى ما پسرانى مشروع بزایند.(5)
اما موضع دین یهود نسبت به زن کمترین سخنى که مىتوان در باره آن گفت این است که موضعى خصمانه است. به عنوان مثال «تلمود» [که از مهمترین و قدیمىترین متون دینى یهودیان است] تمام یهودیان را اندرز مىدهد که اگر انسان پشت سر شیر راه برود بهتر از این است که پشت سر یک زن راه برود. و در کتاب مقدس آنان آمده که بر زن واجب است که تحت حکومت مرد باشد و مرد بر او سلطه داشته باشد.(6)
دین مسیحیت از نظر برخى پیروان آن، فرقى با یهودیت ندارد. زن شرّى است گریزناپذیر، گمراهگرى طبیعى، بلایى حتمى، خطرى خانگى، فتنهاى هلاککننده، شرّى زراندود شده. از گفتههاى کشیش معروف ایتالیایى «توماس اکوینى» است که «زن به خاطر اینکه هم از نظر طبیعى، هم از نظر جسمى و هم از نظر کارى ناتوان است، خاضع و تابع مرد است و مرد آغاز و پایان زن است و خداوند خضوع و پیروى را بر زن واجب کرده است.»(7)
قانون روم براى فرد در مقابل حکومت حقوقى را قرار داد که نشاندهنده تحول قانونى مهمى است و با این حال وضع نسبت به زن براى مدتى دراز مانند آنچه در یونان حاکم بود باقى ماند، زیرا مرد قیمومت کامل بر زن داشت، یعنى زن بودن همانند دیوانگى جزء اسباب محجوریت شخص بود.
در امپراتورى پس از آن،(8) وضع کمى خوب شد و زن حق انتخاب وصىّ براى خودش را داشت، اما زن تنها در دوره امپراتور «تئودرز هوتوریوس» توانست به شایستگى مالى دست پیدا کند، زیرا به موضوع سرپرستى مالى بر زن پایان داد البته حصول موافقت شوهر لازم بود.(9) بنابراین احکام اسلامى ویژه زن - چنان که گذشت - وقتى با آنچه در جامعهاى که رسالت محمدى نورافشانى کرد با آنچه در دورانهاى گذشته و تمدنهاى معاصر آن حاکم بود مقایسه شود، انقلابى واقعى به شمار مىرود چرا که اسلام به زن شایستگى مالى کامل و بىکم و کاست داد. پس اسلام در این زمینه جلودار است و به عنوان نخستین نظامى که در تاریخ چنین کارى مىکند پیشى دارد، هر چند اینک در برخى جوامع اسلامى رویکردى را براى وضع قیدهایى براى آن شایستگى مشاهده مىکنیم.
اختلاف دیدگاهها در باره زن موضوعى قدیمى است که به قدمت خودِ اسلام مىرسد و عرف و محیط در اختلاف رفتار مسلمانان و آراى فقهاى آنان سهم داشته است. و از روشنترین نمونهها براى تأثیر محیط چیزى است که در محیط مکه پیش از هجرت حکمفرما بود و وضعیتى است که همان زمان در مدینه حاکم بود. و بهترین شکل توصیف آن همان است که بر زبان «عمر بنخطاب» آمده است. او گفته است:
«ما قریشیان بر زنان غالب و حاکم بودیم، وقتى به مدینه میان انصار آمدیم و آنان مردمىاند که زنانشان بر آنان چیرهاند، زنان ما شروع کردند یادگیرى ادب و رفتار زنان انصار. (یک بار) سرِ زنم داد زدم، جوابم را داد، گفتم نباید عکسالعمل نشان بدهد و آن را بد شمردم، گفت: چرا بد مىدانى و نمىپذیرى که مقابلت بایستم و جوابت را بدهم! به خدا سوگند همسران پیامبر(ص) به او جواب مىدهند، و گاه یکى از آنان تا شب (با پیامبر قهر مىکند) و از او کناره مىگیرد. او (با این حرفش) مرا تکان داد و ترساند.»(10)
عمر به رغم غیرتش[!]، رهنمود پیامبر(ص) در خصوص عدم ممانعت از رفتن زنانش به نماز عشا و صبح را پذیرفت. عمر خودش در دوره خلافتش خواست مهر زنان را محدود کند، زنى نظرى مخالف به او داد، او اعتراضش را پذیرفت و تسلیم حرف او شد.
اما تأثیر محیط پس از رحلت پیامبر(ص) آغاز گشت، زیرا یکى از پسران عمر به رغم رهنمود نبوى، به زنان اجازه نداد که به نماز عشا و صبح بروند و سوگند خورد مانع آنها مىشود تا این کار را وسیلهاى براى فساد قرار ندهد! این موضوع را «امام نووى» در شرح خویش بر «صحیح مسلم» آورده است. و این در واقع برگشت به سنتهاى محیط مکه مکرّمه بود.
به رغم اینکه زن در عصر نبوت و خلفاى راشدین، با حقوقى سر و کار داشت که در گذشته شناخته شده نبود، اما در دورههاى پس از آن شاهد برگشتهاى پى در پى و دیدگاههایى گوناگون بود که خاستگاه آن اختلاف محیط و شرایط اجتماعى بود.
جامعه مدینه، جامعهاى بود که در آن زن با مرد پهلو به پهلو در همه عرصههاى زندگى اجتماعى مشارکت داشت و موضوع تا آغاز دوره اموى به همین منوال ادامه یافت، زیرا عربها سنتهاى خویش را حفظ کردند، لذا زن در جامعه با چهرهاى باز حاضر مىشد، تا اینکه برخى از خلفاى بنىامیه زنان خویش را ملزم به پوشش (چهره) کردند؛ سپس برخى از اشراف اموى شروع کردند به تقلید از خلفاى بنىامیه. در حالى که دمشق، شهرى عربى نبود بلکه از شهرهاى قدیمى زیر سیطره یونانیانى بود که نقاب را بر زنانشان واجب مىشمردند. به همین خاطر پیش از اسلام، فقط در دمشق و نه سایر شهرهاى اسلامى، نقاب و جدایى میان زن و مرد رایج بود.(11)
حکومت عباسیان نیز در بغداد بر سر کار آمد تا خلفاى آن، همان روش و راستاى اموىها را پیشه خود سازند. بعداً «ابنمقفع» شروع کرد به تبلیغ عمومى براى پوشیه زدن تمام زنانى که مجبور به رعایت آن نبودند و عرف و منش تازهاى حاکم شد که زنى را که از انظار پنهان مىشد ستایش مىکرد.(12)
پس از آنکه دگرگونى عرف و تأثیر آن بر زن را بیان کردم، حال در این زمینه مناسب است فرق بگذارم میان شریعت اسلامى به همراه ادله قطعى و اهداف احکام آن - که بىشک الزامآور است - و میان فقه اسلامى. دومى دستاوردى انسانى اسلامى است که هر چند مایه افتخار و عزت است اما فرزندان شایسته همین فقه، در دورههاى بعد به حسب شرایط زمان و مکان، اجازه اجتهاد دارند. فقه اسلامى با اختلاف زمان و محیط تغییر مىکند. و بهترین مثال آن مقایسه آراى فقهى امام شافعى است هنگامى که در بغداد بود با آراى وى هنگامى که رفت و در مصر زندگى کرد. فقیه همان فقیه است، و ادله همان ادله است و آنچه تغییر کرد همان مکان و محیط بود، لذا فتاواى متفاوت او به خاطر تشخیص، به «قدیم» و «جدید»، نامیده مىشد. و از جمله قواعد فقه این است که تغییر احکام به خاطر تغییر زمان رد نمىشود.
ما در آغاز قرن میلادى جدید هستیم که شرایط زندگى در آن فرق کرده است و ابزار آموزش پیشرفت کرده و گسترده شده است و وسایل ارتباط و انتقال اطلاعات آسان شده است، و بدون حد و مرز در دسترس است و همزمان با این تحولات، زن شایستگى خود را در عرصههاى دانش و بازرگانى و اقتصاد ثابت و با مرد در امورى که منحصر و محدود به او بود رقابت کرده است. زن بودنش مانع این نشد که سربازى نترس در میدانهاى جنگ باشد، یا نوآورى ماهر، داخل کارخانهها باشد، یا پژوهشگرى شاخص در عرصه پژوهش علمى باشد.
در این شرایط متغیّر، و تحولات سریع پشت سر هم، صداى برخى از علماى ما بلند مىشود و زن را دعوت مىکنند در خانه بماند، در محیط خویش با مردان مشارکت نداشته باشد، و تنها کارهایى را انجام دهد که معتقدند مناسب طبیعت اوست و موافق شریعت ماست. و ترس و نگرانىشان از فساد غرب و زوال ارزشها در آن، آنان را به تنگ کردن دایره فعالیت زن تا نزدیکى مرز عدم مىکشاند. و در آنچه که معتقدند جزء احکام شریعت ماست، چنان گسترش قائل مىشوند که از دایره و روح و ادله آن نیز بیرون مىروند. و ما تردیدى در صدق نیت آنان نداریم، و توان عقل باطنىشان که آنان به حمایت از زنان ما مىکشاند، و نیروى سنتهایى که در خاک آن رشد کرده و در سایه آن بزرگ شدهاند را مىشناسیم. و لکن موضوع بسى مهمتر و خطیرتر از آن است که با این روش آنان، بتوان رسیدگى و حل کرد، هر توجیهى که داشته باشد و هر چقدر هم نیت آنان صادق باشد، بىتردید آنچه را به آن مىخوانند و برایش تبلیغ مىکنند، بسیار تنگتر از میدان بازى است که زن مسلمان در عصر نبوى، در آن مىزیست.
امام «ابنقیّم جوزیه» را که خداوند فهم او را عمق داده و فهم دقیق دین را به او بخشیده بود گفته است: «بر فقیه است که میان واجب و واقع را بیامیزد.»(13) اگر او امروز میان ما بود واقع خارجى را که ما در آن زندگى مىکنیم مىشناخت، و بر عکس رفتارهاى برخى از علماى ما رفتار مىکرد، و میان واجبى که قابل توسعه دادن است و واقعیتى که تغییر آن محال است را در مىآمیخت. این واقعیت همانند طوفان در راه است، و ما چارهاى نداریم جز اینکه با مراجعه به روح شریعت و ادله قطعى و لایتغیر آن کشتىاى بسازیم که ما را از غرق شدن در آن نجات دهد.
کنارهگیرى خطرناک است، و کوهى نیز هرگز نیست که ما را از آب حفظ کند، و اگر اقدامى نکنیم مانند شترمرغهایى خواهیم بود که وقتى از شکارچى مىترسند سرهاى خود را در ریگ فرو مىبرند.
وقتى در باره برابرى زن با مرد از نظر اسلام مىنویسم هدفم تبیین این برابرى و نیز روشن ساختن تفاوتهایى است در احکام که میان زن و مرد وجود دارد. اینها تفاوتهایى است که به طبیعت زن در مقایسه با طبیعت مرد برمىگردد و بر ضرر زن، به مرد چیزى نمىافزاید و از زن نیز به نفع مرد چیزى نمىکاهد، و خللى در برابرى کامل ایجاد نمىکند.
«مادّگى» از اوصاف زن است که به خاطر آن مورد احترام است و از ارزش وى کم نمىکند و «نرینگى» از صفات مرد است که به خاطر آن ستایش مىشود و از ابزار برترى او بر زن نیست، پس مردانگى بارهایى را بر دوش او مىافکند بدون اینکه خود به خود شأن او را بالا ببرد. و زنِ مردنما، داراى عیب و ننگ است، و مردِ زننما خوار و زبون است. و رسول خدا(ص) زنهایى را که خود را شبیه مرد مىکنند و مردانى را که شبیه زن مىشوند «لعن» کرده است.(14)
بنابراین موضوع «برابرى» را باید در سایه این مفاهیم و بر اساس دستورات مالى اسلامى که بارهایى را بر دوش مرد گذاشته و زن را از آن معاف داشته نگریست.
فریادى که در غرب در باره یکسانى جنسیت بلند است و نمىپذیرد که تقسیم کار مبتنى بر اختلاف دو جنس باشد، فریادى است که با روح شریعت اسلامى سازگارى ندارد؛ شریعتى که هر چند کار در زمینههاى بسیارى را براى زن مباح شمرده، لیکن بر مسئولیت اساسى وى به عنوان یک همسر و یک مادر نیز تأکید دارد، و این مسئولیتى است که بیشترین احترام و شخصیت را در جامعه اسلامى به او مىبخشد.
اندیشه جنسیت یکسان در غرب نتایج خود را ثابت کرده است چرا که به یک نوع تعصب نسبت به مرد بودن منجر شده است. لذا نقش مرد در عرصههاى کار بسیار بیشتر مورد تقدیر و احترام قرار گرفته تا ارزش و نقدى که زن در همان عرصهها به چنگ آورده است.
اسلام نه از تفاوتهاى بیولوژیکى میان زن و مرد غافل شده است و نه آثار آن را بزرگ مىکند تا آن را از حد و اندازهاش بیرون ببرد. پس مادرى زن و نقش وى به عنوان همسر، و تربیت درست فرزندان، او را در والاترین جایگاه قرار مىدهد و مایه شخصیت و احترام وى مىشود، در عین حال آن تفاوتهاى بیولوژیکى مانع انجام کارهایى را که در زمینههاى دیگر از عهده آن برمىآید نمىشود.
وقتى در تفسیر ادله و متون شرعى، به اهمیت شرایط اجتماعى اشاره مىکنم، موضوع «ولایت عامه» زن به عنوان یکى از موضوعاتى که تحت تأثیر تغییر شرایط و محیط و مکان است نمایان مىشود و پرداختن به آن نباید با بىتوجهى به واقعیت باشد، البته وقتى ادله با آن برخورد ندارد و مخالف آن نیست، و به طریق اولى وقتى ادله و متون دینى زمینهساز و کمککار آن باشد.
در باره مسئله شایستگى سیاسى زن مسلمان، دیدگاهها تعدد یافته و مختلف شده است و در تعارض و تضارب تا عرف حاکم، و سنتهاى رایج را منعکس کند؛ چه سنتهایى «من درآوردى» باشد و چه ناشى از خودستایى و خودخواهى مرد بودن. و یا فهمى حقیقى را نسبت به روح شریعت و مقاصد ادله و تحول شرایط و آمیختگى با واقع را منعکس مىسازد.
در کشورهاى اسلامىمان، موضوع بغرنجى مانند مسئله زن به صورت عمومى و مسئله «ولایت عامه» وى به صورت خاص، سراغ ندارم که این همه در باره آن نزاع شدید باشد و موضوع دوم هنگامى که در حرکت خویش در مسیر مصلحت و نفع ولایت عامه زن مىافتد، قوت بیشتر مىگیرد و تیزى فزونتر مىیابد. حتى جامعهاى مانند جامعه کویت که تا اندازه زیادى داراى دموکراسى است، همچنان برخى از نیروهاى اسلامى - یا ملى - به شدت در مقابل اینکه زنِ کویتى حق نامزد شدن براى مجلس است (شورا) یا حتى حق انتخاب اعضاى آن را داشته باشد ایستادگى مىکنند و این به رغم آن است که برخى از همسایگان، از آن کشورهایى که در آستانه درهاى دموکراسى ایستادهاند، به زنانشان حق نامزد شدن و انتخاب را دادهاند. و این به رغم آن است که زن در «جمهورى اسلامى ایران» تا آنجا پیش رفته که خودش را براى ریاست جمهورى نامزد کرد و به عنوان شهردار در پایتخت - تهران - انتخاب شد و پیش از آن منصب قضاوت یافت، و از زمان برپایى این جمهورى، در مجلس شورا عضویت دارد. دولت کویت اینک تلاش دوبارهاى با مجلس صورت داده به این امید که با پیشنهاد دولت مبنى بر اجازه دادن به زنِ کویتى براى دستیابى به حق خود در نامزد شدن و انتخاب کردن موافقت کند. پیش از آنکه از سوى مجلس کویت مجوّز اعطاى حق زن صادر شود نگارشم به پایان رسید؛ حقى که خداوند براى وى مشروع دانسته است!
شکاف اختلاف افزایش خواهد یافت اگر به دو کفه دو اردوگاه اضافه کنیم آنچه را حکومت طالبان انجام مىداد که زن را از وظیفهاى دینى اسلامى یعنى آموزش محروم مىساخت. یا مانند حکومت سعودى که رانندگى در آن هدفى بزرگ و مهم است که زنان چشم دوختهاند و این کار مانند سرابى در آمده و دست یافتن به آن سختتر از راه رفتن روى خار مغیلان است!
حقیقت اسلامى در تمام این امور، حد میانهاى بین افراط و تفریط و بین جمود بر سنتهاى ایستا و سقوط در چاه سنتها و ارزشهاى وارداتى است و هدفم از این کتاب، نمایانسازى حقیقت اسلامى است. تلاش کردم که این حقیقت را از کتاب خدا و سنت پیامبرش(ص) و از آنچه در جامعه مدینه منوره در دوره نبوى و خلفاى راشدین حاکم بود به همراه نقل گفتهها و دیدگاههاى فقها در عصرهاى گذشته به دست آورم. اگر کتابم به این هدف دست یافته باشد از (لطف) خداست - و خدا را شکر - و اگر به خطا رفته از نویسنده و از شیطان است. و خداوند و رسولش(ص) از آن برئى مىباشند.پىنوشتها: -
1) حجرات، آیه 13.
2) توبه، آیه 71.
3) الجامع الصغیر، جلالالدین سیوطى، ج1، ص344، ح2329.
4) الاسفار المقدسة فى الادیان السابقة للاسلام، على عبدالواحد وافى، ص155.
5) المساوات فى الاسلام، على عبدالواحد وافى، ص49.
6) سفر الخروج، 21/7؛ و سفر اللاویین 12/1 - 5؛ سفر التثنیه، 21/15 - 17.
7) قصة الحضاره، ویل دورانت، ج17، ص139؛ قاموس الاثار المسیحیة، ج5، ص130 به بعد.
8) نویسنده از تعبیر «الامبراطوریة السفلى» استفاده کرده که به رغم مراجعات مختلف منظور دقیق ایشان معلوم نشد. ولى از «تاریخ تمدن» ویل دورانت استفاده مىشود که دورهاى از امپراتورى رومیان، پس از دوره اولیه است.
9) ابوزهره، الفقه الاسلامى و القانون الرومانى؛ دکتر صوفى ابوطالب، تاریخ النظم القانونیة و الاجتماعیة، دار النهضة العربیة، 1986م، ص36.
10) فتحالبارى، کتاب المظالم، باب الغرفة و العلیة المشرفة و غیر المشرفة فى السطوح و غیرها، ج5، ص137، ج2393.
11) دکتر محمود سلام زنانى، اختلاط الجنسین عند العرب، دار الجامعات المصریة، 1958م، ص83.
12) ابنعبد ربه، العقد الفرید، ج1، چاپ 1928، قاهرة، به نقل اختلاط الجنسین عند العرب.
13) ابنقیّم الجوزیه، اعلام الموقعین عن رب العالمین، تحقیق: طه عبدالرؤوف سعد، دار الجیل، بیروت، 1973م، ج1، ص87.
14) بخارى و ابوداود و ترمذى و احمد و نسائى و ابنماجه، همه از ابنعباس نقل کردهاند. نک: محمد بنعلى بنمحمد شوکانى، نیل الاوطار، دار الجیل، بیروت، 1973م، ج2، ص117.