نویسنده

 

اسلام و زن‏
«قسمت اول»

احمد زکى‏یمانى - وزیر نفت پیشین عربستان سعودى‏
ترجمه: س.م.اشکذرى‏

پیش از ترجمه‏

«احمد زکى‏یمانى» چهره‏اى است شناخته شده و بین‏المللى. چرا که نزدیک 25 سال وزیر نفت عربستان سعودى بود. از این‏رو شناخت چهره وى که نخستین دبیر کل سازمان کشورهاى صادرکننده نفت (اوپک) به شمار مى‏رود و در تأسیس آن مشارکت داشته، بیشتر مرهون مسئولیت سیاسى اقتصادى وى در یکى از تأثیرگذارترین کشورهاى نفتى عضو اوپک است تا به عنوان یک صاحب‏نظر در مسائل اسلامى و فقهى. اما یک وجه اهمیت توجه به آثار علمى فرهنگى وى نیز همین وجهه‏اى است که سال‏ها در آن جایگاه براى خود کسب کرده است و جالب خواهد بود که بدانیم یکى از آثار علمى وى، کتاب «اسلام و زن» است که اینک ترجمه نخستین بخش آن را پیش روى دارید.
احمد زکى‏یمانى که ریشه‏اى یمنى دارد و متولد 1309ش - 1930م مى‏باشد، در مکه، در خانواده‏اى که از نظر دانش و امامت جماعت و افتا و قضاوت شهرت داشته متولد شده است. در مدارس دولتى درس خوانده و همزمان نزد بسیارى از علماى مسجدالحرام، درس فقه و اصول فقه و تفسیر و حدیث و لغت را فرا گرفته است. آنگاه کارشناسى حقوق خود را در دانشکده حقوق دانشگاه قاهره گرفته است (1331ش - 1952م). در آنجا پیش عالمان معروفى چون «محمد ابوزهره»، «عبدالوهاب خلاف» و «على خفیف» درس فرا گرفته است. چه اینکه در همان دانشکده، شریعت اسلامى را نیز آموزش دیده است.

وى دوره عالى حقوق بین‏الملل را در دانشگاه نیویورک تکمیل کرده و تخصص خود را در «حقوق مقارن» گرفته است. سپس در دانشگاه «هارفرد» درس خوانده و در سال (1335ش - 1956م) در رشته «مشکلات جهانى بهره‏بردارى» فارغ‏التحصیل شده است.
زکى‏یمانى در کنار مباحث و سخنرانى‏هایى که در زمینه سیاست و نفت داشته برخى مباحث و آثار اسلامى را نیز حتى پیش از وزارت ارائه کرده که مى‏توان به کتاب «شریعت جاودان و مشکلات عصر» و بحث‏هاى عدالت اجتماعى در اسلام، و ابزارهاى بازنگرى فقه اسلامى، آثار فقهى اوصاف پیامبر(ص)، و نظام سیاسى اسلامى در مقایسه با دموکراسى اشاره کرد.
وى به جز دفاتر حقوقى که دارد، اینک رئیس مرکز جهانى پژوهش‏هاى انرژى، رئیس مؤسسه «الفرقان للتراث الاسلامى»، و رئیس «موسوعه مکة و مدینه» است که وابسته به مؤسسه یاد شده مى‏باشد.
آقاى زکى‏یمانى که اخیراً مقاله او در نشریه «المدینه» سعودى در باره خاطرات خود از دیدار واتیکان و ملاقات با پاپ و جمع‏آورى قرآن، سر و صداى زیادى در محافل و رسانه‏هاى عربى به ویژه سعودى برپا کرد و تا سر حدّ تکفیر توسط برخى افراطیان سعودى و حتى اعتراض شدید نویسنده معروف لبنانى «رضوان السیّد»، پیش رفت، چنان که دیدگاههاى وى در همین کتاب گواه است، از روشن‏بینى قابل توجهى برخوردار است و مى‏توان وى را در جرگه روشنفکران شناخته شده و البته سرمایه‏دار کنونى سرزمین حجاز به شمار آورد. اجمال سر و صداى اخیر نیز این بود که وى به دیدار خود از کتابخانه ویژه واتیکان که اختصاص به برخى نسخه‏هاى خطى بسیار ارزشمند دارد اشاره مى‏کند، از جمله چند برگ پوستى مخطوط قرآن که متولیان کتابخانه قدمت آن را حداقل 1250 سال قبل مى‏دانند. او ضمن اشاره به تاریخچه جمع‏آورى قرآن، این گفته را نیز مطرح کرده که برخى از کاتبان اموى قرآن، هنگام جمع‏آورى آن توسط عثمان به رغم دستور وى، برخى از برگه‏هایى را که در اختیار داشتند پیش خود نگه داشتند و از میان نبردند. این قسمت‏ها به دست حاکمان بعدى اموى افتاد. زکى‏یمانى چنین تحلیلى را براى دستنوشته‏هاى قرآنى یاد شده ارائه و به این طریق انگشت اتهام را به سوى معاویه دراز مى‏کند و همین اندک، کفایت مى‏کند که شدیداً مورد حمله قرار گیرد، به این اتهام که قائل به نقص قرآن موجود شده است و برخى از کاتبان وحى را - و در واقع برخى صحابه را - زیر سؤال برده است؛ و این گناه کمى نیست! البته وى بعداً توضیح داد و تأکید کرد که از مطلب وى اشتباه برداشت شده و برخى نیز به دفاع از وى پرداختند که هیچ تردیدى در کامل بودن قرآن نیست.
البته اگر جریان‏هاى سیاسى فرهنگى و فکرى موجود در داخل سعودى و تعارض‏ها و اختلافات ریشه‏دارى که به ویژه میان نجدى‏هاى تندرو که جریان وهابى‏گرى خویش را به زور تبدیل به جریان سیاسى دینى غالب کرده‏اند، با دیگر جریان‏هاى موجود به ویژه جریان اصلاح‏طلبى که در چند سال اخیر در سعودى رشد یافته، مورد توجه و بررسى قرار گیرد، شاید بتوان خاستگاه ریشه‏دارترى براى چنین مشاجراتى پیدا کرد. این احتمال آنگاه تقویت مى‏شود که ملاحظه کنیم دختر آقاى زکى‏یمانى به نام «مى‏یمانى» که در «انجمن امور بین‏المللى» وابسته به دربار انگلیس کار مى‏کند، در کتابى که اخیراً به نام «حجاز، گهواره اسلام» منتشر کرده به صورتى مبسوط به نقد خاندان حاکم بر عربستان سعودى پرداخته و سقوط آن را پیش‏بینى کرده است. او که به گفته برخى رسانه‏ها از شناخته شده‏ترین کارشناسان جهانى در امور عربستان است و کتاب خود را نیز به پدرش تقدیم کرده و او را همراه و همدل خود شمرده است، از جریان میانه‏رو در حجاز در گذشته و حال و لزوم آزادى جریان‏هاى مختلف فکرى مذهبى و سیاسى و حرکت‏هاى اصلاح‏طلبانه حمایت کرده و جریان افراطى و انحصارطلب و زورگوى وهابیت را به نقد کشیده است. کما اینکه اساساً نام بردن از عربستان به نام اصلى آن، حجاز، بار سیاسى خود را دارد و طبعاً خوشایند حاکمان سعودى نخواهد بود.
این امر هر چند نمى‏تواند دلیل بر نوع گرایش آقاى زکى‏یمانى باشد، اما مى‏توان آن را مؤید فاصله‏اى گرفت که از نظر فکرى و فرهنگى میان وى و جریان حاکم بر سعودى و محافل دینى علمى آن وجود دارد و یا دست کم در سال‏هاى اخیر ایجاد شده است. به ویژه اگر توجه کنیم که وى کمى پیش از انتشار کتاب، در یک سخنرانى در لندن در موضوع «حق و شایستگى زنان براى دستیابى به مسئولیت‏هاى سیاسى و عمومى از نظر اسلام» با اشاره به وضعیت خوب زنان در ایران از این نظر، به وضعیت زنان در عربستان اشاره مى‏کند و مى‏گوید: «زنان در سعودى مواجه با مشکل رأى دادن و انتخابات نیستند چون خود مردان نیز نه رأى مى‏دهند و نه انتخاب مى‏شوند، بلکه بیشترین آرزوى زنان این است که بتوانند روزى رانندگى کنند!!» و سپس در مقایسه با برخى کشورهاى عربى همسایه عربستان، حکومت سعودى را مورد نقد و اشکال بیشترى قرار مى‏دهد.
کتاب «الاسلام و المرأة» احمد زکى‏یمانى که حدود یک سال از انتشار آن مى‏گذرد، هسته اولیه آن به دو بحث مستقل از وى برمى‏گردد که قبلاً ارائه کرده و حال در این کتاب، پس از بازنگرى و تکمیل یکجا تقدیم علاقه‏مندان کرده است. این کتاب در قطع رقعى در حجم 275 صفحه توسط «مؤسسة الفرقان للتراث الاسلامى» در چاپخانه‏اى که وابسته به مؤسسه سعودى در قاهره مصر است، به تاریخ 1425ه - 2004م براى اولین بار چاپ و منتشر شده است.
بسیارى از مباحث و دیدگاههایى که احمد زکى‏یمانى در این کتاب آورده براى خوانندگان فرهیخته ایرانى با توجه به فضاى فکرى فرهنگى جامعه ما که به دنبال پیروزى انقلاب اسلامى و اندیشه‏هاى بلند حضرت امام خمینى و تلاش‏هاى ارزنده عالمان و فقیهان و فرهیختگان ایرانى و برخاسته از فکر و فرهنگ و فقه غنى شیعى ایجاد شده، چه بسا تازگى ندارد و جامعه اسلامى و مجامع علمى فرهنگى ما سال‏هاست از آن عبور کرده‏اند اما اینکه یک تحصیل‏کرده شناخته شده سعودى، در فضایى متفاوت و با منظومه‏اى فکرى که در جاى دیگر و بر اساس منابع و متونى عمدتاً متفاوت شکل گرفته، در این تلاش علمى و فرهنگى براى معرفى شخصیت زن و حمایت از حقوق وى و تأکید بر خط میانه‏روى و پرهیز از افراط و تفریط تلاش کند، حتى اگر همه آنچه آورده تأکید بر همان‏ها باشد که پیشتر خود به آن دست یافته‏ایم، ارزش بازگویى و خواندن آن را دارد، چه رسد به اینکه نکات مفید و مستندات قابل توجهى نیز در تبیین دیدگاههاى خود آورده که براى علاقه‏مندان این مباحث مفید است. البته آقاى زکى‏یمانى در رده عالمان طراز نخست جهان عرب به شمار نمى‏رود ولى به نظر مى‏رسد عنوان «شیخ» که حتى از دوران وزارت بر او اطلاق مى‏شد و مى‏شود، بیشتر ناشى از جایگاه علمى وى مى‏باشد تا جایگاه حکومتى وى، چرا که اگر در برخى کشورهاى عربى خلیج فارس این عنوان بر برخى مسئولان آن اطلاق مى‏شود، در دستگاه سیاسى سعودى چنین رسمى سراغ نداریم.
نکته مهم دیگر در انگیزه برگردان این کتاب این است که آقاى زکى‏یمانى به رغم آنکه در مکه و در فضاى بسته اندیشه سلفى‏گرى و وهابیت رشد یافته و به رغم وابستگى که لااقل در مقطعى از عمر سیاسى خویش با حکومت سعودى - آن هم در جایگاهى مهم - داشته و به رغم موقعیتى که طبعاً اینک نیز در کار خویش برخوردار است، با روشن‏بینى مشهودى، موضوع زن در اسلام را پى گرفته و تلاش کرده از افتادن در جریان بسته و متحجر از یک سو و گرفتار آمدن به وادادگى‏هاى فکرى فرهنگى موجود به ویژه در موضوع زن فاصله بگیرد و در طرح دیدگاهها و ذکر مستندات به رغم اینکه یک سنّى شناخته شده است از منابع شیعى نیز بهره جوید و با نگاهى مثبت هم به فقه شیعه بنگرد و حتى به برخى دیدگاههاى فقهى آن دعوت کند و هم به جایگاه و حقوقى که زن در جمهورى اسلامى ایران دارد.
طبیعى است که مراودات و ارتباطات بین‏المللى وى در روشن‏بینى و تلاش وى در نگاه نسبتاً منصفانه مؤثر باشد اما در ریشه‏یابى نوع نگاه و انصاف نسبى علمى وى مى‏توان تأثیر استادى چون «محمد ابوزهره» را در مرکز توجه قرار داد. کسى که تلاش‏هاى علمى وى در نقد برخى منابع حدیثى اهل سنت و تقریب میان مذاهب و حتى دعوت به اخذ آراى فقهى شیعه، صداى بسیارى از هم‏مسلکان خودش را در آورد. آثار ابوزهره که در برخى محافل علمى شیعه نیز مورد توجه قرار گرفته نشان از روشن‏بینى و نگاه علمى وى به مسائل و پرهیز برخى تعصبات مذهبى دارد. از جمله مقاله‏اى که نزدیک پنجاه سال پیش در مجله «رسالةالاسلام»، سال دهم، شماره سوم، ص‏242 به بعد، در موضوع «وحدت اسلامى» نوشته و تلاش کرده است توجه محافل علمى قانونى را به فتاواى شیعى و عمل به برخى از آنها جلب کند.
به نظر مى‏رسد حضور زکى‏یمانى در مصر و شاگردى پیش اساتیدى چون محمد ابوزهره چنین تأثیر فکرى را در وى گذاشته باشد.
البته خود آقاى زکى‏یمانى شکل‏گیرى اولیه شخصیت علمى تربیتى خود را مرهون مادر خویش مى‏داند که کتاب را به او اهدا کرده و در ستایش از او یادآور شده که مادرش حافظ قرآن بود و تا هنگام مرگ بر تلاوت آن مداومت داشت و فقه را پیش پدربزرگ وى «شیخ سعید یمانى» آموخت و از کودکى علاقه به عبادت و ترس از خداوند را در دل زکى‏یمانى کاشت و او را تشویق به فراگیرى در مسجدالحرام کرد و رفتار و علاقه‏اش به پدر وى نمونه‏اى از مودت بود که خداى رحمان خواسته است. به نظر مى‏رسد عکس کوچکى که از خانمى سالخورده در حال قرائت قرآن روى جلد کتاب آمده و شباهت به نویسنده دارد، یادکردى از همین مادر است که مورد علاقه و احترام وى مى‏باشد.

نکاتى دیگر:

افزون بر توضیحاتى که گذشت ذکر چند نکته دیگر لازم مى‏نماید:
1- ناگفته پیداست بازگویى کتاب‏ها و آثارى از این دست به هدف آشنایى با دیدگاههاى مختلف و در راستاى تبیین علمى مسائل زنان و رشد و توسعه مباحث و تأکید بر خط روشن‏بینى و اعتدال در عرصه مباحث و مسائلى است که عرصه‏اى براى افراط و تفریط مى‏باشد و نه لزوماً به معناى پذیرش هر آنچه در کتاب آمده و بازگو مى‏شود. البته همراهى با جهت‏گیرى کلى اثر و همدلى کلى با تلاش‏هاى علمى و صادقانه‏اى که در جهت دفاع درست و منطقى از جایگاه و حقوق زنان صورت مى‏گیرد، واقعیتى است که در ترجمه آثارى از این دست نمى‏توان نادیده گرفت.
2- آقاى احمد زکى‏یمانى، به عنوان یک نویسنده سنّى هر چند از برخى منابع شیعى و مبانى فقهى آن بهره جسته و خود را کاملاً محدود به منابع و مبانى اهل سنت نکرده است ولى به هر حال وى یک سنّى شناخته شده است که در محیطهاى اهل سنت نیز رشد یافته و آموزش دیده و طبعاً بخش اصلى منابع پژوهشى و مورد پذیرش وى، منابع دینى هم‏کیشان خود و نظریه‏پردازى بر اساس مبانى علمى، فقهى، تاریخى و باورهاى پذیرفته شده آنان است. طبیعى است صرف نظر از اختلاف نظرهاى علمى که در نوع این مباحث وجود دارد برخى دیدگاهها یا استدلال‏ها از نظر مبانى اعتقادى یا فقهى ما جایگاهى نداشته باشد و مورد پذیرش نباشد اما دست کم این فایده را دارد که موضوع بر اساس آن مبانى و منابع نیز بررسى و ارزیابى شده به ویژه اگر اصل مدعا مورد توافق باشد؛ مانند کار گسترده و مکررى که «شیخ طوسى» - رحمةاللَّه علیه - در کتاب «خلاف» کرده است. بنابراین اگر در کتاب به عنوان مثال موضوع بحث از نظر «قیاس» یا «مصالح مرسله» نیز ارزیابى شده بازگویى آن را باید از این منظر نگریست و نه تأیید مبنا.
3- با این همه و به رغم اینکه در برگردان کتاب براى خوانندگان محترم، بناى بر حاشیه زدن و طرح تمام نکاتى که به نظر مترجم مى‏رسد نیست، در پاره‏اى موارد اگر توضیح یا اصلاح و تذکرى لازم به نظر رسد، به اختصار بیان خواهد شد، تا زمینه کمترى براى برداشت ناقص یا ایجاد شبهه باشد. این نکات برخى در متن و برخى در پاورقى خواهد آمد.
4- اصل و اندازه تجلیل از آن دسته از شخصیت‏هایى که ریشه در باورهاى اعتقادى مذاهب اسلامى و طوایف مسلمین دارد، قهراً در نگاه آنان نیز متفاوت است. یک نکته در ترجمه چنین آثارى نیز لحاظ همین واقعیت است. ادب نگارش اقتضا مى‏کند نویسنده بدون اینکه نقشى در اصل موضوع نگارش وى داشته باشد و یا حتى تأثیر چندانى در قضاوت خواننده نسبت به اثر داشته باشد با احترام و تجلیل از شخصیت‏هاى مورد علاقه و احترامش یاد کند و نام ببرد، در حالى که ممکن است خواننده یا شنونده یا مترجم و یا حتى ناقل، چنین باورى در باره آنان یا برخى از آنان نداشته باشد و خود را پاى‏بند به آن نداند، و یا حتى آن را مضر به هدف اصلى اثر بداند. از این‏رو در ترجمه کتاب، طبیعى بود در چنین مواردى تعابیرى که هنگام نام بردن از برخى اشخاص، از سر تجلیل و تکریم افزوده شده، عیناً بازگو نشود و به همان اسامى بسنده گردد. و معلوم است که این امر هیچ تأثیرى در برگردان کتاب براى خوانندگان فارسى‏زبان ما ندارد. اصل این نکته هر چند امرى واضح باشد ولى یادآورى آن در واقع تأکیدى بر دقت در ترجمه و بازگویى تمام متن، بدون کم و کاست است تا خواننده فرهیخته با اعتماد لازم بحث را پى بگیرد.
5- نویسنده پس از پیشگفتارى کوتاه در طرح انگیزه نگارش کتاب، در مقدمه‏اى مبسوط به اصل جایگاه زن در اسلام و ضرورت توجه به این مهم در شرایط کنونى و برابرى به معناى درست آن پرداخته است. و پس از آن، کتاب را چنان که خود در مقدمه توضیح داده در دو بخش کلى سامان داده است؛ یکى مباحث کلى مربوط به زنان، و دیگرى موضوع «ولایت عامه» زن. آنچه در این قسمت مى‏خوانید شامل پیشگفتار و مقدمه مى‏باشد.
امید مى‏رود این کتاب که بنا هست طى ده قسمت ترجمه و تقدیم شود براى خوانندگان محترم به ویژه خواهران و برادران اهل سنت که مباحث مجله را پى مى‏گیرند مفید باشد و گامى هر چند کوچک در تضارب آرا و نزدیکى دیدگاهها و بهره جستن از اندیشه‏هاى یکدیگر باشد. ان شاءاللَّه. - مترجم‏

* * *

پیشگفتار

سپاس خداوندى راست که قرآن را فرستاد و حفظ آن را بر عهده گرفت، و درود و سلام بر پیامبرى که به عنوان رحمت براى جهانیان آمده و بر اهل بیت او و همه یارانش.
هجوم به اسلام شدت گرفته و صورت‏هاى چندى و ابزار گوناگونى را بر اساس نقشه‏هاى آشکار و پنهان به کار بسته است. موضوع زن در اسلام پیش مهاجمان از جایگاه ویژه‏اى برخوردار است، با این استدلال که شریعت اسلامى ارزش زن را پایین آورده و او را متاعى ساخته و بیشتر مانند کنیزان شده است؛ در حالى که اسلام از این نسبت به دور است. اسلام دینى است که زن را کرامت بخشید و شأن وى را بالا برد و درها را به روى او گشود و اگر برخى سنت‏ها و آداب - در برخى جوامعى که اسلام را پذیرفتند ولى برخى سنت‏هاى بدوى آن سنت‏ها را تقویت کرد - مانع پیشرفت زن و بهره جستن از آنچه خداوند براى وى مجاز دانسته گشته است، این ناعادلانه است که آن را به اسلام نسبت دهیم و هر چقدر هم که این دیدگاهها منتسب به فقها باشد اما آنها اجتهادى شخصى است یا مستند به روایاتى است که بد تفسیر شده یا استناد آن ضعیف است.
گوش‏هاى ما را فریادها و مجادله‏هایى تشنج‏آفرین کر مى‏کند که برخى از آنها مى‏خواهند انسانیت را از زن بگیرند یا وى را فقط ابزارى براى خدمت و تولیدمثل قرار دهند. در حالى دشمنان اسلام به اسلام حمله مى‏کنند که با استناد به رفتارهاى برخى از مسلمانان یا دیدگاههاى آن گروهى که شأن زن را پایین آورده، مى‏گویند این دیدگاهها و رفتارها در واقع نماى حقیقى دین اسلام است. دسته‏اى سوم نیز وجود دارند که مى‏خواهند زن مسلمان را نسخه‏اى طبق نسخه زن غربى قرار دهند که از تمام سنت‏هاى جوشیده از ارزش‏هاى اسلامى جدا شده است.
در میان این فضاهاى دردآور و صداهاى ناراحت کننده، خودم را ناچار به مشارکت در بیان آنچه حق مى‏دانم یافتم. مشارکتى که بر دیدگاههاى فقیهان و عالمان شناخته شده در حکمت و فقه درست، تکیه دارد. با این تلاش که چهره حقیقى آنچه را اسلام براى زن مسلمان، پیش از عادت‏هاى «من درآوردى» و آداب و رسوم قومى، مقرر ساخته ترسیم کنم؛ چهره‏اى که در پیش شخصیت‏هاى نامدار با نشانه‏هاى عظمت و والایى، برآمده و معرفى شده است.
پیشتر براى مؤسسه «الفرقان للتراث الاسلامى» دو بحث در باره زن در اسلام ارائه کرده بودم، یکى در باره تساوى زن با مرد، به مناسبت همایش «حقوق انسان در اسلام» - در تاریخ 10 محرم سال 1420ه.ق برابر با 26 آوریل سال 1999م - ، و دیگرى در باره شایستگى زن براى سیاست یا حق وى در ولایت عمومى. و بحثى را نیز در همین موضوع در تاریخ 13 ربیع‏الاول سال 1422ه.ق برابر با 5 ژوئن سال 2001م ارائه کرده بودم. در زمینه کنکاش در باره زن و احکام وى در فقه اسلامى مناسب دیدم که این دو بحث را در هم بیامیزم تا هسته اولیه یک کتاب شود، البته با برخى اصلاحات لازم تا براى عموم خوانندگان که در فقه و پژوهش‏هاى اسلامى تخصصى ندارند قابل خواندن و درک شود.
کتاب را به دو بخش تقسیم کردم: بخش اول به احکام عمومى زن مسلمان و تساوى او با مرد در میزان اسلام مربوط مى‏شود، و بخش دیگر به شایستگى وى براى سیاست یا آنچه که به عنوان «ولایت عامه» براى زن مى‏نامیم تعلق دارد. و براى هر دو فصل مقدمه‏اى در این دو موضوع قرار دادم.
من پیشاپیش مى‏دانم که کتابم از طرف برخى پذیرفته مى‏شود و از سوى برخى گروههاى دیگر که هر چیزى که مخالف نظرشان باشد را نمى‏پذیرند، مورد انکار و هجوم قرار مى‏گیرد. البته ادعا نمى‏کنم هر آنچه نوشته‏ام و تقدیم کرده‏ام درست است. بیشتر آنچه نوشته‏ام نقل دیدگاههاى عالمان بزرگ و محترم و فقهایى است داراى قدر و منزلت. از خداوند تعالى مى‏خواهم که این کارم را خالص براى خودش قرار دهد؛ این آن چیزى است که خواستار آنم و پاداش آن را از او مى‏طلبم.

احمد زکى یمانى‏

* *
بخش نخست‏
احکام عمومى زن مسلمان‏

مقدمه‏

سپاس خداوندى که ما را از مرد و زنى آفرید: «یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثى؛(1) اى مردم! ما شما را از نرى و ماده‏اى آفریدیم.»
و براى مردان مسلمان و زنان مسلمان، ولایت متقابل قرار داد: «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر؛(2) و مردان و زنان مؤمن را ولىّ یکدیگر قرار داد، امر به معروف مى‏کنند و نهى از منکر.»
و درود و سلام بر پیامبر امىّ که در میان قومى برانگیخته شد که زن در نگاه برخى از آنان نماد خوارى و پستى بود و استحقاق این را داشت که زنده به گور شود تا از پدر خشمناکش آینده دردناکى را که چه بسا به خاطر او دچار مى‏شد زدوده گردد. پیامبر(ص) با رسالتش جایگاه زن را بالا برد و برابر مرد قرار داد، مگر آنگاه که مقتضاى شرایط مالى چیزى جز آن باشد. پس زن همسان و هموزن مرد است و نه پایین‏تر: «النساء شقائق الرجال؛(3) زنان همسان مردانند.»
تمدن اسلام متفاوت با تمدن غرب است و نگاه اسلام به زن، بر معیارها و بنیان‏هایى استوار است که لزوماً همان چیزى نیست که تمدن غربى پى مى‏گیرد و مى‏پذیرد و براى پیاده کردن آن تلاش مى‏کند. اسلام بر «دین» زن به عنوان یک معیار اساسى براى ارزشگذارى وى تأکید دارد. و دین شامل اخلاق کریمانه، و دانش گسترده، به همراه ترس از خدا و اطاعت از دستورات وى مى‏شود. لذا زن به خاطر این و مال و زیبایى و خانواده‏اش به همسرى گرفته مى‏شود و رسول خدا(ص) یاران و پیروانش را فرمان مى‏دهد که سراغ زن دیندار بروند. زیبایى زن در اسلام، براى نمایش و فروش آماده نشده و جزء ابزارهاى عمومى براى سرگرمى و آسودن ناظران نیست بلکه سرمایه‏اى براى صاحبش است و مخصوص کسى است که زن او را به شوهرى خویش انتخاب مى‏کند، و از آن سرمایه زیبایى، تنها بخشى براى عموم آشکار مى‏شود که محرّک شهوات و خواسته‏ها نباشد.
تمدن غربى، به رغم برخوردارى از اصول و دانش و پیشرفتى که به آن دست یافته، اما به صورتى فراگیر، در دیدگاهش نسبت به زن بر امور زیادى تکیه مى‏کند که پیشاپیش آن زیبایى زن و بدن او قرار دارد. لذا طراحان مد براى نشان دادن زیبایى‏ها و جاذبه‏هاى او مسابقه مى‏گذارند، همان گونه که رسانه‏هاى دیدارى در به کارگیرى آن زیبایى و آن فریبندگى به عنوان ابزارى براى تبلیغ خویش و جلب توجه بینندگان مسابقه مى‏گذارند. سوداگرى «سکس» هر چند هنوز در بیشتر کشورهاى غربى غیر قانونى است اما جزء واقعیاتى است که نادیده گرفته مى‏شود مگر اینکه به شکل رسوا و خطرناکى در آید.
این در حالى است که ارزش زن، در دین و اخلاق و دانش و انسانیت وى است. و برخى از مسلمانان که حدود و مرزهایى را براى انسانیت او و قیودى را براى آموزش و فعالیت او قرار مى‏دهند، اشتباه مى‏کنند و با روح اسلام و متون اسلامى مخالفت مى‏ورزند. و آنانى هم که خود را وابسته به اسلام مى‏دانند و در عین حال مى‏خواهند زن مسلمان نسخه‏اى از زن غربى باشد، در جامعه اسلامى خویش شکافى ایجاد مى‏کنند که منجر به تشدید رفتار سختگیران مى‏شود، در نتیجه بیشتر سختگیرى و تندروى مى‏کنند. این گروه در عین حال زن مسلمان را به سوى جهنم تمدن مادى هل مى‏دهند، و طوفان جهانى‏سازى او را مى‏بلعد و دست‏اندرکارانش او را به خوارى مى‏افکنند بى‏آنکه تمدن دیگران بتواند مایه خوشبختى وى شود.
اسلام احکام ویژه‏اى را براى زنان آورد که واقعاً انقلابى در مفاهیمى که در جزیرةالعرب رایج و حاکم بود و تحولى ریشه‏اى در افکار فلسفى و دینى که پیش از آن در همان زمان حاکم بود به شمار مى‏رود. شریعت بِرَهمایى زن را از نظر شایستگى، ناقص مى‏شمرد که حق انجام هیچ کارى را طبق خواست خود ندارد زیرا از تابعیت پدرش به تابعیت همسرش در مى‏آید و وقتى شوهرش مُرد، این «تابعیت» به پسرانش یا نزدیکانش منتقل مى‏شود.(4)
وقتى به یونان برویم مى‏بینیم زن از آموزش محروم و تابع مرد است. هنگامى که افلاطون تلاش کرد در مدینه فاضله خودش (جمهوریت) اصل برابرى زن با مرد را در عرصه آموزش و فرهنگ پیاده کند، به خاطر حمله اندیشمندان و فلاسفه به این اصل، در تلاش خود شکست خورد. و [از جمله ]ارسطو گفت: زن براى مرد همانند برده براى ارباب و کارگر براى دانشمند و بربرى براى یونانى است. کما اینکه «بوستن» سخنران معروف یونان گفت: ما فقط به این خاطر زن مى‏گیریم که براى ما پسرانى مشروع بزایند.(5)
اما موضع دین یهود نسبت به زن کمترین سخنى که مى‏توان در باره آن گفت این است که موضعى خصمانه است. به عنوان مثال «تلمود» [که از مهم‏ترین و قدیمى‏ترین متون دینى یهودیان است‏] تمام یهودیان را اندرز مى‏دهد که اگر انسان پشت سر شیر راه برود بهتر از این است که پشت سر یک زن راه برود. و در کتاب مقدس آنان آمده که بر زن واجب است که تحت حکومت مرد باشد و مرد بر او سلطه داشته باشد.(6)
دین مسیحیت از نظر برخى پیروان آن، فرقى با یهودیت ندارد. زن شرّى است گریزناپذیر، گمراه‏گرى طبیعى، بلایى حتمى، خطرى خانگى، فتنه‏اى هلاک‏کننده، شرّى زراندود شده. از گفته‏هاى کشیش معروف ایتالیایى «توماس اکوینى» است که «زن به خاطر اینکه هم از نظر طبیعى، هم از نظر جسمى و هم از نظر کارى ناتوان است، خاضع و تابع مرد است و مرد آغاز و پایان زن است و خداوند خضوع و پیروى را بر زن واجب کرده است.»(7)
قانون روم براى فرد در مقابل حکومت حقوقى را قرار داد که نشان‏دهنده تحول قانونى مهمى است و با این حال وضع نسبت به زن براى مدتى دراز مانند آنچه در یونان حاکم بود باقى ماند، زیرا مرد قیمومت کامل بر زن داشت، یعنى زن بودن همانند دیوانگى جزء اسباب محجوریت شخص بود.
در امپراتورى پس از آن،(8) وضع کمى خوب شد و زن حق انتخاب وصىّ براى خودش را داشت، اما زن تنها در دوره امپراتور «تئودرز هوتوریوس» توانست به شایستگى مالى دست پیدا کند، زیرا به موضوع سرپرستى مالى بر زن پایان داد البته حصول موافقت شوهر لازم بود.(9) بنابراین احکام اسلامى ویژه زن - چنان که گذشت - وقتى با آنچه در جامعه‏اى که رسالت محمدى نورافشانى کرد با آنچه در دوران‏هاى گذشته و تمدن‏هاى معاصر آن حاکم بود مقایسه شود، انقلابى واقعى به شمار مى‏رود چرا که اسلام به زن شایستگى مالى کامل و بى‏کم و کاست داد. پس اسلام در این زمینه جلودار است و به عنوان نخستین نظامى که در تاریخ چنین کارى مى‏کند پیشى دارد، هر چند اینک در برخى جوامع اسلامى رویکردى را براى وضع قیدهایى براى آن شایستگى مشاهده مى‏کنیم.
اختلاف دیدگاهها در باره زن موضوعى قدیمى است که به قدمت خودِ اسلام مى‏رسد و عرف و محیط در اختلاف رفتار مسلمانان و آراى فقهاى آنان سهم داشته است. و از روشن‏ترین نمونه‏ها براى تأثیر محیط چیزى است که در محیط مکه پیش از هجرت حکمفرما بود و وضعیتى است که همان زمان در مدینه حاکم بود. و بهترین شکل توصیف آن همان است که بر زبان «عمر بن‏خطاب» آمده است. او گفته است:
«ما قریشیان بر زنان غالب و حاکم بودیم، وقتى به مدینه میان انصار آمدیم و آنان مردمى‏اند که زنان‏شان بر آنان چیره‏اند، زنان ما شروع کردند یادگیرى ادب و رفتار زنان انصار. (یک بار) سرِ زنم داد زدم، جوابم را داد، گفتم نباید عکس‏العمل نشان بدهد و آن را بد شمردم، گفت: چرا بد مى‏دانى و نمى‏پذیرى که مقابلت بایستم و جوابت را بدهم! به خدا سوگند همسران پیامبر(ص) به او جواب مى‏دهند، و گاه یکى از آنان تا شب (با پیامبر قهر مى‏کند) و از او کناره مى‏گیرد. او (با این حرفش) مرا تکان داد و ترساند.»(10)
عمر به رغم غیرتش‏[!]، رهنمود پیامبر(ص) در خصوص عدم ممانعت از رفتن زنانش به نماز عشا و صبح را پذیرفت. عمر خودش در دوره خلافتش خواست مهر زنان را محدود کند، زنى نظرى مخالف به او داد، او اعتراضش را پذیرفت و تسلیم حرف او شد.
اما تأثیر محیط پس از رحلت پیامبر(ص) آغاز گشت، زیرا یکى از پسران عمر به رغم رهنمود نبوى، به زنان اجازه نداد که به نماز عشا و صبح بروند و سوگند خورد مانع آنها مى‏شود تا این کار را وسیله‏اى براى فساد قرار ندهد! این موضوع را «امام نووى» در شرح خویش بر «صحیح مسلم» آورده است. و این در واقع برگشت به سنت‏هاى محیط مکه مکرّمه بود.
به رغم اینکه زن در عصر نبوت و خلفاى راشدین، با حقوقى سر و کار داشت که در گذشته شناخته شده نبود، اما در دوره‏هاى پس از آن شاهد برگشت‏هاى پى در پى و دیدگاههایى گوناگون بود که خاستگاه آن اختلاف محیط و شرایط اجتماعى بود.
جامعه مدینه، جامعه‏اى بود که در آن زن با مرد پهلو به پهلو در همه عرصه‏هاى زندگى اجتماعى مشارکت داشت و موضوع تا آغاز دوره اموى به همین منوال ادامه یافت، زیرا عرب‏ها سنت‏هاى خویش را حفظ کردند، لذا زن در جامعه با چهره‏اى باز حاضر مى‏شد، تا اینکه برخى از خلفاى بنى‏امیه زنان خویش را ملزم به پوشش (چهره) کردند؛ سپس برخى از اشراف اموى شروع کردند به تقلید از خلفاى بنى‏امیه. در حالى که دمشق، شهرى عربى نبود بلکه از شهرهاى قدیمى زیر سیطره یونانیانى بود که نقاب را بر زنان‏شان واجب مى‏شمردند. به همین خاطر پیش از اسلام، فقط در دمشق و نه سایر شهرهاى اسلامى، نقاب و جدایى میان زن و مرد رایج بود.(11)
حکومت عباسیان نیز در بغداد بر سر کار آمد تا خلفاى آن، همان روش و راستاى اموى‏ها را پیشه خود سازند. بعداً «ابن‏مقفع» شروع کرد به تبلیغ عمومى براى پوشیه زدن تمام زنانى که مجبور به رعایت آن نبودند و عرف و منش تازه‏اى حاکم شد که زنى را که از انظار پنهان مى‏شد ستایش مى‏کرد.(12)
پس از آنکه دگرگونى عرف و تأثیر آن بر زن را بیان کردم، حال در این زمینه مناسب است فرق بگذارم میان شریعت اسلامى به همراه ادله قطعى و اهداف احکام آن - که بى‏شک الزام‏آور است - و میان فقه اسلامى. دومى دستاوردى انسانى اسلامى است که هر چند مایه افتخار و عزت است اما فرزندان شایسته همین فقه، در دوره‏هاى بعد به حسب شرایط زمان و مکان، اجازه اجتهاد دارند. فقه اسلامى با اختلاف زمان و محیط تغییر مى‏کند. و بهترین مثال آن مقایسه آراى فقهى امام شافعى است هنگامى که در بغداد بود با آراى وى هنگامى که رفت و در مصر زندگى کرد. فقیه همان فقیه است، و ادله همان ادله است و آنچه تغییر کرد همان مکان و محیط بود، لذا فتاواى متفاوت او به خاطر تشخیص، به «قدیم» و «جدید»، نامیده مى‏شد. و از جمله قواعد فقه این است که تغییر احکام به خاطر تغییر زمان رد نمى‏شود.
ما در آغاز قرن میلادى جدید هستیم که شرایط زندگى در آن فرق کرده است و ابزار آموزش پیشرفت کرده و گسترده شده است و وسایل ارتباط و انتقال اطلاعات آسان شده است، و بدون حد و مرز در دسترس است و همزمان با این تحولات، زن شایستگى خود را در عرصه‏هاى دانش و بازرگانى و اقتصاد ثابت و با مرد در امورى که منحصر و محدود به او بود رقابت کرده است. زن بودنش مانع این نشد که سربازى نترس در میدان‏هاى جنگ باشد، یا نوآورى ماهر، داخل کارخانه‏ها باشد، یا پژوهشگرى شاخص در عرصه پژوهش علمى باشد.
در این شرایط متغیّر، و تحولات سریع پشت سر هم، صداى برخى از علماى ما بلند مى‏شود و زن را دعوت مى‏کنند در خانه بماند، در محیط خویش با مردان مشارکت نداشته باشد، و تنها کارهایى را انجام دهد که معتقدند مناسب طبیعت اوست و موافق شریعت ماست. و ترس و نگرانى‏شان از فساد غرب و زوال ارزش‏ها در آن، آنان را به تنگ کردن دایره فعالیت زن تا نزدیکى مرز عدم مى‏کشاند. و در آنچه که معتقدند جزء احکام شریعت ماست، چنان گسترش قائل مى‏شوند که از دایره و روح و ادله آن نیز بیرون مى‏روند. و ما تردیدى در صدق نیت آنان نداریم، و توان عقل باطنى‏شان که آنان به حمایت از زنان ما مى‏کشاند، و نیروى سنت‏هایى که در خاک آن رشد کرده و در سایه آن بزرگ شده‏اند را مى‏شناسیم. و لکن موضوع بسى مهم‏تر و خطیرتر از آن است که با این روش آنان، بتوان رسیدگى و حل کرد، هر توجیهى که داشته باشد و هر چقدر هم نیت آنان صادق باشد، بى‏تردید آنچه را به آن مى‏خوانند و برایش تبلیغ مى‏کنند، بسیار تنگ‏تر از میدان بازى است که زن مسلمان در عصر نبوى، در آن مى‏زیست.
امام «ابن‏قیّم جوزیه» را که خداوند فهم او را عمق داده و فهم دقیق دین را به او بخشیده بود گفته است: «بر فقیه است که میان واجب و واقع را بیامیزد.»(13) اگر او امروز میان ما بود واقع خارجى را که ما در آن زندگى مى‏کنیم مى‏شناخت، و بر عکس رفتارهاى برخى از علماى ما رفتار مى‏کرد، و میان واجبى که قابل توسعه دادن است و واقعیتى که تغییر آن محال است را در مى‏آمیخت. این واقعیت همانند طوفان در راه است، و ما چاره‏اى نداریم جز اینکه با مراجعه به روح شریعت و ادله قطعى و لایتغیر آن کشتى‏اى بسازیم که ما را از غرق شدن در آن نجات دهد.
کناره‏گیرى خطرناک است، و کوهى نیز هرگز نیست که ما را از آب حفظ کند، و اگر اقدامى نکنیم مانند شترمرغ‏هایى خواهیم بود که وقتى از شکارچى مى‏ترسند سرهاى خود را در ریگ فرو مى‏برند.
وقتى در باره برابرى زن با مرد از نظر اسلام مى‏نویسم هدفم تبیین این برابرى و نیز روشن ساختن تفاوت‏هایى است در احکام که میان زن و مرد وجود دارد. اینها تفاوت‏هایى است که به طبیعت زن در مقایسه با طبیعت مرد برمى‏گردد و بر ضرر زن، به مرد چیزى نمى‏افزاید و از زن نیز به نفع مرد چیزى نمى‏کاهد، و خللى در برابرى کامل ایجاد نمى‏کند.
«مادّگى» از اوصاف زن است که به خاطر آن مورد احترام است و از ارزش وى کم نمى‏کند و «نرینگى» از صفات مرد است که به خاطر آن ستایش مى‏شود و از ابزار برترى او بر زن نیست، پس مردانگى بارهایى را بر دوش او مى‏افکند بدون اینکه خود به خود شأن او را بالا ببرد. و زنِ مردنما، داراى عیب و ننگ است، و مردِ زن‏نما خوار و زبون است. و رسول خدا(ص) زن‏هایى را که خود را شبیه مرد مى‏کنند و مردانى را که شبیه زن مى‏شوند «لعن» کرده است.(14)
بنابراین موضوع «برابرى» را باید در سایه این مفاهیم و بر اساس دستورات مالى اسلامى که بارهایى را بر دوش مرد گذاشته و زن را از آن معاف داشته نگریست.
فریادى که در غرب در باره یکسانى جنسیت بلند است و نمى‏پذیرد که تقسیم کار مبتنى بر اختلاف دو جنس باشد، فریادى است که با روح شریعت اسلامى سازگارى ندارد؛ شریعتى که هر چند کار در زمینه‏هاى بسیارى را براى زن مباح شمرده، لیکن بر مسئولیت اساسى وى به عنوان یک همسر و یک مادر نیز تأکید دارد، و این مسئولیتى است که بیشترین احترام و شخصیت را در جامعه اسلامى به او مى‏بخشد.
اندیشه جنسیت یکسان در غرب نتایج خود را ثابت کرده است چرا که به یک نوع تعصب نسبت به مرد بودن منجر شده است. لذا نقش مرد در عرصه‏هاى کار بسیار بیشتر مورد تقدیر و احترام قرار گرفته تا ارزش و نقدى که زن در همان عرصه‏ها به چنگ آورده است.
اسلام نه از تفاوت‏هاى بیولوژیکى میان زن و مرد غافل شده است و نه آثار آن را بزرگ مى‏کند تا آن را از حد و اندازه‏اش بیرون ببرد. پس مادرى زن و نقش وى به عنوان همسر، و تربیت درست فرزندان، او را در والاترین جایگاه قرار مى‏دهد و مایه شخصیت و احترام وى مى‏شود، در عین حال آن تفاوت‏هاى بیولوژیکى مانع انجام کارهایى را که در زمینه‏هاى دیگر از عهده آن برمى‏آید نمى‏شود.
وقتى در تفسیر ادله و متون شرعى، به اهمیت شرایط اجتماعى اشاره مى‏کنم، موضوع «ولایت عامه» زن به عنوان یکى از موضوعاتى که تحت تأثیر تغییر شرایط و محیط و مکان است نمایان مى‏شود و پرداختن به آن نباید با بى‏توجهى به واقعیت باشد، البته وقتى ادله با آن برخورد ندارد و مخالف آن نیست، و به طریق اولى وقتى ادله و متون دینى زمینه‏ساز و کمک‏کار آن باشد.
در باره مسئله شایستگى سیاسى زن مسلمان، دیدگاهها تعدد یافته و مختلف شده است و در تعارض و تضارب تا عرف حاکم، و سنت‏هاى رایج را منعکس کند؛ چه سنت‏هایى «من درآوردى» باشد و چه ناشى از خودستایى و خودخواهى مرد بودن. و یا فهمى حقیقى را نسبت به روح شریعت و مقاصد ادله و تحول شرایط و آمیختگى با واقع را منعکس مى‏سازد.
در کشورهاى اسلامى‏مان، موضوع بغرنجى مانند مسئله زن به صورت عمومى و مسئله «ولایت عامه» وى به صورت خاص، سراغ ندارم که این همه در باره آن نزاع شدید باشد و موضوع دوم هنگامى که در حرکت خویش در مسیر مصلحت و نفع ولایت عامه زن مى‏افتد، قوت بیشتر مى‏گیرد و تیزى فزون‏تر مى‏یابد. حتى جامعه‏اى مانند جامعه کویت که تا اندازه زیادى داراى دموکراسى است، همچنان برخى از نیروهاى اسلامى - یا ملى - به شدت در مقابل اینکه زنِ کویتى حق نامزد شدن براى مجلس است (شورا) یا حتى حق انتخاب اعضاى آن را داشته باشد ایستادگى مى‏کنند و این به رغم آن است که برخى از همسایگان، از آن کشورهایى که در آستانه درهاى دموکراسى ایستاده‏اند، به زنان‏شان حق نامزد شدن و انتخاب را داده‏اند. و این به رغم آن است که زن در «جمهورى اسلامى ایران» تا آنجا پیش رفته که خودش را براى ریاست جمهورى نامزد کرد و به عنوان شهردار در پایتخت - تهران - انتخاب شد و پیش از آن منصب قضاوت یافت، و از زمان برپایى این جمهورى، در مجلس شورا عضویت دارد. دولت کویت اینک تلاش دوباره‏اى با مجلس صورت داده به این امید که با پیشنهاد دولت مبنى بر اجازه دادن به زنِ کویتى براى دستیابى به حق خود در نامزد شدن و انتخاب کردن موافقت کند. پیش از آنکه از سوى مجلس کویت مجوّز اعطاى حق زن صادر شود نگارشم به پایان رسید؛ حقى که خداوند براى وى مشروع دانسته است!
شکاف اختلاف افزایش خواهد یافت اگر به دو کفه دو اردوگاه اضافه کنیم آنچه را حکومت طالبان انجام مى‏داد که زن را از وظیفه‏اى دینى اسلامى یعنى آموزش محروم مى‏ساخت. یا مانند حکومت سعودى که رانندگى در آن هدفى بزرگ و مهم است که زنان چشم دوخته‏اند و این کار مانند سرابى در آمده و دست یافتن به آن سخت‏تر از راه رفتن روى خار مغیلان است!
حقیقت اسلامى در تمام این امور، حد میانه‏اى بین افراط و تفریط و بین جمود بر سنت‏هاى ایستا و سقوط در چاه سنت‏ها و ارزش‏هاى وارداتى است و هدفم از این کتاب، نمایان‏سازى حقیقت اسلامى است. تلاش کردم که این حقیقت را از کتاب خدا و سنت پیامبرش(ص) و از آنچه در جامعه مدینه منوره در دوره نبوى و خلفاى راشدین حاکم بود به همراه نقل گفته‏ها و دیدگاههاى فقها در عصرهاى گذشته به دست آورم. اگر کتابم به این هدف دست یافته باشد از (لطف) خداست - و خدا را شکر - و اگر به خطا رفته از نویسنده و از شیطان است. و خداوند و رسولش(ص) از آن برئى مى‏باشند.

پى‏نوشتها: -
1) حجرات، آیه 13.
2) توبه، آیه 71.
3) الجامع الصغیر، جلال‏الدین سیوطى، ج‏1، ص‏344، ح‏2329.
4) الاسفار المقدسة فى الادیان السابقة للاسلام، على عبدالواحد وافى، ص‏155.
5) المساوات فى الاسلام، على عبدالواحد وافى، ص‏49.
6) سفر الخروج، 21/7؛ و سفر اللاویین 12/1 - 5؛ سفر التثنیه، 21/15 - 17.
7) قصة الحضاره، ویل دورانت، ج‏17، ص‏139؛ قاموس الاثار المسیحیة، ج‏5، ص‏130 به بعد.
8) نویسنده از تعبیر «الامبراطوریة السفلى» استفاده کرده که به رغم مراجعات مختلف منظور دقیق ایشان معلوم نشد. ولى از «تاریخ تمدن» ویل دورانت استفاده مى‏شود که دوره‏اى از امپراتورى رومیان، پس از دوره اولیه است.
9) ابوزهره، الفقه الاسلامى و القانون الرومانى؛ دکتر صوفى ابوطالب، تاریخ النظم القانونیة و الاجتماعیة، دار النهضة العربیة، 1986م، ص‏36.
10) فتح‏البارى، کتاب المظالم، باب الغرفة و العلیة المشرفة و غیر المشرفة فى السطوح و غیرها، ج‏5، ص‏137، ج‏2393.
11) دکتر محمود سلام زنانى، اختلاط الجنسین عند العرب، دار الجامعات المصریة، 1958م، ص‏83.
12) ابن‏عبد ربه، العقد الفرید، ج‏1، چاپ 1928، قاهرة، به نقل اختلاط الجنسین عند العرب.
13) ابن‏قیّم الجوزیه، اعلام الموقعین عن رب العالمین، تحقیق: طه عبدالرؤوف سعد، دار الجیل، بیروت، 1973م، ج‏1، ص‏87.
14) بخارى و ابوداود و ترمذى و احمد و نسائى و ابن‏ماجه، همه از ابن‏عباس نقل کرده‏اند. نک: محمد بن‏على بن‏محمد شوکانى، نیل الاوطار، دار الجیل، بیروت، 1973م، ج‏2، ص‏117.