انتظار سبز

حدیث آفرینش‏

تنها براى چشم‏هاى تو مى‏نویسیم که نگاهت پرتویى از خورشید است. در این دنیاى پر از ظلم و جفا، دروغ و نیرنگ، حکایت زندگى ما، حکایت غم و غصه و بى‏کسى‏هاست.
راه آمدن تو را صبح‏هاى جمعه با اشک‏هاى بى‏منتهایمان خواهیم شست و در دعاى ندبه در غم انتظارت به سوگ خواهیم نشست.
از نامهربانى‏ها خواهیم گفت که چه مى‏شد اگر با ما همنشین مى‏شدى تا ببینى دنیا چه بى‏وفاست، هر چند تو خود ناظر بر همگانى.
مولاى من! اگر نیایى گل‏هاى یاس براى چه کسى شکوفه دهند، برگ‏هاى پاییزى از شوق آمدن قدم‏هاى چه کسى بر زمین بریزند.
مهدى‏جان، ستاره‏هاى آسمان را مى‏شماریم و مى‏دانیم نهایت دلتنگى ستاره‏ها، خاموشى است و مى‏دانى نهایت دلتنگى ما، دیدن مَه روى توست، پس تو را به جان مادرت بیا تا هستى‏مان را در وجودت فدا کنیم.
یا مهدى، بغض در گلویمان نشسته است. صداى مهدى مهدى‏مان در زمین و آسمان مى‏پیچد.
دوست داریم اسم زیبایت را روزى هزار بار بر زبان بیاوریم و بر در و دیوار بنویسیم و از تو بگوییم و به تو نالیم؛ زیرا تو فریادرس بى‏کسانى، امید ناامیدانى، پناه بى‏پناهانى تا ظهور کنى و لباس سعادت و عافیت را بر تن همگان بپوشانى. ما همه با هم منتظریم تا بیایى.

آیدا گائینى - قم‏