هدف از آفرینش


 

هدف از آفرینش‏

سیدمهدى موسوى کاشمرى‏

[یکى از ستون‏هاى مجله «پرسش و پاسخ» است و انتظار مى‏رود پرسش‏هایى که از سوى خوانندگان مطرح مى‏شود متناسب با موضوع کار مجله باشد. با این حال برخى سؤال‏ها چنین نیست. آنچه مى‏خوانید از همین قسم است؛ هر چند این اشکال بر مجله وارد است که پس چرا آن را منعکس مى‏کنید! پاسخ این است که - اگر دچار فراموشى نشویم - پس از این چنین نخواهیم کرد!! حتى اگر سؤالاتى از این دست ارسال شود.]

* *
پرسش: هدف از آفرینش دنیا، قیامت و بهشت و ... چیست؟
ح.بزرگى - کاشان‏

پاسخ: بحث از غرض و هدف آفرینش از مباحث اساسى است که در فلسفه اسلامى بدان پرداخته شده و در آیات قرآنى و روایات معصومان(ع) نیز به آن اشاره شده است. و ما در حد این پاسخنامه به آن مى‏پردازیم.

غرضمندى افعال خداوند

مردم عادى وقتى تصمیم به انجام کارى مى‏گیرند، بیشتر ضعف خود را در آن جستجو مى‏کنند و در حقیقت براى پر کردن خلاء و برطرف کردن نقصى در خود به آن اقدام مى‏کنند، اینان در حرکت و عمل خود مستکمل‏اند، یعنى جویاى کمالى براى خویش‏اند، ولى همواره شمار اندکى هستند که تمام فعالیت و کار آنها در این دایره خلاصه نمى‏شود، بلکه در پى هدفى عالى‏ترند؛ براى مثال هدف غالب مردم از تشکیل خانواده، لذت‏جویى و برخوردارى از فرزند و همسر به منظور کسب اعتبار و بهره‏مندى از وجود آنهاست، در حالى که تعداد کمى نیز تنها از روى احساس انسان‏دوستى و شوق خدمت به نوع و تربیت انسان‏هاى صالح در دامن خود، به این کار اقدام مى‏کنند. اینان کسانى‏اند که از دایره تنگ لذت‏جویى گذشته‏اند و لذت کامجویى را براى خود کمالى نمى‏یابند بلکه از آن به عنوان پلى براى رسیدن به مطلوب برتر که خدمت به نوع است بهره مى‏گیرند.
بى‏شک هیچ یک از افعال خداوند، عارى از هدف و بیهوده نیست و هر کدام در پى تحقق غرض و عملى شدن مقصدى است.
قرآن کریم مى‏فرماید: «وَ ما خَلَقْنا السَّماءَ و الأَرضَ و ما بَیْنهما باطلاً ذلک ظَنُّ الذین کفروا فَوَیْلٌ للذینَ کفروا مِنَ النَّارِ؛ ما آسمان و زمین و آنچه میان آنهاست بیهوده نیافریدیم، این گمان کافران است، واى بر کافران از آتش (دوزخ)».(1)
و نیز بى‏تردید این هدف از نوع استکمالى و کمال‏جویى براى خود نیست، زیرا چنین هدفى براى موجودى است که در ذات خود داراى نقص باشد و بخواهد آن را با این کار خود برطرف کند، در حالى که خداوند عین کمال و معدن آن است.
على(ع) مى‏فرماید: «ان اللَّه سبحانه خَلَقَ الخلق حینَ خَلَقَهُمْ غنیاً عن طاعتهم آمنا معصیتهم لانه لا تنفعه طاعةُ من اطاعه و لا نصرة معصیة من عصاه؛ خداوند مخلوقات را بیافرید در حالى که از اطاعت آنها بى‏نیاز و از معصیت‏شان ایمن بود زیرا به یقین هیچ فرمانبرى به او سودى نمى‏رساند و هیچ نافرمانى به او زیانى وارد نمى‏کند.»(2)

جلوه‏گرى اسماء و صفات الهى‏

خداوند داراى صفات و اسمایى همچون علم، قدرت، حیات، آفرینندگى، جود و مانند آن است و چون او سرچشمه و منبع همه این کمال‏هاست، به اقتضاى ذات خود باید بروز و ظهور داشته باشند؛ براى مثال نور، داراى ویژگى روشنگرى است و لذا هر کجا نور باشد، به طبیعت خویش، راه خود را از هر روزنه‏اى باز مى‏کند و اجسام را روشن مى‏کند و نیز از خصوصیات آن، حرارت است که با وجود خویش اشیاى پیرامون خود را گرم مى‏سازد. بنابراین اگر نور پرتوافشانى کند و یا حرارت بدهد جاى پرسش نیست، بلکه بر عکس اگر نورى سرد و بدون شعاع فرض شود، جاى این سؤال است که چرا این نور، حرارت و روشنى ندارد.
از صفات خداوندى، قدرت بر ایجاد است، بروز این توانایى، پیدایش پدیده‏ها و مظاهر هستى است و نیز از صفات او اراده است. بنابراین، این جهان همچنان که مظهر قدرت اوست، اقتضاى اراده او نیز هست یعنى چون خواست این جهان پدید آید، مظاهر هستى خودنمایى کرد و اگر اراده‏اش را از آن بردارد این نظام از هم فرو خواهد ریخت. بر این اساس، آفرینش اقتضاى ذات و صفات اوست و اگر نمى‏آفرید جاى این پرسش بود که چرا موجودى با این وصف دست به ایجاد نمى‏زند.

بروز رحمت‏

از صفات خداوند متعال «رحمت» است و این مهر و رحمت براى او جنبه ذاتى دارد و به اقتضاى خود باید بروز و ظهور داشته باشد؛ بروز این رحمت بسته به آفرینش موجوداتى است که قابل آن باشند و لذا آنها را پدید آورد تا سفره فضل و احسان خود را پیش روى آنها بگستراند.
قرآن کریم مى‏فرماید: «و لو شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمةً واحدةً و لا یَزالوُنَ مُخْتَلفینَ إِلّا مَن رَحِمَ رَبُّکَ و لِذالِکَ خَلَقَهُمْ و تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَملَئنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الجنّةِ و الناسِ أَجمعینَ؛ و اگر پروردگارت مى‏خواست همه مردم را یک امت (بدون هیچ گونه اختلاف) قرار مى‏داد، ولى آنها پیوسته در اختلافند مگر کسى که پروردگارت رحم کند و براى همین (پذیرش رحمت) آنها را آفرید و فرمان پروردگارت قطعى شده که: جهنم را از همه (سرکشان و طاغیان) جن و انس پر خواهم کرد.»(3)
بنابراین آفرینش انسان و سایر موجودات در راستاى جریان رحمت خداوندى است و آن هم مراتبى دارد که متناسب با قابلیت‏هاى گوناگون موجودات، از مبدأ فیض توزیع مى‏شود. کمترین مرتبه آن، سهمى است که هر موجودى با اصل آفرینش خود قابل آن بوده و آن را دریافت مى‏کند و پذیرش آن، افزون بر اصل وجود قابلیت دیگرى لازم ندارد، ولى مراتب بالاتر و شریف‏تر آن نیازمند ظرفیت‏هاى بیشتر و وسیع‏ترى است که باید آن را به دست آورد. و لذا رحمت الهى در برخورد با قابلیت‏ها، به طور کلى بر دو گونه است: 1- رحمت عام که برخواسته از «رحمانیت» الهى است. 2- رحمت ویژه که از «رحیمیّت» خداوند ناشى مى‏شود.
امام صادق(ع) مى‏فرماید: «رحمان، اسم خاص به صفت عام است و رحیم، اسم عام به صفت خاص است.»(4) یعنى اولى همچون اسم «اللَّه» بر دیگرى نام نهاده نمى‏شود، ولى عرصه جریان آن همه موجودات است و دومى به غیر خدا نیز گفته مى‏شود ولى دایره جریان آن خصوص مؤمنان است.
«رحمان» صیغه مبالغه است و لذا هستى و همه انسان‏ها اعم از مؤمن و کافر را شامل است و چون چنین لطف عامى جز از خداوند، امکان ندارد، اطلاق این اسم بر غیر او روا نیست. و «رحیم» صفت مشبه است و گستره آن دایره ضیق‏ترى دارد که ویژه مؤمنان است و چون صفت «رحیم» مراتب دارد مى‏توان آن را به غیر خدا نیز اطلاق کرد. انسان در دنیا مشاهده مى‏کند مردمان دورافتاده از خدا، کافران و ظالمان را که در کنار سفره الهى نشسته‏اند و از نعمت‏هاى خداوندى استفاده مى‏کنند و حتى در بسیارى موارد - روى جهاتى که فعلاً جاى بحث آن نیست - به مراتب از مؤمنان نیز از مواهب مادى و جهان طبیعت برخوردارترند، تمامى اینها جلوه‏هاى رحمانى خداوند است.
قرآن کریم مى‏فرماید: «و لَو لا أَنْ یَکُونَ الناسُ أُمةً واحدةً لَجَعَلنا لِمَن یَکْفُرُ بِالرحمنِ لِبُیوُتِهِمْ سُقُفاً مِن فِضَّةٍ وَ مَعارِجَ علیها یَظْهَروُنَ و لِبُیُوتِهِمْ أَبواباً و سُرُراً علیها یَتَّکِئونَ و زُخْرُفاً و إِن کُلُّ ذلِکَ لمّا مَتاعُ الحیاةِ الدُّنیا و الأَخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلْمُتَّقینَ؛ اگر این نمى‏بود که همه مردم به طریق واحد (گمراهى) روند، ما براى کسانى که به (خداوند) رحمان کافر مى‏شدند، خانه‏هایى با سقف‏هایى از نقره با نردبان‏هایى که از آن بالا روند، قرار مى‏دادیم و براى خانه‏هاشان درها و تخت‏هایى (زیبا و نقره‏اى) قرار مى‏دادیم، که بر آن تکیه کنند و انواع زیورها ولى تمام اینها بهره زندگى دنیاست، و آخرت نزد پروردگارت از آنِ پرهیزکاران است.»(5) بنابراین آفرینش موجودات، اقتضاى ذاتى بروز و جریان رحمت خداوندى است.

لطف ویژه‏

گفتیم، رحمت مراتب گوناگون دارد و جز مرتبه نازل آن که جنبه عام دارد، مراتب بعدى آن نیازمند قابلیت‏هاى بیشترى است. این قابلیت از چه راهى به دست مى‏آید؟ بى‏گمان یگانه راه رسیدن به آن، آشنایى و تقرب به مرکز و سرچشمه کمال است. براى مثال: براى اینکه یک جسم مقدار بیشترى روشنایى دریافت کند باید آن را به منبع نور نزدیک کرد و هر چه این قرب بیشتر باشد و اجرام حایل کمتر شوند، آن جسم شعاع بیشترى را از سرچشمه نور مى‏گیرد.
بر این اساس، راه کمال یافتن انسان و کسب آمادگى‏هاى بیشتر در نزدیک شدن به خداوند است و این تقرب بر دو پایه استوار است:

1- معرفت:

و لذا در حدیث قدسى خداوند مى‏فرماید: «کنتُ کنزاً مخفیاً فاحببتْ أن اعرف فخلقت الخلق لکى اعرف؛ من گنجى پنهان بودم، دوست داشتم شناخته شوم، سپس موجودات را آفریدم تا شناخته شوم.»(6)
البته این واژه‏ها مفاهیمى بسیار فراتر از آنچه در اذهان ما شناخته شده است دارند. خداوند، چون معدن کمال است از خود تعبیر به «گنج» کرده است و چون دریافت و فهم حقیقت و ذات او بر غیر او دور از دسترس است، خود را «پنهان» دانسته است و اینکه مى‏فرماید: «دوست داشتم شناخته شوم» یقیناً از نوع عرفى و عاطفى آن نیست، زیرا اولاً: خداوند نیازى به چنین شناختى از خود ندارد و ثانیاً: اینکه کسى دوست داشته باشد معروف شود، در موردى مفید است که بخواهد خود را به شخص دیگرى که هویت و وجودى مستقل از او دارد بشناساند، ولى اینکه وجودى براى اینکه شناخته شود، به دست خود موجود دیگرى را پدید آورد، تا او را بشناسد، چنین شناختى چیزى به دست نمى‏دهد.
بنابراین شاید بتوان در حد فهم خود از این سخن این چنین استفاده کرد که: خداوند معدن رحمت و فضل و احسان است و لذا اراده کرد موجودات را بیافریند، تا این فضل و رحمت خود را بروز و ظهور داده و در گستره آن جارى کند، ولى دریافت شایسته و در همه مراتب آن بسته به آمادگى و ظرفیت بالاست و این ظرفیت جز از طریق تقرب به خداوند که شناخت او گام اول در این راه است، حاصل نمى‏شود و لذا چون ذات الهى بر انتشار رحمت خود اشتیاق داشت، معرفت خود را نیز دوست داشته و مى‏دارد.

2- ایجاد ارتباط مداوم و مستمر با سرچشمه فیض:

بى‏گمان شناخت منبع نور بدون حرکت و گام نهادن به سوى آن تقرب نمى‏آورد. از این اقدام در آیات و روایات تعبیر به بندگى و عبادت شده است. در این باره قرآن کریم مى‏فرماید: «و ما خَلَقْتُ الجِنَّ و الإِنسَ إِلاَّ لِیَعْبُدوُن؛ من جنیان و انسان‏ها را جز براى اینکه مرا پرستش کنند نیافریدم.»(7)
علامه طباطبایى(ره) در تفسیر این آیه مى‏نویسد: «حقیقت عبادت آن است که بنده خود را در مقام عبودیت و مذلت و مواجهه با مقام ربوبى قرار دهد. و این مقصود کسى است که عبادت را به معرفت تفسیر کرده است، پس حقیقت عبادت - معرفت حق و خضوع در برابر او - غرض نهایى خلقت است و اینکه عابد بدین وسیله از خود و ماسواى الهى منقطع شده و روى به جانب او و یاد او کند.»(8)
البته هر چند عبادت بدون معرفت محقق نمى‏شود و عابد ابتدا باید عارف باشد، تا دست به پرستش معبود بزند و از سویى، خود عبادت نیز بر میزان معرفت مى‏افزاید و بین این دو تعامل برقرار است، یعنى عبادت بر اندازه معرفت و معرفت بر مقدار عبادت تأثیر مثبت دارند ولى هر کدام مقوله، مفهوم و مصداقى جداى از دیگرى دارند. و روایاتى هم که آیه را تفسیر کرده‏اند به همین مضمونند.
ابوبصیر مى‏گوید: از امام صادق(ع) در باره این آیه کریمه «و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون؛ جن و انسان را تنها براى عبادت خود آفریدم» پرسیدم، در پاسخ فرمود: آنان را آفرید تا به عبادت خود فرمان‏شان دهد؛ و از معناى این آیه: «و لا یزالون مختلفین الا من رحم ربک» سؤال کردم، پاسخ داد: آنها را وجود داد تا به آنچه موجب رحمت است و استحقاق آن را مى‏آورد عمل کنند و آنگاه مشمول رحمت خداوند گردند.»(9)
باز در حدیث دیگرى امام صادق(ع) از امام حسین(ع) نقل مى‏کند که آن حضرت فرمود: «انّ اللَّه عزّ و جلّ ما خلق العباد الا لیعرفوه فاذا عرفوه عبدوه فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه؛ خداوند متعال بندگان خود را نیافرید مگر براى اینکه او را بشناسند، و پس از معرفت او را پرستش کنند و با عبادت او از پرستش غیر او بى‏نیاز گردند.»(10)
بنابراین غرض از آفرینش، معرفت خداوندى به مضمون حدیث قدسى است و نیز عبادت الهى به مفاد آیه کریمه «لیعبدون» است و حاصل آن دو تقرب به خداوند است و آن هم مشمول رحمت بیکران الهى را در پى دارد و با این رحمت بى‏ساحل، نیازى به غیر خدا در وجود بنده نمى‏ماند تا محتاج پرستش او باشد.
در پایان، این نوشتار را با سخن دیگر از حضرت صادق(ع) در این زمینه به انجام مى‏بریم:
محمد بن‏عماره مى‏گوید: «سألت الصادق جعفر بن‏محمد علیه‏السلام فقلت: لم خلق اللَّه الخلق؟ فقال: انّ اللَّه تبارک و تعالى لم یخلق خلقه عبثاً و لم یترکهم سدى بل خلقهم لاظهار قدرته و لیکلّفهم طاعته فیستوجبوا بذالک رضوانه و ما خلقهم لیجلب منهم منفعة و لا لیدفع بهم مضرة بل خلقهم لینفعهم و یوصلهم الى نعیم الابد؛ از حضرت صادق(ع) هدف از آفرینش موجودات را جویا شدم، در پاسخ فرمود: خداوند بدون غرض دست به خلقت نبرد و موجودات را بیهوده رها نکرد، بلکه آنان را پدید آورد تا اظهار قدرت خود کند و بندگان را به اطاعت خویش مکلف سازد تا در پى آن، آنها ظرفیت استحقاق رحمت و رضوان او را بیابند و به آن نایل شوند، آنان را براى اینکه از وجودشان سودى برد و یا زیانى از خود دفع کند نیافرید، بلکه این ایجاد به منظور رساندن سود به آنها و برخوردار کردن آنان از نعمت‏هاى جاودانى، صورت گرفته است.»(11)
در این حدیث آنچه درنگ و تأمل شود جا دارد و اگر درست بر آنچه تا کنون در این پاسخنامه گفتیم گذارى دوباره داشته باشید، خواهید یافت که آنچه به قلم آمد تفصیلى بر نکاتى است که اجمال آن در این روایت شریف است و ما ریزه‏خواران سفره اهل‏بیت(ع) هستیم.

پى‏نوشتها: -
1) سوره ص، آیه 27.
2) نهج‏البلاغه، تحقیق صبحى صالح، خ‏193، ص‏303.
3) سوره هود، آیه 119 - 118.
4) مجمع‏البیان، بیروت، دار احیاء تراث عربى، ج‏1، ص‏21.
5) سوره زخرف، آیه‏هاى 35 - 33.
6) بحارالانوار، بیروت، ج‏84، ص‏199.
7) سوره ذاریات، آیه 56.
8) المیزان، ج‏18، ص‏420.
9) بحارالانوار، ج‏5، ص‏314 - 313.
10) همان، ص‏312.
11) همان، ص‏313.