خانواده، عشق، استوارى (10)
مرد، زن و مدیریت خانوادهاحمد حیدرى
خانواده و ضرورت وجود مدیر
خانواده اولین واحد اجتماعى است که با پیوند زن و مرد تشکیل مىشود و با تولد فرزندان بر تعداد اعضاى آن افزوده مىگردد. این واحد اجتماعى به طور طبیعى داراى غایت و هدف است و سرمایه و توان انسانى اعضاى آن براى رسیدن به هدف صرف مىگردد. هدف خانواده (همچنان که بارها یادآورى گردید) ایجاد محیط انس، لذت، آرامش و صمیمیت براى همسران است تا به کمک یکدیگر کاستىهاى خود را رفع کنند و نیازهاى طبیعى یکدیگر را برآورده سازند؛ نیز زمینه رشد و تعالى مادى و معنوى براى دو طرف ایجاد گردد و بتوانند نسلى پاک تولید و تربیت کنند.
هر مجموعهاى اگر داراى نظام، سازماندهى و مدیریت باشد، بهتر مىتواند به اهداف خود برسد و با صرف هزینه کمتر، نتایج بهترى به دست آوَرَد. با به کارگیرى مدیریت، از هرج و مرج و هدر رفتن نیروها و سرمایههاى هر مجموعه جلوگیرى خواهد شد. مدیر در هر مجموعه با هماهنگ کردن اجزا، برنامهریزى، هدایت و کارکرد صحیح مجموعه را تضمین مىکند اما نبودن مدیر به هرز رفتن، ناهمگونى و هرج و مرج مىانجامد و در نهایت ازهمفروپاشیدگى مجموعه را در پى دارد.
اعمال مدیریت یک اصل عقلایى و پذیرفته شده در همه مجموعههاى کوچک و بزرگ است و در ضرورت آن تردیدى وجود ندارد. مجموعههایى که مدیریت و اصول آن را پذیرفته و بدان گردن نهادهاند، موفق بوده و کارنامهاى درخشان ارائه دادهاند. در روایتى از رسول خدا(ص) دستور داده شده که حتى اگر در یک مسافرت سه نفر همراه شدند، یکى از آنها باید مسئولیت و مدیریت جمع را عهدهدار گردد.(1)
ضرورت مدیریت در خانواده هم جزئى از ضرورت مدیریت هر مجموعه هدفدار مىباشد که باید اعضاى خانواده بدان پاىبند باشند تا در سلوک و پیشرفت مادى و معنوى موفقتر گردند.
اگر خانواده مدیر نداشته باشد و زن و مرد در اداره امور آن برابر باشند، ناچار باید براى حل اختلاف خود در هر مورد به دادگاه مراجعه کنند، یعنى ریاست فردى خارج از مجموعه را بپذیرند که به آسانى در دسترس نیست. این وضع سبب کُند شدن حل امور خانواده مىگردد.مدیریت مرد اصل و قاعده عقلایى
اصل عقلایى در تعیین مدیر، گماردن اصلح و فرد شایستهتر بدین مسئولیت مىباشد. در هر جمعى باید توانمندترین، صالحترین و عالمترین آنان مسئولیت اداره جمع را به عهده بگیرد. با وجود فرد اصلح، گماردن دیگرى بدین مسئولیت صحیح نیست. در جمع خانواده که در ابتدا از زن و مرد تشکیل مىشود نیز باید آن که براى به عهده گرفتن مدیریت شایستگى بیشترى دارد، معیّن شود. از آنجا که در بیشتر موارد امتیاز و توانمندى مرد براى به عهده گرفتن مسئولیت خانواده بیشتر است، به طور کلى مردان به عنوان سرپرست خانواده، معرفى شدهاند.
قرآن در یک اصل کلى مىفرماید:
«المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر؛(2)
مردان و زنان مؤمن، بعضى از آنان ولىّ برخى دیگرند که به معروف امر و از منکر نهى مىکنند.»
این آیه ناظر به ارتباط اجتماعى افراد مؤمن مىباشد که زن و مرد مؤمن نسبت به یکدیگر وظیفه و تعهد دارند و باید همدیگر را امر به معروف و نهى از منکر کنند و بىاعتنایى را کنار بگذارند. در این آیه مردان ولىّ زنان یا بالعکس شمرده نشده بلکه تعهد و مسئولیت متقابل براى همه افراد مؤمن (زن و مرد) تعیین شده است اما در خانواده با اینکه این رابطه ولایى بین زن و مرد به عنوان دو مؤمن وجود دارد و هر کدام از آنان در برابر دیگرى وظیفه و مسئولیت دارد، با این وجود تعیین یک مدیر و سرپرست و ادارهکننده از بین آن دو لازم است. قرآن و اسلام مرد را براى این مسئولیت معین کردهاند:
«الرجال قوّامون على النساء بما فضّل اللَّه بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم؛(3)
مردان سرپرست زنان هستند به خاطر مزیتهایى که خداوند براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است و به خاطر آنکه از اموالشان براى آنان هزینه مىنمایند.»
در آیه بالا براى سرپرست قرار دادن مردان دو دلیل ذکر شده است:
1. مردان از جهت تدبیر اقتصادى و اجتماعى براى خانواده، نیز قدرت دفاع و برنامهریزى، اغلب بر زنان برترى دارند. البته این برترى دلیل فضیلت ذاتى نیست، زیرا ذات زن و مرد در انسانیت شریک است و در جهت تقرب به خدا هم آنچه ملاک مىباشد، تقوا و بندگى است که بسته به عمل، عقیده و اخلاق افراد است و جنسیت در آن دخیل نیست، گرچه زنان هم در جهاتى دیگر بر مردان برترى دارند، از اینرو در آیه فوق نفرمود: به خاطر آنکه مردان بر زنان برترى دارند، بلکه فرمود: «بعضى بر برخى دیگر برترى دارند» و این بیان توانمندىهایى است که گاه در مرد بیشتر است و برخى وقتها در زن، که تفاضل (برترى) متقابل مىباشد، نه فاضل و مفضولى مطلق.
2. جهت دومى که آیه براى تعیین مرد در سمت مدیریت بیان کرده، تعهدات مالى وى نسبت به همسرش مىباشد. چون مرد وظیفه تأمین هزینه زندگى را دارد، تدبیر کلى امر خانواده به او سپرده شده است. شهید مطهرى در این زمینه مىگوید:
«ازدواج یک شرکت سهامى است که مرد در آن بیشتر سرمایهگذارى کرده است (و در شرکت سهامى اگر کسى سهم بیشتر دارد، مدیریت با اوست). درست است که زن و مرد هر دو در سرمایهگذارى جسمى و روحى به طور متساوى سهیم هستند، ولى مرد از نظر مالى هم سرمایهگذارى کرده است، علاوه که مرد از نظر ویژگىهاى جسمى براى مدیریت مناسبتر است و با فطرت و طبیعت او سازگارتر است.»(4)
علاوه بر این مدیریت با مشغولیت ذهنى، خستگى روحى و گرفتارى اجتماعى همراه است، چنان که تلاش فراوان مىطلبد و سبب فرسودگى زودرس مىگردد. در نظام خانوادگى اسلام، مصلحت زن و مرد بر این است که بانوان تا حد ممکن از چنین صحنههایى دور باشند تا بتوانند آسودهخاطر وظایف همسرى و مادرى را به خوبى ادا کنند و سرزندگى، شادابى و بالندگى کانون خانواده حفظ گردد.
روحیات طبیعى زن و مرد هم اقتضاى همین حکم را دارد، زیرا روحیات آن دو را این گونه توصیف کردهاند:
زنان داراى لطافت جسمى، حس انقیاد و تسلیم و علاقه بیشتر به خانه هستند.(5) مردان خشنتر، عضلانى و قوىترند. احساسات مرد مبارزانه و جنگى است. احساسات زن مادرانه است و این احساسات از دوران کودکى در او نمودار مىشود. علاقه زن به خانواده و توجه ناآگاهانه او به اهمیت کانون خانوادگى بیش از مرد است. مرد مىخواهد شخص زن را تصاحب کند و در اختیار بگیرد و زن مىخواهد دل مرد را مسخّر کند و از راه دل بر او مسلط شود. مرد مىخواهد از بالاى سر زن بر او مسلط شود و زن مىخواهد از درون قلبِ مرد بر او نفوذ کند. مرد مىخواهد زن را بگیرد و زن مىخواهد او را بگیرند. زن از مرد شجاعت و دلیرى مىخواهد و مرد از زن دلربایى و زیبایى. زن حمایت مرد را گرانبهاترین چیزها براى خود مىشمارد.(6)
قدرت خلاقیت و ابتکار مردان بیش از زنان است (نسبت آن دو نُه به پنج است.) مردان بهتر از عهده کارهاى صنعتى، تجارى، کشاورزى، سیاسى و جنگى برمىآیند.(7)
با توجه به مجموعه روحیات برشمرده - خواه آنها را نتیجه اوضاع اجتماعى بدانیم یا فطرى و طبیعى بشماریم - مرد براى تصدى مدیریت خانواده مناسبتر است و اسلام مرد را عهدهدار امور خانواده شمرده است.قِوامت نه قیمومت یا سلطنت
قوّام با «قَیّم» به یک معنا نیست، زیرا «قیّم» در باره یتیم و محجور(8) مطرح است. قیّم کسى است که امور یتیمِ صغیر یا سفیه و محجور را بر عهده دارد، زیرا آنها از لحاظ عقلى توانایى اداره خود را ندارند و واگذاردن امور به آنها صحیح نیست، پس افراد داراى شرایطى اداره امور زندگى آنان را عهدهدار مىشوند. در اصطلاح فقهى عهدهداران را «قیّم» گویند اما زن، صغیر و سفیه و محجور نیست که نتواند امور خود را عهدهدار گردد. او از همه حقوق انسانى همچون مرد برخوردار است. آنچه مطرح است مدیریت خانواده است که با ازدواج زن و مرد شکل گرفته، همان گونه که اجتماع، سرپرست و مدیر مىخواهد (که ارشاد، مدیریت، برنامهریزى و سازماندهى امور را به عهده دارد) در خانواده نیز مرد قیّم نیست، بلکه مدیریت، سرپرستى، سازماندهى و برنامهریزى را به عهده دارد.
«ریاست» در نگاه دینى به معناى خدمتگزارى است نه ریاست.
در ماده 1105 قانون مدنى جمهورى اسلامى ایران، مرد به عنوان رئیس خانواده معین شده است. یک حقوقدان و مدرس دانشگاه در تبیین و تفسیر کلمه ریاست در این ماده مىگوید:
در بادى امر براى ریاست دو تفسیر جداگانه مىتوان در نظر گرفت: یکى ریاست را به معناى مطلقه دانستن، یعنى دستورات زوج بدون هیچ شرطى، از طرف زن باید به مورد اجرا گذاشته شود. در این صورت اطاعت زن از فرمان شوهر واجب است و در صورت سرپیچى از فرمان شوهر در هر مورد، مثل آن است که زن معصیتى انجام داده است و علاوه بر مجازات حقوقى و عرفى (که مثلاً مىتواند عدم استحقاق زوج به نفقه که ضمانت اجراى مادى و دنیوى محسوب مىشود، باشد) از نظر شرعى و اخروى نیز قابل مؤاخذه است.
معنى دیگر ریاست، ریاست ادارى و مدیریت خانه است به این معنا که مرد سرپرست و مدیر خانواده است.
اینکه در ماده فوق گفته شده «ریاست از خصایص شوهر است»، در واقع با ذکر این کلمه تکلیف اداره و سرپرستى منزل و تأمین معیشت به او واگذار شده و این مسئله حق حاکمیت نسبت به زن و خانواده را به شوهر نمىدهد.
این ماده حاوى بار تکلیفى براى شوهر است و جنبه ریاستى و حاکمیتى ندارد، به این دلیل واضح که قاعده فقهى مهمى با این مضمون «بنده کسى مباش، که خداوند تو را آزاد آفریده است» وجود دارد که اگر براى مرد جایگاهى به عنوان رئیس به معناى عام کلمه در نظر بگیریم، این امر از یک طرف با قاعده فقهى فوقالذکر منافات پیدا مىکند و از طرف دیگر مخالف همطراز بودن زن و شوهر در رابطه زناشویى مىگردد.
رابطه زن و شوهر با ذکر این کلمه به رابطه حاکم و محکوم یا رئیس و مرئوس تبدیل نمىشود، بلکه این کلمه تکلیف اداره زندگى و تأمین مخارج را به عهده مرد قرار مىدهد.(9)
[در فقه چنین قاعدهاى نداریم که مورد استناد فقها باشد. آنچه هست این روایت شریف است که «لا تکن عبد غیرک، فقد جعلک اللَّه حرّاً؛ بنده دیگرى نباش، چرا که خداوند تو را آزاد آفریده و قرار داده است.» اینکه از این جمله، یک قاعده فقهى استخراج شود نیاز به بحث و بررسى دارد. - سردبیر]
ریاست به معناى دنیوى، نوعى قدرت و سلطه بر دیگران داشتن است که مطیع و فرمانبر باشند. دستیابى بر ریاست جز براى افراد داراى شرایط، در محدوده شرعى و براى برپایى قسط و عدل و خدمت به دیگران، نکوهیده مىباشد. در روایت آمده است: «ملعون من ترأّس؛(10) کسى که [به ناحق ]ریاستطلبى کند [و خواهان تسلط و چیرگى بر دیگران براى رسیدن به خواستههاى نفسانىاش باشد] مورد لعن و نفرین خداوند است.»
بنا بر بینش دنیاگرایانه، رئیس از ویژگىها و امتیازات بیشترى برخوردار است، اما در بینش دینى چنین نیست.مردسالارى، زنسالارى یا دینسالارى
در گذشته و حال سه نوع مدیریت خانواده تصور شده یا وجود پیدا کرده:
الف) مردسالارى با نشانههاى:
1- به کارگیرى انواع خشونت توسط مرد بر ضد زن و دیگر افراد خانواده.
2- محصور کردن زن در خانه و جلوگیرى از بیرون رفتن منطقى و مشروع او.
3- جهتدهى اجبارگونه نوع خوراک و رفتار و منش زن و فرزندان مطابق میل و خواست مرد گرچه غیر منطقى یا حتى غیر مشروع باشد.
4- تحمیل کارهاى دشوار و طاقتفرسا بر زن و وظیفه دانستن رسیدگى بىعیب و نقص و بىکم و کاست به امور مختلف منزل براى زن.
5- جلوگیرى غیر معقولانه و مستبدانه از اشتغال سالم و مورد نیاز و مشروع زن در بیرون از خانه.
6- بىتوجهى به حقوق مالى زن و قائل نشدن حق حاکمیت براى او و خوددارى از پرداختن حقوق او حتى مهریهاش به رغم درخواست وى.(11)
تعالیم اسلامى پر از آموزهها و فرآیندهایى است که بر عکس مشخصههاى برشمرده در باره ریاست و مدیریت منزل است. با کمى توجه به طور یقین به نکوهیده و ناروا بودن این شیوه مدیریت در اسلام حکم مىشود. در آیات و روایات هیچ گاه به مرد اجازه تنبیه بدنى زن و توسل به قهر و زور براى وا داشتن او به اطاعت داده نشده است. تنها در مورد نشوز و سرپیچى زن از اداى وظایف زناشویى (آن هم بعد از بىاثر بودن اندرز و قهر، به فتواى مشهور فقیهان با استناد به آیه 34 سوره بقره) اجازه تنبیه بدنى داده شده که با محدودیت و قیدهاى فراوانى همراه است.
اطاعت زن از شوهر گرچه لازم و پسندیده است، ولى فقط در حوزه امور شرعى و مباحات است و هیچ گاه به زن اجازه داده نشده و موظف نگردیده دستور خلاف شرع شوهر را اطاعت کند. سرپیچى زن از انجام دستورها و خواستههاى ناشرعى، نکوهیده نیست. این اصل کلى در همه اطاعتهاست که:
«لا طاعة لمخلوق فى معصیة الخالق؛(12) اطاعت از مخلوق اگر معصیت آفریدگار باشد، جایز نیست.»
در روایات به زنان توصیه شده که براى بیرون رفتن از خانه جهت کارهاى مباح و مشروع از شوهر خود اجازه بگیرند، البته مردها تنها در دو مورد حق دارند به زن اجازه بیرون رفتن از منزل را ندهند:
1- اگر بیرون رفتن زن با حق استمتاع مرد منافات داشته باشد، مثلاً در ساعاتى که مرد آسوده از کار است و براى استراحت به منزل مىآید و مىخواهد کنار همسرش باشد، اگر زن تقاضاى بیرون رفتن در آن ساعت را داشته باشد، شوهر حق منع کردن دارد.
2- اگر خارج شدن زن سبب فتنه و انحراف خودش یا دیگران گردد و به کرامت و شخصیت همسرش خدشه وارد کند.
در روایتى زنان بد این گونه معرفى شدهاند:
«و امرأة ولّاجة و هى المتبرجة التى لا تستر عن الرجال و لا تلزم بیتها متى ما طلبها زوجها کانت خارجة؛(13) زنهاى «ولّاج» یعنى زنانى متظاهر و خودنما که از مردان نامحرم خود را نمىپوشانند و پاىبند خانه نیستند، به گونهاى که هر گاه شوهر آنان را بخواهد، بیرون از منزل مىباشند.»
در غیر این دو صورت گرچه زن باید از شوهر اجازه بگیرد، ولى شوهر حق منع او را ندارد و نباید بدون دلیل معقول و مشروع از اجازه دادن خوددارى ورزد [مشهور فقهاء اجازه گرفتن زن را تکلیف وى و حقى مطلق براى مرد مىدانند. البته لزوم خروج براى انجام واجبات مثل حج شرعاً مشروط به اذن شوهر نیست. و به هر حال تکلیف به اجازه بدون حق منع توسط شوهر، مفهومى بىمعناست. - سردبیر] اما در این موارد اجازه گرفتن زن از دو جهت براى استحکام نظام خانوادگى مفید و مؤثر است:
اوّل اینکه حرمت و کرامت مرد (که عنوان ریاست و مدیریت خانواده را دارد) محفوظ مىماند؛ دوم اینکه مرد این امکان را پیدا مىکند که زن را از خارج شدن در موارد مشکوک منع نماید و از پیش آمدن اختلاف و خطر جلوگیرى کند.(14) بنابراین مرد حق ندارد زن را از دیدار با خویشاوندان، صله رحم، رفتن به زیارتهاى مستحبى و ... در صورتى که مصداق دو مورد بالا نباشد، منع کند.
همان گونه که پیشتر یادآورى شد، اسلام به رعایت «خودمیزانى» در معاشرت با دیگران از جمله همسر دستور داده است. کسى که به همسرش دستورى مىدهد یا او را از کارى منع مىکند، باید خود را جاى همسرش بگذارد و ببیند اگر چنین دستورى به او داده مىشد یا این گونه از کارى منع مىگردید، اطاعت مىکرد. به یک نمونه توجه کنید:
- من در سال 76 در رشته زبان انگلیسى دانشگاه آزاد قبول شدم ... قبول شدن همزمان بود با نامزد شدن من و آقاى ... و چون او با رفتن من به دانشگاه مخالف بود، با وجود علاقه بسیارى که به ادامه تحصیل داشتم، از یکى از بزرگترین آرزوهایم چشمپوشى کردم.- علت مخالفت ایشان چه بود؟
- دقیقاً نمىدانم. حتماً براى خودش دلایل قانعکنندهاى داشته که در باره آنها با من صحبت نکرد. تنها چیزى که گفت این بود که دوست ندارد من به دانشگاه بروم.
- شما هم قبول کردید؟
- با نظر او مخالفتى نکردم تا روزهاى نخستین زندگى مشترکمان با کشمکش همراه نشود.
در مورد بالا گرچه همسر پیروى و اطاعت کرده و براى استوارى نظام خانواده، از خواسته و علاقه قلبى خود چشم پوشیده، ولى آیا این شرط انصاف است؟ اگر مرد به جاى همسرش بود، از چنین دستورى راضى بود؟ آیا انتظار نداشت دستکم یک توجیه منطقى براى این نهى ارائه گردد؟
در نمونهاى دیگر خانمى اظهار مىکند: شوهرم به مدت پنج سال مرا از ملاقات با خانوادهام محروم کرد و حق ملاقات با آنها را به من نداد. ده سال در منزل شوهرم، بیست و هفت تخته فرش بافتم، با تنى خسته و مریض، ولى از این زحمات ریالى نصیبم نشد!
مرد باید مدیر خانواده باشد (و خواستههایش توسط افراد خانواده به ویژه همسرش اطاعت گردد، چنان که در روایات به اطاعت زن از شوهر بسیار توصیه شده) ولى روشن است که دستورهاى مرد هم باید از روى عقل، دین و مصلحتسنجى عاقلانه گفته شود. زورگویى مرد در خانه نسبت به همسر و فرزندانش، مردى و توان نیست، بلکه نشانه ضعف اراده در برابر شیطان است. قرآن مىفرماید:
«و اصبر على ما أصابک إنّ ذلک مِنْ عزم الاُمُور؛(15)
بر سختىها و خلاف خواستها تحمل کن که این از کارهایى است که عزم قوى لازم دارد.»
رسول خدا(ص) فرمود: «شجاع و قوى کسى است که در مقابل خشم و غضب یا هوا و هوس خود، ایستادگى و مقاومت کند و از جاده عدل و انصاف بیرون نرود.»(16)
وقتى آیه «قوا انفسکم و اهلیکم ناراً؛ خود و خانوادهتان را از آتش جهنم نگه دارید.» نازل شد، جمعى خدمت رسول خدا رسیدند و عرض کردند: چگونه اهل و عیال خود را حفظ کنیم؟ حضرت فرمود: «آنان را امر و نهى کنید. هر گاه آنان را [به واجبات و وظایف ]امر کنید و [از محرمات و ناپسندها ]نهى نمایید، وظیفه خود را انجام دادهاید.»(17)
حتى دستور داده شده مرد خانه در خوراک، مطابق میل اهل خانه رفتار کند، نه مطابق میل خودش.(18)
با توجه به روایات فراوان، مردسالارى با مشخصههاى پیشگفته، کاملاً ناپسند و مردود است.ب) زنسالارى هم با مشخصههاى زیر شناخته مىشود:
1- نادیده گرفتن حقوق و مدیریت کلى مرد.
2- وا داشتن مرد به کار اضافى و اشتغال طاقتفرسا و گاهى غیر قانونى و جرمآلود براى کسب درآمد بیشتر و رفاه افزونتر.
3- وادار شدن مرد به خرید و تهیه اسباب و لوازم زندگى که چندان به مصلحت یا ضرورت یا در توان مالى او نیست، به صرف اینکه خانم دستور تهیه آن را داده است!
4- تأثیرگذارى شدید در روابط اجتماعى حتى قطع رابطه با کسانى که زن بدان رضایت نمىدهد، گرچه از خویشاوندان نزدیک شوهر باشد.(19)
روایات معصومین علیهمالسلام ردّکننده زنسالارى مىباشد. رسول خدا(ص) فرمود: «هر زنى که با همسرش همراهى نکند و او را بر بیش از توان وا دارد، خداوند حسنات او را نمىپذیرد و در حالى خدا را ملاقات مىکند که بر او خشمناک است.»(20) در وصف زنان صالح و ارزشمند آمده است:
«زنى که فرزند بیاورد، دوستدار شوهر باشد و همسرش را در برابر روزگار [و سختىهاى آن] یاور باشد، نه اینکه با روزگار بر ضد شوهرش همدست شود!»(21)
چون هزینه زندگى و مدیریت خانواده به عهده مرد است، بنابراین زمانه به اندازه کافى براى او مشکل به بار مىآورد و درست نیست زن نیز بر مشکلات بیفزاید!
پ) مدیریت خانواده بر مبناى دینسالارى، با مشخصههاى:
1- تنظیم برخوردها، روابط و مناسبات عمومى و خصوصىِ هر یک از زوجین با یکدیگر بر اساس آموزهها و تعالیم و حقوق تعیینشده دینى بر مقتضاى عدالت.
2- رجوع به داورى حَکَم مقبول دینى براى رفع اختلافات و رضایت عملى و قلبى طرفین به نتیجه و رأى آن و تلاش در بهبود روابط بر پایه آن.
3- ایجاد فضایى مناسب براى تربیت دینى و اخلاقى اعضاى خانواده.(22)
گرچه مدیریت خانواده به عهده مرد است، ولى نباید هیچ کدام از ویژگىهاى مردسالارى در آن دیده شود، بلکه باید مطابق اصول دینسالارى باشد. دستور کلى دین به مردان در مورد رفتار با همسر این گونه است:
«و عاشِروُهُنّ بمعروفٍ؛(23) نیکو و پسندیده با آنان معاشرت کنید.»
مرد باید بر مبناى موازین انسانى - اسلامى با همسرش رفتار پسندیده و شایسته داشته باشد یا پسندیده و شایسته او را طلاق دهد:
«فامسکوهن بمعروف أو فارقوهن بمعروف.»(24)
و رفتار شایسته و پسندیده با ویژگىهاى دینسالارى سازگار است نه مردسالارى یا زنسالارى.مدیریت استبدادى ممنوع
مدیریت مرد در خانه اگر بر مبانى صحیح، رعایت اصل مشورت، تبادل نظر، تصمیمگیرى جمعى و ارزش دادن به اعضاى خانواده باشد، نه تنها مورد اعتراض قرار نمىگیرد، بلکه به طور جدّى و قاطعانه توسط همسر و فرزندان پشتیبانى مىشود. آنچه مدیریت را نپذیرفتنى کرده و اعتراضات را برمىانگیزاند، خودکامگى، خودرأیى و تحمیل است که از نگاه اسلام به شدت منع شده است. وقتى پیامبر عظیمالشأن اسلام با آن مقام و جایگاه و عقل و تدبیر و پشتیبانى وَحْیانى در مدیریت بر جامعه، موظف به مشورت و نظرخواهى شده، تصمیمگیرى او به پس از مشورت موکول مىگردد،(25) تکلیف دیگران کاملاً روشن است.
امام رضا(ع) مىفرماید:
پدرم امام کاظم(ع) به رغم خِرَدى که داشت (که با عقل دیگران قابل قیاس نبود) با غلامان سیاه خود مشورت مىکرد و در جواب اعتراض دیگران مىفرمود: چه بسا خداى متعال فتح و گشایش را در زبان این شخص قرار داده باشد!(26)
امام على(ع) خطاب به مالک مىفرماید:
هرگز مباد که با خود بگویى من فرمانده و فرمانروایم و فرمان مىدهم و باید اطاعت شود که این فکر، سیاهکننده دل، ویرانکننده دین و عامل نزدیکى به دگرگونىها و انفجارهاست.(27)جلسات مشاوره و درد دل با همسر و اهل خانه
با توجه به این مطلب که مردها مدیران خانواده هستند، توصیه اکید مىشود با همسر و اهل خانه به مشورت بنشینند و به آنها اجازه اظهار نظر، مخالفت و درد دل بدهند. جلسات گفت و شنود اثرات مثبت فراوان دارد از جمله:
1- تفاهم و همسویى زن و مرد. درد دل کردن و خواستهها و نیازهاى خود را به شنونده انتقال دادن و حرفهاى او را شنیدن، اقدامى جهت از بین بردن مقدمات اختلاف است. در ضمن جلسات درد دل و گفت و شنود است که طرفین همدیگر را به خوبى خواهند شناخت و از زیر و بم روحیات یکدیگر آگاه مىشوند و متوجه مىگردند چه اقداماتى همسرشان را شاد یا ناراحت، دلگرم یا دلسرد و امیدوار یا ناامید مىگرداند و بهتر مىتوانند راه تفاهم را بیابند و بپویند.
تفرقه، جدایى و دورى از همصحبتى مقدمه اختلاف است. قرآن در سوره آلعمران، آیه 105 مىفرماید:
«و لا تکونوا کالّذین تَفَرَّقوا و اختلفوا و ...»
علامه طباطبایى ذیل این آیه مىفرماید: علت اینکه ابتدا تفرقه و بعد اختلاف ذکر شده این است که تفرقه و جدایى بدنها مقدمه پیدا شدن اختلاف در فکر و عقیده و برداشت است. اگر یک قوم یا افراد یک جمع به هم نزدیک و همدل باشند، عقایدشان به یکدیگر نزدیک مىگردد و در آخر از راه تماس و تأثیر دوسویه متحد مىشوند و اختلاف عقیدتى در بینشان رخنه نمىکند، ولى وقتى افراد جدا و بریده از هم باشند، اختلاف و جدایى بدنها باعث اختلاف راه و مسلک مىگردد.(28)
وقتى جدایى و نبودن ارتباط و همنیشنى صمیمى بین افراد یک قوم و ملت سبب اختلاف فکرى و عقیدتى گردد، معلوم است که این پیامد ناگوار هنگام نبود ارتباط صمیمى و پیوسته بین افراد خانواده هم رخ مىنماید، ولى چنانچه زن و مرد با هم ساعاتى را به درد دل، مشورت و انتقاد از یکدیگر بگذرانند، نتیجه آن تفاهم و نزدیکى فکرى و روحى خواهد بود. در این درد دلهاى دوستانه است که بسیارى از برداشتهاى غلط، ناآگاهىها و بدگمانىها تصحیح مىگردد و عشق و علاقهها شکوفا مىشود.
2- افراد خانواده احساس شخصیت، احترام و ارزش مىکنند و خود را شریک، همفکر و همراه سرپرست خانواده مىیابند و تصمیمهاى زندگى را برآیند تدبیر جمعى مىشمارند و در موفقیتها و شکستها خود را سهیم مىشمرند. اگر ناکامى حاصل گردد، مرد را سرزنش نمىکنند و اگر موفقیت نصیب گردد، خود را سهیم مىدانند و شاد مىشوند.
3- حرفهاى گفته نشدهاى نیست که به عقده تبدیل گردد و به یکباره منفجر شود و بناى خانواده را ویران کند. نبودن جلسات مشورت و درد دل سبب مىشود زن یا مرد (که از همسرش رنجشى پیدا کرده) آن را مدتها در دل نگه دارد و در یک زمان حساس آشکار سازد. کدورت جاى گرفته در دل مانند خَس و خاشاکى است که کنار آب جارى جاى گرفته و تدریجاً خسهاى دیگر را جذب مىکند و بزرگ مىشود و راه آب را مىبندد، که به ناگاه از جا کنده شده و آب جمع شده در پس آن، سیلوار به حرکت در آمده و ویران مىسازد. نباید اجازه داد رنجشهاى جزئى به وضع وخیم برسد، بلکه در همان وهله اول باید آن را دوستانه مطرح کرد و به طرف مقابل اجازه داد دلیل و توجیه خود را بگوید و زخم را مداوا نماید.(29)
متأسفانه بعضى از زن و مردها درونگرا هستند و به سختى و به ندرت درد دل مىکنند و ناراحتىهاى درونى خود را کمتر فاش مىسازند، که حالت روحى خطرناکى است، زیرا سبب انباشته شدن عقدهها و انفجار ویرانگر آنها مىگردد.
در مقابل این عده، بعضى از زن و مردها بسیار برونگرا هستند و درد دلها و ناراحتىهاى خود را نه براى همسر بلکه براى دیگران اعم از افراد دور و نزدیک مطرح مىسازند! این افراد نیز در اشتباهاند و خود و خانوادهشان را در معرض خطر قرار مىدهند. زن و مرد فقط باید در دو جا درد دل کنند:
اوّل، در مناجاتها و با ربالعالمین و قادر مطلق تا به یُمن توجه حضرت حق، نابسامانىها برطرف گردد. اظهار شکایت و مطرح ساختن دردها و مصیبتها و رنجها در محضر حقتعالى و تقاضاى رفع و دفع آنها نه تنها پسندیده، بلکه لازم و ضرورى است و بهترین نمود عبودیت و عَرض حاجت مىباشد، چه اینکه او تنها قادر مطلقى است که بر رفع هر نابسامانى توانا مىباشد. یعقوب پیامبر(ع) مىفرماید:
«إنّما أشکو بَثّى و حُزْنى إلى اللَّه و أعلم مِن اللَّه ما لا تعلمون؛(30)
شکایتِ درد و غم را فقط به پیشگاه خدا مىبرم و از [عنایات او ]مىدانم آنچه را شما نمىدانید.»
دوم، نزد همدیگر و با هم براى رفع نابسامانىها، چه اینکه زن و مرد مؤمن به حساب ایمانشان، ولىّ و یاور یکدیگرند و باید همدیگر را به نیکى و خوبى، امر کنند و از بدى باز دارند: «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر.»(31)
غیر از این دو جا، شکایت و درد دل نه تنها پسندیده نیست، بلکه در بیشتر اوقات، پیامدهاى ناگوارى مىآورد. اگر افراد دیگر درد دلها را بشنوند، به ویژه افراد فتنهگر، سخنچین و آتشافروز، نه تنها نتیجه مثبتى نخواهد داشت بلکه مشکلات فراوان به بار خواهد آورد. صحبت رویاروى، صمیمى، بىواسطه و دوستانه خیلى سرنوشتساز است اما مهمتر آن است که پاى بیگانگان حتى اقوام نزدیک که اغلب کارى از آنها ساخته نیست، بلکه به خاطر عواطف تند مشکلزا هم هستند، به میان کشیده نشود. پخش درد دل، خطر رسوایى، بىآبرویى و عمیقتر شدن فاصله را در پى دارد.
اگر جلسات درد دل و مشورت و گفت و شنود در رفع اختلاف و ایجاد تفاهم مفید نبود و کار به وخامت گرایید، زن و شوهر باید فرد سومى را (که صلاحیتهاى لازم را داشته و مورد اعتماد طرفین باشد) به حکمیت بپذیرند و درد دل خود را پیش او مطرح کنند و به قضاوت او تن دهند.
نکته مهم دیگر:
زن و شوهر باید به هنگام درد دل و انتقاد از طرف دیگر به او بباورانند که درد دل فقط در راستاى اصلاح امور و ایجاد همدلى و صمیمیت و استحکام زندگى زناشویى است و به هیچ وجه قصد تخریب، تحقیر و سرزنش ندارند و نمىخواهند بر زخم نمک بپاشند، بلکه مىخواهند مرهمى بگذارند تا تسلابخش و بهبوددهنده باشد. در این صورت است که جلسات درد دل و گفتگو، حلّال مشکلات و رفعکننده کدورتها و ایجادکننده صلح و سازش و صفا خواهد بود.
به زنان توصیه مىشود به صورت فعال در جلسات و نشستهاى مشورتى و درد دل با همسر خود شرکت کنند و خواستههایشان را روشن مطرح کنند و دلایل خود را ابراز نمایند، نیز به توجیهها یا علل مخالفت همسر توجه کرده، در صورت منطقى و معقول بودن، تسلیم گردند. مبادا زنان خود را به تسلیم در برابر خواست و اراده همسر بدون توجیه منطقى و عقلانى وادار ساخته، فکر و اراده خود را سرکوب کنند و خود را «کمارزشتر از ابراز وجود و اظهار نظر» بدانند که این نوعى بیمارى است و پیامدهاى وخیمى دارد. یکى از کارشناسان در مورد زنان خودکمبین که آنان را بیمار مىداند، مىگوید:
این بیماران خواستههایشان را صریح بیان نمىکنند، با این وجود از اینکه شوهرشان خواستهاى آنان را درک نمىکند، دچار خشم و عصبانیت و خودخورى مىشوند. همین سرکوب عقاید، خواستها و ارادهها و تسلیم شدن در برابر اراده شوهر، کم کم روح آنان را مضطرب و پریشان مىکند.(32)وعده دادن به همسر
نکته پایانى این است که در جلسات گفتگو و درد دل طرفینى، هر کدام باید به حرف دیگرى، خوب گوش دهد و با «بله گفتن» او را به ادامه درد دل و تخلیه روانى و روحى تشویق کند. این جلسات و درد دلها حتى اگر اقدام عملى در پى نداشته باشد به ویژه خانمها، بسیارى از مشکلات را حل مىکند و عقدهها را باز کرده و گرههاى روحى و روانى را حل مىنماید، زیرا زنان با درد دل و تخلیه روحى آرام مىشوند و غالباً از پیگیرىهاى بعدى منصرف مىگردند. از اینرو مردها باید در این جلسات با توجه به مسئولیت و مدیریتى که دارند، از زنانشان درخواست کنند درد دل خود را مطرح سازند و آنان را در انتقاد کردن تشویق کنند، نیز با پذیرش انتقادها و وعده اصلاح زمینه حل عقدهها و از بین رفتن کدورتها را فراهم سازند. همراهى با زن در جلسات و گوش دادن به درد دل او و پذیرفتن آنها حتى براى کوتاهمدت و مقطعى اثرات بسیار مثبتى دارد.
در بعضى روایات وارد شده که وعده دادن، گرچه اطمینانى به عملى کردن آن نباشد در چند جا جایز است، از جمله به همسر، زیرا باعث آرامش و دلگرمى و اصلاح مىگردد.(33)
این روایت در راستاى گوش دادن به درد دل همسر و پذیرفتن خواست او در جلسات خانوادگى و مانند آن مىباشد. توضیحى در این مورد راهگشا است:
وعده دروغ، کار خوب و پسندیدهاى نیست و در هیچ جا نمىتوان بدان توصیه کرد. کسى که قصد انجام کارى را ندارد و انجام آن را صحیح یا مشروع یا در توان خود نمىبیند، نباید به دروغ وعده انجام آن را بدهد، در حالى که همان لحظه انجام آن را صحیح یا ممکن ندانسته و اصلاً در ذهنش در صدد انجام آن نمىباشد؛ ولى یک نوع وعده دادن است که نه راست مىباشد و نه دروغ و زشتى هم ندارد، بلکه براى تداوم زندگى، رفع کدورت و پیدایش علاقه به زندگى مؤثر است. معمولاً افراد خانواده و بخصوص همسر تقاضاهاى فراوانى دارد که بیشتر آنها مشروع و به جا مىباشند. گاه خواستهاى به ذهنش خطور مىکند و برآورده شدن آن را مىطلبد و از اینکه همسرش بدان بىتوجه است، ناراحت مىگردد. هنگام اظهار درخواست، چند نوع برخورد از طرف شوهر ممکن است صورت پذیرد:
1. وعده قطعى انجام آن را بدهد، در حالى که اصلاً تصمیمى بر انجام آن ندارد.
2. وعده انجام آن را بدهد، مثلاً بگوید به خواست خدا این کار را خواهم کرد، در حالى که واقعاً و صد در صد مصمم بر انجام آن نیست، بلکه حتى انجام آن را به مصلحت نمىداند.
3. اصلاً به تقاضاى همسرش توجه نکند و با سکوت از آن بگذرد.
4. با قاطعیت انجام خواسته همسرش را نفى کند.
برخورد نوع چهارم قطعاً سبب ناراحتى و آزردهخاطرى همسر مىگردد مگر اینکه خواسته وى خلاف شرع روشن یا خواسته غیر ممکنى باشد و شوهر بتواند او را به صحیح نبودن خواستهاش قانع کند.
برخورد نوع سوم شاید به ناپسندى نوع چهارم نباشد، ولى قطعاً ناپسند است، زیرا به معناى بىتوجهى به همسر و تقاضاهاى اوست که آزردگى خاطر وى را در پى خواهد داشت.
برخورد نوع اوّل، تعهد قطعى در پى مىآورد و با عمل نکردن به آن، مرد گرفتار خُلف وعده مىشود که هم اخلاقاً ناپسند است و هم اثرات بدى بر روح و روان اعضاى خانواده و زن مىگذارد.
اما برخورد نوع دوم راه صحیح و عاقلانهاى است. مرد در آن لحظه پس از شنیدن تقاضاى همسر، وقتى آن را ناهمگون با عقل و شرع ندید، وعده انجام آن را مىدهد و مثلاً مىگوید: «به خواست خداوند اگر شد آن را انجام خواهم داد.» با این وعده همسرش را شاد مىگرداند و پس از گذشت
مدتى هر چند کم و آرامش یافتن و فروکش کردن هیجانات روحى همسر، چه بسا خود او از تقاضایش برگردد و آن را بىجا بشمرد و یا با کمى توضیح قانع گردد که تقاضایش حداقل اکنون صحیح نیست یا اینکه با وجود صحیح و به جا بودن تقاضا، همسرش توان انجام آن را ندارد.
بنابراین به مردها توصیه مىشود به درد دل خانمهایشان به خوبى توجه کنند و از مخالفت فورى با تقاضاهاى همسرشان خوددارى ورزند، بلکه سربسته و با وعده دادن با آنها موافقت نمایند، تا هیجانهاى روحى همسر فروکش کند، آنگاه با توضیح او را از پىگیرى خواستهاش منصرف سازند. چنین موافقتى در لحظات ابتدایى، مصداق وعده دادن به همسر است، که بسیار پسندیده و کارساز مىباشد.مدیریت مطلوب
مرد به عنوان مدیر منزل باید در پى شناخت شیوههاى مدیریت و برگزیدن بهترین شیوه باشد. معمولاً براى مدیریت چهار شیوه برشمردهاند(34) که به شرح زیر مىباشد:
1- آموزشمدار؛ بنا بر این شیوه انسانها فطرتاً حقخواه، حقجو و حقشناس هستند و اگر در جهت بیدار کردن و شکوفا ساختن فطرت آنان سرمایهگذارى گردد و راههاى درست و نادرست و پیامدهاى آن برایشان روشن شود، به سوى حق و راه صحیح متمایل شده و از باطل و انحراف دورى خواهند کرد. ویکتور هوگو مىگوید:
یک مدرسه باز کنید، درِ یک زندان بسته مىشود.
2- کنترلمدار؛ بنا بر این دیدگاه عرصه زندگى پُر از وسوسه، نیرنگ و فریب است و زمینه و شرایط براى رفتارهاى نابهنجار آماده مىباشد و براى پیشگیرى و مدیریت صحیح باید با نظارتهاى رسمى و غیر رسمى، بیرونى و درونى، مستقیم و غیر مستقیم افراد را کنترل کرد و هر چه مدیر در این زمینه فعالیت بیشترى داشته باشد، موفقتر خواهد بود.
3- عاطفىمدار؛ این نظریه مبتنى بر نیاز عاطفى انسان است و نیاز انسان به مهر، محبت، و علاقه دیگران را اصل قرار داده، رابطه مدیر با زیرمجموعه را پیرامون این اصل سامان مىدهد. مطابق این نظریه چنانچه مدیر به افراد زیرمجموعه محبت کافى کند، آنان را مطیع و پیرو خود ساخته و اهدافش را به آسانى پیاده مىکند اما اگر افراد زیرمجموعه مثلاً زن از شوهر، محبت کافى دریافت نکند، ممکن است براى جبران، در صدد انتقام برآید و کارشکنى کند و اعمال خلاف هنجار و خواست مدیر بروز دهد.
4- قدرتمدار؛ در شیوه قبلى پیامهاى کلامى مدیر داراى جنبههاى عاطفى بود، ولى در شیوه قدرتمدار شیوه اعمال مدیریت، بر دستور و قدرت مبتنى است و مدیر به دنبال توجیه و استدلال و تشویق براى اجراى برنامههایش نمىباشد، بلکه ایجاد ترس، وحشت و تنبیه، عامل اجرایى اراده او مىگردد. یکى از دانشمندان آلمانى طرفدار این نظریه مىگوید:
انقیاد با قدرت حاصل مىشود و قدرت باید به اندازه کافى وجود داشته باشد و مکرر ظاهر شود تا قبل از اینکه در فرد زیرمجموعه نشانههاى نافرمانى ظاهر شود، موفقیت کامل حاصل گردد.(35)
مدیریت مرد در خانه باید شیوهاى تلفیقى از راههاى چهارگانه باشد که جلو و عقب بودن آنها بسیار اهمیت دارد. در مدیریتِ مرد باید اصل بر آموزشمدارى باشد، زیرا از نگاه اسلام فطرت حقخواه، حقجو و حقشناس انسانها این زمینه را در آنان ایجاد کرده که با آموزش و شناخت حق بدان متمایل گردند و از انحراف و بدى گریزان باشند. به کارگیرى عنصر عاطفه در مدیریت هم باید پررنگ باشد، زیرا «انسان بنده احسان است» و هر فردى سعى مىکند همرنگ محبوبش باشد و رضایت او را جلب کند، بنابراین اگر مرد با احسان، عاطفه و محبت، در جذب همسر تلاش داشته باشد و موفق گردد او را مجذوب خود کند، زن به طور طبیعى مطیع و پیرو او بوده، در جلب توجه و اطاعت از شوهر، جدیت تمام به خرج خواهد داد.
اما به خاطر مسئولیتى که مدیر نسبت به زیرمجموعه دارد، کنترل نیز لازم است، البته در کمترین حد و خیلى کمرنگ به گونهاى که حساسیتبرانگیز نباشد. دورى از بدگمانى یعنى کنترلمدارى در کمترین حد؛ اما قدرتمدارى آخرین مؤلفهاى است که باید در مدیریت مرد بخصوص نسبت به همسر عمل شود. همان گونه که یادآورى کردیم مرد فقط در مورد برخورد با زن ناشزه (که حاضر به تمکین در برابر تقاضاى جنسى همسر نیست) اجازه به کارگیرى قدرت و زور و تنبیه دارد، آن هم با قیدهاى فراوانى که در جاى خود باید بحث شود. مردود بودن مدیریت استبدادى از نگاه اسلام بیانگر آن است که قدرتمدارى جز در موارد بسیار محدود، ناپسند مىباشد.
شاید بتوان درصد مؤلفههاى مذکور را این گونه بیان کرد: آموزشمدارى 50 درصد، عاطفى 25 درصد، کنترلمدار 15 درصد و قدرتمدار 10 درصد (مجموع = 100 درصد).
رهنمودهاى پایانى به مدیران خانواده
اوّل: گفتیم ریاست در حقیقت شأن خدمتگزارى و تکلیفى بر دوش مرد براى برنامهریزى و اداره صحیح خانواده است. اگر «مردها» در اولین وهله این موضوع را باور کنند و شأنى جز خدمتگزارى براى خود قائل نباشند و انتظار فرمانبرى بىچون و چرا و اطاعت محض از همسر و دیگر افراد خانواده نداشته باشند، نیز مدیریت خود را بر اساس مشورتمدارى سامان دهند، نه تنها با مشکل و دردسر روبهرو نخواهند شد، بلکه شاهد موفقیت فراوان در اداره خانواده و صمیمیت اعضا نسبت به خود خواهند بود.
دوم: از اصول مدیریت اسلامى، حضور پیشروانه مدیر در فعالیتها است. مدیر نباید فقط خود را طراح، برنامهریز و دستوردهنده دانسته، دیگران را مجرى اراده خود تصور کند، بلکه باید همیشه پیشقدم و پیشرو باشد، در این صورت اعضاى خانواده با عشق و علاقه و با تمام توان همراه و یاور او خواهند شد.
رسول خدا(ص) به عنوان الگوى مدیریت صحیح در منزل و جامعه همیشه در انجام کارها پیشقدم بود. خَلَف صالح آن حضرت، سیدالشهدا(ع) نیز هنگام دعوت به هجرت و قیام خطاب به شیعیان فرمود:
هر کس حاضر است خون خود را در راه ما بریزد و آماده ملاقات پروردگار است، با ما کوچ کند که من فردا کوچ خواهم کرد.(36)
یعنى پیشاپیش عثمان، خود جهاد و مبارزه را آغاز کرد.
سوم: دلسوزى، خیرخواهى و فداکارى مدیر مجموعه باید براى افراد زیرمجموعه، روشن و ثابت و قطعى باشد تا آنان با تمام توان همراه او باشند. اگر زن و فرزندان به دلسوزى و خیرخواهى و فداکارى شوهر و پدر، باور و اعتماد نداشته باشند، بلکه او را خودخواه و منفعتطلب بدانند و در اطاعت و همراهى با او خیر و مصلحت خود را نبینند، پیرو او نخواهند شد و ساز اختلاف کوک خواهند کرد. مردِ خانه که شوهرِ زن و پدرِ فرزندان است باید به حدى دلسوزى، فداکارى و خیرخواهى داشته باشد که شایستگى الگو واقع شدن را داشته باشد که افراد بسیار فداکار و دلسوز را به او تشبیه کنند.
چهارم: مدیر باید از خطاها و لغزشهاى افراد زیرمجموعه بخصوص همسرش چشمپوشى کند، بالاتر از آن خود را به تغافل و متوجه نشدن بزند. روایتهاى زیر ارزش چشمپوشى و نادیده انگاشتن لغزش زیردستان را گوشزد مىکند:
«من اشرف اعمال الکریم غفلته عمّا یعلم؛(37) خود را از آنچه مىداند غافل نشان دادن، از بهترین اعمال شخص کریم است.»
«ما استقصى کریم قط؛(38) انسانهاى بزرگ هیچ گاه لغزشهاى دیگران را شمارش نمىکنند.»
«من استقصى فقد اساء؛(39) هر کس لغزشهاى دیگران را شماره کند، بدى کرده است.»
«ثلاث لا یزید اللَّه بهن المرءَ المسلم الّا عزّاً: الصفح عمن ظلمه ...؛(40) سه چیز جز بر عزت شخص مؤمن نمىافزاید: چشمپوشى از ظلم کسى که به او ستم کرده است و ... .»
راوى از امام صادق(ع) پرسید: کدام حق زن بر مرد است که اگر مرد آن را انجام دهد، جزو نیکوکاران به حساب مىآید؟ امام فرمود: «زن را سیر کند و بپوشاند [هزینه خوراک و پوشاک او را به خوبى تأمین کند] و اگر نادانى کرد، او را ببخشد.»(41)
در روایتى رسول خدا(ص) مسلمانان را به رفتار اهل کتاب با همسران خود توجه مىدهد که به ازدواج و همسرى پاىبند مىباشند و وقتى با زنى ازدواج مىکنند حتى اگر زن پیشتر نخ و سوزن به دست نگرفته باشد، یعنى خیاطى و دیگر کارهاى خانه را انجام نداده و یاد نگرفته باشد، با این وجود او را با احترام نگه مىدارند و طلاق رخ نمىدهد.(42)
پنجم: گشادهدستى براى اهل و عیال از مهمترین مؤلفههاى پیدا شدن صفا و صمیمیت بین اهل خانه بخصوص زن و شوهر مىباشد. با توجه به اینکه تأمین هزینه زندگى به عهده شوهر و مدیر خانه است، چنانچه مرد با کوشش بیشتر و با دست دهندهتر هزینه خانواده را بپردازد، علاقه اهل خانه به خود را جلب کرده و استحکام نظام و رشته خانواده را افزایش داده است. رسول خدا(ص) فرمود:
«خداوند از کسى راضىتر است که بر عیال خود بیشترین آسایش و راحتى را بدهد.»(43)
«کسى که توان مالى داشته باشد، ولى در روزى بر اهل خانوادهاش تنگ بگیرد، از ما نیست.»(44)
«مورد لعن خداست، مورد لعن خداست، کسى که عیال خود را ضایع سازد(45) [و آنان را گرسنگى و سختى دهد].»
فردى به امام باقر(ع) عرض کرد: باغى دارم که سه هزار درهم درآمد دارد. دو هزار درهم آن را صرف هزینه خانوادهام مىکنم و هزار درهم آن را براى صدقه جدا مىگذارم. امام فرمود:
اگر دو هزار درهم همه احتیاج سالانه آنان را تأمین مىکند [با تعیین هزار درهم براى صدقه] به خودت خدمت کرده و به راه درست رفتهاى(46)[ ولى اگر کفایت نمىکند، این کار صحیح نیست.]
یکى از بدترین صفات مردان این است که با بخل ورزیدن و تأمین نکردن هزینه خانواده [با اینکه توان دارند] آنان را به تقاضا از دیگران مجبور سازند.(47)
ششم: مدیر داراى حالات روحى و نفسانى مختلف است. گاهى خشمگین و گاهى شاداب مىباشد. از توصیههاى مهم به همه انسانها بخصوص مدیران این است که از تصمیمگیرى هنگام خشم و عصبانیت خوددارى ورزند، زیرا انسان در هنگام خشم نمىتواند تصمیمى حکیمانه و عاقلانه بگیرد، بلکه در آن لحظات وجودش را خشم و غضب فرا گرفته است که از قواى شیطانى مىباشد و تصمیم در این حالت، تصمیمى شیطانى است. حتى نصیحت در زمانى که خشمگین است، صحیح نیست، چون قطعاً انگیزه اصلاحى نداشته، بلکه براى تحقیر و سرکوب مىباشد. بهترین عمل در هنگام خشم، سکوت و نشستن است تا خشم فروکش کند، آنگاه با تدبیر و تعقل تصمیم بگیرد و انجام دهد.
هفتم: رعایت حوزه اختصاصى و مدیریتى افراد زیرمجموعه از اصول مهم مدیریتى است. مدیر موفق کسى است که مسئولیت و وظیفه افراد زیرمجموعهاش را بر دوش آنان بگذارد و از دخالت در حوزه آنها و به عهده گرفتن همه مسائل ریز و درشت خوددارى ورزد. مرد، مدیر اوّل خانواده است که باید تصمیمهاى کلى و اصولى را بگیرد؛ زن «ربّالبیت» و «صاحبخانه» و مسئول امور داخلى است. در این حوزه مرد باید فقط نظارت و هدایت داشته باشد، نه دخالت و اجرا.
اگر زن خود را در حوزه امور داخلى منزل مسئول و مدیر یافت، احساس ارزش و مسئولیت و وظیفه مىکند و به زندگى دلبستگى پیدا مىنماید، ولى چنانچه مرد در تمام مسائل دخالت داشته باشد، زن احساس پوچى، بىارزشى، آلت دست شدن و ... مىنماید و به زندگى امید و دلبستگى پیدا نمىکند! روایات بیانگر آن است که اهلبیت(ع) همسران خود را «ربّالبیت» و صاحبخانه مىدانستند و انتخاب نوع و رنگ وسایل و چیدن آنها را به همسرانشان واگذار کرده بودند. حتى به منزل که وارد مىشدند، مطابق خواست و سلیقه آنان لباس مىپوشیدند. بسیارى از اوقات افرادى به محضر امامان مىرسیدند و مشاهده مىکردند امام لباسهاىهاى رنگى و شیک پوشیده، در منزل تکیههاى رنگى و پشتى و فرش وجود دارد. مشاهده این اوضاع براى آنان تعجبآور مىنمود، امامان براى توجیه و رفع تعجب مىفرمودند که منزل همسرشان است و اثاثیه متعلق به او و مطابق سلیقه او است که این نوع لباس پوشیدن و آرایش را دوست دارد.(48)
امید است مردان با مدیریت صحیح، دلسوزانه، مهربانانه، فداکارانه و مدبرانه خود، و همسران با اطاعت و همراهى عاقلانه، استوارى و استحکام نظام خانواده را بیش از پیش سامان دهند. ادامه دارد.پىنوشتها: -
1) کنزالعمال، ج6، ص177، حدیث 17550.
2) توبه، آیه 71.
3) نساء، آیه 34.
4) مجله زن روز، اسفند 1366، شماره 1158.
5) شخصیت و حقوق زن در اسلام، مهدى مهریزى، ص205، به نقل از: «المرأة فى الفکر الاسلامى».
6) همان، به نقل از نظام حقوق زن در اسلام، ص207 - 205.
7) همان، به نقل از الحجاب فى الاسلام، قوامالدین وشنوى، ص40 - 37.
8) کسى که از دخل و تصرف در دارایىاش ممنوع و بازنگه داشته شده است.
9) شخصیت و حقوق زن در اسلام، مهدى مهریزى، ص230.
10) بحارالانوار، ج73، ص151.
11) مجله پیام زن، مقاله «عدالتسالارى در خانواده»، سیدمهدى کاشمرى، شماره 123، ص40.
12) بحارالانوار، ج10، ص227.
13) ینابیع الفقهیه، ج18، ص12.
14) حقوق الزوجیه، محمدمهدى شمسالدین، ص91.
15) لقمان، آیه 17.
16) بحارالانوار، ج77، ص156.
17) وسائلالشیعه، ج20، ص177.
18) المرء یأکل بشهوة عیاله».
19) پیام زن، شماره 123، ص40.
20) بحارالانوار، ج73، ص335، (بیروت).
21) همان، ج100، ص232.
22) مجله پیام زن، ش123، ص40.
23) نساء، آیه 19.
24) طلاق، آیه 2.
25) آلعمران، آیه 159 «و شاورهم فى الامر فإذا عزمتَ فتوکّلْ على اللَّه».
26) مکارمالاخلاق، ص319.
27) نهجالبلاغه، نامه 53.
28) ترجمه المیزان، ج3، ص579.
29) نقش دین در خانواده، ص172.
30) یوسف، آیه 86.
31) توبه، آیه 71.
32) مجله جامعه سالم، شماره 1، سال اوّل، مقاله خانم «الکساندرا سیموندز»، عضو هیئت علمى مؤسسه روانکاوى آمریکا.
33) بحارالانوار، ج68، ص8 و ج69، ص244.
34) رواندرمانى خانواده، جِى هى لى، مترجم دکتر باقر ثنائى، ص180 به بعد، چ امیرکبیر، تهران، 1365.
35) همانبه نقل از گریگورا. آ.ل.
36) سخنان حسین بنعلى(ع) از مدینه تا کربلا، محمدصادق نجمى، ص80، بوستان کتاب قم، چ اول.
37) میزانالحکمه، ج3، ص2287.
38) شرح نهجالبلاغه، ابنابىالحدید، ج20، ص264، حکمت 86.
39) تفسیر برهان، ج2، ص289؛ کافى، ج5، ص100.
40) میزانالحکمه، ج6، ص293.
41) من لا یحضره الفقیه، ج3، ص440.
42) زناشویى، حسن مصطفوى، ص82، تهران، انتشارات گلى، به نقل از البیان و التعریف، ج1، ص193.
43) مجموعه ورّام، ج2، ص47؛ وسائلالشیعه، ج5، ص132.
44) مستدرکالوسائل، ج2، ص643.
45) وسائلالشیعه، ج7، ص122.
46) کافى، ج4، ص11.
47) تهذیب، ج2، ص226 (البخیل الملجى عیاله الى غیره).
48) وسائلالشیعه، ج5، ص309 و 336؛ کافى، ج6، ص448 - 446؛ بحارالانوار، ج46، ص102.