نویسنده

 

خانواده، عشق، استوارى (10)
مرد، زن و مدیریت خانواده‏

احمد حیدرى‏

خانواده و ضرورت وجود مدیر

خانواده اولین واحد اجتماعى است که با پیوند زن و مرد تشکیل مى‏شود و با تولد فرزندان بر تعداد اعضاى آن افزوده مى‏گردد. این واحد اجتماعى به طور طبیعى داراى غایت و هدف است و سرمایه و توان انسانى اعضاى آن براى رسیدن به هدف صرف مى‏گردد. هدف خانواده (همچنان که بارها یادآورى گردید) ایجاد محیط انس، لذت، آرامش و صمیمیت براى همسران است تا به کمک یکدیگر کاستى‏هاى خود را رفع کنند و نیازهاى طبیعى یکدیگر را برآورده سازند؛ نیز زمینه رشد و تعالى مادى و معنوى براى دو طرف ایجاد گردد و بتوانند نسلى پاک تولید و تربیت کنند.
هر مجموعه‏اى اگر داراى نظام، سازماندهى و مدیریت باشد، بهتر مى‏تواند به اهداف خود برسد و با صرف هزینه کمتر، نتایج بهترى به دست آوَرَد. با به کارگیرى مدیریت، از هرج و مرج و هدر رفتن نیروها و سرمایه‏هاى هر مجموعه جلوگیرى خواهد شد. مدیر در هر مجموعه با هماهنگ کردن اجزا، برنامه‏ریزى، هدایت و کارکرد صحیح مجموعه را تضمین مى‏کند اما نبودن مدیر به هرز رفتن، ناهمگونى و هرج و مرج مى‏انجامد و در نهایت ازهم‏فروپاشیدگى مجموعه را در پى دارد.
اعمال مدیریت یک اصل عقلایى و پذیرفته شده در همه مجموعه‏هاى کوچک و بزرگ است و در ضرورت آن تردیدى وجود ندارد. مجموعه‏هایى که مدیریت و اصول آن را پذیرفته و بدان گردن نهاده‏اند، موفق بوده و کارنامه‏اى درخشان ارائه داده‏اند. در روایتى از رسول خدا(ص) دستور داده شده که حتى اگر در یک مسافرت سه نفر همراه شدند، یکى از آنها باید مسئولیت و مدیریت جمع را عهده‏دار گردد.(1)
ضرورت مدیریت در خانواده هم جزئى از ضرورت مدیریت هر مجموعه هدفدار مى‏باشد که باید اعضاى خانواده بدان پاى‏بند باشند تا در سلوک و پیشرفت مادى و معنوى موفق‏تر گردند.
اگر خانواده مدیر نداشته باشد و زن و مرد در اداره امور آن برابر باشند، ناچار باید براى حل اختلاف خود در هر مورد به دادگاه مراجعه کنند، یعنى ریاست فردى خارج از مجموعه را بپذیرند که به آسانى در دسترس نیست. این وضع سبب کُند شدن حل امور خانواده مى‏گردد.

مدیریت مرد اصل و قاعده عقلایى‏

اصل عقلایى در تعیین مدیر، گماردن اصلح و فرد شایسته‏تر بدین مسئولیت مى‏باشد. در هر جمعى باید توانمندترین، صالح‏ترین و عالم‏ترین آنان مسئولیت اداره جمع را به عهده بگیرد. با وجود فرد اصلح، گماردن دیگرى بدین مسئولیت صحیح نیست. در جمع خانواده که در ابتدا از زن و مرد تشکیل مى‏شود نیز باید آن که براى به عهده گرفتن مدیریت شایستگى بیشترى دارد، معیّن شود. از آنجا که در بیشتر موارد امتیاز و توانمندى مرد براى به عهده گرفتن مسئولیت خانواده بیشتر است، به طور کلى مردان به عنوان سرپرست خانواده، معرفى شده‏اند.
قرآن در یک اصل کلى مى‏فرماید:
«المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر؛(2)
مردان و زنان مؤمن، بعضى از آنان ولىّ برخى دیگرند که به معروف امر و از منکر نهى مى‏کنند.»
این آیه ناظر به ارتباط اجتماعى افراد مؤمن مى‏باشد که زن و مرد مؤمن نسبت به یکدیگر وظیفه و تعهد دارند و باید همدیگر را امر به معروف و نهى از منکر کنند و بى‏اعتنایى را کنار بگذارند. در این آیه مردان ولىّ زنان یا بالعکس شمرده نشده بلکه تعهد و مسئولیت متقابل براى همه افراد مؤمن (زن و مرد) تعیین شده است اما در خانواده با اینکه این رابطه ولایى بین زن و مرد به عنوان دو مؤمن وجود دارد و هر کدام از آنان در برابر دیگرى وظیفه و مسئولیت دارد، با این وجود تعیین یک مدیر و سرپرست و اداره‏کننده از بین آن دو لازم است. قرآن و اسلام مرد را براى این مسئولیت معین کرده‏اند:
«الرجال قوّامون على النساء بما فضّل اللَّه بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم؛(3)
مردان سرپرست زنان هستند به خاطر مزیت‏هایى که خداوند براى بعضى نسبت به بعضى دیگر قرار داده است و به خاطر آنکه از اموال‏شان براى آنان هزینه مى‏نمایند.»
در آیه بالا براى سرپرست قرار دادن مردان دو دلیل ذکر شده است:
1. مردان از جهت تدبیر اقتصادى و اجتماعى براى خانواده، نیز قدرت دفاع و برنامه‏ریزى، اغلب بر زنان برترى دارند. البته این برترى دلیل فضیلت ذاتى نیست، زیرا ذات زن و مرد در انسانیت شریک است و در جهت تقرب به خدا هم آنچه ملاک مى‏باشد، تقوا و بندگى است که بسته به عمل، عقیده و اخلاق افراد است و جنسیت در آن دخیل نیست، گرچه زنان هم در جهاتى دیگر بر مردان برترى دارند، از این‏رو در آیه فوق نفرمود: به خاطر آنکه مردان بر زنان برترى دارند، بلکه فرمود: «بعضى بر برخى دیگر برترى دارند» و این بیان توانمندى‏هایى است که گاه در مرد بیشتر است و برخى وقت‏ها در زن، که تفاضل (برترى) متقابل مى‏باشد، نه فاضل و مفضولى مطلق.
2. جهت دومى که آیه براى تعیین مرد در سمت مدیریت بیان کرده، تعهدات مالى وى نسبت به همسرش مى‏باشد. چون مرد وظیفه تأمین هزینه زندگى را دارد، تدبیر کلى امر خانواده به او سپرده شده است. شهید مطهرى در این زمینه مى‏گوید:
«ازدواج یک شرکت سهامى است که مرد در آن بیشتر سرمایه‏گذارى کرده است (و در شرکت سهامى اگر کسى سهم بیشتر دارد، مدیریت با اوست). درست است که زن و مرد هر دو در سرمایه‏گذارى جسمى و روحى به طور متساوى سهیم هستند، ولى مرد از نظر مالى هم سرمایه‏گذارى کرده است، علاوه که مرد از نظر ویژگى‏هاى جسمى براى مدیریت مناسب‏تر است و با فطرت و طبیعت او سازگارتر است.»(4)
علاوه بر این مدیریت با مشغولیت ذهنى، خستگى روحى و گرفتارى اجتماعى همراه است، چنان که تلاش فراوان مى‏طلبد و سبب فرسودگى زودرس مى‏گردد. در نظام خانوادگى اسلام، مصلحت زن و مرد بر این است که بانوان تا حد ممکن از چنین صحنه‏هایى دور باشند تا بتوانند آسوده‏خاطر وظایف همسرى و مادرى را به خوبى ادا کنند و سرزندگى، شادابى و بالندگى کانون خانواده حفظ گردد.
روحیات طبیعى زن و مرد هم اقتضاى همین حکم را دارد، زیرا روحیات آن دو را این گونه توصیف کرده‏اند:
زنان داراى لطافت جسمى، حس انقیاد و تسلیم و علاقه بیشتر به خانه هستند.(5) مردان خشن‏تر، عضلانى و قوى‏ترند. احساسات مرد مبارزانه و جنگى است. احساسات زن مادرانه است و این احساسات از دوران کودکى در او نمودار مى‏شود. علاقه زن به خانواده و توجه ناآگاهانه او به اهمیت کانون خانوادگى بیش از مرد است. مرد مى‏خواهد شخص زن را تصاحب کند و در اختیار بگیرد و زن مى‏خواهد دل مرد را مسخّر کند و از راه دل بر او مسلط شود. مرد مى‏خواهد از بالاى سر زن بر او مسلط شود و زن مى‏خواهد از درون قلبِ مرد بر او نفوذ کند. مرد مى‏خواهد زن را بگیرد و زن مى‏خواهد او را بگیرند. زن از مرد شجاعت و دلیرى مى‏خواهد و مرد از زن دلربایى و زیبایى. زن حمایت مرد را گرانبهاترین چیزها براى خود مى‏شمارد.(6)
قدرت خلاقیت و ابتکار مردان بیش از زنان است (نسبت آن دو نُه به پنج است.) مردان بهتر از عهده کارهاى صنعتى، تجارى، کشاورزى، سیاسى و جنگى برمى‏آیند.(7)
با توجه به مجموعه روحیات برشمرده - خواه آنها را نتیجه اوضاع اجتماعى بدانیم یا فطرى و طبیعى بشماریم - مرد براى تصدى مدیریت خانواده مناسب‏تر است و اسلام مرد را عهده‏دار امور خانواده شمرده است.

قِوامت نه قیمومت یا سلطنت‏

قوّام با «قَیّم» به یک معنا نیست، زیرا «قیّم» در باره یتیم و محجور(8) مطرح است. قیّم کسى است که امور یتیمِ صغیر یا سفیه و محجور را بر عهده دارد، زیرا آنها از لحاظ عقلى توانایى اداره خود را ندارند و واگذاردن امور به آنها صحیح نیست، پس افراد داراى شرایطى اداره امور زندگى آنان را عهده‏دار مى‏شوند. در اصطلاح فقهى عهده‏داران را «قیّم» گویند اما زن، صغیر و سفیه و محجور نیست که نتواند امور خود را عهده‏دار گردد. او از همه حقوق انسانى همچون مرد برخوردار است. آنچه مطرح است مدیریت خانواده است که با ازدواج زن و مرد شکل گرفته، همان گونه که اجتماع، سرپرست و مدیر مى‏خواهد (که ارشاد، مدیریت، برنامه‏ریزى و سازماندهى امور را به عهده دارد) در خانواده نیز مرد قیّم نیست، بلکه مدیریت، سرپرستى، سازماندهى و برنامه‏ریزى را به عهده دارد.
«ریاست» در نگاه دینى به معناى خدمتگزارى است نه ریاست.
در ماده 1105 قانون مدنى جمهورى اسلامى ایران، مرد به عنوان رئیس خانواده معین شده است. یک حقوقدان و مدرس دانشگاه در تبیین و تفسیر کلمه ریاست در این ماده مى‏گوید:
در بادى امر براى ریاست دو تفسیر جداگانه مى‏توان در نظر گرفت: یکى ریاست را به معناى مطلقه دانستن، یعنى دستورات زوج بدون هیچ شرطى، از طرف زن باید به مورد اجرا گذاشته شود. در این صورت اطاعت زن از فرمان شوهر واجب است و در صورت سرپیچى از فرمان شوهر در هر مورد، مثل آن است که زن معصیتى انجام داده است و علاوه بر مجازات حقوقى و عرفى (که مثلاً مى‏تواند عدم استحقاق زوج به نفقه که ضمانت اجراى مادى و دنیوى محسوب مى‏شود، باشد) از نظر شرعى و اخروى نیز قابل مؤاخذه است.
معنى دیگر ریاست، ریاست ادارى و مدیریت خانه است به این معنا که مرد سرپرست و مدیر خانواده است.
اینکه در ماده فوق گفته شده «ریاست از خصایص شوهر است»، در واقع با ذکر این کلمه تکلیف اداره و سرپرستى منزل و تأمین معیشت به او واگذار شده و این مسئله حق حاکمیت نسبت به زن و خانواده را به شوهر نمى‏دهد.
این ماده حاوى بار تکلیفى براى شوهر است و جنبه ریاستى و حاکمیتى ندارد، به این دلیل واضح که قاعده فقهى مهمى با این مضمون «بنده کسى مباش، که خداوند تو را آزاد آفریده است» وجود دارد که اگر براى مرد جایگاهى به عنوان رئیس به معناى عام کلمه در نظر بگیریم، این امر از یک طرف با قاعده فقهى فوق‏الذکر منافات پیدا مى‏کند و از طرف دیگر مخالف هم‏طراز بودن زن و شوهر در رابطه زناشویى مى‏گردد.
رابطه زن و شوهر با ذکر این کلمه به رابطه حاکم و محکوم یا رئیس و مرئوس تبدیل نمى‏شود، بلکه این کلمه تکلیف اداره زندگى و تأمین مخارج را به عهده مرد قرار مى‏دهد.(9)
[در فقه چنین قاعده‏اى نداریم که مورد استناد فقها باشد. آنچه هست این روایت شریف است که «لا تکن عبد غیرک، فقد جعلک اللَّه حرّاً؛ بنده دیگرى نباش، چرا که خداوند تو را آزاد آفریده و قرار داده است.» اینکه از این جمله، یک قاعده فقهى استخراج شود نیاز به بحث و بررسى دارد. - سردبیر]
ریاست به معناى دنیوى، نوعى قدرت و سلطه بر دیگران داشتن است که مطیع و فرمانبر باشند. دستیابى بر ریاست جز براى افراد داراى شرایط، در محدوده شرعى و براى برپایى قسط و عدل و خدمت به دیگران، نکوهیده مى‏باشد. در روایت آمده است: «ملعون من ترأّس؛(10) کسى که [به ناحق ]ریاست‏طلبى کند [و خواهان تسلط و چیرگى بر دیگران براى رسیدن به خواسته‏هاى نفسانى‏اش باشد] مورد لعن و نفرین خداوند است.»
بنا بر بینش دنیاگرایانه، رئیس از ویژگى‏ها و امتیازات بیشترى برخوردار است، اما در بینش دینى چنین نیست.

مردسالارى، زن‏سالارى یا دین‏سالارى‏

در گذشته و حال سه نوع مدیریت خانواده تصور شده یا وجود پیدا کرده:

الف) مردسالارى با نشانه‏هاى:

1- به کارگیرى انواع خشونت توسط مرد بر ضد زن و دیگر افراد خانواده.
2- محصور کردن زن در خانه و جلوگیرى از بیرون رفتن منطقى و مشروع او.
3- جهت‏دهى اجبارگونه نوع خوراک و رفتار و منش زن و فرزندان مطابق میل و خواست مرد گرچه غیر منطقى یا حتى غیر مشروع باشد.
4- تحمیل کارهاى دشوار و طاقت‏فرسا بر زن و وظیفه دانستن رسیدگى بى‏عیب و نقص و بى‏کم و کاست به امور مختلف منزل براى زن.
5- جلوگیرى غیر معقولانه و مستبدانه از اشتغال سالم و مورد نیاز و مشروع زن در بیرون از خانه.
6- بى‏توجهى به حقوق مالى زن و قائل نشدن حق حاکمیت براى او و خوددارى از پرداختن حقوق او حتى مهریه‏اش به رغم درخواست وى.(11)
تعالیم اسلامى پر از آموزه‏ها و فرآیندهایى است که بر عکس مشخصه‏هاى برشمرده در باره ریاست و مدیریت منزل است. با کمى توجه به طور یقین به نکوهیده و ناروا بودن این شیوه مدیریت در اسلام حکم مى‏شود. در آیات و روایات هیچ گاه به مرد اجازه تنبیه بدنى زن و توسل به قهر و زور براى وا داشتن او به اطاعت داده نشده است. تنها در مورد نشوز و سرپیچى زن از اداى وظایف زناشویى (آن هم بعد از بى‏اثر بودن اندرز و قهر، به فتواى مشهور فقیهان با استناد به آیه 34 سوره بقره) اجازه تنبیه بدنى داده شده که با محدودیت و قیدهاى فراوانى همراه است.
اطاعت زن از شوهر گرچه لازم و پسندیده است، ولى فقط در حوزه امور شرعى و مباحات است و هیچ گاه به زن اجازه داده نشده و موظف نگردیده دستور خلاف شرع شوهر را اطاعت کند. سرپیچى زن از انجام دستورها و خواسته‏هاى ناشرعى، نکوهیده نیست. این اصل کلى در همه اطاعت‏هاست که:
«لا طاعة لمخلوق فى معصیة الخالق؛(12) اطاعت از مخلوق اگر معصیت آفریدگار باشد، جایز نیست.»
در روایات به زنان توصیه شده که براى بیرون رفتن از خانه جهت کارهاى مباح و مشروع از شوهر خود اجازه بگیرند، البته مردها تنها در دو مورد حق دارند به زن اجازه بیرون رفتن از منزل را ندهند:
1- اگر بیرون رفتن زن با حق استمتاع مرد منافات داشته باشد، مثلاً در ساعاتى که مرد آسوده از کار است و براى استراحت به منزل مى‏آید و مى‏خواهد کنار همسرش باشد، اگر زن تقاضاى بیرون رفتن در آن ساعت را داشته باشد، شوهر حق منع کردن دارد.
2- اگر خارج شدن زن سبب فتنه و انحراف خودش یا دیگران گردد و به کرامت و شخصیت همسرش خدشه وارد کند.
در روایتى زنان بد این گونه معرفى شده‏اند:
«و امرأة ولّاجة و هى المتبرجة التى لا تستر عن الرجال و لا تلزم بیتها متى ما طلبها زوجها کانت خارجة؛(13) زن‏هاى «ولّاج» یعنى زنانى متظاهر و خودنما که از مردان نامحرم خود را نمى‏پوشانند و پاى‏بند خانه نیستند، به گونه‏اى که هر گاه شوهر آنان را بخواهد، بیرون از منزل مى‏باشند.»
در غیر این دو صورت گرچه زن باید از شوهر اجازه بگیرد، ولى شوهر حق منع او را ندارد و نباید بدون دلیل معقول و مشروع از اجازه دادن خوددارى ورزد [مشهور فقهاء اجازه گرفتن زن را تکلیف وى و حقى مطلق براى مرد مى‏دانند. البته لزوم خروج براى انجام واجبات مثل حج شرعاً مشروط به اذن شوهر نیست. و به هر حال تکلیف به اجازه بدون حق منع توسط شوهر، مفهومى بى‏معناست. - سردبیر] اما در این موارد اجازه گرفتن زن از دو جهت براى استحکام نظام خانوادگى مفید و مؤثر است:
اوّل اینکه حرمت و کرامت مرد (که عنوان ریاست و مدیریت خانواده را دارد) محفوظ مى‏ماند؛ دوم اینکه مرد این امکان را پیدا مى‏کند که زن را از خارج شدن در موارد مشکوک منع نماید و از پیش آمدن اختلاف و خطر جلوگیرى کند.(14) بنابراین مرد حق ندارد زن را از دیدار با خویشاوندان، صله رحم، رفتن به زیارت‏هاى مستحبى و ... در صورتى که مصداق دو مورد بالا نباشد، منع کند.
همان گونه که پیشتر یادآورى شد، اسلام به رعایت «خودمیزانى» در معاشرت با دیگران از جمله همسر دستور داده است. کسى که به همسرش دستورى مى‏دهد یا او را از کارى منع مى‏کند، باید خود را جاى همسرش بگذارد و ببیند اگر چنین دستورى به او داده مى‏شد یا این گونه از کارى منع مى‏گردید، اطاعت مى‏کرد. به یک نمونه توجه کنید:

- من در سال 76 در رشته زبان انگلیسى دانشگاه آزاد قبول شدم ... قبول شدن همزمان بود با نامزد شدن من و آقاى ... و چون او با رفتن من به دانشگاه مخالف بود، با وجود علاقه بسیارى که به ادامه تحصیل داشتم، از یکى از بزرگ‏ترین آرزوهایم چشم‏پوشى کردم.

- علت مخالفت ایشان چه بود؟

- دقیقاً نمى‏دانم. حتماً براى خودش دلایل قانع‏کننده‏اى داشته که در باره آنها با من صحبت نکرد. تنها چیزى که گفت این بود که دوست ندارد من به دانشگاه بروم.

- شما هم قبول کردید؟

- با نظر او مخالفتى نکردم تا روزهاى نخستین زندگى مشترک‏مان با کشمکش همراه نشود.

در مورد بالا گرچه همسر پیروى و اطاعت کرده و براى استوارى نظام خانواده، از خواسته و علاقه قلبى خود چشم پوشیده، ولى آیا این شرط انصاف است؟ اگر مرد به جاى همسرش بود، از چنین دستورى راضى بود؟ آیا انتظار نداشت دست‏کم یک توجیه منطقى براى این نهى ارائه گردد؟

در نمونه‏اى دیگر خانمى اظهار مى‏کند: شوهرم به مدت پنج سال مرا از ملاقات با خانواده‏ام محروم کرد و حق ملاقات با آنها را به من نداد. ده سال در منزل شوهرم، بیست و هفت تخته فرش بافتم، با تنى خسته و مریض، ولى از این زحمات ریالى نصیبم نشد!
مرد باید مدیر خانواده باشد (و خواسته‏هایش توسط افراد خانواده به ویژه همسرش اطاعت گردد، چنان که در روایات به اطاعت زن از شوهر بسیار توصیه شده) ولى روشن است که دستورهاى مرد هم باید از روى عقل، دین و مصلحت‏سنجى عاقلانه گفته شود. زورگویى مرد در خانه نسبت به همسر و فرزندانش، مردى و توان نیست، بلکه نشانه ضعف اراده در برابر شیطان است. قرآن مى‏فرماید:
«و اصبر على ما أصابک إنّ ذلک مِنْ عزم الاُمُور؛(15)
بر سختى‏ها و خلاف خواست‏ها تحمل کن که این از کارهایى است که عزم قوى لازم دارد.»
رسول خدا(ص) فرمود: «شجاع و قوى کسى است که در مقابل خشم و غضب یا هوا و هوس خود، ایستادگى و مقاومت کند و از جاده عدل و انصاف بیرون نرود.»(16)
وقتى آیه «قوا انفسکم و اهلیکم ناراً؛ خود و خانواده‏تان را از آتش جهنم نگه دارید.» نازل شد، جمعى خدمت رسول خدا رسیدند و عرض کردند: چگونه اهل و عیال خود را حفظ کنیم؟ حضرت فرمود: «آنان را امر و نهى کنید. هر گاه آنان را [به واجبات و وظایف ]امر کنید و [از محرمات و ناپسندها ]نهى نمایید، وظیفه خود را انجام داده‏اید.»(17)
حتى دستور داده شده مرد خانه در خوراک، مطابق میل اهل خانه رفتار کند، نه مطابق میل خودش.(18)
با توجه به روایات فراوان، مردسالارى با مشخصه‏هاى پیش‏گفته، کاملاً ناپسند و مردود است.

ب) زن‏سالارى هم با مشخصه‏هاى زیر شناخته مى‏شود:

1- نادیده گرفتن حقوق و مدیریت کلى مرد.
2- وا داشتن مرد به کار اضافى و اشتغال طاقت‏فرسا و گاهى غیر قانونى و جرم‏آلود براى کسب درآمد بیشتر و رفاه افزون‏تر.
3- وادار شدن مرد به خرید و تهیه اسباب و لوازم زندگى که چندان به مصلحت یا ضرورت یا در توان مالى او نیست، به صرف اینکه خانم دستور تهیه آن را داده است!
4- تأثیرگذارى شدید در روابط اجتماعى حتى قطع رابطه با کسانى که زن بدان رضایت نمى‏دهد، گرچه از خویشاوندان نزدیک شوهر باشد.(19)
روایات معصومین علیهم‏السلام ردّکننده زن‏سالارى مى‏باشد. رسول خدا(ص) فرمود: «هر زنى که با همسرش همراهى نکند و او را بر بیش از توان وا دارد، خداوند حسنات او را نمى‏پذیرد و در حالى خدا را ملاقات مى‏کند که بر او خشمناک است.»(20) در وصف زنان صالح و ارزشمند آمده است:
«زنى که فرزند بیاورد، دوستدار شوهر باشد و همسرش را در برابر روزگار [و سختى‏هاى آن‏] یاور باشد، نه اینکه با روزگار بر ضد شوهرش همدست شود!»(21)
چون هزینه زندگى و مدیریت خانواده به عهده مرد است، بنابراین زمانه به اندازه کافى براى او مشکل به بار مى‏آورد و درست نیست زن نیز بر مشکلات بیفزاید!
پ) مدیریت خانواده بر مبناى دین‏سالارى، با مشخصه‏هاى:
1- تنظیم برخوردها، روابط و مناسبات عمومى و خصوصىِ هر یک از زوجین با یکدیگر بر اساس آموزه‏ها و تعالیم و حقوق تعیین‏شده دینى بر مقتضاى عدالت.
2- رجوع به داورى حَکَم مقبول دینى براى رفع اختلافات و رضایت عملى و قلبى طرفین به نتیجه و رأى آن و تلاش در بهبود روابط بر پایه آن.
3- ایجاد فضایى مناسب براى تربیت دینى و اخلاقى اعضاى خانواده.(22)
گرچه مدیریت خانواده به عهده مرد است، ولى نباید هیچ کدام از ویژگى‏هاى مردسالارى در آن دیده شود، بلکه باید مطابق اصول دین‏سالارى باشد. دستور کلى دین به مردان در مورد رفتار با همسر این گونه است:
«و عاشِروُهُنّ بمعروفٍ؛(23) نیکو و پسندیده با آنان معاشرت کنید.»
مرد باید بر مبناى موازین انسانى - اسلامى با همسرش رفتار پسندیده و شایسته داشته باشد یا پسندیده و شایسته او را طلاق دهد:
«فامسکوهن بمعروف أو فارقوهن بمعروف.»(24)
و رفتار شایسته و پسندیده با ویژگى‏هاى دین‏سالارى سازگار است نه مردسالارى یا زن‏سالارى.

مدیریت استبدادى ممنوع‏

مدیریت مرد در خانه اگر بر مبانى صحیح، رعایت اصل مشورت، تبادل نظر، تصمیم‏گیرى جمعى و ارزش دادن به اعضاى خانواده باشد، نه تنها مورد اعتراض قرار نمى‏گیرد، بلکه به طور جدّى و قاطعانه توسط همسر و فرزندان پشتیبانى مى‏شود. آنچه مدیریت را نپذیرفتنى کرده و اعتراضات را برمى‏انگیزاند، خودکامگى، خودرأیى و تحمیل است که از نگاه اسلام به شدت منع شده است. وقتى پیامبر عظیم‏الشأن اسلام با آن مقام و جایگاه و عقل و تدبیر و پشتیبانى وَحْیانى در مدیریت بر جامعه، موظف به مشورت و نظرخواهى شده، تصمیم‏گیرى او به پس از مشورت موکول مى‏گردد،(25) تکلیف دیگران کاملاً روشن است.
امام رضا(ع) مى‏فرماید:
پدرم امام کاظم(ع) به رغم خِرَدى که داشت (که با عقل دیگران قابل قیاس نبود) با غلامان سیاه خود مشورت مى‏کرد و در جواب اعتراض دیگران مى‏فرمود: چه بسا خداى متعال فتح و گشایش را در زبان این شخص قرار داده باشد!(26)
امام على(ع) خطاب به مالک مى‏فرماید:
هرگز مباد که با خود بگویى من فرمانده و فرمانروایم و فرمان مى‏دهم و باید اطاعت شود که این فکر، سیاه‏کننده دل، ویران‏کننده دین و عامل نزدیکى به دگرگونى‏ها و انفجارهاست.(27)

جلسات مشاوره و درد دل با همسر و اهل خانه‏

با توجه به این مطلب که مردها مدیران خانواده هستند، توصیه اکید مى‏شود با همسر و اهل خانه به مشورت بنشینند و به آنها اجازه اظهار نظر، مخالفت و درد دل بدهند. جلسات گفت و شنود اثرات مثبت فراوان دارد از جمله:
1- تفاهم و همسویى زن و مرد. درد دل کردن و خواسته‏ها و نیازهاى خود را به شنونده انتقال دادن و حرف‏هاى او را شنیدن، اقدامى جهت از بین بردن مقدمات اختلاف است. در ضمن جلسات درد دل و گفت و شنود است که طرفین همدیگر را به خوبى خواهند شناخت و از زیر و بم روحیات یکدیگر آگاه مى‏شوند و متوجه مى‏گردند چه اقداماتى همسرشان را شاد یا ناراحت، دلگرم یا دلسرد و امیدوار یا ناامید مى‏گرداند و بهتر مى‏توانند راه تفاهم را بیابند و بپویند.
تفرقه، جدایى و دورى از هم‏صحبتى مقدمه اختلاف است. قرآن در سوره آل‏عمران، آیه 105 مى‏فرماید:
«و لا تکونوا کالّذین تَفَرَّقوا و اختلفوا و ...»
علامه طباطبایى ذیل این آیه مى‏فرماید: علت اینکه ابتدا تفرقه و بعد اختلاف ذکر شده این است که تفرقه و جدایى بدن‏ها مقدمه پیدا شدن اختلاف در فکر و عقیده و برداشت است. اگر یک قوم یا افراد یک جمع به هم نزدیک و همدل باشند، عقایدشان به یکدیگر نزدیک مى‏گردد و در آخر از راه تماس و تأثیر دوسویه متحد مى‏شوند و اختلاف عقیدتى در بین‏شان رخنه نمى‏کند، ولى وقتى افراد جدا و بریده از هم باشند، اختلاف و جدایى بدن‏ها باعث اختلاف راه و مسلک مى‏گردد.(28)
وقتى جدایى و نبودن ارتباط و همنیشنى صمیمى بین افراد یک قوم و ملت سبب اختلاف فکرى و عقیدتى گردد، معلوم است که این پیامد ناگوار هنگام نبود ارتباط صمیمى و پیوسته بین افراد خانواده هم رخ مى‏نماید، ولى چنانچه زن و مرد با هم ساعاتى را به درد دل، مشورت و انتقاد از یکدیگر بگذرانند، نتیجه آن تفاهم و نزدیکى فکرى و روحى خواهد بود. در این درد دل‏هاى دوستانه است که بسیارى از برداشت‏هاى غلط، ناآگاهى‏ها و بدگمانى‏ها تصحیح مى‏گردد و عشق و علاقه‏ها شکوفا مى‏شود.
2- افراد خانواده احساس شخصیت، احترام و ارزش مى‏کنند و خود را شریک، همفکر و همراه سرپرست خانواده مى‏یابند و تصمیم‏هاى زندگى را برآیند تدبیر جمعى مى‏شمارند و در موفقیت‏ها و شکست‏ها خود را سهیم مى‏شمرند. اگر ناکامى حاصل گردد، مرد را سرزنش نمى‏کنند و اگر موفقیت نصیب گردد، خود را سهیم مى‏دانند و شاد مى‏شوند.
3- حرف‏هاى گفته نشده‏اى نیست که به عقده تبدیل گردد و به یکباره منفجر شود و بناى خانواده را ویران کند. نبودن جلسات مشورت و درد دل سبب مى‏شود زن یا مرد (که از همسرش رنجشى پیدا کرده) آن را مدت‏ها در دل نگه دارد و در یک زمان حساس آشکار سازد. کدورت جاى گرفته در دل مانند خَس و خاشاکى است که کنار آب جارى جاى گرفته و تدریجاً خس‏هاى دیگر را جذب مى‏کند و بزرگ مى‏شود و راه آب را مى‏بندد، که به ناگاه از جا کنده شده و آب جمع شده در پس آن، سیل‏وار به حرکت در آمده و ویران مى‏سازد. نباید اجازه داد رنجش‏هاى جزئى به وضع وخیم برسد، بلکه در همان وهله اول باید آن را دوستانه مطرح کرد و به طرف مقابل اجازه داد دلیل و توجیه خود را بگوید و زخم را مداوا نماید.(29)
متأسفانه بعضى از زن و مردها درونگرا هستند و به سختى و به ندرت درد دل مى‏کنند و ناراحتى‏هاى درونى خود را کمتر فاش مى‏سازند، که حالت روحى خطرناکى است، زیرا سبب انباشته شدن عقده‏ها و انفجار ویرانگر آنها مى‏گردد.
در مقابل این عده، بعضى از زن و مردها بسیار برونگرا هستند و درد دل‏ها و ناراحتى‏هاى خود را نه براى همسر بلکه براى دیگران اعم از افراد دور و نزدیک مطرح مى‏سازند! این افراد نیز در اشتباه‏اند و خود و خانواده‏شان را در معرض خطر قرار مى‏دهند. زن و مرد فقط باید در دو جا درد دل کنند:
اوّل، در مناجات‏ها و با رب‏العالمین و قادر مطلق تا به یُمن توجه حضرت حق، نابسامانى‏ها برطرف گردد. اظهار شکایت و مطرح ساختن دردها و مصیبت‏ها و رنج‏ها در محضر حق‏تعالى و تقاضاى رفع و دفع آنها نه تنها پسندیده، بلکه لازم و ضرورى است و بهترین نمود عبودیت و عَرض حاجت مى‏باشد، چه اینکه او تنها قادر مطلقى است که بر رفع هر نابسامانى توانا مى‏باشد. یعقوب پیامبر(ع) مى‏فرماید:
«إنّما أشکو بَثّى و حُزْنى إلى اللَّه و أعلم مِن اللَّه ما لا تعلمون؛(30)
شکایتِ درد و غم را فقط به پیشگاه خدا مى‏برم و از [عنایات او ]مى‏دانم آنچه را شما نمى‏دانید.»
دوم، نزد همدیگر و با هم براى رفع نابسامانى‏ها، چه اینکه زن و مرد مؤمن به حساب ایمان‏شان، ولىّ و یاور یکدیگرند و باید همدیگر را به نیکى و خوبى، امر کنند و از بدى باز دارند: «المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر.»(31)
غیر از این دو جا، شکایت و درد دل نه تنها پسندیده نیست، بلکه در بیشتر اوقات، پیامدهاى ناگوارى مى‏آورد. اگر افراد دیگر درد دل‏ها را بشنوند، به ویژه افراد فتنه‏گر، سخن‏چین و آتش‏افروز، نه تنها نتیجه مثبتى نخواهد داشت بلکه مشکلات فراوان به بار خواهد آورد. صحبت رویاروى، صمیمى، بى‏واسطه و دوستانه خیلى سرنوشت‏ساز است اما مهم‏تر آن است که پاى بیگانگان حتى اقوام نزدیک که اغلب کارى از آنها ساخته نیست، بلکه به خاطر عواطف تند مشکل‏زا هم هستند، به میان کشیده نشود. پخش درد دل، خطر رسوایى، بى‏آبرویى و عمیق‏تر شدن فاصله را در پى دارد.
اگر جلسات درد دل و مشورت و گفت و شنود در رفع اختلاف و ایجاد تفاهم مفید نبود و کار به وخامت گرایید، زن و شوهر باید فرد سومى را (که صلاحیت‏هاى لازم را داشته و مورد اعتماد طرفین باشد) به حکمیت بپذیرند و درد دل خود را پیش او مطرح کنند و به قضاوت او تن دهند.
نکته مهم دیگر:
زن و شوهر باید به هنگام درد دل و انتقاد از طرف دیگر به او بباورانند که درد دل فقط در راستاى اصلاح امور و ایجاد همدلى و صمیمیت و استحکام زندگى زناشویى است و به هیچ وجه قصد تخریب، تحقیر و سرزنش ندارند و نمى‏خواهند بر زخم نمک بپاشند، بلکه مى‏خواهند مرهمى بگذارند تا تسلابخش و بهبوددهنده باشد. در این صورت است که جلسات درد دل و گفتگو، حلّال مشکلات و رفع‏کننده کدورت‏ها و ایجادکننده صلح و سازش و صفا خواهد بود.
به زنان توصیه مى‏شود به صورت فعال در جلسات و نشست‏هاى مشورتى و درد دل با همسر خود شرکت کنند و خواسته‏هایشان را روشن مطرح کنند و دلایل خود را ابراز نمایند، نیز به توجیه‏ها یا علل مخالفت همسر توجه کرده، در صورت منطقى و معقول بودن، تسلیم گردند. مبادا زنان خود را به تسلیم در برابر خواست و اراده همسر بدون توجیه منطقى و عقلانى وادار ساخته، فکر و اراده خود را سرکوب کنند و خود را «کم‏ارزش‏تر از ابراز وجود و اظهار نظر» بدانند که این نوعى بیمارى است و پیامدهاى وخیمى دارد. یکى از کارشناسان در مورد زنان خودکم‏بین که آنان را بیمار مى‏داند، مى‏گوید:
این بیماران خواسته‏هایشان را صریح بیان نمى‏کنند، با این وجود از اینکه شوهرشان خواست‏هاى آنان را درک نمى‏کند، دچار خشم و عصبانیت و خودخورى مى‏شوند. همین سرکوب عقاید، خواست‏ها و اراده‏ها و تسلیم شدن در برابر اراده شوهر، کم کم روح آنان را مضطرب و پریشان مى‏کند.(32)

وعده دادن به همسر

نکته پایانى این است که در جلسات گفتگو و درد دل طرفینى، هر کدام باید به حرف دیگرى، خوب گوش دهد و با «بله گفتن» او را به ادامه درد دل و تخلیه روانى و روحى تشویق کند. این جلسات و درد دل‏ها حتى اگر اقدام عملى در پى نداشته باشد به ویژه خانم‏ها، بسیارى از مشکلات را حل مى‏کند و عقده‏ها را باز کرده و گره‏هاى روحى و روانى را حل مى‏نماید، زیرا زنان با درد دل و تخلیه روحى آرام مى‏شوند و غالباً از پیگیرى‏هاى بعدى منصرف مى‏گردند. از این‏رو مردها باید در این جلسات با توجه به مسئولیت و مدیریتى که دارند، از زنان‏شان درخواست کنند درد دل خود را مطرح سازند و آنان را در انتقاد کردن تشویق کنند، نیز با پذیرش انتقادها و وعده اصلاح زمینه حل عقده‏ها و از بین رفتن کدورت‏ها را فراهم سازند. همراهى با زن در جلسات و گوش دادن به درد دل او و پذیرفتن آنها حتى براى کوتاه‏مدت و مقطعى اثرات بسیار مثبتى دارد.
در بعضى روایات وارد شده که وعده دادن، گرچه اطمینانى به عملى کردن آن نباشد در چند جا جایز است، از جمله به همسر، زیرا باعث آرامش و دلگرمى و اصلاح مى‏گردد.(33)
این روایت در راستاى گوش دادن به درد دل همسر و پذیرفتن خواست او در جلسات خانوادگى و مانند آن مى‏باشد. توضیحى در این مورد راهگشا است:
وعده دروغ، کار خوب و پسندیده‏اى نیست و در هیچ جا نمى‏توان بدان توصیه کرد. کسى که قصد انجام کارى را ندارد و انجام آن را صحیح یا مشروع یا در توان خود نمى‏بیند، نباید به دروغ وعده انجام آن را بدهد، در حالى که همان لحظه انجام آن را صحیح یا ممکن ندانسته و اصلاً در ذهنش در صدد انجام آن نمى‏باشد؛ ولى یک نوع وعده دادن است که نه راست مى‏باشد و نه دروغ و زشتى هم ندارد، بلکه براى تداوم زندگى، رفع کدورت و پیدایش علاقه به زندگى مؤثر است. معمولاً افراد خانواده و بخصوص همسر تقاضاهاى فراوانى دارد که بیشتر آنها مشروع و به جا مى‏باشند. گاه خواسته‏اى به ذهنش خطور مى‏کند و برآورده شدن آن را مى‏طلبد و از اینکه همسرش بدان بى‏توجه است، ناراحت مى‏گردد. هنگام اظهار درخواست، چند نوع برخورد از طرف شوهر ممکن است صورت پذیرد:
1. وعده قطعى انجام آن را بدهد، در حالى که اصلاً تصمیمى بر انجام آن ندارد.
2. وعده انجام آن را بدهد، مثلاً بگوید به خواست خدا این کار را خواهم کرد، در حالى که واقعاً و صد در صد مصمم بر انجام آن نیست، بلکه حتى انجام آن را به مصلحت نمى‏داند.
3. اصلاً به تقاضاى همسرش توجه نکند و با سکوت از آن بگذرد.
4. با قاطعیت انجام خواسته همسرش را نفى کند.
برخورد نوع چهارم قطعاً سبب ناراحتى و آزرده‏خاطرى همسر مى‏گردد مگر اینکه خواسته وى خلاف شرع روشن یا خواسته غیر ممکنى باشد و شوهر بتواند او را به صحیح نبودن خواسته‏اش قانع کند.
برخورد نوع سوم شاید به ناپسندى نوع چهارم نباشد، ولى قطعاً ناپسند است، زیرا به معناى بى‏توجهى به همسر و تقاضاهاى اوست که آزردگى خاطر وى را در پى خواهد داشت.
برخورد نوع اوّل، تعهد قطعى در پى مى‏آورد و با عمل نکردن به آن، مرد گرفتار خُلف وعده مى‏شود که هم اخلاقاً ناپسند است و هم اثرات بدى بر روح و روان اعضاى خانواده و زن مى‏گذارد.
اما برخورد نوع دوم راه صحیح و عاقلانه‏اى است. مرد در آن لحظه پس از شنیدن تقاضاى همسر، وقتى آن را ناهمگون با عقل و شرع ندید، وعده انجام آن را مى‏دهد و مثلاً مى‏گوید: «به خواست خداوند اگر شد آن را انجام خواهم داد.» با این وعده همسرش را شاد مى‏گرداند و پس از گذشت
مدتى هر چند کم و آرامش یافتن و فروکش کردن هیجانات روحى همسر، چه بسا خود او از تقاضایش برگردد و آن را بى‏جا بشمرد و یا با کمى توضیح قانع گردد که تقاضایش حداقل اکنون صحیح نیست یا اینکه با وجود صحیح و به جا بودن تقاضا، همسرش توان انجام آن را ندارد.
بنابراین به مردها توصیه مى‏شود به درد دل خانم‏هایشان به خوبى توجه کنند و از مخالفت فورى با تقاضاهاى همسرشان خوددارى ورزند، بلکه سربسته و با وعده دادن با آنها موافقت نمایند، تا هیجان‏هاى روحى همسر فروکش کند، آنگاه با توضیح او را از پى‏گیرى خواسته‏اش منصرف سازند. چنین موافقتى در لحظات ابتدایى، مصداق وعده دادن به همسر است، که بسیار پسندیده و کارساز مى‏باشد.

مدیریت مطلوب‏

مرد به عنوان مدیر منزل باید در پى شناخت شیوه‏هاى مدیریت و برگزیدن بهترین شیوه باشد. معمولاً براى مدیریت چهار شیوه برشمرده‏اند(34) که به شرح زیر مى‏باشد:
1- آموزش‏مدار؛ بنا بر این شیوه انسان‏ها فطرتاً حق‏خواه، حق‏جو و حق‏شناس هستند و اگر در جهت بیدار کردن و شکوفا ساختن فطرت آنان سرمایه‏گذارى گردد و راههاى درست و نادرست و پیامدهاى آن برایشان روشن شود، به سوى حق و راه صحیح متمایل شده و از باطل و انحراف دورى خواهند کرد. ویکتور هوگو مى‏گوید:
یک مدرسه باز کنید، درِ یک زندان بسته مى‏شود.
2- کنترل‏مدار؛ بنا بر این دیدگاه عرصه زندگى پُر از وسوسه، نیرنگ و فریب است و زمینه و شرایط براى رفتارهاى نابهنجار آماده مى‏باشد و براى پیشگیرى و مدیریت صحیح باید با نظارت‏هاى رسمى و غیر رسمى، بیرونى و درونى، مستقیم و غیر مستقیم افراد را کنترل کرد و هر چه مدیر در این زمینه فعالیت بیشترى داشته باشد، موفق‏تر خواهد بود.
3- عاطفى‏مدار؛ این نظریه مبتنى بر نیاز عاطفى انسان است و نیاز انسان به مهر، محبت، و علاقه دیگران را اصل قرار داده، رابطه مدیر با زیرمجموعه را پیرامون این اصل سامان مى‏دهد. مطابق این نظریه چنانچه مدیر به افراد زیرمجموعه محبت کافى کند، آنان را مطیع و پیرو خود ساخته و اهدافش را به آسانى پیاده مى‏کند اما اگر افراد زیرمجموعه مثلاً زن از شوهر، محبت کافى دریافت نکند، ممکن است براى جبران، در صدد انتقام برآید و کارشکنى کند و اعمال خلاف هنجار و خواست مدیر بروز دهد.
4- قدرت‏مدار؛ در شیوه قبلى پیام‏هاى کلامى مدیر داراى جنبه‏هاى عاطفى بود، ولى در شیوه قدرت‏مدار شیوه اعمال مدیریت، بر دستور و قدرت مبتنى است و مدیر به دنبال توجیه و استدلال و تشویق براى اجراى برنامه‏هایش نمى‏باشد، بلکه ایجاد ترس، وحشت و تنبیه، عامل اجرایى اراده او مى‏گردد. یکى از دانشمندان آلمانى طرفدار این نظریه مى‏گوید:
انقیاد با قدرت حاصل مى‏شود و قدرت باید به اندازه کافى وجود داشته باشد و مکرر ظاهر شود تا قبل از اینکه در فرد زیرمجموعه نشانه‏هاى نافرمانى ظاهر شود، موفقیت کامل حاصل گردد.(35)
مدیریت مرد در خانه باید شیوه‏اى تلفیقى از راههاى چهارگانه باشد که جلو و عقب بودن آنها بسیار اهمیت دارد. در مدیریتِ مرد باید اصل بر آموزش‏مدارى باشد، زیرا از نگاه اسلام فطرت حق‏خواه، حق‏جو و حق‏شناس انسان‏ها این زمینه را در آنان ایجاد کرده که با آموزش و شناخت حق بدان متمایل گردند و از انحراف و بدى گریزان باشند. به کارگیرى عنصر عاطفه در مدیریت هم باید پررنگ باشد، زیرا «انسان بنده احسان است» و هر فردى سعى مى‏کند همرنگ محبوبش باشد و رضایت او را جلب کند، بنابراین اگر مرد با احسان، عاطفه و محبت، در جذب همسر تلاش داشته باشد و موفق گردد او را مجذوب خود کند، زن به طور طبیعى مطیع و پیرو او بوده، در جلب توجه و اطاعت از شوهر، جدیت تمام به خرج خواهد داد.
اما به خاطر مسئولیتى که مدیر نسبت به زیرمجموعه دارد، کنترل نیز لازم است، البته در کمترین حد و خیلى کمرنگ به گونه‏اى که حساسیت‏برانگیز نباشد. دورى از بدگمانى یعنى کنترل‏مدارى در کمترین حد؛ اما قدرت‏مدارى آخرین مؤلفه‏اى است که باید در مدیریت مرد بخصوص نسبت به همسر عمل شود. همان گونه که یادآورى کردیم مرد فقط در مورد برخورد با زن ناشزه (که حاضر به تمکین در برابر تقاضاى جنسى همسر نیست) اجازه به کارگیرى قدرت و زور و تنبیه دارد، آن هم با قیدهاى فراوانى که در جاى خود باید بحث شود. مردود بودن مدیریت استبدادى از نگاه اسلام بیانگر آن است که قدرت‏مدارى جز در موارد بسیار محدود، ناپسند مى‏باشد.
شاید بتوان درصد مؤلفه‏هاى مذکور را این گونه بیان کرد: آموزش‏مدارى 50 درصد، عاطفى 25 درصد، کنترل‏مدار 15 درصد و قدرت‏مدار 10 درصد (مجموع = 100 درصد).
رهنمودهاى پایانى به مدیران خانواده‏
اوّل: گفتیم ریاست در حقیقت شأن خدمتگزارى و تکلیفى بر دوش مرد براى برنامه‏ریزى و اداره صحیح خانواده است. اگر «مردها» در اولین وهله این موضوع را باور کنند و شأنى جز خدمتگزارى براى خود قائل نباشند و انتظار فرمانبرى بى‏چون و چرا و اطاعت محض از همسر و دیگر افراد خانواده نداشته باشند، نیز مدیریت خود را بر اساس مشورت‏مدارى سامان دهند، نه تنها با مشکل و دردسر روبه‏رو نخواهند شد، بلکه شاهد موفقیت فراوان در اداره خانواده و صمیمیت اعضا نسبت به خود خواهند بود.
دوم: از اصول مدیریت اسلامى، حضور پیشروانه مدیر در فعالیت‏ها است. مدیر نباید فقط خود را طراح، برنامه‏ریز و دستوردهنده دانسته، دیگران را مجرى اراده خود تصور کند، بلکه باید همیشه پیشقدم و پیشرو باشد، در این صورت اعضاى خانواده با عشق و علاقه و با تمام توان همراه و یاور او خواهند شد.
رسول خدا(ص) به عنوان الگوى مدیریت صحیح در منزل و جامعه همیشه در انجام کارها پیشقدم بود. خَلَف صالح آن حضرت، سیدالشهدا(ع) نیز هنگام دعوت به هجرت و قیام خطاب به شیعیان فرمود:
هر کس حاضر است خون خود را در راه ما بریزد و آماده ملاقات پروردگار است، با ما کوچ کند که من فردا کوچ خواهم کرد.(36)
یعنى پیشاپیش عثمان، خود جهاد و مبارزه را آغاز کرد.
سوم: دلسوزى، خیرخواهى و فداکارى مدیر مجموعه باید براى افراد زیرمجموعه، روشن و ثابت و قطعى باشد تا آنان با تمام توان همراه او باشند. اگر زن و فرزندان به دلسوزى و خیرخواهى و فداکارى شوهر و پدر، باور و اعتماد نداشته باشند، بلکه او را خودخواه و منفعت‏طلب بدانند و در اطاعت و همراهى با او خیر و مصلحت خود را نبینند، پیرو او نخواهند شد و ساز اختلاف کوک خواهند کرد. مردِ خانه که شوهرِ زن و پدرِ فرزندان است باید به حدى دلسوزى، فداکارى و خیرخواهى داشته باشد که شایستگى الگو واقع شدن را داشته باشد که افراد بسیار فداکار و دلسوز را به او تشبیه کنند.
چهارم: مدیر باید از خطاها و لغزش‏هاى افراد زیرمجموعه بخصوص همسرش چشم‏پوشى کند، بالاتر از آن خود را به تغافل و متوجه نشدن بزند. روایت‏هاى زیر ارزش چشم‏پوشى و نادیده انگاشتن لغزش زیردستان را گوشزد مى‏کند:
«من اشرف اعمال الکریم غفلته عمّا یعلم؛(37) خود را از آنچه مى‏داند غافل نشان دادن، از بهترین اعمال شخص کریم است.»
«ما استقصى کریم قط؛(38) انسان‏هاى بزرگ هیچ گاه لغزش‏هاى دیگران را شمارش نمى‏کنند.»
«من استقصى فقد اساء؛(39) هر کس لغزش‏هاى دیگران را شماره کند، بدى کرده است.»
«ثلاث لا یزید اللَّه بهن المرءَ المسلم الّا عزّاً: الصفح عمن ظلمه ...؛(40) سه چیز جز بر عزت شخص مؤمن نمى‏افزاید: چشم‏پوشى از ظلم کسى که به او ستم کرده است و ... .»
راوى از امام صادق(ع) پرسید: کدام حق زن بر مرد است که اگر مرد آن را انجام دهد، جزو نیکوکاران به حساب مى‏آید؟ امام فرمود: «زن را سیر کند و بپوشاند [هزینه خوراک و پوشاک او را به خوبى تأمین کند] و اگر نادانى کرد، او را ببخشد.»(41)
در روایتى رسول خدا(ص) مسلمانان را به رفتار اهل کتاب با همسران خود توجه مى‏دهد که به ازدواج و همسرى پاى‏بند مى‏باشند و وقتى با زنى ازدواج مى‏کنند حتى اگر زن پیشتر نخ و سوزن به دست نگرفته باشد، یعنى خیاطى و دیگر کارهاى خانه را انجام نداده و یاد نگرفته باشد، با این وجود او را با احترام نگه مى‏دارند و طلاق رخ نمى‏دهد.(42)
پنجم: گشاده‏دستى براى اهل و عیال از مهم‏ترین مؤلفه‏هاى پیدا شدن صفا و صمیمیت بین اهل خانه بخصوص زن و شوهر مى‏باشد. با توجه به اینکه تأمین هزینه زندگى به عهده شوهر و مدیر خانه است، چنانچه مرد با کوشش بیشتر و با دست دهنده‏تر هزینه خانواده را بپردازد، علاقه اهل خانه به خود را جلب کرده و استحکام نظام و رشته خانواده را افزایش داده است. رسول خدا(ص) فرمود:
«خداوند از کسى راضى‏تر است که بر عیال خود بیشترین آسایش و راحتى را بدهد.»(43)
«کسى که توان مالى داشته باشد، ولى در روزى بر اهل خانواده‏اش تنگ بگیرد، از ما نیست.»(44)
«مورد لعن خداست، مورد لعن خداست، کسى که عیال خود را ضایع سازد(45) [و آنان را گرسنگى و سختى دهد].»
فردى به امام باقر(ع) عرض کرد: باغى دارم که سه هزار درهم درآمد دارد. دو هزار درهم آن را صرف هزینه خانواده‏ام مى‏کنم و هزار درهم آن را براى صدقه جدا مى‏گذارم. امام فرمود:
اگر دو هزار درهم همه احتیاج سالانه آنان را تأمین مى‏کند [با تعیین هزار درهم براى صدقه‏] به خودت خدمت کرده و به راه درست رفته‏اى(46)[ ولى اگر کفایت نمى‏کند، این کار صحیح نیست.]
یکى از بدترین صفات مردان این است که با بخل ورزیدن و تأمین نکردن هزینه خانواده [با اینکه توان دارند] آنان را به تقاضا از دیگران مجبور سازند.(47)
ششم: مدیر داراى حالات روحى و نفسانى مختلف است. گاهى خشمگین و گاهى شاداب مى‏باشد. از توصیه‏هاى مهم به همه انسان‏ها بخصوص مدیران این است که از تصمیم‏گیرى هنگام خشم و عصبانیت خوددارى ورزند، زیرا انسان در هنگام خشم نمى‏تواند تصمیمى حکیمانه و عاقلانه بگیرد، بلکه در آن لحظات وجودش را خشم و غضب فرا گرفته است که از قواى شیطانى مى‏باشد و تصمیم در این حالت، تصمیمى شیطانى است. حتى نصیحت در زمانى که خشمگین است، صحیح نیست، چون قطعاً انگیزه اصلاحى نداشته، بلکه براى تحقیر و سرکوب مى‏باشد. بهترین عمل در هنگام خشم، سکوت و نشستن است تا خشم فروکش کند، آنگاه با تدبیر و تعقل تصمیم بگیرد و انجام دهد.
هفتم: رعایت حوزه اختصاصى و مدیریتى افراد زیرمجموعه از اصول مهم مدیریتى است. مدیر موفق کسى است که مسئولیت و وظیفه افراد زیرمجموعه‏اش را بر دوش آنان بگذارد و از دخالت در حوزه آنها و به عهده گرفتن همه مسائل ریز و درشت خوددارى ورزد. مرد، مدیر اوّل خانواده است که باید تصمیم‏هاى کلى و اصولى را بگیرد؛ زن «ربّ‏البیت» و «صاحبخانه» و مسئول امور داخلى است. در این حوزه مرد باید فقط نظارت و هدایت داشته باشد، نه دخالت و اجرا.
اگر زن خود را در حوزه امور داخلى منزل مسئول و مدیر یافت، احساس ارزش و مسئولیت و وظیفه مى‏کند و به زندگى دلبستگى پیدا مى‏نماید، ولى چنانچه مرد در تمام مسائل دخالت داشته باشد، زن احساس پوچى، بى‏ارزشى، آلت دست شدن و ... مى‏نماید و به زندگى امید و دلبستگى پیدا نمى‏کند! روایات بیانگر آن است که اهل‏بیت(ع) همسران خود را «ربّ‏البیت» و صاحبخانه مى‏دانستند و انتخاب نوع و رنگ وسایل و چیدن آنها را به همسران‏شان واگذار کرده بودند. حتى به منزل که وارد مى‏شدند، مطابق خواست و سلیقه آنان لباس مى‏پوشیدند. بسیارى از اوقات افرادى به محضر امامان مى‏رسیدند و مشاهده مى‏کردند امام لباس‏هاى‏هاى رنگى و شیک پوشیده، در منزل تکیه‏هاى رنگى و پشتى و فرش وجود دارد. مشاهده این اوضاع براى آنان تعجب‏آور مى‏نمود، امامان براى توجیه و رفع تعجب مى‏فرمودند که منزل همسرشان است و اثاثیه متعلق به او و مطابق سلیقه او است که این نوع لباس پوشیدن و آرایش را دوست دارد.(48)
امید است مردان با مدیریت صحیح، دلسوزانه، مهربانانه، فداکارانه و مدبرانه خود، و همسران با اطاعت و همراهى عاقلانه، استوارى و استحکام نظام خانواده را بیش از پیش سامان دهند. ادامه دارد.

پى‏نوشتها: -
1) کنزالعمال، ج‏6، ص‏177، حدیث 17550.
2) توبه، آیه 71.
3) نساء، آیه 34.
4) مجله زن روز، اسفند 1366، شماره 1158.
5) شخصیت و حقوق زن در اسلام، مهدى مهریزى، ص‏205، به نقل از: «المرأة فى الفکر الاسلامى».
6) همان، به نقل از نظام حقوق زن در اسلام، ص‏207 - 205.
7) همان، به نقل از الحجاب فى الاسلام، قوام‏الدین وشنوى، ص‏40 - 37.
8) کسى که از دخل و تصرف در دارایى‏اش ممنوع و بازنگه داشته شده است.
9) شخصیت و حقوق زن در اسلام، مهدى مهریزى، ص‏230.
10) بحارالانوار، ج‏73، ص‏151.
11) مجله پیام زن، مقاله «عدالت‏سالارى در خانواده»، سیدمهدى کاشمرى، شماره 123، ص‏40.
12) بحارالانوار، ج‏10، ص‏227.
13) ینابیع الفقهیه، ج‏18، ص‏12.
14) حقوق الزوجیه، محمدمهدى شمس‏الدین، ص‏91.
15) لقمان، آیه 17.
16) بحارالانوار، ج‏77، ص‏156.
17) وسائل‏الشیعه، ج‏20، ص‏177.
18) المرء یأکل بشهوة عیاله».
19) پیام زن، شماره 123، ص‏40.
20) بحارالانوار، ج‏73، ص‏335، (بیروت).
21) همان، ج‏100، ص‏232.
22) مجله پیام زن، ش‏123، ص‏40.
23) نساء، آیه 19.
24) طلاق، آیه 2.
25) آل‏عمران، آیه 159 «و شاورهم فى الامر فإذا عزمتَ فتوکّلْ على اللَّه».
26) مکارم‏الاخلاق، ص‏319.
27) نهج‏البلاغه، نامه 53.
28) ترجمه المیزان، ج‏3، ص‏579.
29) نقش دین در خانواده، ص‏172.
30) یوسف، آیه 86.
31) توبه، آیه 71.
32) مجله جامعه سالم، شماره 1، سال اوّل، مقاله خانم «الکساندرا سیموندز»، عضو هیئت علمى مؤسسه روانکاوى آمریکا.
33) بحارالانوار، ج‏68، ص‏8 و ج‏69، ص‏244.
34) روان‏درمانى خانواده، جِى هى لى، مترجم دکتر باقر ثنائى، ص‏180 به بعد، چ امیرکبیر، تهران، 1365.
35) همان‏به نقل از گریگورا. آ.ل.
36) سخنان حسین بن‏على(ع) از مدینه تا کربلا، محمدصادق نجمى، ص‏80، بوستان کتاب قم، چ اول.
37) میزان‏الحکمه، ج‏3، ص‏2287.
38) شرح نهج‏البلاغه، ابن‏ابى‏الحدید، ج‏20، ص‏264، حکمت 86.
39) تفسیر برهان، ج‏2، ص‏289؛ کافى، ج‏5، ص‏100.
40) میزان‏الحکمه، ج‏6، ص‏293.
41) من لا یحضره الفقیه، ج‏3، ص‏440.
42) زناشویى، حسن مصطفوى، ص‏82، تهران، انتشارات گلى، به نقل از البیان و التعریف، ج‏1، ص‏193.
43) مجموعه ورّام، ج‏2، ص‏47؛ وسائل‏الشیعه، ج‏5، ص‏132.
44) مستدرک‏الوسائل، ج‏2، ص‏643.
45) وسائل‏الشیعه، ج‏7، ص‏122.
46) کافى، ج‏4، ص‏11.
47) تهذیب، ج‏2، ص‏226 (البخیل الملجى عیاله الى غیره).
48) وسائل‏الشیعه، ج‏5، ص‏309 و 336؛ کافى، ج‏6، ص‏448 - 446؛ بحارالانوار، ج‏46، ص‏102.