شمیم یار
نزهت بادى
امام على(ع):
«یا صاحِبَ الدُعاء، لا تَسْأل عمّا لا یکونُ و لا یَحلُّ؛
اى کسى که دعا مىکنى، آنچه را ناشدنى و نارواست، از خدا نخواه.»
خصال، ص365
بگذار ما را اهل دعا بخوانند، اگر دیگران نیز بدانند که در این دعاها چه قدرتى نهفته است، دست به هیچ کارى نمىزدند، جز آنکه پایه و اساس آن را با دعا محکم سازند و براستى چه بنایى قابل اطمینانتر از سرایى که سقفش به بلنداى دستهاى برآمده به آستان ارادت است و زمینش به صافى دلى که از هیچ کس جز حضرت حق چیزى نمىطلبد؟
اگر خداوند دعا را بر انسان نبخشیده بود، هیچ چیزى نمىتوانست رابطه عمیق و منقطع انسان غافل از خدا را بهبود بخشد و او را به آغوش پرمهر حضرت عشق باز گرداند. چه بسیار افرادى که در گریز از وضع ناگوار خویش، با دعا، رشته دل را به سرمنزل معبود دخیل بستند و چون گره زندگىشان گشوده شده است، دلشان براى همیشه در پیچ و خم کوچه محبت یار گره خورده است.
اما باید به خاطر سپرد که میان دعا و سؤال تفاوت ظریفى است که جز بر اهل حق مکشوف نخواهد شد. گاه آدمى در دعاى خویش خدا را صدا مىزند تا با او به گفتگو بنشیند و گاه از او چیزى را به مسئلت مىطلبد و خواستهاى را مىخواهد. دعا را به معناى خواندن گفتهاند که به طور مطلق از سوى حق اجابت خواهد شد، مگر صداى دلنشین آن محبوب را نشنیدهاى که تو را گفته است «هر کس مرا بخواند، او را پاسخ خواهم گفت» و یا «هر کس مرا یاد کند، او را یاد خواهم کرد؟» پس هر کس خداوند را به هر نامى صدا بزند، خداوند نداى او را لبیک خواهد گفت و با او به گفتگو و مصاحبت خواهد نشست، اما این اجابت و لبیکگویى به معناى تحقق خواسته انسان نیست، یعنى اگر آدمى همچون سائلى از درگاه خدا چیزى را بخواهد، وقوع آن خواسته مشروط به طى فرآیند علت و معلول حاکم بر نظام طبیعت و مصلحتهاى قضا و قدرى است و تا تمام شرایط و مقدمات براى اجراى آن مهیا نباشد، فقط صرف سؤال و خواهش، آن امر محقق نمىشود، هر چند آن دعا را خداوند شنیده و پاسخ داده است.
در واقع دعا رابطه محبتآمیزى است که انسان غفلتزده و نسیانگر براى برقرارى آن نیاز به بهانهاى دارد که خداوند این بهانهها را در قالب مسائل و خواستههاى انسان قرار داده است تا آدمى به خاطر رفع حوائجش، لحظاتى از دنیاى روزمرگىاش جدا شود و خدا را یاد کند. خوشا به حال آنان که بىبهانه خدا را مىخوانند و بىواسطه جواب مىشنوند.
بنابراین آدمى هنگام دعا مىتواند به هر اسم و صفتى خدا را بستاید و همزمان جواب بشنود، اما در صورت طلب خواستهاى از محضر یار، شرط ادب حکم مىکند که قبل از آنکه از بزرگى چیزى را طلب کرد، شأن و منزلت او را هم در نظر گرفت. مگر نه آنکه هر چه ارباب لطف باعظمتتر باشد، آدمى را وا مىدارد تا از خواستههاى حقیر و سخیف خود بگذرد و چیز بزرگترى از او بخواهد؟
آیا ناروا نیست که ما از خدا چیزى جز خودش را بخواهیم؟
درست است که به ما توصیه کردهاند حتى نمک رزقمان را نیز به واسطه دعا از درگاه رحمت بستانیم، اما هر چه مرتبه وجودى انسان بالاتر برود، افق خواستههاى او نیز تغییر مىکند. اگر مىخواهید انسانهاى والا و فرزانه را بشناسید، به دعاهایشان در خلوت گوش دهید و خواستههایشان را بشنوید. بعید است چیزى از مسائل بىارزش و کماهمیتى که ما در دنیاى کوچک خویش با آن سرگرمیم، بشنوید.
به قول سیدالشهدا(ع) «آن کس که خدا را یافت چه کم دارد که طلب کند؟»
آیا رواست طالب از مطلوب خویش جز او را بطلبد؟ مگر عاشق از معشوق چه مىخواهد، جز آنکه حجاب میانشان خرق شود و پرده برافتد و نوبت به وصل آید؟
شاید وقت آن رسیده که خدا را طور دیگرى بخوانیم و بخواهیم.