نویسنده

 

اگر تلاش نکنى موفق نمى‏شوى‏

مسعوده کرمى‏

«عالیه مشایخى» جوان پر تلاش و اولین دختر سفالگر در قم است که در عرصه آموزش این هنر فعالیت جدى دارد. او در نمایشگاههاى متعددى شرکت داشته و تنها زن سفالگر قمى است که در این زمینه اقدام به راه‏اندازى شرکت تعاونى کرده است.
گفتگوى حاضر گزارشى است از اهداف، برنامه‏ها و فعالیت‏هاى او، به عنوان بانوى جوان فعالى در عرصه اجتماع.

عالیه‏خانم، خودت را براى خوانندگان مجله بیشتر معرفى مى‏کنى؟

متولد خمین هستم و چند سالى مى‏شود که در قم اقامت دارم و در کنار چهار برادرم در خانواده‏اى هفت نفره زندگى مى‏کنم.

از تحصیلاتت بگو.

تا سوم راهنمایى درس خواندم و با ترک تحصیل به سراغ کار رفتم اما به مرور با حضور هنرجویان تحصیلکرده در کلاس‏هایم، متوجه اهمیت و ضرورت تحصیلات و علم در زندگى‏ام به ویژه در مقام یک مربى شدم، به همین دلیل باز ادامه تحصیل دادم و در حال حاضر در مقطع دبیرستان درس مى‏خوانم.

در مورد کارت بیشتر توضیح مى‏دهى؟

مادرم همیشه مى‏گفت زن‏ها باید در کنار خانه‏دارى با هنر و مهارتى دیگر آشنا باشند، به همین دلیل بر یادگیرى هنرهاى مختلف تأکید مى‏کرد، تا اینکه پس از یادگیرى هنرهایى چون گلدوزى و خیاطى، به سفال و سفالگرى روى آوردم. خیلى زود دریافتم که سفال با همه هنرهاى دیگر فرق دارد، گِل مرا به سمت خودش مى‏کشید، تصمیم گرفتم این هنر را فعالانه یاد بگیرم. براى رسیدن به جایگاه امروزم سختى‏هاى زیادى را تحمل کردم. همه مسئولین ذى‏ربط که به اصرار و تلاش من آگاه بودند، خصوصاً در استاندارى و اداره کار، از تلاش و زحمات من متعجب شده بودند. گاهى از من مى‏پرسیدند براستى کارت ارزش این همه دوندگى و زحمت را دارد؟ اما من هیچ گاه به درستى هدف و کارم شک نکردم. با وجود اینکه هیچ پشتوانه و تکیه‏گاهى نداشتم با توکل و امید به خدا کارم را شروع کردم و اجازه ندادم ناامیدى و یأس به دلم راه پیدا کند.
همیشه به خودم گفته‏ام که امید و توکل به خدا بهترین پشتوانه است و اگر خدا را داشته باشى از همه بى‏نیاز خواهى بود؛ تا حالا هم غیر از این نبوده است. توانسته‏ام در چندین نمایشگاه کشورى و استانى شرکت کنم و تقریباً در همه این نمایشگاهها به عنوان تنها زن سفالگر مورد تجلیل و تقدیر قرار گرفته‏ام.
در نمایشگاه بین‏المللى تهران از بین شصت غرفه، غرفه‏ام جزء ده غرفه اوّل و برتر انتخاب شد. در سال 82 در نمایشگاهى که براى دانشجویان در تهران برگزار شد مورد تقدیر قرار گرفتم و باز در همان سال پس از اتمام دوره کامل آموزش سفال، به عنوان مربى برتر برگزیده شدم. در نمایشگاههاى شهرهاى اراک، تهران، قم و شمال کشور نیز که توسط اداره صنایع دستى برگزار شد، موفق بوده‏ام.

موفقیت یعنى چه؟

موفقیت یعنى تلاش؛ یعنى وقتى کارى را درست مى‏کنى مورد رضایت و علاقه‏ات باشد. در واقع موفقیت یعنى همان احساس رضایت از نتیجه کارت.

فکر مى‏کنى تا حالا چقدر موفق بوده‏اى؟

سه سال پیش وقتى که شروع به کار کردم تقریباً هیچ کس چشم‏انداز روشن و امیدوارکننده‏اى برایم پیش‏بینى نمى‏کرد، حتى برخى منتظر زمین خوردن من بودند اما امروز اولین زن سفالگر در استان قم هستم که کار و آموزش را با هم دنبال مى‏کند. آنقدر موفق بوده‏ام که پس از گذشت سه سال از نتیجه زحماتى که کشیده‏ام راضى هستم.

نزدیک‏ترین راه رسیدن به موفقیت را چه مى‏دانى؟

همت، تلاش و پشتکار، اگر تلاش نکنى موفق نخواهى شد.

نقش هر کس در دستیابى به موفقیت چقدر است؟

صد در صد، چون اگر اراده کند مى‏تواند کوهى را جابه‏جا کند. در کنار خودِ فرد، خانواده و دوست نقش بسیار مؤثرى دارند، خصوصاً دوست خوب که با آدم صادق و یکدل باشد.

فکر مى‏کنى اقامت در شهر قم به عنوان خاستگاه سفالگرى، تأثیرى در گرایشت به این هنر داشته است؟

گرایش به این هنر بیشتر به علاقه شخصى‏ام برمى‏گردد. شاید بشود گفت شهر اقامت بیشتر تأثیر منفى داشته است؛ به این معنى که فرهنگ مردم به گونه‏اى است که فعالیت یک زن را در این رشته نمى‏پسندند، خصوصاً مربى‏گرى‏ام براى آقایان را. از سوى دیگر رقبا هم مدام اعتراض مى‏کردند که چرا پا توى کفش آقایان کرده‏ام! در واقع محیط از نظر فرهنگى مشوق به حساب نمى‏آمد، بلکه به عنوان مانع و مشکل سر راهم بود!

از دیگر مشکلات کار بگو.

مشکلات اقتصادى متعدد، بروکراسى‏هاى ادارى، گرفتن وام که مصیبتى بود، باورهاى غلط نسبت به توانایى و فعالیت زنان و کم‏لطفى‏هاى برخى مسئولین.

اولین تشویقى که در زمینه کارت به دست آوردى چه بود؟

روز اولى که به عنوان هنرجو به کلاس رفتم هیچ کارى بلد نبودم، مربى‏ام گلدانى برایم درست کرد. آن را به خانه بردم و گفتم که خودم درست کرده‏ام، همه مرا تشویق کردند و همین تشویق باعث پیشرفتم شد. حالا روز اول حضور شاگردانم در کلاس، نمونه‏اى از کارهاى خودم را به آنها مى‏دهم و مى‏گویم اشکالى ندارد اگر آن را به نام خودشان معرفى کنند چون فکر مى‏کنم باعث ایجاد انگیزه و تشویق آنها در ابتداى راه‏شان مى‏شود. همیشه به آنها مى‏گویم از انتقاد و ایراد نترسند و با اعتماد به نفس کارهایشان را معرفى و عرضه کنند.
بهترین خاطره از دوران فعالیتت را تعریف کن.
هر روز براى من بهترین خاطره است. همین که هنرجویانم و شادى و نشاط آنها را مى‏بینم بهترین خاطراتم رقم مى‏خورد.
وقتى اشتیاق آنها را براى آمدن به کلاس مى‏بینم، وقتى اعتمادشان را به خودم
مى‏بینم، احساس رضایت عجیبى مى‏کنم و همه اینها برایم بهترین خاطره است. همواره کوشیده‏ام اعتماد و دلبستگى‏شان را به کلاس حفظ کنم. برایشان دوست باشم، سنگ صبور مشکلات‏شان باشم و براى شاد نگه داشتن محیط کلاس از هیچ تلاشى دریغ نکنم.

به نظرت هنرمند چه کسى است؟

هر کس که بتواند پدیده‏اى تازه خلق کند و از آنچه در اختیار دارد اثرى نو بیافریند.

اینکه مى‏گویند هنرمندان حس و ادراک خاصى دارند، درست است؟

همیشه سعى کرده‏ام مهربان، صادق و رُک باشم. وقتى به کار مشغول مى‏شوم تمام فکر و حواسم را به کار مى‏سپارم و از دنیاى اطرافم جدا مى‏شوم، نه اینکه بخواهم بگویم هنرمندم، اما به عنوان کسى که در مسیر کار هنرى قدم گذاشته فکر مى‏کنم هنرمندان آدم‏هاى بااحساس، فکور و عمیقى هستند.

کارهایتان را چقدر دوست دارید؟

خیلى زیاد، آنقدر که بعضى خواستگارانم را به خاطر اینکه اهل هنر نبوده‏اند یا با کارم مخالف بوده‏اند رد کرده‏ام!

اگر قرار باشد از بین کارهایت هدیه‏اى به کسى بدهى، کدام را انتخاب مى‏کنى؟

من اصولاً به سادگى به کسى هدیه نمى‏دهم! و اگر مجبور شوم بستگى دارد به فرد مورد نظر که اگر اهل ذوق و هنر باشد از بین کارهایم یکى از بهترین‏ها را مى‏دهم چون مى‏دانم قدر کارم را مى‏داند ولى اگر احساس کنم آدم بى‏اعتنایى نسبت به هنر و آثار هنرى است، کارم را به او هدیه نخواهم داد، حتى حاضر مى‏شوم مشابه کارم را از بازار تهیه کنم ولى از آثار خودم به کسى که قدرش را نمى‏داند هدیه ندهم!

تا حالا شده اثرى بسازى که محصول احساست در آن لحظه و زمان باشد؟

خیلى زیاد. معمولاً وقتى عصبانى یا ناراحت هستم و پشت چرخ مى‏نشینم، بعد از چند ضربه و مشت که به گِل مى‏زنم آرام مى‏شوم. اما یک بار آنقدر ناراحت بودم که هر چه به گِل ضربه زدم آرام نشدم، شروع به کار کردم، استوانه‏اى ساختم و به آن پیچ و تاب دادم تا اینکه تنه درختى شد. آن را به عنوان یادگارى از آن روز و لحظه نگه داشتم؛ البته بعدها به تعداد انبوه از آن زدم و به بازار عرضه کردم. فکر مى‏کنم احساس غم و افسردگى آن زمان را به راحتى مى‏توان در این تنه درخت مشاهده کرد. در واقع احساس‏هاى آدم در زمان کار روى محصول هنرى‏اش تأثیر مى‏گذارد. مى‏توان از روى اثر به احساس هنرمند در زمان خلق آن اثر پى برد.

دیدن آثار موجود در موزه‏ها و نمایشگاههاى سفال چه حسى به شما مى‏دهد؟

تأثیر خیلى زیاد دارد؛ در کنار این مسئله، خلاقیت هنرمندان در گذشته با توجه به امکانات کم‏شان مرا به تلاش بیشتر وا مى‏دارد.

احساس و نظرت در مورد شعر (عاقبت خاک گل کوزه‏گران خواهیم شد) که روى دیوار کارگاهت نوشته شده چیست؟

این شعر مرا به یاد گِلى مى‏اندازد که زیر دستم است، زیر دست منِ ناوارد. با خودم فکر مى‏کنم این گِل روزى پیکر انسانى بوده است که امروز زیر دست من ضربه مى‏خورد. دلم مى‏سوزد، هم به حال گِل و هم به حال خودم که یک روز خاک زیر پا و یا گِل زیر دست دیگران خواهم شد.

در خانه شما از ظروف سفالى زیاد استفاده مى‏شود؟

بر عکس، وضع من مصداق این ضرب‏المثل است که «کوزه‏گر از کوزه شکسته آب مى‏خورد» چون فعلاً خانواده‏ام در زمینه کارم هیچ ذوق و علاقه‏اى نشان نمى‏دهند! من هم جایى که قدر و ارزش هنر و کارم را ندانند، محصولاتم را ارائه نمى‏دهم.

دفتر خاطرات دارى؟

دفتر خاطرات نه چون اوّلاً از فاش و مطرح شدن نوشته‏هایم نگران مى‏شوم، دوم غالباً احساس‏هایم را در کارم بروز مى‏دهم. تنها خاطره‏اى که نوشتم، خاطره روز اوّل کارم در این کارگاه است، بعدها دیگر نه خواستم و نه توانستم خاطره‏اى بنویسم.

هیچ وقت در زندگى‏ات از کتاب یا شعرى تأثیرى خاص و جدى گرفته‏اى؟

متأسفانه اصلاً فرصت مطالعه ندارم.

از اساتید این رشته چه کسانى را مى‏شناسى؟

آقایان قربانى، سعادتمند و میرقیصرى که هر سه در قم هستند و از نظر کار و اخلاق کارى در سطح بالایى هستند. با وجود رقابتى که میان ما بوده است همواره براى من مانند راهنما و پدر بوده‏اند و در مشکلات کمکم کرده‏اند.

وجود این رقابت در موفقیت شما تأثیرى داشته است؟

بسیار مؤثر بوده است. خصوصاً که با نگاه منطقى و بزرگوارانه آنها به ویژه آقاى میرقیصرى همراه بوده است.

فکر مى‏کنى روند کارت چگونه است؟ در چه نقطه‏اى از مسیرت به سمت موفقیت قرار دارى؟

فکر مى‏کنم تلاش زیادى کرده‏ام اما هنوز تا نقطه اوج فاصله دارم. تلاش کرده‏ام به نقطه اوج برسم، آن هم نه خیالپردازانه و زودهنگام، بلکه پله پله و باحوصله.

نقطه اوج کجاست؟

نقطه اوج براى من شاید رسیدن به مرحله‏اى است که بتوانم همه آرزوهاى خانواده‏ام را برآورده سازم و پس از آن خودم به خانه خدا بروم، که فکر مى‏کنم چند سالى طول بکشد.

زن موفق چه زنى است؟

زنى که دست روى زانو بگذارد و بگوید «یا على» و خودش تلاش کند و تکیه به شوهر و پدرش نداشته باشد، نیز در خانه و خانواده نقش خود را مؤثر و خوب ایفا کند.

با این تعریف، زنان جامعه ما تا چه اندازه موفق‏اند؟

شاید بشود گفت 50 درصد به موفقیت دست یافته‏اند.

مهم‏ترین دغدغه و نگرانى جوانان چیست؟

ازدواج و فراهم نبودن شرایط مناسب آن.

نظرت در مورد ازدواج به سبک سنتى و جدید چیست؟

فکر مى‏کنم اگر سبک سنتى و جدید را ادغام کنیم بهتر است، یعنى با نظارت و آگاهى خانواده‏ها پسر و دختر به شناختى نسبى از هم برسند و سپس براى ازدواج اقدام کنند.

هیچ وقت دچار غرور شده‏اى؟

انصافاً بخواهم بگویم بله. روزى که قرار بود در جشنواره‏اى از من تقدیر و تجلیل شود این حالت پیش آمد که البته این حس را زود شناختم و در اصلاح آن کوشیدم.

به نظر شما غرور جنبه مثبت دارد یا منفى؟

آنچه من آن روز حس کردم منفى بود.

نظرت راجع به شهرت و معروفیت چیست؟

اگر فرد خود را گم نکند و دچار غرور بى‏جا نشود، خوب است و باعث تشویق و پیشرفت مى‏شود.

نقش خلاقیت در موفقیت کار هنرى چیست؟

نقش اساسى دارد. اگر خلاقیت نداشته باشى موفق نمى‏شوى. اگر هم بخواهیم دید اقتصادى داشته باشیم باید تنوع ایجاد کنیم. باید با مردم رابطه برقرار کنیم. نیاز و نظرشان را بشناسیم و بر اساس آن تنوع در کارمان ایجاد کنیم.

آدم‏ها بر چه اساسى و چرا با هم رابطه برقرار مى‏کنند؟

انسان موجودى اجتماعى است و نیاز دارد در کنار دیگران زندگى کند، در غیر این صورت مرده‏اى بیش نخواهد بود.

براى برقرارى رابطه‏اى مناسب و دوسویه با سایر آدم‏ها چگونه باید عمل کرد؟

باید در شناخت یکدیگر تلاش کنیم، سعى کنیم یکدیگر را درک کنیم و همه را به عنوان انسان قابل احترام بدانیم. ملاک ما در برخورد با یکدیگر انسانیت باشد و نه جنسیت.
به عنوان حرف آخر اگر موضوعى باقى مانده براى «دختران بهار» بگو.
به همه دختران خصوصاً دختران بهار مى‏گویم هدف داشته باشند و پشتکار و حوصله به خرج بدهند و از این شاخه به آن شاخه نپرند که مانع موفقیت‏شان خواهد شد.