گفتگو با خانم اشرف بروجردى


 

شوراها و تشکل‏هاى غیر دولتى؛ موفق و پایدار براى زنان‏
«گفتگو با خانم اشرف بروجردى»

فریبا ابتهاج - فاطمه تراب‏پرور

از بدو ایجاد معاونت امور اجتماعى و شوراهاى وزارت کشور که حدود چهار سال پیش صورت گرفت، یک زن مسئولیت اداره آن را بر عهده داشت. خانم اشرف بروجردى را البته فعالین زن که طى 27 سال گذشته حضور اجتماعى جدى داشته‏اند، به خوبى مى‏شناسند. دانشجوى فعال در دانشگاهها، عضو شوراى مرکزى اولین تشکل سیاسى زنان با نام جمعیت زنان جمهورى اسلامى به دبیر کلى دختر حضرت امام خمینى(ره)، مدرّس دانشگاه الزهرا، فعال در اجلاس‏هاى جهانى به ویژه نشست‏هاى بین‏المللى زنان با تسلط کامل به زبان عربى، همسر شهید غلامعلى معتمدى، معاون وزیر کار و امور اجتماعى که در سال 60 در جریان انفجار دفتر حزب جمهورى اسلامى به شهادت رسید؛ خواهر شهید و ... .
خانم اشرف بروجردى در سال 1336 در خانواده‏اى روحانى در شهر نجف متولد شد و تا 14 سالگى در آنجا به سر برد. وى تحصیلات خود را تا زمان اقامت در نجف در مدرسه‏اى که مؤسس آن آیت‏اللَّه حکیم و مدیرش شهید بنت‏الهدى صدر بود، گذراند و سپس در تهران در مدارس دوشیزگان اسلامى و دکتر هشترودى به آن ادامه داد که در هر دو مدرسه به دلیل داشتن انگیزه‏هاى سیاسى، نگاشتن یا بیان مطالب انقلابى و همراه داشتن کتاب از نویسندگانى چون جلال آل‏احمد تحت فشار قرار مى‏گرفت.
بروجردى در سال 56 با قبولى در رشته شیمى وارد دانشگاه شد، اما به دلایل مختلفى چون وقوع انقلاب اسلامى، جریان انقلاب فرهنگى، شهادت همسر و تحولات سیاسى، فرهنگى و اجتماعى تغییر رشته داده و بالاخره در رشته‏هاى روانشناسى در مقطع لیسانس و الهیات در مقطع فوق‏لیسانس فارغ‏التحصیل شد. او البته در سال 1374 تصمیم به ادامه تحصیل در رشته فقه سیاسى براى مقطع دکترا از دانشگاه بیروت گرفت که پس از طى مراحل قابل توجهى از آن با پذیرش پست دولتى در سال 1376 متوقف شد و اینک پس از هشت سال تصمیم به پیگیرى آن دارد.
خانم بروجردى که از همسر شهیدش صاحب دو پسر دوقلوست، در سال 65 مجدداً ازدواج کرده و از این ازدواج نیز صاحب دو فرزند است. وى در سال 60 به همراه همسر شهید رجایى و جمعى دیگر از همسران شهدا قصد راه‏اندازى انجمن زنان ایثارگر را داشت که متأسفانه با مخالفت برخى افراد روبه‏رو شد و به نتیجه نرسید.
مسئولیت دولتى خانم بروجردى از سال 76 به مدت چهار سال مدیرکلى امور اجتماعى زنان در وزارت کشور بود که با راه‏اندازى شوراها و ضرورت ایجاد معاونت امور اجتماعى و شوراها به عنوان اولین معاون وزیر کشور در این حوزه ادامه کار داد.
در روزهاى پایانىِ مسئولیت وى که این گفتگو صورت گرفت، او در انتظار معرفى فردى در جایگاه ادارى‏اش بود و ترجیح مى‏داد ضمن بازگشت به حوزه فرهنگ و پژوهش، تحصیلات به تعویق افتاده‏اش را به انجام برساند.
حضور جدى خانم اشرف بروجردى در عرصه دولتى، غیر دولتى، فرهنگى، امور زنان و شوراها، سؤالات زیادى را رقم مى‏زد که ما پرسیدیم و او پاسخ داد.

* * *

خانم بروجردى، با تشکر از فرصتى که در اختیار ما قرار دادید، اجازه دهید در سؤال نخست، اولین اقدامات شما را در عرصه فعالیت‏هاى غیر دولتى که تلاش براى تشکل جمعى از همسران شهدا بود با مسئولیت‏تان به عنوان معاون وزیر کشور در امور اجتماعى گره بزنیم. از آن روز تا امروز که صدها تشکل غیر دولتى زنان داریم و برخى امور آنها در بخش دولتى مرتبط با معاونت شماست، چه اتفاقاتى رخ داده، چه روندى طى شده و چه تعاریفى وجود داشته و دارد؟
بسم‏اللَّه الرحمن الرحیم. من هم از حضور شما تشکر مى‏کنم و در مورد سؤال مطرح شده باید بگویم آنچه آن زمان مد نظر بود با آنچه امروز مطرح است، بسیار تفاوت داشت. این قبیل حرکت‏ها آن روزها غیر از جنبه اجتماعى، جنبه سیاسى نیز داشت اما در حال حاضر این فعالیت‏ها اجتماعى است و هر چه پیشتر مى‏رویم به نظر مى‏رسد سازمان‏هاى غیر دولتى و واژه «NGO» در کشور ما سیر خود را طى مى‏کند و به بلوغ نزدیک مى‏شود. امروز فعالیت‏هاى غیر دولتى را با این تعریف مى‏شناسیم که به مجموعه‏اى از فعالیت‏هاى داوطلبانه و خودجوش، غیر دولتى، غیر سیاسى و غیر انتفاعى گفته مى‏شود. این تعریف آن روز براى ما در عرصه کار روشن نبود ولى تعریف امروزى آنکه تلاش مى‏کنیم در سطح جامعه تعمیم بدهیم و خودِ سازمان‏هاى غیر دولتى هم باید قبل از هر کسى این را بدانند، اقدامات غیر دولتى و غیر سیاسى است. البته برخى در مورد تشکل‏هاى غیر دولتى این اعتقاد را ندارند و مى‏گویند درست است که «NGO»ها خود را غیر سیاسى مى‏دانند ولى کارکردشان سیاسى است. اما من معتقدم اگر ما تعریف سازمان غیر دولتى را به عنوان یک مجموعه کار داوطلبانه‏اى که مى‏خواهد در عرصه اجتماعى فعالیت کند بر وجودش بار کنیم کاملاً مى‏تواند غیر سیاسى باشد. ممکن است برخى بگویند مثلاً هیئت‏هاى مذهبى و غیر سیاسى وجود دارند که کارکردشان سیاسى است. بله و با این تعریف جدید آنها «NGO» نیستند. «NGO» مى‏بایست فقط در عرصه اجتماعى فعال باشد.

آیا فکر نمى‏کنید نزدیکى و درهم‏تنیدگى رویکردهاى سیاسى و اجتماعى در مجموعه‏هاى مورد بحث به خاطر این است که اساساً مردم ما مردمى سیاسى هستند و این خصیصه در همه فعالیت‏هاى اجتماعى آنها بروز و ظهور مى‏یابد؟

بله، البته در کنار این بحث که به هر حال جامعه ما یک جامعه سیاسى است و رفتار مردم ما صبغه‏اى سیاسى دارد، من فکر مى‏کنم این موضوع به میزان شناخت آنها از مسئله نیز باز مى‏گردد؛ یعنى میزان شناخت آنها تقویت نشده است. آن هم به جهت اینکه بخشى از نظام ما در مقابل شکل‏گیرى «NGO»ها مقاومت مى‏کند و در حقیقت همین مقاومت باعث مى‏شود که کارکرد «NGO»ها سیاسى تعریف شود. این وضعیت باید تغییر کند و کلیت جامعه، چه آن کسانى که در قواى مقننه، قضاییه و مجریه در رأس قرار دارند و چه کسى که تشکیل‏دهنده «NGO» است برایشان جا بیفتد که فعالیت‏هاى غیر دولتى باید غیر سیاسى باشد و در واقع غیر سیاسى هم هست.
من فکر مى‏کنم میزان تبلیغات، میزان اطلاع‏رسانى و میزان آموزش ما در این عرصه کم بوده است و نتوانسته‏ایم این تعریف را در سطح جامعه تعمیم کامل بدهیم. ولى باورم بر این است که اگر دولت بخواهد دولتى مقتدر باشد و بخواهد نیازها و مشکلاتش، بخصوص مشکلات اجتماعى را به سامان برساند، لاجرم مى‏بایست از این مجموعه‏هاى داوطلبانه استفاده کند و آنها را وارد عرصه کار کند. چون به هر حال دولت یک ظرفیت محدودى دارد و امکان اینکه بتواند به همه مطالبات پاسخ بدهد، نیست. بنابراین باید این قبیل تشکل‏ها تقویت شوند و دولت را یارى کنند.
کارى که در دولت آقاى خاتمى انجام شد همین بود که فرصت و بسترسازى لازم در این زمینه صورت گیرد. چند اقدام در این زمینه شد. یکى اینکه، اینها در شرایط شناسنامه‏دار و قانونمند قرار گیرند و به طور مشخص در جایى ثبت شوند. دیگر اینکه با حمایت‏هاى مالى مختصرى که دولت در سال‏هاى 82، 83 و 84 از آنها به عمل آورد، مساعدت شوند. البته این بدان معنى نیست که تا ابد باید این روال وجود داشته باشد، اگر چه ممکن است براى رویش «NGO»هاى جدید مجبور شویم یارانه‏هایى را در اختیار آنها بگذاریم. از طرف دیگر «NGO»ها باید آموزش ببینند که وقتى از این ظرفیت استفاده مى‏کنند به طرف خودکفایى بروند، به سمتى که طرح بنویسند، مشارکت کنند و در انجام طرح‏ها یاور دولت باشند، در پیشبرد برنامه‏ها شریک دولت بشوند.
در هر حال اینکه اشاره کردید این مسئله به جوّ جامعه باز مى‏گردد؛ بله جوّ جامعه یک پارامتر است، ولى پارامتر دیگرش میزان اطلاع‏رسانى از سوى ماست که به خاطر مقاومت‏ها و نیز فرصت محدود هنوز به طور کامل جا نیفتاده است.
امروز ما حدود ده هزار «NGO» داریم و بالاخره سال گذشته پس از گذشت 7 - 6 سال توانستیم به مرکز آمار بقبولانیم که براى تمام شمارى «NGO»ها بودجه بگذارد. خوشبختانه مرکز آمار پذیرفت و ما هم اطلاعات لازم را در اختیار آن مرکز قرار دادیم. نتیجه اینکه در حال حاضر مى‏دانیم در شهر، روستا، منطقه، استان و در سطح ملى چند تشکل داریم و آنها در چه عرصه‏هایى فعالیت مى‏کنند.
لازم به ذکر است که بالاى 90% این تشکل‏ها در هشت سال گذشته ایجاد شده است. البته قبل از آن ما تشکل‏هایى داشتیم، به ویژه تشکل‏هاى زنان که شاید فعال‏ترین «NGO»ها بود و خیریه‏ها که تشکل‏هاى قدیمى جامعه هستند و شاید با تعریفى که عرض کردم خیلى تطابق نداشته باشد. اگر چه آنها هم داوطلبانه، غیر سیاسى و غیر دولتى هستند ولى معمولاً انتفاعى هستند و شاید همه این تعریف بر آنها بار نشود. با این حال از یک منظر، قدیمى‏ترین تشکل‏ها هستند که قدمت برخى آنها به 30 - 20 سال قبل از انقلاب باز مى‏گردد و خوشبختانه در این مدت هم رویش جدیدى داشتند و امروز مثلاً تحت عنوان خیرین مدرسه‏ساز یا خیرینى که براى زنان سرپرست خانوار یا جوانان مسکن مى‏سازند فعالیت مى‏کنند.
اشاره کردید به اختلاف نظرها و حتى مقاومت‏هایى که در باره تشکیل «NGO»ها یا تعاریف مربوط به آنها، وجود دارد. آیا واقعاً این مقدار چالش براى حضور «NGO»ها ارزش دارد؟ وجود تشکل‏هاى غیر دولتى در جامعه‏اى مثل جامعه ایران واقعاً داراى چه امتیازاتى است و چه نوع مشکلى را مى‏تواند حل کند که گروهى تا این حد بر لزوم وجود آنها مصرّ هستند؟
ببینید، اولاً ما دوران‏هاى دیکتاتورى و استبدادى در تاریخ خود داشته‏ایم که همیشه یک نفر از بالا فرمان مى‏داده و سایرین تابع بوده‏اند. خاصیت کار در مجموعه «تشکل‏هاى غیر دولتى» و «شورا» - من تأکید دارم این دو در کنار هم مطرح شود - یکى این است که مردم یاد بگیرند با یکدیگر تعامل داشته باشند و با دورى از کار پراکنده، کار منظم انجام دهند. مردم یاد مى‏گیرند که رأى و نظر جمعى را بر رأى فردى ترجیح بدهند. چون مى‏دانند وقتى در یک مجموعه سازمان‏یافته قرار بگیرند اگر در مورد یک موضوع رأى‏گیرى شود در نهایت باید رأى جمع ملاک عمل باشد. این بسیار مهم است و باعث مى‏شود آن دیکتاتورى که از قدیم روحش در جامعه وجود داشته به تدریج رخت بربندد.
شما مى‏بینید گاه در میان مردم مى‏گویند زنبورها هم ملکه دارند یا مورچه‏ها هم ملکه دارند و بالاخره کسى باید رأى نهایى را صادر کند. در حالى که این سبک فهم موضوع غلط است. در زندگى زنبورهاى عسل همکارى و همفکرى، حرف اول را مى‏زند و ملکه بودن، یک بخش از کار است که در کنار سایرین وظیفه خود را انجام مى‏دهد. این تشکل‏ها کمک مى‏کند به تصحیح فرهنگ و نگرش‏ها در این جهت که همگان محلى از اعراب دارند. مثل حرکتى که حضرت امام(ره) ایجاد کردند و با تأکید بر اینکه مردم ولى‏نعمت ما هستند یا ما در خدمت مردم هستیم، حس اعتماد به نفس را در آنها ایجاد کردند. اما این حس پس از آنکه زنده شد باید پویایى خود را طى کند.
فکر مى‏کنم تشکل‏هاى غیر دولتى مى‏توانند این اعتماد به نفس را تقویت کنند، بخصوص در نسل جدید که به طور طبیعى متفاوت از نسل گذشته است و کم و بیش نسبت به ادبیات اول انقلاب بیگانه است. برخى نگران هستند که نسل جدید چرا جور دیگرى فکر مى‏کند یا احساس مى‏کنند که اینها طغیان مى‏کنند. ولى من فکر مى‏کنم اینها طغیان نمى‏کنند. اینها در زمان خاص خودشان زندگى مى‏کنند و برخى سؤالات، حق طبیعى آنهاست. جریان تشکل‏هاى غیر دولتى کمک مى‏کند که جامعه بپذیرد با هم باشد و رأى جمعى را حتى اگر مطابق میل و نظرش نباشد گردن بنهد.
در دین ما نیز مواردى چون «امرهم شورى بینهم» یا «ید اللَّه مع الجماعة» و یا «ان تقوموا للَّه مثنى‏ و فرادى‏» بسیار مورد تأکید است. مى‏فرماید ابتدا دو تا دو تا بلند شوید اگر نتوانستید فردى حرکت کنید. پس معلوم مى‏شود در اعتقادات ما نیز رأى جمعى و همراه بودن مهم‏تر و جزو باورهاى دینى ماست. اما متأسفانه به خاطر غلبه و سیطره نظام شاهنشاهى در گذشته، این فرهنگ هنوز از جامعه ما رخت برنبسته است.
از طرف دیگر، زمینه فعالیت «NGO»ها بسیار گسترده است و مى‏تواند سلیقه‏ها و علاقه‏هاى مختلف را براى فعالیت به نفع جامعه در بر گیرد. یعنى هر کس بنا بر سلیقه خود مى‏تواند کارى را تعریف کند و وارد چنین مجموعه‏اى شود. البته هدف اول اینکه، کار منظم کنیم ولى بعد که وارد شدیم مى‏گوییم سلیقه و علاقه‏ام کجاست و به دنبال مجموعه همخوان مى‏رویم.
به شوراها اشاره کردید و تأکید بر اینکه وجود آنها مکمل تشکل‏هاى غیر دولتى است. البته قبل از اینکه وارد بحث حضور زنان در شوراها بشویم لطفاً در باره این نکته که شما به عنوان یک خانم اولین کسى هستید که در سطح معاون وزیر متولى این امر بوده‏اید، توضیح دهید.
در سال 77 اولین انتخابات شوراها انجام شد و در سال 78 شوراها شکل گرفت. اما این کار در معاونت سیاسى تحقق یافت و بعدها با توجه به تحولات پیش آمده و اقتضائات جدید، معاونت امور اجتماعى و شوراها تشکیل شد. در واقع از سال 80 این معاونت ایجاد شده و مسئولیت آن را بر عهده من پس از چهار سال خدمت در اداره کل امور اجتماعى زنان گذاشتند.

در واقع مى‏توانیم بگوییم که خانم‏ها از سرنخ شوراها متولى بوده‏اند.

بله، البته من در انتخاباتش نقشى نداشتم ولى در همان مسئولیت قبلى در بخش زنان فعالیت گسترده‏اى براى حضور بانوان در شوراها انجام دادیم که از آن جمله برگزارى حدود چهار هزار نشست در سراسر کشور تا دورافتاده‏ترین نقاط براى تعریف و تبیین شوراها و تشویق زنان به نامزدى در انتخابات بود و پس از انتصاب به معاونت مربوطه در بحث آئین‏نامه، قوانین و مقررات و نهادینه شدن شوراها و برگزارى نشست‏هاى سالانه آن تلاش خود را کردم.

بازتاب انتصاب شما به عنوان معاون وزارت کشور چه بود؟

البته من چون کارمند وزارت کشور نبودم و از وزارت علوم آمده بودم، بازتاب‏هایى گاه منفى و حرف و حدیث‏هایى را داشت. اما به تدریج با همکارى و تعامل به وجود آمده حل شد. من سعى کردم مدیرانم را تغییر ندهم و با مجموعه موجود کار کردم. حتى برخى ایراد گرفتند که تو به عنوان یک خانم چرا مدیر زن انتخاب نکردى، اما به جز یک مورد در این اواخر که خانم عالى‏پور از فرماندارى شمیرانات به مدیرکلى آموزش شوراها انتخاب شدند، با آقایان کار کردم و از تجربیات و سوابق ایشان بهره بردم.

امروز که در پایان این مقطع از خدمت قرار دارید میزان رضایت‏مندى شما و مدیران نسبت به یکدیگر چگونه است؟

الحمدللَّه من راضى هستم و آقایان مدیرکل هم معتقدند که پیگیرى‏ها طى این مدت بیشتر از زمانى بود که با مدیران مرد کار مى‏کرده‏اند. من هم به شوخى بارها اشاره کرده‏ام که آخر خانم‏ها همه چیز را خیلى جدى مى‏گیرند و فکر مى‏کنند على‏آباد هم شهر است.
به هر حال فکر مى‏کنم نمونه‏هاى مدیریت زنان طى سال‏هاى اخیر باعث شده تا زنان مدیریت خود را جدى بگیرند و الحمدللَّه کار را باور کرده‏اند.
و البته باعث شده که آقایان هم آنها را جدى بگیرند.
بله، این طور به نظر مى‏رسد.

خانم بروجردى، تلاش شما براى حضور گسترده و فعال زنان در شوراها به کجا رسید؟

در مجموعه شوراها چون منتخبین ما بیشتر در سطوح روستایى و شهرهاى کوچک بودند به رغم اینکه بالاترین رأى را آوردند به مدیریت شوراها نرسیدند. شاید فقط در یکى دو شهر کوچک رئیس شورا یک خانم بود و در باقى، حداکثر خانم‏ها در حد منشى قرار گرفتند. این مشکل البته به دیدگاهها باز مى‏گردد و نیازمند اصلاح نگرش‏هاست. در مجموع، ما دو خانم داشتیم که پس از آزمون مطلوب حضور در شوراى شهر به سِمت شهردار انتخاب شدند. یکى در فیروزکوه و دیگرى در ساوه که از مجموع هفت عضو شوراى آن چهار نفر خانم بودند. همچنین به خاطر تجربه خوبى که در دور اول شوراها از حضور زنان در این عرصه کسب شد در دور دوم به رغم شرکت کمتر مردم در انتخابات و کاهش میزان مشارکت در انتخابات، خانم‏ها دو برابر برگزیده شدند. یعنى در دور اول 1221 خانم در سطح کشور انتخاب شدند و در دور دوم 2400 نفر منتخب زن داشتیم. این نشان مى‏دهد که زنان در خدمتگزارى، خوش درخشیدند و در دور دوم بیشتر به ریاست شورا رسیدند، فکر مى‏کنم در 7 شورا.
مثلاً در یکى از روستاهاى شهرستان نیک‏شهر در استان سیستان و بلوچستان که بسیار دورافتاده است رئیس شورا یک خانم بسیار تواناست و نیازهاى محل و منطقه را به خوبى تأمین کرده است. همچنین در قشم خانمى را داریم که توانایى‏هاى خوبى از خود نشان داده و فیلمى هم در مورد وى ساخته شده است.
این اتفاقات نشان مى‏دهد که وقتى زمینه‏ها فراهم آید استعدادها شکوفا شده و امکان به کارگیرى آنها در عرصه‏هاى مختلف ایجاد مى‏شود.

در مورد «NGO»ها حضور زنان چگونه بوده است؟

در مورد «NGO»ها باید گفت فقط بحث زنانه نیست؛ یعنى ما «NGO»هایى را داریم که اعضایش زن هستند ولى موضوعش زن نیست. مثلاً در بحث محیط زیست، خانم‏هاى زیادى فعال هستند یا در مورد مسائل حقوقى، زنان بسیار فعال هستند. یعنى در مباحث آموزشى یا کودکان هم همین طور است. در موضوعاتى که خاص زنان است مثل زنان سرپرست خانواده یا توانمندسازى زنان خانم‏ها در عرصه هستند. «NGO»هایى هم هست که موضوعش مشترک است یعنى هم خانم‏ها در آن فعال هستند و هم آقایان. در مورد اخیر مى‏بینیم خانم‏ها موفق‏تر هستند و توانایى بیشترى از خود نشان مى‏دهند. بهترین مثال آن هم «بم» هست که مى‏بینیم موضوع مشترک است ولى زنان فعال‏تر برخورد کردند و نقش آنها بسیار چشمگیرتر بود؛ از در آوردن اجساد گرفته تا بازتوانى آسیب‏دیدگان. مثلاً از طریق استاندارى‏ها به «NGO»ها اعلام کردیم که هر جا مجروحین را مى‏آورند براى رسیدگى به آنها برنامه‏ریزى شود و دیدیم حضور خانم‏ها بسیار مؤثرتر بود. به ویژه در موضوع بازسازى روانى مجروحین که آقایان صبر و حوصله لازم را نداشتند، اما خانم‏ها شب تا صبح بالاى سر مجروح مى‏نشستند.
همین طور دقت و ظرافت دید خانم‏ها در این امور جالب است. مثلاً یک «NGO» مربوط به زنان به فکرش رسیده بود که براى بمى‏ها فقط دستکش ببرند. پرسیدیم: چرا؟ گفتند اینها مى‏خواهند جستجو کنند و دنبال وسایل‏شان بگردند دست‏هایشان آلوده و زخمى مى‏شود و دستکش کمک خوبى به آنهاست.
بنابراین اگر به زنان در عرصه‏هاى مختلف به صورت فعالیت‏هاى غیر دولتى میدان داده شود مى‏توانند رافع بسیارى از مشکلات کشور باشند.

سوابق نشان مى‏دهد که در بحث تشکل‏هاى غیر دولتى، زنان پیشتاز بوده‏اند. آیا این درست است و چرا؟

بله درست است و من فکر مى‏کنم سابقه آن به سال‏هاى دفاع مقدس باز مى‏گردد که زنان بیشترین نقش را در پشت جبهه‏ها داشتند و کسى نیست که حضور مؤثر و نقش اصلى آنها را در برآوردن نیازهاى جبهه منکر شود. این خانم‏ها پس از پایان جنگ احساس کردند که ظرفیت وجودى‏شان باید در جایى به کار گرفته شود. به نظر مى‏رسد شکل‏گیرى «NGO»ها به شکل امروزى، از آن زمان بود و البته به صورت پراکنده و عام حضور داشتند.
از طرف دیگر جمهورى اسلامى ایران متهم بود که مانع فعالیت زنان است و خانم‏ها هم در عرصه مدیریتى حضور نداشتند. در عرصه سیاسى نیز حداکثر تعداد بسیار محدودى در مجلس شوراى اسلامى بودند و شورا هم هنوز تشکیل نشده بود. بنابراین عده‏اى از خانم‏هاى دلسوز انقلاب که فعال اجتماعى بودند احساس کردند باید حرکت کنند و تشکل‏هاى غیر دولتى زنان از آن زمان شکل گرفت تا هم پاسخى به اتهامات علیه نظام اسلامى باشد و بتوانند در این جهت در مجامع بین‏المللى شرکت کنند و هم از ظرفیت خود که قبلاً در اختیار جبهه‏ها بود به نفع پیشبرد امور جامعه استفاده کنند.
ظاهراً در سطح بین‏المللى پروژه‏هاى مشترکى را در مورد تشکل‏هاى غیر دولتى داشته‏اید. لطفاً در این مورد هم توضیح دهید.
البته باید متذکر شوم که موضوع کار وزارت کشور در عرصه داخلى است و موضوعیتى در سطح بین‏المللى ندارد. اما به جهت موضوعات مربوط به «NGO»ها با تقاضاهایى براى برقرارى ارتباط، تبادل تجربه و حضور در مجامع بین‏المللى روبه‏رو شدیم. این تقاضاها عمدتاً از سوى سازمان‏هاى وابسته به سازمان ملل مثل یونیسف، بانک جهانى یا برنامه توسعه ملل متحد بوده است. پس از بررسى‏هاى لازم در مواردى که کار را مفید تشخیص دادیم، تفاهم‏نامه‏ها و موافقت‏نامه‏هایى به امضا رسید. اولین تجربه در این زمینه راه‏اندازى مرکز توانمندسازى تشکل‏هاى غیر دولتى بود که با نظارت سازمان مدیریت و برنامه‏ریزى و وزارت امور خارجه صورت گرفت. در این مورد 25% هزینه‏ها بر عهده ایران و 75% بر عهده برنامه توسعه سازمان ملل بود که امروز به 30 خانه تشکل‏هاى غیر دولتى در 30 استان کشور تبدیل شده است.
پروژه مشترک دیگرى که داشتیم با بانک جهانى و در بحث شوراها بود براى توسعه صندوق‏هاى محلى. یعنى شوراهاى روستایى ما بدون نیاز به دولت بتوانند احتیاجات خود را اولویت‏بندى کنند و با چرخش مالى که در این صندوق‏ها به وجود مى‏آید، مشکلات‏شان را حل کنند.
با یونیسف نیز پروژه‏اى براى کودکان خیابانى و متکدیان داشتیم که توانستیم آن را تا ایجاد گرم‏خانه براى کودکان خیابانى و متکدیان در 28 استان کشور پیش ببریم. دو استان باقى‏مانده یکى سمنان و دیگرى آذربایجان شرقى هستند که فاقد این معضل بوده و به دلایل مختلف خوشبختانه چنین مشکلى ندارند. در این مورد دو سفر هم - یکى به هند و دیگرى به انگلیس - براى کسب تجربه صورت گرفت. امروز فقط در تهران پنج گرم‏خانه داریم که اگر نمى‏توانیم بچه‏هاى کا را از سرِ چهارراهها جمع کنیم حداقل اینکه شب جایى براى خواب و یک وعده غذاى گرم دارند.

اما بسیارى معتقدند و شاید نگرانند که این قبیل پروژه‏هاى مشترک با سازمان‏هاى بین‏المللى محلى براى نفوذ و پیاده شدن مقاصد سوء بیگانگان است. واقعاً چه اطمینانى در این زمینه مى‏توان داشت؟

ببینید ما عضو مجامع بین‏المللى هستیم و حق عضویت مى‏پردازیم. یعنى مى‏بایست به اندازه حق عضویتى که مى‏پردازیم از سهم خود استفاده کنیم. در سال 76 یا 77 سازمان ملل اعلام کرد 8 میلیارد دلار به تشکل‏هاى غیر دولتى در سراسر دنیا اختصاص مى‏دهد و سهم جمهورى اسلامى ایران از این اعتبار یک ریال هم نبود. در حالى که از حق عضویت‏هاى ما این اعتبارات پرداخت مى‏شود و ملت ما هم سهمى از آن دارد. اگر نقشه‏اى پشت این اعتبارات خوابیده، این دستگاههاى ذى‏ربط مانند وزارت اطلاعات است که باید آن را خنثى کند تا ما بتوانیم در جهت اهداف نظام از این اعتبارات بهره‏مند شویم. ما چون حق عضویت مى‏دهیم، باید از امکانات موجود بهره ببریم و اگر این کار را نکنیم دیگرى که حقش نیست، براى خود یا حتى علیه ما از آن استفاده مى‏کند.
از طرف دیگر، تشکل‏هاى غیر دولتى باید یاد بگیرند که شفاف عمل کنند. به این منظور آئین‏نامه‏اى در دولت آقاى خاتمى طى ماههاى آخر به تصویب رسید که بر اساس آن اگر تشکلى بخواهد کمک یا پروژه‏اى از مجامع بین‏المللى بگیرد باید اطلاع بدهد و دستگاههاى ذى‏ربط مثل وزارت امور خارجه یا وزارت اطلاعات بدانند چنین کارى صورت گرفته است. بنابراین اگر هر کس وظیفه خود را انجام دهد حقى از ملت ضایع نمى‏شود و یکى از موارد تضییع حقوق ملت، امکاناتى است که نزد سازمان‏هاى بین‏المللى دارد و نباید نادیده گرفته شود.

خانم بروجردى، اگر بخواهید تجربه‏اى از دوران مدیریت خود را در اختیار خانم‏ها قرار دهید، چه مى‏گویید؟

مهم‏ترین تجربه‏اى که مى‏توانم عرضه کنم این است که خانم‏ها بدانند در این عرصه زیر ذره‏بین هستند. نباید نق بزنند یا فکر کنند تافته جدا بافته‏اى هستند که باید به طور ویژه‏اى به آنها توجه شود. این احساس مى‏تواند ایجاد نقطه ضعف کند. از طرفى هم احساس نکنند که دیگران دارند حق آنها را مى‏خورند. شما وقتى در بطن کار وارد مى‏شوید اگر منصف باشید، اغلب مى‏بینید که این گونه نیست و اگر تضییقاتى یا کمبودهایى هست براى همه هست.
نکته دیگر اینکه، خوب تصمیم گرفتن یک مدیر زن مى‏تواند بزرگ‏ترین پشتوانه براى سیر مدارج تکامل و ترقى او باشد؛ اگر خوب فکر کند، تصمیم بگیرد و از تجربیات و مشاوره‏هاى دیگران استفاده کند. من همیشه سعى کردم از مشورت دیگران بهره ببرم. مثلاً نسبت به جلسات شوراى مدیران بسیار مقید بودم و سعى مى‏کردم همه موضوعات را در آنجا مطرح کنم.
البته موضوع تجارب را از زاویه دیگرى هم مى‏توان دید که بسیار گسترده مى‏شود و به همین لحاظ علاقه‏مندم که آن را به رشته تحریر در آورم. منظورم درنوردیدن عرصه‏ها نیست که با آن سر و کار داشتم، چون دایره مسائل اجتماعى بسیار گسترده است. ما در این عرصه با دهها عنوان روبه‏روییم. از زنان خیابانى تا کودکان ولگرد، از خودکشى تا قتل و فرار و ... اینها همه در عرصه آسیب‏هاى اجتماعى مى‏گنجد. همین طور بحث پدیده‏هاى جدید اجتماعى مثل اینکه جامعه باید شاداب باشد، انرژى فراوان نسل جدید باید کنترل و هدایت شود. همین تشکل‏هاى غیر دولتى خود پدیده جدیدى است با عنوان جنبش اجتماعى زنان یا جوانان و دیگر مباحث فرهنگى که وجود دارد. با تمام این موارد به نوعى در مجموعه کار روبه‏رو بوده‏ام و مایلم تجربه برخورد با آنها را بنویسم.
ان شاءاللَّه ... و اما در کنار همه این تجربه‏ها، به نظر مى‏رسد تلخ‏ترینش لحظه وقوف به شهادت همسرتان در آن حادثه تکان‏دهنده بوده باشد. مایلیم گفتگو را با شما به عنوان همسر یک شهید پایان دهیم.
من خبر انفجار دفتر حزب جمهورى اسلامى را از رادیو شنیدم. مى‏دانستم همسرم آنجاست. همراه یکى از برادرانم راهى بیمارستانى شدیم که اجساد را به آنجا برده بودند. خاطرم هست به مسئول بیمارستان گفتم: «من آمادگى شنیدن هر خبرى را دارم، به من بگویید چه اتفاقى افتاده است.» در مقابل بیمارستان سوانح و سوختگى بودیم و ساعت حدود چهار صبح بود که در پاسخ شنیدم: «انا للَّه و انا الیه راجعون.»
لحظه عجیبى بود. اولین حسى که داشتم سنگینى بار مسئولیتى بود که به واسطه دو فرزند دوقلویم درک کردم. احساس کردم باید صبورى کنم و مسئولیتم را در قبال جامعه و فرزندانم به انجام برسانم. امروز خوشبختانه «امیر» و «بشیر» به مدارج عالیه تحصیلى رسیده‏اند. از نظر اعتقادى و فکرى سالم و در عرصه تلاش هم فعال هستند و من خوشحالم به نتیجه‏اى که مى‏خواستم رسیده‏ام.
الحمدللَّه و ان شاءاللَّه همیشه موفق باشید.
امیدوارم و من هم براى شما آرزوى موفقیت مى‏کنم.