نقش زن در دوره هاى پس از پیامبر (ص) اسلام و زن 3

نویسنده


 

اسلام و زن (3)
نقش زن در دوره‏هاى پس از پیامبر(ص)

احمد زکى‏یمانى - وزیر نفت پیشین عربستان سعودى‏
ترجمه: س.م.اشکذرى‏

[احمد زکى‏یمانى، وزیر نفت پیشین عربستان سعودى که اخیراً کتاب «الاسلام و المرأة» را منتشر کرده، به عنوان یک روشنفکر و نویسنده سعودى، پیش از هر چیز شهرت خود را مدیون 25 سال وزارت نفت سعودى و چند سال ریاست «اوپک» است اما هم پیش از وزارت و هم پس از آن نشان داده که به دنبال تحصیلات و مطالعات اسلامى خود، دستى نیز در نوشتن دارد. وى در دو قسمت پیش، پس از مرور اجمالى وضعیت زن در گذشته و تحولى که اسلام ایجاد کرد، جایگاه زن در دوره رسالت را مورد توجه قرار داد و اینک به نقش زن در دوره‏هاى پس از پیامبر(ص) مى‏پردازد. در بخش‏هاى بعد به بررسى حقوقى زن در خانه و جامعه از منظر فقه و متون دینى مى‏پردازد.]
نقش زن مسلمان در مشارکت با مرد در حیات اجتماعى، در سال‏هاى پس از رحلت پیامبر(ص)، همچنین در دوره اموى، بیشتر آشکار شد و به شکوفایى‏اش ادامه داد. سپس جامعه اسلامى، پس از قرن پنجم هجرى مرحله عقب‏گرد تدریجى را آغاز کرد، لکن با درجاتى متفاوت و در مناطقى مختلف. ولى این عقب‏گرد مانع ظهور شخصیت‏هاى بارز زن نشد؛ شخصیت‏هایى که تاریکى جهل و عقب‏ماندگى را که در برخى مناطق جهان اسلام سلطه مى‏یافت روشن کردند.

[نقش زن در جهاد]

در جهاد مثلاً - چنان که پیشتر نمونه‏هایى از جهاد برخى از زنان صحابى، پس از رحلت پیامبر(ص) را بازگو کردیم - این امر با حجم بیشتر و تأثیر فزون‏ترى ادامه یافت. در برخى نبردهاى بزرگ مانند «یرموک» و «قادسیه» تعداد زنان مجاهد به چند هزار نفر رسید و آنان، بى‏تردید، در تحقق پیروزى رساترین تأثیر را داشتند. این «اسماء» دختر ابى‏بکر است که به همراه همسرش زبیر بن‏عوام در نبرد یرموک به فرماندهى خالد بن‏ولید بر اسب خویش مى‏جنگد و با شمشیرش بى‏باکى مى‏کند و جولان مى‏دهد، علاوه بر اینکه در جمع مردان نیز سخنرانى و آنان را بر جنگیدن تشویق مى‏کرد.(1)
«خوله» دختر ازور در نبرد یرموک و فتح مصر شرکت جست و با رومیان جنگید در حالى که نقاب زده و تنها حدقه چشمش پیدا بود و خالد بن‏ولید از این اسب‏سوارى که به چپ و راست حمله مى‏کند و صفوف رومیان را مى‏شکافد و پیش مى‏رود تا جایى که دیده نمى‏شود و سپس بار دیگر به صفوف مسلمانان برمى‏گردد، تعجب کرد. وقتى این اسب‏سوار نقابش را کنار زد، همه از اینکه او یک زن است یکّه خوردند و از شجاعت وى به شگفتى آمدند.(2)
و این «ام‏حکیم» است که در نبرد، خود به همراه شوهرش عکرمة بن‏ابى‏جهل، که فرماندهى یک لشکر را که دفاع از یک پل و ممانعت رومیان از عبور آن را بر عهده داشت، و تیرى کشنده به وى اصابت کرد و به شهادت رسید و رومیان خواستند مسلمانان را غافلگیر کنند و از پل که بین دو سپاه فاصله مى‏انداخت با فرصت‏طلبى به خاطر شهادت فرمانده عکرمه بگذرند، ام‏حکیم حرکت کرد و اسلحه همسر کشته شده‏اش را گرفت، در حالى که گروهى از همسران صحابه همراهش بودند، براى حفظ پل با رومیان جنگیدند و آنان را به عقب راندند؛ خالد بن‏ولید به تجلیل وى پرداخت و نامش را بر آن پل گذاشت که تا امروز آن نام را در فلسطین اشغالى داراست.(3)
زنان به نقش‏هاى دیگرى نیز در جنگ‏ها مى‏پرداختند. مثلاً در جنگ یرموک، خالد بن‏ولید زنان را در پشت سر سپاه مستقر کرد و به آنان فرمان داد مانع کسانى شوند که عقب‏نشینى کرده‏اند و آنان را به برگشت به جنگ برانگیزند. از این آنان هر کس را عقب‏نشینى مى‏کرد با سنگ‏ریزه و خاک مى‏زدند و در میان‏شان سخن مى‏راندند که «با به جا گذاشتن مادران و خواهران و پسران و دختران، به کجا مى‏گریزید اى اهل اسلام! آیا مى‏خواهید ما را تسلیم ناکسان روم کنید؟»(4) به این طریق به کسانى که سستى کرده کنار مى‏کشیدند، درس ثبات و عمل را تلقین مى‏کردند.
این «هند» دختر عتبه است که به صورت اسب شوهرش ابوسفیان که زیر فشار سربازان رومى داشت با اسب خود عقب‏نشینى مى‏کرد مى‏زند و مى‏گوید: به کجا اى ابوصخر؟! به جنگ برگرد و خونت را بده تا آنچه علیه رسول خدا(ص) تحریک و تشویق کردى پاک کنى.[!!]

زبیر بن‏عوام گفته است: وقتى سخن هند به ابوسفیان را شنیدم یاد روز جنگ احد افتادم، در حالى که ما کنار رسول خدا(ص) بودیم.(5)
[هند همسر ابوسفیان و مادر معاویه، معروف به هند جگرخوار؛ همان کسى است که مشرکان را علیه پیامبر(ص) و مسلمانان تحریک مى‏کرد و در جنگ احد، غلام خودش «وحشى» را به کشتن حمزه سیدالشهدا عموى بزرگوار پیامبر(ص) تشویق و تحریک کرد و پس از شهادت وى، پهلوى آن بزرگ‏مرد را شکافت و جگر وى را به دندان گرفت و داغى بزرگ بر قلب پیامبر(ص) گذاشت و غمى جانکاه براى مسلمانان فراهم آورد. به گونه‏اى که پیامبر(ص) قاتل حمزه(س) را مهدورالدم اعلام فرمود. هند همانند همسرش ابوسفیان و فرزندش معاویه جزء «طلقاء» و آزادشدگان به دست پیامبر(ص) در روز فتح مکه است. رفتار بعدى اینان با اسلام و خاندان پاک پیامبر اکرم(ص) به خوبى نشان داد که آنها نه تنها گذشته سوء خویش در مقابله با اسلام را پاک نکردند بلکه پرونده افکار و اعمال نادرست خود و ضدیت با اسلام ناب و خاندان پیامبر(ص) را بسى سنگین‏تر کردند به ویژه فرزندش معاویه که فرصتى‏طولانى و قدرتى زیاد براى پى‏گیرى رفتار گذشته خود و پدرش - البته در لباسى دیگر - یافت که سرانجام آن سوار کردن عنصر نابکار و پلیدى چون یزید بر گرده مسلمانان و به بار آوردن آن همه فجایع به دست وى بود. بنابراین اینکه هند جگرخوار در این جنگ چنین جمله‏اى را به شوهرش گفته باشد و دست‏کم صادقانه گفته باشد،مورد تردید بلکه اساساً مورد قبول نیست؛ هر چند نویسنده به خاطر علایق مذهبى خویش آن را پذیرفته باشد. البته مى‏دانید این نقل مى‏تواند در نگاه مخاطبان اصلى کتاب که همفکر و هم‏عقیده با نویسنده هستند شاهدى در کنار بقیه شواهد تاریخى باشد. مترجم‏]
مورخان ذکر مى‏کنند که زنان، به خاطر شدت برخوردشان با کسانى که در آن جنگ عقب‏نشینى و پشت به جنگ کرده بودند، با چوب‏هاى خیمه پنج نفر از آنان را زخمى کردند و یک نفر را کشتند. و واقدى از زبان «منهال دوسى» - یکى از جهادگران در نبرد یرموک - این گفته را نقل مى‏کند: «خشونت و تندى زنان بر ما از برخورد رومیان بیشتر بود!»(6)
گمان نمى‏کنم تاریخ بشرى نبرد بزرگى را ثبت کرده باشد که در آن ارتشى از زنان علیه ارتشى که همگى از مردان هستند، درگیر شده باشد مگر در نبرد «رمله» در فلسطین، که در آن زنان مسلمانان علیه ارتش روم وارد جنگ شدند و بر آنان پیروز گشتند. فرمانده سپاه رومیان در مصر متوجه شد که سپاه عمرو بن‏عاص تدارکات و بسیارى از تجهیزات جنگ را در رمله تنها گذاشته و آن که از آنها پاسدارى مى‏کند گروهى از زنانند. لذا سوار بر ناو شد و در ساحل فرود آمد و شبانه زنان را محاصره کرد در حالى که اعتقاد داشت نزدیک است غنیمتى آسان به دست آورد. لکن ناگهان مواجه با زنانى شد که سراغ اسلحه خویش مى‏روند و مانند پلنگ صدا مى‏کنند و میان زنان مسلمانان و سپاه رومیان، به رغم تفاوت در نیرو و ساز و برگ جنگى، نبردى سخت در گرفت و با شکست سپاه روم که شکست‏خورده عقب نشست و اسیران و زخمیانى را پشت سر خویش گذاشت پایان یافت. خوله دختر ازور در آن نبرد زخمى و به دست رومیان اسیر گشت تا آنکه عمرو بن‏عاص او را نجات داد.(7)

[نقش زن در سایر عرصه‏ها]

نقش زن مسلمان محدود به جهاد نبود - البته جهاد، بى‏شک، مهم‏ترین فعالیت در جامعه است که به روشنى ارزش زن را در کارى که برخى گمان مى‏کنند ویژه مرد به تنهایى است نشان مى‏دهد - زیرا زن مسلمان در عرصه‏هاى دیگرى نیز حضور یافت که نشان‏دهنده اهمیت و بزرگى ارزش وى مى‏باشد. و مثال‏هاى آن قابل شمارش نیست، لکن من به عنوان مثال و نه شمارش، به بازگویى برخى نمونه‏ها بسنده مى‏کنم:
مصحف شریف هنگامى که در زمان ابى‏بکر جمع‏آورى شد، پیش ام‏المؤمنین حفصه گذاشته شد، و تنها نسخه آن در طول خلافت ابى‏بکر و خلافت عمر پیش وى باقى ماند. و قرآن مقدس‏ترین مقدسات و مهم‏ترین چیزى است که وجود اسلام بر آن مبتنى مى‏باشد و شریعت اسلام از آن مى‏جوشد.

[نقش زن در عرصه سیاسى‏]

در عرصه فعالیت سیاسى، زن مسلمان وارد عرصه‏هاى سیاسى با تمام شکل‏هاى فعالیت شد. «عایشه» ام‏المؤمنین سپاهى را رهبرى کرد تا نظر سیاسى خود در ترور عثمان بن‏عفان را نشان دهد.
[به گواهى تاریخ و منابع متعدد و مورد اعتماد تاریخى، از رسواترین و خنده‏دارترین مسائل تاریخى است که کسى به ویژه یک پژوهشگر، کسانى چون معاویه و طلحه و زبیر را طرفدار عثمان، خلیفه مقتول و اقدامات آنان را در راستاى خونخواهى وى بداند. معاویه اساساً دنبال چنین فرصت و بهانه‏اى مى‏گشت و لذا از گسیل نیرو به رغم آگاهى از
محاصره عثمان خوددارى کرد. طلحه در روزهاى محاصره، امام جماعت مخالفان عثمان و محاصره‏کنندگان بود. زبیر شوهرخواهر عایشه نیز در این معرکه همانند طلحه در سر هواى ریاست و حکومت داشت. اینان جزء نخستین بیعت‏کنندگان با امیرالمؤمنین على(ع) بودند و هنگامى که دیدند به مراد خویش نمى‏رسند با خروج از مدینه به بهانه حج در مکه جمع شده و به جمع‏آورى نیرو و همراهى کسانى چون مروان حَکَم و راه‏اندازى جنگ علیه حکومت حق و مشروع على(ع) پرداختند و عایشه را نیز که با تعبیرى موهن فتواى قتل عثمان را در پرونده سیاسى خود دارد، جلودار حرکت خود ساختند. عایشه ام‏المؤمنین نیز بر خلاف دستور قرآن و تأکید پیامبر(ص) که بایست در خانه مى‏ماند به خاطر اینکه پس از کشته شدن خلیفه، بر خلاف انتظار وى مردم امیرالمؤمنین على(ع) را به خلافت برگزیدند و در حالى که از مکه راهى مدینه بود، از میانه راه به مکه برگشت و بى‏گناه‏ترین انسان در قتل عثمان یعنى على(ع) را هدف اقدامات تخریبى خود و برپایى جنگ جمل قرار داد و این اقدام عایشه همان زمان سخت مورد اعتراض و مخالفت شخصیت‏هاى اسلامى از جمله ام‏سلمه همسر دیگر پیامبر(ص) و نیز اکثر مسلمانان قرار گرفت. سران این غائله همانند طلحه و زبیر نیز بیشتر به بهانه‏هاى دیگر تکیه مى‏کردند تا موضوع کشته شدن عثمان. البته نویسنده با توجه به دیدگاهى که عموم برادران اهل سنت در باره عایشه ام‏المؤمنین دادند، تعجب نیست که غائله جمل به رهبرى وى را نیز در ردیف شواهد خود بیاورد اما به روشنى پیداست که از نظر ما این مصداق، یک استناد کاملاً اشتباه است و اگر شاهدى براى مخالفان حقوق و حضور اجتماعى زنان نباشد مؤید آن نیست. مترجم‏]
بسیارى از زنان به فعالیت سیاسى در قالب سخنرانى علیه معاویة بن‏ابى‏سفیان و پشتیبانى از امام على بن‏ابى‏طالب(ع) مى‏پرداختند و کتاب‏هاى تاریخ پر است از قضایاى مجادله آنان با معاویه هنگامى که کار به نفع او استوار یافت و خلافت به او رسید. از جمله آنان دختر عمارة بن‏اشتر، و بکاره هلالیه، و زرقاء همدانى دختر عدى بن‏غالب بن‏قیس و عکرشه دختر اطرش بن‏رواحه، و دارمیه حجونیه، و أروى دختر حارث بن‏عبدالمطلب است و نیازى به ذکر آنچه میان تک تک آنان و معاویه گذشت نیست؛ بحث‏ها و مناقشاتى که فصاحت و بلاغت آنان را آشکار مى‏سازد و به روشنى از یک سو نشان‏دهنده توان شخصیتى و از سوى دیگر گویاى مهارت سیاسى آنان است.(8)
هند دختر زید انصارى، خانه‏اش در عراق را گشود تا باشگاهى سیاسى براى گردهمایى مخالفان معاویه باشد، جایى که مردها براى مشورت با هم به آنجا رفت و آمد مى‏کردند. هند زنى سخنور با استدلال و بیانى قوى بود که «ابن‏جریر» به شرح حال وى پرداخته و وصف فعالیت و رسایى سخنورى او را آورده است.(9)
پیشاپیش زنان مسلمانى که به فعالیت سیاسى مؤثر و قوى پرداختند، ام‏کلثوم دختر على بن‏ابى‏طالب(ع) قرار دارد.(10) که در سال 61 هجرى همراه على بن‏الحسین بن‏على(ع) به کوفه رفت و خطبه‏هاى سیاسى وى بسى کارساز و پر اثر در جان‏هاى شنوندگانش بود، تا جایى که امام «حذیم اسدى» او را این گونه تعریف کرده است:
«به خدا سوگند هیچ باحیایى را سخنورتر از او ندیدم ... گویا که سخنان از زبان امیرالمؤمنین على(ع) کنده مى‏شد. به مردم اشاره کرد که ساکت باشید. نفس‏ها در سینه حبس شد و زنگ شتران آرام گرفت ... و او سخن گفت، اشک‏هاى مردم بر گونه‏هایشان جارى شد ... .»(11)

[نقش زن در عرصه دانش و ادبیات‏]

در زمینه علم و ادبیات، زن مسلمان داراى مهارتى گسترده بود. سکینه بنت‏الحسین(ع) را داریم که ادیبى ناقد بود و شعر را به خوبى مى‏شناخت و به آن علاقه داشت و خانه‏اش را براى شاعران و ادیبان مى‏گشود و با بزرگان قریش در مدینه منوره مجالست داشت (...)(12)[ آنچه نویسنده در اینجا در باره حضرت سکینه(س) به آن اشاره کرده بر اساس برخى مطالبى است که در پاره‏اى منابع اهل سنت و عمدتاً در «الاغانى» ابى‏الفرج اصفهانى آمده و مورد نقد عالمان بزرگى چون مرحوم سیدمحسن امین در «اعیان‏الشیعه» قرار گرفته است. مرحوم امین این نسبت‏ها را ناروا و از مجعولات مى‏داند و با تأکید بر عدم تناسب اینها با شأن شخصیتى چون حضرت سکینه سخت مورد نقد و انکار قرار مى‏دهد. به نظر مى‏رسد اگر اصل موضوع نیز صحت داشته باشد چنین بوده است که مثلاً حضور ایشان از پس پرده و کاملاً متفاوت با جلسات مشابه بوده است. مترجم‏]
زنان شاعر مسلمان زیادى نیز که ذکرشان در کتاب‏هاى ادبى عرب رفته وجود داشتند، از جمله آنان «ولاده» دختر مستکفى، و «علیّه» دختر مهدى، و «حمره» دختر زیاده، و «عائشه» باعونیه، و «خنساء»، و نیز «عائشه» دختر طلحة بن‏عبیداللَّه است که ادیبى با زبان فصیح و آگاه به قضایا و اخبار عرب بود و با مردها روبه‏رو مى‏شد و نسبت به آنان پرده‏نشینى نمى‏کرد و موقعى که انس بن‏مالک به او گفت: گروهى مى‏خواهند بر تو وارد شوند گفت: پس چرا به من نگفتى تا بهترین لباسم را بپوشم!(13)
در علوم دینى و روایت حدیث زنان زیادى شهرت یافته‏اند. حافظ «ذهبى» در کتاب خود «میزان‏الاعتدال» مى‏گوید که سراغ ندارد زنى را که در روایت حدیث متهم باشد و نیز زنى راوى را نمى‏شناسد که محدثان حدیث او را ترک کرده باشند.(14)
از میمونه دختر سعد آزاد شده [یا وابسته ولایى به رسول خدا(ص) ]آغاز مى‏کنیم که ابن‏اثیر در باره‏اش گفته است: امام على بن‏ابى‏طالب(ع) از او حدیث دریافت کرده است.(15)[ هر چند اخذ علم و حدیث، خود به خود نقص به شمار نمى‏رود اما امیرالمؤمنین(ع) که از کودکى در دامن پیامبر(ص) تربیت شده و خود حجت خدا بر خلایق و باب مدینه علم پیامبر(ص) است و آن همه ویژگى‏ها و امتیازات منحصر به فرد فقط در باب علم وى ذکر شده اساساً نیازى به دریافت یک یا چند حدیث از میمونه ندارد. بنابراین به این گفته ابن‏اثیر باید به دیده تردید نگریست، و اگر این امر بهره‏اى از واقعیت داشته باشد فقط همان است که مورد نظر نویسنده بوده است، یعنى مایه‏اى براى فخر و امتیاز میمونه خواهد بود و نه نشانه‏اى از نیاز امیرالمؤمنین على(ع) به احادیث وى. مترجم‏]
ذهبى ذکر کرده است که ابوبکر خطیب بغدادى کتاب «بخارى» را در مکه پیش خانم «کریمه» مروى که جزء زنان محدث بوده خوانده است.(16) و حافظ «ابن‏عساکر» از
هشتاد و چند نفر زن از راویان خویش حدیث مى‏خواند(17) و محمد بن‏ابى‏ثمامه مورخ، کتاب بخارى را پیش ام‏الفضل کریمه دختر عبدالوهاب خواند.(18) و فاطمه دختر عباس، دانشمندى فقیه و زاهد و واعظ و داراى نقشى بزرگ در میان زنان مصر و دمشق بود.(19) و خواهر «مزنى» در جلسه شافعى حضور مى‏یافت(20) و رافعى در بحث زکات از وى نقل مطلب کرده است. و شافعى در ماه رمضان با نفیسه دختر حسن بن‏زید بن‏حسن بن‏على بن‏ابى‏طالب، نماز مى‏گزارد، و هنگامى که شافعى مُرد نفیسه پس از درخواست ورود جنازه به خانه وى، بر او نماز خواند.(21) و فاطمه حرّانى صوفى دختر عبدالرحمن، از پدرش حدیث شنید و برادرزاده‏اش از وى روایت کرده است.(22) بانو «شهده» که به «فخرالنساء» لقب یافت، در قرن پنجم هجرى در مسجد بغداد در زمینه ادبیات درس‏هایى ارائه مى‏کرد، چنان که تاریخ اسلامى را نیز تدریس مى‏کرد، و بسیارى از عالمان برجسته در درس‏هاى وى حاضر مى‏شدند.(23) و بانو عایشه اندلسى دختر احمد بن‏قارم، در زمانش کسى همانند وى از نظر دانش و فضل وجود نداشت، کما اینکه قرآن را به خوبى کتابت مى‏کرد.(24) و فقیه حنبلى، «ست الملوک فاطمه» دختر على بن‏حسین بن‏حمزه، که به برخى از عالمان دوره خویش، اجازه قرائت سنن دارمى را داد.(25)
کتاب‏نویس مکى فاسى، در کتاب خویش، «العقد الثمین فى تاریخ البلد الامین»، فصلى را به زنانى اختصاص داده که پیش آنان درس خوانده و شرح زندگى آنان را آورده که شامل دویست و پنجاه شرح حال از آن زنان عالم و استاد فاضل از زنان مکه یا کسانى که به مکه کوچ کردند و در آن اقامت گزیدند مى‏شود.(26)
عمر بن‏فهد هاشمى مکى در کتاب خویش، «الدرالکمین بذیل العقد الثمین فى تاریخ البلد الامین»، شرح حال دویست و هشتاد و شش نفر از زنان عالم اهل مکه را آورده که هم خود صاحب اجازه بودند و هم به دیگران اجازه داده‏اند.(27)
همچنان که شیخ محمد بن‏عبداللَّه بن‏حمید، مفتى حنبلى‏ها در مکه مکرمه، شرح حال سى و هفت نفر از زنان عالم حنبلى را آورده است، که شاید از بارزترین آنان عالم مشهور «فاطمه زبیریه» دختر حمد فضیلى حنبلى، معروف به «شیخه فُضَیلیه» باشد. وى از اهالى «قصیم» بود که در «زبیر» متولد شد و در آنجا درس خواند، سپس به مکه مکرمه نقل مکان کرد و از عالمان بزرگ زن در آنجا گشت و کتاب‏هاى زیادى را در علوم مختلف نگاشت، و کتاب‏هاى ارزشمندى را در سایر علوم جمع‏آورى کرد، و بیشتر عالمان مکه با او رفت و آمد مى‏کردند، براى او حدیث و مطلب مى‏خواندند و از وى حدیث و مطلب مى‏شنیدند، به آنان اجازه داده و آنان به او اجازه داده‏اند. پس از فوت در مکه مکرمه به خاک سپرده شد و کتابخانه‏اش به مدینه منوره منتقل گشت و به رغم اهتمام شیخ ابن‏حمید، اثر این کتابخانه از میان رفت و از آن به جز مقدار کمى باقى نماند. او شرح حال این خانم را نوشته و گفته است که درگذشتش سال 1247 هجرى قمرى بوده است.(28)
استاد ابراهیم بن‏محمود مشیقح، از دانشگاه اسلامى امام محمد بن‏سعود در قصیم چه خوب در کتابش، «تاریخ ام‏القرى و مکان المرأة العلمیة فیها من خلال الدرّ الکمین لابن‏فهد [= تاریخ مکه و جایگاه علمى زن در آن برگرفته از کتاب «الدر الکمین» ابن‏فهد ]پرداخته است. چون در توضیح جایگاه علمى زنان مکه، زنان عالمى
را ذکر کرده که درس خوانده‏اند و چهره‏اى شناخته شده گشتند و به خاطر علم دینى که خداوند به آنان ارزانى داشته بود چراغى بودند که عقول عالمان مکه مکرمه را روشنایى مى‏بخشیدند، در همان زمانى که اروپا زیر ابر تیره نادانى زندگى مى‏کرد.(29)
سخن از نقش زنان مکى در تدریس، و جایگاههاى مورد توجهى که به آن دست یافتند نیازمند نوشته‏اى جداگانه است و این کتاب جاى آن نیست.

[نقش زن در عرصه حکومت‏]

تاریخ اسلام پر است از زنان مسلمانى که عهده‏دار مسئولیت حکومتى شدند یا به کار ادارى پرداختند. از آن جمله است خانم «لبنى» که خلیفه «حکم بن‏عبدالرحمن ناصر» او را به ریاست دبیرخانه خویش منصوب کرد و مسئولیت نگارش نامه‏هاى وى به والیان و مسئولان را عهده‏دار بود، افزون بر اینکه حفظ اسرار خلیفه و گردش کارهاى وى را نیز بر عهده داشت. وى در بلاغت و شعر و علوم و متون آوازه یافته است.(30)
دیگر، شهبانو «اروى» دختر احمد، همسر «ملک اکرم» است که حکومتش در یمن در اواخر قرن پنجم هجرى حدود چهل سال ادامه یافت.(31) در باره وى کتاب‏ها و پایان‏نامه‏هاى دانشگاهى چندى نگارش یافته که در باره دستاوردهاى علمى و ادارى و سیاسى وى بحث مى‏کند. دیگر خانم «ضیفه‏خاتون» است که در شهر حلب در سال 634 هجرى، پس از وفات پدرش «ملک عزیز» به حکومت رسید. وى دختر برادر سلطان صلاح‏الدین ابوبى است و شش سال در حکومت ماند.(32)
دیگر، فاطمه دختر حسن بن‏محمدعلى، شهبانوى «صنعا» در یمن است که حکمران «صعده» و «نجران» گشت.(33)
دیگر، صفوةالدین (بادشیاه) پادشاه دختر قطب‏الدین، ششمین حاکم حکومت تطغى، است که ملکه کرمان بود.(34)
دو ملکه نیز در هند، در دوران حاکمیت اسلامى، عهده‏دار حکومت شدند؛ آن دو «سکندربیگم» و «شاه‏جیهان [جهان‏]» مى‏باشند.(35)
امپراطور نورجهان، در سال 1620 میلادى در شمال هند حکومت کرد، و نامش بر سکه‏هاى هندى منقوش بود، و به دوراندیشى و برترى عقل و اداره شایسته شئون سیاسى و نظامى حکومتش آوازه یافت.(36)
در اندونزى میان سال‏هاى 1641م تا 1688م چند زن عهده‏دار حکومت شدند که از جمله آنان صفیةالدین تاج‏العالم،(37) و نقیه‏شاه، و عنایت‏شاه و کمالت‏شاه مى‏باشد.(38)

خلاصه سخن:

نگارش در باره نقش زن در دوران پس از دوره نبوى اگر بخواهیم حق آن را ادا کنیم حجم زیادى را در بر مى‏گیرد؛ نمونه‏هایى را که آوردیم، چهره‏اى واقعى را به دست خواننده مى‏دهد تا مانع حمله کسانى باشد که مى‏خواهند زن، محبوس در خانه‏اش بماند و از نقشى که خداوند براى او خواسته محروم کنند.

پى‏نوشتها: -
1) واقدى، فتوح الشام، چاپ مکتبة البابى الحلبی، قاهره، 1954، ج‏1، ص‏45؛ ابن‏سعد، طبقات الکبرى، ج‏8، ص‏253؛ الدرّ المنثور فى تراجم ربات الخدور، ص‏120.
2) واقدى، فتوح الشام، ج‏1، ص‏6.
3) ابن‏اثیر، اسدالغابة، دارالحیاء التراث العربى، بیروت، ج‏5، ص‏577؛ و نگاه کن: ابن‏حجر عقلانى، الاصابة، ج‏4، جزء8، ص‏225؛ الاصابة، ج‏4، ص‏444 - 443؛ الاعلام، ج‏2، ص‏269.
4) واقدى، فتوح‏الشام، بیروت، دارالجیل، ج‏1، ص‏206.
5) همان مصدر، ج‏1، ص‏207.
6) همان مصدر، ص‏208.
7) واقدى، فتوح‏الشام، ج‏1، ص‏21.
8) طبقات، ج‏8، ص‏34؛ الاصابة، ج‏8، ص‏4؛ الدرالمنثور، ص‏25؛ اسدالغابة، ج‏6، ص‏132؛ تاریخ طبرى، ج‏5، ص‏461؛ عقدالفرید، ج‏1، ص‏358 - 344؛ بلاغات النساء، ص‏37 و 74؛ تاریخ دمشق، ص‏254؛ جمهرة انساب العرب، ابن‏حزم، ص‏197؛ حدائق الحقائق فى تکملة الشقائق المسمّى ذیل الشقائق النعمانیة، عطااللَّه امین یحیى معروف به «نوعى‏زاده»، ص‏81.
9) ابن‏سعد، طبقات، ج‏6، ص‏220، و نگاه کن: عمر رضا کحّاله، اعلام النساء، مؤسسه الرساله، 1984، ج‏5، ص‏235 - 234؛ و نیز نگاه کن: طبرى، ابوجعفر بن‏محمد بن‏جریر، تاریخ طبرى، تحقیق على مهنا، مؤسسة الاعلمى للمطبوعات، بیروت، چاپ اول، 1998، ج‏4، ص‏500.
10) [منظور نویسنده همان بانوى قهرمان کربلا حضرت زینب کبرا(س) است که در برخى منابع تاریخى از او به عنوان «ام‏کلثوم» نام برده‏اند و همین باعث شده که برخى زینب(س) و ام‏کلثوم را یک نفر بدانند و براى حضرت فاطمه(س) فقط یک فرزند دختر قائل باشند. به هر حال چه زینب(س) و ام‏کلثوم(س) را چنان که معروف است و منابع تاریخى نیز به خوبى گواهى مى‏دهد دو نفر بدانیم و چه یک نفر، مقصود نویسنده و منابعى که از آن نام برده، حضرت زینب(س) است که علاوه بر کوفه در شام نیز آن خطبه تاریخى و ماندگار را در کارنامه سراسر ایمان و شرف و آزادگى و هاشمى و علوى خویش ثبت کرد و تعجب است که نویسنده به آن اشاره نکرده است. البته چنان که در منابع تاریخى کربلا آمده، ام‏کلثوم خواهر زینب(س) نیز ساکت نبوده است. مترجم‏]
11) ابن‏اثیر، اسدالغابة، ج‏5، ص‏469؛ و نگاه کن: ابن‏حجر عسقلانى، الاصابة، ج‏8، ص‏100؛ و نیز نگاه کن: محمد حسون، اعلام النساء المؤمنات، دار الأسوة للطباعة و النشر، ایران، چاپ دوم، 1418ه، ص‏239، و نیز نگاه کن: ابن‏طیفور، ابوالفضل بن‏ابى‏طاهر، بلاغات النساء، منشورات مکتبة بصیرتى، ایران، ص‏23.
12) عمر رضا کحّاله، اعلام النساء، ج‏3، ص‏224 - 202.
13) همان مصدر، ج‏3، ص‏155 - 137.
14) ذهبى، محمد بن‏احمد بن‏عثمان، میزان‏الاعتدال فى نقد الرجال، تحقیق على‏محمد یجاوى، دارالمعرفه، بیروت، 1963، ج‏4، ص‏604.
15) ابن‏اثیر، اسدالغابه، ج‏5، ص‏551؛ و نگاه کن: عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج‏5، ص‏141 - 140.
16) ذهبى، محمد بن‏احمد بن‏عثمان، سیر اعلام النبلاء، تحقیق الارناؤوط و محمدنعیم العرقسوسى، مؤسسة الرسالة، بیروت، 1413، ج‏18، ص‏277؛ و نگاه کن: ابن‏کثیر، البدایة و النهایة، ج‏2، ص‏105.
17) ابن‏قاضى شهبه، ابوبکر بن‏احمد بن‏محمد بن‏عمر، طبقات الشافعیه، تحقیق حافظ عبدالعلیم‏خان، عالم الکتب، بیروت، چاپ اول، 1407، ج‏1، ص‏13.
18) ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج‏23، ص‏93 - 92؛ و نگاه کن: ذهبى، العبر فى خبر من عبر، تحقیق محمدسعید بن‏بسیونى زغلول، دار الکتب العلمیة، بیروت، 1985، ج‏4، ص‏40؛ و نیز نگاه کن: عمر رضا کحاله، اعلام‏النساء، ج‏4، ص‏243.
19) ابن‏کثیر، البدایة و النهایة، ج‏14، ص‏72.
20) شافعى، محمد بن‏ادریس، کتاب الامّ، دارالفکر للطباعة و النشر و التوزیع، چاپ دوم، 1983، بیروت، ج‏1، ص‏12.
21) مقریزى، احمد بن‏على، الخطط المقریزیه، دار صادر، بیروت، ج‏2، ص‏441؛ و نگاه کن: عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج‏5، ص‏188.
22) ابن‏جوزى، صفة الصفوة، ج‏4، ص‏331؛ و نگاه کن: عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج‏4، ص‏71.
23) ذهبى، العبر فى خبر من عبر، ج‏3، ص‏65 - 66؛ و نگاه کن: ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج‏20، ص‏543 - 542. و نیز نگاه کن: ابن‏خلکان، احمد بن‏محمد بن‏ابى‏بکر، وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان، دار الفکر، بیروت، 1969م، ج‏2، ص‏478 - 477.
24) مقرى تلمسانى، احمد بن‏محمد، نفح الطیب فى غصن الاندلس الرطیب، تحقیق احسان عباس، دار صادر، بیروت، 1988، ج‏4، ص‏290؛ و نگاه کن: زرکلى، خیرالدین، الاعلام، قاموس تراجم الاشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، دارالعلم للملایین، بیروت، چاپ هشتم، 1989، ج‏3، ص‏240 - 239، و نیز نگاه کن: عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج‏5، ص‏141 - 140.
25) زرکلى، الاعلام، ج‏5، ص‏131؛ و نگاه کن: عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج‏4، ص‏80.
26) محمد بن‏احمد حسنى فاسى مکى، العقد الثمین فى تاریخ البلد الامین، تحقیق محمود طناحى، چاپخانه السنة المحمدیه، قاهره، ج‏8، ص‏363 - 177.
27) [اجازه، اصطلاحى است که عمدتاً در علم حدیث به کار مى‏رود. اجازه دادن و اجازه گرفتن به معناى تأیید شایستگى شخص براى نقل حدیث با شرایط و در محدوده‏اى که اجازه دهنده معین مى‏کرد مى‏باشد. این اصطلاح در موضوع اجتهاد نیز کاربرد داشته و دارد که به معناى گواهى اجتهاد شخص مى‏باشد. در اینجا ظاهراً همان اجازه روایت و یا قرائت منابع خاص روایى مى‏باشد که به هر حال نشان‏دهنده اعتماد به توان حدیث‏شناسى شخص مى‏باشد، به ویژه که خود به دیگران اجازه روایت و قرائت مى‏داده‏اند. مترجم‏]
28) محمد بن‏عبداللَّه بن‏حمید، السحب الوابلة على ضرائح الحنابلة، تحقیق بکر بن‏عبداللَّه و عبدالرحمن بن‏سلیمان، بیروت، موسسة الرسالة، 1996، ج‏3، ص‏1228 - 1227.
29) به صفحات 60، 106 و 134 تا 138 کتاب یاد شده مراجعه کن.
30) عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج‏4، ص‏287.
31) زرکلى، الاعلام، ج‏1، ص‏290 - 289.
32) ذهبى، سیر اعلام النبلاء، ج‏22، ص‏543 - 133؛ و نگاه کن: زرکلى، الاعلام، ج‏3، ص‏216؛ و نیز نگاه کن، مقریزى، احمد بن‏على، کتاب السلوک لمعرفة دول الملوک، دارالکتب، قاهره، 1972، ج‏1، ص‏271.
33) زرکلى، الاعلام، ج‏5، ص‏130؛ و نگاه کن: عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج‏4، ص‏43.
34) عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج‏2، ص‏329.
35) بغدادى، اسماعیل‏شاه، هدیة العارفین اسماء المؤلفین و آثار المصنفین من‏کشف الظنون، دار الفکر، بیروت، 1982، ج‏1، ص‏415؛ و نگاه کن: عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج‏2، ص‏284 - 283.
36) عمر رضا کحاله، اعلام النساء، ج‏5، ص‏198 - 197.
37) همان مصدر.
38) همان مصدر و نیز نگاه کن:
P. voorhoeve, critical survey of studies on the languages of sumatra the hague 5591,5 - 8, and p. voorhoeve, Iskandar Muda, Zoon ran Ali, Btlv 701, 463/5.