سخن اهل دل‏

هشتمین اختر رخشان ولا

حبّذا حضرت سلطان شرف خسرو طوس‏
کن عنایت که بیایم به جوارت پابوس‏
هشتمین اختر رخشان ولا ماه وفا
هست در نُه فلک عشق و صفا شمس شموس‏
رهبر اعظم اسلامى ولىِّ داور
قائد خلق به اعصار تویى میر نفوس‏
هست امداد و عنایات شریفت کافى‏
جهت فتح به جیش عرب و لشکر روس‏
مرقد اطهر رخشان و شریفت زیباست‏
مى‏درخشد به سرِ چرخ چنان تاج خروس‏
چون که از مرقد تو بانگ اذان برخیزد
نى به گوشم رسد از سوى کلیسا ناقوس‏
مظهر اعظم اسماء خداوند، رضاست‏
اى که در بزم خداوند جهانى طاووس‏
کى توان وصف تو گفتن به کلام و به سخن‏
مات از وصف کمالات تو شد جالینوس‏
گر درختان جهان جمله بگردد قرطاس‏
ور مرکّب بشود جملگىِ اقیانوس‏
نشود مدح تو کردن به کلام و گفتار
کى شود جایگزین در دل کوزه قاموس‏
هاتفى گفت سحرگاه ز بام ملکوت‏
به خدا هست رضا ذات خدا را ناموس ...

احمد باقریان (باقر) - جهرم‏

زندگى زیباست‏

من به مهمانى برگ آمده‏ام‏
به تماشاى خزان صد رنگ‏
ژاله مى‏بارد از لرزش برگ‏
برگ مى‏ریزد از جنبش باد
چه هیاهوى غریبى است به باغ ...!
مى‏روم تا گذر تنهایى‏
مى‏نشینم سرمست‏
زیر آن چتر کهنسال بلوط
مثل یک مادر پیر
ریشه افشانده به خاک‏
شاخه گسترده در آن آبى پاک‏
هر زمان از نفس سرد خزان‏
دامنى پولک زرین به زمین مى‏ریزد
چه تماشاگر سحرآمیزى! ...
چه کسى مى‏گوید که:
خزان قاصد بى‏برگى‏هاست؟!!
رنگ در رنگ به هم بافته باغ‏
فرشى از ابریشم‏
سرخ و عنابى و زرد
سبز و سرخابى و شنگرف و کبود
در خزان روح بهارى جارى است ...!
چشم دل را بگشاى‏
سینه از زنگ کدورت بزداى‏
و در آن آینه پاک ببین‏
در تن سبز درخت‏
در دل سبز زمین‏
روى هر برگ به خاک افتاده‏
زندگى مى‏جوشد ...

هما ارژنگى‏

بیت بارانى‏

لحظه‏ها را باید ساخت‏
عشق خود مى‏جوشد
از پسِ تاریکى شب دل باید شست‏
باید از نور، چراغى به امانت بگرفت‏
و براى فردا
بیتى از جنس گل و باران‏
ساخت‏
ستاره سازگار

بضعه موسى(ع)
آتش موسى عیان از سینه سیناستى‏
یا که زرین بارگاه بضعه موساستى‏
بضعه موسى بن‏جعفر فاطمه کز روى قدر
خاک درگاهش عبیر طره حوراستى‏
نوگلى رنگین ز طرف گلشن یاسین بود
آیتى روشن ز صدر نامه طاهاستى‏
پرتویى از آفتاب اصطفاى مصطفى‏
زهره‏اى از آسمان عصمت زهراستى‏
صحن او را هست اقصى پایه عزت چنان‏
کز شرف مسجود سقف مسجد اقصاستى‏
پستى از صحن حریمش را به پا طاق حرم‏
کین مکان عزت و آن مسکن غبراستى‏

فتحعلى‏خان صبا