نویسنده

 

قصه‏هاى شما(97)

مریم بصیرى‏

فردا دیر است‏
صدیقه شاهسون - نجف‏آباد

نیلوفر عشق‏
نجمه مصدقى - بوشهر

بانویى به نام ستاره‏
اکرم نجاتى ماسال - رشت‏

کلاغ‏هاى همیشه - یاس‏ها
مهدى افخمى - مشهد

صدیقه شاهسون - نجف‏آباد

خواهر عزیز، موضوع بسیار زیبایى را براى اثرتان انتخاب کرده‏اید اما از لحاظ پرداخت داستانى نتوانسته‏اید آن طور که لازم است حق مطلب را ادا کرده و موضوع را به سرانجام درستى برسانید.
تنهایى پیرزن و انتظار بیهوده او خوب است ولى بازگشت ناگهانى به گذشته وجهى ندارد و اگر مى‏خواستید زحماتى را که پیرزن براى فرزندانش متحمل مى‏شود نشان دهید، باید صحنه‏هاى تأثیرگذارتر و مهم‏ترى را به تصویر مى‏کشیدید نه اینکه تنها به یک تصویر و توصیف عادى گذشته بپردازید.
مشکل دیگر کارتان که به راحتى هم حل مى‏شود این است که برخى جملات و توصیفات روان نیستند و لازم است با یک دوباره‏نویسى به پالایش برسند و با یک ویرایش مجدد بیشتر بر زبان بچرخند.
توصیف زمانى و مکانى، عمل داستان را نیز قوت مى‏بخشد، پس سعى کنید با افزودن بیشتر این گونه توصیفات و با تفکر و تخیل قوى‏تر اقدام به بازنویسى دوباره بکنید و حوادث و شخصیت‏هاى غیر ضرورى را کنار بگذارید و با تکیه بر عناصر داستان‏نویسى، اثرى جذاب‏تر خلق کنید.
در ضمن خوب است به مشاغل و مشکلات فرزندان پیرزن بیشتر توجه کنید و نشان دهید که آنها به خاطر کارهایى بى‏اهمیت از مادرشان غافل مى‏شوند.
منتظر هستیم تا اثر اصلاح شده شما به دست‏مان برسد.

نجمه مصدقى - بوشهر

دوست عزیز، کاملاً آشکار است که براى نوشتن این داستان زحمت زیادى کشیده‏اید ولى متأسفانه زحمات‏تان هدر رفته است. داستان فقط خلق لحظات عاطفى نیست و شخصیت‏پردازى مهم‏ترین اصلى است که باید رعایت شود. قهرمانان اثر شما در همان نگاه اول عاشق هم مى‏شوند آن هم در شرایطى که دختر داستان‏تان فقط یک خدمتکار است و به اربابى ظالم فروخته شده است. چطور امکان دارد در آن خانه با وجود آن همه انسان پلید که این دختر را مى‏آزارند ناگهان پسر برادر ارباب آن همه با آداب و اخلاق باشد و در هر شرایطى که ظلمى به این دختر مى‏رود، در نقش ناجى ظاهر شود؟
جداى از اینکه فاصله طبقاتى این دو و مشکلاتى که دارند دیگر براى خواننده امروزى جذابیت ندارد، نوع نگاه شما نیز چیزى بر این طرح تکرارى نیفزوده است.
عمق نگاه به شخصیت‏ها و دقت در اعمال و گفتار آنها را هرگز فراموش نکنید. شاید براى اولین بار برخى خوانندگان از مطالعه چنین داستانى لذت ببرند ولى بعدها از خود مى‏پرسند چرا دختر چنین کرد و چرا پدر او چنان کرد و چرا ارباب ... .
زندگى باید با تمام محاسن و معایب آن در جریان باشد نه اینکه فقط دنیاى قصه‏تان محدود به مصیبت‏هاى این دختر و عشق ناگهانى او شود. قدرى واقع‏گراتر به دنیاى اطراف‏تان نگاه کنید و مشکلات را منطقى‏تر حل کنید و نگذارید همه گره‏ها به عشقى کودکانه حل شود. به فرض اگر برادرزاده خان به جاى کمک به دختر، بیشتر او را تحت فشار مى‏گذاشت آن وقت چه مى‏شد؟ یا اگر «وجیهه» قدرى براى رفتارهایش دلیل داشت داستان به کجا منتهى مى‏شد؟
در ضمن ناگهان در میان جمله‏هاى دو شخصیت، سریع زمان و مکان را تغییر مى‏دهید و به سراغ ماجرایى دیگر مى‏روید که در داستان شما اصلاً جالب نیست؛ هر چند ممکن است در داستان‏هاى مدرن، زیبا به نظر مى‏رسد.
البته باز هم متذکر مى‏شویم که تلاش شما حتى براى نوشتن این داستان هم ارزنده است، ولى باید تلاش بیشترى بکنید و به روابط على و معلولى و منطق کردارى آدم‏ها بیشتر توجه کنید تا خواننده از رفتار شخصیت‏ها وازده نشود.
منتظر دیگر آثارتان هستیم.

اکرم نجاتى ماسال - رشت‏

دوست گرامى، اثر شما در مورد دخترى است که بیمارى اعصاب و روان دارد و با جن و پرى در ارتباط است تا اینکه بیماریش خوب مى‏شود و از دست هذیان‏هایش خلاص مى‏شود.
ابتدا باید گفت که جن و پرى، اوهام نیست ولى ممکن است در شرایطى باعث بیمارى کسى شوند؛ مثلاً پرى آدمخوار در اثر شما هم معلوم نیست که پرى خوبى است یا بد؟ سوژه خوبى را براى نوشتن انتخاب کرده‏اید ولى باید بدانید که نمى‏توانید سرسرى از روى آن بگذرید بلکه باید با دقت و مطالعه بسیار و دیدن آدم‏هایى که جن‏زده شده‏اند، دست به قلم ببرید. «منیرو روانى‏پور» نویسنده معاصر کشورمان چندین کتاب داستان در مورد جن و پرى‏هایى دارد که در جزایر جنوب و یا شمال کشور زندگى مى‏کنند؛ مى‏توانید با خواندن آن کتاب‏ها و دیگر داستان‏هاى مشابه ابتدا ذهنیت‏تان را در این مورد روشن‏تر کنید و سپس به داستانى تخیلى روى بیاورید.
جداى از موضوع، متأسفانه پرداخت شما هم اشکال دارد. اثرى که ارسال کرده‏اید یک طرح گسترده داستان است ولى داستان نیست بلکه تنها شما به صورت خلاصه به کل ماجرا اشاره کرده‏اید؛ در صورتى که باید بیشتر به قهرمان خودتان جان بدهید و به جاى تعریف رؤیاى او با پرى، مستقیماً وى را در مقابل پریان قرار دهید و از عکس‏العمل‏هاى او و مشکلاتى که در این ارتباط برایش پیش مى‏آید، سخن بگویید.
منتظر هستیم تا این اثر خود را با دقت بازنویسى و دوباره برایمان ارسال کنید.

مهدى افخمى - مشهد

برادر محترم، بهتر است ابتدا یک خط داستانى قوى و مشخص براى طرح‏تان انتخاب کنید و تمام حوادث و شخصیت‏هاى لازم را با شخصیت‏پردازى درست و گره‏افکنى به موضوع اصلى مرتبط کنید تا اینکه اثرتان کمتر دچار سردرگمى و تشتّت باشد.
سیر در اوهام و خیالات اشخاص و گریز زدن به جریان سیال ذهن بسیار هنرمندانه و زیباست اما این گریز باید کاملاً آگاهانه باشد و نویسنده به تمام جزئیات آشنا، تا کارش کامل شود.
در داستان شما خاطرات قهرمان پس و پیش مى‏شوند و حوادث بدون هیچ نظم و قانونى عقب و جلو مى‏روند. استفاده از چنین تکنیک‏هایى باید در جاى درست خود به کار برود و گرنه خواننده با داستان ارتباط لازم را برقرار نخواهد کرد.
«یاس‏ها» به نسبت کار اول‏تان، زیباتر است، هر چند هنوز هم در همان اوهام و خیالات «کلاغ‏هاى همیشه» سیر مى‏کنید، اما کارتان منطقى‏تر است.
«مقنعه سیاه را از سر کَند، دلش مى‏خواست که با مقنعه سرش هم کنده مى‏شد. مقنعه را که روى تخت انداخت خودش را با سرش در آینه دید، از خودش فرار مى‏کرد. مانتوى بلند برفى، دکمه‏هاى بزرگ سفید و قرمز از زیر خاک سر بر مى‏آوردند. نیزه پدر به مین‏ها مى‏خورد، آهسته با انگشتان سبابه راست و چپش اطراف مین را تمیز کرد. مین بالا و بالاتر مى‏آمد؛ به آسمان قد مى‏کشید. مانتو از تنش کنده شد، خاک پاکسازى شده بود، مانتو گیر کرد، کشید، دکمه سفید و قرمز به هوا پرید، مین منفجر شد، به چشمانش در آینه خیره شد ...»
قهرمان داستان شما که در خیالاتش غرق است، همزمان با در آوردن لباسش لحظه به لحظه خاطرات پدرش از جنگ را مرور مى‏کند و گویى این یادآورى‏ها او را به بستر تب و بیمارى مى‏کشد تا اینکه صبح عافیت فرا مى‏رسد و چشم دختر به یاس‏هایى مى‏افتد که مادرش در گلدان گذاشته است.
داستان با اندکى تغییرات جزئى، شروع خوبى دارد ولى با ورود شخصیت‏هایى چون ریحانه و مهدى، گنگ مى‏شود. پایان داستان هم زیباست، تنها زیبا و نه کارگشا و در راستاى گره‏هایى که در داستان ایجاد شده است؛ قبول نشدن در کنکور یک مشکل است، سردرگمى و بیمارى مشکلى دیگر و پایان اینها با یاس هر چند زیباست ولى کافى نیست مگر اینکه گل یاس در صحنه‏هاى پیشین کارکردى منطقى داشته باشد و یا اینکه با استفاده از کدهایى خواسته باشید یاس را نمادى از صبح امید و پیروزى نشان دهید.
ابتدا سعى کنید روى شخصیت‏هاى فرعى بیشتر کار کنید، سپس روى پایان اثرتان زیادتر دقیق شوید و در نهایت با قلمى روان‏تر آن را بازنویسى کرده و دوباره برایمان ارسال کنید. موفق باشید.