نویسنده

 

خانواده، عشق، استوارى (11)
هجرت از «من» به «ما»

احمد حیدرى‏

خودخواهى، خودمحورى و «منیّت» که همان محور قرار دادن فهم، اراده و خواستِ فرد بدون توجه به فهم، اراده و خواست دیگران است، در اسلام و بیشتر منطق‏هاى اخلاقى، به شدت نکوهیده مى‏باشد. پیامد این خصلت شیطانى، نفى ارزش و شایستگى‏هاى افراد دیگر و انحصارطلبى است. تا انسان در این مرحله است، دیگران را فقط به عنوان خدمتگزار و کمربسته در پیشگاه مى‏خواهد و همگرایى، همراهى و همدلى به وجود نمى‏آید:
جان گرگان و سگان از هم جداست‏
متحد جان‏هاى شیران خداست‏

حاکمیتِ «منِ» فردى از دوران کودکى شروع مى‏شود و تا انسان به مرحله بلوغ عقلى نرسیده، ادامه دارد. کودک فقط خودش را مى‏بیند و همه چیز را براى خویش مى‏خواهد حتى به پدر و مادر به چشم وسیله و ابزار مى‏نگرد.
نظام آفرینش طورى تنظیم شده که زمینه خروج انسان‏ها از لاک خودبینى و خودپرستى فراهم گردد و پوسته سخت «من» از اندام او بیفتد و با ورود به فضاى «ما» امکان رشد بیشتر یابد و به سوى تعالى و کمال سوق داده شود؛ از این‏رو با پا گذاشتن به سن بلوغ جسمى و جنسى، گرایش به جنس مخالف در او پیدا مى‏شود که از نشانه‏هاى وجود و حکمت پروردگار است:
«از آیات خدا اینکه از جنس خودتان براى شما همسرانى آفرید و بین شما انس و الفت و همگرایى به وجود آورد.»(1)
در اینجا هم تا زمانى که بلوغ جسمى و جنسى با بلوغ عقلى همراه نشده - که متأسفانه بسیارى از ازدواج‏ها در این هنگام است - زن و شوهر باز به چشم ابزار به هم نگاه مى‏کنند و رابطه زناشویى در حد یک رابطه جنسى - حیوانى است، ولى آنگاه که بلوغ جسمى با بلوغ عقلى همراه گردد، رابطه زناشویى از افق رابطه جنسى و غریزى فراتر رفته و در افق رابطه‏هاى روحى - روانى قرار مى‏گیرد و زن و شوهر به سوى یگانه شدن پیش مى‏روند و دلبستگى‏هاى روحى، آن دو را به هم پیوند مى‏دهد و یگانه مى‏سازد، نیز همگرایى و همنوایى فوق‏العاده بین آنان ایجاد مى‏نماید، به طورى که دیگر «من» و «تو» رخت بربسته و «ما» ظهور مى‏کند.
«ویل دورانت» معتقد است که دلبستگى‏هاى روحى زن و شوهر که نتیجه تماس و معاشرت است، چنان شدت مى‏یابد که حتى در ظاهر و جسم آنان هم اثر گذاره و قیافه‏هاى زن و مرد را شبیه همدیگر مى‏سازد، یعنى همخوانى روحىِ حاصل از معاشرت و ازدواج چنان شدید و قوى است که به هماهنگى جسمى هم مى‏انجامد.(2)
اثر روحى و تربیتى ازدواج است که آن را ارزشمند ساخته و در ردیف اعمال صالح بلکه از شایسته‏ترین کردارها قرار داده است، زیرا انسان را از «من»، فردیت و خودپرستى دور مى‏سازد و به «ما» شدن سوق مى‏دهد. ابتدا با همسرش همنوایى و همگرایى پیدا مى‏کند و بعد با خانواده او، بدین گونه گستره همگرایى‏اش وسعت مى‏یابد تا با همه بندگان خدا احساس همنوایى کند و در نمازهاى روزانه‏اش از صمیم قلب براى همه بندگان از جمله خودش یارى و هدایت بطلبد:
ایّاک نعبدُ و ایّاک نستعینُ‏
و در آخر هم بر همه آنان درود فرستد «السلام علینا و على عباد اللَّه الصالحین».
اگر ازدواج در راستاى کنار زدن «من» فردى و «ما» شدن باشد، ارزشمند و موفقیت‏آمیز است، ولى اگر زن و مرد پس از ازدواج، هنوز در لاک سخت خودپرستى و خودخواهى باشند، به موفقیت و شادکامى نمى‏رسند و منافع فردى آنها با هم ناسازگارى پیدا خواهد کرد و «منیّت»ها با هم مخالفت خواهند کرد، زیرا اختلاف، دوگانگى، کشمکش و نزاع ثمره نامبارک «منیّت» است.

شناسایى روحیات یکدیگر، مقدمه تفاهم و یگانگى‏

زن و مرد پیش از ازدواج مى‏بایست در جهت شناسایى روحیات یکدیگر تلاش کنند و سعى در همسان‏گزینى داشته باشند. اگر در آن مرحله با برنامه‏ریزى صحیح اقدام کرده باشند، مقدار زیادى از راه تفاهم و یگانه شدن را رفته‏اند اما چنانچه در آن مرحله بدون رعایت دستور عمل‏هاى لازم اقدام کرده باشند، حالا باید تلاش بیشترى داشته باشند و در جهت شناسایى روحیات یکدیگر بیشتر کوشش کنند تا زمینه تفاهم فراهم آید، ولى در هر حال پیش از ازدواج نمى‏توان به شناخت کاملِ طرف مقابل رسید. لازم است در ماهها و سال‏هاى ابتداى ازدواج جهت شناسایى روحیات همسر سعى کرد و با شناختى که از راه همنشینى شبانه‏روزى به دست مى‏آید، راههاى تفاهم و همدلى را شناسایى نمود و پیمود.
بعضى از روحیات تقریباً عمومى مى‏باشند و برخى روحیات اختصاصى زن یا مرد است. در باره روحیات عمومى گفته‏اند:
مردان به هنگام پیشآمد مشکل در خود فرو رفته و به جستجوى راه حل برمى‏آیند، حال آنکه زنان در این مواقع انتظار دارند گوش شنوایى براى مشکل‏شان پیدا شود، هر چند راه حلى براى مشکلات‏شان پیدا نگردد.
زنان با صحبت کردن و حرف زدن تسکین و آرامش مى‏یابند و نیاز روحى و روانى آنان برآورده مى‏گردد. زن اولین کار پیش رویش را تسلى یافتن از طریق حرف زدن مى‏داند و در واقع نیاز دارد شوهرش فقط به حرف‏هایش گوش دهد. چنانچه نیاز روانى زن در این گونه مواقع برآورده شود، به طور طبیعى احساس خوشایندى پیدا مى‏کند.
مردان تمایل دارند خیلى سریع و بدون حاشیه وارد اصل ماجرا شوند و اصل مشکل را بدانند. وقتى مجبور مى‏شوند به تمام جزییات صحبت‏هاى همسرشان گوش دهند و تا آخر منتظر بمانند، زود خسته و عصبانى مى‏شوند.
یکى از عوامل بگو مگو میان زن و شوهر، عدم آگاهى و شناخت نسبت به تفاوت خصلت‏ها و خصوصیت‏ها است. از طرف دیگر، وقتى مرد دچار مشکلى شده و در خود فرو مى‏رود تا راه حل آن را بیابد، زن به اشتباه تصور مى‏کند شوهرش تمایل ندارد با او حرف بزند و به او بى‏اعتنا شده و دوستش ندارد، از این‏رو شروع به موضع‏گیرى نموده و مشاجرات لفظى را شروع مى‏کند. اگر مرد هم به شرح جزییات مشکل زن گوش ندهد، باز گمان مى‏کند از روى بى‏علاقگى و بى‏اعتنایى به اوست و قهر و مشاجره و ... شروع مى‏شود.(3)
آنچه بیان شد، روحیه عمومى مردان و زنان بود که توجه بدان اهمیت بسیار دارد اما علاوه بر آن، شناخت روحیاتِ اختصاصى زن یا شوهر بسیار لازم است و شناخت و رعایت آنها در پیدا شدن انس و تفاهم بسیار تأثیرگذار مى‏باشد. اگر زن و شوهر روحیات، اخلاق، گرایش‏ها و تنفرهاى همدیگر را بشناسند و در زندگى رعایت کنند، همگرایى آنان بسیار خواهد شد اما اگر زن و شوهرى پس از سال‏ها زندگى مشترک ندانند شریک زندگى‏شان به چه چیزى علاقه‏مند و از چه چیزى متنفر است، مثلاً هنگام خرید هدیه، اثاث منزل و ... به گرایش‏هاى همدیگر توجه نداشته باشند، طبیعى است مورد بى‏توجهى بلکه قهر همسرش قرار گیرد، در این صورت شایسته نیست غیر از خودش را ملامت کند. به جریان زیر توجه کنید:
مردى تصمیم مى‏گیرد براى همسرش در سالروز ازدواج‏شان هدیه‏اى بگیرد. دو روز عصرها به دنبال هدیه‏اى مناسب مى‏گردد و پس از دو روز جستجو، هدیه‏اى را مى‏بیند و با شوق آن را خریده و کادوپیچ مى‏کند و با نوشتن جملاتى که بیانگر محبت و علاقه اوست، به سوى منزل روان شده و با چهره خندان و شاداب هدیه را به همسرش تقدیم مى‏کند. همسر از اینکه شوهرش براى او سالگرد ازدواج گرفته، شاد مى‏گردد و با چهره خندان و گشاده هدیه را ستانده، پس از عرض تشکر و قدردانى، آن را باز مى‏کند اما با پیدا شدن نوع هدیه به یکباره چهره‏اش در هم فرو مى‏رود و ناراحتى همه وجودش را فرا مى‏گیرد؛ با این حال خود را کنترل کرده و به آرامى به همسرش مى‏گوید: «دستت درد نکند.» سپس آرام به اتاق خود مى‏رود. مرد از ناراحتى همسرش مطمئن است و مى‏داند هدیه بخصوص رنگش باب میل همسرش نبوده، تازه یادش مى‏آید که زنش از رنگ قرمز متنفر است و هدیه او پارچه‏اى قرمزرنگ بوده است!

تعهد متقابل‏

زن و مرد با ازدواج از زندگى مجردى و انفرادى جدا شده و زندگى جمعى را شروع مى‏کنند. هر کدام از آنان از زندگى مجردى بُریده و آن را برآورنده نیازهاى خود ندیده‏اند و ازدواج و زندگى مشترک زناشویى را براى نجات یافتن از کاستى‏هاى دوران مجردى و رسیدن به آرامش و خوشبختى برگزیده‏اند، چنان که هر کدام با ازدواج به طرف مقابل تعهد مى‏دهد همراه او در به دست آوردن آسایش، آرامش و خوشبختى بکوشد و نسبت به او مسئولیت داشته باشد، از این‏رو پس از ازدواج هیچ کدام نباید بر محور خواسته‏هاى خود حرکت کند و بیندیشد، بلکه تلاش و کوشش آنها باید پیرامون محور خوشبختى مشترک‏شان باشد. ادبیاتى که زن و شوهر پس از ازدواج باید رعایت کنند، مطابق نمونه زیر باشد:
از کجا فهمیدى من هم این را دوست دارم؟
با پیشنهاد شما موافقم.
چه خوراک خوبى تهیه دیده‏اى، من هم این غذا را بسیار دوست دارم.
مایل نیستى فلان جا برویم؟ من هم رغبتى ندارم.
تو که مریض هستى چرا پیش دکتر نمى‏روى؟ من ناراحتم.
من از تلاش تو براى زندگى‏مان شرمنده و متشکرم.
خیلى دلم براى پدر و مادرت تنگ شده است.
در مهمانى چون تو نبودى، خوش نگذشت.
در ادبیات بالا همگرایى محور است و چنین ادبیاتى زن و مرد را به هم نزدیک و نزدیک‏تر مى‏سازد و به سوى یگانگى و وحدت حقیقى سوق مى‏دهد.
نکته مهم دیگر اینکه هیچ کدام از زن و مرد نباید دنبال برترى باشد. به دستور عمل تربیتى بسیار خوبى از یک متخصص امور خانواده - دکتر هنگرفورد - توجه کنید:
اصرار نکنید آنچه را تا به حال عادت شما بوده است، حتماً ادامه دهید و سعى کنید خود را با محیط تازه و زندگى جدید، متناسب سازید، زیرا همه از همسر غیر قابل انعطاف و خودرأى دورى مى‏کنند. زیاد اصرار نکنید که حرف خود را به کرسى بنشانید و به دیگرى هم فرصت بدهید که نسبت به عقاید خود، گاهى بر شما غلبه کرده و ارضاى خاطرش فراهم شود.(4)

خویشاوندان «ما»

از مسائل بسیار مهم در زندگى، معاشرت و رفتار زن یا شوهر با خویشاوندان و بستگان طرف دیگر است. ازدواج به معناى واقعى کلمه یعنى یگانه شدن دو نفر که لازمه این یکرنگى و وحدت آن است که هر یک از زن یا شوهر پس از ازدواج همه خویشاوندان همسر را مانند خویشاوندان خود بداند و احترام کند و بدانان علاقه نشان دهد. معمولاً در کشور ما - و شاید در بیشتر کشورها به دلیل روحیه مردسالارى - پس از ازدواج، مرد از همسرش انتظار دارد به پدر، مادر، خواهر و برادران وى احترام بنهد و خدمت نماید و حرمت آنان را حفظ کند. زنان در این زمینه - جز افراد اندکى - خوب عمل مى‏کنند. آنها پدر و مادر شوهر را مانند پدر و مادر خود مى‏بینند و احترام مى‏کنند، نیز نسبت به فامیل و وابستگان شوهر احساس خویشاوندى پیدا مى‏کنند و به آنان ابراز علاقه مى‏نمایند و احترام مى‏گذارند، ولى متأسفانه مردها در این زمینه به وظیفه وجدانى - انسانى و تعهد دوسویه خوب عمل نمى‏کنند و بسیارى از آنان نسبت به فامیل همسرشان توجه و احترام کافى ابراز نمى‏نمایند، بلکه با آنان قطع رابطه مى‏کنند، حتى از همسرشان مى‏خواهند و انتظار دارند که با پدر، مادر، خواهر، برادر و دیگر افراد فامیلش قطع رابطه کند بدون اینکه توجه داشته باشند انتظارى غیر انسانى و ظالمانه است.
رابطه انسان با پدر، مادر و بستگانش مانند رابطه شاخه درخت با ریشه، تنه و شاخه‏هاى دیگر است که انتظار قطع رابطه آن یعنى بریدن شاخه از درخت و قطع رابطه او با ریشه، تنه و شاخه‏هاى دیگر، که به خشکیدن شاخه مى‏انجامد.
دستور عمل‏هاى فراوان قرآن راجع به احترام به پدر و مادر و صله رحم عمومى است و همه افراد اعم از زن و مرد موظف به رعایت آنها مى‏باشند. زن با ازدواج کردن، از این وظیفه معاف نمى‏گردد و شوهرش هم حق ندارد او را از انجام این وظیفه باز دارد، بلکه ایمان شوهر باید او را وا دارد توصیه کند این وظیفه را بهتر انجام دهد.
مردها و همچنین بعضى زن‏ها بدانند ممکن است بتوانند با سوء استفاده از قدرت و توان خود، همسرشان را وادار به قطع ارتباط با پدر و مادر و خویشاوندان کنند، نیز خودشان نسبت به آنها احترام و تکریمى روا ندارند، ولى باید توجه داشته باشند این اقدام‏شان ظلم بس بزرگى است و پیامدهاى وخیمى در دنیا و آخرت براى آنان خواهد داشت.
زمانى که مرد همسرش را به قطع ارتباط با پدر و مادر و خویشاوندان مجبور مى‏سازد و خودش هم از احترام و گرامیداشت آنان خوددارى مى‏ورزد، به طور طبیعى مورد نفرت و کینه همسرش واقع مى‏شود و علاقه بین آنان سست مى‏شود، علاوه بر اینکه زن نسبت به علاقه‏مندى شوهرش، خود نیز مشکوک مى‏گردد، زیرا نمى‏توان به کسى علاقه‏مند بود، ولى به خویشاوندان به ویژه نزدیکان او محبت نورزید یا بغض آنان را در دل داشت. سخن معصومین را که بیانگر واقعیت است آویزه گوش قرار دهید:
دوستان تو سه کس‏اند: دوستت، دوستِ دوستت و دشمنِ دشمنت.
دشمنان تو نیز سه کس است: دشمنت و دشمنِ دوستت و دوستِ دشمنت.(5)
زن و شوهر با ازدواج رابطه عشق و ارادت و دلدادگى برقرار کرده‏اند. نشانه صادق بودن در ادعاى عشق و دلدادگى این است که دوستان همدیگر را دوست بدارند و دشمنان را دشمن.
سخن گرانبهاى امام امیرالمؤمنین على(ع) در این مورد مى‏تواند راهنماى عمل ما باشد.
به زیبایى، طرف خود را خطاب کنید تا جواب زیبا بشنوید.(6)
مردانى که به خویشاوندان همسر خود احترام بگذارند و آنان را گرامى بدارند، نوعاً با احترام و کرامت‏گذارى همسرشان نسبت به خویشاوندان خود روبه‏رو مى‏شوند، و این، واکنش مثبتِ رفتار درست خودشان است.
یک نکته باقى مانده و آن رفتار شوهرانى است که همسران خود را از رفت و آمد با پدر و مادر و خویشاوندان‏شان نهى مى‏کنند و خود نیز با آنان قطع رابطه مى‏نمایند، با این استدلال که آنها در زندگى‏شان دخالت مى‏کنند یا رفتارشان موجب بداخلاقى همسرشان مى‏گردد و ... از این برادران عزیز مى‏پرسیم: آیا همسر آنان حق دارد ایشان را از رفت و آمد و احترام به پدر و مادر و خویشاوندان‏شان باز دارد و خودش هم با آنان قطع رابطه کند؟! با همین استدلال که وقتى به خانه مادرت مى‏روى، تو را پر مى‏کند و تا چند روز رفتارت با من ناپسند مى‏گردد و ...! طبیعى است آنان انتظار چنین تقاضایى از همسر خود را ندارند، پس خود نیز نباید چنین تقاضایى از همسرشان داشته باشند.
افزون بر آن زن یا مرد باید رفتارش را با شریک زندگى‏اش بر مبناى میانه‏روى و عدل و انصاف و محبت و فداکارى قرار دهد و حرف‏هاى اطرافیان نباید او را از جاده انصاف خارج کند. بر فرض که پدر و مادر زن یا شوهر چنین رفتارهایى داشته باشند، باید از همسر انتظار داشت آمد و شد با آنان را به حداقل برساند، نه اینکه قطع رابطه کند. وقتى خداوند قطع رابطه با پدر و مادر مشرک را جایز ندانسته، تکلیف بقیه روشن است. به آیه زیر توجه کنید:
«اگر پدر و مادرت سعى کردند که چیزى را که به آن علم ندارى، شریک من (خدا) قرار دهى [و مشرک شوى‏] در این مورد به هیچ وجه از آنان اطاعت مکن و با آنان به خوبى رفتار کن.»(7)

مادر یا همسر؟

معمولاً بین عروس و مادرشوهر اختلاف و درگیرى وجود دارد و این دو تقریباً شبیه «هوو» هستند زیرا:
مادر پیش از ازدواجِ جوانش، نسبت به او احساس مالکیت داشت، جوانش نیز هنوز به جایى وابسته و دلبسته نبود و همه عشق و علاقه خود را به پاى مادر مى‏ریخت؛ با پایان یافتن ساعت کار به منزل مى‏آمد و در کنار خانواده بخصوص مادر بود. دستپخت مادر را مى‏خورد و لباس‏هایش را مادر مى‏شست و رختخوابش را مرتب مى‏کرد، مادر به این وضعیت خو گرفته بود. با انتخاب همسر و بخصوص در ماههاى ابتدایى ازدواج که جاذبه جنسى در جوان قوى است، به یکباره جذب همسر مى‏شود و همه یا بیشتر توجهش را نثار او مى‏کند، نیز بیشتر وقت خود را کنار او و در خلوت با وى مى‏گذراند. مادر به یکباره با کم‏توجهى جوانش روبه‏رو مى‏گردد اما او که به وضع گذشته خو گرفته بود، به طور طبیعى نسبت به عروسش احساس حسادت و رقابت مى‏کند و او را مانند هوویى مى‏بیند که آمده و مهر و توجه فرزندش را صاحب شده است. این احساس ممکن است او را به دشمنى و بداخلاقى وا دارد.
براى رفع این مشکل هر کدام از مادرشوهر، عروس و فرزند باید به نکته‏هایى توجه داشته و در رفتار خود آنها را رعایت کنند تا کدورت برطرف گردیده و صفا و صمیمیت جایگزین آن شود.
مادرشوهر باید به حالت عاطفى و نیاز غریزى فرزند و عروسش توجه داشته، این گونه رفتار را طبیعى بداند، نیز سعى کند به تدریج به فرزندش یاد بدهد علاقه به همسر با علاقه به مادر قابل جمع است و هر کدام از یک جنس مى‏باشند و با هم منافات ندارند، علاوه بر اینکه با گذشت ماههاى ابتداى ازدواج و فروکش کردن نیاز غریزى، رفتارها به حالت اعتدال و میانه‏روى برخواهد گشت.
توجه زیاد جوان به همسرش و علاقه شدید آنها به همدیگر در ماههاى ابتدایى ازدواج، نیز نیاز آنها به انس و خلوتِ فراوان، طبیعى است اما با گذر زمان به حالت طبیعى باز مى‏گردد و شدت و اوج آن فروکش مى‏کند.
جوان و عروسش نیز باید توجه داشته باشند که به مادر بى‏توجهى نشود و به یکباره مورد بى‏مهرى قرار نگیرد؛ در ضمن توجه به مادر، به او بفهمانند به طور طبیعى جوان از حالا به بعد نمى‏تواند مانند گذشته در خدمت مادر باشد و همه توجهش را به وى سوق دهد، چون هم کشش غریزى و هم وظیفه شوهرى او را به مهر ورزیدن به همسر گرایش مى‏دهد.
دستور عمل قرآن در مورد همسر اوّل به هنگام ازدواج مجدد نیز بسیار کارساز است، زیرا شباهت مادر و همسر اوّل بسیار مى‏باشد. همسر اوّل پیش از ازدواج مجدد شوهر، تنها ملجأ و پناهگاه او بود. همسر با پایان یافتن ساعت کار به خانه و کنار او مى‏آمد و بقیه ساعات شبانه‏روز را در کنار او بود و همه توجه و علاقه‏اش را به پاى او مى‏ریخت و ... اما حالا با ازدواج مجدد و آمدن زن جدید، به یکباره متوجه او مى‏شود و زن اوّل مانند بیوه‏ها مى‏گردد. قرآن در این مورد مى‏فرماید:
همه میل و توجه خود را نثار یک طرف [زن دوم‏] نکنید تا [به زن اوّل ]بى‏اعتنایى گردد و [از همه جا بریده شود.(8)]
مادرشوهرى از دست جوانش گلایه مى‏کرد که از صبح تا عصر که سر کارش است، چندین بار با همسرش [که تازه ازدواج کرده‏اند ]تماس مى‏گیرد و صحبت مى‏کند و حالِ او را مى‏پرسد، ولى حتى یک بار به من که مادرش هستم زنگ نمى‏زند! این گونه رفتار کردن به طور طبیعى مادر را گله‏مند کرده و گاه به ناسازگارى با عروس وا مى‏دارد. بنابراین مردها در پیدا شدن رقابت و حسادت بین همسران‏شان با مادران‏شان تقصیر زیادى دارند اما مى‏توانند با دقت در رفتار خود، به اصلاح رابطه آن دو کمک کنند.

داماد و مادرزن‏

دختر نیز پیش از ازدواج در خانه پدرش و کنار مادر و در خدمت او بوده و تقریباً تحت امر وى عمل مى‏کرده است. بسیارى از مادرها پس از ازدواج دختران‏شان هنوز باور نکرده‏اند که او دیگر دختر پیشین نیست، بلکه خانم یک خانه است، از این‏رو مانند گذشته مى‏خواهند همچنان زیر نظر آنان و پیرو امر و نهى‏شان باشد. علاقه شدید مادر به فرزند را هم اضافه کنید که نمى‏تواند تنهایى دخترش، خسته شدن او به جهت انجام کارِ خانه و مشکلات ابتداى ازدواج دخترش را تحمل کند، به همین جهت گاهى ناراحت مى‏شود و بر ضد داماد جوانش حرف مى‏زند یا اقدامى مى‏کند. این وضع سبب مى‏شود داماد جوان احساس کند همسرش به فرمان او در جهت ترقى زندگى مشترک نیست، بلکه عروسکى در دست مادرزنش است که او را مى‏چرخاند و به موضع‏گیرى علیه داماد و وابستگانش وا مى‏دارد!
مادرِ دختر جوان باید متوجه باشد که دخترش دیگر ازدواج کرده و عهده‏دار مسئولیت زندگى شده است، پس باید سر پاى خود ایستادن و استقلال را تجربه کند. مادر نباید مانند گذشته در همه کارهاى ریز و درشت او دخالت و امر و نهى کند. باید اجازه دهد دخترش حتى اشتباه کند تا آزموده گردد. باید دخترش را به رویارویى با مشکلات بفرستد تا شکیبایى و سازندگى را بیاموزد. او باید از این به بعد دورادور مراقب فرزندش باشد و با کمک غیر محسوس او را یارى دهد. دخالت‏هاى آشکار حتى براى کمک، به زیان پیوند زناشویى و زندگى دخترش مى‏باشد. مهم، انتقال تجربیات است که باید بدون اینکه رنگ دخالت پیدا کند، صورت پذیرد.
پدر و مادرها باید بدانند داماد یا عروس‏شان مانند فرزند خودشان جوان و ناپخته است و امکان اشتباه و خلاف دارد. باید از اشتباهات‏شان چشم‏پوشى کنند و خلاف‏هایشان را نادیده بگیرند و در جهت تقویت رفتارهاى درست‏شان اقدام کنند. هیچ گاه نباید پدر یا مادرِ داماد یا عروس نزد پسر یا دخترشان از عروس یا دامادشان بد بگویند، حتى اگر مى‏خواهند از او انتقادى کنند، ابتدا چند حُسن او را بشمرند، آنگاه به بیان نقطه ضعف بپردازند تا خداى ناخواسته بین همسران جوان ایجاد کدورت نکنند و علاقه آنان را به هم کمرنگ ننمایند و بر مشکلات نیفزایند.
بین دامادها یا عروس‏ها نباید رقابت و عداوت ایجاد کرد. تا آنجا که ممکن است، باید از مقایسه دو عروس یا دو داماد در جمع خوددارى ورزید، زیرا این اقدام بین آنان کدورت و ناراحتى مى‏آورد و رابطه عروس و داماد با مقایسه‏کننده هم بد مى‏گردد.
آخرین نکته خطاب به پسران و دخترانى است که ازدواج کرده و مى‏خواهند با پدر و مادر همسر خود رابطه خوبى داشته باشند. برادر عزیزى که ازدواج کرده‏اى، اگر پدر یا مادرت به تو یا به همسرت حرف تندى زد یا کارى کرد که نشان دخالت داشت و یا با رفتارش باعث آزرده‏خاطرى همسرت شد، آیا با او قطع رابطه مى‏کنى؟ آیا او را به شدت توبیخ مى‏نمایى یا حداکثر از او گلایه مى‏کنى؟ آیا همیشه رفتار ناپسند او جلو چشمت مى‏ماند؟ معلوم است که زود آن را فراموش مى‏کنى و رابطه‏ات را با پدر یا مادرت حفظ مى‏کنى و از همسرت هم مى‏خواهى که فراموش کند؛ پس چه نیکو است که با مادر و پدر همسرت هم مانند مادر و پدر خودت رفتار کنى.
خواهر گرانقدرى که عروس خانواده‏اى شده‏اى، اگر مادرشوهرت را به چشم مادر خویش ببینى، تحمل حرف‏هاى نیش‏دار او برایت آسان خواهد شد و زود آنها را فراموش خواهى کرد، همچنان که حرف‏هاى تند مادرت را تحمل مى‏کنى و فراموش مى‏نمایى. و شما اى مادر گرامى عروس، همان گونه که از دختر ازدواج کرده‏ات حمایت مى‏کنى، با عروست رفتار کن تا ببینى چه صفا و صمیمیتى در زندگى به وجود مى‏آید! نکند رابطه شما با عروست در مقایسه با رفتارت با دخترت مصداق ضرب‏المثل معروف باشد که گفته‏اند:
قربان بروم خدا را
یک بام و دو هوا را!
و شما اى پدر و مادر عروس، در تکریم داماد خود بخصوص نزد همسرش کوشا باشید و از امام سجاد(ع) درس بگیرید که هر گاه دامادشان به محضرشان شرفیاب مى‏شد، حضرت برمى‏خاست و عباى خود را چهارتا کرده و زیر پاى او مى‏انداخت و در جواب معترضان به این رفتار فوق‏العاده انسانى اظهار مى‏داشت که او، هم عفت و آبروى دخترم را حفظ کرده و هم هزینه زندگى‏اش را مى‏پردازد. امید است روز به روز شاهد گرم‏تر شدن روابط همسران و محیط خانواده‏ها باشیم.

پى‏نوشتها: -
1) سوره روم، آیه 21.
2) تعلیم و تربیت در اسلام، شهید مطهرى، ص‏248، به نقل از «لذات فلسفه».
3) پیام زن، شماره 128، ص‏43.
4) آیینه ازدواج، انجمن اولیا و مربیان، ص‏201، چ‏1372، تهران.
5) بحارالانوار، ج‏71، ص‏164 (چ بیروت).
6) اجملوا فى الخطاب تسمعوا جمیل الجواب»، غررالحکم، ج‏1، ص‏139، چ دانشگاه تهران.
7) سوره لقمان، آیه 15.
8) سوره نساء، آیه 129.