در مسیر سبز خانه
پریسا پورعلمدارى
«حج» در زندگى انسان از آن فرصتهاى غیر مترقبه و «نفحات» غیر منتظرهاى است که اندک دست مىدهد. با درک صحیح از فلسفه حج و اسرار و ظرایف مناسک، مىتوان اعمال حج و عمره را با خلوص نیت در حال و هوایى که: «یُدرک و لا یوصف» است، آغاز کرد و به پایان رساند؛ مىتوان جرعهاى از بیکران زمزم نوشید و سیراب شد و با کولهبارى از اخلاص و صداقت، معنویت، اخلاق، انسانیت، پاکى، صفا و ادب به وطن خویش مراجعت کرد.
حج ظاهرى دارد که مردم با جسمهایشان بدان مىرسند و باطنى که خواصبندگان با قلبهاى خویش بدان نایل مىشوند و هنگام ظهور ملکوت، جلوه آن را مىبینند. بنابراین حج نیز چون سایر عبادات که راهى براى شناخت خداست، غایت من و تو مخلوق محتاج است و نه خالق؛ خدا غنى محض است و آن که حج مىگذارد، در واقع بهترین توشه را با حج خویش گرد مىآورد.
زائر پس از آهنگ سفر در ایام معیّن و مکان خاص، مناسکى را انجام مىدهد که یادآور ایثار، فداکارى، استقامت و یکتاپرستى ابراهیم، هاجر و اسماعیل است. چه زیباست این اعمال، چرا که بانویى بزرگوار در آن نقش دارد: هاجر همسر ابراهیم، مادر اسماعیل، کنیز حبشى سیاهپوستى که عنوان یک الگو مطرح شد. یک «زن»، همو که به کمال مىرساند، ستر عیب مىکند، زینت مىبخشد و تسکین مىدهد. یک «زن»، او که شایسته مقام مادرى است و بوسه بر پایش، بوسه بر دروازههاى بهشت است. زنى که حیات او با تاریخ کعبه پیوند ناگسستنى دارد و تو چه مرد باشى و چه زن، مجبورى به تکریم مقام والاى او و زیارت آرامگاه او در جوار خانه خدا؛ و این براى همه ما زنان جاى بسى تأمل و تفکر دارد!
حج به معنى قصد و آهنگ و حرکت است. جنبش به سوى اللَّه، به سوى بىنهایت. زائر بیتاللَّه الحرام با این نیت دل از خانه و کشور خویش برمىکشد و راهىِ سفر مىشود و به میقات مىرود. میقات کجاست؟ وعدهگاه، جایى که براى اجتماع در آن تعیین وقت مىکنند: پرده اول نمایش عظیم حج، اولین منزلگاه در این سیر عرفانى، سرزمینى که از آن، سفر طولانىِ خود را به خدا آغاز مىکنى. اینجاست که زائر یکباره لرزش بر تن خود حس مىکند که من کجا مىروم، آیا لیاقت این حرکت را یافتهام؟ احرام مىبندى، لباسهاى خود را بیرون آورده و لباس سفید مىپوشى. احرام، شروع هجرت تو به خویشتن گمشدهاى است که آن را در تفاخر و ریا و مال و منال بدرود گفتهاى.
تنها خود مىشوى، آنچه که باید باشى. در جمع و گروه گم مىشوى، فردیت و منیّتهاى خود را ترک مىکنى. با نیت وارد مسجد مىشوى و براى نمازى متفاوت آماده مىگردى.
چه زیباست به امام زمانت متوسل گردى تا در این طى طریق راهنمایت باشند و دستت را بگیرند! در نماز و گفتگوى خود با خدایت، وزن حضور او را بر خود احساس مىکنى.
پس از نماز نیت مىکنى، نیت به معنى عزم و قصد قلبى؛ با خداى خود پیمان مىبندى که اکنون احرام مىبندم و از آنچه من را به این دنیا مرتبط مىکند، جدا مىشوم. اکنون زائر دیگر خودِ گذشتهاش نیست بلکه میهمان ویژه ربالارباب است.
باید نخست از جامه عصیان برآیى
با جامه طاعت به کوى دلبر آیى
سفیدىِ احرام نشان رنگ باختن تمام مرزهاست. در برابر چنین بىنهایتى، تمام وجودها رنگى از عدم به خود مىگیرند. در اوج این پریشانى «آرامشى» که خود را براى رسیدن به آن پریشان کردهاى، مىیابى و خود را باور مىکنى. حال در جمع، حضور مىیابى و یکصدا و هماهنگ سرود عشق یعنى «تلبیه» سر مىدهى:
«لبیک، اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک ...»
و با تکرار این سرود به نداى الهى که تو را به نزد خویش دعوت کرده است، پاسخ مىدهى. حرکت به سوى مکه است و تو با نزدیک شدن به آنجا هر چه بیشتر از وضعیت جسمانى خود دور مىشوى. هر لحظه انتظار دیدار دوست را مىکشى تا وارد حرم شوى.
آمدم در معرض فیض تمام
زائرم من زائر بیتالحرام
اى خدا، بارِ گناهانم نبین
بهر توبه اشکِ چشمانم ببین
تو کریمى و غفورى و مجیر
اى پناه بىکسان، دستم بگیر
پیش از ورود از خود مىپرسى، آیا لیاقت حضور در چنین حرمى را یافتهام؟ آیا اجازه دارم وارد مکانى شوم که محل عبادت انبیا، ائمه و اولیاى خداست؟ سپس با عرض سلام و ادب به پیشگاهشان به زیارت آنان مىپردازى. مسجدالحرام چون حلقهاى است که نگین کعبه بر آن نشسته، عجب شکوه بىهمتایى، نقطه ارتباط من با آسمان. درهاى عروج از همین جا بر محمد گشوده شده. به خانه خدا، بیت عتیق، مهد آزادى و امنیت و یکرنگى خوش آمدى. این همان خانهاى است که هر روز پنج بار رو به سوى آن مىنشینى و در اوج بندگى و افتادگى سر بر سجده مىنهى. اکنون نیز بر سجده افتاده و خدا را شکر و سپاس مىگویى و از اعماق وجودت از خدا مىخواهى که تو را از پلیدىها به دور دارد و سعادت دنیا و آخرت نصیبت کند. وقتى امتداد نگاهت با خانه کعبه پیوند مىخورد، حتماً مطمئن باش حاجت تو برآورده مىشود؛ دعا براى ظهور آقا را فراموش نکن. مىایستى و با چهرهاى که حتماً در این لحظه گریان شده پا به خانه مىگذارى، خانهاى که مالکیت شخصى و فردى ندارد. وارد حریماللَّه مىشوى و به سوى رکن حجرالاسود مىروى؛ به سوى سنگ سیاهى که در غالب خاصى قرار گرفته، سرگذشت شگفت خود را دارد، حکم دست خدا را دارد و یمیناللَّه روى زمین است. با صاحبخانه با دست راست خود بیعت مىکنى و تکبیرگویان شروع به حرکت مىنمایى. از او کمک مىخواهى تا بتوانى روى زمین به موازات کعبه که در عرش، مطاف فرشتگان است، در ابعادى به وسعت طواف حرکت کنى، هفت بار بچرخى و از مى وصل الهى بنوشى. طواف کلمه نیست، دریاى اسرار است. بهانهاى است که دریابى منظور از حج، دیدار خانه خدا نیست که کعبه نشانگر جهت است، جهتى که مىتوان در آن به خدا رسید.
تا در طواف کوى تو بىما و من شدم
دل را به جا نهادم و بىجان و تن شدم
یک لحظه در دو عالمِ بود و نبود خویش
پروانهسان به طواف گُل یاسمن شدم
تو اکنون مخلوق بسیار کوچکى هستى که در اطراف بىنهایت بزرگ از سرِ شوق و سرمستى به جنبش آمده.
امام صادق(ع) مىفرمایند: «همان گونه که با بدنت در میان مردم طواف کعبه مىکنى، با قلبت در جمع ملائک عرش خدا طواف کن.» با هفت بار گردش به گرد خانه خدا، زنجیرها را از دست و پاى جان خود مىگشایى. چرا هفت؟ چون خواست خدا به آن تعلق گرفته و چون راز اعداد مقدس را کسى نمىداند و همین رازگونگى به آنها زیبایى بخشیده است. در هر دور این هفتخوان، حجابى را برطرف مىنمایى. در دور اول، حجاب کفر، در دور دوم، وجود شرک، در دور سوم، از زنجیر نفاق و در دور چهارم، از آلودگى هوس و در دور پنجم، از دیو طمع و در دور ششم، از چاه عمیق خودبینى و در دور هفتم، از کبر و احساس بىنیازى رها و آزاد مىشوى. در این هفت دور نشان از تنها کسى مىیابى که در کعبه به دنیا آمده و شکافى از هیبت حضور او بر جان کعبه افتاده: على که توحید را در وجود انسان به طور کامل به تصویر کشاند. پس از طواف به سوى مقام ابراهیم مىروى. نماز در پشت مقام ابراهیم یعنى نماز در جایگاه «ولایت»، اسماعیلت را قربانى کن؛ مثل او که عزیزترین دارایىاش را به قربانگاه عشق برد. پس بیندیش اسماعیل تو کیست؟ شهرتت، مقام و منصبت؟ مال و منالت؟ زیبایى، غرور و جوانىات یا معشوق دنیایىات؟ هر چه هست در مناى وجودت یعنى وجدان و باطنت قربانىاش کن. اینجا عروج مىکنى و تقرب مىیابى و خود را در محضر حق مىبینى. چرا که نماز عین حضور است.
آنگاه جرعهاى از زمزم بنوش و بر سر و روى خود بریز. چرا که زمزم ثمره سعى هاجر و حاصل تلاش رهروى است که در پى حقیقت، سرابها را پیمود و آنگاه ناامیدانه و از همه منقطع، فقط به خداى قادر اتکال نمود. زمزم نتیجه ناله و فریاد زنى است که در کویر خشک فریاد مىزند و تنها از خدا براى نجات فرزندش کمک مىخواهد.
حال نوبت سعى توست به یاد کودک تشنه و مادرِ در جوش و خروش. شاید سرابى آن سو در صفا نگاهش را به سمت خویش مىکشاند و او مىدود. امیدوارانه و هراسان به هروله راه مىافتد. مىداند خدا او را تنها نخواهد گذاشت و نیز مىداند که باید سعى کرد؛ لذا هفت بار صفا را تا مروه سعى مىکنى. آنگاه که خستگى بر چهره هاجر غبار مىافشاند، خسته و نگران به اسماعیل و تشنگى او مىاندیشد، دست و پا زدن او را مىبیند، ناگهان از زیر دستان اسماعیل چشمهاى مىجوشد و هاجر حیات خود و فرزندش را، پس از سعى خویش از خداى خود هدیه مىگیرد و قصه سعى او ماندگار و ابدى مىشود. پس اى انسان، تو نیز تلاش کن. بىتحرک در انتظار معجزه و مائدهاى از آسمان نباش، همواره بر خدا توکل کن و به تلاش خود ادامه بده و بدان تلاش به جایى ختم مىگردد که از آنجا شروع نشده باشد.
هاجر، اسماعیل، سعى و سراب، حکایت همیشگى زندگى است و آنان که چشم بر معناى راستین زندگى گشودهاند، در جاى خالى آن این معنا را دریافتهاند و تو اکنون در سعى خویش باید بکوشى تا به این معنا دست یابى.
تقصیر یا همان پالایش درون: قربانى کردن مظاهر زیبایى که از خالق تمام زیبایىها غافلت مىکنند؛ غرور، کبر و نخوت دیگر جایى براى ماندن در تو ندارند، تو در حال دادن آخرین امتحانها هستى لذا تارهایى از مو یا قدرى از ناخنها را به نیت او تقصیر مىنمایى. در صورتى که اعمال عمره مفرده را انجام دهى، دوباره به سیل جمعیت مىپیوندى، پاى قصد در میان است اما این بار قصد، قصد دیگرى است، طواف نساء: زائر خانه خدا با طواف نساء و نماز آن، اطاعت و وفادارى خود را نسبت به حقوق همسر و خانواده ابراز مىکند و با دست کشیدن به حجرالاسود با خدا تجدید پیمان مىکند، همان طور که در ازدواج زن و مرد نامحرم با عقد و میثاق با خدا به یکدیگر حلال مىشوند، زائران خانه خدا هم که با احرام، همسر بر آنان حرام شده بود بار دیگر با تجدید عهد و ابراز اطاعت از قوانین الهى در مورد خانواده بر یکدیگر حلال مىشوند.
اما در حج اکبر: حج تمتع: روز نهم ذىالحجه وارد سرزمین عرفات مىشوى. تا به حال حرکت در جهت رفتن و نزدیک شدن به مکه بود، اما اکنون حرکت در جهت مخالف یعنى دور شدن از مکه به سمت شرق مىباشد. به وادى خشک، بىآب، بدون ساختمان و بدون وجود زرق و برقهاى زندگى انسانى. در تمام سفر مشاهده مىکنى که دایماً توصیه به ساده زیستن و توجه به تعالى روح انسانى است. عرفات به معنى شناخت؛ شناخت خود و آفریدگار خود. در اینجا باید فقط وقوف داشته باشى و اعمال خاصى نمىخواهى انجام دهى. در این درنگ فرصتى مىیابى تا فکر کنى. خود را در این وادى خشک و بین این انبوه جمعیت که همه یکرنگ و یکسو ولى از ملیتها و نژادهاى گوناگون هستند، به گفته جلالآلاحمد، همچون «خسى در میقات» مىبینى. در جذبه معنوى و روحانى حاکم بر عرفات در خود فرو مىروى.
و حال دعاى زیباى عرفه: در حین زمزمه دعاى عرفه کلمه به کلمه آن را با وجودت لمس مىکنى و پر از احساس قرب الى اللَّه مىشوى و از خدا مىخواهى تا شناخت کامل خود را به تو عطا کند و کمکت کند تا پا در جاى انسانهاى رانده شده و عصیانگر نگذارى. در این سرزمین در حق برادران و خواهران ایمانىات دعاى بسیار کن، چرا که بدین وسیله دعاى خودت به استجابت خواهد رسید. در سرزمین عرفه نظارهگر کوه «جبلالرحمه» هستى، کوهى که در حین سادگى، حالت و روح معنوى خاصى دارد. انبوه زائران را به نقطه نقطه کوه در حال عبادت مىبینى. کوهى که محل نزول آیات بسیارى بوده است. کوهى که محل حضور ابراهیم(ع) و دعاى عرفه امام حسین(ع) بوده است. اى خدا، آیا من شناخت لازم را در این مکان به دست آوردهام؟ اما هر چقدر هم دست خالى نزد تو آمده باشم، امیدوار رحمت تو بخشنده مهربان هستم. نیت مىکنیم. روز عرفات را سپرى کرده و در غروب آفتاب پس از خواندن نماز مغرب و عشا، راهىِ دیار «مشعر» مىشویم: جایى که باید در آنجا با توشه شناخت خود، به شعور برسى. در اینجا نیز باید وقوف داشته باشى و آن مکان را دریابى. از عرفات تا منا تنگهاى است به طول 25 کیلومتر که به درههاى مکه مىپیوندد. در طى این وقوف در مشعر به جمعآورى هفتاد سنگریزه مىپردازى. سنگریزههایى که باید صیقلى، کوچکتر از گردو و بزرگتر از پسته باشند، تا بدین وسیله قدرت دفاع از خود را در مقابل ابلیس در خود ایجاد کنى. وارد منا مىشوى. به سمت ستونهاى سنگى که نماد ابلیس زمان است مىروى و آخرین ستون را که به نام «جمره عقبى» معروف است، هفت بار سنگ مىزنى و برمىگردى. در روز دهم بعد از انجام قربانى که در واقع قربانى کردن علایق و دلبستگىهاى دنیوى و مادى تو است، به تقصیر پرداخته و یک سرى از محرمات بر تو حلال مىشود. آنگاه دو یا سه روز بعد را در سرزمین منا بیتوته مىکنى. در این سرزمین که سرزمین عشق و ایمان و آرزوست، وقوف مىنمایى و هر روز یک بار با سنگ زدن به سه ستون سنگى جمره اولى، وسطى و عقبى که نشان شیطان بر ابراهیم(ع) بود، با پرتاب سنگ به سویشان از آنها دورى مىگزینى. و بدین وسیله به خود یادآورى مىکنى که اى انسان، همواره باید در لحظه لحظه زندگى آمادگى مبارزه با شیطان و غلبه بر آن را داشته باشى. حتى پس از جشن و عید و قربانى که در عید قربان داشتى باز هم شیطان این فرصت را خواهد داشت. سپس روز دوازدهم یا سیزدهم ذىحجه به مکه برمىگردى. آنگاه طواف و سعى مجدد مىکنى و حالا زمان انجام طواف نساء براى زائران حج تمتع است. به یاد آور که در احرام، خود را کندى، در میقات، خود را در جمع افکندى، در سعى، به خدا توکل کردى و تلاش نمودى، در عرفات، در پرتو نور آفتاب به شناخت خدا رسیدى و در شب مشعر، خود را براى دفاع در برابر شیطان، تجهیز نمودى. هماهنگِ زمان و همراه جمع از مرز منا گذشتى، به شیطان یورش بردى و سرزمین عشق را از حکومت شیطان رهانیدى.
سیدمحمد ضیاءآبادى براى طى این مسیر تذکراتى دارد:
روشن است که زائر به موازات حج بدن، حج روح را هم محقق مىسازد و چنان که مراقب آداب ظاهرى و صحّت آن است، با دقت بیشترى مواظب حالات باطنى، آثار روحى و شرایط مقبولیت حج است. در این مسیر، اولین مرحله اصلاح نیت و اخلاص است. صاحبدلان از زوار بیت محرّم، بعد از تفهم و شناختن معنى و موقعیت حج و عزم زیارت، پیش از پرداختن به تهیه اسباب سفر، به آماده ساختن قلب و اصلاح نیت خود مىپردازند و قبل از هر کارى، به کار دل مىرسند. عوامل و موجبات و انگیزهها را زیر و رو مىکنند تا ببینند در این تصمیم حج، غیر خدا هم دخالت دارد یا حقاً «خالصاً لوجه اللَّه» است.
اى خدا، روح مرا بیدار کن
با دل تاریک من گفتار کن
آمدم با یک جهان شرمندگى
پس قبولم کن مرا در بندگى
مرحله دوم این اقدام، توبه است. تحصیل طهارت، اولین شرط آهنگ خانه معبود است. همچنان که فرمودهاند: «نماز که معراج و پرواز انسان است، و رو به جمال اعلى رفتن، جز با طهارت و پاکى میسر نخواهد بود.» پس حج که طواف بر گرد آن جمال است و یکى از اجزایش نماز است، به طور مسلم باید رکن عمدهاش تحصیل طهارت باشد که با آب توبه خالص و کامل، خود را از جمیع گناهان که اهم آنها، تضییع حقوقالناس است، شستشو داده و تطهیر نماید. اگر حق مالى است مانند خمس، زکات، مظالم، کفارات و دیون (بدهکارىها به اشخاص) باید بپردازد و اگر حق عِرضى است مانند غیبت، هتک حرمت، آزار و اذیت و غیره باید از صاحبانش حلیّت بخواهد.
لغزشهایى را هم که بین خود و خدا داشتهاى به یاد آور و از صمیم قلب، اظهار ندامت بر گذشته و عزم بر ترک در آینده و استغفار جدى کن. توبهکننده واقعى باش تا در زمره «مطهرین» وارد شوى و مورد محبت حضرت معبود قرار گیرى.
روى شرمآلودهام گویا بود
دیدهام رسواتر از رسوا بود
من به خاک کوى تو سر سودهام
رو سیه از نفس سرکش بودهام
اى خدا، چشم و دلم را پاک کن
آشنا با جلوه افلاک کن
مرحله سوم، انقطاع از هر چه غیر خداست. با فرض اینکه به سفر مرگ مىروى و دیگر برنمىگردى، از ماسواى خدا انقطاع داشته باش. سزاوار است با استعانت از حلو و قوه پروردگار و ایجاد اشتیاق به سعادتها و مثوبات عالم آخرت در دل، دل از تمام علایق و محبوبات برکنى و براى امتثال امر خدا و تسهیل کار بازماندگان، وصیتى جامع و کامل بنویسى.
تن را رها ز خرقه رنگین روزگار
در حسرت وصال تو بىپیرهن شدم
مرحله چهارم، اتخاذ رفیق است. زائر به همان اندازه که باید بکوشد از هر کس و هر چیز او را از یاد خدا غافل مىکند، در این سفر دورى گزیند، باید سعى بلیغى کند تا با کسى رفیق و همسفر گردد که به راستى مذکر و منبه او باشد؛ با رفتار و گفتار و حالات معنوىاش دایماً او را در حال توجه نگه دارد و از عروض حال غفلت و بطالت، مانع گردد.
در تألیفى به قلم عباسعلى زارعى سبزوارى با عنوان «پرتویى از اسرار حج» آمده است: علاوه بر توجه به مراحل ذکر شده، بهتر است حال که انسان به دیدار دوست و معشوق حقیقى خویش مىرود، نکات دیگرى را نیز مد نظر قرار دهد:
- صدقه دهد: مستحب است انسان پیش از سفر صدقه دهد و خود را از بلا دور کند.
- دعاى سفر را بخواند: از بیانات امام صادق(ع): استحباب خواندن دعاى سفر حج پیش از رفتن به این سفر مىباشد و بهتر است پس از آن هم دعاى فرج خوانده شود.
- خانواده را جمع کرده و از آنها خداحافظى نماید: در فقهالرضا به این امر سفارش شده که جمع کردن افراد خانواده و خویشاوندان و طلب حلالیت به صورت حضورى موجب آرامش روحى زائر و آسودگى خاطر وى در این سفر خواهد بود.
- تنها به مسافرت نرود: امیرالمؤمنین(ع) به امام حسن(ع) وصیت مىکنند که «قبل از مسافرت جویاى رفیق باش.»
- در سفر، اخلاق نیکو داشته باشد و به همسفر خود کمک کند که براى آن اجر و پاداش بسیارى قایل شدهاند.
- دو رکعت نماز خوانده با ذکر صلوات از خدا بخواهد حج او را مقبول گرداند و توفیق درک واقعى حج نصیب او گرداند.
... و براى بازگشت چه مىتوان گفت جز اینکه:
خدایا! ابرهاى تیره و تار شک و تردید را از بینشم برگیر و حجابهاى دلم را بردار!
دلدادگى من در هواى توست و قصد من رضاى تو. تو مىدانى نهایت خواهشم را که وصال توست و جز این نیست. مهربانىهایت را یادِ دمادم من قرار ده و دلى را که شوق زیارتِ حریمِ امن تو تطهیرش کرده، از معاصى دور بدار!
پروردگارا! اکنون که در حال برگشتن از مکه هستم، مرا با دست لبریز و سعادتمند برگردان.
آن سان که با زائران خالصت عنایت دارى، به من هم از سرِ لطف نظر کن.
الهى! اگر هنگام مرگم فرا رسید و بار دیگر راه به اینجا نیافتم، مرا ببخش و اگر مرا هنوز عمرى در نزد توست، توفیق دیدار خانهات را نصیبم کن. خدایا، این سفر را آخرین سفر من قرار مده.
معبود من! راضى مشو حال خوشى را که با زیارت تو یافتهام، دستخوش استحاله زمان شود.
خدایا! لحظهاى مرا به خود وامگذار که اگر لطف تو نباشد، محکوم به فنایم.
به امید توفیق سفر حج با شناخت و معرفت لازم.منابع: -
1- صهباى حج، آیتاللَّه عبداللَّه جوادى آملى، مرکز نشر اسراء.
2- حج برنامه تکامل، تألیف: سیدمحمد ضیاءآبادى، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى تبیان، تهران، 1376.
3- پرتویى از اسرار حج، تألیف: عباسعلى زارعى سبزوارى، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به حوزه علمیه.
4- آشنایى با اسرار عمره، نجف نجفى روحانى، ناشر: نشر مشعر.
5- جرعهاى از بیکران زمزم: آیتاللَّه جوادى آملى، ترجمه: حجتالاسلام على حجتى کرمانى، ناشر: نشر مشعر.
6- سفر سفر، ابراهیم حسنبیگى، ناشر: نشر مشعر.
7- آدینههاى بىتو، شاعر: محمداسماعیل توسل (آشفته تهرانى)، انتشارات کیومرث.
8- حج، دکتر على شریعتى.