در مسیر سبز خانه


 

در مسیر سبز خانه‏

پریسا پورعلمدارى‏

«حج» در زندگى انسان از آن فرصت‏هاى غیر مترقبه و «نفحات» غیر منتظره‏اى است که اندک دست مى‏دهد. با درک صحیح از فلسفه حج و اسرار و ظرایف مناسک، مى‏توان اعمال حج و عمره را با خلوص نیت در حال و هوایى که: «یُدرک و لا یوصف» است، آغاز کرد و به پایان رساند؛ مى‏توان جرعه‏اى از بیکران زمزم نوشید و سیراب شد و با کوله‏بارى از اخلاص و صداقت، معنویت، اخلاق، انسانیت، پاکى، صفا و ادب به وطن خویش مراجعت کرد.
حج ظاهرى دارد که مردم با جسم‏هایشان بدان مى‏رسند و باطنى که خواص‏بندگان با قلب‏هاى خویش بدان نایل مى‏شوند و هنگام ظهور ملکوت، جلوه آن را مى‏بینند. بنابراین حج نیز چون سایر عبادات که راهى براى شناخت خداست، غایت من و تو مخلوق محتاج است و نه خالق؛ خدا غنى محض است و آن که حج مى‏گذارد، در واقع بهترین توشه را با حج خویش گرد مى‏آورد.
زائر پس از آهنگ سفر در ایام معیّن و مکان خاص، مناسکى را انجام مى‏دهد که یادآور ایثار، فداکارى، استقامت و یکتاپرستى ابراهیم، هاجر و اسماعیل است. چه زیباست این اعمال، چرا که بانویى بزرگوار در آن نقش دارد: هاجر همسر ابراهیم، مادر اسماعیل، کنیز حبشى سیاهپوستى که عنوان یک الگو مطرح شد. یک «زن»، همو که به کمال مى‏رساند، ستر عیب مى‏کند، زینت مى‏بخشد و تسکین مى‏دهد. یک «زن»، او که شایسته مقام مادرى است و بوسه بر پایش، بوسه بر دروازه‏هاى بهشت است. زنى که حیات او با تاریخ کعبه پیوند ناگسستنى دارد و تو چه مرد باشى و چه زن، مجبورى به تکریم مقام والاى او و زیارت آرامگاه او در جوار خانه خدا؛ و این براى همه ما زنان جاى بسى تأمل و تفکر دارد!
حج به معنى قصد و آهنگ و حرکت است. جنبش به سوى اللَّه، به سوى بى‏نهایت. زائر بیت‏اللَّه الحرام با این نیت دل از خانه و کشور خویش برمى‏کشد و راهىِ سفر مى‏شود و به میقات مى‏رود. میقات کجاست؟ وعده‏گاه، جایى که براى اجتماع در آن تعیین وقت مى‏کنند: پرده اول نمایش عظیم حج، اولین منزلگاه در این سیر عرفانى، سرزمینى که از آن، سفر طولانىِ خود را به خدا آغاز مى‏کنى. اینجاست که زائر یکباره لرزش بر تن خود حس مى‏کند که من کجا مى‏روم، آیا لیاقت این حرکت را یافته‏ام؟ احرام مى‏بندى، لباس‏هاى خود را بیرون آورده و لباس سفید مى‏پوشى. احرام، شروع هجرت تو به خویشتن گمشده‏اى است که آن را در تفاخر و ریا و مال و منال بدرود گفته‏اى.
تنها خود مى‏شوى، آنچه که باید باشى. در جمع و گروه گم مى‏شوى، فردیت و منیّت‏هاى خود را ترک مى‏کنى. با نیت وارد مسجد مى‏شوى و براى نمازى متفاوت آماده مى‏گردى.
چه زیباست به امام زمانت متوسل گردى تا در این طى طریق راهنمایت باشند و دستت را بگیرند! در نماز و گفتگوى خود با خدایت، وزن حضور او را بر خود احساس مى‏کنى.
پس از نماز نیت مى‏کنى، نیت به معنى عزم و قصد قلبى؛ با خداى خود پیمان مى‏بندى که اکنون احرام مى‏بندم و از آنچه من را به این دنیا مرتبط مى‏کند، جدا مى‏شوم. اکنون زائر دیگر خودِ گذشته‏اش نیست بلکه میهمان ویژه رب‏الارباب است.
باید نخست از جامه عصیان برآیى‏
با جامه طاعت به کوى دلبر آیى‏
سفیدىِ احرام نشان رنگ باختن تمام مرزهاست. در برابر چنین بى‏نهایتى، تمام وجودها رنگى از عدم به خود مى‏گیرند. در اوج این پریشانى «آرامشى» که خود را براى رسیدن به آن پریشان کرده‏اى، مى‏یابى و خود را باور مى‏کنى. حال در جمع، حضور مى‏یابى و یکصدا و هماهنگ سرود عشق یعنى «تلبیه» سر مى‏دهى:
«لبیک، اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک ...»
و با تکرار این سرود به نداى الهى که تو را به نزد خویش دعوت کرده است، پاسخ مى‏دهى. حرکت به سوى مکه است و تو با نزدیک شدن به آنجا هر چه بیشتر از وضعیت جسمانى خود دور مى‏شوى. هر لحظه انتظار دیدار دوست را مى‏کشى تا وارد حرم شوى.
آمدم در معرض فیض تمام‏
زائرم من زائر بیت‏الحرام‏
اى خدا، بارِ گناهانم نبین‏
بهر توبه اشکِ چشمانم ببین‏
تو کریمى و غفورى و مجیر
اى پناه بى‏کسان، دستم بگیر
پیش از ورود از خود مى‏پرسى، آیا لیاقت حضور در چنین حرمى را یافته‏ام؟ آیا اجازه دارم وارد مکانى شوم که محل عبادت انبیا، ائمه و اولیاى خداست؟ سپس با عرض سلام و ادب به پیشگاه‏شان به زیارت آنان مى‏پردازى. مسجدالحرام چون حلقه‏اى است که نگین کعبه بر آن نشسته، عجب شکوه بى‏همتایى، نقطه ارتباط من با آسمان. درهاى عروج از همین جا بر محمد گشوده شده. به خانه خدا، بیت عتیق، مهد آزادى و امنیت و یکرنگى خوش آمدى. این همان خانه‏اى است که هر روز پنج بار رو به سوى آن مى‏نشینى و در اوج بندگى و افتادگى سر بر سجده مى‏نهى. اکنون نیز بر سجده افتاده و خدا را شکر و سپاس مى‏گویى و از اعماق وجودت از خدا مى‏خواهى که تو را از پلیدى‏ها به دور دارد و سعادت دنیا و آخرت نصیبت کند. وقتى امتداد نگاهت با خانه کعبه پیوند مى‏خورد، حتماً مطمئن باش حاجت تو برآورده مى‏شود؛ دعا براى ظهور آقا را فراموش نکن. مى‏ایستى و با چهره‏اى که حتماً در این لحظه گریان شده پا به خانه مى‏گذارى، خانه‏اى که مالکیت شخصى و فردى ندارد. وارد حریم‏اللَّه مى‏شوى و به سوى رکن حجرالاسود مى‏روى؛ به سوى سنگ سیاهى که در غالب خاصى قرار گرفته، سرگذشت شگفت خود را دارد، حکم دست خدا را دارد و یمین‏اللَّه روى زمین است. با صاحبخانه با دست راست خود بیعت مى‏کنى و تکبیرگویان شروع به حرکت مى‏نمایى. از او کمک مى‏خواهى تا بتوانى روى زمین به موازات کعبه که در عرش، مطاف فرشتگان است، در ابعادى به وسعت طواف حرکت کنى، هفت بار بچرخى و از مى وصل الهى بنوشى. طواف کلمه نیست، دریاى اسرار است. بهانه‏اى است که دریابى منظور از حج، دیدار خانه خدا نیست که کعبه نشانگر جهت است، جهتى که مى‏توان در آن به خدا رسید.
تا در طواف کوى تو بى‏ما و من شدم‏
دل را به جا نهادم و بى‏جان و تن شدم‏
یک لحظه در دو عالمِ بود و نبود خویش‏
پروانه‏سان به طواف گُل یاسمن شدم‏
تو اکنون مخلوق بسیار کوچکى هستى که در اطراف بى‏نهایت بزرگ از سرِ شوق و سرمستى به جنبش آمده.
امام صادق(ع) مى‏فرمایند: «همان گونه که با بدنت در میان مردم طواف کعبه مى‏کنى، با قلبت در جمع ملائک عرش خدا طواف کن.» با هفت بار گردش به گرد خانه خدا، زنجیرها را از دست و پاى جان خود مى‏گشایى. چرا هفت؟ چون خواست خدا به آن تعلق گرفته و چون راز اعداد مقدس را کسى نمى‏داند و همین رازگونگى به آنها زیبایى بخشیده است. در هر دور این هفت‏خوان، حجابى را برطرف مى‏نمایى. در دور اول، حجاب کفر، در دور دوم، وجود شرک، در دور سوم، از زنجیر نفاق و در دور چهارم، از آلودگى هوس و در دور پنجم، از دیو طمع و در دور ششم، از چاه عمیق خودبینى و در دور هفتم، از کبر و احساس بى‏نیازى رها و آزاد مى‏شوى. در این هفت دور نشان از تنها کسى مى‏یابى که در کعبه به دنیا آمده و شکافى از هیبت حضور او بر جان کعبه افتاده: على که توحید را در وجود انسان به طور کامل به تصویر کشاند. پس از طواف به سوى مقام ابراهیم مى‏روى. نماز در پشت مقام ابراهیم یعنى نماز در جایگاه «ولایت»، اسماعیلت را قربانى کن؛ مثل او که عزیزترین دارایى‏اش را به قربانگاه عشق برد. پس بیندیش اسماعیل تو کیست؟ شهرتت، مقام و منصبت؟ مال و منالت؟ زیبایى، غرور و جوانى‏ات یا معشوق دنیایى‏ات؟ هر چه هست در مناى وجودت یعنى وجدان و باطنت قربانى‏اش کن. اینجا عروج مى‏کنى و تقرب مى‏یابى و خود را در محضر حق مى‏بینى. چرا که نماز عین حضور است.
آنگاه جرعه‏اى از زمزم بنوش و بر سر و روى خود بریز. چرا که زمزم ثمره سعى هاجر و حاصل تلاش رهروى است که در پى حقیقت، سراب‏ها را پیمود و آنگاه ناامیدانه و از همه منقطع، فقط به خداى قادر اتکال نمود. زمزم نتیجه ناله و فریاد زنى است که در کویر خشک فریاد مى‏زند و تنها از خدا براى نجات فرزندش کمک مى‏خواهد.
حال نوبت سعى توست به یاد کودک تشنه و مادرِ در جوش و خروش. شاید سرابى آن سو در صفا نگاهش را به سمت خویش مى‏کشاند و او مى‏دود. امیدوارانه و هراسان به هروله راه مى‏افتد. مى‏داند خدا او را تنها نخواهد گذاشت و نیز مى‏داند که باید سعى کرد؛ لذا هفت بار صفا را تا مروه سعى مى‏کنى. آنگاه که خستگى بر چهره هاجر غبار مى‏افشاند، خسته و نگران به اسماعیل و تشنگى او مى‏اندیشد، دست و پا زدن او را مى‏بیند، ناگهان از زیر دستان اسماعیل چشمه‏اى مى‏جوشد و هاجر حیات خود و فرزندش را، پس از سعى خویش از خداى خود هدیه مى‏گیرد و قصه سعى او ماندگار و ابدى مى‏شود. پس اى انسان، تو نیز تلاش کن. بى‏تحرک در انتظار معجزه و مائده‏اى از آسمان نباش، همواره بر خدا توکل کن و به تلاش خود ادامه بده و بدان تلاش به جایى ختم مى‏گردد که از آنجا شروع نشده باشد.
هاجر، اسماعیل، سعى و سراب، حکایت همیشگى زندگى است و آنان که چشم بر معناى راستین زندگى گشوده‏اند، در جاى خالى آن این معنا را دریافته‏اند و تو اکنون در سعى خویش باید بکوشى تا به این معنا دست یابى.
تقصیر یا همان پالایش درون: قربانى کردن مظاهر زیبایى که از خالق تمام زیبایى‏ها غافلت مى‏کنند؛ غرور، کبر و نخوت دیگر جایى براى ماندن در تو ندارند، تو در حال دادن آخرین امتحان‏ها هستى لذا تارهایى از مو یا قدرى از ناخن‏ها را به نیت او تقصیر مى‏نمایى. در صورتى که اعمال عمره مفرده را انجام دهى، دوباره به سیل جمعیت مى‏پیوندى، پاى قصد در میان است اما این بار قصد، قصد دیگرى است، طواف نساء: زائر خانه خدا با طواف نساء و نماز آن، اطاعت و وفادارى خود را نسبت به حقوق همسر و خانواده ابراز مى‏کند و با دست کشیدن به حجرالاسود با خدا تجدید پیمان مى‏کند، همان طور که در ازدواج زن و مرد نامحرم با عقد و میثاق با خدا به یکدیگر حلال مى‏شوند، زائران خانه خدا هم که با احرام، همسر بر آنان حرام شده بود بار دیگر با تجدید عهد و ابراز اطاعت از قوانین الهى در مورد خانواده بر یکدیگر حلال مى‏شوند.
اما در حج اکبر: حج تمتع: روز نهم ذى‏الحجه وارد سرزمین عرفات مى‏شوى. تا به حال حرکت در جهت رفتن و نزدیک شدن به مکه بود، اما اکنون حرکت در جهت مخالف یعنى دور شدن از مکه به سمت شرق مى‏باشد. به وادى خشک، بى‏آب، بدون ساختمان و بدون وجود زرق و برق‏هاى زندگى انسانى. در تمام سفر مشاهده مى‏کنى که دایماً توصیه به ساده زیستن و توجه به تعالى روح انسانى است. عرفات به معنى شناخت؛ شناخت خود و آفریدگار خود. در اینجا باید فقط وقوف داشته باشى و اعمال خاصى نمى‏خواهى انجام دهى. در این درنگ فرصتى مى‏یابى تا فکر کنى. خود را در این وادى خشک و بین این انبوه جمعیت که همه یک‏رنگ و یک‏سو ولى از ملیت‏ها و نژادهاى گوناگون هستند، به گفته جلال‏آل‏احمد، همچون «خسى در میقات» مى‏بینى. در جذبه معنوى و روحانى حاکم بر عرفات در خود فرو مى‏روى.
و حال دعاى زیباى عرفه: در حین زمزمه دعاى عرفه کلمه به کلمه آن را با وجودت لمس مى‏کنى و پر از احساس قرب الى اللَّه مى‏شوى و از خدا مى‏خواهى تا شناخت کامل خود را به تو عطا کند و کمکت کند تا پا در جاى انسان‏هاى رانده شده و عصیان‏گر نگذارى. در این سرزمین در حق برادران و خواهران ایمانى‏ات دعاى بسیار کن، چرا که بدین وسیله دعاى خودت به استجابت خواهد رسید. در سرزمین عرفه نظاره‏گر کوه «جبل‏الرحمه» هستى، کوهى که در حین سادگى، حالت و روح معنوى خاصى دارد. انبوه زائران را به نقطه نقطه کوه در حال عبادت مى‏بینى. کوهى که محل نزول آیات بسیارى بوده است. کوهى که محل حضور ابراهیم(ع) و دعاى عرفه امام حسین(ع) بوده است. اى خدا، آیا من شناخت لازم را در این مکان به دست آورده‏ام؟ اما هر چقدر هم دست خالى نزد تو آمده باشم، امیدوار رحمت تو بخشنده مهربان هستم. نیت مى‏کنیم. روز عرفات را سپرى کرده و در غروب آفتاب پس از خواندن نماز مغرب و عشا، راهىِ دیار «مشعر» مى‏شویم: جایى که باید در آنجا با توشه شناخت خود، به شعور برسى. در اینجا نیز باید وقوف داشته باشى و آن مکان را دریابى. از عرفات تا منا تنگه‏اى است به طول 25 کیلومتر که به دره‏هاى مکه مى‏پیوندد. در طى این وقوف در مشعر به جمع‏آورى هفتاد سنگریزه مى‏پردازى. سنگریزه‏هایى که باید صیقلى، کوچک‏تر از گردو و بزرگ‏تر از پسته باشند، تا بدین وسیله قدرت دفاع از خود را در مقابل ابلیس در خود ایجاد کنى. وارد منا مى‏شوى. به سمت ستون‏هاى سنگى که نماد ابلیس زمان است مى‏روى و آخرین ستون را که به نام «جمره عقبى» معروف است، هفت بار سنگ مى‏زنى و برمى‏گردى. در روز دهم بعد از انجام قربانى که در واقع قربانى کردن علایق و دلبستگى‏هاى دنیوى و مادى تو است، به تقصیر پرداخته و یک سرى از محرمات بر تو حلال مى‏شود. آنگاه دو یا سه روز بعد را در سرزمین منا بیتوته مى‏کنى. در این سرزمین که سرزمین عشق و ایمان و آرزوست، وقوف مى‏نمایى و هر روز یک بار با سنگ زدن به سه ستون سنگى جمره اولى، وسطى و عقبى که نشان شیطان بر ابراهیم(ع) بود، با پرتاب سنگ به سویشان از آنها دورى مى‏گزینى. و بدین وسیله به خود یادآورى مى‏کنى که اى انسان، همواره باید در لحظه لحظه زندگى آمادگى مبارزه با شیطان و غلبه بر آن را داشته باشى. حتى پس از جشن و عید و قربانى که در عید قربان داشتى باز هم شیطان این فرصت را خواهد داشت. سپس روز دوازدهم یا سیزدهم ذى‏حجه به مکه برمى‏گردى. آنگاه طواف و سعى مجدد مى‏کنى و حالا زمان انجام طواف نساء براى زائران حج تمتع است. به یاد آور که در احرام، خود را کندى، در میقات، خود را در جمع افکندى، در سعى، به خدا توکل کردى و تلاش نمودى، در عرفات، در پرتو نور آفتاب به شناخت خدا رسیدى و در شب مشعر، خود را براى دفاع در برابر شیطان، تجهیز نمودى. هماهنگِ زمان و همراه جمع از مرز منا گذشتى، به شیطان یورش بردى و سرزمین عشق را از حکومت شیطان رهانیدى.
سیدمحمد ضیاءآبادى براى طى این مسیر تذکراتى دارد:
روشن است که زائر به موازات حج بدن، حج روح را هم محقق مى‏سازد و چنان که مراقب آداب ظاهرى و صحّت آن است، با دقت بیشترى مواظب حالات باطنى، آثار روحى و شرایط مقبولیت حج است. در این مسیر، اولین مرحله اصلاح نیت و اخلاص است. صاحبدلان از زوار بیت محرّم، بعد از تفهم و شناختن معنى و موقعیت حج و عزم زیارت، پیش از پرداختن به تهیه اسباب سفر، به آماده ساختن قلب و اصلاح نیت خود مى‏پردازند و قبل از هر کارى، به کار دل مى‏رسند. عوامل و موجبات و انگیزه‏ها را زیر و رو مى‏کنند تا ببینند در این تصمیم حج، غیر خدا هم دخالت دارد یا حقاً «خالصاً لوجه اللَّه» است.
اى خدا، روح مرا بیدار کن‏
با دل تاریک من گفتار کن‏

آمدم با یک جهان شرمندگى‏
پس قبولم کن مرا در بندگى‏

مرحله دوم این اقدام، توبه است. تحصیل طهارت، اولین شرط آهنگ خانه معبود است. همچنان که فرموده‏اند: «نماز که معراج و پرواز انسان است، و رو به جمال اعلى رفتن، جز با طهارت و پاکى میسر نخواهد بود.» پس حج که طواف بر گرد آن جمال است و یکى از اجزایش نماز است، به طور مسلم باید رکن عمده‏اش تحصیل طهارت باشد که با آب توبه خالص و کامل، خود را از جمیع گناهان که اهم آنها، تضییع حقوق‏الناس است، شستشو داده و تطهیر نماید. اگر حق مالى است مانند خمس، زکات، مظالم، کفارات و دیون (بدهکارى‏ها به اشخاص) باید بپردازد و اگر حق عِرضى است مانند غیبت، هتک حرمت، آزار و اذیت و غیره باید از صاحبانش حلیّت بخواهد.
لغزش‏هایى را هم که بین خود و خدا داشته‏اى به یاد آور و از صمیم قلب، اظهار ندامت بر گذشته و عزم بر ترک در آینده و استغفار جدى کن. توبه‏کننده واقعى باش تا در زمره «مطهرین» وارد شوى و مورد محبت حضرت معبود قرار گیرى.
روى شرم‏آلوده‏ام گویا بود
دیده‏ام رسواتر از رسوا بود
من به خاک کوى تو سر سوده‏ام‏
رو سیه از نفس سرکش بوده‏ام‏
اى خدا، چشم و دلم را پاک کن‏
آشنا با جلوه افلاک کن‏

مرحله سوم، انقطاع از هر چه غیر خداست. با فرض اینکه به سفر مرگ مى‏روى و دیگر برنمى‏گردى، از ماسواى خدا انقطاع داشته باش. سزاوار است با استعانت از حلو و قوه پروردگار و ایجاد اشتیاق به سعادت‏ها و مثوبات عالم آخرت در دل، دل از تمام علایق و محبوبات برکنى و براى امتثال امر خدا و تسهیل کار بازماندگان، وصیتى جامع و کامل بنویسى.
تن را رها ز خرقه رنگین روزگار
در حسرت وصال تو بى‏پیرهن شدم‏

مرحله چهارم، اتخاذ رفیق است. زائر به همان اندازه که باید بکوشد از هر کس و هر چیز او را از یاد خدا غافل مى‏کند، در این سفر دورى گزیند، باید سعى بلیغى کند تا با کسى رفیق و همسفر گردد که به راستى مذکر و منبه او باشد؛ با رفتار و گفتار و حالات معنوى‏اش دایماً او را در حال توجه نگه دارد و از عروض حال غفلت و بطالت، مانع گردد.
در تألیفى به قلم عباسعلى زارعى سبزوارى با عنوان «پرتویى از اسرار حج» آمده است: علاوه بر توجه به مراحل ذکر شده، بهتر است حال که انسان به دیدار دوست و معشوق حقیقى خویش مى‏رود، نکات دیگرى را نیز مد نظر قرار دهد:
- صدقه دهد: مستحب است انسان پیش از سفر صدقه دهد و خود را از بلا دور کند.
- دعاى سفر را بخواند: از بیانات امام صادق(ع): استحباب خواندن دعاى سفر حج پیش از رفتن به این سفر مى‏باشد و بهتر است پس از آن هم دعاى فرج خوانده شود.
- خانواده را جمع کرده و از آنها خداحافظى نماید: در فقه‏الرضا به این امر سفارش شده که جمع کردن افراد خانواده و خویشاوندان و طلب حلالیت به صورت حضورى موجب آرامش روحى زائر و آسودگى خاطر وى در این سفر خواهد بود.
- تنها به مسافرت نرود: امیرالمؤمنین(ع) به امام حسن(ع) وصیت مى‏کنند که «قبل از مسافرت جویاى رفیق باش.»
- در سفر، اخلاق نیکو داشته باشد و به همسفر خود کمک کند که براى آن اجر و پاداش بسیارى قایل شده‏اند.
- دو رکعت نماز خوانده با ذکر صلوات از خدا بخواهد حج او را مقبول گرداند و توفیق درک واقعى حج نصیب او گرداند.
... و براى بازگشت چه مى‏توان گفت جز اینکه:
خدایا! ابرهاى تیره و تار شک و تردید را از بینشم برگیر و حجاب‏هاى دلم را بردار!
دلدادگى من در هواى توست و قصد من رضاى تو. تو مى‏دانى نهایت خواهشم را که وصال توست و جز این نیست. مهربانى‏هایت را یادِ دمادم من قرار ده و دلى را که شوق زیارتِ حریمِ امن تو تطهیرش کرده، از معاصى دور بدار!
پروردگارا! اکنون که در حال برگشتن از مکه هستم، مرا با دست لبریز و سعادتمند برگردان.
آن سان که با زائران خالصت عنایت دارى، به من هم از سرِ لطف نظر کن.
الهى! اگر هنگام مرگم فرا رسید و بار دیگر راه به اینجا نیافتم، مرا ببخش و اگر مرا هنوز عمرى در نزد توست، توفیق دیدار خانه‏ات را نصیبم کن. خدایا، این سفر را آخرین سفر من قرار مده.
معبود من! راضى مشو حال خوشى را که با زیارت تو یافته‏ام، دستخوش استحاله زمان شود.
خدایا! لحظه‏اى مرا به خود وامگذار که اگر لطف تو نباشد، محکوم به فنایم.
به امید توفیق سفر حج با شناخت و معرفت لازم.

منابع: -

1- صهباى حج، آیت‏اللَّه عبداللَّه جوادى آملى، مرکز نشر اسراء.
2- حج برنامه تکامل، تألیف: سیدمحمد ضیاءآبادى، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى تبیان، تهران، 1376.
3- پرتویى از اسرار حج، تألیف: عباسعلى زارعى سبزوارى، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به حوزه علمیه.
4- آشنایى با اسرار عمره، نجف نجفى روحانى، ناشر: نشر مشعر.
5- جرعه‏اى از بیکران زمزم: آیت‏اللَّه جوادى آملى، ترجمه: حجت‏الاسلام على حجتى کرمانى، ناشر: نشر مشعر.
6- سفر سفر، ابراهیم حسن‏بیگى، ناشر: نشر مشعر.
7- آدینه‏هاى بى‏تو، شاعر: محمداسماعیل توسل (آشفته تهرانى)، انتشارات کیومرث.
8- حج، دکتر على شریعتى.