نویسنده

 

خانواده، عشق، استوارى (12)
مشکلى به نام «هوو»

احمد حیدرى‏

زن و مرد به طور طبیعى دوست دارند هیچ کس دیگرى در زندگى آنان نقش و تأثیرى نداشته باشد. پذیرفتن شریک در زندگى زناشویى، سخت، دردآور، شکننده و بر خلاف میل است و تک‏شوهرى و تک‏زنى طبیعى‏ترین شکل پیوند زناشویى است که در آن هر یک از زن و شوهر همه عواطف، احساسات و کامجویى‏ها را از «آنِ» خود و مخصوص خویش بداند و از این بابت دغدغه، اضطراب و نگرانى نداشته باشد.

«چندشوهرى» منفور مرد و زن‏

چندشوهرى جز در مقاطعى کوتاه و بسیار محدود آن هم در جامعه‏اى غیر متمدن وجود نداشته است. بنا به نقل «ویل دورانت» این گونه ازدواج در قبیله «تودا» و بعضى از قبایل «تبّت» و بنا به نقل «منتسکیو» در قبیله «نائیر» در سواحل مالابار چین دیده شده است. مردان قبیله نائیر نمى‏توانستند بیش از یک زن بگیرند، در حالى که زنان‏شان مى‏توانستند شوهرهاى متعدد داشته باشند. «منتسکیو» در توجیه و علت این قانون مى‏گوید: چون مردان قبیله جنگجو و سلحشور بودند، براى اینکه زن و زندگى آنان را از جنگاورى باز ندارد، از ازدواج متعدد منع شده بودند.(1)
در جاهلیت عرب نیز چندشوهرى به شکلى وجود داشته است، ولى این رسم هیچ گاه مقبولیت عمومى نیافت و در سطح گسترده مرسوم نگشت. علت رواج نیافتن این رسم در چند جهت است:
1- چندشوهرى با طبع انحصارطلب مردان مخالف است و هیچ مردى براى همسرش وجود شوهر دیگرى را نمى‏پذیرد.
2- هر انسانى اعم از زن یا مرد دوست دارد نسبت به صحت و سلامت نسل خود مطمئن باشد و به یقین بداند فرزندى که مى‏خواهد وارث نام، مال و جاه او باشد و باید در تربیت او از جان مایه بگذارد، از خودش حاصل شده باشد. در رسم چندشوهرى راه اطمینان‏بخشى براى تعیین نسبِ فرزندِ متولد شده از زنِ داراى چند شوهر نیست و باید به سخن قیافه‏شناسان، قرعه یا آزمایش‏هاى ژنتیکى پناه برد. علاوه که نظام‏هاى نفقه و ارث و ... همگى بر مبناى نسب وضع شده‏اند و مشخص نبودن نسب، این نظام‏ها را هم مختل مى‏گرداند و مشکلات فراوان به بار مى‏آورد.
3- مهم‏ترین دلیل رواج نیافتن این رسم مخالفت آن با طبیعت و منافع زن است، زیرا هدف اصلى زن از ازدواج با مرد، ارضاى غریزه جنسى نیست، بلکه مى‏خواهد قلب او را در اختیار گرفته و حامى، مدافع و دلبسته خود گرداند تا شوهر برایش فداکارى کند، زحمت بکشد و محصول کارش را نثار او نماید. در چندشوهرى زن هرگز نمى‏تواند حمایت، عواطف، محبت خالصانه و فداکارى چند مرد را نسبت به خود جلب کند، از این‏رو این رسم مانند روسپیگرى مورد نفرت زن بوده است. نیاز زن به مدافع روحى، روانى و اقتصادى در تمام دوران زندگى بخصوص در دوران باردارى و بچه‏دارى مورد قبول همه روانشناسان است. در چندشوهرى، چون هر یک از شوى‏ها براى زنش شریکانى مى‏بیند، به طور طبیعى تمام عشق و علاقه‏اش را نثار وى نمى‏کند و در دفاع و خدمت به وى از همه توانش مایه نمى‏گذارد، به علاوه در دوران باردارى چون نسبت به پدر بودن خود مطمئن نیست، چندان توجهى به همسر باردار نخواهد داشت. همه این فرآیندها خلاف میل و خواست زن است.
افزون بر موارد فوق، ضرورتى هم براى چندشوهرى وجود نداشته و نمى‏توان یافت، از این‏رو چندشوهرى منفور زن و مرد بوده و طرفدار ندارد.
ادیان و مکاتب نیز همگى به مخالفت با این رسم برخاسته یا حداقل از تأیید آن خوددارى کرده‏اند. متأسفانه در دهه‏هاى اخیر بعضى از فمینیست‏ها و مدافعان حقوق زن به گمان خود به جهت مخالفت با تبعیض و در جهت یکسان کردن حقوق زن و مرد مدعى شده‏اند باید تعدد زوجات براى مرد ممنوع شود یا براى زنان نیز اجازه چندشوهرى صادر گردد!!
«این پیشنهاد [ازدواج زن با شوهر دوم ]تنها مخالف با اصل بردگى زن است. همچنان که یک مال بیش از یک مالک ندارد، زن هم چون بنا به قوانین صریح و ضمنى کشور ما در حکم اموال است، از این‏رو نباید بیش از یک مالک داشته باشد. ما مى‏توانیم بگوییم همچنان که مرد تا چهار زن مى‏تواند داشته باشد، زن هم چون بشر است و با مرد برابر، باید بتواند حقوقى را که او دارد، دارا شود. زن یکى است و مرد یکى. هر دو با هم برابرند. اگر به مردان از لحاظ اینکه مردند، حق داده شده است که تا چهار زن بگیرند، باید زنان هم همین حق را داشته باشند.»(2)
این مدافعان باید چندشوهرى و چندزنى را بیطرفانه مقایسه کرده، اگر در چندزنى مانند چندشوهرى، نفرت زن و مرد را دیدند و ضرورتى در آن نیافتند، آنگاه در صدد نفى این پدیده برآیند.
 

چندهمسرى‏

چندهمسرى بر خلاف چندشوهرى در طول تاریخ و در غالب ملت‏ها وجود داشته و ادیان بزرگ نیز آن را جایز شمرده یا از انکار و نپذیرفتن آن خوددارى کرده‏اند. ویل دورانت مى‏گوید:
«علماى دینى [مسیحى‏] در قرون وسطى چنین تصور مى‏کردند که تعدد زوجات از ابتکارات پیغمبر اسلام است، در صورتى که چنین نیست و در اجتماعات ابتدایى جریان چندهمسرى بیشتر وفق داشته است.»(3)
گوستاو لوبون مى‏گوید:
«رسم تعدد زوجات ابداً مربوط به اسلام نیست، چه اینکه قبل از اسلام هم رسم مذکور در میان تمام اقوام شرقى از یهود، ایرانى، عرب و غیره شایع بوده است.»(4)
در مغرب‏زمین که اکنون چندزنى قدغن مى‏باشد، ممنوعیتى برخاسته از دین آنها نیست. جرجى زیدان مى‏گوید:
«در متون دینى مسیحیت نصّى صریح بر ممنوعیت چندزنى وجود ندارد، بلکه کلماتى است که مى‏توان جواز چندزنى را از آنها به دست آورد، لکن از آنجا که در نظر ارباب کلیسا اکتفا به یک زن براى حفظ نظام خانواده بهتر به نظر رسید و از قدیم نیز در دولت روم تک‏همسرى حاکم بود، پس به خودشان زحمت بررسى نصوص دینى را ندادند تا اینکه به مرور زمان ازدواج با زن دوم حرام محسوب شد.»(5)
به اعتراف کلیسا تا قرن هفتم میلادى، چندزنى بین مسیحیان وجود داشته و «لوتر» هم در اعتراض خود به مسیحیت گفته که چندزنى به امر خدا حرام نشده است.(6)
متأسفانه غربیان تعدد همسر را در قانون و بر صفحه کاغذ ممنوع شمرده‏اند، ولى در عمل هر مرد علاوه بر زن رسمى و قانونى خود چندین زن غیر رسمى و معشوقه دارد. این اعتراف گوستاو لوبون است:
«رسم وحدت زوجه رسمى است که ما آن را فقط در کتاب‏هاى قانون مى‏بینیم و الا خیال نمى‏کنم بشود این را انکار کرد که در معاشرت واقعى اثرى از این رسم نیست.»(7)

علل رواج و دوام چندهمسرى‏

چرا چندهمسرى در دوران‏هاى بسیار و در محدوده‏هاى گسترده جغرافیایى وجود داشته و دوام یافته در حالى که چندشوهرى نه رواج یافته و نه دوام داشته است؟! براى این پدیده چند دلیل ذکر شده است:
1- زورگویى و تسلط مرد؛ ممکن است با دید سطحى علت رواج و دوام این رسم را زورگویى و تسلط مرد و بردگى زن بدانیم!
شهید مطهرى در نقد این نظریه مى‏گوید:
«من منکر عامل «زور و قدرت» به عنوان یکى از عوامل گرداننده تاریخ بشرى نیستم و هم منکر اینکه مرد در طول تاریخ از قدرت خود علیه زن سوء استفاده کرده، نمى‏باشم اما معتقدم که منحصر کردن عامل‏ها به زور و قدرت مخصوصاً در توجیه و توضیح روابط خانوادگى زن و مرد ناشى از کوته‏فکرى است.»(8)
ایشان اضافه مى‏کند که بنا بر نظریه بالا باید در مواقعى که چندشوهرى معمول بوده - مثل دوره جاهلیت یا مثلاً در قبیله نائیر - بپذیریم که زن فرصت یافته و علیه مرد قدرتى به دست آورده و چندشوهرى را بر او تحمیل کرده است و آن دوران را دوره طلایى زندگى زن بدانیم، در حالى که همه مى‏دانند این گونه نبوده است.
البته چندهمسرى موافق طبع و میل مرد است و مانند چندشوهرى نیست که اغلب زنان از آن روگردان باشند، ولى فقط به سبب اینکه عادتى موافق میل مردها باشد، براى رواج و دوام یافتنش کافى نیست. باید علل محکم‏ترى در جنب این عامل، دوام و رواج آن را تضمین کند. علاوه بر آن مرد براى ارضاى حسّ تنوع‏طلبى و هوسرانى خود دو راه دارد:
اوّل - چندزنى که مرد را نسبت به هر یک از زن‏ها متعهد گردانده و او را از روابط جنسى خارج از چارچوب ازدواج و آزاد با زن‏هاى دیگر منع مى‏کند. در این حال نسبت به زن‏هاى خود و فرزندان احتمالى آنان تکالیفى بر دوش او مى‏گذارد و علاوه بر آن موظف به رعایت عدالت و انصاف نسبت به آنان هم مى‏گردد.
دوم - زن‏بازى آزاد و معشوقه‏گیرى که در آن مرد علاوه بر هوسرانى و عیش، هیچ تعهد و تکلیفى نسبت به زن‏ها و فرزندان احتمالى آنها نمى‏پذیرد و در تعداد معشوقه‏ها هم محدودیتى ندارد.
طبیعى است که حسّ برترى‏طلبى، تسلطخواهى و زورگویى مرد او را به راه دوم سوق مى‏دهد، که امروزه در غرب شایع است و زنان جامعه بیشترین ضربه را از این وضع مى‏خورند، در حالى که راه اوّل تضمین‏کننده بسیارى از حقوق زنان مى‏باشد و در صورت وجود ضرورت، بسیار پسندیده‏تر از راه دوم است.
2- عادت ماهیانه و محدود بودن دوره فرزندزایى زن را هم از علت‏هاى روى آوردن مرد به چندهمسرى شمرده‏اند. باید گفت: گرچه این عوامل تأثیر دارد، ولى عامل اصلى نمى‏تواند باشد.

3- فزونى شمار زنان آماده ازدواج نسبت به مردان آماده ازدواج؛ این عامل مهم‏ترین و اصلى‏ترین عامل پیدایش و دوام چندهمسرى است. اگر تعداد زنان آماده ازدواج بیش از مردان آماده ازدواج باشد:
أ) باید با اجراى قانون تک‏همسرى، شمارى از زنان را از داشتن همسر شرعى و قانونى محروم کنیم و آنان را به سرکوب غرایز طبیعى جنسى امر نماییم؛
ب) به آنان اجازه روابط نامشروع با مردان زن‏دار بدهیم، که هر دو راه غلط است و پیامدهاى وخیم فردى و اجتماعى دارد؛
پ) با وجود شرایطى به بعضى مردان توانمند از لحاظ روحى، ایمانى و اقتصادى اجازه چندهمسرى بدهیم.
به حکم عقل و منطق اجازه مشروط چندهمسرى دادن به مردان، بسیار بهتر و پسندیده‏تر از محکوم کردن زنان به محرومیت از پیوند زناشویى یا روا دانستن روسپیگرى و فساد است. اجازه تعدد زوجات در حقیقت نهادن تکلیفى بر دوش مرد به سود همسر و زنانى است که همسر ندارند، زیرا با رواج تعدد زوجات (چندهمسرى) هم زنانى که شوهر ندارند، همسردار شده و از مواهب و کامجویى‏هاى غریزى مشروع بهره‏مند مى‏گردند، هم زنان شوهردار از شکار شوهران‏شان توسط معشوقه‏ها ایمن مى‏شوند و زندگى‏هاى خانوادگى استوارى مى‏یابد. در این فرض، قانون چندهمسرى بیش از آنکه به نفع مردان باشد، به نفع زنان است.

گریزناپذیرى جواز چندهمسرى‏

اما آیا واقعاً تعداد زنان آماده ازدواج در غالب اوقات بیش از مردان آماده ازدواج است؟ نمى‏خواهیم بگوییم شمار جنس مؤنث به طور کلى بیش از جنس مذکر است بلکه چه بسا در مجموع تعداد آنها مساوى یا حتى شمار مذکرها بیشتر باشد، چنان که چه بسا تعداد پسران نوزاد بیش از دختر به دنیا آمده باشد. مهم است ثابت کنیم تعداد زنان آماده ازدواج بیش از شمار مردان آماده ازدواج است، که خوشبختانه آمارهاى جهانى این امر را اثبات مى‏کند و نشان مى‏دهد که در طبقه آماده ازدواج، غالباً تعداد جنس مؤنث بیش از مذکر است با اینکه در سنین پیش از آن متوازن یا بر عکس بوده و شمار مذکرها مساوى یا بیشتر بوده است. آمارهاى جهانى نشان مى‏دهد تعداد ذکور و اناث تا حدود بیست سالگى - که شروع سن ازدواج مى‏باشد - معمولاً متوازن مى‏باشد اما از این سنین به بعد شمار زنان رو به فزونى مى‏گذارد. «اشلى مونتاگو» در کتاب «زن جنس برتر» به این حقیقت اعتراف مى‏کند:
«در سراسر عالم پیوسته میزان زنان آماده ازدواج بر مردان فزونى دارد. آمارگیرى سال 1950 نشان داد که زنان آماده ازدواجِ آمریکا به اندازه یک میلیون و چهارصد و سى هزار تن بر مردان افزایش دارد.»(9)
علت افزایش در سنین ازدواج را دو عامل برشمرده‏اند:
اوّل: تلفات مردها در این سنین بیش از زنان است، زیرا غالب تلفات انسانى ناشى از جنگ‏هاست که مردان حضور آشکارتر و گسترده‏ترى در آن دارند و تلفات ناشى از کارهاى سخت نیز بیشتر دامنگیر مردان است، چنان که در تلفات ناشى از حوادث نیز مرگ و میر مردان بیشتر است.
دوم: مقاومت زن‏ها در مقابل بیمارى‏ها بیشتر است و مرگ و میر زنان در اثر بیمارى‏ها بسیار کمتر از مردان مى‏باشد.
با توجه به دو عامل برشمرده در غالب اوقات شمار زنان آماده ازدواج بیش از مردان آماده ازدواج است و این واقعیت اجتماعى، گریزناپذیرى جواز تعدد زوجات را نشان مى‏دهد.

مردها و ازدواج مجدّد

راز اینکه زنان حاضر مى‏شوند با مردهاى زن‏دار ازدواج کنند و «زن دوم» شوند، روشن است؛ با اینکه به طور طبیعى هر زنى دوست دارد با مرد مجرد ازدواج کند و شوهرش مختصِ او باشد، ولى وقتى به دلایل پیش‏گفته زنانى خواهان شوهر وجود دارند که مرد مجرد براى ازدواج نمى‏یابند، به ناچار به «زن دوم» شدن تن مى‏دهند. طبیعى است در غالب این ازدواج‏ها ضرورت، آنان را به این اقدام خلاف میل وادار کرده است.

اما چرا مردها زن دوم مى‏گیرند؟

1- روحیه خوشگذرانى، عدم وفادارى و ناسپاسى؛ متأسفانه برخى مردان بدون توجه به تعهد اخلاقى که هنگام ازدواج به همسر خود سپرده‏اند و بدون توجه به اینکه همدیگر را براى همسرى و همراهى تا آخر عمر انتخاب کرده‏اند، به دنبال برآورده کردن هوس‏هاى خود، به ازدواج دوم اقدام مى‏کنند با اینکه غالب آنان در توان اداره همسر اوّل و فرزندان ضعف و کاستى فراوان دارند، نیز از جهت‏هاى عاطفى، روانى، اقتصادى و ... آنان را تأمین نکرده‏اند؛ با این وجود بدون اطلاع همسر اوّل و فرزندان و بدون جلب رضایت و اعتماد آنان یا به رغم نارضایتى آنها - در صورت آگاهى - به ازدواج دوم اقدام مى‏کنند. طبیعى است پس از ازدواج دوم هم رفتارشان با زن اوّل و دوم بر مبناى عدالت و انصاف نبوده، با ازدواج خود تنش بزرگى در زندگى همسر اوّل و فرزندان ایجاد مى‏کنند. چنین ازدواج‏هایى معمولاً با فاصله کمى از ازدواج اوّل شکل مى‏گیرد، حتى معمولاً مرد به ازدواج دوم بسنده نکرده، در صدد ازدواج سوم و چهارم مى‏باشد. این گروه «ذوّاق = چشنده‏هایى» هستند که رسول خدا(ص) ملعون بودن آنان را اعلام فرموده‏اند.(10) متأسفانه در جامعه بیشتر ازدواج دومى‏ها از این نوع هستند.
2- نداشتن زندگى آرام و دلنشین با همسر اوّل؛ متأسفانه بعضى زن و شوهرها با هم مشکل دارند و زندگى آنان از شیرینى و دلچسبى لازم برخوردار نیست. در این زندگى‏ها، مردها بدون اینکه براى حل مشکلات اهتمام ورزند و در ایجاد صفا و صمیمیت و همگرایى با همسر اوّل کوشش کنند، با ازدواج دوم مشکل خودشان را حل کرده و همسر اوّل را در مشکل و سختى تنها مى‏گذارند که این اقدام جوانمردانه نیست.
3- مشکل دارا بودن همسر اول؛ گاهى همسر اول به دلایلى از انجام وظایف همسرى و مادرى به طور ایده‏آل ناتوان است و در عین حال حاضر نیست از مرد زندگى‏اش جدا شود و بودن «هوو» در کنار خود را مى‏پذیرد و مرد وى نیز با توجه به وجود مشکل و توافق همسر، به ازدواج دوم اقدام مى‏کند.
4- اقدام ایثارگرانه؛ در مواردى نیز در ازدواج دوم مرد، هیچ کدام از دلایل پیش‏گفته عامل اصلى نبوده بلکه مرد و همسر اوّلش نسبت به معضل و مشکل «زنان در سنّ ازدواج» (که از یافتن همسر مجرد ناامید هستند و چاره‏اى جز «همسر دوم» شدن یا سرکوب غرایز یا انحراف ندارند) احساس مسئولیت مى‏کنند و هر دو یعنى زن با موافقت و مرد با ازدواج، براى حل مشکل آنها اقدام کرده و از سر احساس مسئولیت، اقدام ایثارگرانه‏اى را پیش مى‏گیرند. این اقدام توسط زن و مرد، ایمان و تقواى بالایى را مى‏طلبد زیرا از طرف زن با پذیرفتن «هوو» و شریک همراه است (که خلاف میل و به غایت مشکل است) و از طرف مرد با مسئولیت‏هاى شرعى و اخلاقى فراوان زیرا مرد براى انجام ازدواج صحیح دوم، باید اوّلاً حرمت همسر نخستش را کاملاً حفظ کند و از خدشه‏دار شدن کرامت و شخصیتش پرهیز نماید، نیز عدالت و انصاف را رعایت کند و در مسائل عاطفى، روحى و اقتصادى بار دو خانواده را به دوش بگیرد و ... پذیرفتن چنین مسئولیتى و انجام آن به طور صحیح کار مشکل و طاقت‏فرسایى است که بسیارى از آن گریزانند.
چون اقدام به ازدواج دوم براى حل معضل مذکور لازم است، گاه واجب کفایى است که بعضى زن و مردها باید با هم و ایثارگرانه بدان رضایت دهند، تا علاوه بر کسب فضیلت و ثواب بسیار، سلامت جامعه و زمینه استحکام خانواده‏ها را فراهم سازند.(11)
آنچه سبب منفور شدن ازدواج مجدد در جامعه و بخصوص نزد زنان شده، مشاهده ازدواج‏هاى مجددى است که عامل اوّل و دوم در آنها نقش اصلى را داشته، مرد بدون توجه به خواست، شخصیت، کرامت، فداکارى و زحمات فراوان همسر اوّلش، به ازدواج دوباره اقدام نموده، زن نخست و فرزندانش را در وضع نابسامانى رها کرده، خود در پى عیش و نوش با همسر دوم رفته است! طبیعى است در چنین وضعى همسر اوّل احساس شکست، تنهایى و بى‏اعتمادى مى‏کند و با مشکلات فراوان روحى و مادى روبه‏رو مى‏گردد و نسبت به حکم جواز ازدواج مجدد بدبین مى‏شود و متنفر مى‏گردد، سپس بدبینى و نفرت را به دیگران منتقل مى‏نماید.
براى زن هیچ چیز ناراحت‏کننده و کوبنده‏تر از آن نیست که مورد تحقیر شوهر واقع گردد و احساس کند نتوانسته قلب شوهر را تسخیر کرده و در اختیار خود نگهدارد و ببیند دیگرى آن را تصاحب کرده و او را کنار زده، محبوب و معشوق شوهرش گردیده است. اما اگر زن اوّل بداند شوهرش با توجه به «مجوز» شرعى (که ناشى از ضرورت گریزناپذیر اجتماعى است) به ازدواج دوم اقدام کرده و پیش از ازدواج، او را از این ضرورت گریزناپذیر و واقعیت اجتماعى آگاه و توجیه کرده، دغدغه او برطرف مى‏شود، چنان که اگر مطمئن باشد رو آوردن شوهرش به چندهمسرى به معناى پشت کردن به او نیست، بلکه بر احترامات و عواطف خود نسبت به او و فرزندانش افزوده است، و باور داشته باشد براى او هم در همراهى با شوهرش ثواب عظیم است، چون به وظیفه اجتماعى و کفایى عمل کرده، با خیال راحت، ازدواج دوم را مى‏پذیرد، در این صورت مى‏داند شوى خود را هم در عمل به واجب یارى داده و مستحق ثواب عظیم گشته است. چنان که بنا بر روایات همنشینى با همسر حضرت ایوب علیه‏السلام در بهشت نصیب او مى‏شود، چه اینکه آن بانو نیز شوى گرامى‏اش را در تحمل مصیبت‏هاى بزرگ و گرفتارى‏هاى سنگین همراهى کرد و او را ترک نکرد. در این صورت نه تنها ازدواج دوم همسرش کانون زندگى او را به تلاطم نخواهد انداخت و متلاشى نخواهد کرد، که در سامان یافتن یک خانواده محروم و برخوردارى از عواطف همسرى و پدرى شریک شده و در رفع سوء تفاهم اجتماعى نسبت به «جواز تعدد زوجات» کمک خواهد کرد.

اقدام‏هاى پیشگیرانه از رواج تعدد زوجات‏

همان گونه که مطرح شد «جواز تعدد زوجات» به جهت ضرورتى اجتماعى و گریزناپذیر، وضع شده اما اصل بر تک‏همسرى است و جز در مواقع لازم نباید به ازدواج دوم اقدام ورزید. استحکام خانواده در وفادار ماندن زن و مرد نسبت به یکدیگر است و باید تا حد امکان زمینه‏هاى چندهمسرى را رفع کرد و یا با اقداماتى تنش‏هاى ناشى از آن را کاهش داد از جمله:
1- با اجراى عدالت اجتماعى و زمینه‏هاى کار و اشتغال و تأمین مسکن براى همه جوانان امکان ازدواج را فراهم ساخت تا به تشکیل خانواده اقدام کنند. تن ندادن جوانان پسر به ازدواج به دلایل اقتصادى، دختران جوان را از امکان ازدواج با مجردها نومید کرده و به سوى ازدواج با مردان زن‏دار سوق مى‏دهد.
2- دفاع از آزادى دختران در انتخاب همسر تا پدر، برادر یا سرپرست آنان نتواند براى رسیدن به منافع مادى، دختران را به عقد مردان ثروتمند زن‏دار در آورند.
3- از بین بردن عوامل تحریک و تهییج و اغواگر و خانه‏خراب‏کنى که مردان و زنان را به عیاشى و هوسرانى سوق داده و حتى زنان شوهردار را به خانه بیگانه مى‏کشد.
4- روشن کردن شرایط ازدواج مجدد و ایجاد فرهنگ صحیح و پشتیبانى روحى - معنوى و حتى مادى از افرادى که به ازدواج مجدد صحیح اقدام مى‏کنند، بخصوص حمایت از همسران فداکار آنها تا حرمت اجتماعى آنان نه تنها خدشه‏دار نشده بلکه رشد یابد و بتوانند با مشکلات این گونه ازدواج‏ها کنار بیایند. البته این اقدام را نباید ترویج‏گرانه پنداشت بلکه اقدامى در جهت پشتیبانى از زنان فداکارى است که به این کار ایثارگرانه و خیرخواهانه اقدام کرده‏اند تا در میانه راه، باورشان کمرنگ نشده، زندگى خانوادگى‏شان منهدم نگردد. نقش دولت، وسایل ارتباط جمعى به ویژه رادیو و تلویزیون و مبلّغان دینى در ترویج صحیح مبانى ازدواج مجدد بسیار تأثیرگذار است.

توصیه‏هایى به مردان داراى دو همسر، نیز به زنان آنان‏

1- متأسفانه نگاه به ازدواج موقت و مجدد، پنداشت غلطى است و غالباً به شهوترانى مرد تفسیر مى‏شود، در حالى که در این گونه ازدواج‏ها دو فرد وجود دارد: یکى مردى که ازدواج کرده و ما عمل او را به شهوترانى تفسیر مى‏کنیم؛ دوم زنى که همسر دوم یا موقت شده است. بیشتر این زن‏ها نه از باب شهوترانى بلکه از سرِ ضرورت و نیاز بدین گونه ازدواج تن داده‏اند. اما اینکه این ازدواج‏ها را شهوترانى تفسیر مى‏کنیم، بدان جهت است که به طرف دوم اصلاً توجه نداریم، در حالى که اگر به او هم توجه کنیم، دیگر این ازدواج را شهوترانى محض تفسیر نمى‏کنیم.
متأسفانه مخالفان ازدواج موقت و مجدد که غالباً از زنان هستند، به طرف دوم این گونه ازدواج‏ها (که از صنف خودشان هستند و نیاز و ضرورت آنان را به پذیرش ازدواج با مرد زن‏دار واداشته) توجه نمى‏کنند و این اقدام را فقط چماقى علیه مردها مى‏سازند. اگر مخالفان در عالَم ذهن، خود را به جاى زن دوم یا زن موقت بنهند و نیاز و ضرورت کار او را بررسى نمایند، به طور حتم قضاوت‏شان راجع به ازدواج موقت و مجدد تفاوت خواهد کرد. اما متأسفانه اغلب اوقات مردها نه به خاطر رعایت ضرورت اجتماعى بلکه به جهت هوسرانى یا نجات یافتن از مشکلات زندگى با همسر اول و بدون رعایت شرایط، به ازدواج دوباره اقدام مى‏کنند و آن را حق خود مى‏دانند و با این بینش و اقدام بحران مى‏آفرینند.
2- مردى که قصد ازدواج مجدد دارد سعى کند ابتدا به خوبى وضع زندگى، درآمد، توان، تحمل و اخلاق خود را بسنجد و ببیند آیا درآمد کافى براى اداره دو زندگى را دارد؟ آیا توان تحمل مشکلات دو زندگى را دارد؟ آیا مى‏تواند اختلافات احتمالى را مدیریت و برطرف کند؟ تا زمانى که مطمئن به توانمندى مادى، معنوى و روحى خود نشده، از اقدام به ازدواج مجدد خوددارى ورزد.

3- در صورت توانمندى شخصى براى ازدواج مجدد و وجود احتیاج و ضرورت براى اقدام به آن، ابتدا سعى کند همسر اوّل و فرزندانش را قانع کند، آنگاه به ازدواج دوم اقدام نماید. ممکن است گفته شود همسر اول و فرزندانش قطعاً به ازدواج مجدد راضى نخواهند شد و پنهان بودن آن و آگاه نشدن آنها از ازدواج دوم، برایشان بهتر است. اما پنهان کردن ازدواج دوم براى همیشه غالباً ناممکن است و بالاخره پس از مدتى آشکار مى‏گردد. اگر با آنان منطقى و مستدل صحبت شود و نیاز مرد یا نیاز زنى که مى‏خواهد همسر دوم شود، یا نیاز فرزندان او به داشتن سرپرست و ارزش این اقدام به خوبى روشن شود، همسر نخست و فرزندان در بسیارى از موارد راضى خواهند گشت؛ البته به شرط اینکه حرمت و جایگاهشان خدشه‏دار نشود و از پدر و شوهر محروم نگردند و ...، اما بر فرض که راضى نشوند، مرد موفق به ازدواج دوم نشده، تکلیف خیرخواهانه از دوش او برداشته شده، این وضع خیلى بهتر از آن است که مخفیانه ازدواج کند و پس از مدتى همسر اوّل و فرزندان آگاه شده، ساز ناسازگارى را کوک و مرد را مجبور کنند یکى از دو همسر را طلاق دهد. در نهایت نه تنها کار مفیدى انجام نداده بلکه خود، خانواده‏اش و خانواده دیگرى را به زحمت انداخته و آبرویشان خدشه‏دار گردیده است.
زنانى که همسرشان مخفیانه ازدواج مجدد کرده، وقتى پس از مدت‏ها خبردار مى‏گردند، به شدت روحیه‏شان در هم مى‏ریزد و حرمت‏شان جریحه‏دار مى‏شود. اینان اقدام همسر به ازدواج مجدد بدون اطلاع را خیانت به خود مى‏شمرند و حاضر نمى‏شوند با این مسئله کنار بیایند و بسیارى جز طلاق و جدایى از همسر را نمى‏پذیرند، در حالى که اگر از ابتدا در جریان قرار مى‏گرفتند و لزوم یا علت ازدواج مجدد براى آنها بیان مى‏شد، به احتمال زیاد قانع مى‏شدند و مى‏پذیرفتند و هیچ گاه شوهر خود را خیانتکار نمى‏شمردند و نفرت از او در قلب‏شان جا نمى‏گرفت.
4- مردانى که ازدواج مجدد مى‏کنند باید بدانند همسر اوّل آنان از حرمت و جایگاه ویژه‏اى باید برخوردار باشد، زیرا در ابتداى زندگى که مرد نه نام داشته و نه مال و مقام، نیز خیلى چیزهاى دیگر نداشته، با امید فراوان زندگى با او را پذیرفته و دوران سختى را با مرد پشت سر نهاده و فداکارى‏هاى فراوان کرده‏اند اما حالا که به هر دلیل مرد، زن دومى گرفته، نباید ببیند که جایگاه و حرمتش خدشه‏دار شده و نورسیده‏اى در رتبه و درجه او قرار گرفته یا نزد شوهر محبوب‏تر از او شده است!
مردانى که ازدواج مجدد مى‏کنند سزاوار است به سیره رسول خدا(ص) بنگرند که همسر اوّلش حضرت خدیجه(س) را هیچ گاه فراموش نکرد و همیشه از او به خوبى و خوشى یاد مى‏کرد، به طورى که مورد حسادت عایشه قرار گرفت. عایشه مى‏گفت که خدیجه زن سالخورده‏اى بود که با پیامبر ازدواج کرد، در حالى که من دختر و جوان و رعنا هستم، پس چرا باید پیامبر همیشه به یاد خدیجه باشد و با اینکه من با همه این ویژگى‏ها در کنار او هستم، از خدیجه غافل نشود؟! از این‏رو به اعتراض گفت: چرا هر گاه نام خدیجه را مى‏برى، اشک از چشمانت جارى مى‏شود، در حالى که او پیرزنى بیش نبود؟!
رسول خدا(ص) جواب داد:
«آنگاه که همه شما مرا دروغگو شمردید، او مرا راستگو شمرد و آنگاه که همگى شما به من کفر ورزیدید، او به من ایمان آورد و در تنگناى مالى، تنها او مرا شریک دارایى بى‏حسابش گردانید و برایم بچه آورد، در حالى که شما عقیم هستید.»(12)
آرى، مردى که زن دوم مى‏گیرد، باید توجه داشته باشد که زن اوّلش در چه وضعى او را پذیرفته و چگونه سختى‏هاى فراوان زندگى در ابتداى پیوند زناشویى را تحمل کرده، چنان که مادر فرزندانش مى‏باشد و ... پس نباید حالا با ازدواج دوم، از مقام خود تنزل یابد و دیگرى بر او پیشى گیرد و ... .
چنین مردانى باید سعى کنند پس از ازدواج دوم به همسر اوّل و فرزندان او توجه، محبت و عنایت بیشتر نشان دهند تا آنان احساس و لمس کنند پدر و همسر را با ازدواج دوم نه تنها از دست نداده بلکه ازدواج دوم براى آنان نیز مبارک بوده و توجه، مهر و عنایت پدر و همسر نسبت به پیش از ازدواج دوم نه تنها کمتر نشده بلکه بیشتر شده است.
زن دوم هم باید توجه داشته باشد که حرمت زن اوّل خدشه‏دار نگردد و احساس تحقیر نکند و همیشه قدردان او باشد که اجازه داده همسرش با او ازدواج کند و سهمى از توجه و محبت همسر خود را به وى بخشیده است، حتى اگر گاه و بى‏گاه رفتار ناپسندى از همسر نخست شویش مى‏بیند، چشم‏پوشى کند، زیرا بالاخره او هم انسان است و سهمى از توجه همسر خود را که تا به حال فقط متعلق به خودش بود، به او بخشیده اما به رغم کار خداپسندانه او متأسفانه اطرافیان و اجتماع او را سرزنش مى‏کنند و نفس خودش هم گاهى طغیان مى‏نماید و اختیار از کف مى‏دهد و اقدامات ناپسندى نسبت به همسر دوم و شوهرش مرتکب مى‏گردد. در چنین مواقعى همسر دوم باید او را معذور بداند و از عمل زشت او چشم‏پوشى کرده، خاطره آن را از ذهن خود پاک کند و بر حرمت‏گذارى نسبت به وى اصرار بیشتر داشته باشد. اگر همسر اوّل از جانب شوهر و همسر دوم حرمت و چشم‏پوشى و خویشتن‏دارى ببیند، راحت‏تر مى‏تواند با همسرش همراهى کند و او را در اداره دو خانواده یارى دهد، ولى چنانچه همسر اوّل در نتیجه بى‏حرمتى دیدن، ناسازگارى کند، قطعاً مرد نمى‏تواند به خانواده دوم رسیدگى مطلوب داشته باشد و روز به روز مشکلاتش بیشتر مى‏شود تا مجبور شود یکى از دو زندگى را [که غالباً زندگى دوم است ]رها کند.
زن اوّل باید توجه داشته باشد که زن دوم هم به امیدى با شوهر او ازدواج کرده، پس سعى کند با شویش همراهى کند تا امید زن دوم ناامید نگردد و بداند که خداوند براى ازخودگذشتگى ستودنى او که بخشى از محبت و توجه شویش یعنى عزیزترین شخص زندگى‏اش را به دیگرى داده) پاداش گرانقدرى به او عطا خواهد کرد.
5- بازخوانى معناى عدالت؛ شرط ازدواج مجدد رعایت عدالت و انصاف در رفتار با همسران است. عدالت یعنى «به هر فرد به اندازه شایستگى او عطا کردن». رعایت این امر مستلزم تفاوت است، زیرا غالباً استحقاق و شایستگى‏ها هم‏اندازه نیستند. اینکه «عدالت همیشه به معناى تساوى نیست» یک اصل پذیرفته شده است. با توجه به تفاوت استحقاق زن اوّل و دوم، رعایت عدالت به معناى یکسان‏نگرى و رعایت تساوى و برابرى بین آنان در همه امورنیست. زن اوّل زمانى وارد زندگى مرد شده که او در بدترین وضع مادى قرار داشته، با فداکارى‏اش موجبات ترقى مرد در امور مادى و معنوى را فراهم آورده، حالا که به مقام، ثروت و اعتبار اجتماعى رسیده، زن دوم از گرد راه مى‏رسد و مى‏خواهد از امتیازات زن اوّل بلکه بیشتر برخوردار شود. طبیعى است در چنین مواقعى زن اوّل احساس ظلم مى‏کند و برآشفته مى‏گردد و تنش ایجاد مى‏شود.(13)
در این حال تدبیر مرد بسیار کارساز است، مثلاً مى‏تواند پیش از ازدواج دوم، مقدارى از اموالش را به نام همسر اوّل کند و خیال او را از تصاحب آنها توسط همسر دوم یا فرزندان او راحت گرداند.
در مورد وقت نیز اگر مردى چهار همسر دائم داشته باشد و بخواهد شب‏ها را با آنان باشد، باید هر شب نزد یک همسر بماند [که فرض چهارهمسرى کمیاب است ]ولى وقتى مردى زن دوم مى‏گیرد، هر کدام از زنان یک شب از چهار شب را حق دارد و دو شب دیگر در اختیار مرد است. او مى‏تواند استحقاق و حرمت زن اوّل را رعایت کرده و دو شب دیگر را نزد همسر اوّل باشد و بدین گونه موجبات رضایت و همراهى او را فراهم کند. بیشتر کردن سهم او مخالف عدالت نیست.(14) در حقیقت شرط تعدد زوجات آشفته نساختن حال و روز همسر اوّل است که احساس بى‏پناهى، شکست، تحقیر و از دست دادن سرمایه و دارایى نداشته باشد.
6- همسر اوّل باید توجه داشته باشد که پس از ازدواج دوم شوهرش، چنانچه با او ناسازگارى کند و محیط خانه را ناآرام سازد، به دور شدن همسرش از خودش کمک کرده است، در حالى که مى‏تواند با تسلط بر خود، هنگام حضور همسر، از او به خوبى پذیرایى کند و موجبات دلگرمى‏اش را فراهم نماید، تا به سوى همسر دوم رانده نگردد.
7- ازدواج موقت یک حکم ضرورى است، یعنى براى اوضاعى خاص وضع شده، افرادى که همسر دائم دارند و همسر آنها توان برآورده کردن تقاضاى غریزى آنان را دارد، حتى‏الامکان نباید بدان اقدام نمایند و موجبات گسست روابط خانوادگى را فراهم آورند. به روایات زیر توجه کنید: امام رضا(ع) فرمود:
«متعه و ازدواج موقت براى افرادى که همسر دائم ندارند [و نمى‏توانند همسر دائم بگیرند] و نیاز آنان با همسر دائم برطرف نشده، حلال و مباح است اما کسانى که همسر دائم دارند فقط زمانى که [به علت مسافرت یا به جهات دیگر] از همسرشان دور هستند، به ازدواج موقت اقدام کنند.»(15)
آن بزرگوار خطاب به بعضى از یاران خود نوشت:
«بر ازدواج موقت اصرار نداشته باشید. بر شما لازم است بر ازدواج دائم به عنوان سنت رسول خدا، پس با مشغول شدن به ازدواج موقت از همسران خود غافل نگردید که آنان کافر شوند و از این حلال و حکم خداوند بیزارى بجویند و اجازه‏دهنده آن را نفرین کنند و ما را دشنام دهند.»(16)
«مفضل» در محضر امام صادق(ع) شرایط فراوان براى جواز متعه را این گونه برشمرد:
اى مولاى من، شما به ما امر کرده‏اید که با زنان فاحشه ازدواج موقت نکنیم همچنین زنانى که به فساد مشهورند یا دیوانه‏اند؛ و اینکه زن آماده براى ازدواج موقت را ابتدا به فحشا دعوت کنیم و اگر اجابت کرد، بدانیم که متعه او جایز نیست و پیش از متعه کردن از او بپرسیم که آیا شوهردار یا حامله یا عِدّه‏دار است؟ اگر این گونه نبود، متعه او جایز است و ... .(17)
روایات بیانگر استحباب متعه و دعوت بدان، ناظر به یک امر سیاسى است. چون از جانب خلیفه دوم به ناحق جواز متعه ردّ شد و حلال خداوند حرام شمرده شد و منع خلیفه دوم به عنوان یک قانون مشروع دائم مورد پذیرش قرار گرفت، امامان(ع) براى مبارزه با این بدعت، و براى جلوگیرى از پذیرش آن، شیعیان را به انجام متعه ترغیب و تشویق کردند تا این «سنت متروکه» احیا گردد و حلال خداوند حرام شمرده نشود.(18) بنابراین در جامعه اسلامى شیعى که این سنت حرمت ندارد، نباید مردها با استناد به روایاتِ تشویق، بدون وجود ضرورت و لزوم به متعه اقدام کنند و موجبات ناآرامى و تشویش و اختلاف در زندگى خانوادگى را فراهم آورند.
امید است با تصحیح باورها و روش‏ها در ازدواج مجدد و موقت، چالش‏هاى پیشامده را کاهش داده و آثار زیانبار آن را مهار کنیم.

پى‏نوشتها: -
1) نظام حقوق زن در اسلام، ص‏365، به نقل از تاریخ تمدن، و نیز ص‏367، به نقل از روح‏القوانین.
2) همان، ص‏384، به نقل از «انتقاد بر قوانین اساسى و مدنى ایران»، خانم منوچهریان، ص‏34 و 73.
3) همان، ص‏369، به نقل از تاریخ تمدن، ج‏1، ص‏61.
4) همان، ص‏371، به نقل از تاریخ تمدن، ص‏507.
5) کتاب زنان، شماره 27، ص‏150، به نقل از «المرأة و الاسره فى حضاراة الشعوب»، عبدالهادى عباس، ص‏337.
6) همان، ص‏149، به نقل از «تعدد الزوجات فى الاسلام»، ناصح علوان، ص‏16.
7) نظام حقوق زن در اسلام، ص‏372، به نقل از تاریخ تمدن، ص‏507.
8) نظام حقوق زن در اسلام، ص‏377.
9) همان، ص‏406، به نقل از مجله زن روز، شماره 69، ص‏71.
10) رسول خدا(ص) فرمود: خدا ناخشنود است و لعن مى‏کند هر زن و مرد ذَوّاقى را [که در صدد چشیدن مزه همسر دیگر هستند و بارها به ازدواج اقدام مى‏کنند. ](کافى، ج‏6، ص‏54).
11) ر.ک، نظام حقوق زن در اسلام، ص‏398 و 411 و 442 - 440.
12) بحارالانوار، ج‏8، ص‏16؛ نقش عایشه در تاریخ اسلام، ج‏1، ص‏93.
13) کتاب زنان، شماره 27، ص‏170.
14) امام خمینى، تحریرالوسیله، ج‏2، ص‏288.
15) وسائل‏الشیعه، ج‏21، ص‏22. «هى حلال مباح لمَن لم یغنه اللَّه بالتزویج فلیستعفف بالمتعة فإنْ استغنى عنها بالتزویج فهى مباح له اذا غاب عنها».
16) همان، ص‏23. «لا تلحوّا على المتعه إنّما علیکم إقامة السنة فلا تشتغلوا بها عن فرشکم و حرائرکم فلیکفرن و یتبرّین و یدعین على الآمر بذلک و یلعنونا».
17) مستدرک‏الوسایل، ج‏14، ص‏479.
18) ر.ک، نظام حقوق زن در اسلام، ص‏82.