زنان در آستانه جنبش مشروطه


 

زنان در آستانه جنبش مشروطه‏
«در استقبال از یکصدمین سال پیروزى مشروطیت»

فریبا ابتهاج - ملیحه محبوب‏نژاد

مقدمه‏

تاریخ، مدرّس بزرگى است؛ شاید بزرگ‏ترین مدرّس بشر پس از انبیا. انسان‏هاى عاقل و دوراندیش همواره به تاریخ توجه داشته‏اند. شاهد این ادعا، درس‏هایى است که قرآن کریم در قصه‏ها و وقایع مختلف تاریخى، از تاریخ به انسان‏ها مى‏دهد؛ و جالب اینجاست که در زیباترین و آموزنده‏ترین این قصه‏ها زنان نقش‏آفرینى بسزا و تأثیرگذارىِ غیر قابل انکارى دارند. همچنین تکرار در بیان حوادث و تذکرهاى مکرر از یک واقعه تاریخى یا از مقاطع خاصى از وقایع گوناگون، خود دلیلى است که مى‏بایست بارها و بارها بازگشت، به پشت سر نگاهى انداخت و با مرورى بر آنچه که گذشته است، مسیر پیش رو را دقیق‏تر طى کرد.
از تاریخ مشروطه بارها خوانده‏ایم و از نقشى که زنان در آن ایفا کردند، اگر چه این بار تلاش مى‏شود از زاویه‏اى متفاوت و فارغ از تفاسیر سیاسى به این مقطع از تاریخ کشور نگریسته شود. به هر حال، در تأیید سطور بالا، این تذکرى مکرر است که به خود مى‏دهیم و به آنان که تصمیم‏گیران جامعه رو به تحول ما هستند.
چهره زن ایرانى از اوایل تا اواخر عصر قاجار، چهره‏اى مظلوم و صبور، گاه ناآگاه و خرافى و در موارد استثنایى قوى و حاکم بود. این چهره هر قدر به اواخر دوره قاجار نزدیک‏تر شد، به دلایل مختلف اقتصادى، سیاسى و اجتماعى از آگاهى و اعتراض برخوردار شده و در دوران مشروطه از معترضى خاموش به فریادگرى حق‏طلب و مجاهد تبدیل شده چرا؟ چون نگاه مادرانه زن به جامعه - آنجا که تضییع حقوق فرزندانش یا هر کسى که نسبت به وى احساس مسئولیت مى‏کند را مى‏بیند - از او موجودى حق‏طلب مى‏سازد. از همین‏روست که زنان همواره فارغ از بگومگوهاى مردان در عالم سیاست، مى‏شورند و تاریخ مى‏سازند.
از این منظر، مشروطه تنها زمینه‏اى بود که یک بار دیگر چهره حق‏طلب زن را که در همه حرکت‏هاى بزرگ - و مهم‏ترین آنها حرکت انبیا - پیشتاز و حمایتگر است، نمایى تازه بخشد.
اینک مشروطه پس از گذشت صد سال از آن به روایات و تلقى‏هاى گوناگونى گرفتار آمده است، در حالى که حرکت زنان را مى‏توان بى‏شائبه‏ترین و خدشه‏ناپذیرترین بخش آن تفسیر کرد. سال آینده مصادف با یکصدمین سال این جنبش است. ارائه تصویرى از شرایط خانوادگى، اجتماعى و اقتصادى زنان از جامعه قاجار، خود مقدمه‏اى بر این درک تاریخى است.

زن قجرى‏

ایران در عصر قاجار گرفتار نظامى استبدادى و ارباب و رعیتى بود که عنصر ایلات و شیوه خاص حاکمیت قبیله‏اى در آن نقش مؤثرى داشت. در این رژیم در واقع شاه تنها مرجع صلاحیت‏دار و مقام تصمیم‏گیرنده کشور به شمار مى‏رفت که گویا مالک جان و مال رعایا بود و مسائلى همچون قانونگذارى و امور اجرایى و قضایى زیر نظر او قرار داشت. اگر چه در این عصر هر از چندى صدراعظمى ظهور کرد که خواهان ترقى ایران بود، اما دگر بار شاه به عنوان قدرت مطلقه به تدریج وى را از صحنه اداره کشور خارج ساخت. با این حال سیر طبیعى تاریخ، بروز جنگ‏ها و مناقشات متعدد و تحولاتى که به ویژه پس از درگیرى‏هاى ایران و روس رخ داد به ظهور افکار آزادى‏خواهانه و ایجاد حس مبارزه و تلاش براى تغییرات منجر شد.
ناگفته روشن است زنان ایرانى در شرایط اشاره شده در حداقل‏ها به سر مى‏بردند. اکثر آنان از اجازه شرکت در فعالیت‏هاى اجتماعى محروم بودند و شخصیت مستقلى جداى از پدران، شوهران و پسران خود نداشتند. اگر چه بر اساس شواهد تاریخى هر زمان که مجالى براى فعالیت مى‏یافتند، از آن بهره مى‏بردند و هر که بیشتر مجال مى‏یافت، تلاش بیشترى مى‏کرد. شاید یکى از دلایل وجود اولین بارقه‏هاى استقلال و مبارزه در میان زنان طبقه اشراف و متمکن همین بود که آنان به دلایل گوناگون از فرصت‏هاى فزون‏ترى برخوردار مى‏شدند. چنانچه نمونه‏هاى تاریخى دوران قاجار از ایستادگى زنان در دربار و حرمسراى شاهى مى‏گوید. برخى از ایشان داراى نقش حساس و نفوذ قابل توجهى بر شخص شاه بودند. گاه حضور یکى از آنان در دسته‏بندى‏هاى موجود موجب توفیق یا شکست آن جریان شده و از این‏رو بسیارى از بزرگان و رجال کشور در مواقع بحرانى دست‏به‏دامان این زنان بانفوذ مى‏شدند.
اما در بیرون دربار، زنى متفاوت مى‏زیست. از زنان اندک طبقه روشنفکر و متمکن که بگذریم، توده‏هاى زن قجرى نام‏شان بر زبان همسران‏شان رانده نمى‏شد و به اسامى فرزندان‏شان هویت مى‏یافتند. اکثریت قریب به اتفاق آنان از درس و تحصیل محروم بودند و ... در همین حال بسیارى از آنان براى اداره زندگى و معیشت خانواده، خواه ناخواه در عرصه اجتماعى و اقتصادى حضور یافتند و البته بیشتر نقش‏هاى نامرئى و غیر رسمى را بر عهده مى‏گرفتند.

صورت‏هایى از حضور

تاریخ اجتماعى ایران در دوران قاجار سرشار از نمونه‏هاى فعالیت زنان در بخش غیر رسمى اقتصادى نظیر قالى‏بافى، پارچه‏بافى و قلاب‏دوزى است. اسناد بسیارى نیز در باره اشتغال زنان مى‏توان شاهد آورد. در آن دوران، اشتغال زنان و کودکان در صنایع کشور به طور وسیعى رایج بود و برخى صنایع تقریباً به طور کامل وابسته به کار آنان اداره مى‏شد. در کارخانه ابریشم‏بافى رشت تمامى 15 کارگر موجود را زنان تشکیل مى‏دادند و اصولاً در صنایع نساجى، زنان بخش عظیم نیروى کار بودند. آنان خواه از طریق تولید در خانه و خواه تولید براى امرار معاش، نقش مهمى در معیشت خانواده ایفا مى‏کردند و این نقش در اقتصاد کشور نیز بى‏تأثیر نبود. برخى، یکى از دلایل نظام چندزنى را استفاده از نیروى جسمانى زنان در تولیدات دامپرورى و کشاورزى مى‏دانند. در میان قبایل ترکمن، ازدواج با زنان بیوه به دلیل تجربیاتى که آنان در قالى‏بافى و دامپرورى داشتند، از اولویت بیشترى برخوردار بودند. منابع تاریخى موجود بارها از نقش مهم زنان نواحى مختلف کشور در مسائل اقتصادى یاد مى‏کنند. «پاتینجر» که در زمان سلطنت فتحعلى‏شاه به ایران آمده بود، گزارشى مبنى بر نقش سودمند زنان کرمان در تولید و تبادلات جارى آن زمان دارد. وى مى‏گوید صنایع شال‏بافى، نمدبافى و تفنگ‏سازى این منطقه در سراسر آسیا شهرت دارد و یک‏سوم جمعیت سى هزار نفرى کرمان، اعم از زن و مرد، به این صنایع اشتغال دارند.
زنان شهر قزوین در صنعت قلاب‏دوزى و روبنددوزى شهرت داشتند و زنان جلفا هر کدام داراى هنر و مشغول صنعتى بودند. زنان اصفهان در گلچه‏دوزى، سکمه‏دوزى و نقده‏دوزى مهارت داشتند و اصولاً از زنان انتظار مى‏رفت حداقل در یکى از صنایع دستى سررشته‏اى داشته باشند.
قدر و قیمت یک زن تا حد زیادى بر اساس مهارت‏هاى تولیدى او مشخص مى‏شد. هر دخترى بعد از ازدواج، فرش دستباف خود را به خانه شوهر مى‏برد تا از طریق دقت و حوصله‏اى که در آن به خرج داده، حوصله و وفادارى‏اش نسبت به همسر معلوم شود. از آنجا که توجه به کارهاى تولیدى امر فراگیر اجتماعى بود، در هر خانه‏اى به آن پرداخته مى‏شد و دختران از کودکى، آن را به عنوان پیشه‏اى سنتى از والدین خود فرا مى‏گرفتند و به قولى، زنان در این زمینه محتاج به تعلیم نبودند، زیرا اصول فرش‏بافى را در خاطر داشتند.
همچنین زنان در تولید مواد اولیه براى کالاهاى گوناگون مانند قالى فعالیت داشتند. چنانچه زنان ایلیاتى در تبدیل مواد خام به مواد قابل مصرف در صنعت قالى‏بافى و دیگر منسوجات کاملاً فعال بودند و براى تهیه این مواد به ریسیدن پشم و رنگ کردن آن مى‏پرداختند. در این حال اغلب زنان قالى‏باف با وجود سختى‏هاى فراوان در راه تولید، سود چندانى نمى‏بردند. چه بسا فرش‏هاى بافته‏شده در روستاها سهم ارباب ده مى‏شد و یا زنان حق فروش داشتند به علت دورى بازارهاى مصرف و ازدحام تجار و واسطه‏ها، همچنین مسئولیت خانه‏دارى ترجیح مى‏دادند قالى‏هاى خود را به قیمت ارزان بفروشند. زنانى هم که در کارگاههاى اشخاص متمول کار مى‏کردند، وضع بهترى نداشتند و اغلب دستمزدهاى اندکى به آنان پرداخت مى‏شد.
در گیلان که پرورش کرم ابریشم رایج بود، زنان به عنوان رکن اصلى این تولید، تخم‏هاى ابریشم را در کاغذ ریخته و زیر لباس خود در مجاورت پوست بدن‏شان قرار مى‏دادند تا برسند. «محمدحسن نجفى قوچانى» نیز در کتاب «سیاحت شرق» در باره نقش فعال زنان روستاى خویش، دِه «خسرویه» (واقع در 40 کیلومترى قوچان) در تهیه مواد اولیه براى تهیه پارچه مى‏نویسد:
«توتستان‏هاى زیادى داشت که هر سال مبلغى ابریشم برمى‏داشتند. لیکن چون غالب زن‏ها متصدى کار ابریشم بودند، مردان در هیچ کار او مداخله نمى‏کردند و زن‏ها یا خود ابریشم را پارچه که مى‏خواستند مى‏بافتند و یا آنکه مى‏فروختند، پنبه در عوض مى‏خریدند، مى‏ریسیدند و مى‏بافتند.»

حضور در مشاغل غیر تولیدى‏

اما زنان قجرى به مشاغل غیر تولیدى نیز اشتغال داشتند که از جمله آنها خدمتکارى در خانه‏هاى متمولین با عناوینى چون «دده» و «دایه» بود. وجود دایه‏ها در این منازل که وظیفه شیر دادن و نگهدارى کودکان را داشتند، اهمیت خاصى داشت. اما غالباً به آنان به چشم موجودات دست دوم و حقیرى نگاه مى‏شد که مثل بنده‏ها و زرخریدها باید به وفور در منازل یافت مى‏شدند.
در مقابل این وضعیت، برخى از زنان، مشاغل خدماتى را در جهت کمک به جامعه درماندگان و نیازمندان انجام مى‏دادند. مثلاً همه دایگان در خدمت زنان مرفه نبوده، بلکه بعضى به خدمت کودکان بدون مادر همت مى‏گماشتند. در واقع از راههاى ظهور حیات اجتماعى زنان، مشارکت ایشان در امور خیریه بود و در این راه زنان دربارى و متمولین نیز شرکت مى‏جستند. مثلاً برخى دختران و نوادگان فتحعلى‏شاه مانند «زبیده‏خانم» و «هماخانم» معروف به ساختن مسجد و مدرسه، وقف دارایى‏ها و املاک خود براى ایتام و فقرا یا روضه‏خوانى حضرت رضا(ع) هستند. همچنین معروف است «انیس‏الدوله» همسر ناصرالدین‏شاه که در جریان تحریم تنباکو به شاه گوشزد نمود: «همان که مرا به تو حلال کرده، کشیدن قلیان را حرام کرده»، در امور عام‏المنفعه بسیار فعال بوده است.
در امر طبابت نیز زنان حضور داشتند. از پیرزن‏هاى روستایى که انواع جوشیدنى را تجویز مى‏کردند تا زنانى که حتى به جراحى‏هاى کوچک مى‏پرداختند.
دکتر «پولاک» و «نجفى قوچانى»، در کتاب‏هاى خود به وجود چنین زنانى مانند دو زن در تهران اشاره دارند. اما «عبدالحسین ناهید» در کتاب «زنان ایران در جنبش مشروطه» یادآور مى‏شود: بسیار بعید به نظر مى‏رسد که زنان در آن دوره، با طبابت به صورت علمىِ آن آشنا شده باشند. در این مورد، تنها در دوره «احمدشاه»، به نام خانم دکتر «کحال» که نزد میسیونرهاى مذهبى آمریکایى تحصیل‏کرده و طبابت را از آنان آموخته بود، برخورد مى‏کنیم.
اداره و سرپرستى حمام‏هاى زنانه نیز به عهده زنان بود. حمام‏ها از چهار ساعت قبل از ظهر، تا چهار ساعت بعد از ظهر، زنانه بود. زنانى که در این مدت حمام‏ها را اداره مى‏کردند به غیر از دستمزدى که از صاحب حمام مى‏گرفتند، از کمک‏هاى مراجعه‏کنندگان نیز به صورت نقدى و جنسى بى‏نصیب نبودند.
جالب است بدانیم که زنان در اواخر دوران قاجاریه و در زمان سلطنت احمدشاه وارد نظمیه شده و به عنوان پلیس مخفى در مکان‏هایى که به وجود آنان نیاز بود، به خدمت مى‏پرداختند. از گزارش‏هاى عبداللَّه بهرامى - معاون نظمیه تهران در زمان احمدشاه - چنین برمى‏آید که این زنان در زمینه کار خود، تعلیمات لازمى را نیز مى‏دیدند. وى ضمن تشریح یکى از پرونده‏هاى نظمیه در آن روزگار مى‏نویسد: ما براى کسب اخبار و اطلاعات از عملیات آنها، از مأمورینى که در ظاهر کسى از وضعیت آنها اطلاع نداشت، به خانه‏هایشان مى‏فرستادیم. در بین این گروه سه نفر زن هم بود. یکى از آنها کلیمى بود و با لباس و قیافه یک گدا در کوچه نشسته و وظیفه خود را با مهارت مخصوصى انجام مى‏داد. همچنین در جریان پیدا کردن قاتلان شیخ مهدى، پسر شهید شیخ فضل‏اللَّه نورى، همکارى یکى از مفتشین زن در نظمیه بسیار مؤثر بود.
در واقع نیازهاى متفاوت جامعه، خود به خود، زن را به عرصه‏هاى وسیع‏تر حیات اجتماعى کشاند، به گونه‏اى که در عهد احمدشاه، تعدادى از آنان به منظور انجام برخى کارهاى امنیتى در نظمیه به کار گرفته شدند.

آموزش زنان‏

استفاده از معلمان سرخانه و مکتب‏خانه، از شایع‏ترین راههاى آموزش دختران در دوره قاجار بود. اما از آنجا که طبقات محروم، استطاعت پرداخت حق‏الزحمه معلمان سرخانه را نداشتند، این معلمان بیشتر در خدمت زنان و دختران خاندان‏هاى دربارى و اشراف قرار مى‏گرفتند. بنا بر شواهد موجود، زنان حرمسراى شاهى، از دوران فتحعلى‏شاه‏تا اواخر دوران قاجاریه، از طریق معلمان سرخانه به سوادآموزى مى‏پرداختند. در این زمینه، از شخصى به نام آخوند طالقانى، به عنوان معلم مخصوص دختران فتحعلى‏شاه یاد شده است.
در مکتب‏خانه‏ها، دختران تا هفت سالگى و به صورت مختلط در کنار پسران به آموختن مى‏پرداختند. اما بعد از هفت سالگى، به علت نزدیک شدن به سن بلوغ شرعى، اگر اقبال ادامه تحصیل مى‏یافتند، زیر نظر زنانِ باسواد بوده است. با وجود صراحت منابع مذکور در باره وجود مکتب‏خانه‏ها باید افزود این وضع در سرتاسر ایران صدق نمى‏کرد. ایلات و عشایر که جمعیت قابل توجهى از سکنه کشور را تشکیل مى‏دادند، تقریباً فاقد هر گونه امکانات فراگیرى سواد بودند. از جمله اقداماتى که در عهد قاجار براى سوادآموزى دختران صورت گرفت، تأسیس مدارسى از سوى میسیون‏هاى مذهبى اروپایى و آمریکایى بود که بى‏شک نمى‏توانست خالى از اغراض استعمارى باشد. در دوره سلطنت محمدشاه، براى اولین بار شاهد تأسیس مدارسى به سبک جدید توسط آنان هستیم.
در دوران ناصرى، فعالیت میسیونرهاى مذهبى براى تأسیس مدارس افزایش یافت. یکى از فعال‏ترین میسیونرها در این زمینه، خواهران «سم و نسان دوپول» فرانسوى بودند که در سال‏هاى 1282 تا 1292ه.ق در شهرهاى ارومیه، سلماس، تبریز، اصفهان و تهران دست به تأسیس مدارسى زدند. در این حال زنان ایرانى علاقه‏مند به تعلیم و تربیت دختران، با زحمات زیاد و صرف وقت و مال و تحصیل اعانه و کمک به تدریج موفق به تأسیس چند مدرسه دخترانه شدند و خانم‏هایى که تا حدى از نعمت معلومات برخوردار بودند، بدون مزد و اجر، معلمىِ آن مدارس را بر عهده گرفتند.

حضور در حکومت‏

در موارد استثنایى، زنان در عهد قاجار به حکمرانى نیز رسیدند. «حُسْن‏جهان‏خانم» ملقّب به «والیه» از دختران فتحعلى‏شاه، سال‏ها در کردستان حاکم بود. «سلطان احمدمیرزا عضدالدوله» در تاریخ عضدى مى‏نویسد: «شخصاً با کمال استقلال حاکم بود.» «فخرالملوک» دختر ناصرالدین‏شاه نیز مدت زمانى در قم دست‏اندرکار رتق و فتق امور شهر بود.
«سرجان ملکم انگلیسى» که در سال 1180ش - 1801 میلادى از ماهى‏دشت گذر مى‏کرده، با یکى از این حاکمان زن برخورد نموده و نوشته است: «رئیس ماهى‏دشت، زن قوى‏بنیه‏اى است با حدود 50 سال سن و قدرت تصمیم‏گیرى و قاطعیت بسیار، چون کاتریس امپراطوریس روسیه.»
«لیدى شل» همسر وزیرمختار انگلیس در اوایل سلطنت ناصرالدین‏شاه نیز در باره حکمرانى زنى به جاى شوهرش در اسک - حاکم‏نشین منطقه کوهستانى لاریجان در مازندران - مى‏نویسد و خاطرنشان مى‏سازد: «وى علاوه بر اینکه از مایملک و منطقه حکمرانى شوهرش به عالى‏ترین وجه سرپرستى مى‏کرد، زنى بسیار زیرک و مورد احترام عامه بود.»

فرودستى زنان‏

با این حال فرودست پنداشتن و حقیر شمردن زنان به شکل‏هاى مختلف در جامعه قجرى رایج بود. این ذهنیت، از بدو تولد نوزاد دختر به گونه‏اى مداوم در پیکر اجتماع تزریق مى‏شد. گزارش «کارلاسرنا»، این واقعیت تلخ را به خوبى منعکس مى‏سازد: «براى زائو، سه روز اول بعد از زایمان روزهاى بسیار خسته‏کننده‏اى است؛ چرا که او موظف است به بستگان و دوستانى که براى تبریک گفتن مى‏آیند، احترام کند. اگر نوزاد پسر باشد، جشن و سرور مفصل‏تر است ... به نوزاد دختر چندان محلى نمى‏گذارند و گاهى بى‏اعتنایى در مورد دختران به افراط مى‏کشد.»
یادداشت‏هاى «لیدى شل» نیز مى‏تواند مکمل گزارش «کارلاسرنا» باشد: بزرگ‏ترین آرزوى هر زن جوان پس از ازدواج این است که چند پسر بزاید و از این راه آینده خود را در منزل شوهر تثبیت و تأمین کند. زیرا زاییدن دختر براى آنها هیچ گونه ارزشى به بار نمى‏آورد و اصولاً در ایران هیچ کس براى دختران قدر و قیمتى قائل نیست.
«عبداللَّه بهرامى» که در اواخر دوران قاجار حاکم اهر بود، در این مورد چنین مى‏نویسد: «دخترها تمام بى‏سواد و از خانه بیرون نمى‏آمدند و والدین اسامى آنها را نمى‏گفتند. در مجالس ممکن نبود کسى اسم عیال خود را ادا کند، تمام به اشاره و ایما و کلمه «ضعیفه» آنها را خطاب مى‏کردند. حتى جمع کثیرى از مردان به منظور پنهان داشتن نام همسر خود، او را مادرِ فلان و بهمان مى‏خواندند.»

زنان مشروطه‏خواه از منظرى دیگر

تاریخ و نحوه زندگى زنان در دوره قاجار به ظاهر آمیخته‏اى از یأس و امید، خفت و عزت، جهل و عقل، ظلم‏پذیرى و ظلم‏ستیزى و ... است. اما حقیقت وجودىِ آن به طور شگفت‏انگیزى در جریان مشروطه ظهور مى‏کند. در واقع پیش از آن در حالى که نشانه‏هایى از عزت و حق‏طلبى و لیاقت و کارآمدى جامعه زنان یافت مى‏شود، حرکت و روند عمده در جهت اثبات آن نیست. زنان زندگى مى‏کنند تا روزگار گذرانیده باشند. آنان با قرن‏ها نگاه تبعیض‏آلود و بى‏عدالتى نسبت به خود خو گرفته و خاموش به سرنوشت محتوم خویش تن داده بودند. اما ناگهان مشروطه زمینه‏اى شد تا زن ایرانى یک بار دیگر توانایى‏هاى انسانى خود را به منصه ظهور برساند.
در واقع اینجا منظور تحلیل و بررسى نقش زنان در نهضت مشروطه نیست بلکه مشروطه از این منظر بهانه‏اى است تا بدانیم همواره چه نیروى بالقوه عظیمى در جامعه زنان وجود دارد.
جامعه زنان قاجار در چهره و صورتى که ذکر آن رفت، جامعه‏اى طبقاتى با اکثریت فقیر و اقلیتى اشرافى، کم‏سواد و بى‏سواد و به رغم تلاش و لیاقت‏هایش، فرودست بود. اما به نظر مى‏رسد همان مشارکت اندک اجتماعى و حرکت براى کسب معیشت، سبب درک زنان از سیطره خودکامگى و فساد دستگاه حاکمه شد. این درک به علاوه علایق مذهبى زنان و روند آغازین جریان مشروطه که نیروهاى مذهبى را جذب خود مى‏ساخت از اولین زمینه‏ها و دلایل جوشش جنبش زنان در عصر مشروطه بود.
هدف اساسى مشروطه، قانونمندى و مقید کردن بى‏حد و مرزى و بى‏رویگى قدرت سیاسى شاه بود؛ یعنى میل به استقرار حکومتى که بر شالوده یک قانون اساسى و نظام پارلمانى متکى است. مشروطه به معنى حکومتى ضد استبدادى است. در نگاهى کلى مى‏توان هدف اصلى انقلاب مشروطه را استقرار حکومتى دانست که در آن اعمال گسترده قدرت مطلق و خودکامه ناممکن باشد و نمایندگان انتخابى مردم، مسئولان اجرایى را منصوب و فعالیت‏هاى آنان را کنترل و تعدیل کنند و قوه قضاییه نهادى مستقل باشد و در چارچوب قوانین مبنایى و مدنى عمل کند. به این لحاظ بسیارى از مشروطه‏خواهان صادق، در این جنبش به دنبال پیدایش زمینه‏اى قانونى بودند تا از دامنه ناامنى زندگى و کار و غیر قابل پیش‏بینى بودن شرایط پیش روى فرد و جامعه بکاهند.
در این میان اگر چه توده زنان تصویر روشنى از قانون اساسى یا نظام پارلمانى نداشتند اما به حکم فطرت حق‏جو و روزگارى که بر آنان، مادران و دختران‏شان رفته بود، خواهان جامعه‏اى بودند که براى ایشان حامل آرامش، امنیت و معیشت باشد. اولین حضور جدى زنان در جریان «بحران نان» مؤید این ادعاست.
در کتب مختلف تاریخى و مقالات متعدد در مورد مشروطه مى‏خوانیم که زنان به طور گسترده و جدى براى اولین بار در سال 1272 شمسى در حرم حضرت عبدالعظیم به اعتراض علیه گرانىِ نان، بست نشستند. در گوشه و کنار شهر نیز فریاد «الجوع، الجوع» آنان به گوش مى‏رسید. زنان روزى راه را بر کالسکه ناصرالدین‏شاه که از شکار باز مى‏گشت سد کرده و از گرانى نان شکایت کردند و روز دیگر راه را بر کامران‏میرزا نایب‏السلطنه و از ملتزمین شاه که در احتکار گندم دست داشت، بستند و با سنگ و لگد و مشت به وى حمله کردند. این حادثه البته چند سال بعد در سال 1276 در تبریز تکرار شد و در یک درگیرى مسلحانه میان زنان با محتکران گندم و کشته شدن تعدادى از طرفین بالاخره انبار گندم به تصرف زنان در آمد و گندم‏ها در بین مردم شهر تقسیم شد.
زنان عصر مشروطه به واقع قصد تأثیرگذارى در وضعیت معیشت مردم و بهبود وضعیت اقتصادى کشور با تکیه بر توان داخلى را داشتند. آنان پس از وقایعى چون بحران نان، بست‏نشینى‏هاى موفق در مساجد و حمایت و حراست از علماى آزادى‏خواه و مشروطه‏طلب کم کم اعتماد به نفس لازم در این زمینه را نیز کسب کردند. هر گاه علما بر منبر به سخنرانى علیه ظلم مى‏پرداختند، زنان در اطراف منبر جمع شده و با چماق‏هایى در زیر چادرهایشان به انتظار طرفداران استبداد که قصد بلوا و اغتشاش داشتند، مى‏نشستند. تاریخ بازگو مى‏کند که زنان در بست‏نشینى علما در صحن حرم حضرت عبدالعظیم علیه جور ارکان سیاسى کشور چگونه با مشاهده تفنگچیان حکومتى بر بالاى بام‏هاى صحن رفته و به سنگباران آنها پرداختند. به طورى که توطئه حمله ناکام ماند و تعرضى به علما نشد. این وقایع همه بر اعتماد به نفس و درک زنان نسبت به توانایى‏هاى خود افزود و همین امر سبب شد تا حوزه تلاش و تأثیرگذارى ایشان گسترش یابد. چنان که چندى بعد مى‏بینیم در تأسیس بانک ملى ایران متعهدانه وارد شده و در اعتراض به روندى که تأسیس بانک ملى را به تعویق مى‏انداخت اعلام کردند: «همین زن‏ها هستند که حافظ اوامر (مجلس) شوراى ملى هستند؛ چه مجلس حکم به تأسیس بانک ملى فرمود این زن‏ها بودند که گوشواره و النگوى خود را فروخته، دادند. ولى مردان متمول که ثروت مملکت نزد آنهاست، در کمال بى‏غیرتى پول‏هاى خود را در بانک‏هاى اجانب مى‏گذارند و ابداً همراهى و کمکى نکرده‏اند.»
تأسیس بانک ملى و مقابله با استیلاى مالى دولت‏هاى روس و انگلیس به اقتصاد ایران که از طریق بانک‏هاى استقراضى و شاهنشاهى اعمال شد، از جمله هدف‏هایى بود که روشنگران و فعالان سیاسى از دوره ناصرالدین‏شاه به بعد بر آن تأکید مى‏کردند. در پى کاهش بهاى جهانى نقره و تنزل ارزش پول کشور، تجّار به اعتراض برآمدند و مصرّانه از دولت مى‏خواستند به تشکیل بانک ملى کمک کند. این قبیل اعتراض‏ها و درخواست‏ها که هر دم فزون‏تر مى‏شد، انقلاب مشروطه به نتیجه نرسید. تقاضاى دولت مشیرالدوله از مجلس شوراى ملى براى تصویب قرارداد استقراض از بیگانگان و مخالفت نمایندگان با آن موجب شد تا طرح تأسیس بانک ملى ایران از سوى برخى نمایندگان به مجلس شورا ارائه شود و به تصویب رسد. با انتشار این خبر، مردم به وجد آمده و بر بنیان وجد و هیجان عمومى، گردآورى سرمایه براى بانک ملى آغاز شد.
اما نکته مهم در یارى زنان به این امر، شرایط ایشان بود. در آن زمان اکثریت زنان ایرانى فاقد درآمد شخصى و وابسته به شوهران‏شان بودند. آنها هم که شغلى و درآمدى داشتند، بنا بر آنچه پیش از این اشاره شد، در حداقل‏ها گذرانیده و درآمدى براى یک زندگى فقیرانه بود. در واقع زنان نه از اضافه درآمد خود بلکه از اندوخته ناچیزى که عمدتاً به صورت زیورآلات بود و براى تأمین مخارج دوران پیرى و بیوگى تهیه کرده بودند، به تأسیس بانک ملى کمک مى‏کردند. زیرا این بانک را عاملى براى بهروزى جامعه ایران و آینده خود و فرزندان‏شان مى‏دیدند. جامعه زنان در آن روزگار عکس‏العمل‏هاى روشنى نسبت به این اقدام داشت که برخى در روزنامه‏ها منعکس مى‏شد. مثلاً هفته‏نامه «حبل‏المتین» در مطلبى تحت عنوان «مراسله یکى از مخدرات قزوینى» آورد: «زنى در مجلس وعظ سیدجمال واعظ اصفهانى به پا خاست و گفت: دولت ایران چرا از خارجه قرض مى‏کند، مگر ما مرده‏ایم؟ من یک زن رختشوى هستم و به سهم خود یک تومان مى‏دهم. دیگر زن‏ها نیز حاضرند.»
البته حمایت زنان از تأسیس بانک ملى محدود به اقشار محروم نبوده و گروهى از زنان اعیان و اشراف نیز متعهد شدند بر حسب تمکّن مالىِ خویش از یکصد تا هزار تومان به این امر کمک کنند. افسوس که چنین خیزش و حمایتى به سبب حضور دولتمردان بى‏کفایت ناکام ماند و بانک ملى در آن زمان تأسیس نشد.
زنان همچنین در حمایت از صنایع داخلى، نهضتى را در تحریم کالاهاى وارداتى به راه انداختند. مشروطه‏خواهان با توجه به فقر عمومى، وظیفه ملى و میهنى را تقویت بنیه اقتصادى و صنعتى کشور مى‏دانستند و با اشاره به اینکه عمده خرابى مملکت در احتیاج به خارجى‏ها و ترویج صنایع آنهاست، از مردم مى‏خواستند تا به صنایع وطن قناعت کنند.
در پاسخ به این فراخوان، زنان در شهرهایى چون تبریز و تهران انجمن‏هایى را براى ترویج منسوجات وطنى تشکیل دادند و به تبلیغ پرداختند. کالاهاى خارجى تحریم شد و بانوان و دختران ایرانى تصمیم گرفتند با کاهش مصرف تا زمانى که کارخانجات داخلى رونق لازم را به دست آورند، نسبت به کالاهاى خارجى بى‏نیاز شوند.

مشروطه، نقطه عطف‏

در واقع نهضت مشروطه را مى‏توان نقطه عطفى در تغییر نگرش به زنان دانست. تغییر نگرشى که پیش و بیش از همه در دیدگاه زنان نسبت به خود رخ داد. زنان با حضور خود در این نهضت به ویژه در شهرهاى بزرگ با ارزش‏هاى نوینى آشنا شدند و به آرمان‏ها و آرزوهاى تازه‏اى دست یافتند. آنان باور کردند که مى‏توانند در تغییر سرنوشت خود مشارکت کنند و شیوه‏هاى دیگرى نیز براى زندگى وجود دارد. پیش از آن داستان تحریم تنباکو در دوره ناصرالدین‏شاه که بیش از هر واقعه‏اى در باره آن شنیده‏ایم، از این دست است. حتى زنان دربار و سوگلى حرمسرا دانستند مى‏توان جلوى قدرت مطلقه‏اى چون شاه ایستاد و با حکم یک فقیه آزاداندیش، دشمنان دین و کشور را به زانو در آورد و راه را بر سودجویى استعمارگران بست.
در افق حرکت پرجوش و خروش مشروطه، زنان چهره دیگرى از خود را باور کردند. نشو و نماى انجمن‏هاى زنان و تأسیس مدارس دخترانه پس از آن نهضت، از نتایج این خودباورى بود و اگر چه تحلیل‏هاى مختلفى در باره سمت و سوى روند حضور زنان در آن عصر وجود دارد، اما نمى‏توان تأثیر این خودباورى و ثمرات مثبت آن را انکار کرد.
اگر مبارزه زنان براى دستیابى به حقوق فردى و اجتماعى به گروهى اندک از زنان تجددطلب شهرى محدود مى‏شد، پاسدارى و حمایت از انقلاب مشروطه و دستاوردهاى آن، گروه کثیرى از زنان شهرى و روستایى را در بر مى‏گرفت. در این میان هر چند فعالیت زنان مشروطه‏خواه از جنبش عمومى کشور پیروى مى‏کرد اما مختصات و ویژگى‏هاى خاص خود را داشت و نشانه بارزى از اراده و تمایل زنان به مشارکت سیاسى و مسئولیت‏پذیرى اجتماعى بود.
از همین‏رو وقتى پس از آن همه مجاهده و تلاش که به صدور فرمان مشروطیت توسط شاه انجامید، مجلس شوراى ملى در اولین مصوبه‏اش زنان را در کنار اطفال و اتباع بیگانه از شرکت در انتخابات محروم ساخت؛ موج‏هاى منفى در این جنبش به حرکت در آمد و تمایلات غیر دینى و منفک از ریشه و روح جنبش مشروطه امکان بروز و ظهور یافت.
نهضت مشروطه مقطعى مهم از تاریخ کشور ماست. نمادى از مبارزات ضد استبدادى ملت ایران که همواره دین و مذهب تکیه‏گاه و محرک اصلى آن بوده است. تکرار مشروطه را در هر مقطع دیگرى از تاریخ مى‏توان مشاهده کرد و انسان عاقل آن است که همواره از تاریخ عبرت گیرد.

منابع: -

- زن در دوره قاجار، بشرا دلریش، دفتر مطالعات دینى هنر حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى، 1375.
- هدف‏ها و مبارزه زن ایرانى از انقلاب مشروطه تا سلطنت پهلوى، محمدحسین خسروپناه، نشر پیام امروز، 1381.
- انجمن‏هاى نیمه‏سرّى زنان در نهضت مشروطه، ژانت آفارى، ترجمه دکتر جواد یوسفیان، نشر بانو، 1377.
- چهار گفتمان تاریخى در مشروطه، هادى خانیکى، رساله مشروطه‏خواهى، یادنامه شرق، 1383.
- موقع مردانگى است، نیره محمدیان، رساله مشروطه‏خواهى، یادنامه شرق، 1384.