زن اگر آشپزى نکند، چه کند
نزهت بادى
نام فیلم: کافهترانزیت
نویسنده و کارگردان: کامبوزیا پرتوى
بازیگران: پرویز پرستویى، فرشته صدرعرفایى، اسماعیل سلطانیان
بىتردید آنقدر که «کامبوزیا پرتوى» به خاطر فیلمنامههایش شناخته شده است، فیلمهایش آن اعتبار نهفته در فیلمنامهها را برایش به همراه نیاورده است. «گلنار»، «گربه آوازهخوان» و «ننهلالا و فرزندانش» فیلمهاى نسبتاً خوبى بودند که در حیطه کودک و نوجوان مطرح شدند، اما او این بار به سراغ مضمونى رفته است که بر دستیابى به یک زبان گفتگوى تازه در میان افراد، تأکید دارد.
«کافهترانزیت» داستان زنى به نام «ریحان» را روایت مىکند که پس از مرگ شوهرش، سعى مىکند روى پاى خود بایستد و خانوادهاش را اداره کند. در این مسیر در برابر تقاضاى برادرشوهرش، ناصر که طبق سنتهاى بومى آن منطقه باید با او ازدواج کند، ایستادگى مىکند. زن قهوهخانه شوهرش را که مکان رفت و آمد و توقف رانندگان بین راه است، دوباره راهاندازى مىکند. در چنین شرایطى، رابطهاى عاطفى میان «ریحان» و یک راننده یونانى شکل مىگیرد که «ریحان» را بر سر چندراهىِ انتخاب قرار مىدهد.
استفاده از سه نماى متفاوت در سکانس آغازین فیلم با ارائه دیدگاههاى مختلف در باره شخصیت اصلى که فقط به صورت یک نام مطرح مىشود، آشنایى و قضاوت مخاطب در باره او را دستخوش تعلیق مىکند و دامنه اطلاعات داستان نه به صورت نردبانى، بلکه در قالب یک منحنى پر از اوج و فرود به بیننده ارائه مىشود. به طورى که مردِ یونانى از «ریحان» به عنوان جایگزین عشق گمشدهاش بعد از پنج سال تنهایى و سرگشتگى در جاده مىگوید. دختر روس در باره حس همدلى و امنیتى که در قهوهخانه «ریحان» یافته است، سخن مىراند و برادرشوهر «ریحان» از بىآبرویى و بدنامى خیالى که زن به بار آورده، نزد روحانى منطقه شکایت مىکند. با چنین روشى، فیلم، مخاطب را وا مىدارد تا با همین سرنخها از طرح و توطئه، پیشاپیش داستان را در ذهن خود بسازد و همواره پیشفرضهاى خود را با رویدادهاى فیلم به قیاس بگذارد و از کشف و شهود در پروسه روایى آن لذت برد.
در ادامه داستان با بازگشت به گذشته و آشنا شدن با شخصیت «ریحان»، بیشترین ضعف را چندگانگى در روایت به فیلم تحمیل مىکند، به طورى که گاهى خط داستانى از طریق اشخاص روایت مىشود و گاه از دید داناى کل. این روایتگرى ترکیبى و متغیر، هر چند باعث شکستن زمان و ایجاد تعلیق در به دست آوردن دامنه و عمق اطلاعات داستان مىشود، اما در بعضى از مواقع زنجیره علّى و معلولى را دچار گسستگى مىکند. مثل زمانى که روایت از زبان مرد یونانى گفته مىشود ولى ضمن آن، ما «ریحان» را نیز در موقعیتهایى مىبینیم که قطعاً مرد یونانى از آنها خبر نداشته است. در واقع فیلمساز روایتگرى عینى را به مثابه یک خط محورى برگزیده که گاهى در جستجوى لایههاى عمیق ذهنى، براى لحظاتى از آن جدا مىشود و بعد از چندى دوباره به آن رجعت مىکند.
البته فیلم با شکست تداوم خط روایت، امکان پرداختن به گستره وسیعترى از جغرافیا، روابط و مناسبات میان انسانها را مىیابد که به جنبه فرازمانى و فرامکانى قصه کمک زیادى مىکند و بدین صورت با گریز زدن به مکانها و آدمها با ملیتهاى مختلف، از چارچوب جامعه ایرانى فراتر مىرود. آن چنان که فیلمساز با طرح قصه فرعى دختر روس در بطن داستان اصلى زندگى «ریحان»، معضل نقض حقوق زن را محدود به این سوى مرز نمىکند و آن را همچون یک بحران فرامرزى و جهانشمول مىنگرد. همچنین با پرسه زدن در خلوت آدمهایى از جنس متفاوت، درد مشترک آنها را به هم پیوند مىزند. گویى قهوهخانه «ریحان» پاتوق همه کسانى است که تنهایى و بىسر و سامانىشان در یک نقطه با هم تلاقى کرده است؛ حس راحتى و آرامش رانندهها با ملیتهاى گوناگون مبنى بر اینکه قهوهخانه را همچون خانه خود مىدانند، بر این موضوع تأکید مىورزد.
به هر حال باید گفت تم فیلم بر روابط دوستانه، همدلى و تعامل میان ملیتها اصرار دارد و براى پرداخت به چنین مفهومى، چه عنصرى بهتر از یک قهوهخانه بر سر مسیر ترانزیت رانندگان مختلف. به همین دلیل است که قهوهخانه از شخصیت و کارکرد دراماتیک برخوردار است، چون جدا از موقعیت مکانى خویش، به عنوان یکى از مؤلفههاى پیشبرنده ماجراها مطرح مىشود.
فیلم قصد دارد تا دلیل پیوند، قرابت و انس قلبى انسانها را در همدلى و مفاهمه دلى بیان کند، نه در داشتن زبان و لهجه مشترک. اعتراض «ناصر» به «ریحان» این است که مىگوید: «چطور زبان یونانى را مىفهمید ولى حرف ما را که خودى هستیم، نمىفهمید؟» و یا لحظاتى که «ریحان» و دختر روس بىآنکه زبان یکدیگر را بفهمند، با هم درددل مىکنند، اشک مىریزند و به دلدارى هم مىپردازند، تجلى نوعى همزبانى و همدلى شورانگیز انسانى است که مىتواند تمام مرزبندىها و قراردادهاى جبرى بینالمللى را بشکند.
«پرتوى» از همین موضوع براى استفاده از یک شیوه بکر براى گفتگوها سود جسته است، به گونهاى که گفتگوها به جاى کاربرد معمولى خویش در جهت ارائه اطلاعات به مخاطب، به صورتى طراحى شدهاند که غالباً به واسطه آنها اطلاعات داستانى میان کاراکترها رد و بدل مىشود و بیننده از خلال همصحبتى شخصیتها، مفاهیم مورد نظر را به دست مىآورد.
فیلم علاوه بر چنین رویکردى، نگاهى منتقدانه به بعضى از آداب و رسوم ارتجاعى مناطق مرزى و وضعیت محتوم زنان در آن موقعیتها نیز دارد.
«ریحان» زن بیوهاى است که مىخواهد بدون اتکا به هیچ مردى، خانواده خود را سر و سامان بدهد و اداره کند. براى او تفاوتى ندارد که آن مرد، برادرشوهر عیالوارش باشد که تلاش مىکند به اجبار او را زیر پر و بال خود بگیرد و یا یک راننده یونانى که با زبان عشق و دوستى به او پیشنهاد همسفرى بدهد. «ریحان» حاضر نیست به خاطر هیچ یک از آنها، استقلال فردى و عزت نفس خویش را از دست بدهد. او ترجیح مىدهد تا در رستورانها یا قهوهخانههاى غریبه آشپزى کند، اما زیر بار منّت خودىها نرود و به کسى باج ندهد و این سختکوشى و ایستادگى را از مادرى آموخته که بعد از گم شدن پدرش در جنگ سرش به کار گرم باشد؛ از باغدارى و کارگرى در ساختمانها گرفته تا کلفتى در خانهها را بر خود روا داشته تا نیاز نباشد دستش را جلوى هر کس و ناکسى دراز کند.
«ریحان» بر خلاف تمام زنهایى که در سالهاى اخیر شاهدش بودیم، به جاى آنکه در دفاع از خود و احقاق حقوقش، به رفتارهاى مردانه روى آورد، در ظریفترین نوع رفتار زنانه، هویت و حقوق خود را به اثبات مىرساند و با جسارت ستودنى بیان مىکند که «اگر یک زن آشپزى نکند، پس چه باید بکند؟» و با این کلام، حیثیت و شرافت زنانهاش را اعاده مىکند و با همین هنر آشپزىِ خود به مبارزه با جامعه مردسالار پیرامونش مىپردازد.
البته غذا در این فیلم به صورت موتیفى ارائه مىشود که فراتر از یک جزء خنثاى صحنه، نقش فعالى را در کنشهاى داستان بر عهده مىگیرد و به ابزار گسترش شخصیتها بدل مىشود. در واقع «ریحان» علىرغم حضور پنهانش در آشپزخانه، با ارائه غذاهاى خوشمزه به دیگران، اظهار وجود مىکند و شعور، توانایى و استعداد خود را مىنمایاند؛ به صورتى که در جریان مبارزه و رقابت با «ناصر»، او مىخواهد با پلاکاردهاى تبلیغاتى به رستورانش رونق بخشد و مشترى جلب کند، ولى «ریحان» با ذوق و سلیقه و عشق جارى در غذاهایش، دیگران را به سوى قهوهخانه ساده و کوچک خود مىکشاند. همان طور که با طعم و بوى همان غذاهاست که یاد و خاطره عشق گمشده براى مرد یونانى زنده مىشود و گرماى از دسترفته زندگى با همسرش دوباره به دست مىآید.
ذکاوت و مهارت بىنظیر «ریحان» را از نظر بگذرانید که براى جلب توجه مرد یونانى که به غذاهاى آنها لب نمىزند، با چشیدن غذاى کنسروشده او، ذائقه غذایىاش را مىشناسد و به سلیقه او پى مىبرد و بر طبق همان ذائقه، برایش غذا درست مىکند.
به هر حال نمىتوان از این موضوع به سادگى گذشت که فیلمساز آشپزى را به مثابه یکى از دلبرىهاى ظریف و طنازىهاى لطیف زنانه تلقى کرده است، آن چنان که اولین مشتریان قهوهخانه با خوردن غذا متوجه مىشوند که در این گونه آشپزى، سلیقه و مهارت زنانه نهفته است، و گرنه چطور مىتواند طعم و بوى غذاهاى مادرانه را تداعى کند!
به طور کلى «ریحان» زنى نیست که بتواند طبق آداب و رسوم جاهلى منطقه، خود را به زندگى زن برادرشوهرش تحمیل کند و بارِ مشکلات خود را بر دوش دیگران بیندازد، حتى اگر آن زن تحت فشارهاى جبرى فرهنگ بدوى، با دست خود بقچه عروسى هوویش را ببندد و به استقبال او برود تا وى را به خانه خود بیاورد.
بر خلاف آنچه به نظر مىرسد، «ریحان» نه تنها زن سرد و بىعاطفهاى نیست، بلکه پشت آن نگاه و لبخند محصور در قاب پنجره آشپزخانه، عطوفت و لطافتى نهفته است که فقط در رنگ و طعم و بوى غذاهایش مجال بروز مىیابد. باید پذیرفت که «ریحان» در چنین شرایط سخت و بحرانى مجبور است با کنترل احساسات و خویشتندارى، گلیم بخت خود را از آب بیرون بکشد.
به طور کلى گهگاه وجوه پنهانى شخصیت او در موقعیتهاى کنشمند داستانى ظاهر مىشود و تنش عاطفى نهفته در زیر متن قصه، تبلور بیرونى مىیابد. به طور مثال در صحنهاى که «ریحان» با استشمام بو در فضاى خانه، متوجه سیگار کشیدن دختر کوچکش مىشود و وى را کتک مىزند، دقت، تیزبینى و مراقبت او را در جلوه خشونتبار نمایش مىدهد، اما گریه و استیصالش در زیر باران، احساس لطیف مادرانهاش را عریان مىسازد، و یا حس خشم در نگاهش بعد از فهمیدن اینکه برادرشوهرش «ناصر»، دخترش را جلوى دیگران کتک زده است، وجوه عاطفى شخصیت او را عیانتر مىسازد و از آن بیشتر، رفتار مادرانه و همدردانه وى با دختر روس است که پرده از احساسات و عواطف پنهان او برمىدارد.
«ریحان» بعد از مرگ شوهرش، در کشاکش سختىهایى گرفتار است که نمىتوان از او انتظار داشت با رفتارى رمانتیک و عاشقانه با دیگران برخورد کند. او مجبور است براى ممانعت از بروز مشکلات اجتماعى در زندگىاش، هر چه بیشتر به
درون خلوتِ تنهایى خود پناه برد و خود را از مردان پنهان کند، پنجره آشپزخانه را به روى خود ببندد و دیوارهاى خانهاش را بالاتر ببرد تا مبادا کسى به حریم عفت و شرافت او پاى بگذارد.
علىرغم همه محدودیتها و محرومیتها و با آنکه هیچ گاه به جز برادرشوهرش که «ریحان» احترامش را حفظ کرده، کسى از درِ آشپزخانه او وارد نشده است، باز هم وى به جرم زنانگىاش زیر سؤال مىرود، که چرا همه رانندهها، تمام قهوهخانهها را رد مىکنند و یکسره به قهوهخانه «ریحان» مىآیند؟
در جامعهاى که تعاریف، قراردادها و مناسبات آن بر اساس جنسیت افراد تعیین شده است، آشپزىِ یک زن آنقدر عمل غیر شرافتمندانهاى محسوب مىشود که همگان کار او را محکوم و ممنوع مىکنند اما هیچ کس کارى به کار مردان هوسباز و لاابالى ندارد که به راحتى به دخترکان معصوم و
بىپناه دست تعدى دراز مىکنند و به قول «اوجان» - شاگرد قهوهخانه «ریحان» - همان مأمورهایى که درِ قهوهخانه «ریحان» را مىبندند و به حضور دختر روس در پستوخانه «ریحان» اعتراض دارند، هنگام تجاوز رانندگان جاده به آن دختر در خوابند و براى ایجاد امنیت و آرامش فقط دستور صادر مىکنند که چنین شخصى باید از اینجا برود، بىآنکه به سرنوشت او بیندیشند. در چنین وضعیتى اگر مردانگى و جسارت «ریحان» نبود تا پنجره را بر نگاه هرزه و آلوده رانندگان ببندد و دختر روس را در دامان مهر خود پناه دهد، چند بار دیگر آن دختر باید دست به دست مىچرخید تا شاید روزى به وطنش بازگردد؟ هر چند در پایان فیلم، دختر روس هنوز آواره بیابانها و جادههاست ولى با این تفاوت که از «ریحان» امنیت و آسایش و طریقه آشپزى کردن را هدیه گرفته است.
با چنین شرایطى، نگرانى و غیرتمندى «ناصر» براى «ریحان» که یکتنه در تقابل با صدها مرد مىایستد، قابل قبول است. اما سؤال اینجاست که چرا همیشه براى جلوگیرى از بروز مشکل، تلاش مىشود تا زن را بیش از پیش محدود و از حقوق طبیعىاش محروم کنند، بىآنکه هیچ قید و بندى را براى کنترل رفتارهاى غلط و نامشروع مردان قایل شوند؟ آیا وقت آن نرسیده که در این مرزبندىهاى جنسیتى، نیمنگاهى هم به اعتدال و انصاف داشت و زن و مرد را با وجوه انسانگونهشان مورد بررسى قرار داد؟
فیلمساز با قرار دادن «ریحان» در حلقه مردانى از جنس و فرهنگ و تفکر متفاوت، تلاش کرده تا وجوه مختلف رفتار «ریحان» را در برابر هر کدام نشان دهد و عملاً به موجزترین شکل، زنجیره علت و معلول روایت را تحکیم بخشد. «ریحان» در برابر «ناصر» که برخاسته از فرهنگ متعصبانه بومى است و کوشش مىکند تا با شیوه صبر و مدارا و سازگارى، آبروى او را جمع کند؛ سرسختانه مىایستد و به وى «نه» مىگوید و تا آخرین لحظه دست رد به کمکهاى او مىزند. در برابر برادرشوهر دیگرش «کریم» که با تندخویى و رفتارهاى بىمنطق مىخواهد جلوى کار او را بگیرد، جسورانه قد علم مىکند و یکتنه با او مىجنگد. حتى مرد یونانى را که قصد دارد تا آرامش، وقار و محبت خود را با او و بچههایش تقسیم کند، از خود مىراند و در کنار «اوجان» که پاى لنگش نشان از ناتوانى او براى تکیهگاه بودن دارد، خواهرانه، یارىاش را مىپذیرد و با او درددل مىکند. در واقع نوع نگاه مردان به شخصیت «ریحان» است که واکنش او را تعیین و تعریف مىکند.
اگر چه فیلم «کافهترانزیت» متکى بر فیلمنامه قصهپرداز است، اما نمىتوان از توانایى «پرتوى» در به کارگیرى تمهیدات بصرى براى ارائه مفاهیم داستانش غفلت کرد.
فیلمساز از تضاد چرخشى میان اندوه و شادى به عنوان عنصر تکرارشوندهاى که قابلیت تبدیل به موتیف را دارد، استفاده مىکند تا به این روش به تلطیف ماجراها بپردازد. مثلاً صحنه گریه و ناتوانى «ریحان» به خاطر سیگار کشیدن دخترش را به صحنه نوسازى خانه با ضرباهنگ تند و شاد پیوند مىزند تا بر سرخوشى، امید و انرژى «ریحان» براى ساختن یک زندگى جدید اشاره بنماید و یا حرکات شادىبخش مرد یونانى را در دنباله اندوهمندى «ریحان» مىآورد، در حالى که مخاطب در همذاتپندارى با «ریحان» در انتظار حکم تعطیلىِ قهوهخانه نگران و غصهدار است.
همچنین از ترفند فضاى خارج از کادر در بعضى از صحنهها براى القاى حس تعلیق و کنجکاوى به خوبى بهره برده است، صحنه درگیرى «کریم» با مرد یونانى نمونه جالبى است که تمام پلانها یا بر تصویر عروسک زیر پاى مردها مىگذرد و یا بر واکنش تلخ «ریحان» مىچرخد و در هر دو صورت این معناى تلویحى را با خود دارد که آنچه در این جدالِ پوچ و بیهوده قربانى مىشود، «ریحان» و بچههایش است. جذابیت صحنه ورود «ناصر» به محل قالىبافى بچهها و ضربه زدن سیخ بر روى دار قالى نیز مدیون همین تمهید تصویر خارج از قاب است، به طورى که وقتى مخاطب با گوشهگیرى و گریستن دختر «ریحان» مواجه مىشود، پى به کتک خوردن او توسط «ناصر» مىبرد.
«پرتوى» در پیوند نماهایش، نیمنظرى هم به تصادم گرافیکى بین عناصر صحنه داشته است. مثلاً جایى که دختر «ریحان» بسته سیگار «ناصر» را برمىدارد و این نما به پلانى قطع مىخورد که فرد دیگرى بسته سیگار را از روى بام براى «ناصر» پرت مىکند، بیننده از کشف جنبههاى گرافیکى صحنه لذت مىبرد.
کارگردان مخصوصاً از این عدم تداوم گرافیکى در کادربندىهاى مربوط به مواجهه دوستانه مرد یونانى و «ریحان» مدد زیادى گرفته است، به طورى که غالباً هر یک از آنها قدرى خارج از مرکز قاببندى شدهاند، تا فضاى خالى در هر نما، حضور دیگرى را در بیرون تصویر القا کند. به صورتى که با قطع میان دو نما، سطح قاب از یک پلان به پلان دیگر متوازن مىشود و هر شخصیت آن قسمت فضا را پر مىکند و در نماى قبل خالى مانده است.
این روش مخصوصاً در پایانبندى فیلم تأثیر بسزایى دارد. «ناصر» در گوشه راست کادر، چشم به فضاى بیرون تصویر دوخته است و در نماى بعد، «ریحان» در همان نقطه ظاهر مىشود که در حال اجاره قهوهخانهاى مقابل رستوران «ناصر» است و این رویارویى و تقابل، آغازى است بر پایان ماجراى ایستادگى و عزتنفس «ریحان» و اینکه او هنوز با وجود بسته شدن کافهاش دست از تلاش نکشیده است و قصد دارد بار دیگر آشپزخانهاش را در جایى دیگر راه بیندازد.